شیخ ذبیح الله قوچانى
(1274 ـ 1335ق)
عنوان مقاله: مجتهد مبارز
نویسنده: مهدى احمدى
مقدمه
افراد زیادى در ایجاد مشروطه نقش داشته اند که کمتر نامى از آنان برده مى شود. شیخ ذبیح الله مجتهد قوچانى از جمله آنهاست. بیش از چهل منبع تفحص شد ولى اطلاعات کمى راجع به این عالم فرهیخته به دست آمد. مهم ترین منبعى که در این مقاله از آن استفاده شده است، نوشته آقاى غلامرضا جلالى است که با فرزندان آن مرحوم مصاحبه کرده است.[1]
ولادت
شب یکشنبه، هشتم جمادى الثانى 1274ق. در شهر قوچان، فرزند مبارکى به دنیا آمد که ذبیح الله نامیده شد.
پدرش شیخ محمدصادق خبوشانى از مراتب علمى و معنوى بالایى برخوردار بود. او فرزند حاج ملاّ مهدى منجّم فرزند آخوند ملاّ احمد خبوشانى از شاگردان مبرز مرحوم مجلسى دوم بود.[2]
مادر ذبیح الله دختر مرحوم ملاّ صالح تربتى از علماى زاهد و مرجع تربت حیدریه بود.
تحصیلات
ذبیح الله پس از طى مقدمات، دروس سطح حوزه را در محضر حاج میرزا نصرالله مجتهد خراسانى گذراند. در سال 1295 ق. و در 21 سالگى به عتبات عالیات هجرت کرد.
سه سال از محضر مرجع بزرگ شیعه، میرزاى شیرازى استفاده نمود و پس از رحلت میرزا، دوازده سال از محضر میرزا حبیب الله رشتى و آخوند خراسانى بهره برد.
سفر غیر منتظره
سى و شش ساله بود که زلزله بزرگ قوچان رخ داد و شهر را به کلى ویران نمود. خبر این حادثه غم انگیز و درگذشت برخى از خویشان، به او رسید. به همین دلیل به قوچان سفر کرد.
میرزا حبیب الله رشتى طى نامه اى به شجاع الدوله ـ حکمران قوچان ـ از وى خواست در تنظیم امور شیخ مساعدت نماید، تا ایشان بتواند به زودى به عتبات بازگردد.
شیخ ذبیح الله در بازسازى شهر قوچان شرکت جست و زمینى براى بازسازى مدرسه علمیه عوضیه دریافت کرد و موقوفات مدرسه را احیا نمود.
عده اى به دنبال سنگ اندازى و تصرف اموال مدرسه بودند که با مقاومت شیخ روبرو شدند. یکى از مؤمنان قوچان طى نامه اى به آخوند خراسانى وضعیت را گزارش داد. آخوند خراسانى در پاسخ نوشت:
«ایجاد مزاحمت براى شیخ ذبیح الله حرام و اطاعت از ایشان واجب است.»
ازدواج
پس از سر و سامان دادن به کارها، تصمیم به ازدواج گرفت. به همین خاطر دختر آقا میرزا کوچک را خواستگارى کرد. عقدنامه ازدواجش که در جمادى الاخر 1313ق. تنظیم شده است، به امضاى میرزا حبیب الله مجتهد رسید.
اجتهاد
پس از ازدواج به حوزه علمیه عراق بازگشت و موفق به دریافت اجازه اجتهاد از میرزاى رشتى، فاضل شربیانى، فاضل ایروانى، آخوند خراسانى و... گردید.
استادان
شیخ ذبیح الله در مدت تحصیل بیست و چهار ساله خود از محضر عالمان بزرگى استفاده نمود که اشاره مى شود.
1. حاج میرزا نصرالله مجتهد خراسانى
میرزا نصرالله تربتى در سال 1230 ق. در تربت حیدریه به دنیا آمد. پس از طى مقدمات، براى ادامه تحصیل به مشهد رفت حکمت و فلسفه را از آیت الله محمدهادى سبزوارىآموخت. فقه و اصول را نیز از میرزا مسیح مجتهد تهرانى فرا گرفت. وى با اجازه میرزا مسیح و میرزا حسن شیرازى محکمه شرع دایر کرد و در کنار فعالیت هاى قضایى، کتاب طهارت و بیع و حاشیه بر قوانین و فصول را نوشت.
