مدرس دیانت در عرصه سیاست
در اصل دوم متمم قانون اساسى ایران پیش بینى شده بود که قوانین مصوبه مجلس شوراى ملى باید زیر نظر هیأتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد به موجب این اصل در هر بار باید حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تأیید و امضاى آنها برسد در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد شهید مدرس پس از 194 جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذیحجة 1328 ق در مجلس حضور یافت ولى از جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت
وقتى که مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فکر مى کردند او یک روحانى معمولى است و باور نمى کردند که این سید لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس کرباس بـزودى تـمام امـور را به دست گرفته، در بحث و استدلال کسى حریفش نمى شود موقعیت حساس ایران و بى کفایتى زمامداران و نفوذ کامل بیگانگان شرایطى را بر ایران تحمیل ساخت که با استقامت و پایدارى شهید مدرس برخى از این شرایط تحمیلى خنثى گردید یکى از این موارد اولتـیماتوم ننـگین دولـت روس به هم دستى دولت انگلیس بود ذیحجه 1329 که طى آن خواهان اخراج مسترشوستر (که مشغول رسیدگى به امور مالى ایران بود) گردید([15]) شهید محمد خیابانى و شهید مدرس به مخالفت با این اولتیماتوم پرداختند بر اثر این مخالفت و نیز تظاهرات مردم به تبعیت از روحانیون، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصمیمى اتخاذ کند([16])
در گیر و دار جنگ خانمان سوز جهانى اول که هنوز از عمر مجلس سوم یک سال نگذشته بود نخست وزیر وقت و مستوفى الممالک به طور رسمى ایران را در این جنگ به عنوان دولت بیطرف اعلام کرد ولى روس و انگلیس بیطرفى ایران را نادیده انگاشته، مرکز حکومت ایران از سوى بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همین سبب گروهى از نمـایندگان به منظور مخالفت با این حرکت و ضدیت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز کردند که در حقیقت یک قیام عمومى و همه جانبه بود که رفته رفته افرادى از هـمه طبقات بدان پیوستند و شخصیتهاى سرشناسى چون مدرس، حاج سید نورالدین عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بین آنها دیده مى شدند در شهر قم مهاجران کمیته دفاع ملى تشکیل دادند که در مصاف با روسها ناگزیر به عقب نشینى شده، بسوى غرب کشور رفتند و در این نواحى دولت موقتى تشکیل دادند که وزارت عدلیه و اوقاف آن را شهید مدرس عهده دار بود در این برنامه گروهى به تحـریکات انگلیس و روس قصد ترور مدرس و رئیس دولـت یعنى نظام السلطنه مـافى را داشتند که توطئه آنان کشف و خنثى گردید([17])شهید مـدرس به همراه عده دیگرى از رجال نامى عـازم قلمرو عثمانى شد و در نهایت ساده زیسـتى به محض ورود به استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس علوم دینى پرداخـت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پـادشاه عثمانى از وى دعـوت کرد که براى مـلاقات و مذاکره در قـصر او حـضـور یـابد
مدرس در این ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگیزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاک آذربایجان به کشورش جلوگیرى به عمل آورد([18]) وى در ملاقات با دیگر شخصیتهاى این کشور از وحدت مسلمین و زمینه هاى اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت([19])
باتلاق استعمار
نمونه دیگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقیه بزرگوار با قرارداد استعمارى وثوق الدوله است یادآورى مى شود که وثوق الدوله قراردادى را که هفت ماده و یک ضمیمه داشت به صورتى کاملاً محرمانه با انگلستان منعقد نمود نامبرده در زمان انعقاد این نامه ننگین (سال 1298 ش بود) نخست وزیرى را داشت مدرس در خصوص خطرهاى این قرارداد اظهار داشت روح این قرارداد استقلال مالى و نظامى ایران را از بین مى برد
از تلگراف سرپرسى کاکس انگلیسى به سرلردکروزُن بر مى آید که مدرس از مهم ترین عوامل ضدیت با این قرارداد بوده است([20]) بدین نحو او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگترین قدرت استعمارى زمان خود یعنى انگلستان را به زانـو درآورد ولى با نهـایت تواضع چنین افتـخارى را به ملت ایران نسبت داد([21])
حیله گران انگلیس که قدرت مبارزه و نفوذ روحانیت متعهد را به طور عینى مشاهده کردند تصمیم گرفـتند به منظور کاستن از فروغ این اقتدار معنوى و استمرار سلطه خویش بر ایران، نظـامى را به وجـود آورند تا ستیز با روحانیت و باورهاى دیـنى را اساس کار خود قرار دهد فردى که براى اجـراى مطامع و این حیله جدید استعمار انتخاب گردید سید ضیاء الدین طباطبائى مدیر روزنامه رعد بود که به انگلستان تمایل داشت و در صدد آن گردید تا با کودتاى ننگین سوم اسفند 1299 روح قرارداد وثوق الدوله را در کالبد دیگر بدمد در همان زمان مدرس باهوش ذاتى و فراستى که داشت فهمید که حرکت وى ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال که اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت پیش بینى خود را به اثبات رسانید([22])
