عالم رباني و حكيم الهي، آيتالله سيد محمد حسيني، معروف به آقا نجفي همداني، سوم ربيع الاول 1322ق مطابق با 1283ش در خانواده اهل علم و تقوا در نجف اشرف چشم به جهان گشود.[1] پدر بزرگوارش سيد علي عرب، فرزند كاظم تاجر همداني، از فقها و مجتهدان و صالحان شهر همدان[2] و از نوادگان محقق اعرجي علامه كاظمي صاحب المحصول في الاصول و رسائل الشيعة الي الحكم للبشر بود. سيد علي در فقه، شاگرد ميرزا حسين خليلي تهراني و آخوند ملاكاظم خراساني است و در اخلاق و عرفان از مرحوم ملاحسينقلي همداني و سيد احمد كربلايي بهره برده است. وي پسرعموي سيد موسي، طبيب معروف كاظمين است و نسلشان به مير سيد علي كبير، عارف مشهور همدان (م 786ق) ميرسد.[3] مرحوم سيد علي عرب سال 1379ق، در اواسط ماه شعبان، در حدود صد و پانزده سالگي در همدان وفات يافت. فرزند بزرگوارش، سيد محمد حسيني، پيكر شريف پدر را به نجف اشرف منتقل كرد.[4]
سيد علي عرب بدني سالم و تنومند داشت و سلامتي خود را از بركت غسل جمعه مداوم ميدانست. بسيار كتوم بود؛ چنانكه وقتي يكي از بزرگان به ايشان گفته بود ما دير فهميديم كه شما نزد بزرگان آمد و شد داشتهايد؛ ايشان فرموده بودند: وقتي ما از اساتيدمان استفاده كرديم، مرحوم سيد احمد كربلايي به ما گفت: اين حرفها را شنيديد؟ گفتيم: بلي. بعد فرمودند: حالا قفلي بر دهانتان ميزنيم و كليدش را به پشت بام مياندازيم.[5]
عزيمت به نجف اشرف
سيد علي عرب در سال 1330ق به همراه فرزندش آقا نجفي از نجف به همدان آمد. مرحوم آقا نجفي همداني مقدمات و بخشي از سطح را نزد پدر فرا گرفت. بعد از گذشت سيزده سال، در سال 1343ق مشتاق رفتن به نجف اشرف بودند. آن بزرگوار ماجراي رفتن خود به نجف را اينگونه بيان كرده است:
مرحوم آيتالله ميرزاي نائيني ـ از دوستان پدرم ـ طي نامهاي از نجف اشرف، به مرحوم ابوي مرقوم داشتند: امسال در نجف مريضي مالاريا زياد است، بهتر است ايشان امسال به نجف نيايند. ولي نامه ايشان دير به دست مرحوم ابوي رسيد. هنگامي نامه را مرحوم ابوي دريافت كردند كه من تمام مقدمات سفر را آماده كرده بودم و ميخواستم سوار ماشين بشوم. مرحوم ابوي فرمودند: حالا برويد به اميد خدا. من هم به قصد ادامه تحصيل به سوي نجف اشرف عازم شدم. در آن دوران مسافرتها طولاني [بود] و مشكلات زيادي داشت. علاوه بر اين، چندين روز ما را در مرز معطل كردند. بنده مريض شدم و ناراحتيهاي زيادي ديدم. ولي به لطف پروردگار توانستم مشكلات را تحمل كنم.[6]
پاي درس مرحوم آيتالله ناييني
پس از آنكه مرحوم آقا نجفي باقيمانده سطح خود را نزد مرحوم آيتالله سيد محمدهادي ميلاني و مرحوم عماد رشتي به پايان رساند، تصميم گرفت در درس مرحوم ناييني شركت كند. اين دوره اصول، آخرين دوره تدريس مرحوم ناييني بود. مرحوم آقا نجفي همراه با مرحوم سيد محمدحسين طباطبائي و سيد صدرالدين جزايري در اين درس شركت و بنابر دستور آقاي ناييني، تمامي دوره اصول را نگاشته، به استاد ارائه ميكرد.[7]
رابطه شاگرد و استاد تا به آنجا انجاميد كه مرحوم ناييني، آقا نجفي همداني را به دامادي خويش برگزيد و پسر بزرگ خود، ميرزا علي نائيني را به ازدواج همشيره آقا نجفي درآورد.[8]
سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي ميگويد:
پدرم ميگفت مرحوم نائيني ثقل سامعه داشت، شبها از شدت گريه مرا بيدار ميكرد. پاي درس مرحوم شيخ محمدحسين غروي اصفهاني يك شب رفتم، ديدم از كثرت گريه لباسهايش خيس شده است.[9]
