متوفاى 1314 ق.
عنوان مقاله: غریو بیدارى
نویسنده: محمدباقر مقدم
تولد و تبار
در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه «امامزاده احمد» مردمانى نجیب از سادات حسینى زندگى مى گذرانند و پاکمردى از تبار پیامبر(صلى الله علیه وآله)راهبرى آنان را بر عهده دارد. سید صفدر عالمى پرهیزگار و دانشمندى پارساست که ساکنان کوچه سیدان، سالارى آن بزرگوار را پذیرفته و دل به فرمانش سپرده اند.([1])
وى از نوادگان امام سجاد(علیه السلام) است و خاندانش از سال 673 ق در محله «سیدان» اسدآباد همدان جاى گرفته اند. اغلب آنان از اهل علم و مقتداى مردم و قاضى دیار خود بودند و از میانشان خوشنویسان معروفى چون «میرزکى» (برادر سید صفدر) برخاسته اند. این دودمان در میان مردم اسد آباد به طایفه شیخ الاسلامى معروف بوده و هستند. مردم اسد آباد براى سید صفدر و نیاکان وى احترام خاصى قائل بودند بخصوص اینکه سلسله کرامات و سجایاى برجسته اى داشته اند.([2])
سید صفدر و همسرش (سکینه بیگم) از یک ریشه و اصل بودند. نیاى بزرگوار آن دو، «میر اصیل الدین» فرزند «میرزین الدین حسینى» دو پسر به نامهاى «میر رضى الدین» و «میر شرف الدین» داشت که سکینه بیگم دختر میر شرف الدین بود. او زنى باسواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوى خویش از تربیت خانوادگى و نجابت ذاتى برخوردار گشته، پیوسته در رونق کانون گرم زندگى مى کوشید.
آرى، سید جمال الدین در ماه شعبان 1254 ق. (آبان 1217 ش) در چنین فضاى پاک معنوى پا به عرصه وجود نهاد.([3])
پرورش مروارید
نبوغ ذاتى، هوش سرشار و فراست قوى سید جمال وى را از همان دوران کودکى در پى تجزیه و تحلیل محتواى داستانها به آفاقى دیگر سوق مى داد از همان ایام کودکى به فکر چاره و علاج دردها و رنجها مى پرداخت. سید جمال الدین با اینکه کودک بود بازى هایش بزرگمنشانه مى نمود و در رفتار، گفتار و کردارش آثار بزرگى و کمال هویدا بود. «حیرت افزاتر اینکه بازى هاى بچه گانه اش اکثر، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده، زاد راحله خود را بر اسبهاى چوبى مى بسته، خود و یکى دو نفر از اطفال را منتخب مى کرده . . . با پدر و مادر و همشیره هاى خود وداع مى کرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و . . . بروم. ایشان به زبان کودکانه با او همساز مى شدند و او هم نویدهایى چند از مسافرت خود به پدر و مادرش شرح مى داد.»([4])
تحصیلات
سید از پنج سالگى در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدمات عربى را طى سالهاى اول تحصیل بخوبى فرا گرفت.
در همین ایام به موجب اختلافات موجود میان قبایل آن دیار و همچنین تنگ نظرى بعضى و نیز در پى وسعت بخشیدن به دانسته هاى خود، زادگاه خویش را ترک مى گوید و در سال 1264 ق. به همراه پدرش «سید صفدر» وارد شهر قزوین مى شود و چهار سال در آنجا ماندگار مى گردد.([5]) وى با پشتکار و جدیت در حوزه علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتیاق یاد گرفت و در ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول سرآمد همدرسان خود شد. با بهره جویى از سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن یک کتاب در رشته اى از علوم، سایر کتب همان رشته را خود مى خواند یا به دیگران درس مى داد. او احساس خستگى در تحصیل را با تفکر در آفاق و انفس مى گذراند و بیهوده اوقاتش را از دست نمى داد. روزى پدر براى سرکشى به فرزند به قزوین مى رود. در آن موقع شمال ایران در چنگال «وبا» گرفتار آمده سید صفدر مى گوید : دیدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانى است که به مرض وبا درگذشته اند. به او گفتم : مردم همه از وبا مى گریزند، تو چگونه خود را به مردگان مشغول مى دارى؟ جواب داد : مى خواهم بدانم که این مرض در اعضا و جوارح انسان چه تأثیر دارد([6])!
