شیخ صدوق
متوفاى 381 ق.
عنوان مقاله: حدیث صداقت
نویسنده: محمد حسین فلاح زاده
زادگاه
محمد بن على بن بابِویَهْ([1]) معروف به «شیخ صدوق» در حدود سال 306 ق. در شهر «قم» متولد شد.
«قم» که در مرکز ایران و 135 کیلومترى جنوب تهران قرار دارد شهرى است آشنا و از دیرباز به شهر دانش و اجتهاد شهرت داشته است.
نام «قم» همیشه با تاریخ و فرهنگ تشیّع همراه بوده و اهل آن از روزگار قدیم در گرایش به اسلام و عشق به پیشوایان دین پیشگام بوده اند.
شهرى که در دامان خود، عالمان، محدثان و اسلام شناسان بزرگ و کم نظیرى را پرورش داده است. پایگاهى که مرکز علوم اسلامى چون حدیث، تفسیر، فقه و تاریخ بوده و اکنون نیز به صورت دانشگاه بزرگ تعالیم اسلامى و مکتب تشیّع درآمده است.
تلاش عالمان این دیار در انتشار علوم اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) تا حدّى بوده که در دوران اختناق خلفاى اموى و عباسى افراد برجسته اى از این شهر به حضور امامان(علیهم السلام)شتافتند و آموزشها دیدند و به نشر افکار آن بزرگواران در شهرهاى مختلف پرداختند.
از مقابر موجود در این سرزمین به سابقه درخشان علمى و فرهنگى آن پى مى بریم. به نقل از مورخان، در حدود هفتصد تن از محدثان بزرگ و روایت شناسان در این منطقه دفن شده اند و چه بسیار از بزرگانى که زادگاه و رشد علمى آنان همین شهر بوده است.
سرآمد همه آن دانشمندان و حدیث شناسان شخصیت بزرگوارى است به نام «شیخ صدوق» که در این نوشته در پى بررسى زندگى سراسر افتخار او هستیم.
نسب و نژاد
یکى از معروف ترین خاندانهاى بزرگ که بیش از سیصد سال در مرکز ایران دانشمندان نامور از آن برخاسته اند خاندان «بابوَیْه» است که «صدوق» بزرگترین شخصیّت این خاندان به شمار مى رود.
«بابویه» جدّ اعلاى صدوق است. اوّلین کسى که از این خاندان لقب «ابن بابویه» گرفت پدر صـدوق یعنى «على بن حسین بن موسى بن بابویه» است.
«ابن بابویه» خود از دانشمندان بنام شیعه بوده و بیش از یکصد کتاب در موضوعات مختلف نگاشته است. وى پیشواى شیعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده و در عصر امام حسن عسکرى(علیه السلام) و غیبت صغراى حضرت ولى عصر(عج) و در عهد نیابت خاصه «حسین بن روح» مى زیسته است.
این عالم بزرگ و وارسته و پارسا در قم مغازه اى داشت که در کنار کارهاى علمى بخشى از وقت خود را به کسب و کار مى پرداخت و با درآمد آن مخارج زندگى خویش را تأمین مى کرد. اما در حقیقت او دانشمندى سترگ بود که نه تنها در مجامع علمى آن روز از مقام و منزلت علمى بالایى برخوردار بود هم اکنون نیز مورد احترامِ دانش پژوهان و اساتید بزرگ علوم اسلامى است.
میلاد محمّد
سالیانى آنچه روح پدر را آزرده مى ساخت نداشتن فرزند بود، گرچه پنجاه بهار از عمر او مى گذشت و رو به پیرى مى رفت هرگز از رحمت الهى نا امید نبود و بارها از خداى خویش درخواست کرده بود تا فرزندى به او عطا کند، امّا از گرِه کار مطلع نبود.
روزى بر آن شد تا نامه اى به امام و پیشواى خود حضرت مهدى(عج) بنویسد و از ایشان بخواهد تا برایش دعا کند. به دنبال فرصتى مناسب و فردى مطمئن بود تا به واسطه او نامه را ارسال کند تا آنکه زمانى کاروانى از قم به عراق مى رفت. در بین آن کاروان یکى از دوستانش به نام «ابوجعفر»([2]) را یافت که مى توانست نامه وى را به مقصد برساند.
او نامه اى به محضر پیشواى خود ولى عصر(عج) نوشت و به وى سپرد تا در عراق به «حسین بن روح»([3]) بدهد و از او بخواهد که این نامه را به حضرت برساند.
ابوجعفر مى گوید من نامه او را به نماینده مهدى موعود(عج) رساندم و پس از سه روز به من خبر داد که حضرت براى «ابن بابویه» دعا کرد و در آینده نزدیک خداوند به او فرزندى خواهد داد که منشأ برکات زیادى خواهد شد.([4])
شیخ طوسى در کتاب غیبت، درباره تولد «صدوق» چنین نگاشته است :
«بسیارى از بزرگان قم نقل کرده اند که على بن حسین بن بابویه با دختر عموى خود ازدواج کرد ولى از وى صاحب فرزند نشد. نامه اى به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوشت که از حضرت ولى عصر(عج) بخواهد تا براى او دعا کند که خداوند به او فرزند عطا فرماید از حضرت جواب آمد که از این همسر صاحب فرزند نمى شوى ولى بزودى با کنیزى دیلمى([5]) ازدواج خواهى کرد که خداوند از او دو فرزند فقیه به تو خواهد داد.([6])
شیخ صدوق خود نیز ماجراى دعاى حضرت ولى عصر(عج) و ولادت خود را در کتاب «اکمال الدین» آورده است و در ادامه نوشته است که هرگاه «ابوجعفر محمد بن على اسود» مرا مى دید که براى آموختن حدیث و علوم اهل بیت (علیهم السلام) با اشتیاق تمام به درس اساتید مى رفتم، مى فرمود : این میل و اشتیاق به علم آموزى که تو دارى جاى تعجب نیست، زیرا تو به دعاى امام زمان متولد شده اى.
