آثار
به دلیل قدمت آثار وى، برخى از کتب که به وى منتسب است، در دسترس ما نیست. حتّى نام بعضى از آن ها به چند صورت ضبط شده است آنچه مسلم است از وى 12 کتاب نفیس به جاى مانده که به شرح ذیل است:
1 ـ شرح نهج البلاغه
این کتاب مهم ترین و معروف ترین اثر وى است که به عطا ملک جوینى اهدا کرده است. همه کسانى که به نوعى زندگى ابن میثم را مورد اشاره قرار داده اند، از این اثر بزرگ تجلیل کرده اند.
صاحب لؤلؤة البحرین مى نویسد:
(این اثر) سزاوار آن است که با نور بر مردمک دیده و نه با مرکب به اوراق نوشته آید.([27])
طریحى مى گوید: مانند این کتاب، نوشته نشده است.([28])
در اهمیت این کتاب همین بس که فخر المحققین فرزند علامه حلّى، که خود از بزرگان بود، این کتاب را تدریس مى کرد و سید حیدر آملى (عارف نامدار) این درس را از وى فرامى گرفته است.([29])
این شرح کم نظیر، مصباح السالکین نام دارد و شش نسخه از آن، در کتابخانه موزه عراق موجود است. ابن میثم سه شرح بر نهج البلاغه نوشته است:
1 ـ شرح بزرگ نهج البلاغه، که مصباح السالکین نام دارد.
2 ـ شرح نهج البلاغه متوسط یا کوچک، که از شرح نهج البلاغه کبیر گرفته شده است. ابن میثم بنا به درخواست عطاملک جوینى براى فرزندان وى (ابو منصور محمد، مظفر الدین و ابو العباس على) خلاصه بردارى نموده و در پایان کتاب یاد آورى مى شود که: «هذا مصباح السالکین لنهج البلاغه.» صاحب الذریعه مى نویسد که دست نوشته هایى از این شرح در مدرسه فاضل خان مشهد و مدرسه مروى تهران موجود است.
3 ـ شرح سوم که بسیارى از آن نام برده اند اما توضیح بیشترى درباره آن نداده اند. عملاًبیش از دو شرح بر نهج البلاغه از ابن میثم شناخته شده نیست.
البته احتمال دارد این شرح سوم، همان شرح صد کلمه امیرالمؤمنین(علیه السلام) باشد که معرّفى خواهد شد.([30])
شرح بزرگ نهج البلاغه چندین بار به چاپ رسیده است نخست در سال 1378 ق. در تهران ـ که چاپ و تصحیح آن را شیخ محمدرضا بروجردى بر عهده داشت ـ و بار دیگر هم در سال 1981 م. توسط دار الآثار الاسلامى، بیروت، به چاپ رسید. ترجمه فارسى این کتاب نفیس نیز توسط بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، در سال 1375 ش. به چاپ رسیده است.
گروهى از عالمان نیز به تلخیص این کتاب پرداخته اند از جمله، شاگردش علامه حلّى، نظام الدین على بن حسین جیلانى است که آن را «انوار الفصاحة» نامید. ([31])
نکته اى که قابل توجّه است، «زمان تألیف» این شرح، در زمان حکومت اهل تسنّن بر عراق و بعد از فرو پاشى حکومت بنى عباس بوده است که خود نشانگر شناخته بودن قدر و منزلت عالمان و همّت والاى دانشمندان در نشر معارف اهل بیت(علیهم السلام) است.
در واقع، ابن میثم با شرح نهج البلاغه و اهداى آن به عطا ملک جوینى، تمایلات شیعى او را دو چندان نموده و با تلخیص و روان نویسى آن (اختیار مصباح السالکین)، توانست افکار جوانان سنّى بغداد را به «تشیّع» سوق دهد.
2 ـ القواعد فى علم الکلام
شیخ یوسف بحرانى در السلافة البهیه، شیخ على بحرانى در انوار البدرین، صاحب لؤلؤة البحرین و طریحى در مجمع البحرین، این کتاب را از ابن میثم بحرانى مى دانند.
برخى، این اثر را قواعد المرام مى دانند و شیخ آقا بزرگ تهرانى آن را القواعد الالهیه فى الکلام و الحکمة مى نامد و مى افزاید: گاهى القواعد المرام فى الحکمة و الکلام خوانده مى شود.([32])
فقیه شهید امام احمد على عاملى تصریح کرده است که این کتاب را درنزد سید جعفر موسوى کرکى عاملى خوانده است. و مدّعى است که آن کتاب در علم کلام، جامع است.([33])
3 ـ رسالة فى آداب البحث. منابع این رساله را به ابن میثم بحرانى منتسب مى دانند.
4 ـ البحر الخِضَّم.
این اثر درباره «الهیات» نگاشته شده است.([34])
5 ـ النجاة فى القیامة فى تحقیق امر الامامة.
بغدادى در هدیة العارفین از این کتاب یاد کرده است. و صاحب الذریعه این کتاب را نجاة القیامة فى امر الامامة مى نامد و گفته است: مؤلف کتاب را در یک مقدّمه و سه باب، تنظیم کرده است.([35])
6 ـ تجرید البلاغة.
