محقّق سبزوارى
متوفّاى: 1090 هـ .ق.
عنوان مقاله: فقیه زمان شناس
نویسنده: مسیّب کیانى
شهر سبزوارشهر سبزوار (بیهق) با ورود لشکر اسلام به خراسان، مذهب تشیّع را پذیرفت و بر عظمت و ارزش خود افزود. مؤلّف «مرآت البلدان» در این مورد مى نویسد:
«اهالى سبزوار همیشه نسبت به آل على(علیه السلام)کمال ارادت را داشته اند.»
در خصوص جایگاه علمى این شهر همین بس که علماى بزرگى چون محقّق سبزوارى، حکیم حاج ملاّ هادى سبزوارى و میرزا حسین فقیه سبزوارى از این دیار برخاسته اند و خدمات شایانى را به مذهب و جهان تشیّع نموده اند.([1])
ولادت
محقّق سبزوارى در سال (1017 هـ .ق.) در روستاى «نامِن» از توابع شهرستان سبزوار پا به عرصه وجود نهاد. وى «محمّدباقر» نام دارد و فرزند محمّد مؤمن خراسانى است که پس از رحلت پدرش، به اصفهان آمد و در آنجا مسکن گزید. او در اندک زمانى سرآمد علماى عصر خود شد به گونه اى که پس از چندى به درخواست شاه عبّاس دوم، سمت امامت جمعه وجماعت ومنصب شیخ الاسلامى راپذیرفت.([2])
فرزندان محقّق سبزوارى از بزرگان و عالمان جلیل القدرى بوده اند که عبارتند از:
1. میرزا جعفر سبزوارى اصفهانى که فقیهى زاهد و مدرّسى توانا و از فحول دانشمندان اصفهان بوده و منصب شیخ الاسلامى اصفهان در اعقاب او به مدّت بیش از دو قرن تداوم داشته و در جنب مسجد حکیم اصفهان مدفون است.
2. میرزا عبدالرحیم شیخ الاسلام عالم جلیل القدرى که شیخ الاسلامى اصفهان را به عهده داشته است. وى از علما و مجتهدین متنفذ اصفهان در قرن دوازدهم بوده و تألیفاتى نیز از خود به جاى گذاشته و در (1181 هـ .ق.) درگذشته است.([3])
آثار
از محقّق سبزوارى آثار بسیارى به دو زبان عربى و فارسى به جا مانده است که در این میان چند اثر از وى در بین عالمان و فقیهان از جایگاه ویژه اى برخوردار است. در این جا به آثار وى اشاره مى کنیم:
1. کفایة الاحکام:([4])
کتابى است فقهى که همه ابواب فقه را شامل مى شود و کتاب «هدایة الاعلام» ـ به فارسى از
محمّدعلى بن محمّدحسن نحوى اردکانى ـ ترجمه این کتاب است. همچنین شرح ها و حواشى بسیارى بر کتاب کفایة الاحکام نوشته شده است که عبارتند از:
ـ شرح از جعفر بن عبدالله حویزى قاضى
ـ رواشح العنایة الرّبانیة، از حسین بن محمّد بحرانى آل عصفور
ـ نبراس الهدایة، از محمّدمهدى حسینى مشهدى
ـ شرحى از سیّد محسن اعرجى
ـ نهایة المقتصد، از محمّدجعفر همدانى
ـ شوارع الهدایة، از محمّدابراهیم کرباسى اصفهانى.
2. ذخیرة المعاد فى شرح الارشاد:([5])
کتابى است فقهى که از باب طهارت تا پایان بحث حج را شامل مى شود. این کتاب شرح کتاب «ارشاد الاذهان» علاّمه حلّى است. و شرح هاى بسیارى بر این کتاب نوشته شده است که مى توان از آن ها چنین نام برد:
ـ شرحى از محمّدسعید
ـ تحقیق فى القیاس، از وحید بهبهانى
ـ الجمع بین الاخبار المتعارضه از وحید بهبهانى.
3. حاشیة على مسالک الافهام شهید ثانى([6])
4. خلافیة:([7])
این کتاب به فارسى در عبادات نوشته شده است و نویسنده انگیزه تألیف این کتاب را رغبت مردم به امور دینى ذکر مى کند. این کتاب در یک مقدمه و سه باب نوشته شده و در ابتداى آن به شناخت اصول دین و بعد از آن به مسائل فقهى و فروع دین اشاره مى کند.
5. رسالة فى تحریم الغناء:([8])
این رساله درباره غنا و موسیقى است و محقّق سبزوارى در این کتاب همه آیات و روایات را که از اصحاب ائمه(علیهم السلام)، در تحریم و منع غنا وارد شده، آورده است.
6. رساله اى در فقه:([9])
محقّق این رساله را براى شاه عبّاس دومنوشته است و همه ابواب فقه را در برمى گیرد.
