میرزا حسن بجنوردى
(1316- 1395ق.)
عنوان مقاله: فقیه ژرف اندیش
نویسنده: محسن دریابیگى
ولادت
حسن بن السید آقا بزرگ ابن السید على اصغر بن السید فتحعلى بن السید اسماعیل موسوى بجنوردى[1] در سال 1316ق در روستاى خراشاى بجنورد در خاندانى که علاوه بر شرف سیادت به پاکى و تقوا شهرت داشتند، متولد شد. نسب وى از طرق سید ابراهیم مجاب به امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مى رسد.[2]
پدرش به علت مشاهده ذکاوت و نبوغ فرزند، از دوران کودکى به آموزش و تربیت وى مى پرداخت و به این ترتیب او در مدتى کوتاه خط، آموزش قرآن کریم و احکام دینى و معلومات رایج عصر خود را که نوعاً در مکتب خانه ها فرا مى گرفتند، آموخت. علاقه به درس او را به بجنورد کشانید و مقدمات را در آنجا فراگرفت[3].
آنگاه در 14 سالگى راهى مشهد شد و به محفل درس میرزا عبدالجواد نیشابورى راه یافت و در ادب عربى و فارسى بهره اى وافر یافت، به گونه اى که زبانزد اهل علم شد.
وى در تمامى عمر در کنار بحث فقه و حکمت از مذاکرات ادبى روى بر نتافت و علاوه بر حفظ قرآن کریم و نهج البلاغه اشعار بسیارى از شاعران عرب و پارسى گوى ـ حتى معاصرانى چون بهار ـ را نیز در سینه داشت. گفته اند بیش از یکصد هزار بیت را حفظ کرده بود. وى بر معانى اشعار نیز وقوف کافى داشت و تمام مواردى را که نمودى از تأثیر سعدى از متنبى است، به بحث مى نهاد و نشان مى داد که سعدى در بیان معنا موفق تر بوده است.
در مورد حافظه ایشان مطالبى گفته اند که آدمى را به شگفت وامى دارد فرزند ایشان مى گوید:
از حافظه این شخصیت بزرگ خاطره اى تعریف کنم. خود ایشان البته اظهار نمى کرد خوب ما به اصرار از ایشان در مى آوردیم. ایشان تمام معلقات سبع را از حفظ داشتندمقامات حریرى را از حفظ داشتندتمام اشعار متنبّى تمام اشعار جاهلیت و اشعار بعد از اسلام و اشعار معروف شعراى عرب را همه از حفظ بود.
... حافظ تمام قرآن بودحافظ تمام نهج البلاغه بود. اکثر صحیفه سجادیه را از حفظ بود.[4] بااین حال همواره توصیه به نگارش و عدم اعتماد به حافظه مى کردند و تأسف مى خورد که در جوانى ملتزم به نگارش نبود.[5]
همزمان با فراگیرى ادبیات به آموزش ریاضیات همت گمارد و در دروس سطح فقه و اصول شرکت جست از حاج آقا محمد آقا زادهفرزند ارشد آخوند خراسانى که در اصول فقه مبرزترین چهره علمى خراسان به شمار مى آمد، اصول را فراگرفت و از حاج آقا حسین قمى و حاجى فاضل خراسانى که از شاگردان میرزاى شیرازى بودند، فقه آموخت.[6]
ایشان علاوه بر بهره گیرى از محضر اساتید علوم فقهى، به علّت استعداد فراوان و ذهن منظم، خود را نیازمند دانش هاى عقلى مى دید و بر آن بود که عالم اسلامى باید از علوم عقلى نیز سررشته داشته باشد. او حتّى تا آنجا پیش رفته بود که معتقد بود آگاهى از امور عامه فلسفه بر همگان ضرورى است و هرکس باید در حدود درس خود این رشته را بشناسد.
