ابوالصلاح حلبى
(374 ـ 447 هـ .ق.)
عنوان مقاله: فقیه ژرف اندیش
نویسنده: سعید بابایى
زادگـاه
تقى بن نجم بن عبیدالله (374 هـ .ق.) فقیه، متکلم و امامى شام، در شهر حلب دیده به جهان گشود. متون و منابع موجود و در دسترس، از بیان جزئیات زندگى این شخصیت شهیر تشیّع، بخل ورزیده اند و بدین سبب، بسیارى از ابعاد حیات شخصى و علمى ایشان مبهم است. آنچه که یاد و خاطره ابوالصلاح را تا عصر حاضر زنده نگاه داشته، آثار ارزشمندى است که از او به یادگار مانده و همواره مورد استفاده بزرگان و فرزانگانى همچون علاّمه مجلسى، شهید اول، شهید ثانى، علاّمه حلّى و بسیارى دیگر بوده است هر چند که بیش تر آثار او نیز از میان رفته است.در هرحال، آنچه باقى است براى نشان دادن عظمت و دقّت نظر فقهى و کلامى او کافى است.
حلب شهرى است قدیمى که سابقه بناى آن به قرن ها پیش از اسلام باز مى گردد. حلب در سال 15 هـ .ق. توسط مسلمانان فتح شد. ناصر خسرو درباره حلب مى گوید:
«حلب را شهرى نیکو دیدم. باره اى عظیم دارد و قلعه اى عظیم، همه برسنگ نهاده. به قیاس چندِ بلخ باشد. همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده. و آن شهر باجگاه است میان بلاد شام و روم و دیار بکر و مصر و عراق و از این همه بلاد، تجّار و بازرگانان آنجا روند.»([1])
قزوینى نیز مى گوید:
«حلب مدینه اى است عظیم و کثیرة الخیرات. زجّاج گفته: که ابوالانبیاء خلیل(علیه السلام) مى دوشیده غنم خود را به آنجا در روز جمعه و شیر آن را در راه خدا تصدّق مى فرموده پس فقرا آنرا حلب خواندند و از آنجا مسمّى به حلب گشت.»([2])
برخى از بزرگان حلب عبارتند از:
1. حسین بن عقیل بن سنان خفاجى (متوفا: 507 هـ .ق.)
2. اسد بن على عسانى (متوفا: 534 هـ .ق.)
3. على بن عبدالحمید غضایرى (متوفا: 313 هـ .ق.)
4. سهروردى (متوفا: 587 هـ .ق.)
5. ابن شهر آشوب (588 ـ 489 هـ .ق.)
6. عبدالرّحمن کواکبى (متوفا: 1320 هـ .ق.)([3])
حلب در عصر ابوالصلاح، گرفتار آشفتگى سیاسى و اجتماعى بود.
از سویى، فاطمیان مصر و از طرف دیگر، دولت «بیزانس» سعى در نفوذ و دخالت در امور شام را داشتند.
به نظر مى رسد که ابوالصلاح با صالح بن مرداس که در سال 414 هـ .ق. حکومت حلب را در دست گرفت، ارتباطى نیک و نزدیک داشت. ابوالصلاح ارتباط با دستگاه حکومت و در عین این که از احترام و نفوذ فراوان در حلب برخوردار بود، زندگى زاهدانه اى داشت.([4])
از نیمه قرن چهارم هجرى، مذهب اسماعیلى در اثر نفوذ اسماعیلیان مصر، در شام رواج یافت.
مواضع ابوالصلاح در برخورد با اسماعیلیان مشخص نیست، ولى از دستگیرى و شهادت یکى از شاگردان ابوالصلاح، که پس از او بر جاى او نشست، و به آتش کشیدنِ کتابخانه مهم شیعیان در حلب، مى توان پى برد که ابوالصلاح روى خوش به اسماعیلیان نشان نمى داد.([5])
ابوالصلاح در جنگ حاکمان و فرمانروایان حلب با دشمنان بیزانس، کمک به امیران را لازم مى دانست زیرا در این جنگ، نبرد بین دو حکومت ستمگر مطرح نبود، جنگ بین کشورى مسلمان با کفّار به وقوع پیوسته بود و بدیهى است که در این گونه موارد، تمامى اختلافات کنار نهاده مى شود و همه مسلمانان در برابر کفّار به دفاع بر مى خیزند.([6])
تحصیلات
تقى بن نجم تحصیلات اوّلیه خود را در زادگاهش به پایان رساند و سپس براى استفاده از دانش بزرگان تشیّع، راهى بغداد شد.