7. رساله عملیه:([10])
این رساله در شناخت احکام شرعى ضرورى تألیف شده است. محقّق این کتاب را براى مقلدان خود نوشته و تألیف این رساله به درخواست میرزا مهدى بن میرزا رضا حسینى خراسانى در سال (1081 هـ .ق.) صورت گرفته است.
8. رساله اى در نماز جمعه:([11])
این کتاب به فارسى نوشته شده است. محقّق سبزوارى رساله اى نیز به عربى، به نام «رسالة فى صلاة الجمعة» دارد.
9. مناسک حج.([12])
10. رساله اى در نماز و روزه.([13])
11. رسالة فى الغسل.([14])
12. رسالة فى مقدمة الواجب.([15])
13. رسالة فى تحدید النّهار الشرعى.([16])
14. رسالة فى فضیلة المتعة.([17])
15. کفایة الفقه.([18])
این کتاب شامل حدود سى هزار بیت([19]) است که آن را به عنوان بقیه «ذخیره» نوشته است.
16. حاشیة على شرح الاشارات:([20])
این کتاب حاشیه بر شرح اشارات است که تألیف آن در دوازده ذیقعده (1075 هـ .ق.) به پایان رسیده است.
17. حاشیة على الشفاء:([21])
این کتاب، حاشیه بر بخش الهیّات ابوعلى سینا است. نویسنده در این اثر فقط به شرح مشکلات و حل معضلات کتاب پرداخته و وارد مناقشات وارده بر مباحث نشده است.
18. مفاتیح النجات عبّاسى:([22])
این کتاب شامل ادعیه مشهوره و منقوله از اهل بیت(علیهم السلام) است که موضوع آن اعمال سال و ماه و زیارات وادعیه مشهور است که از یک مقدمه ـ که در فضیلت و آداب و اوقات استجابت دعا است ـ و از 27 باب تشکیل شده است. محقّق سبزوارى این تألیف را به تقاضاى شاه عبّاس دوم نوشته است و در هفدهم شعبان (1056هـ .ق.) به اتمام رسانده است.
19. جامع الزّیارات عبّاسى:([23])
این کتاب به تقاضاى شاه عبّاس دوم نوشته شده و داراى نه فصل است.
20. روضة الانوار عبّاسى:([24])
این اثر را محقّق سبزوارى به درخواست شاه عبّاس دوم در سال (1073 هـ .ق.) در یک مقدمه و دو بخش نگاشته است. در مقدمه به علل احتیاج افراد به پادشاهان و عوامل دوام و زوال حکومت پادشاهان اشاره مى کند.
بخش اوّل این کتاب شامل چهار قسمت است:
الف. واجبات، مثل نماز، روزه، زکات، امر به معروف و نهى از منکر و... .
ب. فضایل مانند ایمان، توبه، عدل، شکر، صبر، توکّل، رضا، حسن خلق، سخاوت، شجاعت، تواضع، صله رحم، علم و عقل.
ج. حقوق مانند حقوق والدّین، همسران، بندگان، همسایه ها، ملازمان و نوکران و حقوق رعایا بر سلاطین، زیردستان و مؤمنان.
د. رذایل مثل ظلم، بخل و تکبر.
بخش دوم این کتاب شامل پنج باب و بیست فصل است که مباحث آن عبارتند از:
الف. اندرز و وصیّت به پادشاهان از زبان حکما و پادشاهان با تجربه.
ب. روابط متقابل پادشاهان با نزدیکان، حکما، فقها، وزرا و خادمان.
ج. تدبیر گروه هایى مانند اهل شمشیر، اهل قلم، زارعان، بازرگانان، پزشکان، منجّمین، صنعتگران، مالیات گیران، ارباب دفاتر و محاسبان دیوانى، فرماندهان لشکرها و فرمانداران شهرها، نگهبانان قلعه ها و مرزها.
د. ترجمه عهدنامه امام على(علیه السلام) به مالک اشتر در قوانین حکومت و نامه طاهر ذوالیمینین به فرزندش.
21. شرح حدیث برّ الوالدّین:([25])
محقّق سبزوارى این اثر را هنگام سفر به بیت الله الحرام به خط خود در مجموعه شیخ شمس الدّین حسین بن محمّد شیرازى براى تذکار به او نوشته است. تاریخ تألیف این اثر شوّال (1062 هـ .ق.) است.
22. اختیارات ایّام:([26])
این اثر تحقیقى است در مورد ایّام مبارک و مسعود و روزهاى نحس از ماه هاى اسلامى و رومى و فارسى قدیم که در یک مقدمه و سه باب و یک خاتمه تألیف شده و هر کدام مشتمل بر چند فصل و مبحث است.
23. شرح زبدة الاصول:([27])
این کتاب شرح بر «زبدة الاصول» شیخ بهایى است.
24. الردّ على رسالة شبهة الاستلزام:([28])
این اثر در پاسخ به انتقادات محقّق خوانسارى بر رساله محقّق سبزوارى در مورد شبهه استلزام است.