در آن زمان دو حکیم بزرگ در مشهد حضور داشتند که در دانش عقلى سرآمد اقران بودند و همگان به فضل آنان اعتراف داشتند، مرحوم فقیه و حکیم ربانى حاجى فاضل خراسانى و مرحوم آقابزرگ حکیم. این دو فیلسوف بزرگ که به یک واسطه از شاگردان مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى بودند، رونق خاصى به دانش عقلى در حوزه مشهد بخشیدند و متون کلاسیک فلسفه مشاء و اشراق و حکمت متعالیه را با بیانى جذاب و شیوا تقریر کردند. از این رو میرزا حسن اشارات، شفا، شرح منظومه، اسفار، شرح هدایة الاثیریة، شوارق و سایر کتب فلسفى و کلامى رایج را در محضر این اساتید فراگرفت و خود که در آن روزگار جوانى در حدود بیست و اندى ساله بود، به تدریس متون مختلف درسى در حوزه ها پرداخت.[7]
از شاگردان وى در این دوره کسانى چون بدیع الزمان فروزانفر و محمود شهابى مى باشند. گفتنى است که هانرى کربن در معرفى بازماندگان حلقه هاى حکمت در مشهد و یادکردى از حاجى فاضل و آقابزرگ از شاگردان آنان به بجنوردى اشاره کرده و او را میراث برى توانا براى حلقه هاى حکمت خراسان برشمرده است.[8]
هجرت
در آن روزگار حوزه نجف اشرف پربارترین حوزه اسلامى شیعه در دانشهاى نقلى بود. میرزا حسن با ترغیب استادش حاجى فاضل علاقه فراوان یافت که به نجف برود و از محضر عالمان دینى بهره جوید. از این رو نزد حاجى فاضل خراسانى شتافت و از وى خواست در این خصوص استخاره کند. در استخاره آیه شریفه «و نادیناه من جانب الطور الایمن و قربناه نجیاً»[9]آمد و به این ترتیب میرزا در سال 1340ق راهى نجف شد و بلافاصله در مدرسه بزرگ مرحوم آخوند خراسانى حجره اى اختیار کرد[10] و به محفل درس بزرگانى چون آقا ضیاء عراقى، میرزا محمد حسین نایینى و سید ابوالحسن اصفهانى راه یافت. وى افزون بر فراگیرى یک دوره اصول نزد آقا ضیاء عراقى و نایینى، در فقه چندى از آقا ضیاء و پنج سال از محفل نائینى و افزون بر آن از محفل سید ابوالحسن اصفهانى بهره برد. علاوه بر رابطه علمى که با سید ابوالحسن اصفهانى داشت، با نوه دخترى او ازدواج کرد. او از آقا ضیاء عرافى به «استاذنا المحقق»، از نایینى به «شیخنا الاستاذ» یا «استاذنا العلامة» و از اصفهانى به «بعض المحققین» تعبیر مى کرد.[11]
بجنوردى در آغاز ورود به نجف، همزمان به تدریس سطوح فقه و اصول اشتغال داشت پس از درگذشت استادش آقا ضیاء تدریس خارج اصول را در سطحى محدود آغاز کرد. وى پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانى مسجد شیخ طوسى را که نماد قدمت حوزه نجف بود، به عنوان محل دروس خود برگزید و رسماً به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال ورزید. درس او به عربى بود و به همین سبب براى طلاب عرب زبان نیز جاذبه داشت.[12]
بجنوردى در دیگر رشته هاى منقول تفسیر و درایه و رجال، نیز تبحر داشت و اطلاعات تاریخى و جغرافیایى اش مشهور بود.[13] مرحوم سید محمد مشکوه در رابطه به میرزا حسن بجنوردى مى گوید:
«من لامثل له فى عصره و لاعدل له فى دهره حائز المقامات العظیمة الجلیلة نابغة العلم و الفضیلة آیت الله العظمى السید میرزا حسن البجنوردى سلام الله علیه و رحمته و برکاته و رضوانه و غفرانه... در تقوى سلمان عصر بود ولى سلمانى که خود اهل بیت است نه چون اهل بیت، اگر بحث ادب عربى پیش مى آمد، حاضران مى پنداشتند با جاخط و... ابن قتیبه، ابوعلى قالى، مبرد و سید مرتضى روبرو شده اند و اگر از ادب فارسى سخن مى رفت شنوندگان با شنیدن اشعار شیوایى که از حافظ و سعدى و فرودسى و سنائى و نظامى و مثنوى گواه مى آورد، به وجد مى آمدند که مى گفتند: «سبحان الله ما هذا بشران هذا الاّ ملک کریم» و سپس به نثرها و مثلهاى شیواى مرزبان نامه، چهارمقاله جهانگشاى جوینى، بیهقى، داستانهاى کلیله و دمنه مى پرداخت که شنوندگان را حالى دست مى داد. ادیبى بود کامل و سخنورى اکمل.
اگر پرسش کلامى پیش مى آمد، گویى خواجه طوسى و فیاض لاهیجى پاسخ مى دهند و اگر سخن به بحث فلسفى مى کشید، کسى بر وى تفوّق نداشت. و اما در فقه و اصول، رجال، درایه و حدیث فقد کان ابن بجلتها فهو الأدیب الأریب المتکلم الرجالى المحدّث الاصولى الذى هو علامة العلماء و فهامة الفقها و العلم الفعل الذى کان یغلب کان ذى فنون و کل ذى فن واحد.
او گرچه از محضر مرحومین مغفورین مبرورین الشیخ ضیاء الدین العراقى و المیرزا حسین النائینى رضوان الله علیهما بهره مند شد، ولى مبرّزترین شاگرد آن دو بزرگوار بود و درین زمان اگر آن اصولى مدّقق شهیر و این فقیه محقق کبیر سر از خاک برمى داشتند و گوش به اندیشه هاى تابناکش فرامى داشتند، برخى فتواها را دگرگون مى کردند، چه اگر آن استادش مدقّق بود و این دیگر محقّق، این شاگرد هم مدقّق بود و هم محقّق.