او در بغداد، از محضر سیّد مرتضى، شیخ طوسى و سلاّر بن عبدالعزیز بهره هاى فراوان برد. سفرهاى علمى ابوالصلاح از شام به عراق، بالغ بر سه سفر است.
ابوالصلاح در فراگیرى دانشِ دین تا آن جا پیش رفت که شخصیت رتبه اول دیارشام گشت. او از سوى سید مرتضى (فقیه مشهور قرن پنجم هجرى) و پس از او، از سوى شیخ طوسى و سلاّر، مقام نیابت داشت و به نمایندگى از آنان، به حلّ مشکلات و پاسخ به مسایل شرعى ودینى سرزمین شام مى پرداخت.
این سه شخصیت والا، مردم شام را به ابوالصلاح ارجاع مى دادند و خود در مسایل آن دیار دخالت نمى کردند. پاسخ آنان به استفتاء کنندگان شامى این بود: ابوالصلاح در بین شماست. او را دریابید.
لقب هاى «خلیفة السیّد» و «خلیفة الشیخ»([7])بیانگر نیابت ابوالصلاح از سوى سید مرتضى وشیخ طوسى است.
ابوالصلاح در شهر حلب به تدریس و تحقیق پرداخت و حوزه درسى و علمى در آن شهر دایر نمود. از حوزه درس او شاگردان بسیارى برخاستند.
این فقیه پرکار در سال 447 هـ .ق. پس از بازگشت از سفر حج درگذشت.([8])
استادان
ابوالصلاح از محضر بزرگان و شخصیت هاى کم نظیر تشیّع بهره برده است. شوق او براى حاضر شدن در مجالس درس این بزرگان بود که وى را از زادگاهش، شام به عراق کشاند و راهى بغداد ساخت.
از تفحص در احوال ابوالصلاح بر مى آید که حداقل سه بار او از شام به عراق سفر کرده و در هر سفر مدتى از مجالس درس استادان بغداد بهره برده است.([9])
برخى از استادان و شیوخ روایت ابوالصلاح، که وى از آنان روایت و حدیث شنیده است، عبارتند از:
1 ـ سید مرتضىسید مرتضى از شاگردان مشهور شیخ مفیداست و در فقه، کلام، اصول فقه، ادبیات عرب و بسیارى دیگر از علوم آن دوران، صاحب نظر بود و در بیش ترین موضوعات، تألیفات ارزشمندى داشت.
سید مرتضى شاگردان فراوانى تقدیم جامعه اسلامى کرده است که بسیارى از آنان ستارگان درخشان جهان تشیّع به شمار مى روند.
سید مرتضى به ابوالصلاح حلبى عنایتى خاص داشت و وى را نماینده خود در سرزمین حلب قرار داد. هرگاه مردم حلب از سید مرتضى سؤال و استفتاء مى کردند، در پاسخ مى گفت: عندکم التّقىابوالصلاح در بین شماست.
از قراین بر مى آید که ابوالصلاح هنگام حضور در درس سید مرتضى، خود عالمى فاضل بود که براى تکمیل اندوخته هایش و عرضه آموخته هایش بر سیّد، به عراق سفرکرد.([10])
2 ـ شیخ طوسىشیخ طوسى که سرآمد شاگردان سید مرتضى بود، یکى دیگر از استادان ابوالصلاح است.
شیخ طوسى در یکى از تألیفات رجالى اش، به نام ابوالصلاح اشاره کرده و تصریح نموده که وى در مجلس درس او حاضر شده است.([11])
این که شیخ طوسى از شاگردان خود به عنوان یکى از بزرگان رجال یاد مى کند، عظمت و بزرگى مقام علمى ابوالصلاح را مى رساند.