25. شرح توحید صدوق.([29])
استادان
محقّق سبزوارى نزد استادان فرزانه اى به تحصیل پرداخت و خود را به دانش و تهذیب نفس آراست و در بسیارى از علوم و فنون تبحّر یافت و از دست آن استادان به دریافت گواهى اجتهاد و اجازه نقل حدیث مفتخر گردید. استادانى که وى از آن ها اجازه اجتهاد و نقل حدیث دریافت نموده است عبارتند از:
1. علاّمه محمّدتقى مجلسى (1003 ـ 1070هـ .ق.)
2. ملاّ حیدر على اصفهانى: وى در حدیث و فقه استاد محقّق سبزوارى بوده است.
3. قاضى معزالدّین حسین.
4. شیخ بهایى (953 ـ 1030 هـ .ق.)
5. میر ابوالقاسم فندرسکى (970 ـ 1050ق)
6. سیّد حسین بن حیدر عاملى.
7. نورالدّین على بن حسین بن ابى الحسن عاملى.
8. سیّد شرف الدّین على بن حجّت شولستانى.
9. حسین بن حیدر بن حیدر قمرکرکى(متوفّاى 1041 هـ .ق.)
10. ملاّ حسن على شوشترى (متوفّاى 1075هـ .ق.) صاحب التّبیان.
شاگردان
این فقیه بزرگ و سیاستمدار شایسته، شاگردان بزرگى را به عالم اسلام تقدیم نمود که برخى از آن ها عبارتند از:
1. محقّق خوانسارى([30]) (1099 ـ 1019هـ .ق.)
وى حسین بن جمال الدّین محمّد خوانسارى، شوهر خواهر محقّق سبزوارى است.
و تألیفات بسیارى دارد و از شاگردان برجسته محقّق سبزوارى است.
2. سیّد عبدالحسین حسینى خاتون آبادى([31])(1105 ـ 1039 هـ .ق.)
وى چهل سال، اکثر اوقات خود را در کنار محقّق سبزوارى سپرى نمود و در بعضى از سفرها همراه او بود. و از استادش اجازه نقل حدیث دریافت کرده است. کتاب «وقایع السنین و الاعوام» از آثار اوست.
3. ملاّمحمّد بن عبدالفتاح تنکابنى مشهور به سراب([32]) (متوفّاى 1124 هـ .ق.)
محقّق سبزوارى در سال (1081 هـ .ق.) به وى اجازه نقل روایت داده است. سراب داراى آثار فراوانى است که از جمله آن ها: حجیّت اجماع و خبر واحد، رساله اى در اصول دین و عقاید، «سفینة النّجاة»، رساله اى در نماز جمعه، «ضیاء القلب» و «غنیة المتعبد» است.
4. میر محمّدصالح خاتون آبادى([33])
وى فرزند عبدالواسع خاتون آبادى اصفهانى و داماد علاّمه مجلسى است. در سال (1058هـ .ق.) متولّد شده است. آثار او عبارتند از: حدائق المقرّبین، شرح من لا یحضره الفقیه، الانوار المشرقیة و حدائق الجنان. وى در سال (1098 هـ .ق.) به دیار باقى شتافت.
5. محمّد شفیع بن فرج گیلانى([34])
محقّق سبزوارى در سال (1085 هـ .ق.) به وى اجازه نقل حدیث داده است. کتاب البداء از آثار او است.
6. میرزا عبدالله افندى اصفهانى([35])
وى صاحب کتاب ریاض العلماء و حیاض الفضلاء است.
7. محمّدصالح بیابانکى([36]).
محقّق سبزوارى در سال (1074 هـ .ق.) به وى اجازه نقل حدیث داده است.
8. عبدالله اردبیلى([37])
از منظر بزرگان
عدّه اى از فقیهان و بزرگان به تمجید از تلاش هاى محقّق سبزوارى پرداخته اند که بدان اشاره مى کنیم.