ورود به تهران
سید جمال الدین در سال 1266 ق. در معیت پدر وارد تهران شد. در این هنگام امیر کبیر در سمت صدارت عظمى همچنان قدرت را در دست داشت. سید جوان در آغاز ورود به این شهر، پس از استراحتى کوتاه، اقدام به شناسایى پایتخت و اوضاع و احوال حکومتى آن مى کند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت (آقا سید محمد صادق طباطبایى همدانى) را مى گیرد و در پاى درسش مى نشیند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محیط درس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند. او بى درنگ مباحثه علمى را با استاد آغاز مى کند به طورى که آقا سید محمد صادق را خیلى زود شیفته خود مى گرداند واستاد نیز وقتى از فضل و کمال سید آگاه مى شود براى اولین بار عمامه بر سر شاگردش مى گذارد.([7])
نبوغ علمى و فضل و کمالِ سید بسرعت فضاى شهر تهران را فرا مى گیرد و بیشتر علما، فیض حضورش را غنیمت شمرده، به خدمتش مى رسند. آنان سپس چند روزى هم به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایى، در منزل وى پذیرایى مى شوند و همچنان علما و طلاب به دیدارشان مى شتابند.([8])
هجرت به نجف
سید صفدر در مدت اقامت خود در تهران، به اسرار پیچیده اى که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بیش از پیش پى برد. او جوان خود را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پایه، همانند دانشمندى زبردست و مطلع از رموز علوم یافت که زبانى گویا و سخنى نافذ داشت. بر این اساس مصمم شد وى را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامى (نجف اشرف) ببرد و به دریاى پرتلاطم علم شیخ انصارى (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد.
سید در سال 1266 ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت مى کند و بعد از سه ماه توقف در بروجرد و مباحثه علمى با عالمان آن شهر، به عتبات عالیات مشرف شده، به خدمت شیخ مرتضى انصارى - طاب ثراه - مى رسد. وى چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیل علوم اسلامى مى شود و در علوم تفسیرى، حدیث، فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه، ریاضى، طب، تشریح، هیئت و نجوم به تحقیق مى پردازد و در تمام این مدت مخارج سید جمال الدین را شیخ انصارى به عهده مى گیرد و در نهایت درجات علمى او را تصدیق و به فتوا دادن در امور شرعى اجازه اش مى فرماید. این در حالى بود که آوازه فراست و نبوغ سید جمال، عالمان نجف، کربلا و سامرّا را به حیرت وا داشته بود، تا این که مورد حسد و کینه برخى نااهلان قرار گرفت و به توصیه استاد بزرگش، در سال 1270 ق روانه شهر بمبئى در هندوستان شد.([9])
سید در هند و افغان
وى در 16 سالگى به همراهى یکى از علماى مورد وثوق، از راه آبى (بوشهر - بمبئى) وارد شهر بمبئى شد ولى از آن جایى که بمبئى بیشتر یک بندر تجارى بود تا یک شهر علمى، نتوانست به روح پر خروش سید آرامش لازم دهد، از این رو پس از مدتى به طرف ایالات مرکزى هند حرکت کرد و خود را به مرزهاى شرقى هند (کلکته) رسانید. وى در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگى مردم بخوبى دریافت که هندوستان یکسره در اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گرچه به اندازه یک ایالت هندوستان نیست و جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز به شمار مى رود توانسته است به آسانى این کشور پهناور را زیر سلطه در آورد و تمامى منابع ملى و محصولات با ارزش و حتى جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.