نفوذ میرزا نصرالله (مجتهد خراسانى) به اندازه اى بود که تا قبل از اجراى قانون ثبت اسناد، سندهاى مالکیت را او تنظیم مى کرد و مورد قبول همه ادارات بود. میرزا همیشه لباس پاکیزه و تمیز مى پوشید. عمامه کوچکى بر سر مى گذاشت و اجازه نمى داد شاگردان و مریدانش همراه او حرکت کنند.
میرزا نصرالله شاعر و متخلص به «فانى» بود. متأسفانه اشعار خود را نمى نوشت، به همین دلیل تعداد کمى از غزلهایش باقى مانده است.
او پس از عمرى تلاش فرهنگى و تربیت شاگردان در سال 1298ق. در مشهد وفات یافت و در رواق بالاسر حرم امام رضا(علیه السلام) به خاک سپرده شد.[3]
2. میرزاى شیرازى[4]
3. میرزا حبیب الله رشتى[5]
4. آخوند خراسانى[6]: علاقه و رابطه ویژه اى بین او و آخوند برقرار بود.
5. فاضل شربیانى
حاج ملاّمحمد فرزند فضل على معروف به فاضل شربیانى، سال 1245ق. در شربیان آذربایجان به دنیا آمد. پس از طى مقدمات به نجف رفت و سال ها از محضر سید حسین ترک و شیخ انصارى بهره برد و به درجه اجتهاد رسید. پس از فوت سید حسین کوه کمره اى، یکى از مراجع مطرح به شمار آمد. او تبحر زیادى در علم فقه و اصول داشت. به گونه اى که مرحوم مدرس تبریزى گفته بود: «اگر تمام کتب فقهى و اصولى از بین برود، فاضل شربیانى قادر است با حافظه قوى خود تمام آنها را بنویسد.»
مرحوم فاضل شربیانى چندین سال پس از شیخ انصارى، تقریرات درسى او را بیان مى کرد. 9 جلد کتاب در شرح رسائل و مکاسب نگاشت. رساله هایى را نیز در فروع و عبادات از خود به یادگار گذاشت و در بین الطلوعین جمعه 17 رمضان 1322ق. دار فانى را وداع گفت.[7]
6. فاضل ایروانى
ملاّ محمد ایروانى فرزند محمدباقر معروف به فاضل ایروانى پس از طى مقدمات به نجف اشرف رفت. او از شاگردان مبرز مرحوم سید ابراهیم صاحب ضوابط و مرحوم صاحب جواهر و شیخ انصارى به شمار مى رفت. پس از وفات سید حسین ترک بر کرسى تدریس تکیه زد و مرجعیت تعداد زیادى از شیعیان قفقاز و آذربایجان و هند را بر عهده گرفت.
در فقه و اصول و تفسیر و حدیث مهارت زیادى داشت و شاگردان بسیارى را تربیت کرد.
از خدمات عمرانى او مى توان به ساخت مدرسه اى علمیه در نجف اشاره کرد.
فاضل ایروانى بر قواعد علامه و لمعه حاشیه زد و همچنین کتاب رسائل و مکاسب را حاشیه و تعلیق نمود. رساله هایى نیز در تعادل وتراجیح، اجتهاد و تقلید، مکاسب محرمه، حجیت ظن و غیره به رشته تحریر درآورد. این عالم فرزانه در تاریخ سوم ربیع المولود 1306ق در نجف اشرف وفات یافت و در جنب مدرسه معروف به فاضل ایروانى به خاک سپرده شد.[8]
علاوه بر اساتید بالا، اسنادى نشان مى دهد که شیخ ذبیح الله از طرف مرحوم شیخ انصارى، صاحب جواهر، میرزاى رشتى و مرحوم آخوندمورد تکریم و تأیید بوده است.[9]
آثار
این عالم فرهیخته تألیفاتى از قبیل بدیع الفقهیه و تقریرات متعددى از مراجع بزرگ در فقه و اصول دارد که به قلم خود نگاشته ولى به چاپ نرسیده و توسط فرزندانش به کتابخانه آستان قدس رضوى وقف گردیده است.[10]
بازگشت به قوچان
او در سال 1319 ق. به مشهد بازگشت و از آنجا براى دیدن خویشاوندان، عازم قوچان شد.
شجاع الدوله و عده اى از بزرگان شهر از او درخواست اقامت کردند. شیخ نیز احساس وظیفه نمود و در مسجد پایین یا پاچنار به اقامه جماعت مشغول شد.
از سوى رمضان خان نایب الحکومه، مسند قضاوت شرعیه به ایشان و شیخ حسین (شیخ الرئیس) واگذار شد. اما حضور شیخ ذبیح الله در قوچان کوتاه بود.