مرحوم غروي اصفهاني در مسجد كوچكي كه مقابل مسجد هندي بود درس ميداد. مرحوم نجفي در تمامي دوره فقه ايشان كه بالغ بر هشت سال بود و از بحث بيع فضولي مكاسب تا بحث خيارات به طول انجاميد، حضور يافت.[10]
وي علاقه فراواني به اين استاد داشت؛ تا آنجا كه هرگاه فرزند آن مرحوم را ميديد، درخواست ميكرد خاطرهاي از پدرش نقل كند. آقا نجفي، خود نقل ميكرد:
من ميديدم كه مرحوم غروي اصفهاني در ايام محرم بعد از درس به سرعت به جايي ميروند. ايشان را تعقيب كردم به نحوي كه متوجه نشوند. من مشاهده كردم كه به روضهخوانيهاي عوام نجف ميروند كه بسيار بيپيرايه است. فردا به ايشان عرضه داشتم: شأن شما رفتن به اين مجالس نيست. فرمودند: كجا بروم بيتكلفتر از اين مجالس، مداح كه شعر ميخواند مضامين آن مرا به وجد ميآورد. با آن حال، اشعارم را ميسرايم.[11]
پاي درس سيد علي قاضي
مرحوم آقا نجفي همداني مدتي نيز از محضر مرحوم سيد علي قاضي بهرهمند بوده است. وي ماجراي آشنايي با ايشان را اينگونه بيان كرده است:
قبل از اينكه خدمت ايشان برسم، اوصاف ايشان را از مرحوم ابوي بسيار شنيده بودم. مرحوم ابوي ميفرمودند: ميرزا علي قاضي از شاگردان مبرز آقا سيد احمد كربلايي و بسيار سيّد جليل و بزرگواري هستند.
در سنه 1347 يا 1348 كه من در مدرسه قوام بودم، مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي به مدرسه قوام تشريف آوردند و از متصدي مدرسه خواستند حجرهاي را در اختيار ايشان قرار دهد. متصدي مدرسه، با كمال احترام پذيرفت و يك حجره كوچك، از طبقه فوقاني مدرسه را در اختيار ايشان قرار داد. بعد معلوم شد كه مرحوم ميرزا علي آقا قاضي، حجره را به عنوان مكان خلوتي براي تهجد و عبادت ميخواستند؛ چرا كه منزلشان كوچك بود و ايشان تصور داشتند، شبهنگام كه ميخواهند به نماز و تهجد بپردازند، مزاحم بچهها هستند. به اين جهت، اين حجره را تهيه كرده بودند.
شبها حدود ساعت دوازده كه معمولاً طلبهها به خواب ميرفتند تا براي درسهاي فردا استراحتي كرده باشند، شبزندهداري و تهجد ايشان در آن حجره كوچك شروع ميشد. در آنجا بود كه من شيفته مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي شدم. حالت دعا و نيايش ايشان در آن حجره كوچك، خيلي براي من جالب و زيبا بود. چند ماهي از آمدن ايشان به مدرسه ميگذشت كه من رفتم خدمت ايشان و تقاضا كردم كتاب جامع السعادات مرحوم نراقي را براي من بخوانند و ايشان با كمال بزرگواري پذيرفتند.
قرار شد من در كنار درسهاي ديگر، در ساعات فراغت خدمت ايشان برسم. با اين قرار، من خدمت ايشان ميرسيدم و ايشان درس ميفرمودند؛ اما چه درسي! واقعاً درس عرفاني بود؛ يك عرفان وجداني. شنونده يقين ميكرد كه آنچه استاد ميگويد، خود به يقين دريافته و در وجود خودش [اجرا] كرده است.
عجيب صحنههايي پيش ميآمد! بعد از چندي، تمام ذكر و ورد من، مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي شده بود. به هيچ وجه به درسي توجه نميكردم. تنها درس ايشان مورد توجه من بود. وقتي مقابل ايشان براي درس مينشستم و ايشان صحبت را آغاز ميفرمود، تمام درسهاي ديگر از خاطرم ميرفت و تنها محو ايشان ميشدم. تمام روز به چيزي به جز فرمايشات ايشان نميانديشيدم. شبهنگام هم كه ايشان براي نماز و تهجد آماده ميشدند، من يا خواب نبودم و يا اگر خواب هم بودم بيدار ميشدم؛ چون ايشان براي وضو گرفتن از ميان ايواني ميگذشتند كه من شبها در آن ميخوابيدم. ايشان نعلين خود را از پا ميگرفت كه صدا نكند، در عين حال من بيدار ميشدم و مخفيانه چگونگي دعا و نيايش ايشان را زير نظر ميگرفتم. خيلي برايم جالب بود. تا صبح خوابم نميبرد و پيرامون آن ميانديشيدم.