از این زمان بود که فعالیتهاى سیاسى و اصلاحى سید جمال الدین آغاز شد. او در ضمن شناسایى استعدادهاى دشمنِ استعمارگر و بررسى جنبه هاى قوت و رمز موفقیتشان، به تجزیه و تحلیل علل و منشأ ضعف و انحطاط مسلمین برآمد و در پى یافتن راه حلهاى اساسى، شب و روز تلاش کرد. در این موقع افغانستان بتازگى از ایران جدا شده و به پشتیبانى انگلیسیها بر ضد حکومت ایران شوریده و به حکومت نیمه مستقلى رسیده بود. بنابراین سید تصمیم گرفت به افغانستان برود و مردم آن کشور را بیدار کند و آنان را از حیله بریتانیا آگاه سازد.
او در سال 3 - 1272 ق (1234 ش) به قصد مکه و زیارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. سپس تا اواخر 1275 ق. از مکه مسیر مدینه، اردن، دمشق، حمص، حلب، موصل، بغداد و نجف را طى کرد و اوضاع تمامى شهرهاى مهم اسلامى را بررسى نمود و در نهایت خود را به وطن اصلى (اسد آباد همدان) رساند. امّا با اوضاع نابسامانى که در تهران با آنها روبرو شد نتوانست در ایران توقف کند و از همین رو از راه خراسان عازم «هرات و کابل» گردید. سید بعد از ورود به افغانستان، حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهاى اصلاحى چشمگیرى را به انجام رساند و رهبران سیاسى و مردم افغانستان را از نقشه هاى پشت پرده استعمار پیر، انگلیس آگاه ساخت که نمونه اى از آنها چنین است.
1. تألیف و نشر کتاب «تتمه البیان فى تاریخ الافغان»
2. انتشار روزنامه «شمس النهار»
3. اصلاح امورى از قبیل تشکیل کابینه وزراء، تنظیم سپاه، ایجاد مکتبهاى لشکرى و کشورى براى جوانان، توجه دادن مردم به زبان ملى، تأسیس بیمارستان، مرکز دامپزشکى، پستخانه و کارونسراها.
با گسترش دامنه فعالیتهاى فرهنگى - سیاسى سید، چون دشمن خود را در آستانه نابودى دید با دسیسه هاى وسیع عرصه را بر وى تنگ کرد. از این رو سید به ناچار عازم هندوستان شد ولى به محض ورود دانست که دشمن پیشدستى کرده و در کمین او نشسته است. با این حال او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهاى آتشین به روشنگرى مردم هندوستان پرداخت و این چنین آنان را بر ضد استعمار پیر تشویق کرد :
«هرگاه شما صدها میلیون پشه شوید و زمزمه در گوش بریتانیا نمایید. . . و هرگاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید یا خداوند شما را مسخ کرده و لاک پشت شوید و در جزیره بریتانیا فرو رَوید، آزاد مردانى در هند خواهید شد.»([10])
دولت انگلیس بیش از این نتوانست تماشاگر این صحنه ها باشد و در حالى که خود در ابتداى ورود سید جمال الدین، مدت اقامت او را دو ماه تعیین کرده بود، هنوز یک ماه نشده دستور اخراج وى از هند را صادر کرد. این بود که سید تصمیم گرفت هندوستان را به سوى کشور مصر ترک گوید.
