شهیدمرتضى بروجردى
(شهادت: 1418 هـ.ق)
عنوان مقاله: فقیه ایثارگر
نویسنده: مهدى احمدى
ولادت
در بین الطلوعین هفدهم جمادى الاول 1348هـ.ق کودکى در خانواده اى مذهبى به دنیا آمد که نامش را مرتضى گذاشتند. این نامگذارى دو دلیل داشت، اول این که مادرش که اهل عبادت و زهد بود ساعاتى قبل از تولد، پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) و امیر المؤمنین(علیه السلام) را در خواب مى بیند که از شوهرش، حاج شیخ على محمدپرسشهایى مى کنند و حاج شیخ پاسخ مى گوید. پس از آن، کودک قنداق شده اى را از زیر عبا به حاج على محمد مى دهند و مى فرمایند نامش مرتضى است.
جهت دوم همجوارى با مرقد مطهر امام على مرتضى (علیه السلام) بود.
پدر
على محمد بروجردى نجفى، در سال 1315 هـ. ق. در بروجرد به دنیا آمد. در کودکى مادر و پدرش شیخ محمد ابراهیم را از دست داد، و تحت سرپرستى خواهرش قرار گرفت. پس از شرکت در مکتب و سپرى کردن مقدمات، به عتبات عالیات رفت. در کاظمین با آیت الله صدردیدار کرد و مورد تشویق وى قرار گرفت. سپس به کربلا و در پایان به نجف اشرف رفت و در مدرسه قزوینى سکونت یافت.
در مدت کوتاهى سطح را به پایان برد و در درس خارج استادان بزرگى چون شیخ محمدحسین نایینى، شیخ ضیاءالدین عراقى، شیخ محمدحسین اصفهانى (کمپانى) حضور یافت.
وى همراه آیات عظام خویى و میلانى در شمار شاگردان خصوصى و مورد اعتماد سه مرجع مشهور نجف قرار گرفت. او که به معنویت و عرفان علاقه وافرى داشت، زانوى شاگردى در محضر سید على قاضى بر زمین زد.
شیخ على محمد پس از 25 سال تحصیل در نجف اشرف به بروجرد سفر کرد، و زیارت ثامن الائمه را انجام داد و به رغم پیشنهاد آیت الله بروجردى براى اقامت در ایران، به نجف بازگشت.
وى مدتى به دستور سید ابوالحسن اصفهانىبه حوزه سامرا رفت و آنجا را سامان بخشید و سرانجام به دستور آیت الله العظمى بروجردى براى همیشه به بروجرد رفت.
اقامه نماز در مسجد جامع بروجرد، فعال کردن مدرسه علمیه نوربخش، تأسیس مساجد مختلف، تأسیس صندوق قرض الحسنه حسینى، صندوق اعانه یتیمان و پایه گذارى انجمن معارف اسلامى بخشى از خدمات ارزنده اوست. وى تا پایان عمر مستأجر بود و در برابر اصرار علاقه مندان مى گفت: در دنیا سند مالکیتى به نام على محمد ثبت نشده است.[1]
پس از رحلت آیت الله العظمى سید محمد حسین بروجردى در سال 1380هـ.ق، مردم لرستان به حاج شیخ على محمد مراجعه و درخواست رساله کردند. ایشان ابتدا امتناع مى کرد، ولى بالاخره با اصرار مردم کتاب کوچکى به نام انیس المقلدین نگاشت. سالها بعد رساله عملیه اش با نظارت فرزندش شیخ مرتضى به چاپ رسید.
از شاگردان وى مى توان به آیت الله سید عبدالکریم کشمیرى اشاره کرد. این عالم وارسته در 15 محرم سال 1395 ق. (8 بهمن 1353 ش.) به دنبال خونریزى معده در بروجرد بدورد حیات گفت و در بهشت شهدا به خاک سپرده شد. هنگاموفات، فرزندش شیخ مرتضى که در نجف بود به خاطر نامساعد بودن اوضاع عراق نتوانست به ایران سفر کند.
آثار وى عبارتند از:
رساله انیس المقلدین، توضیح المسائل، مناسک حج و حاشیه بر رساله آیت الله العظمى بروجردى، کتاب خمس، تقریرات درس آیت الله کمپانى، حواشى بر عروهکه دو عنوان پایانى به چاپ نرسیده است.[2]
او چهار پسر به نامهاى محمدابراهیم(متوفاى: 1370ش) مرتضى، مجتبى و عبدالصاحب از خود به یادگار گذاشت.