هجرت به مشهد مقدس
همسر شجاع الدوله حاکم قوچان که از خانواده سرداران بجنوردى و داراى املاک موروثى در مشهد و چناران و.. بود بى آنکه درباره اموال خود وصیتى کند، درگذشت، شجاع الدوله که خود و ایل و تبار خود را از قبیله همسرش برتر مى دانست، به فکر افتاد که از راه جعل سند مانع ارث بردن ورثه همسرش شود، لذا اطرافیانش سندى جعل کردند که بنا بر مفاد آن همسرش تمامى اموال خود را به شجاع الدوله بخشیده است. تاریخ آن را نیز قبل از مرگ همسر شجاع الدوله قرار دادند و براى اینکه کسى شکى در آن نکند، تصمیم گرفتند به امضاى علماى قوچان برسانند.
در شب سرد زمستانى و برفى، صندوق دار شجاع الدوله همراه فراش باشى با فانوس بسیار بزرگى به منزل شیخ ذبیح الله رفتند و به او گفتند: خان به شما عقیده دارد و مایل است امشب شما را ببیند. هر چه شیخ نپذیرفت، اصرار آنها بیشتر شد تا جایى که گفتند: اگر شما نیایید، خان ما را زیر شلاق از پاى درخواهد آورد.
به این ترتیب شیخ ذبیح الله همراه آنان به کاخ خان رفت. عباى شیخ را چون خیس شده بود در اوّلین اتاق از دوشش برداشتند و به گرمخانه بردند و عباى دیگرى به ایشان دادند.
اتاق مخصوص خان با انواع اشیاى عتیقه و گرانبها زینت شده بود. سفره عریضى هم پهن شده و انواع تنقلات، شیرینى ها و میوه هاى فصل و غیر فصل در آن جا چیده شده بود، اما شیخ اعتنایى به آن تجملات نکرد.
خان که مى خواست دل شیخ را به دست آورد با دست خود به محاسن شیخ ذبیح الله عطر زد و گفت:
«هفته اى نیست که علماى شهر دو سه بار به ملاقات من نیایند واز من توقعاتى نداشته باشند، ولى عجیب است در این چند ماهى که شما آمده اید، نه به دیدار من مى آیید و نه از من تقاضایى مى کنید، در صورتى که پدر شما با مرحوم امیر حسین خان شجاع الدوله، به طور کامل در ارتباط بود و مرحوم امیر ارادت کامل به ایشان داشته و ایلخانى هاى قوچان به خانواده شما به نظر اجاق[11] مى نگریستند. مدتى بود دیدار شما را طالب بودم، ولى موفق نمى شدم. حال که خانواده ما بى کدبانو شده است، شبها در تنهایى در فکر آن عوالم به سر مى برم و مایل هستم براى من قدرى از عالم روح صحبت کنید!»
آیت الله ذبیح الله مجتهد قوچانى، درباره عالم برزخ براى خان صحبت کرد و به سؤالات عامیانه وى پاسخ گفت. در عین حال از خوردن تنقلات و شیرینى و... طفره رفت. سرانجام خان مقصود اصلى خود را چنین بیان کرد:
«زوجه من که از خانواده سهام الدوله شادلو بود، بدون وصیت فوت کرد و چون براى ایلخانى زعفرانلو، عار و ننگ بود که شادلوها از ما ارث زن جدا کنند، مصالحه نامه درست کردیم و تمام علما و وجوه شهر اعتراف او را تصدیق و کاغذ را مهر کرده اند و من چون مى دانستم جنابعالى بسیار احتیاط دارید، شما را براى آخر نگاه داشتم تا شما هم این کاغذ را مزین فرمایید تا علماى مشهد به واسطه مهر و امضاى شما به آن اعتبار قایل شوند و آقا شیخ محمدتقى بجنوردى که مرجع مقتدر مشهد مى باشد، پس از تصدیق شما ایرادى نخواهد گرفت. حال موقع اعمال عصبیت ایلى است و تقاضا دارم شما این کاغذ را به مهر و امضاى خود مزین دارید.»
شجاع الدوله که مى پنداشت مى تواند با تطمیع و پیشنهاد رشوه این عالم فرزانه را قانع کند، گفت:
«به قرارى که شنیده ام شما در مشهد منزل ندارید و این مرحومه در مشهد داراى عمارت و منزل و کاروان سرا مى باشد و من احتیاجى به آنها ندارم، آنها را به جنابعالى تقدیم مى کنم که محل سکنى و ممر معاشى از کاروان سرا براى شما باشد و آن مرحومه هم بهره اخروى ببرد!»