حضور در مصر
او در سال 1285 ق. از راه دریا وارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علماى بزرگ آن کشور ملاقات کرد و در اقامتگاه خود براى جوانان عرب کرسى درس برپا نمود و با سخنرانیهاى پرشور آنان را مجذوب خویش ساخت. ولى این سفر چهل روز دوام نیاورد زیرا حکم اخراج وى از سوى «خدیو مصر» صادر شد و سید به ناچار روانه اسلامبول شد. وقتى ترکان عثمانى خبر آمدن سید را شنیدند بسیار خوشحال شدند و دو شخصیت علمى و سیاسى امپراتور عثمانى «عالى پاشا» صدر اعظم و «فؤاد پاشا» به پیشواز سید شتافتند و او را در دربار مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند. ولى چندى نگذشت که در اثر کج اندیشى و ترسِ درباریان و حسادت «شیخ الاسلام»، سلطان عثمانى دستور داد تا سید مدتى را به خارج از اسلامبول سفر کند. از این رو، وى در سال 1287 ق. به بهانه سفر سیاحتى و مشاهده آثار باستانى بار دیگر وارد کشور مصر شد. در این سفر، پس از دیدارى که میان سید و ریاض پاشا (رئیس دولت مصر) انجام پذیرفت، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحى و معنوى سیّد شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند. سید جمال الدین از این فرصت طلایى استفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث براى جوانان دانشگاهى و طلاب پرشور تشکیل داد و سپس آن را به دانشگاه الازهر انتقال داد و شاگردان بسیارى را مشتاق خویش ساخت. او علاوه بر اساتید و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباط بر قرار مى کرد. حتى در قهوه خانه هاى مصر حاضر مى شد و افکار و اندیشه هاى خود را براى مردم بیان مى داشت، به طورى که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانست تحولات بزرگى را از نظر فرهنگى، سیاسى و اجتماعى در اذهان مردم ایجاد کند. او با نوشتن مقالات گوناگون در روزنامه هاى کثیر الانتشار مانند، مصر والتجاره (که با پیشنهاد وى از سوى ادیب اسحق راه اندازى شده بودند)، ادبیات مصر را از ریشه دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهى دادن به مردم، توطئه هاى پشت پرده دشمنان را برایشان معرفى کرد تا اینکه ریاض پاشا این دو روزنامه را توقیف کرد ولى سید همچنان به راه خود ادامه داد و مبارزه سختى را بر ضد دولتهاى خارجى و استبداد داخلى آغاز کرد و در نهایت شب 17 رمضان 1296 هـ توقیف و به «سوئز» فرستاده شد تا وى را از آنجا به کشور ایران گسیل کنند.([11])
دارایى سید در مصر، منحصر به یک کتابخانه بود که هنگام توقیفش، کتابهاى آن را «رچرس» مستشار انگلیس مالیه مصر، به تصرف خود درآورد ولى بعدها ناگزیر شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش به بندر بوشهر بفرستد.([12])
طلوع دیگر در هند
سرانجام سید با شاگردش «ابو تراب عارف افندى» یکسره با کشتى وارد جدّه شد. مدتى در آنجا ماند. سپس به مکه عزیمت کرد و با شخصیتهاى مهم اسلامى تماس بر قرار ساخت. آنگاه به سوى کشور هند روانه گشت([13])و این بار علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند، جبهه دیگرى نیز بر ضد افکار روشنفکرى در آن کشور بنا نهاد و با اندیشه هاى تجدد خواهى «سید احمد خان هندى» که طرفدار همکارى و سازش با انگلیسها بود، به ستیز جانانه برخاست و رهبرى هر دو جبهه را بخوبى اداره نمود.([14])
سید جمال الدین در پى این اقدام به «حیدر آباد دکن» تبعید شد و شرکت در مجامع عمومى از وى سلب گردید. ولى او از پاى ننشست و کتاب معروف خود را در رد طبیعیون و افکار متجددانه آنان تألیف کرد. او این کتاب را به زبان فارسى نوشت و سپس به زبان اردو و نیز به وسیله شیخ محمد عبدو و عارف ابو تراب به عربى ترجمه شد.([15]) علاوه یک جمعیت سرّى به نام «عُروة» را در حیدر آباد تشکیل داد.([16]) و جوانان شجاع و بزرگى را در آن تربیت نمود که بعدها شخصیّت هایى چون : محمد اقبال، شوکت على ومحمد على جناح از شاگردان و تربیت یافتگان این جمعیت به شمار مى آمدند. امّا همه این تلاشها در نهایت سبب شد تا سید براى چندمین بار از هند اخراج گردد.([17])
ستیز در قلب اروپا
او در سال 1300 ق. از هند خارج شد. نخست قصد کشور آمریکا را داشت ولى از این سفر منصرف گشت و در ماه جمادى الآخر یا رجب همین سال وارد لندن شد. مدتى به فعالیت و شرکت در محافل علمى مشغول بود که یکباره پایتخت انگلستان را به سوى کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاریس براى خود مسکن گزید.([18]) در این حال او مرد جهانى شده بود. زیرا وى به تنهایى قدرتمندترین کشورهاى موجود را به هراس و نگرانى وا داشته بود. مجامع سیاسى و علمى اروپا از تلاشهاى همه جانبه وى در مشرق زمین براى زدودن جهل و نادانى، مقالات و سخنرانیها ارائه داده بودند. بنابراین همگان مایل بودند این مرد افسانه اى را از نزدیک ببینند. مردم فرانسه و سایر مردان دانشمند و آزادیخواه که از کشورهاى دیگر در آنجا به سر مى بردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.