او نشان داد که یک نفر مى تواند در یکایک علوم و فنون اسلامى استادى ماهر گردد و مع الوصف به مقام شامخ نیابت مطلقه ولى عصر(عج) برسد و اعلى مرجع شیعیان جهان باشد.»[14]
بجنوردى با محافل علمى و دانشگاهى جهان اسلام مرتبط بود و با عالمانى از بغداد، جامع الازهر، جامع زیتونه تونس، جامع قرویین فاس و مراکزى در سوریه و لبنان مکاتبات علمى و ادبى داشت. وسعت نظر و گشودگى رابطه بجنوردى با محافل علمى اهل سنت زمینه ساز این اظهار نظر شده بود که او را مناسب ترین طرف گفت و گو براى شیخ محمود شلتوت در نجف براى تقریب بین مذاهب اسلامى شمارند.[15]
روش تدریس
بجنوردى نسبت به شیوه رایج تدریس خارج فقه در حوزه انتقاد داشت و بر این باور بود که روش معمول تنها در مدتى دراز قادر است به طور تجربى توانایى استنباط را در جوینده پدید آورد و اگر شیوه آموزش به گونه اى تغییر یابد که به جاى بررسى فروع، قواعد را با ذکر مصادیق و به شیوه اى استدلالى به دانشجو آموزش دهند، بلکه استنباط در زمانى کوتاه تر قابل دستیابى خواهد بود. این اندیشه او نه تنها زمینه ساز و شالوده کتاب القواعد الفقهیه او بود، بلکه در نحوه طرح مباحث در منتهى الاصول نیز تأثیر بسزا داشت.[16]
آیت الله سید محمد بجنوردى در این زمینه مى نویسند:
«اکثر بزرگان کنونى حوزه در درس ایشان حاضر مى شدند. شیوه درس ایشان یک شیوه مخصوصى بود، مقید بود که اقول علما را نقل کند.
خیلى دقیق حرفهاى آنان را نقل مى کرد وقتى که حرفهاى ایشان خوب معلوم مى شد. بعد حرفهاى خودشان و انتقادات را متعرض مى شد، درسش خیلى تحقیقى بود و دقت زیادى به کار مى برد. و لهذا طلابى که خیلى مبتدى بودند نمى توانستند از درس ایشان استفاده کنند. طلبه هایى که عمق و سابقه بیشترى داشتند نوعاً آنها درس مى آمدندمگر طلبه هاى مبتدى خوش ذوق و خوش استعداد و خوش فهم که آنها هم مى آمدند چون کمک از استعدادشان مى گرفتند.[17]»
استاد سید جلال الدین آشتیانى در این زمینه مى نویسد:
«این استاد بزرگ اکنون یکى از اعاظم علماى شیعه و مراجع مهم اسلامى به شمار مى روند و از حیث جامعیت در علوم مختلف اسلامى بى نظیرند و از تقریر زیبا و طلاقت لسان و حافظه سرشار برخوردارند.
حقیر مدتها در نجف اشرف به حوزه هاى خارج فقه و اصول آن جناب حاضر شده و مستفید گردیده است. بلکه درس اساسى خود را در فقه و اصول حوزه ایشان قرار داد و به درسهاى دیگران بر سبیل تفنن حاضر مى شد.
محضر پرفیض استاد قابل همه گونه استفاده است و الحق از مفاخر دانشمندان اسلامى مى باشد.[18]
این نواندیشى در آموزش معارف دینى در تشویق او نسبت به کوشش برخى شاگردانش در تأسیس دانشگاه دینى نجف «جامعة النجف الدینیة» نیز بازتاب یافت.[19]
شاگردان
به خاطر شیوه تدریس وى و جامعیت ایشان افراد ممتازى به درس ایشان آمدند. از این میان مى توان به این آیات و بزرگان اشاره کرد:
1ـ سید محمد مهدى بجنوردى2ـ سید جلال الدین آشتیانى3ـ محمد تقى جعفرى4ـ شهید حاج آقا مصطفى خمینى5ـ سید یوسف حکیم6ـ محمدرضا مظفر7ـ على کاشف الغطاء8ـ سید موسى بحرالعلوم9ـ سید هادى تبریزى10ـ محمد جواد آل راضى11ـ محمد طاهر آل راضى12ـ حسین وحید خراسانى1ـ سید محمد کلانتر14ـ محمود شهابى15ـ سید محمدتقى حکیم16ـ سید محمد بجنوردى17ـ سید على خامنه اى18ـ سید محمد حسین جلالى19ـ سید محمد باقر شیرازى20ـ راستى کاشانى21ـ صادق تاموى22ـ سید عبدالکریم کشمیرى23ـ فیض گنابادى (از مدرسین فلسفه نجف)[20]
24ـ خرسان25ـ دکتر عبدالهادى فضلى
اخلاق و سلوک رفتارى
آنچه از اخلاق و رفتار آن بزرگار نقل شده، گویاى عظمت شخصیت اوست.
علاقه فراوانش به اهل بیت چنان بود که همه روز به آستان بوسى آن حضرت مى شتافت. از برخى بزرگان نقل شده است که ایشان چنان شیفته امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود که در یک مشاعره چند ساعته با شاعره عرب تنها اشعارى را قرائت مى کرد که در وصف مولاى متقیان بود، در حالى که طرف مقابل اشعار مختلف قرائت مى نمود.