شیخ ذبیح الله که در برابر چنین پیشنهاد شرم آورى قرار گرفته بود، با عصبانیت بلند شد و با لحنى که حکایت از ناراحتى او داشت، گفت: «به من تا فردا مهلت بدهید تا فکر کنم.» آثار خشم در چهره خان ظاهر شد، اما شیخ بدون توجه به آن منزل او را ترک کرد.
پاسى از نیمه شب گذشته بود و شیخ ذبیح الله پس از نماز و عبادت تصمیم گرفت از قوچان به مشهد مهاجرت کند.
وى به خانواده خود گفت:
«شهرى که مردم همه چیز خود را حتى دین خود را فداى خشنودى ظالم مى نمایند، محل زندگى نیست.»
وى در اوّلین فرصت با همکارى فردى به نام حاج ذوالفقار که در همسایگى اش بود، یک گارى چهار اسبه سرپوش دار به چهارصد تومان کرایه کرد و در برف و بوران و سرما، همراه خانواده اش به مشهد مهاجرت و در کوچه شیخ محمدتقى بجنوردى منزلى تهیه کرد.
تدریس و تبلیغ
او به اصرار برخى از علماى حوزه علمیه مشهد از جمله حاج حبیب الله مجتهد به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. این دروس در مدرس غربى مدرسه میرزا جعفر برگزار مى گردید و او در گنبد الله وردیخان، که سالها پیش مرحوم پدرش شیخ محمدصادق در آن اقامه جماعت مى نمود، مشغول تبلیغ و اقامه جماعت شد.
شاگردان
وى اوّلین کسى بود که در مشهد تقریرات آخوند خراسانى را تدریس مى کرد. بیان ساده و روان، مهم ترین ویژگى درس او بود. هر مشکل علمى را با بیانى آسان، قابل فهم مى کرد و همین باعث شد تعداد زیادى به کلاس درسش بپیوندند.
شاگردان شیخ ذبیح الله دو دسته بودند.
1) ترک زبان هاى اهل قفقاز، بادکوبه، ایروان، گنجه و شیروان، مثل سید عیسى و برادرش میرزا باباى لنکرانى، قوام بادکوبه اى، میر بابا بادکوبه اى و میرزا حاج بابا.
2) قوچانیها، مثل :شیخ على بیرم آبادى، شیخ محمد کبیر، شیخ حسن خان، شیخ حبیب، شیخ محمد سنگلکى، حاج سید رضا کاهانى، شیخ رمضانعلى ایرانلوئى، سید على محمد و نیز سید محمدباقر استرآبادى و... .
به زندگى یکى از شاگردانش به نام موسى بن قاسم موسوى معروف به (قطب المحدثین) اشاره مى کنیم.
از وعاظ و اهل منبر به شمار مى رفت. اهل کشمیر بود، اما در مشهد پرورش یافته و تحصیل کرده بود. صرف و نحو را از ادیب نیشابورى و میرزا مهدى نوقانى و شیخ عبدالحسین سرولایتى آموخت. منطق را از غلامرضا طباخ خراسانى و محمدرضا یزدى استفاده کرد. فقه و اصول را از محضر شیخ ذبیح الله قوچانى و شیخ حسن بُرسى فراگرفت. کلام و حکمت را از حکیم شهیدى میرزا عسکرى (آقا بزرگ) آموخت. او سالهاى متمادى با بیان شیوا و رسایش تبلیغ و هدایت مردم را عهده دار بود.[12]
آغاز مشروطه در مشهد
رکن الدوله والى خراسان که انسانى خودخواه، دیکتاتور، فریبکار و ظاهر الصلاح بود، در روز یکشنبه جمادى الاولى 1321 ق. استاندار خراسان شد. و در سال 1323 ق. آصف الدوله زمام امور اجرایى را به دست گرفت.
در این زمان مشکل گرانى بى اندازه نان و دیگر اجناس مورد نیاز پیش آمد و چون اعتراض علما و مردم به نتیجه نرسید، کار به خونریزى انجامید.
آصف الدوله اظهار تقدس مى کرد، ریش خود را نمى تراشید، مسکرات مصرف نمى کرد، حتى زیارت عاشورا مى خواند، اما آدم مى کشت، ظلم مى کرد و مقادیر زیادى گندم احتکار مى کرد و براى مخالفان خود بازداشتگاههاى مخوفى تدارک دیده بود.
وى شیخ اسماعیل ترشیزى مجتهد و تنى چند از علماى همراه او را که معترض بودند، به سیستان تبعید کرد.