رفتهرفته در اثر آن بيداريهاي شبانه و بيتوجهي به درسهاي ديگر، در من تغييراتي به وجود آمد و حالم عجيب شده بود؛ به صورتي كه بعضي از دوستان، متوجه تغيير حالت من شده بودند، از جمله آقاي سيد يوسف حكيم، فرزند آيتالله حكيم، كه با هم انس بسيار داشتيم.
يك روز به مرحوم آيتالله شيخ محمدحسين غروي اصفهاني عرض كردم: حاج ميرزا علي آقاي قاضي در مدرسهي ما حجرهاي گرفتهاند. ايشان متوجه شدند و مسئله را فهميدند. به من فرمودند: «آقا براي شما خيلي زود است كه به درس جناب ميرزا علي آقاي قاضي برويد. شما هنوز مرد اين ميدان نيستيد. او بزرگمردي است كه هماورد بزرگي ميخواهد. شما بهتر است درس ايشان را ترك كنيد و براي فرا گرفتن مسائل اخلاقي، به همان جلسات منزل آقا سيد عبدالغفار مازندراني ـ استاد اخلاق حوزه نجف اشرف ـ اكتفا كنيد، كه در موقعيت شما، اين جلسات مفيدتر است».
من به مرحوم آيتالله شيخ محمدحسين غروي اصفهاني، احترام زيادي ميگذاشتم و تحت تأثير قوّت روح ايشان بودم. از اين جهت، بعد از آن روز درس مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي را ترك كردم.
هنوز شيريني و لذت آن مدت كوتاه درس را كه خدمت ايشان بودم احساس ميكنم. اقرار ميكنم كه مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي بسيار مرد كمنظيري بود. كلام و رفتار و سلوك ايشان بسيار جذاب و دلنشين بود. اين قضيه مربوط به سنه 1347 است.
فرزند ايشان دراينباره سؤال كرده بودند كه پدر، اين حالاتي كه در محضر مرحوم قاضي پيش ميآمد چگونه بود؟
ايشان در جواب فرموده بودند: مطالب عادي بود، ولي حال ايشان آدم را تغيير ميداد.[12]
بازگشت به ايران
آن مرحوم پس از بهرهمندي از استاداني همچون ناييني، ميلاني، كمپاني، عماد رشتي و در فلسفه و كلام سيد حسين بادكوبهاي، و اخذ اجتهاد از آيات عظام (علیهم السلام) ناييني، غروي اصفهاني، آقا ضياء عراقي، شيخ محمدكاظم شيرازي و شيخ عبدالكريم حائري، در سال 1367ق به همدان بازگشت و اكثر اوقات خود را به تأليف و تصنيف و ارشاد مردم پرداخت. او پس از وفات پدر گرامياش، مسجد كولانج را مركز وعظ و ارشاد خويش قرار داد.[13]
ويژگيها
معظم له داراي مجلسي خوش و گفتاري شيرين و چهرهاي بشاش بود. زندگياش ساده و رفتارش آميخته با تواضع بود. به مستحبات اهتمام فراوان داشت و از مكروهات دوري ميجست. از وقت خويش بهره كافي ميبرد و به مطالعه و نگارش ميپرداخت. رفتار و كردارش آدمي را به خدا سوق ميداد. از شهره شدن گريزان بود. با برپايي كنگره براي بزرگداشت خود، به شدت مخالفت كرد. به امام خميني و انقلاب اسلامي ايران عشق ميورزيد و اين امر از محتواي مصاحبههايش با مجله حوزه كاملاً هويداست. حفظ نظام را از اهم واجبات شرعي ميدانست.[14]
عاشق جوانان بسيجي بود و چهره برخي از آنها و حالات و معنويات آنها را مشابه مرحوم سيد علي قاضي ميدانست.[15]
به اهل بيت (علیهم السلام) بسيار علاقه داشت و بر مصائب آنان ميگريست. در اواخر عمر مشق نام اميرالمؤمنين ميكرد.[16]
حافظه عجيبي داشت. آيتالله خامنهاي هم بر اين مطلب تأكيد ميكرد. فرزند ايشان دراينباره ميگويد:
يك وقت فرزند مرحوم آيتالله عليمحمد بروجردي آمده بودند همدان. ما در بچگي با فرزند مرحوم عليمحمد بروجردي بازي ميكرديم. به من گفتند: به نظر شما آقا مرا به جا ميآورند؟ گفتم: حالا برو سلام كن. سلام كرد. پدر، ايشان را تحويل گرفتند و گفتند: يادت هست از پدرت فرار كردي آمدي منزل ما پنهان شدي؟ فرزند مرحوم آيتالله عليمحمد بروجردي حيرتزده شده بود.[17]