به هر تقدیر این بشارت به «ابن بابویه» رسید و پس از مدتى در پى ازدواج با کنیزى دیلمى خداوند «محمد» را به او عطا فرمود که در آن سنین مایه امید و چشم روشنى پدر گشت و سپس پسر دیگرى به او داد و نامش را «حسین» نهاد.
«حسین بن على بن بابویه» نیز از دانشمندان و پس از پدر و برادرش «محمد» بزرگترین و معروف ترین شخصیت خاندان «بابویه» است.
دوران کودکى و نوجوانى
زمانى که خداوند «محمد» را به «على» داد پدر دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و مسائل دینى و آداب اسلامى را در مکتب عالمان و محدثان آن روزگار فراگرفته بود و در آن زمان او یکى از شخصیتهاى بزرگ عالم اسلامى و رئیس طایفه شیعه در قم به شمار مى رفت و شاید حکمت و خواست الهى بر این بود که «محمد» در آن هنگام به خانواده پدر پاى نهد تا «تجربه» و «انتظار» بستر پرورش صحیح این کودک را بگستراند و این نهال نوپا در مزرعه «ادب» و «دانش» دینى بارور شود، و بدین سبب بود که مادر او را به خوبى رشد داد و پدر به نیکى آن را شکوفاند.
دوران تحصیل
«محمد» در سنین کودکى فراگیرى دانش دینى را نزد پدر آغاز کرد و تحصیلات ابتدایى و رشد اوّلیه او در علوم، در شهر قم، که آن روز، محضر دانشمندان و محدثان بود، به انجام رسید.
با جدیّت تمام و سعى پیگیر به فراگیرى علم و معرفت همّت گماشت. روزى نمى گذشت که بر اندوخته هاى علمى او افزوده نگردد. عمده مطالب را از پدر خود «على بن بابویه» آموخت و افزون بر آن در مجالس و محافل درسى بزرگان علم و ادب حاضر مى شد. پس از آنکه به مرتبه بالایى از تحصیل رسید براى درک محضر اساتید بزرگ و حدیث شناسان آن دوران سفرهاى علمى خود را آغاز کرد و شاید بتوان گفت : یکى از عوامل مؤثر در موفقیّت وى اساتید بسیار زیادى است که دیده و از خرمن علوم آنها خوشه ها برگرفته است. از همین رو نمى توان به طور کامل اساتید او را شمارش کرد.
دانشمند محقّق شیخ عبدالرحیم ربانى شیرازى(رحمه الله) در پیشگفتار کتاب شریف «معانى الاخبار» که شرح زندگانى وى را نگاشته، 252 تن از اساتید صدوق را نام برده است.([7])
از جمله بزرگانى که «صدوق» در قم از محضر آنها بهره برد مى توان از محمد بن حسن بن ولید، احمد بن على بن ابراهیم قمى، محمد بن یحیى بن عطار اشعرى قمى، حسن بن ادریس قمى و حمزة بن محمد علوى یاد کرد.
در بخش مسافرتهاى این دانشمند سخت کوش و پرتلاش به اسامى برخى از کسانى که وى در طى سالهاى متمادى در شهرها و نقاط مختلف جهان از آنها بهره علمى گرفته یا حدیث شنیده است اشاره خواهیم کرد.
اقامت در رى
یکى از حوادث مهم دوران زندگى شیخ صدوق روى کار آمدن سلسله ایرانى نژاد و شیعى مذهب آل بویه بود که میان سالهاى 322 - 448 هجرى قمرى بر بخش بزرگى از ایران و عراق و جزیره تا مرزهاى شمالى شام فرمان راندند.
هجرت شیخ صدوق از قم به رى و اقامت در آنجا نیز به درخواست یکى از حاکمان این سلسله، «رکن الدوله دیلمى» بوده است.
سابقه تاریخى این سلسله به نقل دائرة المعارف بزرگ اسلامى چنین است :
«در میان سده سوم قمرى سلطه دیرینه دستگاه خلافت عباسى با جنبشهاى استقلال طلبانه اى در قلمرو خود روبرو شد که به سهم خویش به ضعف تدریجى نفوذ سیاسى خلفا انجامید. این جنبشها در میان ایرانیان که از پیش فرصتى مى جستند تا خود را از بند ستم عباسیان برهانند، با ظهور دولت صفاریان و سامانیان و زیاریان به اوج خود رسید، در اوایل سده چهارم قمرى دیلمیان([8]) که هیچ گاه به اطاعت خلفا گردن ننهادند جنبشهاى دیگرى در شمال ایران آغاز کردند آنگاه که «ماکان بن کاکى» و «اسفار بن شیرویه» و «مرداویج زیارى» هریک لشکرى بسیجى اند و از دیلم خروج کردند على و حسن، پسران ابوشجاع بویه - ماهیگیر دیلمى - به ماکان که فرمانبردار سامانیان بود پیوستند على خود از پیش در خدمت «نصر بن احمد سامانى» مى زیست. سپس که مرداویج بر گرگان و طبرستان چیره شد اینان با جلب نظر ماکان، به مرداویج پیوستند. او آن دو را گرامى داشت و على را به حکومت کرج گمارد، امّا خیلى زود پشیمان شد. على به پایمردى حسین بن محمّد ملقب به «عمید» که او را از مضمون نامه مرداویج مبنى بر جلوگیرى از رفتن على به کرج و فرمان بازگشت او آگاه ساخته بود، به سرعت وارد کرج شد و رشته کارها را به دست گرفت و با تصرف دژهاى اطراف، نیرویى یافت که مایه بیمناکى مرداویج شد. افزون بر آن، مردانى که مرداویج براى دستگیرى على به کرج فرستاد به او پیوستند و نیرویش فزون تر شد. او هم قصد تصرف اصفهان کرد، اگرچه در آغاز سپاه «محمد بن یاقوت» را درهم شکست و بر اصفهان چیرگى یافت، با هجوم وشمگیر برادر مرداویج واپس نشست.