در پى گسترش ظلم و جنایت، مردم گزارش و شکایت خود را به آخوند خراسانى اعلام کردند. در سال 1324 ق. در شرایط پر از خفقان، نامه اى از آخوند خراسانى به شیخ ذبیح الله قوچانى رسید.
آخوند خراسانى در این نامه ضمن بیان ضرورت ایجاد مشروطه بر مبناى شرع و رهایى مردم از چنگال استبداد، خطاب به شیخ نوشته بود:
«واجب مى دانم جناب عالى هم سعى و کوشش خود را در پیشرفت آن مبذول نمایید و از ملامت احدى باک نداشته باشید و حضرت ولى عصر (عج) را پشتیبان خود بدانید.»
انجمن ایالتى و ولایتى
شیخ ذبیح الله پس از دریافت نامه با تعدادى از علما به رایزنى پرداخت و نحوه ورود به مبارزات را بررسى کرد. او با مرحوم سید اسدالله قزوینى که به تازگى وارد مشهد شده بود پیمان محرمانه بست و مبارزات به صورت مخفیانه آغاز شد، اما نفوذ اشراف، خوانین، رهبران ایلها و طوایف و زعماى آستانه باعث شد هیچ رویکردى به سمت و سوى انقلاب مشروطه دیده نشود. از طرفى ارتباط با شهرهاى دیگر و پایتخت، با وجود جوّ خفقان کار آسانى نبود و کار تشکیلاتى مى طلبید. به همین خاطر انجمن معدلت رضوى دایر شد و میرزا حبیب الله مجتهد در رأس آن قرار گرفت. شیخ ذبیح الله نیز با این انجمن همکارى داشت.
اخبار ایران از راه تهران به صورت دست نویس به این انجمن ارسال مى شد.
براى ایجاد ارتباط و ترویج افکار آخوند خراسانى و تکثیر دستخط مظفرالدین شاه ـ امضاى مشروطه ـ، نامه ها و اعلامیه ها و بیانیه هایى نوشته مى شد و همراه کالاهاى تجارى به شهرهاى مختلف ارسال مى گردید. در هر شهر و منطقه نمایندگانى وجود داشتند که مدیریت پخش و تکثیر این اعلامیه ها را عهده دار بودند.
به این ترتیب هسته اوّلیه انجمن ایالتى و ولایتى خراسان به وجود آمد.
آغاز مبارزات علنى
جلسات مشروطه خواهان به تدریج علنى شد تعدادى از بازاریان مؤمن کمک هاى مالى خود را به سوى مبارزان سرازیر کردند.[13]
جلسات در منازل مختلف برگزار مى شد و رفته رفته تعدادى از طبقه حاکم و علماى مشهد به جمع مشروطه خواهان افزوده مى شدند.
از آستان قدس رضوى، فقط شاهزاده سراج السلطان و امام جمعه و از خوانین خراسان شجاع الملک هزاره که خانه خود را با لوازم آن به طور رایگان تا چند سال در اختیار انجمن ایالتى گذارد و از گمرک، دکتر متین السلطنه در انجمن حضور مى یافتند.
از علما نیز حاج معین الغربا، حاج شیخ حسن کاشى، فاضل بسطامى، شیخ عبدالرحیم عیدگاهى، میرزا عبدالشکور آقا تبریزى، میرزا محمدباقر مدرس رضوى و میرزا مرتضى سرابى و ملاّ بمانعلى تهرانى از انقلاب مشروطه حمایت مى کردند.
همه این تشکیلات از طریق شیخ ذبیح الله قوچانى با آخوند خراسانى در ارتباط بودند و مرحوم آخوند بیشتر شکایات مردم خراسان را به وى ارجاع مى داد.
فعالیت هاى انجمن ایالتى و ولایتى
اولین دوره مجلس شوراى ملى
14 مهر 1285 ش. (17 شعبان 1324 ق.) اوّلین دوره مجلس شوراى ملى در تهران تشکیل شد و براى مشهد نیز 4 نماینده در نظر گرفته شد.