محدث نورى عقیده دارد که ابوالصلاح جانشینى و نیابت شیخ طوسى را نیز در سرزمین شام به عهده داشته است.([12])
از همین رو «خلیفة الشیخ» نیز همانند خلیفة السید از القاب حلبى است.
3 ـ سلاّر بن عبدالعزیزوى از شاگردان مبرّز سید مرتضى است و در غیاب او، مجلس درس او را اداره مى کرد.
ابوالصلاح از شاگردان او بود و مقام نیابت او را نیز در حلب به عهده داشت.([13])
4 ـ ابوالحسن محمّد بن محمّد مفیدمحمّد بن محمّد بصروى، فقیهى فاضل و شاعرى فصیح بود که از استادانى همچون سید مرتضى روایت مى کند.
جبرئیل بن اسماعیل قمى، پدر شاذان بن جبرئیل از راویان محدث بصروى است.
به گفته افندى اقوال فقهى او در منابع استدلالى فقه شیعه همچون مدارک الاحکام نقل شده است. «المعتمد»، «المفید» و دیوان شعر از آثار اوست.
ابوصلاح حلبى در «تقریب المعارف» در فصل مربوط به معجزات امام محمّد باقر(علیه السلام) از وى حدیث و روایت نقل مى کند.
فرزندان
تعداد فرزندان ابوالصلاح بر ما پوشیده است، البته شهید اول در «غایة المراد فى شرح نکت الارشاد» از شخصى به نام «شیخ ابوالحسن على بن منصور بن تقى حلبى» نام مى برد.([14])
این سخن مى رساند که یکى از پسران ابوالصلاح، منصور نام داشته و فرزند او «على» نیز از نوادگان ابوالصلاح است.
افکار و آراء
ابوالصلاح در مسایل فقهى و اعتقادى، آراء و نظریاتى دارد که تفصیل آن را باید در تألیفات موجود او پى گیرى کرد.
تحصیل ابوالصلاح در بغداد، به ویژه نزد سید مرتضى سبب شد که فقه ابوالصلاح، در کلّیات تفاوت چندانى با فقه بغداد و نظرات سید مرتضى نداشته باشد، امّا در جزئیّات، اختلاف نظر ابوالصلاح با استادش سید مرتضى تا آن جا بود که ابوالفتح کراجکى ـ از شاگردان آن دو بزرگوار ـ کتابى با عنوان «غایة الانصاف فى مسایل الخلاف» نوشت و در آن، به نقض آراى ابوالصلاح و دفاع از نظریّات سید مرتضى پرداخت. برخى از آراى مهم ابوالصلاح بدین شرح است:
ولایت فقیه در امور سیاسى و اجتماعى
ابوالصلاح عقیده دارد که در زمان غیبت امام دوازدهم(علیهم السلام)، «فقیه امین» جانشین امام معصوم است و به عنوان «نایب امام» یا «نایب ولىّ امر»، اداره امور جامعه اسلامى را بر عهده مى گیرد و دامنه اختیارات نایب امام فقط امور قضایى نیست، بلکه شامل امور حکومتى نیز مى گردد.
به عقیده ابوالصلاح، بر فقیه لازم است براى احقاق حقوق مردم و اجراى احکام الهى، مناصب گوناگون قضایى و حکومتى را حتى از سوى سلطان و حاکم جائر بپذیرد.
از دیدگاه او، فقیه امین در دوران غیبت امام معصوم، وظایف و اختیارات امام معصوم را در مورد حقوق مالى، بر عهده دارد.([15])
ابوالصلاح در نظریه ولایت فقیه بر بسیارى از فقیهان پیشى گرفته است. وى همچنین حکم به لزوم بر پایى نماز جمعه در زمان غیبت کرده است.([16])
ابوالصلاح حلبى توانست شاگردانى را تربیت کند که بعدها از افتخارات شیعه شدند. برخى از آنان عبارتند از:
1. ابوالحسن ثابت بن اسلم حلبى(متوفا: 460 هـ .ق.)
