محمّدمهدى شمس الدین
(1353 ـ 1421 هـ .ق.)
عنوان مقاله: فروغ اندیشه
نویسنده: غلامرضا گُلى زواره
از برجسته ترین رجال شیعى جبل عامل شمس الدین محمّد بن مکّى (734 - 786 هـ .ق.) معروف به «شهید اول» مى باشد که در برخى کتب تراجم او را امام الفقهاء، شیخ شهید ابوعبدالله جمال الدین محمّد بن مکّى العاملى، معرّفى کرده اند.
شهید اول در مدت عمر کوتاه و پربرکت خود آثار ارزنده اى در علوم و فنون مختلف اسلامى از خویش بر جاى نهاد، امّا بیشتر در زمینه فقه معروف و مشهور است. «لمعه دمشقیه» عالى ترین منبع و متن متقن فقه شیعه است که به تقاضاى یکى از فرمانروایان «سربداران» به نام سلطان على بن مؤید قمى و در زندان بنا به نقل فرزندش طى مدت هفت روز به رشته نگارش در آورد و توسط شمس الدین محمّد آوى به دست سربداران رسانید. شهید اول بر اثر حسادت و کینه برخى از علما و قضات وابسته به دستگاه حکومت «چرکس ها» که بر دمشق حکومت مى کردند و نیز به اتهام ارتباط با سربداران به زندان افکنده شد و پس از محاکمه، فتواى قتلش صادر گردید و بعد از کشتن او، بدنش را به دار زدند، سپس سنگسار کردند و بعد از آن جسم بى جانش را سوزانیدند.([1]) از او چهار فرزند به جاى ماند که در منابع شیعى به نیکى و ستایش بسیار یاد مى شوند. همچنین از نسل شهید اول دانشوران، بزرگان و ادیبانى فرزانه و اهل فضیلت برخاسته اند که در حلب و جبل عامل به سر مى بردند و معروف به خانواده هاى «شمس الدین» هستند.([2])حجت الاسلام والمسلمین شیخ عبدالکریم شمس الدین که از فضلاى تحصیل کرده نجف است، از طریق شیخ شمس الدین عاملى (فرزند شهید اول) نسبش به این دانشمند به خون خفته مى رسد([3]).
دوران صباوت و تحصیلات مقدماتى
ماه شعبان به لحاظ برکات معنوى و نیز قرار گرفتن سالروز تولد چند تن از ائمه بزرگوار شیعه براى شیخ عبدالکریم مسرّت بخش بود، امّا در شعبان سال 1353 هـ .ق. به او نشاطى مضاعف دست داد، زیرا ضمن آن که به استقبال سالروز ولادت منجى عالم بشریت رفته است و همراه با مردمان محله در تدارک برپایى جشن و مراسم سرور و شادى براى تکریم خورشید امامت و واپسین ستاره هدایت مى باشد، به وى خبر مى دهند: صاحب فرزندى شده اى، مبارک باشد، پسر است. او میلاد این کودک را در سالروز ولادت حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنافداه) و در جوار بارگاه مقدس و ملکوتى حضرت على(علیه السلام)در نجف اشرف به فال نیک مى گیرد و در سیماى پر فروغش آینده اى درخشان را مشاهده مى کند و به میمنت این تقارن، نامش را محمّد مهدى مى نهد. وى در دامان مادرى پرهیزگار و با عطوفت و در پرتو محبت هاى پدرى پارسا و عالم، دوران صباوت را سپرى کرد و به دلیل مراقبت هاى تربیتى خانواده و ویژگى هاى رفتارى والدین که در عرصه زندگى پاى بند به ارزش ها بودند، جوانه هاى فضیلت در روح و روان این طفل ریشه دوانیده و او را مشتاق معرفت و حکمت نمود.
هر روز که مى گذشت شعله هاى نبوغش افزون مى گشت و رشد غبطه بر انگیزش براى آشنایان روشن تر مى شد. پدرش که براى تکمیل علوم دینى و فراگیرى معارف علوى به عراق مهاجرت کرده و در نجف به سر مى برد، براى استادان و برخى از دوستان دانشور خویش نقل مى کند که: صاحب فرزندى با این مشخصات ذهنى و فکرى شده ام و اکنون که خوشه چینى من از خرمن معاریف این سامان رو به پایان است و در صدد بازگشت به لبنان هستم دریغم مى آید که نوجوانى با این استعداد و قدرت فکرى فوق العاده را از چشمه جوشان نجف محروم کنم. از سوى دیگر وابستگى عاطفى من به خصوص مادرش در این تصمیم تردید ایجاد مى کند.
سرانجام شیخ عبدالکریم در حالى که محمّد مهدى دوازده بهار را پشت سرنهاده بود، خود به لبنان مراجعت نمود و فرزندش را (با توکل به خدا و سفارش هاى لازم به برخى دوستان در مورد وى) در نجف گذاشت تا نسبت به فراگیرى علوم دینى مبادرت ورزد. محمّد مهدى که مقدمات ادبیات عربى را تا حدودى نزد پدربزرگوارش آموخته بود، نزد شیخ محسن غرّاوى و شیخ عبدالمنعم فرطوسى این دوره را تکمیل کرد و سطوح مقدماتى، متوسط و عالى را از محضر حضرات آیات: سیّد محمّد روحانى، سیّد یوسف حکیم و سیّد على علاّمه فانى اصفهانى فرا گرفت. آیت الله محمّد مهدى شمس الدین خود به این دوران اشاره مى کند: یادم مى آید که پدرم در سال 1367 هـ .ق. و پس از پایان به اصطلاح جنگ اول عربى ـ اسرائیلى به لبنان مراجعت کرد.
در آن وقت پدرم مرا میان باقى ماندن در نجف و بازگشت به لبنان مخیّر کرد و من باقى مـاندن در نجف را برگزیدم و به تحصیل خود که چند سال بود شروع کرده بودم، ادامه دادم. من این انتخاب را از خواست و مشیّت پروردگار مى دانم که باقى ماندن در نجف را بر زبان و فکر من جارى کرد.
وى در بخش دیگرى از اظهارات خود، یادآور مى شود: تحصیلات اولیه خود را در نجف با خواندن علم صرف و نحو نزد پدر فرا گرفتم و سپس مقدمات اصول و بلاغت و منطق را نزد بعضى از فضلاى حوزه (نجف) آموختم.([4])
مشکلاتِ تحصیل
دوران تحصیلات محمّد مهدى شمس الدین در نجف همراه با فقر و فلاکت بسیار زیاد بوده به گونه اى که حتى گاهى در گرسنگى کامل شبانه روزى به سر مى برده است. خودش به این دوره از زندگى خویش اشاره کرده و گفته است: از روزهاى تحصیل، بعضى از خاطرات خوش و تلخ را به یاد دارم که بسیار مناسب است طلبه هاى جوان و مبتدى آن ها را در نظر داشته باشند. من نیز هدفم از بازگویى این خاطرات از باب ذکر نعمت هاى خداوند است که به من تفضّل فرموده است. در آن ایام رسیدگى به مسایل مادى و گرفتارى هاى طلبه ها از سوى مراجع تقلید در نجف بسیار اندک بود، از این روى، بر اثر کمبود مواد غذایى، گرفتار قحطى شدیم. همچنین بر اثر کمبود، قدرت خرید لباس را نداشتیم. لباس هاى تابستانى را در زمستان به بر مى کردیم. زمستان هایى سخت بر ماگذشت در حالى که جز یک قطعه لحاف پوسیده و قدیمى پوششى نداشتیم که قسمتى از آن را در زیر خود قرار داده و با قسمت دیگر آن خود را مى پوشاندیم. زندگى سخت و فلاکت بارى داشتیم([5]).
همچنین مى گوید:
محرومیت و نیازمندى در نجف آن روز بیداد مى کرد و تا مرز گرسنگى مى خزید، چه روزها و شب ها به همین منوال به سر رسید. اگر هم چیزى براى خوردن دست مى داد در حدّ سدّ جوع بود. شاد خوارى، رویدادى نادر بود شب هاى سیاه جوع در راه یافتن مانده اى از نان خشکیده، دور از چشم دیگران به سرکشى طاقچه حجره طلاب سپرى مى شد. نان خشکیده پس از ستردن گرد و غبار در آب خیسانده مى شد امّا آن هم اندک بود... هرگاه پاپوشى مى یافتیم کم از پا برهنگان نبودیم، ولى با همه این احوال دوره پر برکتى را گذراندیم و خداوند را بر همه داده ها و تأییداتش سپاس داریم توفیق شکیبایى عنایت فرمود، سختى آن روزها تربیت روح و ریاضت جان بود و ما را براى پذیرا شدن مشیّت خود توش و توان داد... پناه ما درس، مطالعه و عتبه بوسى مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود. که گه گاه براى گریز از یکنواختى درس و بحث به مطالعه شعر، تاریخ، داستان هاى عربى یا رمان هاى ترجمه شده و خواندن روزنامه روى مى آوردیم([6]).
از دیگر مشکلاتى که این طلبه خوش فکر و جستجوگر با آن روبرو بود، سخت گیرى هایى بود که در خصوص روى آوردن طلاب به مطالعه مجله و روزنامه اعمال مى گردید، زیرا در عرف آن روز نجف این گونه مطبوعات، مظهر تجدّدمآبى و بى دینى و اثر پذیرى از فرهنگ بیگانه به شمار مى رفت. نشریات، نمایانگر تفکر نوگرایانى بود که بر خلاف احکام اسلام گام برمى داشتند و دست اندرکاران حوزه نسبت به باورهاى طلبه ها نگرانى داشتند که مبادا با خواندن مطالب این مجلات اغوا شوند([7]).
به دست آوردن استاد و مدرّس خوب و لایق نیز از دشوارى هایى بود که وى و جمعى از طلاّب خوش استعداد با آن مواجه بودند. آیت الله شمس الدین در این باره گفته است: البته به دست آوردن چنین اساتیدى (لایق و با سواد) بسیار مشکل بود و گرفتار چنین مشکلى بودیم و در آخر به این نتیجه رسیدیم که هرگز شاگرد نمى تواند استاد باب طبع خود را به دست آورد یا حداقل تا اندازه اى مى تواند. و تنها راه حل این است که درس هاى حوزه چه در سطح مقدمات و یا سطوح باید به صورت دسته جمعى انجام پذیرد به طورى که بیشترین تعداد طلبه ها از یک استاد و مُدرّس برجسته و خوب استفاده کنند([8]).
آیت الله شمس الدین یکى از رنج هاى دوران تحصیل را که با آن دست به گریبان بوده است، هدر دادن وقت براى فراگیرى برخى مسائل به حدّ غیر نیاز مى داند. لذا مى گوید: مدت هاى مدیدى از وقت گرانبهاى خود را صرف یک ماده و موضوعى مى کردیم که به حداقل مقدار از علم و وقت و صرف توان ذهنى نیاز داشت. وى در عین حال مى کوشید براى فهم مطالب مهم و ضرورى با دوستان خود به مباحثه و مذاکره بپردازد. خودش در این خصوص گفته است: ما در زمان طلبگى و تحصیلمان در نجف از فرصت هایى که برایمان پیش مى آمد، مانند مجالس عزادارى سیّد الشهداء(علیه السلام) و یا در دیگر مناسبت ها همانند ایّام شهادت امامان(علیهم السلام) یا ولادت آنان، استفاده مى کردیم و چون در این گونه مجالس، معمولا اساتید و بزرگان حوزه شرکت مى کردند، میان ما طلبه ها و ایشان مذاکرات و مباحثاتى انجام مى گرفت و هر کس از هر طرف اشکال و یا سؤال مى کرد و سر و صدا بلند مى شد. این گونه مجالس، بسیار با ارزش بود زیرا قدرت علمى و ذهنى طلبه را بالا مى برد و به او طریقه استدلال را مى آموخت. طبیعى بود وقتى که در مجلس، یکى از علما وجود داشت، او در نهایت دخالت مى کرد و نقاط ضعف و قوّت استدلال افراد را بیان مى داشت و اشکالات استدلال و یا سؤال و یا نحوه تقریر هر یک را روشن مى کرد([9]).