استاد سید جلال الدین آشتیانى در این زمینه مى نویسد:
«این استاد بزرگوار علاوه بر احاطه به علوم اسلامى: فقه و اصول و رجال و حدیث و تفسیر و تسلط به حکمت مشاء و اشراق و تبحر در ادبیات عرب: نحو، صرف، معانى و بیان داراى اخلاقى جذاب، و روحیه اى شاد و متبسم مبرا از عوام فریبى و تظاهر مى باشد و سالیان متمادى است که به تدریس خارج فقه و اصول در حوزه پر فیض نجف اشرف اشتغال دارد و محضرشان به واسطه جامعیت پرفیضش طالب هر علمى مى تواند از معظم له استفاده نماید. اهل ذوق محضرشان را مغتنم مى شمارند. زیاده بر دهها قصیده از فارسى و عربى حفظ دارند. شخصى آزاد، صریح اللهجه، معرا و مبرا از هرگونه تکلف و خود سازى مى باشند. چون اهل بعضى از فعل و انفعالات نیستند از ترقى و رسیدن به برخى از مناصب و مقامات ظاهرى محروم مانده اند و واقعاً مجهول القدرند و به طور مسلّم حوزه هاى فعلى کمتر نظیر معظم له را پرورش خواهد داد.»
سید محمد حسین جلالى از استاد خود این گونه یاد مى کند:
«آن مرحوم بسان دوستى صمیمى، عفیف و منیع الطبع بود در مسیر حق از سرزنش سرزنش کنندگان هراسى به دل راه نمى داد. از فریب دنیا بدور بود، دائماً به تدارک شاگردانى جامع بین علم و عمل و منقول و معقول بود.... براى ما بسان پدرى بود و ما از هر امرى از او سؤال مى کردیم... آرزو داشت که با اسلوب مختصر تفسیرى بر قرآن بنگارد اما اجل او را مهلت نداد... خلاصه آنکه آن بزرگوار از جهت علم و تقوى مرتبت عظیمى داشت.[21]»
به خواندن قرآن کریم انس فراوان داشت و مقید بود روزى چهار جزء قرآن کریم را بخواند. دو جزء را قبل از اذان صبح و دو جزء را عصر قبل از غروب مى خواند. بنابراین ماهى چهار ختم قرآن مى کرد. او هر نیم ساعت یک جزء مى خواند.[22]
با نهج البلاغه انس داشت. نماز شب و تهجد در دل شب صیقل بخش روح او بود و زیارت عاشورا را در تمام عمر ترک نکرد.
سطح زندگى او از حد طلاب عادى پایین تر بود و به رغم پنجاه و پنج سال زندگى در نجف اشرف هرگز حاضر به تهیه منزلى شخصى براى خود نشد و خانه اش فاقد امکانات معمولى بود که لازمه زندگى در هواى سوزان نجف است.[23]این در حالى بود که به طلبه ها شهریه مى داد.
فرزند ارشد آن مرحوم فرمود: امام خمینى از وضعیت خانه ما تعجب مى کرد که این گلیم هاى کهنه پهن است.
پدر من تظاهر به زهد نداشت، اما حقیقتاً زاهد بود. ارث وى تنها از مبلغ فروش کتاب ها حاصل شد که آن هم 6000تومان بود.[24]
وى به جاه و مقام هم رغبتى نداشت. پس از درگذشت آیت الله بروجردى در سال 1380ق مردم به تقلید از ایشان توجه کردند، ولى او گرایشى به امر مرجعیت نشان نداد. شمارى از شاگردان وى در خاطرات خود او را داراى خلقى ملایم و جذاب و داراى روحیه اى شاد و به دور از تظاهر و تکلف وصف کرده اند. برخى به خوى افتادگى و آزادمنشى او را سبب نشناختن قدر و منزلتش در نجف و دورماندنش از ریاست دانسته اند.[25]
تمام عمر وى صرف علم ادب شد و تا آنجا که مى توانست سعى مى کرد استعدادهاى مناسب را در جهت مسیر طلبگى قرار دهد و آنها را در این مسیر یارى نماید.
آیت الله محمد بجنوردى در این رابطه مى گوید:
«پدرم مى گفت به تربت حیدریه رفتم. آنجا محمد شهابى و راشد را دیدم. احساس کردم حیف است اینها در آنجا بمانند. آن دو را با خود به مهد آوردم تا در طریق تکمیل تحصیلات گام بردارند.»[26]
یکى دیگر از اخلاقیات ایشان خضوع نکردن دربرابر طاغوت است. نمونه اى از آن را مى توان در ماجراى محکوم شدن فرزندش سید محمد کاظم به اعدام از سوى دادگاه نظامى شاه به جرم مبارزه مسلحانه، دید.