آصف الدوله مخالف کاندیداتورى آزاد بود و قصد داشت تعداد معین و مشخصى به عنوان نماینده به مجلس بروند، اما انجمن به همه طبقات و اصناف اطلاع داد که مى توانند کاندیدا معرفى کنند. در نتیجه نوزده نفر از افرادى که صاحب مهر بودند شرکت کردند و از میان خود 4 نفر را به عنوان نماینده به مجلس شوراى ملى فرستادند. شیخ ذبیح الله قبل از رأى گیرى به همه یادآور شد که او را انتخاب نکنند تا بتواند در مشهد به فعالیتهاى خود ادامه دهد. بنا براین افراد زیر به مجلس معرفى شدند:
1. حاج میرزا على آقا مجتهد 2. حاج سید عبدالحسین شهشهانى 3. حاج میرزا على نقى ناظم آستانه 4. رئیس التجارمجلس اوّل شوراى ملى توانست قانون اساسى که مشتمل بر 51 اصل بود در تاریخ 8 دى 1285 ش. به توشیح مظفرالدین شاه برساند و پس از مرگ وى متمم آن را در تاریخ 15 مهر 1286 ش. به امضاى محمدعلى شاه برساند و قانون انجمن هاى ایالتى و ولایتى را مشتمل بر 122 ماده به تصویب برساند.
ریاست انجمن ایالتى و ولایتى
ریاست اولیه این انجمن بر عهده میرزا حبیب الله مجتهد (متوفى: 1326ق) بود که دو سال به طول انجامید. پس از وى سید اسدالله قزوینى عهده دار ریاست این انجمن شد. با آغاز کار مجلس دوم در روز 22 آبان 1288ش. مطابق با 2 ذیقعده 1327 ق. سید اسدالله قزوینى جزو پنج نفر طراز اول مجلس به مجلس شوراى ملى راه یافت و پس از آن ریاست این انجمن را شیخ ذبیح الله برعهده گرفت.
انجمن در سال 1288ش. (1328ق.) که مصادف با حضور قزاقهاى روس در مشهد بود، در شرایط بدى به سر مى برد. از طرف دولت تلگرافى ارسال شد که اعتبار انجمن ایالتى و ولایتى را باطل اعلام کرد و براى معتبر بودن آن خواهان برگزارى انتخابات شد که در 15 صفر 1328ق. اعضاى انجمن که ناظر بر انتخابات وکلا بودند به شرح ذیل انتخاب شدند.
1. حاج شیخ ذبیح الله 2. شیخ محمدکاظم بلورفروش 3. میرزا محمدباقر مدرس 4. حاج میرزا عبدالشکور تبریزى 5. رکن التجار یزدى6. حاج غلامعلى یزدى 7. شیخ حسن کاشى 8. حاج سید حسین خرازى 9. شیخ عبدالرحیم مدرس 10. شاهزاده ارفع السلطان 11. ناظم التجار 12. فاضل بسطامى.
در روز پنج شنبه ربیع المولود 1328ق. انتخاباتى بین اعضا براى تعیین هیئت رئیسه برگزار شد که شیخ ذبیح الله با اکثریت آراء به ریاست انجمن و ارفع السلطان نایب رئیس و شیخ کاظم تهرانیان به عنوان منشى اوّل و فاضل بسطامى به عنوان منشى دوم انتخاب شدند. حاج غلامعلى یزدى به عنوان تحویلدار و روزنامه قدس هم به عنوان ارگان رسمى انجمن مشخص شدند.
انجمن روزهاى سه شنبه و پنجشنبه جلسات رسمى داشت.[14]
بنابر گزارشهاى باقى مانده، انجمن از نظر تأمین مالى با مشکلات زیادى روبه رو شد. به همین دلیل به مرور زمان تضعیف شد و مخالفان مسئولان آن را مورد حمله فرهنگى و تبلیغات مسموم قرار دادند.
در همین راستا، روزنامه استقلال در شماره 223 خود تلگراف توهین آمیزى درباره انجمن ایالتى به چاپ رساند. در 27 ربیع الاول 1329ق. شیخ ذبیح الله، ناظم التجار، ارفع السلطان و گروهى دیگر از مرتبطین با انجمن گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند اگر این گونه اقدامات ادامه یابد، انجمن را تعطیل و به اطلاع عموم مردم برسانند.
آخوند خراسانى در حمایت از انجمن نامه اى نوشت و در آن نامه از انجمن ایالتى و ولایتى به نام انجمن مقدس ملى مشهد یاد کرد.[15]
انحلال انجمن ایالتى و ولایتى
در سال 1329 ق. خبر ارتحال عالم ربانى آخوند خراسانى منتشر شد و یک سال بعد در ربیع الثانى سال 1330 ق. حرم امام رضا(علیه السلام) به توپ بسته شد و تلاشهاى انجمن براى اداره اوقاف خراسان به نتیجه اى نرسید.
