شیخ مرتضی انصارى
متوفاى 1298 ق.
عنوان مقاله: نابغه شیعه
نویسنده: سیدعباس رفیعى پورعلوى علویجه
وى روز عید غدیر سال 1214 هـ ق در شهر دزفول در خانواده علم و ادب، متولد شد پدرش شیخ محمد امین، نامِ اوّلین فرزندش را مرتضى انتخاب کرد.
رؤیاى صادق
مادر شیخ قبل از تولد وى، شبى حضرت امام صادق(علیه السلام) را در عالم رؤیا مى بیند که قرآنى طلاکارى شده به او داد. معبرین خوابش را و عطاى امام را به فرزندى صالح و بلند مرتبه تعبیر کردند و چنین شد که جهان تشیّع مفتخر به وجود این شخصیّت گردید که از نسل جابر بن عبدالله انصارى، فرزندى پا به عرضه گیتى بگذارد که استمرار بخش خط ولایت و امامت باشد.
نیاکان و پدران شیخ انصارى
در یکى از محله هاى شهر دزفول که نامش محلّه مشایخ انصار و در شمال غربى بقعه معروف «سبز قبا» واقع است. گروهى که اکثر آنها فقیه و اهل علم و عمل اند زندگى مى کنند و از آنجائى که جدّ بزرگ این خاندان جابربن عبدالله انصارى ( 16 ـ 78 ق و بعضى سال وفات وى را 98 ق ذکر کرده اند) آنها را جابرى انصارى مى گویند. جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى از مردم مدینه و از طایفه خزرج و از اصحاب بزرگ رسول الله(صلى الله علیه وآله) بوده است. عبدالله پدر جابر از بزرگان قبیله خزرج و از نخستین مسلمانان مدینه است و در بیعت عقبه شرکت نموده و از کسانى بوده که سوگند خوردند پس از مهاجرت پیامبر به مدینه جان و مال خود را فداى آن حضرت کنند عبدالله در غزوه بدر و احد شرکت کرد و در احد از سربازانى بود که محافظت دره نزدیک به میدان جنگ به ایشان سپرده شده بود، در اواخر جنگ که به سود مسلمانان بود بسیارى از یارانش دره را براى جمع آورى غنائم ترک نمودند، عبدالله و فرمانده دسته و چند نفر دیگر برجاى ماندند و سپس که جنگ مغلوب شد، گرفتار حمله قریش گردید و در راه انجام وظیفه شهید شدند.
جابر بن عبدالله از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) 1540 حدیث نقل کرده است و اولین کسى است که قبر حضرت امام حسین(علیه السلام) را چهل روز پس از شهادتش زیارت کرده و در این موقع نابینا نبوده است، در بعضى از منابع آمده است که در زمانِ زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) جابر نابینا بوده است.
پدر و مادر شیخ
پدر شیخ به نام محمد امین از علماى پرهیزکار و از زمره احیاگران دین مقدس اسلام بوده است و در سال 1248 ق خاکیان را بدرود گفته است. مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصارى است. وى از زنان پرهیزکار عصر خود و از زنان متعبده بوده و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرده و چون در اواخر عمر نابینا شده بود شیخ مقدمات تهجد وى را فراهم مى کرد حتى آب وضویش را در موقع احتیاج گرم مى کرد این بانوى مکرّمه به سال 1279 ق در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ در غم فقدان مادر بسیار متأثر و غمناک شد و گریه کرد.
خانواده شیخ انصارى(ره)
شیخ سه همسر داشته است اولین آنها دختر شیخ حسین انصارى ـ که نخستین استادش بوده و از این همسر یک دختر به نام بى بى فاطمه داشته است.
دومین همسر شیخ، دختر میرزا مرتضى مطیعى دزفولى بوده که از وى یک دختر به نام بى بى زهرا بازمانده است سومین همسر وى اهل اصفهان یا رشت بوده که از او یک فرزند پسر به دنیا آمده لکن قبل از تولد از دنیا رفته است.
برادران شیخ
دو برادر کوچکتر از شیخ در خانواده محمد امین مى زیسته است اولى به نام شیخ منصور و دومى شیخ محمد صادق. شیخ منصور در سال 1224 هـ . ق در دزفول تولد یافت تحصیلاتش را نزد برادرش شیخ مرتضى انصارى تلمذ نموده و یکى از رجال معروف این خاندان و از بزرگان فقها و اصولین، ادیب ، حافظ قرآن مجید، جامع معقول و منقول و فروع و اصول و شاعرى توانا بوده است. او پس از وفات برادرش شیخ انصارى در مسجد وى در نجف اشرف اقامه جماعت مى کرد و مجلس درس نیز داشته و به سال 1294 هـ ق در سن هفتاد سالگى در آن مکان مقدس داعى حق را لبیک گفت و درباب قبله متصل به مقبره شیخ مدفون گردیده است. اثر علمى شیخ منصور که اکثراً به صورت منظومه است از وى باقیمانده است.