در محضر مرجعى عالیقدر
شمس الدین پس از تکمیل دوران سطح به درس خارج فقه و اصول روى مى آورد و براى فراگیرى این مرتبه از دانش حوزوى، محضر دو شخصیت برجسته را درک مى کند که یکى از آنان، آیت الله سیّد محسن حکیم طباطبایى صاحب «مستمسک العروة الوثقى» مى باشد. آشنایى با دردهاى جامعه، فروتنى، پارسایى، روشن بینى و دانش فراوان از این استاد حوزه نجف شخصیتى دوست داشتنى ساخته بود. او که از سال 1291 هـ .ق. کار تدریس را با رسائل و کفایه آغاز کرده بود و در سال 1296 با خارج کفایه و عروه ادامه داده بود، اینک با تکیه به تجربه فراوان، درس خویش را بر دو پایه پرهیز از بحث هاى بى ثمر و آشنایى با مشکلات روز مسلمانان بنا نهاد و همین ویژگى موجب شد که طلاب شیفته کمال و پژوهشگرانى چون آیت الله شمس الدین، امام موسى صدر و شهید آیت الله سیّد محمّد باقر صدر محضرش را مغتنم بشمارند و از فروغ دانش او بهره گیرند. در پرتو تلاش هاى آیت الله حکیم استعدادهاى این سه شاگرد به حدّ کمال شکوفا گردید و چون افق هاى فکرى آنان به یکدیگر نزدیک بود برنامه هاى آنان در جهت ایجاد تحول در فرهنگ جامعه و نیز بازنگرى در علوم دینى به ثمر مى نشیند. محمّد مهدى صرفاً از خرمن دانش استادش بهره نمى برد بلکه کرامت هاى اخلاقى و دورى از تمایلات نفسانى را از وى آموخت. روش زندگى بسیار ساده و سرشار از نکات فراموش نشده انسانى آن مرجع بزرگ و آگاه براى وى بسیار سودمند، آموزنده و ارزنده بود و روحش را در فضاى با صفاى فضیلت و حیات معنوى پرواز مى داد.
در دیدگاه آیت الله حکیم «سیاست» نه تنها نکوهیده نبود بلکه عین دیانت و وظیفه همه مؤمنان شناخته مى شد. او با این تفکّر به استقبال حوادث شتافت و از رویارویى با سیاستمداران سرسپرده نمى هراسید و رسالت ایستادگى در برابر تُندبادهاى حوادث را بر دوش مى گرفت. در این عرصه نیز آیت الله شمس الدین به یارى استاد خویش شتافت و او را در خنثى کردن نقشه هاى استکبارى و استبدادى و دفاع از کیان اسلامى، کمک کرد و در مبارزات اسلامى به رهبرى آیت الله حکیم در عراق حضورى فعال داشت و زمانى که استادش به دلایلى از نجف به بغداد احضار گردید، آیت الله شمس الدین همراهش بود امّا به دلیل کوشش هاى سیاسى وى، پلیس این شهر از ورود او به بغداد ممانعت به عمل آورد. بیانیه هاى سیاسى متعددى از سوى وى در فضاى سیاسى آن زمان صادر گردید که بیانگر فعالیت هاى مبارزاتى این عالم ژرف اندیش مى باشد. در سال هایى که تبلیغ اندیشه هاى صادراتى استعمارگران در جامعه عراق شدّت یافت و اعتقادات مردم در معرض خطر قرار گرفت، آیت الله حکیم این ضایعه را احساس کرد و براى پاسدارى از مرزهاى اعتقادى مردم نمایندگان بسیارى به شهرهاى گوناگون عراق اعزام کرد و شبکه اى از دانشوران وارسته وظیفه محافظت از باورهاى مسلمانان را عهده دار شدند و در برابر بادهاى مسموم تبلیغاتِ سازماندهى شده استعمارگران مقاومت کردند که در این میان، نقش آیت الله شمس الدین بسیار تأثیر گذار، مفید و سازنده بود. او به نمایندگى از سوى آیت الله حکیم به شهر دیوانیّه عراق رفت و چندین سال متوالى در این منطقه به هدایت دینى مردم پرداخت و در جهت رشد فکرى و اصلاح فرهنگ آنان اهتمام ورزید و موفق گردید نزاع ها و اختلافات قومى و قبیله اى این منطقه را که استعمارگران نیز در تشدید آن مى کوشیدند، با دوراندیشى، تدبیر و درایت خویش کاملا از بین ببرد و صلح و صفا و اتحاد را در میان عشایر این سامان برقرار سازد([10]).
پرتو خورشید فقاهت
شخصیت دیگرى که مرحوم شمس الدین نزدش به مقامات والاى علمى و فکرى دست یافت، آیت الله سیّد ابوالقاسم خویى مى باشد. این استاد بزرگ حوزه نجف جلسات درسى منظمى داشت و سبک تدریس ایشان از نظم و ترتیب خاصى پیروى مى کرد. این ویژگى براى افرادى چون آیت الله شمس الدین جاذبه اى خاص داشت، او مشاهده مى کرد که آیت الله خویى در تمامى علوم اسلامى تبحّر دارد و مباحثى را که مطرح مى کند به دلیل برخوردارى از دقت و ژرف نگرى، شاگردان را به شکوفایى علمى سوق مى دهد. گرچه شاگردان بسیار زیادى از محضر آن مرجع عالیقدر فیض مى بردند ولى آنانى که با موشکافى و با علاقه خاصى مطالبش را درک مى کردند به چند نفر منحصر مى گردید و در میان این جمع محدود، شمس الدین چون ستاره اى مى درخشید و از این جهت آیت الله خویى عنایت ویژه اى نسبت به چنین شاگردان خلاّق، خوش فکر و اهل بصیرت داشت و به وجود آنان مباهات مى کرد. شیخ شمس الدین به رغم مشکلات و گرفتارى هایى که در حوزه نجف با آن ها رو به رو بود، وقتى به حوزه درسى آیت الله خویى مى رفت با یک انبساط روحى به بحث هاى پویاى استاد توجه مى کرد. نظرات آیت الله خویى معقول و مطابق ذوق سلیم بود لذا بر دلش مى نشست و در مغز خلاّقش جاى گیر مى شد. این استاد محقق با شیوه اى بدیع درس تفسیر قرآن و علم رجال را رواج داد و این دو شاخه از دانش ارزنده اسلامى را از گوشه انزوا به در آورد و در شمار علوم رسمى حوزه قرار داد.([11])
اسوه دیگران
آیت الله شمس الدین در محضر آیت الله خویى در میان دوستان هم درس و هم بحث خود توانایى هاى علمى خویش را با نبوغى خاص نشان داد. این مختصات فکرى موجب گردید که امام موسى صدر و شهید آیت الله سیّد محمّد باقر صدر برایش احترامى خاص قائل گردند و در تلاش هاى علمى و فرهنگى نجف از وى کمک بگیرند و براى گره گشایى از مشکلات جامعه و مقاومت در برابر تهاجم فرهنگ استعمار والحاد از توشه هاى علمى و فکرى او بهره گیرند.
آیت الله شمس الدین موفق گردید از آیت الله خویى اجازه اجتهاد بگیرد و با تشویق استاد تقریرات فقهى و اصولى ایشان را به نگارش در آورد که متأسفانه در حادثه تهاجم ارتش رژیم غاصب صهیونیستى به بیروت، خانه ایشان به اشغال این متجاوزان در آمد، و تمام این منزل مسکونى بر اثر خمپاره و توپ آتش گرفت و قسمت هاى زیادى از آن ویران گردید و تقریباً 90% نوشته هاى ایشان که غالباً تقریر دروس اساتیدش در نجف بود طعمه حریق گردید.([12])
یادآورى مى شود در آن موقع که این واقعه روى داد، آیت الله شمس الدین در ایران به سر مى برد و پس از بازگشت مشاهده کرد که خانواده اش منزل را ترک کرده اند و دیگر جایى براى سکونت ندارند.
تأسیس جماعة العلما
در اواخر دهه 1369 هـ .ق. موقعیت امپراتورى انگلستان در خاورمیانه شدیداً متزلزل گردید. انگلستان که مقاومت مسلمانان عراق را مانعى بزرگ در مقابل اجراى حیله هاى خود مى دید و به رهبرى علماى شیعه ضربات خرد کننده اى بر او وارد گردیده بود، تلاش هایى را به کار گرفت تا رژیم سلطنتى عراق به حاکمیت ظالمانه خود ادامه دهد. چون زمامداران حاکم بر عراق نتوانستند مقاصد استعمار را بر آورده سازند، در ذیحجه 1378هـ .ق. ژنرال عبدالکریم قاسم، فرمانده نیروهاى کمکى عراق که براى اعزام به اردن جهت سرکوبى مخالفین رژیم این کشور آماده مى شدند با همکارى سرهنگ عبدالسلام عارف رژیم سلطنتى هاشمى عراق را سرنگون کردند و اعلام استقرار نظام جمهورى نمودند، امّا قرائن و مدارکى مؤیّد آن است که این کودتا که به ناحق انقلاب نام گرفته، با نقشه انگلستان انجام گرفته است. زیرا بریتانیا با آن همه امکانات هیچ عکس العملى بر ضدّ کودتاى مزبور انجام نداد افسرى که مجرى این طرح گردید، از افراد مورد اعتماد انگلستان بود و نیز این توطئه درست موقعى صورت گرفت که دقیقاً با منافع استعمار همزمان است. پس از پیروزى کودتا، مقامات رژیم با اعلام حکومت نظامى و تحت پوشش شعارهایى چون سرکوبى مرتجعین، روحانیت مبارز و متعهد را تحت شدیدترین فشارها قرار دادند، و با توجه به این که عوامل کمونیستى به عنوان مخالفان دیانت و روحانیت به شمار مى آمدند به صلاح انگلستان گردید که از آن ها استمداد بطلبد. به این ترتیب بود که پس از دعوت عبدالکریم قاسم از حزب کمونیست مبنى بر حمایت از دولت جدید و توافق تاکتیکى شوروى سابق با این دعوت، حزب کمونیست عراق براى حمایت از رژیم جدید وارد صحنه شد و کمونیست هاى عراق در واقع به عنوان بازوان اجرایى طرح هاى انگلستان و رژیم کودتا به کار گرفته شدند و با همکارى عده اى از افراد ساده دل و فریب خورده براى سرکوبى مسلمانان، سازمان گروه هاى مقاومت ملى را تشکیل دادند.([13]) در مقابل آن ها جریانى به نام ناسیونالیسم عربى بود که حامیان جمال عبدالناصر، طرفداران حزب بعث و سایر ملى گرایان عرب را به سوى خود جلب کرده بود و در تشکیلات حکومت هم نقش داشت. در مقابل این جریان هاى سیاسى مى توان به گرایش قشر گسترده اى از مردم عراق به فعالیت هاى اسلامى اشاره کرد، اکثریت مردم از روى تمایل قلبى به مقدسات دینى علاقه داشتند امّا از هیچ گونه تشکّل سیاسى قوى برخوردار نبودند. در چنین شرایطى که دانشمندان نجف اشرف به ضرورت یک نیروى توانمند اصیل که از یک سو با آسمان پیوند دارد و از دیگر سو در اعماق روح و جان ملت مسلمان ریشه دوانیده، پى بردند و بر این اساس بود که طرح تشکیل گروهى به نام «جماعة العلماء» پى ریزى شد.([14]) نقش به سزاى آیت الله محمّد مهدى شمس الدین را در راه اندازى این گروه و جهت دادن به آن، نمى توان انکار کرد چنان که خودش مى گوید: پس از کودتاى 1378 هـ .ق. در عراق به همراه گروهى از دوستان به جنبش اسلامى پیوستم که گروهى از این دوستان به شهادت رسیده و از خداوند سلامتى بقیه دوستان را خواستارم... بعضى از فعالیت هاى من جنبه عَلَنى داشت و بعضى غیر علنى از آن جمله، نوشتن اعلامیه ها و یا شرکت در تهیه و توزیع آن بود. بى تردید مرجعیت در آن دوره نه تنها از فعالیت هاى ما آگاهى کامل داشت بلکه از آن پشتیبانى جدى کرد و کمک هاى مالى و معنوى فراوانى نیز به آن مى کرد. یادم مى آید که در یکى از دوره هاى بسیار مشکل و سخت که بر ما (یعنى نیروهاى فعال اسلامى) گذشت به طورى که صرف گشت و گذار در خیابان ها و بازارهاى شهر نجف و دیگر شهرهاى عراق در حکم ریسک بسیار خطرناک و پر مخاطره اى به شمار مى رفت زیرا نیروهاى چپ و اراذل و اوباش وابسته به آن متعرض روحانیان و مؤمنان شده و آنان را آزار مى دادند. در این شرایط مرحوم آیت الله حکیم(قدس سره) امر فرمودند که ضرورى است روحانیان از خانه هاى خود و به جهت حضور و راه رفتن در خیابان ها خارج شوند حتى اگر متعرض هتک، آزار و اذیت گردند زیرا همین حضور و نشان دادن خود در برابر چشمان مردم، مؤثر خواهد بود. این، نمایانگر پشتیبانى و هم فکرى مقام مرجعیت آگاه با عملکرد ما بود([15]).