تحصیلات و تدریس
مرتضى تحصیلات خود را در شش سالگى آغاز کرد. مقدمات و سطوح را با نظارت پدر به پایان برد و از محضر اساتید حوزه علمیه نجف اشرف، مانند مرحوم آیت الله شیخ حسین حلى(ره) و آیت الله حاج سید محسن حکیم(ره) و سید على قاضى(ره) بهره برد و چندین سال از محضر آیت الله العظمى خوئى(ره) استفاده کرد[3] و به درجه اجتهاد رسید.
ایشان در بحثهاى علمى معمولاً حرف آخر را مى زد. شوق عجیبى براى فهم مطالب نشان مى داد و با استاد ساعتها بحث مى نمود. در مقدمه کتاب الخمس آورده است: «این مجموعه فراتر از مطالبى است که در مجلس درس مطرح شده است و بسیارى از مطالب نتیجه بحث با استادم بعد از کلاس درس است.» وى غالباً براى نوشتن مطالب استاد از چرک نویس استفاده نمى کرد و بدون خط خوردگى و با بیانى شیوا و استدلالى محکم آنها را مى نگاشت.
در تدریس نیز دقت نظر و بیان شیوا داشت و با بیانى قوى و روان مطالب سنگین علمى را توضیح مى داد.
آثار
مستند العروه الوثقى: تقریرات درس آیت الله العظمى خوئى است که با توجه خاص استاد به ثمر رسید و در بیش از چهل جلد تدوین شد. تا کنون شانزده جلد آن از تقریرات درس فقه به چاپ رسیده است.
چون مباحث مربوط به اجتهاد، تقلید و طهارت توسط شاگردان دیگر تقریر شده بود، شیخ تقریرات خود را از کتاب صلاة آغاز کرد و مباحث مربوط به صوم، اجاره، خمس و زکات را نیز دنبال کرد. در مجموعه چاپ شده مستند العروة الوثقى جلد 11 تا 25 و جلد 30 از ایشان مى باشد.
بسیارى از بزرگان و شخص آیت الله خویى، این نوشتار را داراى نثرى روان، بیانى شیوا و استدلالى محکم مى دانستند. بقیه آن هنوز به چاپ نرسیده است.[4]
مرجعیت
شیخ زمانى که در درس آیت الله العظمى خوئى شرکت مى کرد به درجه اجتهاد رسیده بود و قصد داشت در درس شرکت نکند، اما استاد موافقت نکرد، چون حضور وى رادر کلاس بسیار مفید مى دانست.پس از رحلت استاد، عده زیادى از وى درخواست رساله نمودند. اگر چه رساله وى مدتها قبل نوشته شده بود، اما حاضر به چاپ آن نشد، اما چون مقلدان سوالات شفاهى و کتبى زیادى مى پرسیدند، پس از چند سال، اجازه چاپ رساله را داد که البته با ممانعت دولت بعثى رو به رو شد و این مانع تا پایان عمر ایشان برطرف نگردید.
فعالیتها
از جمله خدمات و فعالیتهاى گسترده وى به چند نمونه اشاره مى شود:
1. تأمین وسیله رفت و برگشت زائران کربلاى معلى و کاظمین و سامرا.
2. کمک به نیازمندان.
3. حمایت از زندانیان در بند رژیم بعثى و خانواده هاى آنان.
ویژگیها
قرائت قرآن
هر روز حداقل نیم جزء قرآن براى اداى حقوق والدین و ذوى الحقوق قرائت مى کرد و قبل از شهادت به این آیه قرآن «ان المتقین فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر»[5] رسیده بود.
زهد و پارسایى
از هدایا و نذوراتى که براى وى مى آوردند با صرفه جویى زیاد مصرف و مقدارى را جهت فقراء و نیازمندان نجف اشرف اختصاص مى داد. در سرپرستى و یارى خانواده زندانیان عراقنقش بسیار مهمى داشت و ما یحتاج زندگى آنان را به طور ناشناس و مرتب تأمین مى نمود.