شیخ محمد صادق سومین برادر شیخ مرتضى است که در سال 1234 هـ ق در دزفول به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدمات و سطح در همان شهر، رهسپار نجف اشرف گردید و فقه و اصول را نزد برادرش شیخ انصارى فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل گردید و در سال 1298 هـ ق در همانجا بدرود حیات گفت.
تحصیلات شیخ در ایران
وى از دوران صباوت، عشقِ تحصیل و فراگیرى معارف جاودانه و حیاتبخش اسلام را داشت و با جدّیتِ بسیار تا نیمه شب به مطالعه و تألیف دروس خود همت مى گمارد.
مرتضى ادبیات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران دزفول سپرى کرد و فقه و اصول و دوره سطح را خدمت شیخ حسین انصارى (عموزاده اش) ـ که از فقهاى سپید نامِ دزفول بود تلمذ نمود.
تحصیلات در عتبات
شیخ در سال 1232 ق به همراه پدرش به عتبات ـ کربلا و نجف ـ جهت تکمیل دروس و ترقى اندیشه هایش رهسپار شد.
شیخ محمد امین در کربلا به محضر سید محمد مجاهد ـ که از فقهاى بزرگ شیعه در آن زمان بود و ریاست حوزه کربلا را داشت رسید. پس از معرفى خود، سید مجاهد احوالِ استادِ نخستین خود ـ شیخ حسین انصارى را که زمانى با هم در درس پدرش سید على طباطبایى ـ صاحب ریاض ـ حاضر مى شدند و با یکدیگر دوست و همدرس بودند پرسید. شیخ محمد امین گفت: ایشان برادر زاده من است و اکنون مشغولِ تدریس فقه و اصول و تربیت طلاب است. سید مجاهد بر احترام آنها بیفزود و فرمود: به جز زیارت معصومین (علیهم السلام)مقصود دیگرى نیز دارید؟ شیخ محمد امین پاسخ داد: فرزندم را براى استفاده از محضر مبارک آورده و به شیخ مرتضى که در آخر مجلس نشسته بود، اشاره کرد، سید نگاهى خاص به شیخ کرد! زیرا کمتر کسى در سنین 18 سالگى مى توانست از محضر درس استاد و فقیهى فرزانه چون او استفاده کند، لذا براى آزمایش معلومات فقهى طلبه جوان مسأله اى پیش آورد و گفت: شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول نماز جمعه مى خواند در حالى که بسیارى از فقهاى شیعه اقامه نماز جمعه را در زمان غیبت ولى عصر(عج) جائز نمى دانند. در این موقع شیخ مرتضى دلایلى در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت بیاورد که سید مجاهد از تقریر دلیل ها و بیان مطلب او شگفت زده شد و به شیخ محمد امین رو کرد و گفت: این جوان نبوغ ذاتى دارد، او را به صاحب این قبّه ـ اشاره کرد به بارگاه امام حسین(علیه السلام) ـ بسپارید.
شیخ محمد امین به دزفول بازگشت و فرزندش براى ادامه تحصیل در کربلا بماند.
شیخ مرتضى چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ یعنى سید مجاهد و شریف العلماء استفاده کرد.
در سال چهارم، عده اى از مردم دزفول که به زیارت کربلا آمده بودند، به وى گفتند:
پدرت شوق دیدار تو را دارد.
بازگشت به وطن
شیخ به اتفاق همشهریانش به زادگاهش دزفول بازگشت اما بیش از یکسال نتوانست در دزفول بماند شوق تحصیل او را در سال 1237 ق بار دیگر به عتبات کشاند. وى در مجلس درس شیخ موسى فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء شرکت کرد و پس از دو سال مجدداً به دزفول بازگشت.
ازدواج شیخ
شیخ در سن 25 سالگى با دختر اولین استاد خود ـ شیخ حسین ـ ازدواج کرد. اولین ثمره این ازدواج پسرى بود که پس از رفتن شیخ انصارى به مسافرت متولد گردید و چون هنگام تولد دو دندان داشت و بنا به عقائد خرافى پیر زنان قدیم چنین طفلى بدیُمن خواهد بود، ماماى نادان دندانهاى طفل چند روزه را کشید و کودک بیچاره از این صدمه بمرد.