زرکلى مى گوید:
تجرید البلاغة در معانى و بیان، از شیخ کمال الدین میثم بن على بن میثم بحرانى... که آن را اصول البلاغة نیز خوانند.([36])
ظاهراً این کتاب، همان مقدّمه شرح نهج البلاغه است که خود ابن میثم با قدرى تعدیل، حذف و اضافه، به صورت مستقل عرضه کرده است.
7 ـ رسالة فى الوحى و الالهام.
صاحب لؤلؤة البحرین، صاحب السلافة البهیه، صاحب هدیة العارفین، آقا بزرگ تهرانى ـ که نام این کتاب را الوحى و الالهام و الفرق بینهما و الاشراق مى خواند ـ و صاحب اعیان الشیعه این کتاب را به ابن میثم منتسب مى کنند اما هیچ گونه توضیح یا نشانى از این کتاب ارائه نکرده اند.([37])
8 ـ شرح حدیث المنزلة.
این اثر، شرح یک حدیث از پیامبر(صلى الله علیه وآله)در مورد خلافت امیر المؤمنان على(علیه السلام)است که شیخ على بحرانى چنین مى گوید:
رساله اى شگفت انگیز، در شرح حدیث منزلت، و این که این حدیث خود به تنهایى در باب خلافت امیر المؤمنین(علیه السلام) کفایت مى کند و در آن، به دلیل دیگرى، جز این حدیث احتجاج نکرده است.([38])
9 ـ شرح المأة کلمة المرتضویه.
عده اى که زندگى ابن میثم را نوشته اند، از این کتاب یاد کرده اند. ابن میثم در این کتاب از افکار «ابن سینا» بهره برده است.
در انوار البدرین آمده است: شرحى نفیس و بى مانند است.([39])
صاحب الذریعه آن را شرح الکلمات المأة خوانده است.
این کتاب تحت عنوان مأة کلمة لامام امیر المؤمنین على بن ابیطالب(علیه السلام)توسّط منشورات مؤسسه اعلمى للمطبوعات، بیروت لبنان و با تصحیح و تعلیق سید جلال الدین اُرْموى، به چاپ رسیده است. مصحح از چهار نسخه قدیمى این کتاب، که در اختیار داشته است، بر اساس قدیمى ترین آن ها این کتاب نفیس را احیا نموده است.
ترجمه این کتاب نیز توسّط آقاى عبدالعلى صاحبى و با حمایت بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى در سال 1370 ش. به چاپ رسیده است.
ابن میثم در مقدّمه کتاب چنین مى نویسد:
«مولا و اماممان، سرور اوصیاء، امیر مؤمنان على بن ابیطالب(علیه السلام) که داراى نشانه هاى روشن و کرامت هاى بلند مى باشد. از شخصیت هایى است که به بلندترین درجات یاد شده بالا رفته و به روشن ترین و والاترین آن مقامات، فایز گشته است...»
ما نیز به عنوان نمونه شرح یکى از آن احادیث را ذکر مى کنیم:
نفاق المرء ذلّة
«دو رویى مرد، خوارى است»
نفاق، از ذلّت سرچشمه مى گیرد و توضیح آن این است که چون منافق از باورى به باور دیگرى خارج مى شود که ورود به آن روا نیست خود دلیل بر آن است که نفس او در برابر چیزهاى خیالى که بر آن وارد مى شود و از پاسخ دادن به وسوسه هاى شیطانى شکست خورده است، بلکه در برابر هر چه این امور بر نفس او وارد مى شود مقهور مى باشد، پس سبب مى شود که در اعتقادات مخالف هم تردید کند، یکبار از این عقیده و بار دیگر از عقیده دیگرى پیروى کند، و این معناى خوارى و پستى است، ناگزیر این مطلب که دو رویى مرد از خوارى او نشأت مى گیرد، صادق مى باشد و همچنین در نفس منافق این صفت پست که با آن از عدالت بیرون مى رود تحقق مى یابد و موجب مى شود که از پیمودن راه خیر و گردن نهادن در برابر اسبابى که خوشبختى جاوید مى آورد محروم باشد، محققاً منافقان در پایین ترین طبقه دوزخند.([40])
10 ـ المعراج السماوى.
بحرانى در سلافة البهیة در مورد این کتاب مى گوید:
صدرالدین شیرازى، فیلسوف، فرائد تحقیقاتى را که شیخ میثم در این کتاب ابداع نموده، گلچین کرده است.([41])
صاحب الذریعه نیز خاطر نشان مى کند که سید على خان مدنى، صاحب ریاض السالکین در تصانیف خود، فراوان از این کتاب نقل مى کند.([42])
11 ـ استقصاء النظر فى امامة الائمة الاثنى عشر.
فخرالدین طُریحى در مورد این کتاب مى گوید: مانند آن تا کنون نوشته نشده است.([43])
12 ـ شرح اشارات على بن سلیمان بحرانى (متوفّاى 672ق.)
على بن سلیمان بحرانى کتابى به نام اشارات الواصلین در باب الهیات و کلام و حکمت نوشته است. که به «اشارات» معروف شد. ابن میثم بر کتاب استادش شرح نوشته است. صاحب انوار البدرین مى نویسد:
ـ... در آن، دادِ سخن بداده و پرده از ژرفاى مطالب برگرفته است... یکى از مشایخ معاصر ما گفته است: اگر او جز این کتاب را نداشت، براى دلالت بر کمال تبحّرش، کافى بود.([44])