آیت الله سید محمد بجنوردى مى گوید:
«آقا سید محمد کاظم موسوى بجنوردى در سال 1343ش قیام مسلحانه کرد بر علیه شاه و یک حزب اسلامى تشکیل داده بود که رهبریت حضرت امام را قبول داشتند و تقریباً جبهه شان مقابل منافقین بود. چون آنها شعار مسلحانه مى دادند و حرکتشان انحرافى بود ولى اینها افکارشان صددرصد اسلامى بود و ملهم از افکار حضرت امام ـ رضوان الله تعالى علیه ـ اینها را دستگیر کردند در سال 1343 بعد از ترور حسنعلى منصور که شهید محمد بخارایى این کار را کرد. اعضاى حزب ملل اسلامى دستگیر شدند. در تحقیقات معلوم شد که رهبر اینها اخوى ماست. آقاى سید محمد کاظم موسوى بجنوردى محکوم به اعدام شد. بعد از محکومیت ایشان علماى خراسان، علماى تهران، علماى قم همه اقدام کردند. تلگرافهاى متعدد فرستادند. و ما چند سال پیش فهمیدیم که حضرت امام هم اقدامى کرده بودند که اقدام خیلى مؤثرى بود. یادم مى آید داماد آیت الله العظمى حکیم آمدند منزل ما و به مرحوم پدرمان گفتند که آقا صاف به شما بگویم شاه توقع دارد که شما شخصاً تلگراف کنید، اگر تلگراف نکنید، آقازاده شما را اعدام مى کنند و از کسى هم واهمه اى ندارند. من این را یادم نمى رود، فرمودند ببین من چهارتا پسر دارم. این یکیشان است. اگر سه تاى دیگر را بگیرند و اعدام کنند، بنده یک کلمه نه به شاه مى نویسم و نه تلگراف مى کنم. اصلا شما هیچکدامتان اقدامى نکنید و دخالت نکنید. بگذارید هر غلطى مى خواهد بکند. هرچه به ایشان اصرار کردند که شما یک تلگراف کنید این مسأله انقاذ و نجات مؤمن است مرحوم آقاى بجنوردى در جواب مى فرمودند: نه من این آدم فاسق فاجر به هیچ وجه حاضر نیستم طلب ترحم کند. بعد خداوند رعب در دل آنها انداخت و اعدام تبدیل به حبس ابد شد و با پیروزى انقلاب اسلامى ایشان آزاد شد.»[27]
ارتباط با امام راحل
آیت الله بجنوردى به مرحوم امام خمینى محبت و ارادت بسیارى داشت.
ضمن دوستى و استفاده علمى از یکدیگر، همواره حرکت امام را تأیید مى کرد. و در مواردى نیز عملا نقش داشت. سید محمد بجنوردى مى گوید:
«پدرم مرحوم آیت الله العظمى میرزا حسن بجنوردى با حضرت امام قدس سرهما دوستى دیرینه اى داشت ظاهراً حضرت امام در سن 22سالگى سفرى به نجف اشرف داشتند که حدود یک سال به طول مى انجامد در یکى از روزهاى همان سفر در منزل مرحوم شیخ نصرالله خلخالى(که بعدها نماینده امام در نجف شد» پدرم که در آن ایام حدود سى سال داشت و از امام هشت سال بزرگتر بود آشنا مى شوند با توجه به اینکه والد ما علاوه بر فقه و اصول اهل فلسفه و عرفان هم بودند و با امام اتحاد مشرب داشتند این دو در آن جلسه افکار یکدیگر را مى پسندند و دوستى نزدیک و عمیقى میان آنها آغاز مى شود.
حضرت امام بعدها در نجف برایم نقل کردند که در آن سفر یک ماه وقتى پدر شما مطالعات درس خودش را تا ساعت دوازده شب انجام مى داد به منزل محل اقامت من مى آمد و ما سماور را روشن مى کردیم و تا حدود ساعت سه نیمه شب مى نشستیم و با هم بحث علمى داشتیم.
این دوستى همچنان برقرار بود. وقتى مرحوم آقاى بجنوردى به قم مشرف شدند براى زیارت حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ در منزل حضرت امام وارد شدند و امام میزبان ایشان بودند. بعد از اینکه جریان 15خرداد و نهضت روحانیت شروع شد و رژیم پهلوى حضرت امام را در سال 1343ش ـ در جریان کاپیتولاسیون که ایشان سخنرانى کردند و اطلاعیه دادند ـ به ترکیه تبعید کردند، ایشان نه ماه در ترکیه بودند. بعد از آن نه ماه که در ترکیه بودند بر اثر فشارهاى زیاد مسلمانها، چه در ایران و چه در جاهاى دیگر، رژیم شاه مجبور شد ایشان را از ترکیه به عراق منتقل کند. نقشه شاه این بود که حضرت امام بیایند در حوزه علمیه نجف اشرف و به خیال خام خودش، حضرت امام در این حوزه ذوب بشود و نتواند نمود کند و مستهلک بشود در آنجا. مطلب برعکس شد. حضرت امام که داراى آن فضایل و کمالات بود، معقول، منقول، فقه، فقه معاملات، فقه عبادات، در همان روز سوم که وارد نجف شدند، درس شروع کردند که ما هم از همان اول در درس ایشان حاضر شدیم. این افتخار را بنده دارم که در حدود 14سال در درس ایشان شرکت کردم. عوامل ساواک در نجف در آن زمان تا حدودى قوى بودند و شروع کردند به سمپاشى کردن بر علیه درس حضرت امام، تا کارى کنند که طلبه ها درس امام نروند. یکى از نقشهاى مهم آیت الله بجنوردى این بود که شروع کردند به معرفى حضرت امام(ره) و گفتند که حضرت امام اقلش صد تا شاگرد مجتهد داردحضرت امام در فقه بى نظیر است در اصول بى نظیر است در فلسفه بى نظیر است و صاحب نظر در فلسفه مشاء و فلسفه اشراق. حرف او را هم کسى نمى توانست رد کند. وقتى در نجف شروع کردند به اینکه امام در نجف بى نظیر است طبعاً تمام عوامل ساواک خاموش شدند و درس حضرت امام رونق گرفت ـ و درس ایشان یکى از بهترین درسهاى حوزه علمیه نجف اشرف بود. تقریباً ماهى یک دفعه این دو بزرگوار با هم ملاقات داشتند و با هم تبادل افکار مى کردند.