او چندى بعد «اَرّجان» و «نوبند جان» را تسخیر کرد و برادرش حسن را به تصرف کازرونفرستاد. حسن کازرون را گشود و مال بسیار گرد آورد و سپس لشکر محمد بن یاقوت را که دوباره امارت اصفهان یافته و به مقابله با پسران «بویه» آمده بود، در هم شکست و به نزد على بازگشت. گرچه على سال بعد به همراهى برادرانش حسن و احمد بر شیراز چیره شد و دولت مستقل خود را در آنجا پى افکند، مورخان، فتح ارّجان را آغاز پایه گذارى دولت «آل بویه» دانسته اند.([9])
علامه شوشترى ماجراى هجرت شیخ صدوق از قم به رى را این گونه نگاشته است :
رکن الدوله([10]) به منظور ترویج مذهب حق، التماس قدوم شیخ به دارالخلافه نموده، خدمت شیخ اجازت فرموده، سلطان در مجلس اوّل سؤالى چند که در تحقیق مذهب حق به خاطر داشت بر شیخ عرض نمود - چنانچه سابقاً در احوال شیخ تفصیل یافته - و جواب صواب استفاده فرموده، شیخ را تعظیم و تکریم تمام نمود و جوایز و اقطاع مقرر فرمود.([11])
به نظر مى رسد علت اصلى این دعوت و عزیمت، خلأیى بوده که از هجرت شیخ کلینى از رى به بغداد و سپس رحلت او پیش آمده بوده است. در حقیقت وجود شیخ صدوق در رىمى توانسـت منـشأ برکات فـراوان باشد، و آن بزرگوار نیز با توجه به اهمیّـت موضـوع دعوت رکن الدوله را پذیرفـت و زادگاه خـویش را رها کرد و عازم رى گشت.
بحثهاى بسیارى که «صدوق» در مدت اقامت خود در «رى» در موضوعات مختلف اسلامى به ویژه در دو موضوع مهم امامت و غیبت حضرت ولى عصر(عج) با رهبران مذاهب مختلف انجام داد شاهد خوبى بر این مدعاست. حاصل آن گفتگوها که برخى نیز در حضور رکن الدوله بود، کتابهاى ارزشمندى است که از آن فقیه نامى باقى مانده است.
عصر حدیث
عصر صدوق را باید «عصر حدیث» نامید. دوره اى که با حرکت علمى «کلینى» آغاز شد و با تلاشهاى پیگیر و بىوقفه «صدوق» ادامه یافت.
شیخ کلینى که او نیز از «کلین» به «رى» هجرت کرد و در آنجا کتاب «کافى» اولین کتاب از مجموعه چهارگانه روائى شیعه - را نگاشت، با این حرکت علمى جدید، مکتب حدیث نگارى اهل بیت (علیهم السلام) را پى نهاد که دیگران از جمله شیخ صدوق، بناى مستحکم ضبط و نشر حدیث را بر آن بنیاد نهادند.
صدوق براى ادامه راهى که کلینى در آن قدم نهاده بود سفرهاى علمى خود را آغاز کرد، که این بخش زندگى او را مى توان فصل جدیدى نامید.
سفرهاى علمى
با مطالعه و دقت در این بخش از زندگانى «صدوق» در مى یابیم که عشق به جمع آورى احادیث در وجود او موج مى زده و حفظ و حراست از سخنان پیشوایان دینى و نشر و توزیع آنها را سرلوحه کار خود قرار داده بود و براى رسیدن به این هدف، از بلخ و بخارا تا کوفه و بغداد و از آنجا تا مکه و مدینه سفر کرده و به تمام مراکز اسلامى آن زمان - اعم از شیعه و سنى - سر زده است و چه بسیار که در این سفرها با مشکلات فراوانى مواجه گشته ولى همه را به جان خرید و غم غربت را تحمل کرده و با کوله بارى از احادیث پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)از سفر بازگشته است.
او به هر شهرى وارد مى شد به دنبال نخبگان مى گشت و از دانش آنان بهره مى گرفت و نیز علاقه مندان علوم دینى را از منبع سرشار اندوخته هاى خود سیراب مى کرد.
در ماه رجب سال 352 ق. به قصد زیارت امام رضا(علیه السلام) به مشهد رفت و سپس به رى بازگشت.
در ماه شعبان همان سال سفرى به نیشابور کرد که از مهمترین شهرهاى خطه خراسان در آن روزگار بوده است. در آن شهر اهالى آنجا گرداگرد او را گرفتند و وى با بحثهاى روشنگرانه خود تشتت فکرى عجیبى که نسبت به غیبت مهدى موعود(عج) در میان آنها رواج داشت، از بین برد.