وى از معروف ترین شاگردان ابوالصلاح بود که پس از وفات استاد، برجاى او نشست.
ثابت بن اسلم در علوم مختلف صاحب نظر بود و کتابى در توضیح قرائت عاصم([17]) و مطابقت آن با قرائت قریش نوشته است.
ثابت علاوه بر تدریس و ارشاد مردم، اداره کتابخانه بزرگ و مهم حلب را نیز به عهده داشت.
این کتابخانه به منزله مرکز فرهنگى تشیّع در حلب بود و بیش از 10000 جلد از آثار علمى ارزشمند آن دوران که به خطّ نویسندگان یا نسخه برداران نگارش یافته بود، در خود جاى داده بود.([18])
در آن عصر، تبلیغات اسماعیلیان در شام و حلب گسترش فراوان یافت. ثابت با افکار آنان مخالفت کرد و براى آن که شیعیان در دام تبلیغات اسماعیلیان گرفتار نشوند، کتابى را در افشاى گمراهى آنان به رشته تحریر در آورد.
اسماعیلیان حلب او را دستگیر و به مصر، مرکز اسماعیلیه فرستادند.
والى مصر که سرسختى و مقاومت ثابت را در دفاع از عقاید خود را مشاهده کرد، فرمان داد او را به دار آویخته و کتابخانه پرارزش حلب را نیز آتش زنند.([19])
2. ابوالقاسم بن برّاج(متوفا: 481 هـ .ق.)
ابن برّاج در مصر متولد شد و چون مدت زیادى قضاوت طرابلس را بر عهده داشت به طرابلسى مشهور شد.
ابن برّاج در درس سید مرتضى([20]) نیز حاضر شد و هفت سال از او بهره علمى برد.
سید مرتضى به ابن برّاج احترام بسیار مى گذاشت.
ابن برّاج پس از مدتى، به نیابت از استاد دیگرش، شیخ طوسى، راهى شام شد و در طرابلس اقامت کرد و به قضاوت پرداخت. در فقه شیعه، هرگاه از «قاضى» یاد مى شود، مقصود ابن برّاج است.([21])
نوشته هاى کلامى و فقهى متعددى از وى بر جاى مانده است که برخى از آنان عبارتند از:
1 ـ الجواهر، در فقه.([22])
2 ـ شرح جعل العلم و العقل، در فقه.
3 ـ المهذّب، در فقه.
سایر تألیفات ابن برّاج به دست نیامده است.
3. عزّ الدین عبدالعزیز طرابلسىوى پس از ابن برّاج، قضاوت طرابلس را بر عهده گرفت.([23])
بیشتر سندهاى روایاتِ تألیفات ابوالصلاح، به عزالدین باز مى گردد.
روایات عزّالدین از ابوالصلاح، در سندهاى گوناگون محدثان و فقیهان امامیه همچون علاّمه حلّى و شهید اول به چشم مى خورد.([24])
4.محمّدبن على کراجکى(متوفا:449هـ .ق.)
ابوالفتح کراجکى از فقیهان بزرگ نیمه اول قرن، پنجم هجرى است. وى از شیخ مفید، سید مرتضى و شیخ طوسى نیز کسب دانش نموده است.
کراجکى به شهرهاى شام، فلسطین و مصر که محل حکومت خلفاى فاطمى بود، سفر کرد و سال ها در رمله، طرابلس، طبریّه، دمشق، حلب و چند شهر دیگر اقامت کرد تا مبانى مذهب امامیه را ترویج کند.([25])
شمارى از تألیفات کراجکى عبارتند از:
1 ـ کنز الفوائد.
2 ـ معدن الجواهر و ریاضة الخواطر.
3 ـ الاستنصار فى النص على الائمّة الاطهار.