شیخ حرّ عاملى درباره محقّق سبزوارى مى نویسد:
مولانا محمّدباقر بن محمّد مؤمن خراسانى سبزوارى، دانشمند فاضل، محقّق، متکلّم، حکیم، فقیه و محدّث جلیل القدر.([38])
حاج محمّد اردبیلى مؤلّف «جامع الرواة» مى گوید:
محمّدباقر بن محمّد بن محمّد مؤمن سبزوارى، امام، علاّمه، محقّق، مدقّق، پسندیده خوى، پاک سرشت، جلیل القدر، عظیم الشأن، بلند جایگاه، دانشمند، فاضل کامل، خیرخواه، متبحّر در علوم عقلى و نقلى، یگانه عصر و یکتاى زمانش بود.([39])
سیّد على خان شیرازى نیز مى نویسد:
ملاّ محمّدباقر خراسانى یکى از مجتهدین در علوم دین و سایر فنون علوم و اصناف منطوق و مفهوم است. در سال (1063 هـ .ق.) به مکه آمد و مجاور شد. من به دیدارش مشرف شدم، ولى نتوانستم از وى اجازه بگیرم. بارها در مجلس و مباحثش حضور یافتم، سپس او به ایران بازگشت.([40])
محدّث قمى مى نویسد:
فاضل، محقّق، متکلّم، فقیه، محدّث جلیل القدر، عالم نقاد، صاحب ذخیرة العباد فى شرح الارشاد که خبر از وفور علم او مى دهد.([41])
میرزا محمّدعلى مدرّس تبریزى صاحب «ریحانة الادب» مى گوید:
محقّق سبزوارى الشهرة، از اکابر علما و محدّثین شیعه و مفاخر حکما و متکلمین اثنى عشریه مى باشد که عالم، فاضل، محقّق، مدقّق، فقیه، اصولى، محدّث، رجالى، حکیم و متکلّم جلیل القدر از اکابر اصحاب مجلسى اوّل است.([42])
سیّد محمّدباقر خوانسارى آورده است:
ملاّ محمّدباقر محمّد مؤمن خراسانى سبزوارى، فاضل دانشمند، حکیم متکلّم، فقیه اصولى و محدّث بزرگوار، اصل وى از شهر سبزوار بود.([43])
میرزا عبدالله افندى صاحب «ریاض العلماء» مى گوید:
عالم، فاضل، محقّق، متکلّم، حکیم، فقیه و محدّث جلیل القدر.([44])
سیّد جلال الدّین آشتیانى درباره محقّق سبزوارى مى نویسد:
سبزوارى با آن که از محقّقان در علوم نقلى محسوب مى شود و به واسطه مسلّمیت او در اجتهاد و معروفیّت او در مقام زعامت دینى و تدریس فقه و اصول، اوقات او مستغرق بود و به حقّ از اکابر فقها و اصولیون در دوران تشیّع محسوب مى شود، با این وصف، در انواع فنون عقلى به خصوص حکمت الهى، از مدرّسان عالى مقام عصر خود به شمار مى رود و به تدریس حکمت و فلسفه و تفکر در مسائل حکمى رغبت واشتیاق زیاد داشته است... واین خود دلیل است بر این که جامعیت در علوم عقلى و نقلى از خواص علماى دوران صفویه است.
این دانشمند، بسیار باذوق و خوش محضر و متخلق به اخلاق و صفات ملکوتى بود، به ادبیات فارسى احاطه کامل داشته است و به فارسى، بسیار زیبا مطلب مى نوشته است. در فنون ریاضى ماهر و داراى طبع شعرى روان بود.([45])
عصر محقّق سبزوارى
سبزوارى در دوران زندگى خود با چهار تن از حاکمان سلسله صفوى معاصر بوده و بیشترین دوران زندگى سیاسى وى در دوره سلطنت شاه عبّاس دوم و شاه صفى بوده است.
حاکمان معاصر سبزوارى عبارتند از:
1. شاه عبّاس اوّل (1038 ـ 996 هـ .ق.)
2. شاه صفى اوّل (1052 ـ 1038 هـ .ق.)
3. شاه عبّاس دوم (1077 ـ 1052 هـ .ق.)
4. شاه سلیمان اوّل یا شاه صفى دوم (1105 ـ 1077 هـ .ق.).
در دوران شاه عبّاس دوم، محقّق سبزوارى منصب شیخ الاسلامى و امامت جمعه اصفهان را پذیرفت. وى همیشه در جهت اصلاح شاه عبّاس دوم بوده و مسائلى را به او گوشزد مى کرده است و خواهان اصلاح آن ها مى شده که از جمله آن ها مى توان به دو امر اشاره کرد:
1. تقاضاى توبه شاه: وى همیشه شاه عبّاس دوم را توصیه به توبه مى کرد چون توبه شاه باعث توبه هزاران نفر دیگر مى شد.
او درباره قبول توبه مى گوید:
اگر کسى تمام عمر کافر باشد یا مشغول به انواع معاصى و ذنوب شود و در نفس آخر اسلام آورد یا از همه گناهان توبه کند، خداى عزّوجلّ مى آمرزد و بى حساب به بهشت مى برد.([46])
2. منع شاه عبّاس دوم از شرابخوارى: سبزوارى از شاه عبّاس دوم مى خواهد که شرب خمر و لهو و لعب و لذات را ترک کند به علّت این که این عوامل سبب ظهور فساد و باعث زوال و اختلال در امور جامعه مى شود.
وى به ممنوعیت شرعى و عقاب اخروى شرب خمر اشاره مى کند، امراض دنیایى آن را نیز یادآور مى شود به این که بیشتر حاکمان قبل به سبب آفت شراب هلاک شده بودند.([47])
مبانى اخلاقى
محقّق سبزوارى چند نکته درباره اخلاق را مورد توجّه خود قرار مى دهد که عبارتند از:
عدالت
وى درباره عدل مى نویسد:
عدل آن است که پادشاهان میزان حقّ را راست اعتبار نمایند و انصاف در همه چیز مرعى دارند.