«جماعة العلماء» که نخستین تشکّل بین روحانیون حوزه علمیّه نجف بود و در سال 1378هـ .ق. تأسیس شد، چشم بیدار مرجعیت و حوزه در عرصه سیاست، فرهنگ و اجتماع عراق به شمار مى آمد و با شجاعتى کم نظیر در مقابل انحرافات ایستاد و به روشنگرى پرداخت. کمونیست ها، سیاستمداران منحرف و احزاب غیر اسلامى که تأسیس چنین مجمعى را ضربه اى دیگر بر اهداف خویش مى دیدند، شتاب زده به موضع گیرى در برابرش پرداختند و با تبلیغات فراوان در جهت بى اعتبار ساختن و زیر سؤال بردن آن نزد افکار عمومى، تلاش کردند که این کوشش ها با اطلاعیه آیت الله حکیم خنثى گردید. آن بزرگوار خاطر نشان ساخت: همه مطالبى که گروهى از دانشمندان برجسته به نام جماعة العلماء در نجف اشرف منتشر کرده اند و از این پس انتشار مى دهند که حاوى فراخوانى مردم به سوى اسلام است، از مهم ترین وظایف شرعى به شمار مى آید که باید در راه عظمت بخشیدن به کلمه دین و ترویج مبادى شریف و تعالیم مقدس مذهب به آن پرداخته شود، پس بر همه مسلمانان لازم است آن ها را تقویت کرده براى به دوش کشیدن مانند چنین دعوت مبارک دینى در کنار آنان بایستند([16]).
آیت الله شمس الدین بخش مهمى از فعالیت هاى فکرى و اصولى این تشکیلات را عهده دار بود و موفق گردید با همکارى جمعى از علما از جمله: شهید سیّد محمّد باقر صدر، شیخ مرتضى آل یاسین (رئیس جماعة العلماء)، شیخ حسین همدانى، سیّد محمّد تقى بحرالعلوم، سیّد محمّد جمال هاشمى، سیّد محمّد صادق صدر و... اسلام را در سطوحى مختلف که تا آن زمان به آن جا نفوذ نکرده بود، عرضه دارند و شاید براى نخستین بار بود که اسلام به عنوان یک اصول استوار و اصیل الهى در جامعه روشنفکران عراق در مقابل مکاتب انسانى و مادى مطرح گردید.([17])
از رهگذر این تشکّل اسلامى بود که علماى بزرگ نجف توان آن را یافتند که برنامه هاى درست اسلامى را عرضه کنند و در طریق ایجاد یک نیروى سیاسى توانمند و مستقل اسلامى گام بردارند. تلاش آنان در قالب بیانیه ها، کنفرانس هاى عمومى، برقرارى پیوند با برخى سازمان ها و اتحادیه هاى جوانان و انتشار مجله «الاضواء الاسلامیه» صورت مى گرفت، این نشریه زیر نظر هیأت بررسى و نظارت چاپ مى شد و اعضاى این هیأت را دانشمندانى چون آیت الله شمس الدین تشکیل مى دادند که پیوندى قوى با شهید صدر داشتند([18]). آیت الله سیّد محمّد حسین فضل الله که با این نشریه همکارى داشته، مى گوید: در سال 1378 هـ .ق. که انقلاب در عراق علیه رژیم سلطنتى به سرکردگى عبدالکریم قاسم روى داد، جماعة العلماء در نجف فعالیت هاى خود را آغاز کرد و من با آنان بودم و... مجله الاضواء را منتشر مى کردیم. مرحوم شهید سیّد محمّد باقر صدر سرمقاله پنج شماره آن را نوشت و من سر مقاله دوم را نوشتم و این مقالات را حتى پس از توقف شهید صدر از نوشتن سرمقاله، به مدت شش سال ادامه دادم([19]).
بعد از گذشت کمتر از یک سال، جماعة العلماء توفیق یافت که به عنوان پایگاهى اسلامى و جوان در جامعه اسلامى حضور یابد و مجله الاضواء به عنوان ارگان رسمى این گروه منتشر گردد. این مجله با ارائه دیدگاه هاى فکرى و سیاسى اسلام، روح اسلامى را در قشرهاى وسیعى از مردم مسلمان بر مى انگیخت و حمیّت دینى را در آنان تقویت مى نمود([20]) و در حوزه علمیّه نجف سر فصل تحوّلى فکرى و سیاسى در بین نسل جوان طلاب گشت.
اقداماتى ارزشمند
علاوه بر «الاضواء» مجله اى به نام «النجف و الایمان» انتشار مى یافت اقداماتى چون سلسله کتاب هاى «من هدى النجف» در مقیاس محدودتر، جزوات «الیراع الهادف» که حاوى مقالات دانش آموزان دبیرستان «منتدى النشر» در نجف اشرف بود و زیر نظر علماى نواندیش به طبع مى رسید، از زمره اقداماتى است که شیخ شمس الدین نقش شایسته اى در آن داشت. مجموعه آموزنده و ارزنده «من هدى النجف» حاوى آثار قلمى مهم ترین روحانیان حوزه علمیّه نجف بود و کسانى همچون: آیت الله شهید سیّد محمّد باقر صدر، مرحوم آیت الله سیّد محمّد صدر، دکتر عبدالهادى فضلى (از بنیان گذاران حزب دعوت اسلامى)، خطیب شهیر مرحوم شیخ احمد وائلى، آیت الله سیّد محمود هاشمى شاهرودى (رئیس کنونى قوه قضائیه جمهورى اسلامى ایران) در این سلسله نشریات مقاله داشتند و آیت الله شمس الدین مطلبى درباره انقلاب امام حسین(علیه السلام) و وجدان ملت ها نگاشت که در این مجموعه به طبع رسید([21]). آیت الله شمس الدین در تأسیس جمعیت «منتدى النشر» به سال 1373 هـ .ق. حضورى مؤثر داشت([22])، این جمعیت حرکتى فرهنگى را در جهت رشد فکرى و فرهنگى جامعه و غنا بخشیدن به دانسته هاى دینى مردم خصوصاً جوانان آغاز کرد و براى اصلاح شعائر دینى و مراسم مذهبى تلاش هاى مفیدى انجام داد و براى تحول در آئین هاى سوگوارى، وعّاظى تربیت شدند. مرحوم شمس الدین براى پرورش این واعظان اهتمام ورزید و موفق گردید افرادى را براى منابر حسینى تربیت کند که به این جلسات پر شور و مورد استقبال مردم محتوا دهند.
تأسیس «کلیة الدین» (دانشکده اصول دین) یکى دیگر از حرکت ها و اقدامات ارزشمند اسلامى بود که آیت الله شمس الدین در پایه گذارى و برنامه ریزى درسى، ارائه شیوه هاى آموزشى و تدوین طرح هاى فرهنگى آن شرکتى فعال و نقشى به سزا داشت. در واقع وى همراه با عده اى از علماى نجف احساس کرد که علوم دینى به زبان دشوارى نوشته شده و باید به زبان روز به نگارش در آید. این گرایش منجر به تأسیس «جمعیت المنتدى النشر» گردید که ریاست آن با مرحوم آیت الله شیخ محمّد رضا مظفر بود. مرحوم مظفر سه کتاب با عناوین «عقاید الامامیة»، «المنطق» و «اصول الفقه» را نگاشت که کتاب هاى درسى حوزه هاى علمیّه شیعه در جهان محسوب مى گردد. سپس این جمعیت «کلیة الدین» را بنا نهاد که در جریان آن، متون حوزوى و علوم اسلامى به شکل رسمى دانشگاهى امّا با همان عمق دروس حوزه ها ارائه مى گردید و کتاب هاى مزبور در این دانشکده تدریس مى شد. آیت الله سیّد محمّد تقى حکیم نیز «اصول الفقه المقارن» را نوشت که اثر ارزنده اى در اصول فقه تطبیقى است. مرحوم شهید آیت الله صدر که بر این دانشکده نظارت و رسیدگى مى کرد، کتاب «المعالم الجدیده» در علم اصول را تألیف کرد تا در آن جا تدریس شود و جزوه درسى «علوم القرآن» را براى دانش پژوهان سال اول (در نیمه سال دوم) نگاشت که چهار سال متوالى در این مرکز علمى تدریس مى گردید([23]). این دانشکده مجله اى به نام «رسالة الاسلام» منتشر مى ساخت که همکارى شمس الدین با آن جدّى بود. وى که از مدرسین کلیة الدین به شمار مى آمد، لمعه را به شیوه اى نوین و با روشى ابتکارى و تازه تدریس مى کرد و شرح مفصلى براى آن تنظیم نمود که به صورت مجموعه اى ده جلدى بعدها به طبع رسید. دانشکده مزبور که آیت الله شمس الدین در آن به تدریس فقه پرداخت، حرکت جدیدى بود که در تربیت نسل نواندیش نقش سترگى داشت و اولین نماد وحدت حوزه و دانشگاه در تاریخ معاصر شیعه به شمار مى رود. تأسیس کتابخانه اى در شهر دیوانیه عراق که در واقع یک مرکز فرهنگى مهمى به شمار مى رود از جمله فعالیت هاى این انسان فرهیخته مى باشد خودش در این باره مى گوید: فعالیت من در نجف و بیشتر در منطقه فرات میانه (الفرات الاوسط) متمرکز بود که به مدت نه سال (از سال 1380 هـ.ق. تا 1389 هـ.ق.) طول کشید، که بحمدالله مثمرثمر بود و توانست در منطقه تأثیر فراوان داشته باشد و با کمک و خواست مرحوم آیت الله حکیم توانستم طرح عظیمى را پیاده کنم و آن عبارت بود از کتابخانه اى مهم که در واقع خدماتى بیش از یک کتابخانه در منطقه انجام مى داد در واقع کتابخانه مزبور، مرکز اسلامى بزرگى بود که تمام آن ناحیه را زیر پوشش فرهنگى خود قرار داد. و خدمات مربوط به کتابخانه، یکى از وظایف آن به شمار مى رفت و از جمله تأسیس بیش از بیست مسجد در شهر دیوانیه و شهرک ها و روستاهاى اطراف آن بود([24]).