4 ـ رسالة فى تفضیل امیرالمؤمنین.([26])
کراجکى کتابى به نام «غایة الانصاف فى مسایل الاختلاف» نوشته است. وى در این کتاب، مسایل مورد اختلاف سید مرتضى و ابوالصلاح را بررسى کرده و سپس نظرات خود را ابراز نموده است.([27])
5. ابومحمّد ریحان بن عبدالله حبشىاو فقیه و محدث است و از ابوالصلاح و کراجکى روایت کرده است. سیوطى و ابن حجردر وصف او گفته اند: از فقیهان بزرگ امامیه در دیار مصر بود.
6. عبدالرّحمن بن احمد نیشابورىاو از محدثان بزرگى است که براى شنیدن روایت، به کشورهاى اسلامى مسافرت کرد و در رى اقامت کرد. لذا به رازى نیز شهرت دارد. بیش از 3000 محدث در درس او شرکت مى کردند.([28])
ابن سمعانى مى گوید: برخى احادیث او را مطالعه کردم. در یکى از مجالس حدیث، در مورد اسلام آوردن ابو طالب(علیه السلام) احادیثى را آورده است.([29])
برخى از تألیفات وى عبارتند از :
1 ـ سفینة النجاة.
2 ـ العلویّات.
3 ـ الرضویّات.
4 ـ مختصرات المواعظ و الزواجر و الآداب.([30])
7. الداعى بن زید حسینى آوىّوى از ابوالصلاح و بعضى دیگر از محدّثان روایت مى کرده است.([31])
8. تراب(تواب) بن حسین بصروىاو فقیه و محدّث است و از ابوالصلاح روایت مى کرده است.([32])
آثـار علمـى
ابوالصلاح حلبى برخى از نتایج فعالیت هاى علمى و تحقیقات فراوان خود را بر روى کاغذ آورده و مجموعه هاى فقهى و کلامى ارزشمندى تألیف کرده است.
وى در زمینه علم طب نیز کتابى تألیف کرده است.
آثار علمى ابوالصلاح دو دسته اند:
الف) نوشته هایى که موجود نیست و فقط فهرست نویسان و شرح حال نگاران به نام آن ها اشاره کرده اند، عبارتند از:
1 ـ البدایة، در علم فقه.
2 ـ تدریس الصحّة، در علم طبّ.
3 ـ التلخیص، در علم فقه.
4 ـ التهذیب.
5 ـ الشافیة.
6 ـ دفع شبه الملاحدة.
7 ـ شرح الذخیره، در علم کلام، الذخیره (تألیف سید مرتضى است).
8 ـ العمدة، در علم فقه.
9 ـ الکافیه.
10 ـ اللوامع.
11 ـ مختصر الفرائض الشرعیه.
12 ـ المرشد فى طریق التعبد.
13 ـ المعراج، در علم حدیث.([33])
ب) تألیفاتى که نسخه هاى خطى آن ها موجود است و برخى نیز به طبع رسیده اند، عبارتند از:
1 ـ الکافى فى التکلیف
موضوع این کتاب، تکلیف الهى است. وى در این کتاب، تکلیف شرعى و مباحث فقهى را اصل قرار داده و مباحث اعتقادى را به گونه اى مختصر و به عنوان مقدمه اى بر مباحث فقهى، آورده است. ابوالصلاح در این کتاب، شیوه اى نوین در فصل بندى ابداع کرده است که با توجه به آثار فقهى پیشین امامیه، بى نظیر است.
در آثار فقهى امامیه که در قرن پنجم تألیف شده اند، شباهت هایى با الکافى دیده مى شود که نشانگر رواج و تداول این کتاب در عراق و شاماست.
ابن حمزه در قرن ششم هجرى، هنگام تألیف «الوسیله» روش و شیوه «الکافى» را الگوى کار خود قرار داده است.
همچنین ابن ادریس، دیگر فقیه قرن ششم هجرى در موارد متعدد از کتاب خود «السرائر» به نقل نظرات ابوالصلاح پرداخته و با این که فقیهى دیر پسند است، «الکافى» را کتابى محققانه مى شمرد. ابن زهره، فقیه دیگر حلبنیز در تألیف کتاب «الغنیة»الکافى را یکى از مدارک و منابع اصلى خود مورد توجه قرار داده است.([34])
نسخه هاى خطى «الکافى» در این کتابخانه ها موجود است:
1 ـ کتابخانه مولا محمّد على خوانسارى در نجف.