از مهمترین فعالیتهاى سید در قلب اروپا، مى توان به شرح زیر نام برد :
1. راه اندازى مجله معروف «عروة الوثقى» که با مقاله هاى پرشور و مستدل آن، دست پلید استعمار انگلیس را براى مردم، سیاستمداران روشنفکران غافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاکمه کشید و سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگلیس حکم به تعطیل این مجله داد.([19])
2. دیدار وى با «ارنست رنان» حکیم و مورخ مشهور فرانسوى. در این ملاقات بحثهاى فلسفى درباره «علم و اسلام و حقیقت قرآن» انجام پذیرفت که رنان به درستى فرهنگ اسلامى آگاه شد و از بسیارى از عقاید خود درباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران مى دانست دست برداشت.([20])
3. گفتگوهاى سید با رجال انگلیس که در صدد بودند تا با هیأت تحریریه روزنامه «عروة الوثقى» تفاهم پیدا کنند و او نیز نماینده اش (شیخ محمد عبده) را در این خصوص به لندن فرستاد.([21]) و همچنین دیدارهاى وى با «چرچیل»، «سردروندولف» و «لرد سالیسبرى» در مورد حل مسأله سودان. در این دیدار رهبران سیاسى انگلستان پس از تعریف و تمجید از وى، پادشاهى کشور سودان را به سید پیشنهاد کردند. او بر آشفت و گفت :
«این تکلیف بسى شگفت انگیز است و این کارها دلیل نادانى در امور سیاسى شماست. حضرت لرد اجازه دهید که از شما سؤالى نمایم. آیا سودان را مالک شده اید که مى خواهید مرا پادشاه آن کنید؟! مصر از آن مصریان و سودان هم جزء جدا نشدنى آن است.»([22])
بازگشت به وطن
پس از سه ماه، مذاکرات سران انگلیس با سید جمال الدین به شکست انجامید. وى با هدف ایجاد مرکز خلافت اسلامى در جزیرة العرب از پاریس به سوى قطیف رهسپار گشت. در این ایام سید توسط اعتمادالسلطنه و حاج سیاح محلاتى از طرف ناصرالدین شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافها پى در پى رسید و محافل براى حضورش در تهران آماده گردید.([23]) از این رو سید، از سفر به جزیرة العرب منصرف و به قصد تهران عازم شیراز شد و در روز 23 ربیع الاول 1304 ق وارد پایتخت شد و در منزل حاج امین الضرب براى خود مسکن گزید،([24])ولى دیرى نپایید که مورد ترس و وحشت و کینه شاه و اطرافیان قرار گرفت. شاه به طور محرمانه از حاجى امین الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفى سید نیز که بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامه نگار روسى (کاتکوف) به مسکو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304 ق به آن کشور هجرت کرد. وى در آنجا دو سال اقامت گزید و با رجال سیاسى، نظامى و مذهبى روسیه دیدار و مذاکره نمود. یک روز تزار روسیه از وى خواست تا «شیخ الاسلامىِ» مسلمانان آن کشور را به عهده گیرد ولى سید در جواب گفت : من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مى دانم. علاوه سید از تیرگى میان دولت روس و انگلیس استفاده مناسب کرد و افشاگریهاى وسیعى را بر ضد دولت بریتانیا در نشریات روسیه انجام داد که تا آن روز نظیر نداشت.