عزیمت به لبنان
آیت الله محمّد مهدى شمس الدین در مدتى که در عراق به سر مى برد از خانواده، دوستان و برخى هم فکران خویش مطالب گوناگونى درباره لبنان شنیده بود و از طریق جراید و نشریات و سایر رسانه ها پى گیر مسایل آن کشور بود که اجداد و والدینش از آن برخاسته بودند و از سنین نوجوانى اشتیاق اقامت در لبنان را در ذهن خویش مى پرورانید. ولى به دلیل تکمیل تحصیلات و همگامى با مراجع و علماى عراق در برنامه هاى علمى و فرهنگى، از عملى ساختن این خواسته درونى بازمانده بود.
سرانجام در سال 1389 هـ .ق. و در حالى که سى و شش بهار را در جوار بارگاه مقدس امیرالمؤمنین(علیه السلام) سپرى کرده بود، به لبنان عزیمت نمود و مصمم گردید با کوله بارى از دانش و اندیشه و تجاربى که در حوزه نجف کسب کرده بود، حرکت هاى فرهنگى و اجتماعى را در این سرزمین مظلوم آغـاز کند([25]).
اندیشه سیاسى
سال ها قبل، قانونى استعمارى را به لبنان تحمیل کردند و چون سکنه این کشور از سه گروه مذهبى: شیعیان، اهل سنّت و مسیحیان تشکیل شده، بیگانگان مقرر داشتند که رئیس جمهور باید همواره مسیحى مارونى، نخست وزیر سنّى و رئیس مجلس شیعه باشد آیت الله شمس الدین از این تشکیلات توأم با تبعیض و تفرقه آفرین که بر شیعیان فشار بیشترى وارد مى آورد، رنج مى برد و کوشش اصلى او در محافل سیاسى این بود که بگوید این طایفه گرایى که به نظام سیاسى لبنان تحمیل شده، محکوم است چرا قدرت هاى بزرگ که از دموکراسى و رعایت حقوق مردم دم مى زنند در این جا این گونه تصمیمى ضدّ حقوق مسلمانان اتخاذ کرده اند؟ باید بررسى شود که کدام یک از این گروه ها در اکثریتند و هر طایفه اى که رأى بیشترى آورد باید مناصب اصلى جامعه را عهده دار شود. و در مقالات و نوشته هاى گوناگونى تأکید کرد: به هیچ وجه با واقعیت هاى مسلّم جامعه لبنان تطبیق نمى کند که رئیس جمهور، مسیحى مارونى باشد و چون اکثریت با مسلمانان است باید عالى ترین مقام سیاسى در امور اجرایى از بین مسلمانان انتخاب شود و زمام امور لبنان را به دست گیرد.
البته معضل دیگرى که او در نحوه اداره این کشور مشاهده مى نمود، تفرقه و عدم هماهنگى مسلمانان لبنان بود که این ضایعه آنان را از چنین حقى محروم مى کرد، ضمن این که استعمار طرّاح اصلى آن به شمار مى رفت. او از مُنادیان وحدت اسلامى بود و در این راه مقالات و سخنرانى هاى متعددى از خویش به یادگار نهاد و ضمن تلاش براى گسترش روابط مسلمانان با مسیحیان، نقش مهمى در ایجاد وفاق ملّى لبنان و لغو بنیان فرقه گرایانه نظام سیاسى لبنان، ایفا کرد و از پیشتازان و فعالان علماى لبنان در ایجاد اقتدار و صلابت شیعیان بود([26]). وى در مصاحبه با مجله حوزه مى گوید: به نظر ما ضرورى و متعین است که لبنان، وحدت اقلیمى خود را حفظ کند و از این روى هر طرز فکر و پیشنهادى که در نهایت به تقسیم لبنان بینجامد، با آن مخالفیم و معتقدیم که به راه خطا رفته. از این روى با نیروها و مکاتبى که در جهت تقسیم و تجزیه کار مى کنند و یا کشور را به سوى آن سوق مى دهند، مخالفیم و به نفع عموم مسلمانان است که لبنان یکپارچه و متحد بماند و حکومت مرکزى، مصدر نیرو و قوّت باشد. او در عین حال پیشنهاد جلوگیرى از هر گونه تغییر در بنیه سیاسى کشور و ادامه روش سابق ـ البته با تغییرات جزئى در بعضى از پست هاى ظاهر و سطحى ـ را محکوم مى کند و نیز طرح اصلاحى را که خواستار دگرگونى جدى در نظام سیاسى لبنان با حفظ ترکیب کنونى که همان طائفه گرى و گروه گرایى است، را رد مى کند و عقیده دارد به رغم حمایت گروه هاى زیادى از این پیشنهاد، در صورتى که به اجرا درآید مشکلات و گرفتارى هاى لبنان را به تأخیر مى اندازد و نوعى مصالحه موقت و محدود مى باشد و نمى تواند آشفتگى هاى حاکم بر مسایل سیاسى ـ اجتماعى این سرزمین مظلوم را حل کند.([27]) و از این جهت سال هاست که نظر سومى را مطرح کرده و بر روى آن کار کرده است که همان تغییر کامل نظام حکومتى در لبنان مى باشد و اینکه ساختار سیاسى دگرگون شود و از نو و با پرهیز از وابستگى طائفه گى و بر اساس رأى هر فرد به عنوان شهروند درباره آینده سیاسى لبنان تصمیم اتخاذ گردد. این شیوه قدرت بر اساس طوائف تقسیم نخواهد شد و اگر چه رأى، تکلیف را معین مى کند ولى حاکمیت به لحاظ اکثریت آنان، اسلامى خواهد بود. این طرح به لحاظ واقعیت هاى اجتماعى لبنان مى تواند مشکلات این کشور را حل کند. به نظر آیت الله شمس الدین هم از لحاظ فقهى داراى اعتبار است و هم با شرایط و ضروریات و مقتضیات لبنان وفق مى کند. البته ایشان دیدگاه سیاسى خود را در کتابى تحت عنوان «نظام حکومتى و مدیریتى در اسلام» مطرح کرده و معتقد است هر موقع شرایط تشکیل جمهورى اسلامى در لبنان مهیّا گردید مى توان استراتژى مذهب را در این مورد به کار گرفت ولى به کار گرفتن چنین طرحى به جهت مصارف سیاسى زودگذر و به صورت شعارى سرگردان و بى اساس نه تنها معقول نیست بلکه مضر و غیر عملى مى باشد.([28])
وى در خصوص مسایل فلسطین و خاورمیانه نیز هیچ گاه بر سر اصول با دشمنان اسلام سازش نکرده و خواستار خروج نیروهاى اشغالگر و اجراى قطعنامه هاى 508 و 509 سازمان ملل مبنى بر عقب نشینى بى قید و شرط نیروهاى غاصب از همه خاک لبنان بود و همواره در بزرگداشت «روز جهانى قدس» همت مى گماشت و در محافل علمى و سیاسى از حقوق مظلومان فلسطینى دفاع مى کرد([29]) و خانه و زندگى و بسیارى از نوشته هاى مخطوط خود را در تهاجم غاصبان صهیونیستى به لبنان، از دست داد.
در مجلس اعلاى شیعیان لبنان
بر اساس تلاش هاى امام موسى صدر، نمایندگان شیعیان در مجلس شوراى لبنان به پیشنهاد وى طرحى قانونى را تقدیم مجلس کردند که در روز سه شنبه ششم صفر 1387 هـ .ق. (1346 هـ .ش.) به تصویب مجلس و امضاى رئیس جمهورى لبنان رسید. براساس این طرح، شیعیان اجازه داشتند که مجلسى را تحت عنوان «المجلس الاسلامى الشیعى الاعلى» براى دفاع از حقوق خود بنیان نهند که پس از طى مراحل قانونى در تابستان سال 1389 هـ .ق. این مجلس با انتخاب یک هیأت شرعى دوازده نفره از علماى بزرگ شیعه و یک هیأت اجرایى دوازده نفره به طور رسمى کار خود را آغاز کرد و طى یک نشست جدى و با شرکت تمام اعضا در روز جمعه 6 ربیع الاول سال 1389 هـ .ق. امام موسى صدر به عنوان نخستین رئیس مجلس اعلاى شیعیان انتخاب گردید. گرچه مدت این ریاست شش سال تعیین شده بود ولى در روز پنج شنبه 29 صفر، 1393 هـ .ق. به اتفاق آراء هیأت رئیسه مجلس اعلا مدت ریاست تغییر یافت و تا سن 65 سالگى امام موسى صدر به وى واگذار شد.([30])
از میان نمایندگان مجلس اعلا دو نفر با سمت معاونتِ ریاستِ دو هیأت (هیأت شرع، شامل دوازده نفر روحانى و هیأت اجرایى، شامل دوازده نفر غیر روحانى) را عهده دار شدند و آیت الله محمّد مهدى شمس الدین عنوان معاون اول رئیس هیأت شرع و آقاى دکتر عدنان عنوان معاون دوم رئیس هیأت اجرایى را عهده دار گردیدند. زیر نظر هیأت اجرایى تعدادى کارمند مجلس انجام وظیفه مى کنند که برخى را دولت لبنان و عدّه اى را خود مجلس انتخاب مى کند مدیر کل مجلس، شیخ محمود فرحات سرپرستى این تشکیلات اجرایى را پذیرفت.([31]) شیعیان لبنان که به دلایل گوناگون و از جمله سیاست هاى تبعیض آمیز دولت مارونى شاهد محرومیت هاى شدید اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى بودند و اغلب رهبران سیاسى آنان براى حفظ موقعیت اجتماعى و امتیازات اقتصادى و منافع شخصى خود به زیان جامعه شیعى سرگرم زد و بندهاى سیاسى با مراکز قدرت بودند، با تأسیس «مجلس اعلاى شیعیان» احساس هویت و شخصیت کردند و با ایجاد چنین مرکزى هم پیمان گردیدند.
این مجلس نیز اهداف ذیل را پى گرفت: اتحاد شیعیان و تلاش براى بهبود اوضاع سیاسى ـ اجتماعى آنان مبارزه پى گیر با فقر و جهل و ستم هاى اجتماعى و فسادهاى اخلاقى ایجاد وحدت بین همه مسلمانان جهان حمایت از مقاومت فلسطین و...