استادان شیخ انصارى
شیخ از محضر اساتید بزرگوارى همچون شیخ حسین انصارى دزفولى، شریف العلماء مازندرانى، شیخ موسى کاشف الغطاء، سید محمد مجاهد، شیخ على کاشف الغطاء، حاج ملا احمد نراقى تلمذ نمود و غیر از فرزانگان فوق الذکر شیخ نزد هیچ کس دیگر تلمذ نکرده است.([1])
شیخ حسین انصارى (متوفاى 1253 هـ ق)
وى از رجال نامى در خاندان انصارى در عصر خود بوده و در دزفول مجلس درسى داشته و مرجعیّت در فتوا و فیصله امور شرعیه در آن زمان به وى منتهى گشت و شیخ قسمتى از دروس مقدماتى را نزد او فرا گرفت، شیخ حسین بعد از سال 1253 در دزفول بدرود حیات گفته است.([2])
شریف العلماء (متوفاى 1245 هـ ق)
ملا محمد یا محمد شریف فرزند حسنعلى آملى مازندرانى دو مجلس درس داشته، یکى براى مبتدئین و دیگرى براى آنانى که در فضل و کمال به مرتبه اجتهاد رسیده بودند. وى در سال 1245 ق در کربلا دار فانى را وداع گفت.([3])
شیخ موسى کاشف الغطاء (متوفاى 1241 هـ ق)
شیخ على کاشف الغطاء متوفاى 1254 هـ ق
هر دو از فرزندان شیخ جعفر کبیر ـ معروف به کاشف الغطاء ـ هستند که نسبت آنها به مالک اشتر مى رسد.([4])
سید محمد مجاهد (متوفاى 1242 هـ ق)
وى فرزند سید على «صاحب ریاض» است. سید مجاهد شاگردان بسیارى تربیت کرد که از جمله آنها شیخ انصارى بوده که چهار سال نزد وى تلمذ نموده و در مجلس درسش در کربلا حاضر مى شد.([5])
نراقى (متولد 1185 و متوفاى 1245 هـ ق)
حاج ملا احمد نراقى فرزند ملا مهدى نراقى است. نراقى به دانش و فضل شیخ انصارى اعتماد و اطمینان کامل داشته تا جایى که گفته است:
«در سفرهاى مختلفه اى که رفته ام زیاده بر پنجاه تن مجتهد مسلّم را دیده ام، ولى هیچ کدام آنان این جوان نبودند.»
بدین سبب مقدم شیخ را گرامى داشت و بعد از حرکت از کاشان، ملا احمدنراقى فرمود:
«استفاده اى که من از وى بردم بیش از بهره اى بود که او از من برد.»
ملا احمد نراقى به مرض وبا درگذشت و جنازه اش به نجف اشرف منتقل و در صحن مطهر پشت سر حضرت على(علیه السلام) دفن گردید.([6])
شاگردان شیخ
مکتب علمى شیخ انصارى ـ در اواسط قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم ـ پرورش دهنده دانشوران و اندیشمندان معروف شیعه است، علماء و دانشمندانى که شمار آنها را از 500 نفر تا 3000 نفر در کتب رجالى و تاریخى ثبت کرده اند. در کتاب زندگانى و شخصیت شیخ انصارى که توسط کنگره جهانى بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصارى(ره) انتشار یافته است نام 316 نفر را ذکر کرده که بعضى از مشاهیر از شاگردان شیخ به شرح ذیل آمده است:
1 ـ شیخ ابراهیم آل صادق (1221 ـ 1284 یا 1288 ق)
2 ـ سیدمحمد ابراهیم بهبهانى ( ـ 1300 ق)
3 ـ شیخ ابراهیم خوئینى ( ـ 1300 ق)
4 ـ میرزا محمد حسن شیرازى ( 1230 ـ 1355 ق)
5 ـ حاج میرزا ابراهیم خوئى ( 1247 ـ 1325 ق)
6 ـ آخوند خراسانى ( 1329 ق)
7 ـ میرزا ابراهیم علوى سبزوارى ( 1316 ق)
8 ـ سید جمال الدین اسدآبادى ( 1254 ـ 1314 ق)
9 ـ شیخ ابراهیم قفطان ( ـ 1279 ق)
10 ـ میرزا حبیب الله رشتى(1234 ـ 1312 ق)
11 ـ شیخ مولا ابراهیم قمى ( ـ 1308 ق)
12 ـ ملا حسینعلى همدانى ( 1239 ـ 1311 ق)
13 ـ سید ابوتراب قزوینى (معروف به سکاکى)(ـ1303 ق)
14 ـ میرزا محمد آشتیانى ( 1248 ـ 1319 ق)
15 ـ سیدمیرزاابوالحسن رضوى ( 1311 ق)
16 ـ سید میرزا ابوالحسن سبزوارى ( ـ 1313 ق)
17 ـ شیخابوالقاسم انصارى دزفولى(ـ 1280 ق)
18 ـ سیدابوالقاسم خوانسارى ( 1280 ق)
تألیفات شیخ انصارى
آثار قلمى این فقیه فرزانه ـ که به دست مبارک خود و با خطى زیبا پیرامون موضوعات مختلف تألیف شده است و بعضى از آنها در زمان حیات شیخ در چند نوبت به قطع رحلى چاپ سنگى شده اند به شرح ذیل است:
1 ـ کتاب رسائل. این کتاب در علم اصول فقه است و به دلیل محتوایى تازه و بدیع به فرائد الاصول معروف شده است و در 400 صفحه به قطع رحلى چاپ سنگى و منتشر شده است.