سبزوارى طبق روایتى از حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)مدّعى شده است که دوست ترین مردم به خداى عزّوجلّ در روز قیامت و نزدیک ترین ایشان به خدا، پادشاه عادل است و مبغوض ترین مردم به خداى عزّوجلّ در روز قیامت و سخت عذاب ترین ایشان، پادشاه ظالم است.
سپس وى فواید رعایت عدالت را از پادشاهان برمى شمارد که عبارتند از:
ـ تحصیل خشنودى و رضایت خداوند.
ـ تحصیل درجات اخروى و نجات از عذاب
ـ دوام و بقاى دولت.
ـ آن که رعایا و زیردستان امانتى چندند که خداى عزّوجلّ نزد پادشاهان سپرده و بر ایشان لازم است که حفظ امانت کنند و در روز بازخواست از عهده امانت بیرون آیند.
ـ کسب نام نیکو.
ـ کسب دعاى خیر مردمان و زیردستان.
ـ آثار و برکات عدل به اولاد و اعقاب سرایت مى کند و ظلم باعث قطع نسل مى شود.
ـ عدل باعث معمورى و آبادانى ملک مى شود.
و در مرحله بعد شرایط تحقق عدالت پادشاه را چنین برمى شمارد:
ـ از حال رعایا غافل نباشد.
ـ از اطراف و جوانب ملک و حوادثى که در آن ها اتّفاق مى افتد با خبر باشد.
ـ حقّ مظلومان از ظالمان گرفته شود.
ـ ظالمان را طبق قانون تنبیه کند تا باعث عبرت دیگران شود.
ـ اگر ظالم داراى مقام و منصب باشد، باید او را برکنار کرد.
ـ روزهایى تعیین کند تا مردم بتوانند عرایض و مطالب خود را به عرض او برسانند.
ـ ترک راحت طلبى.
ـ به سخن خوش آمدگویان و چاپلوسان توجّه نکند و سعى کند از حقیقت هر چیز به قدر امکان مطّلع شود.
ـ کسانى را جهت دادرسى تعیین کند.([48])
شکر
باید حاکم، این امور را مدّ نظر داشته باشد:
ـ شناخت منعم حقیقى یعنى خداوند متعال.
ـ شادمانى از وصول به نعمت.
ـ تلاش در جهت تحصیل رضایت خداوند که از طریق روحانى و جسمانى باید انجام دهد.([49])
صبر
پادشاهان باید بر دشوارى هایى که در راه دست یابى به سعادت دنیوى و اخروى وجود دارد صبر پیشه کنند صبر کلید موفقیت، مقدمه رستگارى، سبب خشنودى معبود و علامت حصول مقصود است.([50])
توکّل
توکّل آن است که هر چند اسباب و وسایل در هر کار موجود باشد، اعتماد او در منافع و مصالح خود بر خداى باشد نه بر آن آلات و وسایط. بر پادشاه لازم است که بناى کار خود را بر توکّل گذارد.([51])
حسن خلق
محقّق سبزوارى براى تعریف حسن خلق دو معنا بیان مى کند که عبارتند از:
ـ معناى متعارف حسن خلق که به معناى شکفته رویى و نیکوگویى و موافقت و مدارا و حلم و امثال این امور است.
ـ تعادل و تناسب اعضاى ظاهرى و قواى باطنى انسان و این معنا از حسن خلق وقتى به طور کامل در فردى وجود دارد که واجد صفات زیر باشد:
الف. ذکا، سرعت فهم، صفاى ذهن، سهولت تعلّم، حسن تعقل... .
ب. حیا، رفق، حسن هدى، مسالمت، رغبت، صبر، قناعت، وقار، ورع، انتظام حرفت و سخا، که همه از انواع عفت حساب مى شوند.
ج. بزرگى نفس، نجابت، بلند همتى، شهامت، تحمّل، تواضع، حمیت که از انواع شجاعت هستند.