2 ـ کتابخانه سید حاج آقا، نواده سید حجّة الاسلام اصفهانى.
3 ـ کتابخانه مولا محمّد حسین قمشه اى در نجف.
4 ـ کتابخانه شیخ مشکور در نجف.
5 ـ کتابخانه آستان قدس رضوى.
6 ـ کتابخانه آیت الله حکیم در نجف (تاریخ کتابت: 1224 هـ .ق.)
7 ـ کتابخانه مدرسه بروجردى در نجف (تاریخ کتابت: 1237 هـ .ق.)
8 ـ کتابخانه مجلس شوراى اسلامى در تهران.
9 ـ کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامى تهران (تاریخ کتابت: 1230 هـ .ق.)
10 ـ کتابخانه آیت الله العظمى گلپایگانى در قم (تاریخ کتابت: 1222 هـ .ق.)
11 ـ کتابخانه آیت الله العظمى مرعشى نجفى در قم.([35])
کتاب الکافى، اخیراً به کوشش آیت الله رضا استادى منتشر شده است.
2 ـ تقریب المعارف
این کتاب که دومین تألیف موجود ابوالصلاحاست، به همّت آیت الله استادى منتشر شده است.
موضوع این کتاب علم کلام و مسایل اعتقادى است.
دانشمندان و بزرگان متعددى از این کتاب نام برده و آن را مورد توجه خود قرار داده اند.([36])
تنها نسخه خطى موجود از این کتاب، در کتابخانه آیت الله العظمى مرعشى در قم وجود دارد که ناقص است و بخش هایى از آن مفقود شده است.
تاریخ کتابت این نسخه، 191 صفحه اى، قرن یازدهم هجرى است.
از سخنان شیخ آقا بزرگ تهرانى بر مى آید که نسخه اى دیگر از این کتاب در حاشیه نسخه خطى «کفایة الاثر»، یکى دیگر از کتب اعتقادى امامیه وجود دارد. این نسخه مربوط به سال 1009 هـ .ق. و به خط افضل بن حسن شوشترىاست.([37])
این کتاب در چهار بخش تدوین شده است:
1 ـ توحید، نبوّت و امامت.
2 ـ توضیح در مورد خلفاى پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)و بررسى شخصیت و ابعاد وجودى آن ها.
3 ـ مباحث مربوط به امام عصر(عج).
4 ـ جزء آخر کتاب در نسخه حاضر موجود نیست. تنها 2 صفحه از آن باقى مانده است.([38])
3 ـ البرهان على ثبوت الایمان
سومین تألیف از آثار موجود ابوالصلاح، درباره علم کلام است. این تألیف مختصر است و تاکنون به چاپ نرسیده است و به صورت نسخه خطى در کتابخانه آستانِ قدس رضوى در مشهد و کتابخانه آیت الله العظمى حکیم در نجفموجود است.
نسخه اى از این کتاب در قرن هشتم هجرى، توسط «حسن بن الحسن دیلمى» در ضمن اعلام الدین نوشته و نگه دارى شده است.