حضور روسها در خراسان، شیخ ذبیح الله را آزار مى داد. او به مبارزه دموکراتها بر علیه روسها امیدوار بود و سعى مى کرد علما را بر علیه روسها برانگیزاند، اما زمام شهر به دست نیروهاى طرفدار روس افتاد و انجمن ایالتى در 14 آذر 1293 ش. (17 محرم 1333) پس از افتتاح مجلس سوم منحل گردید.
گردآورى اسلحه
شیخ ذبیح الله که پیشرفت روزافزون مبارزات را مى دید و هر لحظه امکان سرکوبى مردم را انتظار داشت، به فکر تهیه اسلحه افتاد. به همین خاطر پس از هماهنگى با سران اصناف، روز معینى از تجار و مردم دعوت شد تا در مجلسى گرد هم آیند. این مجلس با حضور شیخ ذبیح الله رسمیت یافته و اعلام شد هر کس به هر میزانى که مى تواند براى خرید اسلحه کمک کند.
مأموریت خرید اسلحه را شیخ محمدکاظم تهرانیان بر عهده گرفت. او تعدادى اسلحه از جمله تفنگ هاى ورندل که معروف به ظل السلطانى بود و اسلحه برزنکه از اصفهان و عشایر آنجا خریدارى و در پوشش کالاهاى تجارى به مشهد آورد.
ترور نافرجام
همزمان با آغاز استبداد صغیر و به توپ بسته شدن مجلس، رکن الدوله در تاریخ 23 رمضان 1326 ق. میرزا مهدى عمادالمحدثین ـ از واعظان مشروطه طلب ـ را به کلات نادرى تبعید کرد و شورش مردم نیز نتیجه اى نداشت.
رکن الدوله از محوطه ارک چندین گلوله توپ به سمت منزل شیخ ذبیح الله شلیک کرد. یکى از گلوله ها به نزدیکى مسجد سه دره برخورد کرد و پیرمرد خرده فروشى را از بین برد. شیخ ذبیح الله که احتمال این ترور را مى داد، خانواده خود را به منزل یکى از دوستانش فرستاده بود و خود نیز در منزل نبود.
یاران شیخ به او پیشنهاد دادند که با خود اسلحه حمل کند تا در مواقع ضرورى از خود دفاع کند. اما شیخ ذبیح الله در جواب گفت:
«رکن الدوله جرأت دستور حمله به سربازان را ندارد. خود او هم مى داند که نفس هاى آخر را مى کشد. مهمتر اینکه چون در اقدام به این کار خدا مورد نظر است، او بزرگتر از آن است که ما را حفظ نفرماید.»
واضح است که شیخ ذبیح الله با تیزبینى خود و شناخت موقعیت رکن الدوله مى دانست که او در موقعیتى که پس از ترور نافرجام دارد، دست به چنین کارى نمى زند.
تولیت مدرسه عوضیه
چنان که گذشت پس از زلزله بزرگ قوچان، شیخ ذبیح الله مدرسه عوضیه را بازسازى نمود و تولیت آنجا را برعهده داشت. در سال 1329ق. قبل از فوت مشکوک آخوند خراسانى، برخى نسبت به تولیت شیخ ذبیح الله اعتراضهایى داشتند و آن را به اطلاع آخوند رساندند، ولى آخوند مداخله در تولیت شیخ ذبیح الله را حرام و متابعت از آن را واجب دانست.
پس از انحلال انجمن ایالتى، شجاع الدوله در 15 رمضان 1334 ق. بر تولیت شیخ ذبیح الله در مدرسه عوضیه، تأکید کرد.
وفات
این عالم مبارز و فرهیخته، پس از عمرى تلاش بى وقفه و خداجویانه در شب چهارشنبه، بیستم جمادى الاولى 1335 ق در سن 61 سالگى در مشهد مقدس دار فانى را وداع گفت.
بدن پاکش پس از تشییع در دارالسیادة کنار قبر عالمانى چون حاج شیخ اسماعیل ترشیزى، شیخ محمد سرابى و شیخ محمدباقر خراسانى به خاک سپرده شد.
در مساجد و تکایاى مختلف شهر مجالس ترحیم برگزار شد و مبارزات و تلاشهاى او گرامى داشته شد.
بازماندگان
از او شش فرزند به یادگار ماند 1) شیخ عبدالله مجتهدپور، 2) حبیب الله مجتهدپور، 3) حجت الله، 4) فضل الله، 5) نصرالله، 6) خانم خدیجه مجتهدپور.[16]
شیخ عبدالله در سال 1270ش. به دنیا آمد در کودکى مادرش را از دست داد و دوران کودکى و جوانى را به همراه پدر سپرى کرد. وى شاهد عینى بیشتر حوادث صدر مشروطیت خراسان بود.