یک سال هم که در سال 1354 یا 1353 مکه مشرف شدیم در خدمت مرحوم بجنوردى، تازه رژیم بعث عراق ایرانیها را اخراج کرده بود از عراق عده کثیرى، چه از حوزه علمیه نجف و چه کسبه، چه غیر معممین. این اثر عجیبى گذاشته بود. ساواک عوامل خودش را فرستاده بود نجف و شروع کرده بودند به سمپاشى و به اینکه ببینید چرا امام هیچ اقدامى و اعتراضى نکرده؟ و چطور وقتى در ایران مسأله اى اتفاق مى افتد ایشان فورى اعتراض مى کند. ولى در مسأله اى به این مهمى که حوزه نجف اشرف را از هم پاشیدند و ایرانیها را این قدر اذیت کردند چرا ایشان اقدام نکرده و مداخله نکرده است.
این مسأله را مرحوم شهید حاج شیخ فضل الله محلاتى به من خبر داد. در مکه به من گفت که عوامل رژیم مشغول این کارند و گفت که، کسى که مى تواند تمام زحمات اینها را هدر دهد آقاى بجنوردى است. اگر ایشان واقعیت را براى روحانیون کاروان هابگویند تمام زحمات رژیم شاه و ساواک بر باد مى رود. بنا شد که در جلسه اى که تمام روحانیون کاروان ها و افراد موجه مى آیند جهت دیدن آقا، مرحوم شیخ فضل الله محلاتى سئوال بکند و ایشان جواب بدهد. مرحوم آقاى محلاتى در جمعیت انبوهى که آمده بودند، سئوال کرد که آقا، حضرت آقاى خمینى در این جریان و این محنتى که در حوزه نجف اتفاق افتاد و ایرانیها را اخراج کردند، اقدامى کردند؟ کارى کردند؟ یا نه؟ ایشان فرمودند یگانه کسى که اعتراض کرد واعتراض او و استنکار شدید حوزه نجف اشرف را نگهدارى کرد اقدام آقاى خمینى ـ حفظه الله - بود. عین عبارت ایشان است. چون ایشان تهدید کرد دولت را آن وقت و گفت اگر حوزه را از هم بپاشید و این اخراج را ادامه دهید من به بیروت خواهم رفت.
گذرنامه شان را هم فرستادند تا خروجى بدهند که ایشان خارج شوند. رژیم عراق فهمید که ایشان اهل تعارف نیست. آدمى است که وقتى حرف مى زند عمل مى کند. این را هم همه مى دانستند. این ویژگى امام را دوست و دشمن مى دانستند.
ایشان فرمودند که این گذرنامه من و باید خروجى بدهید، و الاّ من اعلام مى کنم که من در خانه در حصر هستم. دولت بعث دید یا باید این اخراج را متوقف کند یا این که این واقعه مهم را تحمل کند ـ که رفتن حضرت امام از نجف باشد. دید نمى تواند و مجبور شد و اخراج را متوقف کرد. و ایشان در نجف ماندند. و ایرانیها هم ماندند. پس یگانه کسى که ایستاد و حوزه را نگهداشت حضرت امام بودند. این مطلب را حضرت آیت الله العظمى آقاى بجنوردى در جلسه عمومى و علنى بیان کردند. این مسأله که از ایشان گفته شد تمام نقشه هاى ساواک و ایادى شان را که فرستاده بودند به مکه و مدینه تا القاء شک و شبهه بکنند به اینکه ببینید که ایشان در این مسأله کارى نکند، تمام هدر رفت. بعد از این قضیه کینه عجیب ساواک نسبت به ایشان گرفت که وقتى برگشت گذرنامه ایشان را تمدیدنکردند.
مثل کارهایى که بچه ها مى کنند. یعنى تنها کارى که مى توانستند بکنند که تمدید نکردن گذرنامه بود انجام دادند.[28]
وفات
سال 1395ق فرا رسیدسالى که به حقّ، عام الحزن حوزه نامیده شد. در این سال حدود پانزده شخصیت بزرگ حوزه هاى ایران و عراق به دیار باقى رحلت کردند. در همین سال به مناسبت درگذشت یکى از مراجع تقلید، هنگام تسلیت به فرزند او اظهار مى دارد من نیز در همین ایام خواهم رفت. ماه جمادى الثانى فرامى رسد. محقق بجنوردى از چند روز قبل اندک کسالتى در جسم فرسوده خویش مى یابد و بر اساس تشخیص پزشکان در بیمارستان بسترى مى شود. او به رغم امید اطرافیان، مى داند که وقت رفتن است. طلوع آفتاب بیستم جمادى الثانى سالگرد تولد دخت پیامبر، مصادف با غروب آفتاب عمر این فقیه بزرگ شد.