وجدان کارى
در شبانه روز حدود 18 ساعت به مطالعه، تدریس، کمک به مستمندان و سایر خدمات دینى مى پرداخت. نیازمندان که چشم امید به محبت وى داشتند، گاهى در وقت نامناسب و زمانى که همه اهل منزل خواب بودند، مراجعه مى نمودند، وى خود برمى خاست و به آنان کمک مى نمود.
ارتباط با خدا
نماز شبش بیش از پنجاه سال ترک نشد. تضرع نیمه شب وى چنان از دل برمى خاست که دیگران را تحت تأثیر شدید قرار مى داد. براى راز و نیاز اتاقى کاملا تاریک را انتخاب کرده بود. حتى اگر نورى از روزنه پنجره به داخل مى آمد، آن را مى پوشاند. وقتى از علت آن مى پرسیدند مى گفت: مى خواهم به یاد تاریکى قبرم بیافتم.
عشق به اهل بیت(علیهم السلام)
علاقه زیادى به اهل بیت داشت. بیش از پنجاه سال، هنگام بین الطلوعین هر روز ، زیارت عاشورا را در حرم امام على(علیه السلام)زمزمه مى کرد و تا پایان عمر، شبهاى جمعه به زیارت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) مى رفت. حتى با وجود اینکه در اواخر عمر به دلیل پیرى توان نداشت، دست از زیارت برنداشت.
سفر به ایران
در تابستان سال 1398 هـ.ق ، براى زیارت مرقد مطهر ثامن الحجج (علیه السلام)، زیارت مرقد پدر و چاپ کتابهاى خود به ایران مسافرت کرد. اهالى بروجرد تا ملایر از وى استقبال نمودند و در شهرستانهاى قم ، مشهد، تهران و بروجرد از طرف حوزه علمیه و طبقات مختلف مردم، تقاضاى زیادى براى توقفش مطرح شد، اما او به دلیل جلوگیرى از تضعیف حوزه علمیه نجف اشرف به آن دیار برگشت و به ادامه درس و تربیت طلاب همت گماشت.
مبارزات
وى به همراه استاد خود آیت الله العظمى خوئى و آیت الله سیستانى و جمع دیگرى از عالمان عراق نقش کلیدى در انتفاضه شعبانیه[6]داشت.
پس از شکست انتفاضه، آیت الله بروجردى و فرزندش و آیت الله سیستانى و فرزندانش و تعداد دیگرى از فعالان دستگیر و پس از چند روز تحمل انواع شکنجه ها آزاد شدند.
افتخار جانبازى
منزل او در نزدیکى حرم امام على بود و ایشان مقید بود نماز صبح هر روز را در حرم اقامه کند. حدود سه سال قبل از شهادت هنگامى که در ماه مبارک رمضان به حرم مشرف مى شد، مضروب شد. چند روز بعد مجدداً در راه تشرف به بارگاه ملکوتى امام على (علیه السلام) در سحر توسط چند شخص نقاب پوش به شدت مضروب واقع شد.
این تعرضات، تهدیدى براى ادامه فعالیتهاى او بود و عوامل رژیم عراق، ایشان را تهدید کرده بود که باید نماز جماعت در حرم را ترک کند، اما او که ادامه این راه را بر خود تکلیف مى دانست، از عوامل رژیم خواست درخواست خود را به صورت کتبى و رسمى ابلاغ کنند.[7] حدود یک سال بعد در سحر ماه مبارک رمضان و در حالى که روزه بود و براى اقامه جماعت به حرم امام مشرف مى شد، بمبى به سوى ایشان پرتاب شد. به دلیل شدت جراحات به بیمارستان منتقل و مدتى بسترى گردید. ترکشهاى آن ترور تا آخر عمر در پایش بود و از درد پا رنج مى برد.
وى بدون توجه به تهدیدات، فعالیتهاى سابق را ادامه داد.[8]
شهادت
شب بیست و چهارم ذى الحجه 1418 (2/2/1377ش) که مصادف با شب خاتم بخشى امام على (علیه السلام) و شب مباهله، براى اقامه جماعت به حرم مطهر آمد و پس از اقامه نماز جماعت در بالاسر همراه مؤذن حرم و جمعى از طلاب به طرف خانه بازگشت. پس از ورود آنان به داخل کوچه اى که منزل وى در آن واقع بود، ناگهان مرد مسلحى که از پشت مراقب آنان بود به سویشان شلیک کرد. به گفته شاهدان آیت الله شیخ مرتضى بروجردى در آن لحظه با فریاد الله اکبر بر زمین افتاده و به لقاء الله شتافت. در این حمله ناجوانمردانه هفت گلوله به سر و گردن و سینه اش اصابت کرد و همراهانش نیز زخمى شدند.