شخص دیگرى که در انجام این کودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضاخان بود که بعدها به رضاخان پهلوى معروف شد
در نیمه شب سوم اسفند 1299 نیروهاى قزّاق به سرکردگى این خائن خائف وارد تهران شده، با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگیرى مبارزان و افراد آزادى خواه پرداخت و بلافاصله حکومت نظامى اعلام شد مدرس که چون خارى در چشم این خودباختگان بود، در همان لحظات اول دستگیر و روانه زندان گردید موقعى که او را از خانه به تبعیدگاه قزوین مى بردند به درخت زردآلویى که در باغچه خانه اش بود اشاره کرد و به فرزندش گفت نگران من نباشید، با شکفتن این شکوفه ها باز مى گردم پیش بینى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در کابینه سیاه سید ضیاء 93 روز طول کشید که این مدت پایان عمر کوتاه این کابینه بود
تیرگى و تباهى
یکى از حوادث اسفبار که با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است وى سعى داشت امور نظمیه، بودجه و قواى نظامى را تحت اختیار خود قرار دهد شهید مدرس بدون آنکه از تشکیلات عنکبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس که مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى علیه رضاخان بیان کرد و اظهار داشت:
در وضع کنونى امنیت مملکت در دست کسى است که اغلب ما از دست او راضى نیستیم و باید بدون ترس و پرده بگویم که ما قدرت داریم او را عزل کرده برکنارش کنیم!([23])
رضاخان براى فریب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورى خواهى را در اندیشه مخدوش خود پرورانید و با دست عوامل بیگانه آبیارى نمود این حرکت بظاهر مردمى و در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگى ایران بنا به تصمیم انگلستان جهت تمرکز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس کرد و در صدد چاره برخاست تدین که از طرفداران جدى رضاخان بود سعى کرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج کند که موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس، شخصى به نام حسین بهرامى معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجره اى لفظى به تحریک تدین بر گونه مدرس سیلى محکمى نواخت! صداى این سیلى که به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچید و مانند کبریتى که به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سیلى عظیم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت
طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفیانه از مجلس بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از بیدارى و آگاهى آنان تشکر کرد فریادهاى رعد آساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان که این حرکت را شکستى مفتضحانه براى خود دید در روز 18 فروردین 1302 ش به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 کیلومترى تهران) رفت
بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهدید کردند که باید سردارسپه را برگردانند و شایعه کردند در غیر این صورت کودتا مى شود ولى شهید مدرس به نمایندگان دلدارى داد و گفت: نترسید که او نمى تواند کودتا کند!([24]) ولى اکثر نمایندگان سخن مدرس را قبول نکرده، گروهى را برگزیدند تا سردارسپه را برگردانند و هیأتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه مأمور اجراى این کار شدند([25]) پس از بازگرداندن رضاخان با حیله اى که گروهى از نمایندگان تدارک دیده بودند شهید مدرس را به بهانه آنکه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآید در منزل قوام السلطنه معطل کردند و در غیاب او مجلس با 92 رأى به سردار سپه اظهار تمایل کرد
در مجلس پنجم و در حالى که مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهاى زیادى به مدرس و یارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح کردن مسأله استیضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنایات رضاشاه را افشا کرد و متن استیضاح را که به امضاى وى و تنى چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود ولى به دلیل جنجال و هیاهویى که طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موکول گردید در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنّى مجلس را عهده دار بود درا ین مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بیشترى بودند و آن سید وارسته کمتر به مجلس مى رفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده کردند که فریاد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به ترور او گرفتند که این حرکت آنان نافرجام ماند و تیرهاى شلیک شده بازو و کتف مدرس را مجروح کرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازیافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد
با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند و به همین دلیل انتخاباتى کاملاً فرمایشى برگزار کرد به نحوى که حتى یک رأى به نام مدرس از صندوقها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت: (اگر) 20 هزار نفر از مردمى که در دوره گذشته به من رأى دادند همگى مرده باشند یا رأى نداده باشند پس آن یک رأى را که خودم به خودم دادم چه شده است!