2 ـ کتاب المکاسب این اثر در خصوص مسائل کسب و تجارت است. مطالب این کتاب علمى و استدلالى با تحقیقات و پژوهش میدانى و جامع در ردّ و ابرام نظرات دانشوران و فقها گذشته است و هر دو اثر فوق از کتب درسى رایج در حوزه هاى علمیه تشیّع است.
3 ـ کتاب الصلاة این اثر گرانسنگ ـ که در مورد مسائل نماز است به صورت علمى و بسیار دقیق و مستدل بحث کرده است. این کتاب 437 صفحه اى به قطع رحلى در سال 1305 ق چاپ سنگى و منتشر شده است.
4 ـ کتاب الطهارة این کتاب در 548 صفحه به قطع رحلى در سال 1317 ق چاپ سنگى و منتشر شده است.
اوضاع ایران در عصر شیخ انصارى
تولد، رشد جسمى و تحصیلى شیخ در زمان سلطنتِ فتحعلى شاه ـ 1212 تا 1250 ق ـ بوده است. ایران در دوره پادشاهان قاجار، گرفتار دو دشمن نیرومند گردیده در شمال روسیه تزارى و در جنوب انگلستان استعمارگر. خبر سقوط شهر گنجه در قفقاز و قتل عام مردم مسلمان آنجا در دربار فتحعلیشاه غوغا کرد و علماى تهران جنگ با کفار روسیه را تصویب کردند و حکم جهاد و تجهیز سپاه صادر شد.
جنگ دوره اول قریب دهسال طول کشید و پس از جنگ و گریزهاى متعدد، با وساطت سفیر انگلیس، پیمان صلح میان ایران و روسیه فراهم آمد و در سال 1228 ق در محلى بنام گلستان، عهدنامه صلح به امضاء رسید.([7])
فقهاى شیعه در میدان جنگ
سید محمد مجاهد متوفاى 1242 ق که از فقهاى بزرگ شیعه در عراق بود و از نخستین استادان شیخ انصارى است به ایران آمد و به قفقاز رفت و به تشجیع جنگجویان پرداخت و به این سبب ملقب به مجاهد گردید یعنى کسى که با کفار جهاد کرده است.
از دیگر فقهاى شیعه ملا احمد نراقى متوفاى 1245 ق است که از علماى مشهور کاشان و از اساتید معروف شیخ انصارى است، وى کفن پوش با سپاه ایران در میدان جنگ حاضر شد ولى متأسفانه عباس میرزا نایب السلطنه براى جلب حمایت روس از سلطنت آینده اش کوشش خود را در جنگ به کار نگرفت و سرانجام جهادگران در جنگ علیهروس موفق نبودند.
و پس از خاتمه جنگ ایران و روس فتحعلیشاه از ملا محمد تقى برنمانى که همراه سید محمد مجاهد به میدان جنگ آمده بود پرسید چرا جهاد توفیق نیافت؟! وى پاسخ داد به سبب عدم خلوص نیت عباس میرزا.
سلطه انگلستان در ایران
آنجایى که دولت استعمار انگلستان مستعمره بزرگ و پر فایده خود یعنى هندوستان را در معرض خطر جدى دولتروس مى دید به این فکر افتاد که کشورهاى هم جوار هند مانند ایران و افغانستان را تحت نفوذ و سلطه خود در آورده و راه رسیدن به خلیج فارس و دریاى آزاد را براى روسیه سد کند. بدین منظور در سال 1223 ق سفیر خود را با هدایاى فراوانى به ایران فرستاد. سفیر انگلیس با فتحعلیشاه ملاقات کرد و نامه هاى پادشاه انگلیس را با یک قطعه الماس درشت تقدیم کرد و مقاصد دولت متبوع خود را راجع به قرارداد (به اصطلاح) دوستى با ایران بوسیله مترجم ابلاغ داشت و تعهداتى فیمابین آنها منعقد و امضاء گردید.
اوضاع اجتماعى ایران در زمان شیخ انصارى
قرن سیزدهم، قرنِ شکوفایى و رشد تشیّع در ایران بود، بیشتر مردم شیعه دوازده امامى بودند و از علماى دین در تمام شئون اجتماعى خود پیروى مى کردند، مردم در تربیت فرزندان خود کوشا بودند و به اجراى تکالیف مذهبى و دستورهاى دینى اهتمام مىورزیدند. پدران و مادران فرزندان خود را از سنین پنج سالگى براى آشنا شدن فرائض دینى ـ به مسجد مى بردند.