با ایجاد مجلس اعلاى شیعیان و تأسیس مؤسسات اجتماعى، خدماتى، خیریه، آموزشى و فرهنگى همچون مدینة الزهراء در پنج کیلومترى بیروت که مرکزى براى تعلیم و تربیت کودکان یتیم بود و هنرستان جبل عامل که صدها نفر از محصلان مستضعف شیعى به صورت شبانه روزى در آن به زندگى و تحصیل مشغول شدند، بنیان نهادن بیمارستان الزهرا و مدرسه عالى مطالعات دینى و بعدها تأسیس جنبش محرومان، شیعیان داراى کیان و تشکیلات منسجم و مستقلى شدند و از طریق این نهادها اثرگذارى در عرصه هاى فرهنگى ـ سیاسى توسط شیعیان سازمان دهى شد. و این طایفه براى استرداد حقوق غصب شده خویش به تلاش هاى گسترده اى دست زد.([32])
آیت الله محمد مهدى شمس الدین خاطر نشان مى نماید: مجلس اعلاى شیعیان در واقع نهاد و مرکزیتى بود که فعالیت هاى گوناگونى از قبیل اوقاف، دادگسترى، محاکم شرعى، برنامه ریزى هاى فرهنگى، آموزشى و تربیتى در آن توسط شیعیان انجام مى گرفت. این نهاد به تمامى شیعیان لبنان تعلق دارد و در آن نمایندگان به بحث، مذاکره و مشورت مى پردازند و از دیدگاه هاى مشترک بهره مى برند و سعى در رفع اختلاف و گرفتارى ها میان شیعیان دارند.([33])
شیخ محمّد مهدى شمس الدین از روحانیان بلند مرتبه و اهل علم و فضل لبنان بود که تلاش هاى فکرى و فرهنگى امام موسى صدر را قبول داشت و به همین دلیل از همان ابتداى حرکت در جهت تشکّل شیعیان، در کنار وى قرار گرفت و او را در تلاش هاى گوناگون سیاسى و اجتماعى یارى داد([34]) و با تأسیس مراکز فرهنگى، دینى و مؤسسات خیریه و برخى نهادهاى اجتماعى همکارى فعال خود را با امام موسى صدر در قالب مجلس اعلاى شیعیان نشان داد و در کنار کارهاى علمى و سیاسى موفق شد بنیادهایى چون مسجد امام صادق(علیه السلام)، هنرستان فنّى بیروت، دانشگاه اسلامى لبنان با دانشکده هاى مختلف، جمعیت خیریه حضرت زینب(علیها السلام)، مدرسه علمیه و مجتمع خدماتى را بنیان نهد و بسیارى از جوانان شیعه لبنان را با علوم و فنون روز آشنا کند و با همه این احوال نقش خود را به عنوان یک عالم دینى از یاد نبرد و همچنان به اقامه جماعت، تبلیغ دین و هدایت مردم از راه سخنرانى و نگارش اشتغال داشت.([35])
رهبرى شیعیان لبنان
امام موسى صدر در حالى که شیخ محمد یعقوب و خبرنگار معروف، استاد عباس بدرالدین او را همراهى مى کردند، در سال 1398 هـ .ق. در یک دیدار رسمى وارد لیبى شد و به عنوان مهمان این کشور در هتل شاطنى واقع در غرب طرابلس منزل گزید. اما روز 18 سپتامبر دولت لیبى رسماً اعلام نمود رهبر شیعیان لبنان به اتفاق دو دوستش در شبِ روز 31 اوت 1978 میلادى با یک هواپیماى ایتالیایى به سوى ایتالیا پرواز کرده اند. اما سازمان قضایى ایتالیا پس از یک تحقیق گسترده، اعلام داشت: امام موسى صدر و دو همراهش هیچگاه وارد این سرزمین نشده اند. مجلس اعلاى اسلامى شیعه در اعلامیه ها و بیانیه هاى مکرر خویش به ویژه در دو کنفرانس مطبوعاتى که توسط شیخ محمد مهدى شمس الدین (نایب رئیس مجلس) در تاریخ هاى رمضان 1399 هـ .ق. و جمادى الاول 1400 هـ .ق. در بیروت تشکیل گردید، مسؤولیت ناپدید شدن پیشواى شیعیان لبنان را به عهده شخص قذّافى گذارد و همچنین آیت الله شمس الدین اعلام کرد که رؤساى جمهورى کشورهاى عربى به او و فرستاده ویژه مجلس اعلا اطلاع داده اند که مسؤولیت اختفاى رئیس مجلس اعلاى شیعیان، متوجه رهبر لیبى (سرهنگ معمّر القذّافى) مى باشد.([36]) این ناپدید شدن ناگهانى، منجر به ایجاد جوّى از نگرانى و عکس العمل شدید علیه لیبى گردید که نتیجه آن، تظاهرات اعتراض آمیز هر سال است که مجلس شیعیان لبنان با برنامه ریزى شیخ محمد مهدى شمس الدین ترتیب آن را مى داد. حافظ اسد هم بر اساس تقاضاى هیأت اعزامى شیعیان به دمشق، در این امر مداخله کرد ولى تلاش او براى یافتن امام موسى صدر، ناکام ماند.([37])
وقتى شیخ شمس الدین مطلع شد که قذافى مى خواهد به دمشق و سپس به بیروت بیاید ـ در آن زمان الیاس سرکیس، رئیس جمهور لبنان بود ـ وى نیمه هاى شب از محل اقامت خود (روستاى کیفون) به بیروت آمد و به عنوان نایب رئیس مجلس اعلاى اسلامى شیعه با «سرکیس» به صورت تلفنى صحبت کرد و به او گفت: مسأله مزبور به سرنوشت شیعه در لبنان مربوط است و شما نباید در مراسم استقبال از قذّافى در بیروت شرکت کنى. او در آغاز خواست خویش را تبرئه کند ولى در نهایتِ مذاکرات مذکور گفت: با دمشق تماس مى گیرم و تأکید مى کنم این ماجرا در لبنان بحران ایجاد کرده است. تلاش هاى سیاسى مزبور و تهدیدهاى مبارزان شیعه، اثر خود را بخشید و حافظ اسد بلافاصله قذّافى را در جریان ناآرامى هاى لبنان قرار داد و تأکید کرد: اگر این سفر صورت گیرد لبنان منفجر خواهد شد، صلاح در این است که سفر شما لغو گردد.([38]) و این در حالى بود که قذافى تا حوالى مرزهاى لبنان آمده بود و حرکت یکپارچه اعتراض آمیز علماى شیعه و مردم او را سرافکنده ساخت و به سوریه برگردانید.([39])
تا سال 1372 هـ .ش. گرچه پانزده سال از ناپدید شدن امام موسى صدر سپرى گردید ولى او همچنان در این مدت رئیس مجلس اعلاى شیعیان لبنان به شمار مى رفت و چون در این سال به سن 65 سالگى قدم گذاشته بود برابر تصویب نامه هیأت شرعى و اجرایى، مجلس اعلا تشکیل جلسه داد و به پاس قدردانى از خدمات این روحانى مبارز و مقاوم، دوباره امام موسى صدر را به عنوان رئیس افتخارى و شیخ محمد مهدى شمس الدین را که تا این زمان نایب رئیس مجلس بود، به عنوان رئیس اجرایى مجلس اعلاى شیعیان لبنان به طور رسمى انتخاب کردند.([40])
کوشش ها و رویش ها
به منظور متشکّل شدن جوانان لبنان، امام موسى صدر با همکارى دکتر مصطفى چمران حرکة المحرومین و جنبش امل (افواج المقاومة اللبنانیه) را به وجود آورد که به سرعت شیعیان را به سوى خود جلب کرد. این سازمان با الهام از معارف قرآنى و روایى در مدتى کوتاه نیروهاى با ایمان و نمونه اى را پرورش داد که هر کدام در عرصه هاى گوناگون علمى، نظامى و اجتماعى ویژگى هایى برجسته داشتند. تشکیلات یاد شده مى کوشید تا خلأ فکرى، اعتقادى و اخلاقى جوانان را در حدّ توان مرتفع ساخته و آنان را با معارف ناب تشیع آشنا سازند. از این رو در طول هفته و طى ماههاى گوناگون و در جلساتى متنوع از وجود عالمان بزرگى چون شیخ محمد مهدى شمس الدین، آیت الله سید محمد حسین فضل الله، امام موسى صدر و دکتر چمران استفاده مى شد. مرحوم شمس الدین با سخنرانى، بحث و انتقاد و پرسش و پاسخ، معارف مفید آن زمان را در اختیار جوانان قرار مى داد. بدین گونه سازمانى شکل گرفت که لبنان را از خطر دشمن صهیونیستى حفظ کرد و از نقشه هاى تجاوز طلبانه این خصم کهن جلوگیرى نمود.([41]) شیخ محمد مهدى شمس الدین براى حفظ ماهیت اسلامى مجلس اعلاى شیعیان و جنبش امل که عمدتاً پس از مفقود شدن امام موسى صدر زیر نفوذ چهره هاى سنتى و احیاناً لائیک قرار گرفته بود، تلاش فراوان از خود نشان داد. در گزارشى از فعالیت آیت الله شمس الدین در این زمینه ـ به ویژه در سالهاى آغاز دهه هشتاد میلادى ـ چنین آمده است: اعضاى دفتر سیاسى جنبش امل که غالباً افرادى غیر متدیّن ـ مانند حسین حسینى، عاکف حیدر و ... ـ بودند، به روش اسلامى جنبش اعتراض داشتند، شمس الدین با مبارزه سیاسى خود و آگاه سازى کادرهاى جنبش سرانجام در کنگره سوم امل (آوریل 1981 میلادى) توانست دست برخى از آنان را از دفتر سیاسى این جنبش کوتاه کند و خود به عنوان مرشد کلّ جنبش ـ که داراى اختیاراتى در حدّ ولىّ فقیه در سطح داخلى این حرکت بود ـ انتخاب شد. اگر چه جنبش امل در کنگره چهارم خود شاهد نوعى شبه کودتا و پس از آن انشعاب شد و اگر چه جایگاه آیت الله شمس الدین به عنوان مرشد جنبش حداقل به طور ظاهرى حفظ شد، اما جریان سیاسى غیر اصول گرا در رهبرى جنبش غلبه یافت ولى بعداًبا ایجاد مقاومت اسلامى و حزب الله لبنان به عنوان تشکیلاتى اسلامى و انقلابى، حساسیت هاى درون امل کاهش یافت و نگاه ها به جریان جدید (حزب الله) معطوف گردید. بى تردید علاوه بر عوامل دیگر، همین پیشینه هاى فکرى و سیاسى و بیم از اقتدار جریان انقلابى که مى رفت تا منافع جریان سنّتى غیر اصول گراى را به خطر اندازد، یکى از عوامل چالش میان امل و حزب الله و درگیرى هاى خونین سال هاى نخست بود که بعدها با دگرگونى هایى که در عرصه سیاست در لبنان به وجود آمد و رویکردهاى عقلانى و همگرایانه دو جناح، این چالش ها فروکش کرد. در همه این رویدادها علامه شمس الدین هیچگاه خود را رویاروى این جریان قرار نداد و در مقام ریاست مجلس اسلامى اعلاى شیعیان و مدیریت طایفه شیعى، در عین انتقاد به نظام فرقه گراى حاکم بر لبنان که ظالمانه و تبعیض آمیز رفتار مى کرد، بیش ترین بهره بردارى را در جهت ارتقاى اوضاع سیاسى و اجتماعى شیعیان از خود نشان داد و در سال 1982 میلادى به دلیل غیر عادلانه بودن نظام حاکم بر لبنان خواستار توقف انتخاب رئیس جمهورى از سوى مجلس نمایندگان لبنان گردید و پس از انتخاب «بشیر جمیل» در بیانیه اى رسمى این انتخاب را مُخلّ وحدت ملّى دانست.([42])
مدافع انقلاب اسلامى ایران
شیخ محمد مهدى شمس الدین به رغم وجود مخالفان جدى در جناح سنتى مجلس اعلاى اسلامى شیعیان لبنان، که گرداگرد او را احاطه کرده بودند و برخى برخوردهاى افراطى و سطحى نیروهاى انقلابى این سرزمین، هیچ گاه از تأیید انقلاب اسلامى ایران در موضوع گیرى هاى گوناگون خود دست برنداشت.
علاوه بر این، به بسیارى از شبهاتى که در لبنان و حتى جهان علیه انقلاب اسلامى ایران مطرح مى شد، شجاعانه پاسخ مى داد و مرعوبین از طرح اسلام به عنوان مکتبى براى دگرگونى اجتماعى و برقرارى حاکمیت را علناً به عنوان قربانیان تهاجم فرهنگى تمدن غرب معرفى مى کرد. او انقلاب اسلامى ایران را بزرگ ترین حادثه عصر نوین که برتر از انقلاب هاى بزرگ تاریخ معاصر است، ارزیابى نمود و پیروزى آن را غلبه قدرت ایمان و تجربه اى پر برکت براى تمدن بشر و جهان اسلام دانست.