خبر به سرعت در نجف اشرف منتشر و دسته جات عزادارى به راه افتادند. مراسم تشییع پیکر مطهر این عالم ربانى با حضور یکپارچه علماى نجف و مردم برگزار شد و جنازه در جوار مرقد مطهر امیرمؤمنان در مقبره استادش سید ابوالحسن اصفهانى به خاک سپرده شد.
تلگرافهاى تسلیت از گوشه و کنار جهان مخابره و مراثى در رثاى این عالم بزرگوار سروده شد[29]، که مرثیه مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ مرتضى حائرى از آن جمله است. ایشان در ابتداى مرثیه خود مى گوید که من در عمرم مدح و مرثیه اى جز براى اهل بیت نگفتم و تنها براى این سید بى نظیر این مرثیه را مى سرایم.[30]
مرحوم سید موسى بحرالعلوم تاریخ وفات وى را در این شعر آورده است.
قواعد الفقه بقت قائمه *** آثارها على مرور الزمن
لم یبلها الدهر لانها على *** اساس منتهى الاصول مبتنى
قد اصبحت بعد ابى مهدیها *** موارد العقول ورد الالسن
فقلت لما ان قضى مورّخا *** راح و تبقى حسنات الحسن[31]
فرزندان
ایشان صاحب شش فرزند شد. فرزندان ذکور ایشان عبارتند از:
1ـ آیت الله سید محمد مهدى بجنوردىفرزند ارشد آن مرحوم که بیش از هرکس دیگر از خرمن دانش و بینش و صفاو اخلاص آن مرحوم بهره برد و تا زمان هجرت از نجف اشرف(1349ش) به رغم اینکه مجتهدى مسلّم بود، در محضر درس او حاضر شد. وى اکنون در تهران، به شیوه پدر به تدریس، و تألیف و تحقیق فقه و اصول و معارف آل محمد اشتغال دارد.[32]
2ـ آیت الله سید محمد بجنوردى: در سال 1322ش در نجف اشرف متولد شد و تحصیلات علوم حوزوى و دینى خود را در ایران و نجف اشرف به انجام رساند.
وى به مدّت سى سال در محضر امام خمینى، میرزا سید حسن بجنوردى، آیت الله خویى و حکیم به فراگیرى علوم دینى پرداخت. شهید سید عباس موسوى و شهید شیخ راغب حرب از شهداى برجسته حزب الله لبنان از شاگردان ایشان بودند. در سال 1371ش عضو هیأت علمى و ریاست گروه الهیات و رشته حقوق و علوم سیاسى این دانشگاه است. ایشان صاحب کتب و مقالات متعددى در فقه و اصول مى باشد.[33]
3ـ سید محمد کاظم بجنوردى: در سال 1321ش متولد شد در 19سالگى اقدام به تشکیل حزب ملل اسلامى کرد و اکنون ریس بنیاد دایرة المعارف بزرگ اسلامى است.[34]
4ـ حجت الاسلام سید جواد موسوى بجنوردى: که در سال 1377ش وفات کرد. وى از ائمه جماعات تهران بود.[35]
آثار
1ـ القواعد الفقهیه
قبلا از بجنوردى شمارى از دانشمندان امامى در قواعد فقهى کتاب نگاشته اند[36]، اما مباحثى که وى در این کتاب دارد، گسترده تر است. او پس از طرح هر قاعده، به کیفیت دلالت و سند و نسبت آن با دیگر قواعد فقهى پرداخته و آن را با برخى از موارد تطبیق کرده است. وى کتاب محققانه خود القواعد الفقهیه را در دوازده جلد تألیف کرده که در هفت جلد چاپ شده آن 62 قاعده فقهى بررسى شده و در انتهاى آن نیز رساله اى درباره توبه چاپ شده است.
این کتاب در حوزه هاى علمیه و دانشگاه و دانشکده هاى حقوق در دوره هاى ارشد و دکترى تدریس مى شود، حتى در دانشگاه الازهر برخى از قواعد این کتاب در درس مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد.[37]
این کتاب در 1389ق در نجف و بار دیگر به کوشش مهدى مهریزى و محمد حسین درایتى در قم در سال 1377ش به چاپ رسیده است.
2ـ منتهى الاصول
این کتاب دوجلدى در بردارنده یک دوره از مباحث اصول است و در دو مجلد در نجف(1379ق) به چاپ رسیده است. جلد اول این اثر مشتمل بر مباحث الفاظ و جلد دوم مشتمل برمباحث اصول علمیه است و مؤلف در آن از ذکر مباحث اصولى کم اهمیت صرف نظر کرده و به مسائل حساس و بحث انگیز پرداخته است.[38]
این کتاب سبکى ویژه دارد. با آنکه مطالبش در اوج آسمان اصول قرار دارد، عباراتش چنان فصیح و روان است که آدمى در فهم مطالب ان احساس مشکل نمى کند. مرحوم محمدرضا مظفر در کتاب«اصول مظفر» از جهت سبک بیان به ایشان اقتدا کرده است.[39]
استاد آشتیانى در این زمینه مى نویسد:
«این کتاب حاوى تحقیقى ترین مباحث اصول فقه است و بر کثیرى از کتب که در این زمینه در عصر ما نوشته شده است، ترجیح دارد.