اکثر مردم در این زمان از دانش و سواد بهره اى نداشتند. شاهزادگان و ثروتمندان معلم سر خانه براى فرزندان خود داشتند, تعداد کمى از فرزندان طبقه متوسط از سنین هفت سالگى در مکتبخانه ـ که در بیشتر نقاط ایران برپا بود و به دست روحانیون و ملایان اداره مى شد ـ به خواندن و نوشتن مى پرداختند.
اوضاع علمى ایران در زمان شیخ انصارى
قرن سیزدهم مصادف با قرن نوزدهم میلادى و ظهور علوم و پیشرفت صنایع جدید در اروپا بود اما مسلمین عموماً و ایرانیها خصوصاً از این علوم و صنایع جدید بى بهره بودند.
از جمله علومى که در این قرن پیشرفت چشمگیر و شایسته اى داشت فقه و اصول بود که توسط دانشوران صاحب نامى مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء متوفاى 1228 ق و سیدعلى طباطبایى ( صاحب ریاض) متوفاى 1231 ق و فرزندش سید محمد مجاهد متوفاى 1242 ق کتابهاى معتبرى به روش استدلالى و با استفاده از قواعد اصول در احکام شرع ـ فقه ـ تألیف شد.
مراکزعلمى فعال در زمان شیخ انصارى:
الف: حوزه علمى کربلا
این حوزه در قرن سیزدهم اعتبار علمى بسیار یافت و این تکامل حوزه علمیه کربلا مرهون زحمات علامه وحید بهبهانى بود که توسط شاگردش سیدعلى طباطبایى استمرار پیدا کرد و سیدمحمد مجاهد فرزند سیدعلى طباطبایى این حوزه را رونق بیشترى بخشید.
ب: حوزه علمى نجف
این مرکز علمى، قرنها محل تدریس علوم اسلامى و فقه شیعه بوده است. در قرن سیزدهم شیخ جعفر نجفى مشهور به کاشف الغطاء که از شاگردان مشهور وحید بهبهانى بود در نجف به تدریس فقه استدلالى پرداخت و این مرکز علوم اسلامى را فعال تر نمود. پس از شیخ جعفر فرزندانش شیخ موسى متوفاى 1249 ق و شیخ على متوفاى 1254ق که از فقهاى نامدار شیعه بوده اند، حوزه علمى نجف را اداره مى کردند این دو فقیه بزرگوار استادان شیخ مرتضى انصارى بوده اند.
ج: حوزه علمى کاشان
این حوزه به کوشش ملا مهدى نراقى در اواخر قرن دوازدهم بوجود آمد و حدود یک قرن فعّال بوده است. ملا مهدى نراقى از شاگردان وحید بهبهانى بوده است و پس از فوت او فرزندش ملا احمد نراقى متوفاى 1245ق حوزه علمى کاشان را رونق بخشید. ملا احمد از استادان مشهور شیخ انصارى است.
د: حوزه علمى اصفهان
این حوزه در اوایل قرن یازدهم بوجود آمد با توجه به احترام خاص شاهان صفوى نسبت به فقها و علماى شیعه و هجرت علماى شیعه از سرزمینهاى اسلامى مانند لبنان و عراق به ایران و اقامت در اصفهان و تدریس علوم مختلف در این شهر عالم پرور، این حوزه به دویست سال دوام داشت و تا نیمه قرن سیزدهم زمان حجت الاسلام شفتى متوفاى 1260ق رونقى کامل داشت، شیخ انصارى قریب یک ماه مهمان سیّد شفتى بوده است.
مرجعیّت شیخ انصارى
عصر زندگى شیخ مصادف بود با مرجعیّت عامه آیت الله شیخ موسى کاشف الغطاء تا سال 1256 هـ ق و بعد از مرحوم شیخ موسى زعامت دینى به برادرش آیت الله شیخ حسن کاشف الغطاء تا سال 1262 هـ ق و بعد از رحلت ایشان مرجعیّت عامه به آیت الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد.