د. صداقت، الفت، وفا، مهربانى، صله رحم، حسن شرکت، تردد، توکّل و عبادت از انواع عدالت حساب مى شوند.([52])
نماز جمعه از منظر محقّق سبزوارى
محقّق سبزوارى از جمله فقیهانى است که قائل به وجوب عینى نماز جمعه بوده است و خود منصب امامت جمعه را به عهده داشته و رساله اى هم در این زمینه نگاشته است. وى در «روضة الانوار» مى نویسد:
نماز جمعه از جمله فرایضى که رعایت آن لازم است که تأکید بسیار در قرآن و احادیث در آن باب واقع شده و بعضى از علما بعد از ایمان، افضل عبادات، نماز جمعه را دانسته اند. و فرق مخالفین، تشنیعات عظیمه بر شیعه مى کنند که نماز جمعه با این همه تأکید که در قرآن و سنّت واقع شده و وجوب آن متفق علیه فِرَق است، شیعه بر ترک آن اقدام مى نمایند لیکن تشنیع ایشان بى موقع است، چه محقّقان علماى شیعه نماز جمعه را واجب عینى مى دانند یعنى البتّه جمعه را مى باید ]اقامه[ کرد و نماز ظهر مجزى نیست و جماعتى دیگر ظهر را مجزى مى دانند، لیکن افضل جمعه را مى دانند... و از حضرات ائمه(علیهم السلام) در این باب تأکید... بسیار منقول شده و احادیث بسیار از ایشان در این باب وارد است تا آن مرتبه که از حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام)منقول است که «مَنْ تَرَکَ ثلثَ جُمُعات مُتَوالیات طَبَعَ اللهُ على قَلْبِهِ» یعنى هرکس که سه جمعه پى در پى ترک نماز جمعه کند، خداى عزّوجلّ دل او را مُهر مى کند... .([53])
اندیشه قضایى
در عصر محقّق سبزوارى قضات به رشوه خوارى مشغول بودند و وى به این مسأله تصریح مى کند. در عبارت خود به حاکمان توصیه مى کند که عالمان متعهّد را به شغل قضاوت تشویق کنند:
بر پادشاهان لازم است کسانى که قابل این شغل عظیم نباشند نصب نکنند و مردم نادان که عارف به قواعد و احکام شرع نباشند یا طامع باشند و امین و متدین نباشند و طمع در اموال مسلمانان کنند و به سبب طمع رشوه و ملاحظه جانب اقویا و اغنیا، جانب ضعیفان فروگذارند و در احکام شرع غلط کنند و مداهنه نمایند و طرف منظور دارند، نصب ننمایند. و هر گاه کسانى که قابل و مستعد این کار باشند نصب کنند چند امر نسبت به ایشان مراعات کنند:
اوّل آن که وجه معاشى از جهت ایشان مقرر دارد که محتاج به آن نباشد که طمع در اموال مسلمانان کنند.
دیگر آن که در تقویت ایشان بکوشد و چنان کند که احکام ایشان متّبع باشد و هیچ یک از حکّام عرف سر از اطاعت ایشان نپیچند و امرا و حکام معتبر به مجلس ایشان حاضر مى شده باشند... .
و دیگر لازم است که مَلک از احوال قضات متفحص مى بوده باشد و اگر کسى از ایشان شکوه و شکایت کند در تفتیش و تفحص و استکشاف حقیقت امر، مبالغه تمام به جا آورد. و اگر خیانت قاضى ظاهر شود، تأدیب بلیغ نماید. تا باعث منع و زجر و عبرت دیگران شود و کسى از ایشان دیگر اقدام به ارتکاب قبایح و ظلم و خیانت ننماید.([54])
محقّق سبزوارى
از منظر محقّق سبزوارى امر به معروف و نهى از منکر یکى از واجبات بزرگ اسلام است و امر دین و نظام ملک و ملّت به آن مستقیم مى شود و اگر مردم دست از امر به معروف و نهى از منکر بردارند، فاسقان و فاجران را بر اعمال زشت و ناپسند که مرتکب مى شوند تعزیر نکنند و به خود واگذارند. فساد به همه جا سرایت مى کند و جامعه را فاسد مى کند و در همه جا هرج و مرج مى شود.
از نظر وى امر به معروف و نهى از منکر دو قسم است: واجب و مستحب. امر کردن به واجبات و نهى کردن از محرمات واجب و امر کردن به مستحبات و نهى کردن از مکروهات مستحب است.
شرایط امر به معروف و نهى از منکر از نظر محقّق سبزوارى عبارتند از:
1. شخص آمر و ناهى به معروف یا منکر بودن فعل، علم داشته باشد تا امر و نهى او معقول باشد و بدى و نیکى فعل را از راه سندِ صحیح بداند.
2. امر به معروف و نهى از منکر تأثیر داشته باشد.
3. اصرار شخص عاصى بر فعل مورد نهى پس هر گاه شخص بر آن فعل اصرار ننماید و نشانه پشیمانى آشکار شود نباید متعرض او شد.
4. امر به معروف و نهى از منکر بر جان و مال یا آبروى آمر و ناهى و یا دیگر مسلمانان ضرر نداشته باشد.
مراتب امر به معروف و نهى از منکر:
1. اظهار کراهت.
2. استفاده از زبان.
3. نفرت و هجرت و دورى و خشونت قولى و فعلى.
4. قهر و تأدیب و ضرب.
سبزوارى معتقد است وظیفه عالمان دین در امر به معروف و نهى از منکر آن است که بر اساس تشخیص خود عمل کنند و نیازى به اجازه از سلطان ندارند. وظیفه سلطان است که عالمانى را که امر به معروف و نهى از منکر مى کنند تقویت کند. وى مى گوید:
اگر یکى از اهل علم و تقوا در مقام رفع منکرى درآید، هر چند از قِبَل سلطان جهت این امر منصوب نباشد سلطان بر او انکار ننماید و تقویت طرف خصم نکند.([55])
حقوق مردم بر حاکمان از منظر
محقّق سبزوارى
به نظر محقّق سبزوارى مردم بر حاکمان خود حقوقى دارند که عبارتند از:
1. رعایت عدالت در حقّ مردم.