در جنگ تحمیلى علیه ایران، همواره از موضع جمهورى اسلامى ایران حمایت کرد و در پیشبرد روابط ایران و لبنان همواره همگامى و مساعدت لازم را به عمل آورد. او چندین بار به ایران سفر کرد و در کنگره جهانى حضرت امام رضا(علیه السلام) شرکت کرد و دوبار در کنگره اندیشه اسلامى و حکومت حضور یافت و دیدگاه خویش را در زمینه حکومت اسلامى در آن جا بیان کرد. در دهه فجر سال 1367 هـ .ش. نیز به عنوان میهمان جمهورى اسلامى به ایران سفر کرد که درهمین مسافرت،مجلّه حوزه با او مصاحبه اى انجام داد. او در تاریخ 23 ماه مبارک رمضان سال 1410 هـ .ق. در پیشگفتار دوم کتاب «نظام حکومت و مدیریت در اسلام» نوشت:
«حرکت هاى اسلامى براى عرضه کردن ساختار حکومت در اسلام با مشکلات تئورى و عملى روبرو بود. پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و تأسیس جمهورى اسلامى بر مبناى ولایت فقیه، طرح تئوریک حکومت در اسلام را از مرحله نظریه به مرحله تطبیق درآورد. این روى داد بى نظیر در جهان اسلام، حرکت هاى اسلامى را در سطح کار سیاسى ارتقا داد و به شکوفایى پژوهش در مسائل جامعه، سیاست، حکومت، دولت و نظام حکومت انجامید و گروهى از فقها و متخصصان مسلمان در این نهضت فکرى آثار ارزنده اى پدید آوردند.»([43])
وى در مصاحبه اى خاطر نشان ساخت: «پس از پیروزى انقلاب اسلامى نظر مجلس اعلاى اسلامى شیعیان لبنان در رابطه با استراتژى فعالیت در کلّ جهان اسلام، براین قرار گرفت که از امام خمینى به عنوان رهبر و مرجع، حمایت و جانبدارى کند.»([44])
آیت الله شمس الدین درباره تأثیر انقلاب اسلامى در جهان گفت: «انقلاب اسلامى در شرایط معینى به وجود آمد و شرایط تازه اى را پدید آورد و در زمینه هاى فرهنگى، سیاسى، جهادى و بافت جامعه و آگاهى انسان ها مرحله اى تازه در جهان اسلام آفرید. این اولین جنبش اسلامى است که به تشکیل یک دولت منتهى گردید، دولتى که طبق برنامه اسلامى تکوین یافته و در دنیا حامیانى دارد و بر این نظر است که از خط سومى میان سرمایه دارى و مارکسیسم پیروى کند این خط که قرآن کریم به عنوان «مشکاة» از آن تعبیر مى کند همان مسیر قرآن در جهان معاصر است.»([45])
اندیشمند خلاّق
آیت الله شمس الدین یکى از دو فقیه بزرگ شیعه معاصر لبنان و از برجسته ترین دانشمندان این کشور به شمار مى آید. او را باید از نسل نوخاسته و نوگراى حوزه علمیه نجف اشرف دانست نسلى که حاصل تجربه گران سنگ حوزه در مبارزه با استعمار براى تحقق استقلال کشور بود و با شناخت نیازها و ضرورت هاى دوران معاصر، روى کردى دشوار اما موفق براى ارائه معارف دینى و قرآنى در قالبى جدید داشت.
بذرهاى این تفکر در دوره مرجعیت آیت الله سید محسن حکیم در اعماق ذهن پویا و خلّاق او افشانیده شد و به اوج خود رسید. آیت الله شمس الدین همراه با امام موسى صدر که او هم برخاسته از نسل چنین روحانیونى در حوزه علمیه قم بود، توانستند با احیاى نقش علامه سید عبدالحسین شرف الدین، جامعه شیعى لبنان را به تحرکى تازه وادارند و آن را به جایگاه شایسته خود برسانند. مهم ترین ویژگى فکرى و شخصیتى آیت الله شمس الدین توجه به نیازهاى زمان است. او در زمینه تاریخ به بیان پدیده هاى تاریخى یا حتى تحلیل صرف آنها اکتفا نمى کند بلکه با ایمانى صادقانه، خردورزانه، پویا و همراه باسعه صدر و روحیه سرشار از اهتمام به امور مسلمین کوششى درخور تطبیق عبرت هاى تاریخ با شرایط معاصر داشته است. مطالعات عمیقش در تاریخ اسلام از سال ها تدریس همین رشته درسى در دانشکده فقه و از مقالات گوناگونى که در این زمینه نوشته و به طبع رسانیده، قابل درک است. او به لحاظ جامعه اى که در آن مى زیست و مسایلى که با آن ها مواجه بود باحُرّیت فکرى که داشت، برداشت وسیع تر و عمیق ترى را از دین ارائه داد.
فارغ از منصبى که داشت (رئیس مجلس اسلامى اعلاى شیعیان لبنان) یک متفکر محسوب مى شود و آراى او را مى توان در سخنرانى ها، مقالات و کتابهایش مشاهده کرد. گرچه پس از ناپدید شدن امام موسى صدر تمام بار مجلس شیعیان به دوش وى افتاد و در کشمکش هاى اخیر، مواضع هوشیارانه و عاقلانه اى برانگیخت. با همه این احوال، نقش علمى و فکرى خود را فراموش نکرد و دانش و فقاهت را با جهاد و استقامت در آمیخت و ضمن تلاش براى حلّ مشکلات سیاسى لبنان و به خصوص شیعیان این سامان، در عرصه معرفت و علم و فقاهت، آثارى ارزنده و آموزنده از خود به یادگار نهاد. او به منظور آنکه بتواند از موضع دیانت درباره مقتضیات زمان قضاوت درستى کند، خود را با معارف عمیق اسلامى آشنا نمود و روح قوانین قرآنى و روایت را درک کرد و این حقیقت را دریافت که قوانین اسلام جاودانى است و بر فراز اعصار و قرون و مکان ها قرار مى گیرد و مى تواند جوامع بشرى و آحاد انسانى را به سوى کمال و هدایت سوق دهد. پدیده هاى زمان را به خوبى شناخت و از هم تفکیک نمود و هر چیزى را به دلیل نو بودن آن نپذیرفت کما این که امور دیگر را به دلیل قدمت ردّ نکرد. و از وراى حرکت هایى که به نام ترقّى و پیشرفت در جامعه صورت مى گرفت، نوعى انحراف و کژفکرى را مى دید و براى التیام و درمان آن «بازگشت به اندیشه پویاى اسلامى» را تجویز مى کرد. این گونه هم نبود که مطابق سلیقه و پسند مردم جلو برود و خود را با آنان هماهنگ کند بلکه مى کوشید افراد اجتماع را با حقیقت دین و عمق احکام اسلامى همگام و همراه سازد. در واقع مقتضیات زمان را به عنوان درک احتیاجات عصرى که در آن به سر مى برد پذیرفت و خوراکى را عرضه کرد که به تقاضاهاى اصیل مردم پاسخ مثبت دهد. او خاطر نشان نمود: براى مقاومت در مقابل مکتب هاى الحادى و مادى گرایى باید در وهله اول آنان را مورد بررسى علمى و دقیق قرار داد و مباحث اصلى آنان را تحت نظر داشت و اشخاصى را تربیت کرد که در مقابل این مکتب ها ایستاده و به دفاع از فکر اسلامى برخیزند. به اعتقاد وى افکار انحرافى از دو راه، یکى گمراه کردن افراد ناآگاه و دیگرى خلأ فکرى در میان جوامع اسلامى، انتشار مى یابد و وقتى اندیشه ها و ذهن ها از تفکر سالم و معارف حقیقى دور ماندند افکار بیگانه و آغشته به کژى و ناراستى جانشین آن ها مى شود. از این رو باید باورهاى ناب اسلامى چون جویبارى در جامعه آن چنان جارى باشد که بتواند تشنگان معرفت را از عطشى که دارند سیراب سازد. به باور او اسلام قادر به خنثى سازى افکار بى عمق و یا آلوده خواهد بود و وقتى نور آفتاب حقیقت از افق ایمان بتابد، عرضه کنندگان مکاتب دروغین را رسوا خواهد ساخت. یکى از نتایج خوب بازگشت مردم به اسلام و پیوستگى آنان به فرهنگ اسلامى، همانا روشن شدن بى محتوایى وبى عمقى طرز فکرى است که از آن به عنوان مکتب هاى غرب یا تفکر نوگرایى تعبیر مى شود.([46])
او مقایسه هاى سطحى دین را با مکتب هاى بشرى مردود مى دانست و از موضعى بالا و ریشه دار و عزّت آفرین و توأم با عباراتى زیبا، محکم و مستدل، اسلام را به نسل جوان و سایر جویندگان حقیقت عرضه مى کرد اسلامى که مطرح کردن آن به انگیزه خود باختگى در برابر توفان تهاجم فرهنگ شرق و غرب نبود بلکه بر مبناى علم و آگاهى عمیق نسبت به ریشه هاى فکرى و تاریخى مبتنى است. او با این موضع گیرى توانست خفتگان را بیدار کند و ذلّت را به عزّت تبدیل سازد و در بین شیعیان لبنان و حتى جهان اسلام از خود باقیات صالحاتى بر جاى نهد.
مبارزه با انحرافات و شبهات و بدعت ها
وقتى که ابر قدرت ها عبدالکریم قاسم را با ظاهرى مردمى اما چپ نما به میدان آوردند، او عرصه را براى کمونیست ها باز کرد، در نتیجه این آزادى عمل، موجى الحادى و مخالف دیانت عراق را فرا گرفت که علماى حوزه نجف را به تحرک واداشت. در این میان آیت الله شمس الدین همچون شهید آیت الله صدر با آن نبوغ فکرى و هوش سرشار با تألیف برخى آثار براى خنثى نمودن این حرکت انحرافى، وارد میدان شد. وى با طرح مسایلى اصولى دینى و حقایق اسلامى به دفاع از ارزشهاى اعتقادى پرداخت و باطل بودن مکاتب مادى و کمونیستى را به اثبات رسانید. وقتى که اردوگاه غرب تهاجم فرهنگى خود را بر ضدّ کشورهاى اسلامى آغاز کرد و تلاشهایى براى اسلام زدایى صورت گرفت و با توجه به هیاهوى نوگرایى و غرب زدگى به پیشتازى «طه حسین» و «على عبدالرزاق»، همه این عوامل دست به دست هم دادند و آیت الله شمس الدین را به موضوع «حکومت در اسلام» سخت مشغول کرد تا شاید از این رهگذر مسلمانان در برابر اتهامى که گرفتار آن شده اند چاره اى بیندیشند. او اهتمام به این مسئله را از الطاف خفیه الهى در عنفوان جوانى مى داند و در ادامه مى افزاید: توجه به این مسایل در رویارویى با استعمارگر مهاجم عمده ترین مشاغل فکرى محافل نجف بود. هنگام اقامت ما در نجف، شخصیت هاى برجسته اى از رهبران روحانى انقلاب عراق علیه اشغالگران بریتانیایى در قید حیات و در اوج مرجعیت و شکوفایى علمى بودند، با آنان دوستى داشتیم و در همین حال خوشه چین خرمن دانش و فضیلت آنان بودیم لکن تتبع در اسلام به عنوان مکتبى که براى دولت و حکومت و نظام طرح دارد، ذهن محافل علمى نجف را به خود مشغول نمى داشت، اگر احیاناً نظرى به این بُعدِ مسأله مى افکندند محتاطانه و نامطمئن بود، زیرا از تلخ کامى ها و سرانجامِ فاجعه آمیز مشروطیت به دست رژیم پهلوى سخت رنج مى کشیدند. در چنین شرایطى بود که آیت الله شمس الدین فکر حکومت اسلامى را به عنوان اصل بنیانى مطرح کرد.([47])
وى عقیده داشت که دین و سیاست، حوزه مشترک دارند و جدایى این دو از یکدیگر محال به نظر مى رسد و در آثار خویش از نوعى سیاست دینى دفاع مى کند و نشان داده است که اسلام نمى تواند بدون نظریه حوزه سیاست پیش رود و آیین مزبور، آراى سیاسى دارد. او رژیم هاى منهاى دین را که بر اساس تمدن جدید و فلسفه مادى پى ریزه شده از طریق تحقیق عمیق و دقیق که مورد پسند عقلاست باطل اعلام مى کند و اثبات مى نماید احکام شریعت اسلامى عالى ترین برنامه زندگى و تشکیل حکومت جهانى را داده است.([48])
هنگامى که عده اى از خود باختگان از تمدن مادى دفاع کردند و میراث آن را براى آدمیان ارزشمند تلقى نمودند، آیت الله شمس الدین در مقابل این موج انحرافى ایستاد و گفت تمدن مادى هر قدر گرانبها فرض شود در مقایسه با آثار معنوى بیش از جزء ناچیزى از مجموعه فرهنگ انسانى به شمار نمى آید چون این تمدن در نتیجه عوامل مشخصى پدید آمده و تنها نیازهاى فکرى و اجتماعى را در مقطعى خاص و محدود در نظر داشته حیات و ارزش آن همراه پدید آورنده اش از بین مى رود و نمى تواند اصالت، عمق و عمومیت داشته باشد. سپس در مقابل این آثار میرا و ناپایدار، میراثى را مطرح کرد که گذشت زمان هرگز از تازگى آن نمى کاهد زیرا از یک سو از کانون وحى و عالم غیب و ملکوت ریشه گرفته اند و از دیگر سو ریشه در جان امت ها دارند و بدین جهت، جاودانى مى باشند. سپس نهج البلاغه حضرت على(علیه السلام) را به عنون میراثى گرانبها که مى تواند در هر عصرى جوابگوى مشکلات فکرى و فرهنگى جامعه باشد، معرفى کرد.([49])
آفت زدایى
آیت الله شمس الدین نسبت به مسایل و جریاناتى که آفت جامعه اسلامى بود، به مقابله برخاست و بر اثر تلاشهاى علمایى چون شهید آیت الله صدر و نامبرده، انقلابى معنوى در حوزه هاى علمیّه و دانشگاه ها و جامعه پدیدار و اسلام اصیل پیشتاز تمامى حرکت هاى فرهنگى و اجتماعى گردید و به عنوان یک قدرت عظیم، سازنده و آزادى بخش مطرح شد.