در سال 1266 هـ ق آیت الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حیاتش در جمع علماء بزرگان شیعه ـ که براى تعیین تکلیف مرجعیّت و زعامت دینى به حضورش رسیده بودند ـ پرسید: بقیه علماء محترم کجا هستند؟ به عرض رسید که علماء حوزه همگى در خدمت شما هستند، نگاهى دیگر همراه با تبسّمى نمود و فرمود: آرى هستند اما عالمى در این شهر (نجف) است که در جمع نیست. مجدداً به عرض رسید که خیر آقا همگى خدمت شما هستند. آنگاه فرمود: پس ملاّ مرتضى کجاست؟ عدّه اى به جستجوى وى پرداختند. پس از مدتى او را در حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) یافتند که مشغول دعا جهت بهبودى و سلامتى صاحب جواهر بود. جریان را به عرض شیخ انصارى رسانده و به حضور صاحب جواهر رسیدند، صاحب جواهر نفس عمیقى کشید و رو به حضّار نمود و فرمود: «هُذا مَرجُعکم مِن بَعدى» این مرجع شما بعد از من است. و آنگاه رو به شیخ انصارى نمود و فرمود: «قَلِّلْ مِنْ اِحْتیاطِکَ فَاِنَّ الشَّریَعة سَمْحَةٌ سَهْلَهٌ» اى شیخ تو هم از احتیاط خود کم کن چه دین اسلام سهل و آسان است.([8])
چگونگى تدریس شیخ انصارى
از کارها و گفته هاى شیخ معلوم است که در طول عمر با برکتش همه سعى و کوشش در راه تحصیل، تدریس و تألیف آثارِ علمى بوده است. از برادرش شیخ منصور نقل شده که: شیخ حتى در سفر براى وى درس مى گفت و او تقریرات شیخ را مى نوشت. حاج ملا نصر الله تراب در لمعات البیان مى نویسد:
در سفر مکه همراه شیخ استاد بودیم، ما و همه حُجّـاج دو مـاه در محلى به نام عُنیزه به جهت ترس از غارت اعراب بادیه نشین توقف نمودیم، شیخ عصرها براى ما از کتاب «هدایة، المسترشدین» درس مى گفت و از جمله حاضرین در درس شیخ محمد باقر فرزند مؤلف کتاب مذکور بود.
شیخ انصارى بعد از نمازهاى یومیه به جاى تعقیبات نماز مطالب درس و اشعارالفیه ـ کتابى است در علم نحو که شامل هزار بیت شعر است. مى خواند. وقتى از وى سؤال شد که شما با این همه مقام علمى، درسهاى دوره نوجوانى را تکرار مى کنى؟!
در جواب فرمود: بله مى خوانم و تکرار مى کنم تا فراموشم نشود.
بیان شیخ انصارى در تدریس
شیخ در موقعِ تدریسِ خارج فقه و اصول در توضیح مطالب علمى، چنان خوش بیان بوده و با استدلال، آراء ابتکارى خود را پیرامون مبانى اصولى و فقهى تقریر مى نموده که همه اندیشوران را مجذوب و شیفته خود مى کرده است.
نمونه اى از بیانات علمى و استدلال شیخ
استاد شهید مرتضى مطهرى در کتاب عدل الهى، ص 348 از چگونگى بیانات علمى و استدلالى شیخ به هنگام تدریس جریانى به شرح ذیل نقل مى کند:
«سید حسن کوهکمرى که از فضلاى عصر شیخ بوده و خود مجلس درسى داشته است، یک روز در محل درس خود، پیش از آمدن شاگردان حاضر شد، دید در یک گوشه مسجد، شیخ ژولیده اى با چند نفر شاگرد نشسته و تدریس مى کند, سید حسین سخنان او را گوش داد و احساس کرد که این شیخ بسیار محققانه بحث مى کند، روز دیگر راغب شد، زودتر بیاید و به سخنان شیخ گوش کند، آمد و گوش کرد و به اعتقاد روز پیشین افزون شد که این شیخ از خودش فاضل تر است... و اگر شاگردانش به جاى درس او به درس این شیخ حاضر شوند بهره بیشترى خواهند برد.
روز دیگر که شاگردان او آمدند گفت: رفقا این شیخ که در آن کناره با چند شاگرد نشسته از من براى تدریس شایسته تر است و خود من نیز از او استفاده مى کنم، همه با هم به درس او برویم... از آن روز سیدحسین و شاگردانش در مجلس شیخ حاضر شدند. این شیخ همان است که بعدها نام شیخ مرتضى انصارى معروف شد و استاد متأخرین لقب یافت.
شیخ در بروجرد و اصفهان
شیخ انصارى به سال 1240 ق به قصد زیارت مرقد مطهر على بن موسى الرضا(علیه السلام) از دزفول حرکت کرد وى به هنگام ترک زادگاهش فرموده است: «آنچه را از علماى عراق که باید ببینم دیده ام و مایلم در این سفر اگر از علماى ساکن ایران شخصیتهایى یافت شود که ممکن باشد مورد استفاده قرار گیرند، آنها را نیز ملاقات کرده و از ایشان بهره مند گردم.»
شیخ به اتفاق برادرش (شیخ منصور) رضایت مادرشان را جلب کردند و راهى سفر شدند آنها مدت یک ماه در بروجرد ماندند و سپس راهى اصفهان شدند.