شیخ عبدالله پس از اتمام مقدمات، در محضر سید ابوالحسن اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقىتحصیل کرد و مورد تأیید هر دو استادش قرار گرفت. در سال 1314 ش. در زمان اوج دیکتاتورى رضا خان به ایران بازگشت.
اگر چه زمینه فعالیتهاى دینى از میان رفته بود، از تلاش نایستاد. وى که حکومت رضاشاه را طاغوتى مى دانست، از قبول هر گونه مسئولیتى اجتناب کرد و در کنار مطالعه، به کشاورزى پرداخت. وى از وجوهات استفاده نمى کرد. اگر چه با غرب گرایى به شدت مخالف بود، فرزندان خود را به یادگیرى دانشهاى نوین و زبانهاى خارجى تشویق مى کرد.
بسیار ساده زیست بود و خانه خود را با پلاس فرش مى کرد و مى گفت مگر همه مردم روى قالى مى نشینند!. اگر دو نوع غذا در سفره بود، فقط از یکى استفاده مى کرد. از پختن غذایى که بوى آن همسایه را آزار دهد ممانعت مى کرد.
باقیمانده آب وضویش را به پاى بوته گلى یا نهالى مى ریخت و معتقد بود نباید قطره آبى بیهوده مصرف شود.
فرزندانش را به نماز اوّل وقت توصیه مى کرد و مى گفت اگر کسى به شما خوبى کرد، فراموشش نکنید و اگر بدى کرد از یاد ببرید. به ندرت عصبانى مى شد. صبحها قرآن را با صداى بلند و دلنشین مى خواند. از حالات عرفانى بالایى برخوردار بود.
شیخ عبدالله با کمتر کسى مرتبط بود. گاهى به منزل آیت الله العظمى سید محمدهادى میلانىو آیت الله سید حسن قمى مى رفت.
اگر چه چهره اى عبادى داشت، از اهتمام به مسائل سیاسى هم غافل نبود. در سال 1337ش. از حاج آقا روح الله زیاد حرف مى زد. در سال 1342ش. مى گفت آقا قیام کرد، ولى خیلى ها او را تنها گذاشته اند.وى براى پیروزى امام خمینى دغدغه داشت.
شیخ عبدالله در سال 1348ش. در سن 78 سالگى رحلت کرد.[17]
[1]. نگاه حوزه، س سوم، اردیبهشت 1376، ش 26، ص 3 ـ 10.
تمامى پاراگرافهایى که بدون ذکر منبع آمده است. از نشریه نگاه حوزه، ش 26، ص 3 ـ 10 استفاده شده است.
[2]. جغرافیاى تاریخى قوچان، رمضانعلى شاکرى، چ 1346ش. ص 136.
[3]. فرهنگ خراسان، ج 7، ص 515 مشاهیر مدفون در حرم رضوى، ص 98.
[4]. ر.ک به: گلشن ابرار، ج 1، ص 385.
[5]. ر.ک. به: همان، ص 378
[6]. ر. ک. به: همان، ص 431.
[7]. علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، مـجرفادقانى، ص 325، انتشارات معارف اسلامى، قم، 1364ش.
[8]. خاندان ایروانى یا راهنمایان علمى امم، سید محمدتقى حشمتالواعظین طباطبایى، ص 125، چ 1، 1413ق علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، ص290.
[9]. اترکنامه تاریخ جامع قوچان، رمضانعلى شاکرى، ص 238، انتشارات امیرکبیر، تهران، چ 1، 1365.
[10]. همان.
[11]. معروف است که در بخشهاى شمالى ایران آتش اجاق را مقدس مىشمردند.
[12]. فرهنگ خراسان، ج 7، ص 454.
[13]. نام اکثر این تجار در نشریه نگاه حوزه، ش 26، ص 6، مقاله شیخ ذبیح الله مجتهد قوچانى آمده است.
[14]. فرهنگ خراسان، بخش طوس، ج 2، ص 417، عزیزالله عطاردى، انتشارات عطارد، چ 1، 1381ش.
[15]. همان، ص 417.
[16]. اترکنامه تاریخ جامع قوچان، ص 239 نگاه حوزه، ش 26، ص 10.
[17]. مشاهیر مدفون در حرم رضوى، ابراهیم زنگنه، جاول، عالمان دینى، ص 265و266، ، چ 1، 1382، انتشارات آستان قدس رضوى.