از نگاه ديگران
- مقام معظم رهبري
حجت الاسلام والمسلمین محمدي گلپايگاني مسئول دفتر ايشان دراينباره ميگويد: مقام معظم رهبري تأكيد ميفرمودند كه برويد و مطالب ايشان را ضبط كنيد. ايشان مطالب زيادي از مرحوم نائيني در حافظه دارند. اما ما دير آمديم و ايشان هم اين اواخر حال صحبت كردن نداشتند.[18]
- آيتالله حسن زاده آملي
علامه حسن زاده پس از وفات مرحوم آقا نجفي به فرزندان ايشان فرموده بودند: شما پدرتان را نشناختيد. پدر شما از حوزويهاي فعلي نبودند. ما هم اين اواخر فهميديم حيف شد.[19]
3.آيتالله محمدحسن احمدي فقيه يزدي
من مطمئنم اگر اين شخصيت عظيم در نجف اشرف مانده بود در رديف مراجع عظام آن محل شريف قرار ميگرفت.[20]
آثار علمي
مرحوم آقا نجفي آثار مكتوبي نيز از خود به يادگار نهاده است. برخي از اين آثار، دستنوشته است و برخي چاپ شده است. آن مرحوم به گفته خود، توجه به تأليف را از مرحوم نائيني و كمپاني به ارث برده بود.[21]
آثار چاپ شده
- تفسير انوار درخشان
اين تفسير را كتابفروشي لطفي در سال 1380ق به قطع وزيري، در تهران در هجده جلد چاپ كرده و در سال 1404ق در چاپخانه علميه قم تجديد چاپ شده است.[22]
ايشان تفسير نام برده را بعد از خوابي كه در آن مورد عنايت حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته بود، نگاشته است.[23]
مباحث جلد پنجم اين كتاب كه درباره ولايت است، بيشتر مورد توجه مؤلف بوده است.[24]
آن مرحوم برخي مباحث را با مرحوم علامه طباطبائي در ميان مينهاد و درباره آن بحث ميكرد.[25]
ويژگي مهم اين كتاب در بحثهاي معنوي انسانشناسي و معادشناسي آن است. نگارش اين تفسير با نثر و ادبيات مناسب فرهنگ عمومي حوزههاي علميه شيعه و تركيب جملههاي فارسي همراه با اصلاحات عربي متداول انجام يافته است.[26]
- پرتوي درخشان از اصول كافي شرح كتاب التوحيد كافي(6 جلد)
- معاد جسماني و روحاني
- مسيحا مژده مهدي موعود
محتواي اين كتاب، مورد توجه مرحوم علامه محمدتقي جعفري قرار گرفته است. مؤلف محترم هم در انتهاي كتاب، اين نكته را نگاشته است:
شب پنجشنبه، 22 ذي القعده 1416، ساعتي در عالم رؤيا حضور مثالي مولي الموالي اميرالمؤمنين رسيده، از جمله عرض نمودم: از اينكه دفترچه مسيحا مژده را به من مرحمت فرموديد بسيار تشكر ميكنم. حضرت فرمود: اين موهبت با انتقالات آن در برابر مرض مزمن شش يا هفت ساله شما بود. من حضرت را نميديدم، ولي به طور تمثل حضوري جريان يافت و بسيار مسرور شدم و الحمد لله زنة عرشه.[27]
آثار غيرچاپي
1.تقريرات درس اصول ميرزاي نائيني از مباحث الفاظ تا تعادل و تراجيح؛
2.تقريرات درس فقه محقق اصفهاني (بحث مكاسب)؛
3.تقريرات درس اصول محقق اصفهاني؛
4.رسالههايي در شرح احاديث اخلاقي و فلسفه و كلام.[28]
فرزندان
ايشان صاحب سه پسر و دو دختر است. يكي از فرزندان ايشان به نام حسن، در جريانات انقلاب به رحمت خدا رفت و نقش فراواني در انقلاب داشت. شهيد رجايي ميگفت: سيد حسن در مخالفت با شاه نظير ندارد. مرحوم طالقاني نيز ميفرمود: ايشان سرآمد زندانيان بود.[29]
وفات
سرانجام آن فقيه بزرگوار در سحرگاه يكشنبه 16 جمادي الاولي 1417ق، مطابق با هشتم مهرماه 1375، در حدود نود و شش سالگي بدرود حيات گفت.[30] آيتالله حاج شيخ حسنعلي مرواريد بر پيكر آن مرحوم نماز گزارد[31] و بنابر وصيت خودش در جوار مرقد شيخ بهايي به خاك سپرده شد.[32]
مقام معظم رهبري در پيامي به جناب حجتالاسلام والمسلمين سيد ابوالحسن موسوي، امام جمعه وقت همدان تسليت گفتند.