شیخ در اصفهان وارد کاروانسرایى شد و منزلى گرفت. در آن زمان ریاست مطلقه و زعامت دینى اصفهان در دست با کفایت حجت الاسلام شفتى ـ بنیانگذار مسجد سید اصفهان ـ بود. شیخ در یکى از روزها اشکالى را براى شاگردان طرح نموده و منتظر جوابى از آنان بود، شیخ که در پایین مجلس نشسته بود جواب آن را به یکى از نزدیکانش بیان کرده و از مجلس خارج گردید. آن طلبه نیز جواب را خدمت استاد بازگو کرده استاد فرمود:
این جواب از تو نیست یا حجة بن الحسن(علیه السلام)به تو تلقین نموده و یا شیخ مرتضى نجفى. آن دانش پژوه بالاخر حقیقت را گفت.
سید بلافاصله با چند نفر به تفحص و جستجو پرداختند تا سرانجام شیخ و برادرش را در کاروانسرا یافتند و به منزل سید بردند. سید اصرار کرد که شیخ انصارى در اصفهان بماند، ولى شیخ به داشتن پدر و مادر در دزفول اعتذار جست و گفت:
«اگر خیال ماندن و توقفى در ایران داشتم، اصفهان را ترجیح خواهم داد و پس از چند روز توقف این شهر را ترک کرد.
شیخ در کاشان ورى
شیخ از اصفهان به کاشان رفت و مدت چهار سال از محضر علمى ملا احمد نراقى بهره گرفت و به مباحثه و تحقیق و تألیف نیز اشتغال داشت. نراقى هنگام حرکت شیخ از آن شهر اجازه مبسوطى به او داد و با بهترین عبادات و جملات وى را ستوده و فرمود: «استفاده اى که من از این جوان نمودم بیش از استفاده اى بود که او از من برد.»
شیخ و برادرش از کاشان به مشهد مقدس مشرف شدند و چند ماهى در آن شهر توقف نمودند و از آنجا به تهران و رى رفتند و پس از مدتى بازگشت به وطن کردند. مردم دزفول پس از شش سال، هنگامى که از بازگشت شیخ و برادرش با خبر شدند تا چهار فرسخى از آنها استقبال شایانى نمودند.
بازگشت مجدد شیخ به نجف اشرف
شیخ پس از مسافرت به شهرهاى مختلف دوباره در سال 1249 ق وارد نجف اشرف شد و از محضر شیخ على فرزند کاشف الغطاء بهره برد. شیخ على روزى به شیخ جعفر شوشترى فرمود: «تو گمان مدار که شیخ مرتضى براى استفاده بردن در مجلس ما حاضر مى گردد، بلکه شنیده در خانواده هاى علمى، تحقیقاتى هست که او براى بدست آوردن آنها در این محضر حضور بهم مى رساند و الاّ او دیگر احتیاجى به خواندن درس ندارد.
اداره حوزه علمیه نجف
شیخ انصارى پس از شیخ على کاشف الغطاء و برادرش شیخ حسن کاشف الغطاء و همچنین شیخ محمد حسن صاحب جواهر ریاست و اداره حوزه علمیه نجف را از سال 1266 تا 1281 ق به مدت 15 سال به عهده داشت و شیعیان جهان از وى تقلید مى کردند.
وضع ظاهر شیخ
شیخ از حیث قد مایل به طول و رخسارش سرخ و نمکین، بدنش نحیف و چشمانش ضعیف و محاسنش را با حنا رنگ مى بست، بر سر عمامه بزرگى از کرباس و به تن قبایى سفید رنگ از جنس کرباس و عبایى سرخ رنگ از جنش پشم به دوش.
مشایخ اجازه روایتى شیخ
مشایخ اجازه روایتى شیخ عبارتند از: حاج ملا احمد نراقى، سید صدرالدین عاملى، شیخ محمد سعید دینورى.
صفات پسندیده شیخ
شیخ داراى همت بلند، اخلاقى نیکو، زهد و تقواى بى نظیر، استادى بى بدلیل، پدرى مهربان، مربّى دلسوز بود.
میرزا حبیب الله رشتى گفته است: «شیخ سه چیز ممتاز داشت، علم، ریاست، تقوا، ریاست را به میرزا محمد حسین شیرازى، علم را به من و تقوا را با خود به قبر برد.
کرامات شیخ
نابغه دهر، شیخ انصارى داراى کرامات و خوارق عادات بوده است که به دو نمونه از آنها اشاره مى شود:
کرامت اوّل:
در زمان شیخ روزى شخصى از تنگى معاش براى دوستش سخن راند و گفت: اگر همراهى با من کنى در این باب فکر و تدبیرى اندیشیده ام. گفت: بگو اگر صلاح باشد تو را یارى کنم. گفت: در این روزها پول زیادى نزد شیخ مرتضى آورده اند. ما شبانه به خانه او رفته و آنها را آورده بین خود تقسیم کنیم.