آیت الله شهید سید محمدباقر حکیم درباره انگیزه ترور شهید بروجردى مى گوید:
«رژیم عراق از تحرک شیعیان مى ترسید و مى خواست با ترور ایشان ایجاد رعب و وحشت کند تا نتوانند در ماه محرم عزادارى کرده و تحرکى از خود نشان دهند.»[9]
خاکسپارى
روز بعد از شهادت، ساعت خاصى براى تشییع معین شد. جمعیت زیادى قبل از ساعت اعلام شده، تجمع کردند و چون احتمال برخورد و خونریزى مى رفت، تشییع جنازه قبل از موعد مقرر آغاز شد. پیکر پاک او تا حرم مطهر امام على (علیه السلام) بر روى دست مشتاقان اهل بیت قرار گرفت. ازدحام جمعیت به حدى بود که بارها تابوت از مسیر اصلى خارج گردید. پس از اقامه نماز میت، به امامت آیت الله سید على سیستانى، پیکر وى را بنا به وصیتش به وادى السلام بردند و نزدیک دو قبر مطهر حضرت هود و صالح (علیهما السلام) به خاک سپردند.
پس از شهادت این مرجع عالى مقام، کنترل منزل شهید با شدت بیشترى دنبال شد و مأموران مخفى خانواده اش را به طور مستقیم و غیر مستقیم تحت فشار قرار دادند، به گونه اى که آنان مجبور به هجرت از نجف اشرف به قم شدند.
بازماندگان
فرزند ایشان محمدمهدى تحصیلات سطح و خارج را در نجف اشرف سپرى کرد و از محضر آیات عظام: شهید مرتضى بروجردى، سید على سیستانى بهره برد. پس از مهاجرت به قم در درس آیات عظام: شیخ جواد تبریزى و وحید خراسانى شرکت جست. وى پس از به پایان بردن یک دوره درس خارج اصول مشغول جمع آورى و تدوین تقریرات درس خارج اصول پدرش مى باشد تا پس از تکمیل به چاپ برساند.[10]
پیامهاى تسلیت
مقام معظم رهبرى پس از شهادت آیت الله شیخ مرتضى بروجردى به دست رژیم سفاک بعثى پیامى به این شرح صادر کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
خبر تأسف بار سوء قصد به عالم جلیل، آیت الله آقاى حاج شیخ مرتضى بروجردى که منجر به شهادت آن بزرگوار شد، موجب تأثر و اندوه اینجانب گردید. دستهاى گنه کارى که به این جنایت خونبار آلوده شده اند بى شک انتقامى سخت و آینده اى بس تلخ و دردناک خواهند داشت. آن شهید سعید، از خانواده اى معظم و فرزند آیت الله العظمى حاج شیخ على محمد بروجردى بود و خود نیز از اعلام برجسته حوزه نجف و صاحب سهمى شایسته در رونق علمى و فقهى آن حوزه کهن بود. فقدان آن فقیه زاهد و شجاع براى حوزه هاى علمیه مایه خسارت است و براى خود آن بزرگوار که به شرف شهادت نائل گردید، فوزى عظیم و سعادتى ابدى است.
اینجانب شهادت ایشان را به همه حوزه هاى علمیه و مراجع عظام تقلید و دوستداران و ارادتمندان خاندان ایشان و به بازماندگان معظم و مکرمشان تبریک و تسلیت مى گویم و براى آنان صبر جزیل و اجر جمیل از خداوند متعال مسئلت مى کنم.
سید على خامنه اى
4 / 2 / 1377
26 / ذى حجه / 1418[11]
در تاریخ 5 / 2 / 1377ش. از سوى مقام معظم رهبرى، مجلس بزرگداشتى به همین مناسبت در مسجد اعظم قم برگزار گردید.