او خود شرح این واقعه را در کتاب «اکمال الدین» آورده است. علاوه بر آن از عده اى از بزرگان آن دیار حدیث شنیده و نقل کرده است از جمله : «حسین بن احمد بیهقى»، «ابوالطیب حسین بن احمد» و «عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب».
در مرو نیز از گروهى دیگر از محدثان حدیث شنیده و نقل کرده است. از جمله : «محمد بن على شاه فقیه» و «ابویوسف، رافع بن عبدالله بن عبدالملک».
او سپس به بغداد مسافرت کرد و در همان سال از عده اى دیگر از بزرگان بغداد نیز حدیث شنید از جمله : «حسین بن یحیى علوى»، «ابراهیم بن هارون» و «على بن ثابت «والیبى».
در سال 354 وارد کوفه شد و از مشایخ آنجا استماع حدیث کرد. از جمله : «محمد بن بکران نقاش»، «احمد بن ابراهیم بن هارون»، «حسن بن محمد بن سعید هاشمى»، «على بن عیسى»، «حسن بن محمد مسکونى» و «یحیى بن زید بن عباس بن ولید».
در آن سال براى زیارت بیت الله الحرام و انجام مناسک حج عازم حجاز شد و در بین راه در هَمدان از «قاسم بن محمد بن احمد بن عبدویه» و «فضل بن فضل بن عباس کندى» و «محمد بن فضل بن زیدویه جلاّب» حدیث شنیده و نقل کرده است.
پس از اعمال حج در راه بازگشت از سفر، بین راه مکه در منطقه فید از «احمد بن ابى جعفر بیهقى» روایت دریافت کرد.
بار دیگر در سال 355 به بغداد وارد شد و شاید این امر پس از بازگشت از زیارت خانه خدا بوده است.
از کتاب «المجالسِ» صدوق برمى آید که دوبار دیگر به زیارت مشهد رفته است، یک بار در سال 367 که در آنجا بر «سید ابى البرکات على بن حسین حسینى» و «ابى بکر محمد بن على» حدیث خواند و قبل از محرم سال 368 به رىبازگشت. بار دیگر آنگاه که قصد سفر به ماوراءالنهر داشت در بین راه از مشهد به بلخ مسافرت کرد و از بزرگان آن دیار بهره گرفت. از جمله : «حسین بن محمد اِشنانى رازى»، «حسین بن احمد استرآبادى»، «حسن بن على بن محمد بن على بن عمروالعطار»، «حاکم ابوحامد احمد بن حسین» و «عبیدالله بن احمد فقیه».
و در ایلاق نیز نزد «محمد بن عمرو بن على بن عبدالله بصرى» و «محمد بن حسن بن ابراهیم کرخى» و غیر اینها حدیث شنید و در همین روستا بود که «شریف الدین ابوعبدالله محمد بن حسن»([12]) معروف به «نعمت» از او خواست تا کتاب «من لایحضره الفقیه» را بنگارد که شرح آن را در بخش تألیفات او خواهیم آورد.
از آنجا عازم سرخس شد و آنگاه به سمرقند و فراعنه رفت.([13])
در پى سفر به گرگان نیز از «ابى الحسن محمد بن قاسم استرآبادى» استماع حدیث کرده است.([14])
مقام علمى
رفته رفته به مبارکى دعاى حضرت ولى عصر(عج) برکت وجود شیخ صدوق فراگیر و شهرتش عالمگیر شد و تمام دانشوران، زبان به مدح و ثناى او گشودند و در برابر عظمت و گستردگى دانش او خضوع کردند. پس از سفر به بغداد شهرت علمى او آنچنان دانشمندان آن دیار را تحت تأثیر قرار داده بود که تمام آنها را مجذوب خود کرد و از شعاع وجودى خود بهره مند ساخت.
شیخ صدوق را نمى توان، تنها یک محدث یا فقیه یا اصولى نامید بلکه با نظر به گوناگونى تألیفات او و سخنان عالمان دینى در حق وى، پى به دامنه دانش بیکران او خواهیم برد.
عمر رضا کحاله «از عالمان اهل سنّت» در حق او نوشته است :
«محمد بن على بن الحسین... شیعى (ابوجعفر) مفسّر، فقیه، اصولى، محدث، حافظ، آشناى به رجال، ... (بوده است)».([15])
بیشترین فرصت و زحمت وى صرف جمع آورى و تدوین و تبویب و نشر احادیث و نگارش کتب مختلف شد. و این امر جز با تسلط او بر آن رشته هاى علمى تحقّق نخواهد یافت.
تبویب و تدوین حدیث با توجه به موقعیت زمانى «صدوق» و نبود یا کمبود امکانات نگارشى و تحقیقى در آن عصر، حاکى از تلاش طاقت فرساى او است. امروزه انجام چنین امر بزرگ با وجود امکانات زیاد حتى از توان یک گروه علمى هم خارج است.
صدوق با کار ابتکارى خود در تنظیم آثار معصومین( (علیهم السلام)) چشمه سارى را جارى ساخت که نسلهاى آینده توانستند از جویبار روان و زلال آن نیازهاى علمى و دینى بشریت را مرتفع سازند.