من چون این بشنیدم او را منع کردم ولى سودى نبخشید. بالأخره با اصرار بسیار مرا با خود موافق نمود به این شرط که در بیرون منزل بایستم تا او برود و بیاید که من مباشر عملى نباشم. چون پاسى از شب رفت به سراغ من آمد و به طرف منزل شیخ روانه شدیم و با تدبیرى وارد دهلیز بیرونى شدیم ولى من جلوتر نرفتم، دوستم از پله هاى بیرونى بالا رفت تا از پشت بام بیرونى به بام اندرونى درآید و از آنجا وارد خانه شده و دست به سرقت بزند.
مدتى نگذشته بود که با حالتى پریشان و شگفت آور نزد من آمد، سبب را پرسیدم گفت: چیزى را مشاهد کردم که تا خودت نبینى تصدیق من نخواهى کرد. گفتم مگر چه دیدى؟ گفت: از پله ها که بالا رفتم سایه اى در مهتابى بیرونى به نظرم آمد وقتى از دیوار بیرونى بالا رفتم که خود را به پشت بام اندرونى برسانم ناگهان دیدم شیرى مهیب بر کنار بام اندرونى ایستاده و آماده حمله به من بود و هر چه بالاتر رفتم خشم شیر زیادتر مى گردید قدرى تأمل نمودم تا شاید علاجى پیدا کنم، ولى ممکن نشد برگشتم. به او گفتم: شاید ترسیده اى!! گفت: تا نبینى باور نکنى از پله ها بالا برو و نگاه کن از پله ها بالا رفتم نزدیک بام اندرونى شیرى عجیب دیدم که از ترسش بدنم به لرزه درآمد شیر نعره اى کشید و به سوى پشت بام بیرونى شد، چون این امر خارق عادت را دیدیم از کرامات آن مرد بزرگ شیخ انصارى حمل کردیم و نادم و پشیمان برگشتیم.
کرامت دوم:
یکى از شاگردان شیخ انصارى نقل مى کند:
چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشته براى تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس شیخ درآمدم ولى از مطالب و تقریراتش هیچ نمى فهمیدم خیلى به این حالت متأثر شدم تا جایى که دست به ختوماتى زدم، فایده نبخشید. بالاخر به حضرت امیر(علیه السلام)متوسل شدم.
شبى در خواب خدمت آن حضرت رسیدم و «بسم الله الرحمن الرحیم» در گوش من قرائت نمود.
صبح چون در مجلس درس شیخ حاضر شدم درس را مى فهمیدم کم کم جلو رفتم، پس از چند روز به جایى رسیدم در آن مجلس صحبت مى کردم. آن روز پس از ختم درس خدمت شیخ رسیدم وى آهسته در گوش من فرمود: آن کس که «بسم الله ...» را در گوش تند خوانده است تا «والضالین» در گوش من خوانده این بگفت و برفت. من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ داراى کرامت است زیرا تا آن وقت کسى از این موضوع اطلاع نداشت.
منابع اصلى: 2 ـ زندگینامه استادالفقهاء شیخ انصارى، مؤلف ضیاءالدین سبط شیخ زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، مؤلف شیخ مرتضى انصارى 3 ـ تنقیح المقال 4 ـ اعیان الشیعه، ج 4 ص 45 و 46
وفات شیخ
شیخ انصارى هیجدهم جمادى الثانى سال 1281 هـ ق پس از 67 سال عمر با برکت اما پر زحمت در نجف اشرف به بیمارى اسهال، دار فانى را وداع گفت. چون شیخ از دنیا رفت شیخ راضى على بیک. یکى از شاگردان صاحب جواهر، ملا محمد طالقانى، مولى على محمد طالقانى و مولى على محمد خوئى او را غسل دادند و حاج سید على شوشترى بر جنازه اش نماز خواند و در حجره اى متصل به باب قبله صحن مجلل امیرالمؤمنین على(علیه السلام) مدفون گردید.
در فوت شیخ ماده تاریخهایى گفته شده از جمله برادرش شیخ منصور در تاریخ ولادت و فوتش سروده:
زغیب آمده تاریخ حیات و ممات *** «غدیر» عام تولد «فراغ» عام وفات([9])
[1] - زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، حاج مرتضى انصارى، کنگره جهانى بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصارى، ص 179.
[2] - همان، ص 180.
[3] - همان، ص 182.
[4] - همان، ص 188.
[5] - همان، ص190.
[6] - همان، ص 197.
[7] - ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 60.
[8] - فقهاى نامدار شیعه، عقیقى بخشایشى، ص 341 ـ 342، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى.
[9] - زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، تألیف مرتضى انصارى، ص 172 چاپ کنگره جهانى بزرگداشت دویستمین سال تولد شیخ انصارى(ره).