او احساس کرد آلودگى هایى در بستر افکار جامعه و شعائر مذهبى آشکار شده که آفتى خطرناک براى رشد، پویایى و بالندگى جامعه شیعه مى باشد، پس با دستگاه تصفیه کننده اى که قرآن و عترت مشخصات آن را ترسیم کرده براى پاک نمودن این آلودگى ها مصمم گردید.
در نجف به مبارزه خستگى ناپذیر و بى امان با موضوع «قمه زنى» پرداخت وى معتقد بود این عمل، سیماى نورانى و روحانى حماسه شکوهمند کربلا را مخدوش مى نماید و امروزه مورد تمسخر و استهزاء جهانیان قرار گرفته و احساس عقب ماندگى را مى رساند. در کربلا، نجف و دیگر شهرهاى عراق قمه زنى به شدت رواج داشت اما آیت الله شمس الدین از عزاداران حسینى در خواست مى کند براى ابراز ارادت به ساحت سیدالشهداء(علیه السلام) مى توانیم به روش هاى دیگرى هم عمل کنیم. آنگاه مرکزى به نام بانک خون با یاد امام حسین(علیه السلام) تأسیس مى کند و از عاشقان حسین بن على(علیهما السلام)مى خواهد در روز عاشورا به این جایگاه مراجعه کنند و براى بیماران و کسانى که نیاز مبرمى به خون دارند، خونى را که طى عمل قمه زنى تلف مى کردند، اهدا کنند و این امر، آن زمان متداول مى گردد. آرى یکى از باقیات صالحات ایشان، تبدیل قمه زنى به بانک خون امام حسین(علیه السلام) است.
در خصوص انقلاب امام حسین(علیه السلام) و سیره آن حضرت نیز دید تازه اى را مطرح کرد و بحث عدالت در قیام حسینى توسط وى عنوان گردید. کار دیگرى که مرحوم شمس الدین در خصوص اصلاحات در مراسم عاشورا انجام داد، بازنگرى در منابرى بود که عده اى از وعاظ با دید سطحى بر فراز آن به تشریح حوادث کربلا مى پرداختند و این شیوه آنان با خرافات و مطالب وهن آلود و نیز مباحثى آفت زا همراه بود. آیت الله شمس الدین در این راستا اهتمام ورزید و کوشید تا افرادى براى این منظور تربیت شوند که بتوانند مسایل عاشورا را با دیدى وسیع تر و نگرشى عمیق تر و بر حسب مقتضیات زمان و احتیاج هاى روز، مورد بررسى قرار دهند و در ضمن از مطرح کردن نکات تحریفى و مسایلى که بیهوده است، پرهیز کنند.
فضیلت هاى اخلاقى
آیت الله شمس الدین از نخستین روزهایى که به فراگیرى علوم دینى روى آورد از تزکیه درون و کسب فضایل اخلاقى غافل نبود و توجه به جنبه هاى اخلاقى و تربیتى را از مسایل ضرورى دوران تحصیل و تدریس مى دانست به گونه اى که روح تقوا و پارسایى را در فراگیران و آموزش دهندگان رشد دهد. او معتقد بود شخصى که به عنوان عالم روحانى و یا مبلغ مذهبى و یا فردى که به عنوان حامل پیام اسلام و شریعت محمدى شناخته شده، واجب است که واقعاً خدا ترس و اهل ورع و داراى عفت در زبان و بیان باشد و خود را به کمالات بیاراید و از وارد شدن در مسایلى که او را به سوى تعصب و فرقه گرایى باطل سوق مى دهد، دورى جوید. به اعتقاد وى درست است که اهل ایمان باید از فاسقان و خطاکاران و گناهکاران و معاندین دورى جویند ولى تمام این مسایل و التزامات باید در محدوده شرع و موازین اخلاقى باشند. او در پایان این توصیه ها مى گوید: همان گونه که ما در گذشته انجام مى دادیم، در آغاز درس و یا در بین یا در پایان درس مناسب است استاد و مدرس به موعظه بپردازد و طلاب را نصیحت کند تا درس او تنها تعلیم نباشد بلکه با پرورش هاى اخلاقى و رویش فضایل و خصال نیک توأم گردد.([50])
شمس الدین در ایام تحصیل با بدخواهان و مخالفان زیادى مواجه شد اما بر اثر همین تربیت هاى الهى، با آنان به بزرگى و متانت رفتار کرد و نسبت به همه رشک ورزان خطاپوش بود. از کینه و غرور تنفر داشت و از کارهایى که صبغه خودبینى داشت، اجتناب مى نمود و در عین صلابت و اقتدارگرایى و خوى مناعت، تواضعى ویژه داشت. تا سال ها پس از ناپدید شدن امام موسى صدر، از تصدّى ریاست مجلس شیعیان لبنان خوددارى ورزید تا یاد و خاطره این امید محرومان لبنان و تقدم او را در این سمت، در ذهن ها زنده نگه دارد.
زمانى که پس از دوره اى از سردى روابط با ایران در رأس یک هیأت بلند پایه ـ همزمان با نیمه شعبان و برگزارى روز جهانى مستضعفان ـ به تهران آمد و با ممانعت گروه مهدى هاشمى از ورود و اقامت وى در هتل محل برگزارى مراسم رو به رو شد، بى آن که از چنین اهانتى که جایگاهش را دست کم نزد اعضاى هیأت و ارباب رسانه هاى جمعى همراه وى مورد تردید قرار داده بود برنجد، به درخواست یکى از برادران ـ که از نزدیک شاهد این رویداد بود ـ مبنى بر انتقال ایشان به محلى دیگر و فراهم آوردن امکانات ادامه سفر و ملاقات با مسئولان بلند پایه کشور، متواضعانه لبیک گفت.([51])
در مقابلِ مراحل پر آشوب زندگى و ناملایماتى که در لبنان با آن رو به رو شد، استوارترین ستون یعنى صبر و شکیبایى را برافراشت و اگر این گونه رفتارى را پیش نمى گرفت در مقابل شدائد و حوادث خونین و رنج هایى که بر شیعیان لبنان مى رفت، در نخستین منزل خسته و فرسوده مى شد و از راه مى ماند. آن روزهاى تلخى که آتش تفرقه از یک سو بر خرمن اتحاد شیعیان لبنان حریق افکند و از طرف دیگر متجاوزان صهیونیستى تهاجم خونین خود را آغاز کردند، او عنان بردبارى را از کف نداد و با تکیه به عنایات الهى و استمداد از ساحت مقدّس اهل بیت و پیروى از شیوه اى خردمندانه، این ناگوارى ها را تحمل کرد و پشت سر نهاد.
یکى از تلاشهاى علمى او بررسى سیره یاران امام حسین(علیه السلام) است، در مورد انگیزه این پژوهش مى نویسد: من این بررسى را براى زنده کردن یاد شهیدان کربلا ننوشته ام ـ که آن ها خود زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند ـ بلکه به این خاطر که زندگى خودم را به زندگى آنان متصل کنم و از روحیه شهادت طلبى آنان درس بگیرم و احساس کنم. و بدین سبب آن را در میان مردم نشر دادم تا خوانندگان آن روح شهادت طلبى را در این زمان ـ که روحیه عافیت طلبى بر امّت اسلامى مستولى گشته ـ به یاد آورند آن هم در زمانى که روحیه خوشگذرانى در امّت اسلامى سرشار شده و روحیه شهادت طلبى پنهان گشته است و معیارهاى مادى که انسان را از هر عقیده اى که بخواهد او را فراتر از خودخواهى ها براى خدمت به دیگران وادار کند، قرار مى دهد.([52])
از فرصت ها و ساعات زندگى خود استفاده مى کرد و از کم ترین اوقات بیش ترین بهره ها را مى برد. اوقات شبانه روز خود را به تدریس، تحقیق، مطالعه، عبادت، تلاوت قرآن، گره گشایى از مشکلات اجتماعى و سیاسى شیعیان لبنان، پاسخ گویى به سؤالات و شبهه ها، سخنرانى، خطابه و نماز جماعت مى گذرانید و معتقد بود که ضمن حفظ اصل آزادى و نظام حلقه هاى درسى در حوزه هاى علمیه نباید این روش بدان حد برسد که طلبه هر موقع بخواهد درس بخواند یا نخواند و یا به مسافرت برود یا نرود، چرا که استمرار این روند موجب اتلاف وقت و رکود درحوزه ها مى شود. به اعتقاد وى تعطیلى هاى زیاد باعث به هدر رفتن بهترین اوقات زندگى جوانان حوزه است.([53])
مرواریدهاى معارف
آیت الله محمدمهدى شمس الدین در خصوص مسایل گوناگون اسلامى، کتابهاى زیادى به رشته تألیف درآورد. پس از بازگشت ایشان از نجف به لبنان، نوشته هاى زیادى آماده چاپ داشت ولى موفق به نشر آن ها نگردید اکثر آن ها کتابهاى فقهى و اصولى یا تقریرهایى بود که از درس بزرگان حوزه نجف نوشته بود اما در یورش وحشیانه رژیم صهیونیستى به لبنان منزل این عالم شیعى طعمه حریق و تخریب قرار گرفت و نود درصد آنان نابود شدند و تنها توانست به بخشى از این آثار دست یابد. فهرست آثار آیت الله شمس الدین ـ اعم از کتب مطبوع و مخطوط یا در حال انتشار ـ به شرح ذیل است:
1. حرکة التاریخ عندالامام على(علیه السلام): که به نظر خود مؤلف کتاب بسیار مهمى است و نوآورى هاى فراوان دارد.
2. دراسات فى نهج البلاغه: این اثر در مجموعه انتشارات بنیاد نهج البلاغه با عنوان «جستجویى در نهج البلاغه» توسط محمود عابدى ترجمه و چاپ شده است. متن اصلى کتاب یک بار در سال 1374 هـ .ق. و بار دیگر در سال بعد از آن در بیروت چاپ شده است.
3. الامام على(علیه السلام) و الفلسفة الزمنیة.