فقیه امامیّه
برخى از کسانى که زندگانى فقیهان را نگاشته اند «صدوق» را از قلم انداخته، و او را در زمره فقهاى نامدار شیعه نیاورده اند! حال آنکه صدوق در بسیارى از کتابهاى خود از جمله کتاب معروف «من لایحضره الفقیه» (یکى از کتابهاى چهارگانه اصلى شیعه) روایات را بر اساس مبانى فقهى خود تنظیم کرده و در مقدمه آن نیز نوشته است : «آنچه در این کتاب آورده ام به آن فتوا مى دهم.»([16]) یعنى مطابق نظریات وى در احکام است. همچنین کتاب معروف «المقنع» وى در شمار کتب اولیه فقهى عالم تشیع قرار دارد و کاملاً جنبه فتوایى دارد و سایر فقها در قرون و اعصار پس از وى به همین کتاب به مثابه نظریه هاى فقهى وى استناد کرده اند، بعلاوه بسیارى از رجال نویسان او را در زمره فقیهان آورده اند.([17]) دانشمند کم نظیر شیعه، شیخ طوسى(رحمه الله) در کتاب «الفهرست» این گونه از صدوق یاد مى کند : «بزرگ ما و فقیه ما و آبروى شیعیان خراسان... .»([18])
صدوق در نگاه دیگران
بزرگى شخصیّت صدوق آنچنان است که دانشمندان معروف اسلامى - اعم از شیعه و سنى - هرجا به نام وى رسیده اند، زبان به مدح او گشوده و او را به بزرگى یاد کرده و با لقبهاى بلند و عبارتهاى پرمعنا نام برده اند. برخى از تعبیرها که در کلام آن بزرگان مشاهده مى شود انسان را به تعجب وا مى دارد و خضوع آدمى را در مقابل والایى شخصیت وى دو چندان مى کند.
شیخ طوسى در کتاب «الفهرست» مى نویسد :
«... صدوق، بزرگوار و حافظ احادیث، ناقد اخبار و نسبت به رجال دانا بود. در بین دانشمندان قم شخصیتى به قدرت حافظه و زیادى دانش او یافت نشده است.»([19])
محمد بن ادریس نیز در کتاب «سرائر » آورده است :
«دانشمند بزرگوار و مورد اطمینان، متخصص اخبار، ناقد آثار، عالم به رجال و حافظ بزرگ حدیث بود، او استاد پیشواى ما شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان است.([20])
نجاشى، رجالى معروف نوشته است.
«صدوق، بزرگ و فقیه ما، چهره معروف شیعیان در خراسان بود. در سال 355 در سنین جوانى به بغداد سفر کرد و بزرگان آنجا در محضر او استفاده بردند.»([21])
سید بن طاووس نیز او را این گونه توصیف کرده است :
«شیخ ابوجعفر محمد بن على بن بابویه، کسى که دانش و درستکارى او مورد اتفاق و در گفتار مورد اطمینان کامل است.»([22])
و شیخ اسدالله شوشترى در کتاب «مقابس الانوار» آورده است :
«صدوق، رئیس محدثین، زنده کننده اساس دین، دارنده فضایل و مکارم، او و برادرش به دعاى امام عسکرى و ولىّ عصر(علیهما السلام)به دنیا آمده اند.»([23])
علامه مامقانى در کتاب شریف تنقیح المقال نگاشته است :
«محمد بن على بن بابویه، عموم مردم از فقاهت او و فقها از احادیث او بهره جسته اند و دانشمندان متخصص از او یاد کرده و بر او درود فرستاده اند.»([24])
مرحوم سید حسن صدر نیز در معرفى وى مى نویسد :
«محمد بن على بن حسین، بیش از 300 کتاب تألیف کرد و همانند او در میان دانشمندان اسلامى وجود ندارد.»([25])
این توصیفها اختصاص به دانشمندان شیعه مذهب ندارد، بلکه عالمان اهل سنّت نیز زبان به مدح او گشوده اند که در این مختصر تنها به یک نمونه از آن اشاره مى کنیم.
خیرالدین زرکلى در کتاب معروف «الاعلام» مى نویسد :
«محمد بن على بن حسین، معروف به «شیخ صدوق» مانند او در بین علماى قم یافت نشده است. در رى اقامت داشت و در منطقه شرق و خراسان مقام والایى داشت. در شهررى بدرود حیات گفت و در همانجا به خاک سپرده شد و حدود 300 کتاب تألیف کرده است.»([26])
صداقت در گفتار و روایت
از مسائلى که در علم رجال مطرح است و سبب پذیرش حدیث محدثان خواهد بود تصریح دانشمندان این رشته علمى به وثاقت و اطمینان و صداقت راوى است. این در حالى است که در کلام عالمان رجالى کمتر سخن از وثاقت شیخ صدوق به میان آمده است. مرحوم شیخ حرّ عاملى از محدثان بزرگ شیعه و مؤلف کتاب شریف وسائل الشیعه در این باره مى نویسد :
«عالمان بزرگ رجال نویس، آن گونه ایشان را مورد ستاش قرار داده اند که کمتر از توثیق نیست و آنگاه که فردى چنان شهرت داشته باشد که حال او بر هیچ کس پوشیده نباشد نیازى به توثیق ندارد. عالمان دینى چنان اعتمادى بر شیخ صدوق داشته اند که تعبیر به اینکه «ایشان مورد وثوق و اطمینان است» توهین به اوست.([27])
محقق بحرانى گوید :
«گروهى از اصحاب را دیده ام که مراسیل([28])صدوق را صحیح مى دانند و مى گویند مراسیل صدوق کمتر از مراسیل ابن ابى عُمیر نیست، و از جمله آنها که مراسیل او را صحیح مى دانند علامه در مختلف و شهید در شرح ارشاد و سید داماد در حواشى فقیه است.»([29])
علامه مامقانى (رجالى معروف) در تنقیح المقال مى نویسد :
«خدشه و تأمل در وثاقت و عدالت و بزرگى این مرد، مانند تأمل در نور خورشید فروزان است. حضرت حجّت(عج) در حق وى فرموده است : «ان الله سبحانه ینفع به» یعنى خداى سبحان به وسیله او به مردم بهره مى رساند. و این خود توثیق و تعدیل اوست.([30])
برخى نیز روشنى وثاقت او را مانند وثاقت سلمان و ابوذر دانسته اند.([31])
آثار صـدوق
پرداختن به نوشته هاى صدوق خود کتاب مستقلى را مى طلبد و بجاست که «کتابنامه صدوق» نگارش یابد و نوشته هاى این دانشمند گرانمـایه به جامعه عـلمى و اسلامى شناسانده شـود.