رهبر معظم انقلاب پس از چندى به مناسبت شهادت شهید بروجردى و تعداد زیادى از عالمان نجف در زندانهاى رژیم بعث پیام زیر را صادر کرد:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
براساس گزارشهاى موثقى که از عراق دریافت شده و آیت اللَّه آقاى حاج سید محمدباقر حکیم دامت برکاته نیز آن را تأیید کرده اند، شمار زیادى از علماء و مجتهدان و فضلا و طلاب حوزه علمیه نجف اشرف که سالها پیش به وسیله ى رژیم سفاک بعثى عراق بازداشت شده بودند و امید آن بود که در زندان در قید حیات باشند، به دست آن رژیم به شهادت رسیده اند.
این تنها بخشى از جنایات و مظالم رژیم بعثى عراق است و این شهیدان مظلوم تنها جمع محدودى از دهها هزار شهید از قشرهاى گوناگون مردم آن کشورند که در دوران سیاه حکومت آن رژیم سفاک و با کمک یا سکوت جانبدارانه ى دولتهاى استکبارى، به خون غلتیده اند. نه تنها سران آن رژیم، بلکه کسانى که با کمکها و سیاستهاى خود آنان را تقویت و تجهیز و بر ملت عراق مسلط کرده بودند و نیز عوامل اجرائى این جنایات در پیشگاه خدا و مردم عراق مسئولند.
اینجانب پس از عرض تسلیت به محضر حضرت بقیة اللَّه ارواحنا فداه به حوزه مقدس نجف اشرف و مراجع عظام و علماء اعلام و به عموم خانواده هاى آن شهداى مظلوم بویژه خاندانهاى معظّم: آل حکیم، آل بحرالعلوم، آل صاحب جواهر و خاندانهاى معزّز: خلخالى، هاشمى شاهرودى، انصارى قمى، خوئى، شیرازى، مرعشى، اشکورى، فقیه و دیگر خاندانهاى علمى تسلیت میگویم و یاد شهداى عالى مقام، آیت اللَّه سید محمدباقر صدر، آیت اللَّه سید محمد صدر، آیت اللَّه حاج میرزا على غروىتبریزى، آیت اللَّه حاج شیخ مرتضى بروجردى را گرامى میدارم، و قطع ید ظالمان و متجاوزان عراقو فلسطین و سایر بلاد مسلمین از خداوند متعال مسئلت میکنم.
سید على خامنه اى[12]
[1]. سیماى بروجرد، یدالله گودرزى، مؤسسه فرهنگى همسایه، ص 129 - 132.
[2]. سیماى بروجرد، ص 133مصاحبه به فرزند شهید.
[3]. براى ملاحظه زندگى هر کدام از استادان وى به جلدهاى پیشین گلشن ابرار مراجعه فرمائید.
naisrep/ten.hgalab.www//:ptth .[4]/desap/ahaqof/hqef/
[5]. قمر، 54 - 55.
[6]. پس از شکست سنگین ارتش عراق در جنگ سال 1991 در کویت، ماشین جنگى او از کار افتاد. بر اساس قطعنامه 670 شوراى امنیت تحرک هواپیماها و حتى بالگردهاى ارتش عراق دچار تحریم گردید.در این هنگام مردم عراق موقعیت را غنیمت شمردند و از شمال تا جنوب علیه رژیم صدام حسین قیام کردند.
در جریان این قیام که در میان ملت عراق به انتفاضه شعبانیه مشهور گردید، کنترل بخش اعظم کشور به دست نیروهاى مردمى افتاد و از هجده استان عراق ،چهارده استان سقوط کرد و تنها استانهاى مرکزى (استانهاى غربى و صلاح الدین و بغداد) در دست رژیم ماند. در این قیام شیعیان و سنیان سهیم شدند، لیکن چون اغلب مردم شیعه بودند، قیام رنگ شیعه به خود گرفت و در مدت بسیار کوتاهى (یک ماه) اکثر شهرهاى مهم عراق از جمله بصره، نجف، کربلا، عماره،کوت و ناصریه و دیوانیه در جنوب و شهرهاى مهم و استراتژیک شمال عراق به دست نیروهاى مردمى افتاد.
مردم با تشکیل کمیته هاى مردمى زیر نظر کمیته نه نفره متشکل از سوى مرجعیت حوزه علمیه نجف اشرف (مرحوم آیت الله العظمى خوئى) کشور را اداره مىکردند.