4. شرح عهدالاشتر (شرح عهدنامه مالک اشتر).
5. السلم و قضایا الحرب عندالامام على(علیه السلام): کتاب یادشده با عنوان «جنگ و صلح از دیدگاه امام على(علیه السلام)» توسط بنیاد نهج البلاغه در ایران ترجمه و نشر روشنگر آن را چاپ کرده است.
6. الغدیر: پژوهشى سیاسى و اجتماعى در باره حکومت اسلامى بعد از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله).
7. ثورة الحسین ظروفها الاجتماعیه و آثارها الانسانیه: این کتاب تحت عنوان «ارزیابى انقلاب حسین(علیه السلام)» توسط مهدى پیشوایىترجمه شده و چندین نوبت در قم به طبع رسیده است. طبع متن اصلى چندین بار در بغداد و بیروت صورت گرفته است.
8. ثورة الحسین فى الواقع التاریخى والوجدان الشعبى: (قیام امام حسین در واقعیت هاى تاریخى و ضمیر ملت ها) که در سال 1390 هـ .ق. در سلسله انتشارات من هدى النجف، در عراق چاپ شد.
9. الامام الحسین(علیه السلام) قصة حیاته و ثورته: (سرگذشت امام حسین و قیام او).
10. انصار الحسین الرجال و الدلالات: اثر مذکور در سال 1395 هـ .ق. در بیروت چاپ شد و در ایران با عنوان «شهیدان کربلا» توسط هوشنگ اجاقى ترجمه شده و نشر آفاق در تهران به چاپ آن مبادرت نموده است. همچنین توسط ناصر هاشم زاده با نام «انصارالحسین» ترجمه و از سوى انتشارات امیرکبیر چاپ شده است.
11. الامام و السیاسته و الولایة عند صدر المتألّهین.
12. عاشوراء.
13. نظام الحکم و الادارة فى الاسلام: که متن اصلى آن نخستین بار در سال 1374 هـ .ق. در بیروت چاپ شده و در ایران با عنوان «نظام حکومت و مدیریت در اسلام» توسط دکتر سید مرتضى آیت الله زاده شیرازى به فارسى برگردانیده شده و دانشگاه تهران آن را چاپ کرده است.
14. بین الجاهلیة و الاسلام.
15. التحقق الوجودى فى الاسلام.
16. محاضرات فى التاریخ الاسلامى.
17. دراسات و مواقف فى الفکر و السیاسة و المجتمع.
18. عقاید الشیعة الامامیه.
19. رسالة الحقوق الامام زین العابدین(علیه السلام).
20. مع الامام رضا(علیه السلام) فى ذکرى وفاته (که در کنگره جهانى امام رضا(علیه السلام) در مشهد ارائه شده است).
21. مطارحات فى الفکر المادى و الفکر الدینى: بخش هایى از این کتاب در روزنامه النهار بیروت در ذیحجه 1390هـ .ق. درج گردید و در ایران با عنوان «گفتگو و پژوهش درباره اندیشه مادى و اندیشه دینى» با ترجمه حسن شمس گیلانى چاپ شده است.
22. العلمانیه هل تصلح حلا لمشاکل کل لبنان: که با عنوان «حکومت منهاى دین» توسط حسن شمس گیلانى ترجمه و به سال 1362 هـ .ش. در ایران چاپ شده است.
23. فى الاجتماع السیاسى الاسلام.
24. مسائل الحرجة فى فقه المرأة: این کتاب در خصوص مسایل مربوط به زنان است و چهار جلد مى باشد. جلد اول با عنوان ستر ونظر در مورد حجاب و نگاه زن و مرد به یکدیگر بحث مى کند، جلد دوم با عنوان «اهلیة المرأة لتولى السلطه» به مشارکت سیاسى زنان مى پردازد، این مجلّد با عنوان: «حدود مشارکت سیاسى زنان در اسلام» توسط محسن عابدى ترجمه شده و انتشارات بعثت آن را چاپ کرده است. جلد سوم به بحث پیرامون حقوق زوجیه مى پردازد و در جلد چهارم حقوق مالى زنان مورد بحث و بررسى قرار گرفته است
25. تحقیقاتى در فقه اسلامى.
26. الاجتهاد و التقلید.
27. تفسیر آیات الصوم.
28. الاحتکار فى الشریعة الاسلامیة.
29. اسلام و تشکیل خانواده در مقایسه با دیگر مذاهب.
30. ولایة الامة على نفسها.
31. الاقرار.
32. الوصایه.
33. والضمان.
که این سه کتاب اخیر دچار حریق شده و تنها بخش هایى از آن ها باقى مانده است.
34. مقالات و نوشته هاى زیاد در خصوص فقه و اجتهاد و دیگر مباحث اسلامى که در چندین شماره از مجله العرفان (نخستین مجله شیعى) به چاپ رسیده است.
35. شرح لمعه: در 10 مُجلّد.
پرواز شمس الدین
سرانجام آن عالم پرتلاش پس از مدتى ابتلا به سرطان ریه، در تاریخ چهارشنبه 15 شوال المکرّم سال 1421 هـ .ق. مطابق با 21 دى ماه سال 1379 هـ .ش. و در سنّ 68 سالگى در بیروت دارفانى را وداع گفت.
ضایعه اسف انگیز رحلت او، لبنان را در اندوهى بزرگ فرو برد. صبح پنج شنبه پیکر پاکش با حضور دهها هزار نفر از مسلمانان، سران طوائف و مذاهب گوناگون، مقامات کشورى و لشکرى، حزب الله لبنان و سفیران کشورهاى خارجى در لبنان و با شرکت نمایندگان مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى و مقامات جمهورى اسلامى ایران در غم فقدانش پیام هاى تسلیت متعدد صادر نمودند ـ و نیز با حضور نمایندگانى از کشورهاى اسلامى و از مجلس اعلاى اسلامى شیعیان لبنان، به سوى مسجد امام صادق(علیه السلام) که خود بنا کرده و سالها در آن اقامه جماعت کرده بود، تشییع و پس از نماز توسط استاد شیخ عبدالامیر قبلان ـ نایب رئیس مجلس اعلا ـ در آن مکان مقدس دفن گردید.([54])
[1] - شهید اول، فقیه سربداران، محمّد حسن امانى، ص122 و ,,,123.
[2] - شهیدان راه فضیلت، علامه امینى، ص 186.
[3] - مفاخر اسلام، على دوانى، ج 4، ص 363.
[4] - مصاحبه با شیخ محمّد مهدى شمس ,,,الدین، مجله حوزه، شماره 66، ص 21 و 22.
[5] - مجله حوزه، شماره 66، ص 22.
[6] - نظامنامه ر.ک: ص 72، ش 13 حکومت و مدیریت در اسلام، محمّد مهدى شمس الدین، ترجمه سیّد مرتضى آیة ,,,الله زاده شیرازى، پیشگفتار دوم، ص5.
[7] - همان، ص 6.
[8] - مجله حوزه، شماره 66، ص 23 و 24.
[9] - همان، ص 29.
[10] - مجله آیینه پژوهش، سال 12، شماره 67، ص 127.
[11] - یادنامه حضرت آیة ,,,الله العظمى حاج سیّد ابوالقاسم خویى، گروهى از نویسندگان، ص 89.
[12] - مجله حوزه، شماره 66، ص 37.
[13] - تاریخ سیاسى عراق، مؤسسه انتشاراتى نهضت جهان اسلام، ص 81 - 83 ,,, تاریخ معاصر کشورهاى عربى، د.ر. فوبلیکوف (و دیگران)، ترجمه دکتر محمّد حسین روحانى، ص 166 و 167.
[14] - زندگى و افکار شهید صدر، سیّد کاظم حسینى حائرى، ترجمه حسن طارمى، ص 80 و 81 ,,,.
[15] - مصاحبه با شیخ محمّد مهدى شمس ,,,الدین، مجلّه حوزه، شماره 66، ص 21، 35 و 36.
[16] - سیّد محسن حکیم مرزبان حوزه نور، عباس عبیرى، ص55 و 56.
[17] - تاریخ سیاسى عراق، ص 85 یادواره شهید آیة ,,,الله سیّد محمّد باقر صدر، ص 30.
[18] - زندگى و افکار شهید صدر، ص 81 ,,,.
[19] - حوزه و تبلیغ از دیدگاه حضرت آیة ,,,الله سیّد محمّد حسین فضل ,,,الله، ص 14.
[20] - زندگى و افکار شهید صدر، ص 84 ,,, زندگینامه شهید آیة ,,,الله صدر، سیّد محمّد موسوى، ص 48 و 49 شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، مصطفى قلیزاده، ص 43.
[21] - در سوگ غروب شمس، در لبنان، قسمت اول، ب. شریعتمدار، روزنامه اطلاعات، ضمیمه، شماره ,,,22109، ص ,,,6.
[22] - آیینه پژوهش، شماره 67، ص 127.
[23] - زندگى و افکار شهید صدر، ص 86 ,,,.
[24] - مجله حوزه، شماره 66، ص 21.
[25] - آیینه پژوهش، شماره 67، ص 128.
[26] - روزنامه اطلاعات، ضمیمه، شماره 22109، ص6.
[27] - مجله حوزه، شماره 66، ص 39.
[28] - همان، ص 39 و 40.
[29] - روزنامه اطلاعات، شماره 22112، مقاله در سوگ غروب شمس ,,,الدین در لبنان، قسمت دوم.
[30] - امام موسى صدر امید محرومان، عبدالرحیم اباذرى، ص118 و 119.
[31] - لبنان در آتش جنگ، سید عبدالرحیم خلخالى، ص165.
[32] - جنگ داخلى لبنان، ص 165، روزنامه اطلاعات، شماره 22112، قسمت دوم لبنان به روایت امام موسى صدر و دکتر چمران، على حجتى کرمانى، ص 21 و 22.
[33] - مجلّه حوزه، شماره 66، ص 41.
[34] - عزّت شیعه، محسن کمالیان و ...، ص 246.
[35] - آیینه پژوهش، شماره 67، ص 128.
[36] - لبنان به روایت امام موسى صدر و دکتر چمران، ص 38.
[37] ,,,. فرهنگ سیاسى لبنان، هـ ,,,. علیزاده، ص 192 و 193.
[38] - عزّت شیعه، ص 82 ,,,.
[39] - همان، ص 113.
[40] - مفاخراسلام،ج4،ص313 جنگ ,,,داخلىلبنان، ص165 امام موسى صدر امید محرومان، ص ,,,119، پاورقى.
[41] - لبنان به روایت امام موسى صدر و دکتر چمران، ص 28 امام موسى صدر (امید محرومان)، ص 137 و 138 مجله پیام انقلاب، شماره 178، ص 42.
[42] - روزنامه اطلاعات، ضمیمه، شماره 22112، ص4.
[43] - نظام حکومت و مدیریت در اسلام، ص 7.
[44] - مجله حوزه، شماره 66، ص 41.
[45] - همان، ص 46.
[46] - همان، ص 34 و 35.
[47] - ر.ک: پیشگفتار کتاب «نظام حکومت و مدیریت در اسلام»، ص ,,,9.
[48] - از مقدمه مترجم کتاب علمانیت (لائیک).
[49] - جستجویى در نهج البلاغه، آیة ,,,الله محمد مهدى شمس الدین، ترجمه محمود عابدى، ص 11 و 12.
[50] - مجله حوزه، شماره 66، ص 24.
[51] - روزنامه اطلاعات، ضمیمه، شماره 22112، ص4.
[52] - انصارالحسین، آیة ,,,الله محمدمهدى شمس ,,,الدین، ترجمه ناصر هاشم ,,,زاده، ص 17.
[53] - مجله حوزه، شماره 66، ص 26 و 27.
[54] - گزارش رحلت و مراسم تشییع و تدفین آن دانشمند برجسته جهان تشیع، در مطبوعات دى ماه سال 1379 ایران درج گردیده است.