ابوالصلاح در این نوشته مختصر، توحید و عدل را بررسى کرده و مسایلى را بیان کرده است که به عقیده وى، باور داشتن آن ها سبب نجات و عدم اعتقاد آن ها موجب کفر مى گردد.([39])
ابوالصلاح در سخن دیگران
1 ـ شیخ طوسى:
«تقى بن نجم حلبى فردى مورد اعتماد است و تألیفاتى دارد. او نزد من و سید مرتضى به قرائت و تحصیل پرداخته است.»([40])
2 ـ ابن ادریس:
«محاسن و نیکى هاى فراوانى دارد و صاحب تألیفات نیکوست که با الفاظى روان نگاشته شده اند.»([41])
3 ـ ابن داود«فقیهى عظیم الشأن و از بزرگان مشایخ شیعه است و به گفته شیخ طوسى، نام و احوال او مشهور است و نیاز به توضیح ندارد.»([42])
4 ـ ابن شهر آشوب:
«او را از شاگردان سید مرتضى دانسته و از برخى کتاب هایش نام برده است.»([43])
5 ـ منتجب الدین رازى (از بزرگان قرن ششم هجرى):
«فقیهى والا و مورد اعتماد بود. تصنیفاتى دارد که یکى از آن ها «الکافى» است.([44])
6 ـ شهید ثانى:
«شیخ مفید فقیه و سعید، نماینده سید مرتضى در نواحى حلب بود.»([45])
7 ـ صاحب ریاض:
«از این که شیخ طوسى که استاد ابوالصلاح بوده، نام شاگردش را در شمار بزرگان شیعه مى آورد، به جلالت و منزلت والاى او در علم و دین پى مى بریم.»([46])
8 ـ علاّمه حلّى:
«در پیروى از نظریات او (ابوالصلاح) هیچ اشکال و محذورى وجود نداردزیرا وى یکى از اعیان و بزرگان است.»([47])
9 ـ شمس الدین ذهبى(از بزرگان اهل سنّت):
«تقى بن نجم بن عبیدالله ابوالصلاح حلبى، شیخ شیعه و عالم رافضیان در شام بود. یحیى بن أبى طىّ حلبى در تاریخش مى گوید: او از متشخّص ترین علماى شام بود که علم و بیان را جمع کرده و در علوم ادیان و علوم ابدان، صاحب نظر بود. در سال 374 هـ .ق. در حلب متولّد شد و سه بار براى آموزش علوم دینى به عراق رفت و نزد سیّد مرتضى به تحصیل پرداخت.
ابوالصلاح در فقه اهل بیت، علاّمه بود. نوشته هایى نیز در اصول و فروع دارد. کتابهایش بین بزرگان قوم مشهور است. زهد و قناعت و بزرگى و جلالت از صفات بارز او بود. به حضور در جمع و برپایى جماعت بسیار راغب و مشتاق بود. از کسانى که نزد او به آموزش و تحصیل مى پرداختند، هیچ هدیه اى نمى پذیرفت. از هوش و ذکاوت بهره فراوان داشت و در علوم متعددى متبحر بود.»([48])
10 ـ علاّمه مجلسى:
«تقى بن نجم، مشهور به ابوالصلاح از بزرگان و راویان مورد اعتماد است. از او چند کتاب باقى استکتاب تقریب المعارف که یکى از نوشته هاى اوست، تألیفى نیکو در علم کلام است و مؤلّف آن بزرگ تر از آن است که محتاج به بیان و توضیح باشد.»([49])
11 ـ شیخ حرّ عاملى:
«او عالمى فاضل، مورد اعتماد و فقیهى محدّث بود، ابن برّاج از او روایت مى کند و هم عصر شیخ طوسىبود. کتاب هایى از خود بر جاى نهاده است. یکى از آن ها، تقریب المعارف است که من آن را کتابى نیکو و متقن یافتم. علاّمه او را توثیق و ستایش مى کند.»([50])
12 ـ شیخ عباس قمى:
«ثقه جلیل عظیم الشأن، شیخ أقدم، عالم فاضل فقیه محدّث، از بزرگان شیوخ و علماى شیعه معاصر شیخ طوسى است.»([51])
13 ـ شیخ آقا بزرگ تهرانى:
«تقى الدینفرزند نجم حلبى، مشهور به ابوالصلاح، فقیه و بزرگ مورد اعتماد شیعه، از شاگردان سید مرتضى و شیخ طوسى است.»([52])
14 ـ میرزا محمّد على مدرس:
«شیخ اجل اقدم، فقیه فاضل، محدّث، ثقه و معتمد از اعاظم مشایخ امامیّه، از اعیان فقها و متکلمین قرن پنجم هجرى قمرى شیعه مى باشد که در مراتب علمیّه و ایفاى وظایف دینیّه داراى مقامى عالى و از تلامذه شیخ طوسى و سید مرتضى بود. نزد سلاّر بن عبدالعزیز دیلمى تلمّذ نمود و از طرف سید به تدریس و قیام به امور دینیّه بلاد حلب منصوب شد. به همین جهت، به خلیفة المرتضى موصوف گردید. از طرف شیخ طوسى نیز در بلاد شام نیابت داشت.»([53])
[1] - سفرنامه ناصر خسرو، ص 14.