در این هنگام ناصرالدین شاه که براى شرکت در جشن جمهوریت پاریس عازم اروپا بود راهش از طریقِ روسیه افتاد. وى در این کشور پهناور، سید را چون یاقوت درخشان یافت. سپس در اروپا نیز به هرجا قدم گذاشت، آثار و شهرت سید را در آنجا به روشنى مشاهده کرد. لذا از کار قبلى خود پشیمان شد و در دیدارى که با سید در مونیخ داشت سعى کرد گذشته ها را جبران سازد. و او را براى آمدن به ایران و اصلاح وضع سیاسى و اقتصادى کشور تشویق نماید.
سید این تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذیرفت. نخست در محرم 1307 ق. وارد مذاکره با رجال سیاسى روسیه شد و آنها را راضى کرد تا از امتیازاتى که در آن زمان مى خواستند از ایران بگیرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربیع الثانى همان سال به ایران بازگشت تا کار اصلاحات را به طور جدى آغاز کند.
ولى در اثر توطئه هاى پشت پرده استعمار پیر (انگلستان)، زمینه بدبینى درباریان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سید درتهران نگذشته بود که ناگهان نامه شاه در منزلِ حاجى امین الضرب به دست وى رسید. وقتى سید جمال الدین از حکم اخراج خود آگاه گردید به عنوان اعتراض به شهر رى (حرم حضرت عبدالعظیم حسنى) عزیمت کرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانیهاى پر شور، حرم را به دژى استوار مبدّل ساخت. چندى بعد فشار سفارت بریتانیا فزونى یافت و ناصر الدین شاه حکم توقیف و اخراج وى را صادر کرد. وقتى دستخط شاه به دست «مختارخان» حاکم شهر رى رسید، بى درنگ بیست نفر فرّاش فرستاد و سید را از بَست حرم حضرت عبدالعظیم بیرون آورده، در 28 جمادى الاولى 1308 ق. روانه غرب کشور کرد.
غروب آفتاب
وى در نیمه اول شعبان همان سال وارد بصره شد. از آنجا نامه اى بسیار مهم و سرنوشت ساز به آیت الله میرزاى شیرازى نوشت. آنگاه از عراق به سوى لندن حرکت کرد و در آنجا با شدت بیشترى اوضاع ناهنجار دربار ایران را در روزنامه هاى اروپایى افشا نمود و خطر استبداد داخلى و استعمار خارجى را بر ملل مشرق زمین توضیح داد. همچنین نامه هایى به سران قبایل و علماى برجسته عالم اسلام، از جمله نامه اى به علماى بزرگ ایران تحت عنوان «حَمَلة القرآن» ارسال داشت و از خیانتها و بى لیاقتى ناصرالدین شاه در اداره کشور پرده برداشت. او با ایجاد نشریه اى موسوم به «ضیاء الخافقین»، که اولین شماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار یافت، به فعالیتهاى افشاگرانه خود شعاع بیشترى بخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خود سیّد را نیز بشدت در تنگنا قرار داد.([25])
در این هنگام نامه «سلطان عبدالحمید» توسط «رستم پاشا» سفیر عثمانى در لندن مبنى بر دعوت سید جمال الدین به «آستانه» به منظور اصلاحات سیاسى در کشور و حکومت عثمانى به دست وى رسید. از طرفى هم چون سید از مدتها پیش به فکر ایجاد تقویت «جبهه متحد اسلامى» در مقابل استعمار غرب بریتانیا بود، به این دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرمانى بزرگ در سال 1310 ق وارد مرکز خلافت اسلامى شد تا با تأسیس جبهه واحد اسلامى، عزت و شوکت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال براى تحقیق این هدف مقدس سرمایه گذارى کرد و نامه هاى بسیارى به شخصیت هاى سیاسى، مذهبى و فرهنگى جهان اسلام نوشت و آنها نیز استقبال خوبى از این حرکت انقلابى به عمل آوردند.