2. مهربانى به رعیّت و زیردستان.
3. عدم تعجیل در عقوبت افراد.
4. احترام بزرگان.
5. ترحم به مردم ضعیف و ناتوان.
6. رفع فقر و محرومیت از مردم.
7. مردم به آسانى به او دسترسى داشته باشند.
8. مردم را یکدفعه به جنگ نفرستد.
9. دست ظالمان را از رعایا و زیردستان کوتاه کند.
10. بزرگداشت عالمان و فقیهان و دانشمندان .
11. عفو و گذشت در حقّ مردم .
12. بخشش به مردم.([56])
عوامل زوال و بقاى دولت از منظر
محقّق سبزوارى([57])
محقّق سبزوارى که در دوران صفویه مى زیسته براى زوال و بقاى دولت و مملکت عواملى را برمى شمارد.
عوامل زوال عبارتند از:
1. اقتصادى
الف: بخل و خسّت پادشاه وقتى پادشاه بخل ورزد، طبع ها از او رمیده مى شود و دوستى از دل ها مى رود و لشکریان به طوع و رغبت جهت او کوشش و جانفشانى نمى کنند.
ب: بخشش ها و خرج هاى بى جاى پادشاه اگر پادشاه راه اسراف و تبذیر پیش گیرد و درآمد به اندازه هزینه نباشد این مسأله سبب مى شود که حقوق لشکریان به موقع پرداخت نگردد و باعث شورش سپاه شود که این امر به زوال منتهى مى شود و هر گاه در خزانه مالى نباشد و دشمن قوى به مملکت شاه حمله کند پس بر پادشاه لازم است که خرج خود را کم کرده و بذل بى جا نکند و در آبادانى مملکت بکوشد.
2. سیاسى، اجتماعى و اخلاقى
الف. خرابى مملکت و بى سرانجامى و تفرّق رعیّت.
ب. اعظم اسباب زوال مملکت، خصومت و عداوت و منازعه میان امرا و نزدیکان پادشاه است.
ج. ظلم شاه باعث خرابى مملکت مى شود و خرابى مملکت باعث پراکندگى رعیّت مى گردد و چون ملک و رعیّت خراب شود خزانه و لشکر نیز خراب مى شود که در این صورت کشور در معرض تهاجم دشمنان قاهر و استیلاى آنان خواهد بود. د. ظلم عمّال دولت.
هـ . تند خویى پادشاه با خواص سبب تنفّر خواص از پادشاه مى شود و در نتیجه ممکن است که تصمیم به قتل پادشاه بگیرند.
و. پادشاه اعمال خیر خویش را در جهت بدى تغییر دهد یا خیرات خود را قطع کند.
ز. بسیارىِ اشتغال پادشاه به شراب و لهو و لذّات و غفلت از امور ملک.
3. دینى
الف. ترک شکر نعمت الاهى.
ب. غرور و خودبینى باعث فراموشى قدرت اصلى یعنى خدا مى شود و همچنین سبب دست کم گرفتن دشمن و در نتیجه شکست مى شود.
ج. پادشاه در فسق و معصیت جرى باشد و متابعت احکام الهى نکند و عَلَم طغیان و عصیان برافرازد.
4. ادارى
واگذارى کارها به کسانى که اهل آن کار نباشند، اعم از این که ظالم، غیر متخصص یا غیر امین باشند.
5. نظامى
یکى دیگر از عوامل زوال دولت بى سرانجامى و کمى لشکر است که از مقدار نیاز کمتر باشند. یا آن چه باشند، بى سرانجام باشند و مقررى به آن ها نرسد و یا هزینه هاى ایشان و حقوق ایشان کفایت نکند و یا پادشاه به امور لشکر بى اعتنا باشد و... و سپاهیان از ورزش سپاهیگرى بیفتند و به شغل هاى دیگر بپردازند.
اسباب دوام و بقاى دولت
1. ضرورت وجود نیروى نظامى قوى.
2. توسعه تجارت در داخل و خارج.
3. کاستن پادشاه و هیأت حاکمه از اوقات فراغت و التذاذ.
4. داشتن سیستم اطّلاعاتى قوى و حفاظت از اسرار.
5. ضرورت مشورت در امور.
6. داشتن دیپلماسى قوى.
7. وجود امر به معروف و نهى از منکر.
8. پادشاهانى که به صفت عدل آراسته بودند، ایّام دولت ایشان ممتد بوده است.
عروج ملکوتى
محقّق سبزوارى پس از عمرى تلاش علمى و مجاهدت در راه تحقق مذهب تشیّع، در هشتم ربیع الاول سال (1090 هـ .ق.) در سن هفتاد و سه سالگى دیده از جهان فروبست و به جوار حقّ تعالى شتافت. پیکر این عالم بزرگوار از اصفهان به مشهد مقدّس انتقال داده و در آنجا تشییع و در مدرسه میرزا جعفر در جوار ثامن الحجج امام رضا(علیه السلام)در سردابى که محاذى قبر شیخ حرّ عاملى بود به خاک سپرده شد.