شیخ طوسى(رحمه الله) در کتاب «الفهرست» نوشته است : وى (صدوق) نزدیک به سیصد کتاب تألیف کرده است.»([32])
نجاشى در کتاب «رجال» خود که بعد از فهرست شیخ نوشته شده، 198 کتاب صدوق را نام برده است.([33])
این در حالى است که اهمیت صدوق به زیادى تألیفات وى نیست، بلکه به سودمندى کار اوست. نظم و تدوینى که وى در احادیث معصومین (علیهم السلام) به وجود آورده است تا عصر او سابقه نداشته و این نیز حکایت از تسلط بسیار عمیق وى بر روایات دارد.
در این نوشته مختصر به معرفى اجمالى برخى از آثار صدوق مى پردازیم.
کتاب من لایحضره الفقیه
مشهورترین و بزرگترین کتاب صدوق - پس از مدینه العلم - همین کتاب است که یکى از «کتب اربعه» روایى شیعه به شمار مى رود.
این کتاب در بردارنده نزدیک به شش هزار حدیث مى باشد که بر اساس موضوعات مختلف فقهى تدوین شده است.
سبب نگارش این کتاب حکایتى زیبا و شنیدنى دارد که وى خود آن حکایت را در مقدمه کتاب آورده است.
ایشان در آنجا ضمن ذکر آن حکایت چنین نوشته :
«من نخواستم مانند سایر مصنّفان روایاتى را که در هر موضوع رسیده است ثبت کنم بلکه در این کتاب روایاتى را آورده ام که بر اساس آن فتوا مى دهم و آنها را صحیح مى دانم و معتقد به صحّت آنها مى باشم و میان من و پروردگار حجّت است.»
مرحوم مامقانى به نقل از علامه طباطبایى(بحرالعلوم) مى نویسد :
«برخى از اصحاب روایات کتاب «الفقیه» را بر سایر کتب اربعه به چند دلیل ترجیح مى دادند :
* برخوردارى مؤلف از حافظه اى قوى که سبب ضبط بهتر روایات مى باشد.
* استوارى وى در نقل روایات.
* متأخر بودن کتاب «من لایحضره الفقیه» از «کافى».
* صدوق صحت آنچه بر او در این کتاب آورده، خود ضمانت کرده است.
* هدفش تنها نقل روایت نبوده بلکه به اظهار خود، مطابق آنچه نقل کرده فتوا داده است.([34])
کمال الدین و تمام النعمة
صـدوق این کتاب را در اواخر عمرش تألیف کرده است. در آن عصر از طرف فرقه اسـماعیلیّه که نفـوذ بسیار داشتند و از سـوى فرقه زیدیّه و طرفـداران جعفر کذّاب و پیروان زیادى از اهل تسنّن ایرادهایى به فرقه امـامیّه وارد مى شـد و آنان بدین وسیله اذهان مردم را مشوب مى کردند. از این نظر شیخ صدوق ـ رضوان الله علیه ـ کتاب «کمال الدین» را تألیف کرد. او در اوّل این کتاب اشکالات مخالفین را نقل مى کند و به آنها پاسـخ مى دهد و به خـوبى از عقـیده امامیّه دفاع کرده، به طور تفصیل درباره قـائم آل مـحـمد(عـج) بحـث مى کـند.([35])
با اینکه این کتاب حدود 90 سال پس از غیبت کبراى حضرت ولى عصر(عج) نگاشته شده، از مباحث آن معلوم مى شود در آن زمان که هنوز مدت چندانى از این مسأله نگذشته بود، عده اى از اهل کفر و نفاق نسبت به ماجراى غیبت تردید کرده، بر شیعیان خرده مى گرفتند. همچنانکه، خود شیخ صدوق نیز بارها به این نکته اشاره کرده است.
معانى الاخبار
یکى دیگر از آثار ارزشمند صدوق، کتاب معانى الاخبار حاوى روایاتى است که موارد ابهام و مشکل احادیث و آیات قرآن را توضیح داده است.
عیون اخبارالرضا(علیه السلام)
این کتاب را براى صاحب بن عباد، وزیر دانشمند و دین پرور آل بویه نگاشته و به وى اهدا کرده است و در آن، روایاتى که از امام هشتم(علیه السلام)نقل شده گرد آمده است.
خصال
این کتاب که در بردارنده نکات اخلاقى - علمى، تاریخى و فقهى و پندهاى درس آموز مى باشد بر اساس سلسله اعداد ترتیب یافته که این تدوین و تنظیم نیز بر زیبایى و شیوایى و ارزش کار وى در این اثر افزوده است. او در هر باب روایاتى که مطابق همان عدد نکته یا مطلبى را در بردارد آورده است.