اما حادثه اى رخ داد، که تمامى آرزوها را به زیر خاک برد و خاطرات تلخ آن هرگز از ذهن عراقیها محو نخواهد گردید، زیرا آنچه پس از قیام مردم عراق در انتفاضه شعبانیه 1991 به عنوان سیاست سرکوب دائمى و بدون مرز از سوى صدام حسین به مورد اجرا گذاشته شد، به مراتب تلخ تر بود.
حادثه چنین اتفاق افتاد که آمریکاییان پس از قیام مردم متوجه شدند ناخواسته زمینه هاى ایجاد حکومتى مردمى و اسلامى در عراق پا گرفته است و چیزى نمانده است که آنان بغداد را نیز در اختیار گیرند.
به دستور آمریکاییها ماشین جنگى بعثیان به یکباره به کار افتاد و عملیات سرکوب ،از سوىگارد ویژه ریاست جمهورى آغاز شد. این گارد از دو سپاه و هر سپاه از سه لشگر تشکیل شده بود. گارد ویژه را بیشتر افرادى از منطقه تکریت و پیرامون آن (زادگاه صدام حسین)، تشکیل مى دادند.
حفاظت بغداد، وظیفه اصلى گارد به شمار مى آمد. دو لشگر از بغداد به سوىشمال عراق کربلا و نجف و دیگرى از سوى جنوب آن به این منطقه به حرکت درآمد. و براىقلع و قمع انقلابیون از سلاحهاى شیمیایى، بمبهاىخوشه اى و ناپالم استفاده کرد. آنان در برخى مناطق از جمله نجف اشرف از شصت موشک زمین به زمین «اسکاد بى» استفاده کردند.
انسانهاى بى گناه شامل زن و مرد و کودک و سالخورده در دستههاى پانصد تا هزار نفرى تیر باران و در گورهاى دسته جمعى دفن شدند.
صاحبنظران معتقدند در این چند روز سیصد تا پانصد هزار نفر به شهادت رسیدند و هزاران نفر به زندانهاى مختلف برده شدند، مانند ابوغریب، زندان مرکزى صدام در شهر رمادى که اغلب زندانیان آن را ایرانیان تشکیل مى دادند، زندان زیرزمینى در شهر جلولا و زندان زیرمینى در جنگلها و کشتزارهاى موصل معروف به حدائق الربیع، زندانهاى سرى در زیر ساختمان پزشکى قانونى در بغداد، زندان زیرزمینى در منطقه فضیلیه و ارشاد و الزعفرانیه که ویژه زنان و در منطقه القائم بود و از بزرگترین زندانهاى سیاسىرژیم بشمار مى آمد، زندانها و بخشهاى زیر زمینى تأسیسات هسته اى عراق و... بر اساس آمار موجود تنها در سالهاى1987و1988 ، صد و هشتاد روستا در کردستانمنهدم شد. این علاوه بر آن است که صدام به وسیله بمباران شیمیایى در حلبچه در مارس 1988، هزاران زن و مرد و کودک را از میان برد .
( http://www.e-resaneh.com/persian/ siyasee/archive/entefazeh 1991.htm)
[7]. روزنامه جمهورى اسلامى، 5/2/1377، مصاحبه با شهید سید محمدباقر حکیم.
[8]. صدام جوامع مذهبى را تار و مار مىکرد.
مبارزهاش بر ضد رهبران و پیروان مذهب شیعه، بى رحمانهتر بود. در همین راستا آیت الله شیخ مرتضى بروجردى، آیت الله میرزا على غروى و آیت الله سید محمد صدر (از چهرههاى مورد احترام تشیع) شهید و تعداد زیادى از علما و طلاب زندانى شدند.
[9]. روزنامه جمهورى، 5/2/1377ش، مصاحبه با شهید سید محمدباقر حکیم.
[10]. حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمدمهدى بروجردى، فرزند شهید شیخ مرتضى بروجردى، کمک شایانى در تدوین این نوشتار نمود.
به جز مواردى که نشانى مکتوب ذکر شده، سایر موارد حاصل مصاحبه و دست نوشته فرزند شهید است.
[11]. روزنامه جمهورى اسلامى، 5 / 2 / 1377.
tanayab/moc.yniva.www//:ptth .[12]