درباره تاریخ وفات وى گفته شده:
«شُد شریعت بى سر و افتاد از پا اجتهاد»
که مجموعه اعداد کلمه «شریعت» بدون حرف شین و مجموع اعداد کلمه «اجتهاد» بدون حرف دال تاریخ وفات محقّق سبزوارى یعنى سال (1090 هـ .ق.) است.([58])
[1]. سیماى سبزوار (سرزمین سربداران)، محمّد ابراهیم احمدى، قم، نشر نبوغ، 1375.
[2]. پیام حوزه، ش 27، ص 119 روضات الجنّات، ج 2، ص 68 ریحانة الادب، ج 5، ص 242.
[3]. ریشه و جلوه هاى تشیّع و حوزه علمیّه اصفهان، ج 1، ص 451.
[4]. مقدمه اى بر فقه شیعه، ص 242.
[5]. همان، ص 241.
[6]. همان، ص 243.
[7]. روضات الجنّات، ج 2، ص 69.
[8]. مقدمه اى بر فقه شیعه، ص 244 و 243.
[9]. الذّریعة، ج 16، ص 280.
[10]. همان، ج 11، ص 213.
[11]. روضات الجنّات، ج 2، ص 69 ریاض العلما، ج 5، ص 45 صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1، رسول جعفریان، ص 308.
[12]. الذّریعة، ج 22، ص 256.
[13]. ریاض العلما، ج 5، ص 45.
[14]. الذّریعة، ج 16، ص 54.
[15]. همان، ج 22، ص 105.
[16]. روضات الجنّات، ج 2، ص 69.
[17]. أمل الآمل، ج 2، ص 250 ریاض العلما، ج 5، ص 45.
[18]. مفاخر اسلام، ج 8، ص 281.
[19]. هر بیت شامل یک سطر و پنجاه حرف است.
[20]. الذّریعة، ج 16، ص 110 ریحانة الادب، ج 5، ص 244.
[21]. همان، ج 5، ص 244.
[22]. الذّریعة، ج 21، ص 308 اندیشه سیاسى محقّق سبزوارى، نجف لک زایى، ص 61.
[23]. ریحانة الادب، ج 5، ص 244 اندیشه سیاسى محقّق سبزوارى، ص 62.
[24]. طبقات اعلام الشیعة، ج 5، ص 72.
[25]. الذّریعة، ج 13، ص 190.
[26]. اندیشه سیاسى محقّق سبزوارى، ص 63.
[27]. ریحانة الادب، ج 5، ص 244 روضات الجنّات، ج2، ص 69.
[28]. الذّریعة، ج 10، ص 198.
[29]. همان، ج 13، ص 153.
[30]. روضات الجنّات، ج 2، ص 69 فوائد الرضویة، ص 426 ریحانة الادب، ج 5، ص 242.
[31]. وقایع السنین و الاعوام، ص 502 و 534 صفویه از ظهور تا زوال، رسول جعفریان، ص 389.
[32]. طبقات اعلام الشیعة، ج 5، ص 71 روضات الجنّات، ج 2، ص 69.
[33]. مفاخر اسلام، ج 8، ص 395.
[34]. طبقات اعلام الشیعة، ج 5، ص 72.
[35]. مفاخر اسلام، ج 8، ص 279.
[36]. طبقات اعلام الشیعة، ج 5، ص 28.
[37]. همان.
[38]. أمل الآمل، ج 2، ص 250.
[39]. جامع الرواة، ج 2، ص 79.
[40]. سلافة العصر، ص 491.
[41]. فوائد الرضویة، ص 425.
[42]. ریحانة الادب، ج 5، ص 243.
[43]. روضات الجنّات، ج 2، ص 68.
[44]. ریاض العلماء، ج 5، ص 44.
[45]. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج 2، ص 490 و 491، به نقل از اندیشه سیاسى محقّق سبزوارى، ص 51.
[46]. روضة الانوار عبّاسى، محقّق سبزوارى، قم، بوستان کتاب، 1381، ص 120.
[47]. اندیشه سیاسى محقّق سبزوارى، ص 72.
[48]. روضة الانوار عبّاسى، قسم اوّل باب پنجم، ص 153.
[49]. همان، ص 213.
[50]. همان، ص 242.
[51]. همان، ص 259.
[52]. همان، ص 267.
[53]. همان، ص 106.
[54]. همان، ص 571 ـ 563.
[55]. همان، ص 452 ـ 433.
[56]. اندیشه سیاسى محقّق سبزوارى، ص 252.
[57]. اندیشه سیاسى محقّق سبزوارى، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1، ص150.
[58]. روضات الجنّات، ج 2، ص 70 ریحانة الادب، ج 5، ص 244 فوائدالرضویة، ص 426.