از این سوى، سلطان عبدالحمید هم به خیال اینکه فردا خلیفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سید جمال الدین همکارى مى کرد. ولى هنگامى که احساس کرد تخت و تاج وى نیز باید فداى این آرمان بزرگ بشود به بهانه هاى گوناگون مخالفت و کارشکنیها را شروع کرد. او راه چاره را در آن دید که باید کار سید را یکسره کند و با یک ترفند شیطانى (مسمومیت) آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام این نقشه شوم در مورد سید جمال الدین عملى گردید و او در سال 1314 ق به دیدار محبوب خویش شتافت.
پیکر پاک سید با شور و احترام مردم در قبرستان «شیخ لرمزارى» در شهر بندرى استانبول به خاک سپرده شد.
در آیینه آثار
با اینکه سید جمال الدین اسد آبادى از ده سالگى همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است، در هر زمان که فرصتى به دست مى آورد در امر تألیف و تصنیف تلاش کرده است. از این رو آثار مکتوب این مرد بزرگ را به دو دسته مى توان تقسیم کرد :
الف : آثارى در موضوعات مختلف که نام برخى از آنها به شرح زیر است.
1. تتمة البیان فى تاریخ الافغان
2.القضا والقدر
3. اسلام و علم
4. نیجریه یا ناتورالیسم
5.الوحدة الاسلامیه
6.الواردات فى سرالتجلیات
ب : نامه ها، سخنرانیها، مقالات، مذاکرات و مصاحبه ها. که تعدادى از اینها با عناوین «مقالات جمالیه»، «نامه هاى سید جمال الدین»، «شرح حال و آثار سید جمال الدین» یا در کتابهایى که پیرامون زندگى و آرمان سید نوشته شده به چاپ رسیده است.
یادش گرامى و راهش پر رهرو باد.
[1] - اقتباس از : شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى، لطف الله جمالى.
[2] - همان.
[3] - اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین، صفات الله جمالى.
[4] - همان، ص 205، 206.
[5] - اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسد آبادى.
[6] - سید جمال الدین پایه گذار نهضتهاى اسلامى، ص 24.
[7] - شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى، ص 29 و 30.
[8] - همان، ص 31سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى، ص 25.
[9] - شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى، ص 31 و 32.
[10] - خاطرات سید جمال الدین.
[11] - نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین، ص 61.
[12] - همان، ص 62.
[13] - سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى، ص 92.
[14] - نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، مرتضى مطهرى، ص 20.
[15] - مفخر شرق، غلامرضا سعیدى، س 62.
[16] - سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى، ص 93.
[17] - نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین، ص 72، 73. سیرى در اندیشه سیاسى غرب، ص 98.
[18] - سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى، ص 96.
[19] - شرح حال و آثار سید جمال الدین، ص 37 و 38.
[20] - زندگانى و فلسفه اجتماعى و سیاسى سید جمال الدین، ص 38.
[21] - مفخر شرق، ص 86 و 76.
[22] - زندگانى و فلسفه اجتماعى و سیاسى سید جمال الدین، ص 40 و شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى، ص 38 و 37.
[23] - نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین، ص 22.
[24] - مجموعه مقالات سواد و بیاض، ایرج افشار، جلد دوم، ص 226 - 232.
[25] - سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى، ص 231.