امالى (مجالس)
مجموعه درسها و سخنرانیهاى شیخ صدوق در این اثر گرد آمده است. مطالب آن را شاگردان او تحریر کرده اند.
علل الشرایع
این کتاب، همچنانکه از نامش پیداست حاوى علتها و فلسفه احکام مى باشد، مؤلف تمام احادیثى که به علل و فلسفه احکام اشاره شده، در یک مجموعه به همین نام نگاشته است، و شاید اوّلین کتاب در موضوع خود مى باشد.
برخى دیگر از آثار وى بدین قرارند :
1 - ثواب الاعمال
2 - عقاب الاعمال
3 -المُقنع
4 - الاوائل
5 - الاواخر
6 -المناهى
7 -التوحید
8 - دعائم الاسلام
9 - اثبات الوصیة
10 -المصابیح
11 -التاریخ
12 -المواعظ
13 -التقیّه
14 -الناسخ والمنسوخ
15 - ابطال العلو والتقصیر
16 -السرالمکتوم الى الوقت المعلوم
17 - مصباح المصلى
18 - مصادقة الاخوان
19 -الهدایه فى الاصول والفقه
20 -المواعظ والحکم
21 - تعـداد زیـادى کتاب در فـضیلت برخى اعـمال و بعضـى از ماهـها
22 - تعـداد زیادى رساله در موضوعات مختلف فقـهى و غـیرآن
23 - چنـدین کتـاب در فضـایل پیـامبر و امامان و برخى از اصحاب
24 - کتابهاى متعدد در بیان زهد پیامبر و امامان (علیهم السلام)
25 - و چندین کتاب در پاسخ به سؤالهاى مردمى.
گوهر گمشده یا مدینة العلم
مهمترین کتاب شیخ صدوق که خود نیز از آن یاد کرده و تا زمان پدر شیخ بهایى مورد استفاده عالمان دینى بوده کتاب «مدینة العلم» است که مفقود گشته و با کمال تأسف به دست ما نرسیده است.
بنا به نوشته ابن شهرآشوب در کتاب معالم العلماء کتاب مدینة العلم ده مجلد و من لایحضره الفقیه چهار مجلد است و از این نوشته معلوم مى شود که مدینة العلم بیش از دو برابر من لایحضره الفقیه بوده است.([36])
شیخ طوسى، شیخ منتجب الدین و دیگران از این کتاب به عنوان یکى از مهمترین تألیفات صدوق یاد کرده اند و بسیارى از بزرگان دین از کتاب مدینة العلم روایت نقل کرده اند.([37])
صاحب روضات الجنات مى نویسد :
«بعد از زمان علامّه و شهیدین، دیگر هیچ اثرى از کتاب مدینة العلم دیده و شنیده نشده است ولى بنا به نوشته برخى دیگر، معتقدند این کتاب تا عصر پدر شیخ بهایى نیز موجود بوده و ایشان نسخه اى از آن را داشته است.»([38])
شیخ حسین بن عبدالصمد حارثى (پدر شیخ بهاءالدین عاملى) در کتاب درایه اش نوشته است : «پایه ها و اصول معتبر حدیث ما پنج کتاب است : کافى، مدینة العلم، من لایحضره الفقیه، تهذیب و استبصار.»
علامه مجلسى و پس از وى سید محمد باقر جیلانى (سید شفتى) تلاشها و اموال زیادى صرف یافتن این کتاب کردند ولى اثرى از آن به دست نیاوردند.
شاگردان صدوق
شیخ صدوق به خوبى دریافته بود که بهترین شیوه براى حفظ و حراست از سخنان پیشوایان دین که در هرزمان ممکن است مورد تعرض و دستبرد خائنان قرار گیرد ـ علاوه بر حفظ و تدوین و نگارش آنها ـ انتقال به سینه دلسوخته گان مکتب اهل بیت(علیه السلام)مى باشد. از همین رو هرگاه حدیثى از کسى مى شنید به خاطر مى سپرد، با قلم مى نوشت و با زبان به دیگران مى آموخت و این امر سبب شد تا کمتر عالمى در آن عصر باشد که شیخ صدوق از او بهره نگرفته و کمتر طالب دانش که او را عطایى از علوم وحى و عصمت نبخشیده باشد. در تمام شهرهایى که او سفر کرده است جمع زیادى از دانشمندان از خرمن دانش او خوشه ها برگرفته و بهره هاى فراوان برده اند که عدد شاگردان وى را متجاوز از صدها تن نوشته اند. از میان شاگردان وى که سرآمد همه آنهاست مى توان دانشمند بلند آوازه شیعه، محمد بن محمد بن نعمان، معروف به «شیخ مفید» را نام برد که بحق برازنده این لقب بود و خدمت بسیارى به دین و دیانت کرد و آثار به جاى مانده از وى حکایت از وسعت معلومات او دارد.
بجز شیخ مفید، از جمله شاگردان صدوق، مى توان این بزرگان را نیز نام برد :
برادر وى، حسین بن على بن بابویه قمى
هارون بن موسى تلعکبرى حسین بن عبیدالله غضائرىحسن بن محمد قمى (مؤلف تاریخ قم)
على بن احمد بن عباس نجاشىعلم الهدى، سید مرتضى سید ابوالبرکات على بن حسین جوزى حسینى حلّى
غروب خورشید
شیخ صدوق(رحمه الله) سر انجام پس از عمرى تلاش و تحقیق در سنگر علم و فرهنگ اسلامى، در سال 381 .ق در 75 سالگى دعوت پروردگار خویش را لبیک گفت و در جوار رحمت بى منتهاى او جاى گرفت.