[2] - آثار البلاد و اخبار العباد، (ترجمه، ج 1، ص 236).
[3] - اعلام النبلاء، ج 7، ص 410 و ج 4، ص 21 و دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 91.
[4] - دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 609.
[5] - اعلام النبلاء، ج 4، ص 189.
[6] - دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 609 و الوافى بالوفیات، ج 10، ص 47.
[7] - خلیفه به معناى جانشین و نماینده است. اعیان الشیعه، ج3، ص 634دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص608.
[8] - اعیان الشیعه، ج 3 ،ص 634معجم رجال الحدیث، ج3، ص 377دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص608.
[9] - مقدمه تقریب المعارف، ص 112.
[10] - ریحانة الادب، ج 7، ص 161 والفهرست، ص 44.
[11] - رجال الطوسى، ص 457.
[12] - مستدرک الوسایل، ج 3، ص 480.
[13] - اعیان الشیعه، ج 2، ص 635 و دائرة المعارف تشّیع، ج1، ص414.
[14] - تقریب المعارف (مقدمه)، ص 17 و ریاض العلماء، ج4، ص268.
[15] - الکافى، ص 421 و 423.
[16] - براى آگاهى بیشتر که نظرات ابوالصلاح، به الکافى (نوشته او) و دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج5، ص609 مراجعه شود.
[17] - مقصود قرائت قرآن به روش عاصم است.
[18] - سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 189 و دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 609.
[19] - سیر اعلام النبیلاء، ج 4، ص 189 و لسان المیزان، ج 2، ص 75.
[20] - از استادان ابوالصلاح.
[21] - اعیان الشیعه، ج 3، ص 635 و دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 95.
[22] - این کتاب در مجموعه «الجوامع الفقیّه» چاپ شده است.
[23] - تقریب المعارف، مقدمه، ص 14.
[24] - روضات الجنات، ج 4، ص 205.
[25] - مفاخر اسلام، ج 3، ص 327 و روضات الجنّات، ج 6، ص213.
[26] - همان.
[27] - مفاخر اسلام، ج 3، ص 325.
[28] - دائرة المعارف تشیّع، ج1، ص 414 و اعیان الشیعه، ج7، ص464.
[29] - لسان المیزان، ج 3، ص 404.
[30] - اعیان الشیعه، ج 7، ص 464.
[31] - تقریب المعارف، مقدمه، ص 14.
[32] - معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 376.
[33] - روضات الجنّات، ج 2، ص 113 و تقریب المعارف، مقدمه، ص20.
[34] - دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 610 و قاموس الرجال، ج 2، ص 415.
[35] - الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 17، ص 247 و تقریب المعارف، مقدمه، ص 20 و 21.
[36] - دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 611.
[37] - الذریعه، الى تصانیف الشیعه، ج 18، ص 88 و ج 21، ص186.
[38] - تقریب المعارف، مقدمه، ص 25 و 26.
[39] - دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 611 و اعیان الشیعه، ج 3، ص 635.
[40] - رجال الطوسى، ص 457.
[41] - تکملة نقد الرّجال، ج 1، ص 234.
[42] - امال الآمل، ج 2، ص 46.
[43] - معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 377.
[44] - الفهرست، ص 42.
[45] - تنقیح المقال، ج 1، ص 185.
[46] - همان.
[47] - همان.
[48] - سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 77.
[49] - تقریب المعارف، مقدمه، ص 8.
[50] - امل الآمل، ج 2، ص 46.
[51] - فوائد الرضویّه، ص 66.
[52] - اعلام الشیعه، قرن پنجم، ص 39.
[53] - ریحانة الادب، ج 7، ص 161.