متن پيام ايشان به اين شرح است:
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجتالاسلام و المسلمين آقاي سيد ابوالحسن موسوي، امام جمعه محترم همدان، خبر رحلت عالم جليل، مرحوم آيتالله آقاي آقا نجفي همداني موجب تأثر و تأسف گرديد. اين مرد شريف بزرگوار كه علم و تقوا و معرفت و عمل صالح را در طول عمر كهن خود جمع كرده بود، حقاً يكي از علماي ابرار و اعلام علم و دين در زمان ما محسوب ميشد كه خود از سرسپردگان انقلاب و ارادتمندان به خيل عظيم جوانان بسيجي ما بود. رحلت آن بزرگوار براي جامعه ما ضايعهاي سنگين است. اينجانب درگذشت اين مرد بزرگوار را به مردم مؤمن و انقلابي همدان، به خصوص جناب عالي و جامعه علمي آن شهر و همچنين به خانواده محترم و بازماندگان مكرم ايشان تسليت عرض ميكنم و از خداوند رحمت و فضل و مغفرت را براي ايشان مسألت مينمايم.
سيد علي خامنهاي 9 مهرماه 1375
[1]. مجله حوزه، ش 30، ص 35.
[2]. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.
[3]. احمد صابري همداني، تاريخ مفصل همدان، ج 1، ص 127.
[4]. همان، ص 128.
[5]. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.
[6]. مجله حوزه، ش 30، صص 36 – 37.
[7]. همان، ص 36.
[8]. بيانات آيتالله محمدحسن احمدي فقيه. براي اطلاع بيشتر از خاطرات آقا نجفي همداني از مرحوم ناييني، ر.ك: مجله حوزه، ش 3، صص 39 – 43. ناصرالدين انصاري، «درگذشت حضرت آيتالله آقا نجفي همداني»، مجله كلك، ش 80- 83، ص 619.
[9]. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.
[10]. مجله حوزه، ش 30، ص 37.
ذ. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.
[12]. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.
[13]. عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، طبقات مفسران شيعه، ج 4، صص 390 - 391.
[14]. همان، ص 391.
[15]. مجله حوزه، ش 30، ص 59.
[16]. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.
[17]. همان.
[18]. همان.
[19]. همان.
[20]. از بيانات آيتالله احمدي فقيه يزدي.
[21]. مجله حوزه، ش 30، ص 55.
[22]. آيينه پژوهش، ش 40، ص 92.
[23]. براي اطلاع بيشتر، ر.ك: مجله حوزه، ش 30، ص 56.
[24]. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.
[25]. همان، براي اطلاع بيشتر از تفسير ايشان، ر.ك: دانشمندان قرآن و قرآن پژوهي، مدخل تفسير انوار درخشان.
[26]. دانشمندان قرآن و قرآن پژوهي، سيد محمدعلي ايازي، مدخل تفسير انوار درخشان.
[27]. كتاب مسيحا مژده مهدي موعود، 1375، مرحوم آقا نجفي رؤياهاي صادقانه فراواني داشتهاند كه براي دوري از افزوده شدن حجم مقاله از ذكر آنها خودداري شد.
[28]. طبقات مفسران شيعه، ج 4، ص 391.
[29]. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.
[30]. درباره آقا نجفي، ر.ك: مشاهير مدفون در حرم رضوي، ج 1، مدخل آقا نجفي همداني، صص 48 و 49.
[31]. درگذشت حضرت آيتالله آقا نجفي همداني، كلك، ش 80، ص 917.
[32]. مصاحبه با سيد محسن عرب، فرزند آقا نجفي همداني.