استاد در این کتاب از ذکر مسائلى اصولى که باعث اتلاف وقت فضلاست خوددارى نموده و متعرض مسائل زنده و باارزش گردیده اند در مطاوى تحقیقات به نقل کلمات اساتید بزرگ نیز پرداخته اند.»[40]
3ـ ذخیرة العباد لیوم المعادرساله عملیّه که در سال 1375ق در نجف به چاپ رسیده است.
4ـ قولنا فى الحکمة: حاشیه اى بر اسفار صدرالدین شیرازى
5ـ رساله اى فقهى در رضاع
6ـ رساله اى اصولى در اجتماع امر و نهى
7ـ حواشى بر رساله عملیه العروة الوثقىدر سال 1385ق در نجف به طبع رسید.
8ـ حواشى بر وسیلة النجاة
همچنین بخشى از مباحث خارج فقه وى توسط شمس الدین واعظى با عنوان الاشارات الى مدارک الاحکام در نجف در سال 1391ق انتشار یافت.
[1]. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج3، ص184.
[2]. دانشنامه جهان اسلام، اکبر ترابى، ج2، ص261.
[3]. کمال فقاهت در سیماى فقیهى نامور، دکتر مصطفى بروجردى، مهتاب ماه، 30 مهر.
[4]. زندگى نامه و خدمات علمى و فرهنگى مرحوم سید میرزا حسن بجنوردى.
[5]. فهرس التراث، ج2، ص544.
[6]. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، احمد پاکتچى، ج11، ص357 ـ 358.
[7]. کمال فقاهت در سیماى فقیهى نامور، همان، ص8 و9.
[8]. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ص358.
[9]. سورهى مریم، آیهى 52.
[10]. کمال فقاهت در سیماى فقیهى نامور، همان، ص9.
[11]. دائرة المعارف بزرگ اسلامى، همان، ص358.
[12]. همان.
[13]. دانشنامه جهان اسلام،1375 ش، ج2، ص261.
[14]. یک جهان نور و از جهان فارغ، کتاب ماه، ش12، ص13 ـ14.
[15]. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، همان، ص359.
[16]. همان، ص358.
[17]. زندگى نامه و خدمات علمى وفرهنگى مرحوم آیت الله العطظمى مرحوم سید میرزا حسن موسوى بجنوردى، انجمن آثار ومفاخر فرهنگى، ص41.
[18]. همان، ص62.
[19]. همان، ص358.
[20]. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، همان، ص358دانشنامه جهان اسلام، اکبر ص26 و سایتهاى متفاوت.
[21]. فهرس التراث، ج2، ص544.
[22]. همان، ص45. براى اطلاع بیشتر از حافظه ایشان ر.ک به: مصاحبه با فرزند ایشان آیت الله سید محمد بجنوردى، مندرج در کتاب زندگى نامه و خدمات علمى و فرهنگى مرحوم آیتالله العظمى میرزا حسن موسوى بجنوردى.
[23]. کمال فقاهت در سیماى فقیهى نامور، ش12، ص11.
[24]. مصاحبه با فرزند ارشد ایشان آیت الله سید محمد مهدى بجنوردى
[25]. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ص359.
[26]. مصاحبه با استاد منوچهر صدوقى سُها.
[27]. زندگى نامه و خدمات علمى و فرهنگى آیت الله العظمى مرحوم سید میرزا حسن بجنوردى، ص53 ـ 54.
[28]. زندگى نامه و خدمات علمى و فرهنگى مرحوم آیت الله سید میرزا حسن بجنوردى، ص48ـ 52.
[29]. کمال فقاهت در سیماى فقیهى نامور، همان، ص12.
[30]. یک جهان نور و از جهان فارغ، کتاب ماه، ش 12و13.
[31]. فهرس التراث، ج2، ص544.
[32]. کمال فقاهت در سیماى فقیهى نامور، همان، ص12.
[33]. براى اطلاع بیشتر ر.ک به:
[34]. براى اطلاع بیشتر ر.ک به: مسى به رنگ شفق خاطرات سید کاظم موسوى بجنوردى، نشر نى.
[35]. زندگى نامه و خدمات علمى وفرهنگى میرزا حسن بجنوردى، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، ص54.
[36]. ر.ک به: الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج7، ص180ـ 194.
[37]. زندگى نامه و خدمات علمى وفرهنگى میرزا حسن بجنوردى، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، ص56.
[38]. دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج11، ص359.
[39]. مرورى بر برخى دیدگاههاى آیت الله العظمى بجنوردى، کتاب ماه، ش16 ص18.
[40]. زندگى نامه و خدمات علمى و فرهنگى آیت الله العظمى میرزا حسن بجنوردى، ص64