وفات او در شهر «رى» اتفاق افتاد و با این حادثه عظیم و تأسف بار، غبار غم سراسر عالم تشیّع را فراگرفت و عاشقان مکتب اهل بیت(علیه السلام)در میان اندوه و اشک، پیکر مطهر وى را تشییع کردند و در نزدیکى مرقد حضرت عبدالعظیم حسنى «در شهر رى» به خاک سپردند. آن محل اکنون نیز با نام «ابن بابویه» زیارتگاه مسلمانان است. گرچه در طول تاریخ همواره آرامگاهش مورد احترام شیعیان بوده ولى با حادثه اى که در حدود یکصد و هشتاد و پنج سال پیش اتفاق افتاد، عظمت و اعتبار صدوق در نزد زائران حرمش بیشتر معلوم شد و ارادت آنان نسبت به وى دوچندان گشت, که شرح آن واقعه مطابق نقل روضات الجنات و دیگر کتب تاریخى بدین گونه است.
«در سال 1338 هجرى قمرى، باران زیادى بارید که بر اثر آن اطراف مزار شریف شیخ صدوق فروکش کرد و شکافى در کنار آن پدید آمد. مؤمنان در پى اصلاح برآمدند. هنگام خاکبردارى به سردابى که جسد شیخ در آن مدفون بود، رسیدند. وقتى که به سرداب وارد شدند، جسد را سالم یافتند. آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهاى وى باقى بود، این خبر در سطح تهران پیچید تا آنکه سلطان وقت «فتحعلى شاه قاجار» نیز از آن مطلع گشت. دستور داد تا سرداب را نپوشانند که خواهان دیدن جسد است. شاه و همراهان در محل حاضر شدند و جمعى از علما و سران قوم به سرداب وارد شدند و همگى جسد را سالم مشاهده کردند. سپس دستور دادند تا سرداب را بپوشانند و بناى ساخته شده بر قبر را تجدید کردند.([39])
صاحب کتاب «روضات الجنات» این حکایت را از برخى کسانى که جسد را دیده و شاهد این ماجرا بوده اند، شنیده و نقل کرده است.
خدایش رحمت کند و در بهترین جایگاه بهشت جاى دهد.
والحمد لله اوّلا و آخراً
[1] - محمد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه که به اختصار «محمد بن على بن بابویه» گفته مى شود.
[2] - ابوجعفر محمد بن على الاسود.
[3] - سومین نماینده ولى عصر(عج) که پیامهاى حضرت را به مردم مى رساند. و نیازهاى امت را نیز به مهدى موعود منتقل مى کرد.
[4] - تنقیح المقال، ج3، ص154.
[5] - دیلم نام طایفه اى بوده که در شمال ایران مى زیسته اند و مدتى بر قسمتهاى عمده ایران حکمرانى داشتند و به آنها دیلمیان مى گویند.
[6] -الغیبه، ص188.
[7] - معانى الاخبار، ص37.
[8] - آل بویه را از آن سبب که مدت مدیدى در دیلمان گیلان اقامت داشته «دیالمه» نیز مى نامیدند.
[9] - دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج1، ص629.
[10] - رکن الدوله، لقب حسن فرزند ابوشجاع دیلمى است.
[11] - مجالس المؤمنین، قاضى نورالله شوشترى، ج2، ص325.
[12] - از نوادگان حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام).
[13] - مقدمه بحار الانوار، چاپ بیروت، ص69.
[14] - حاشیه شرح لمعه (10 جلدى) ج9، ص267.
[15] - معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج11، ص3.
[16] - من لایحضره الفقیه، ج1، ص3.
[17] - رک: صدوق درنگاه دیگران.
[18] -الفهرست، ص304.
[19] -الفهرست، شیخ طوسى، منشورالشریف الرضى، قم، ص157.
[20] - مفاخر اسلام، ج3، ص177، مقدمه معانى الاخبار، ص 9 به نقل از سفینة البحار، ج2، ص22.
[21] - شرح لمعه، کلانتر، ج9، ص265، ده جلدى چاپ بیروت.
[22] - همان.
[23] - همان.
[24] - تنقیح المقال، ج3، ص154، چاپ نجف.
[25] - تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص262، منشورات اعلمى.
[26] - الاعلام، خیرالدین زرکلى، ج6، ص274، چاپ بیروت.
[27] -الفوائدالطوسیّه، ص7.
[28] - روایاتى که نام راوى در آنها ذکر نشده یا با حذف تنى چند از آنان، سخنى به معصوم(علیه السلام)نسبت داده شده است.
[29] - مقدمه معانى الاخبار ص14. روضات الجنات ، ج6، ص133.
[30] - تنقیح المقال، ج3، ص154.
[31] - شرح لمعه، کلانتر، ج9، ص265.
[32] -الفهرست، ص204.
[33] - رجال النجاشى، ص389 - 392.
[34] - تنقیح المقال، ج3، ص155.
[35] - هزاره شیخ طوسى، ص522.
[36] -معالم العلماء، ص112.
[37] - الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج20، ص252.
[38] - ,روضات الجنات، ج6، ص136.
[39] - ,روضات الجنات، ج6، ص140.