علاّمه فخرالمحققین
(682 ـ 771 هـ .ق.)
عنوان مقاله: افتخار پژوهشگران
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
خاندان مطهّر
حضرت على(علیه السلام) درباره شهر حلّه فرمود: یظهر بها قوم اخیاراز آن جا نیک مردانى ظهور خواهد کرد.([1])
همان طورى که امیرمؤمنان فرموده بود، در میان آنان، خاندان هایى مانند خاندان محقق حلّى، آل طاووس و آل مطهر همچون مهتابى در شب ظلمانى مى درخشند.
خاندان آل مطهر در بین آنان ویژگى خاصى دارد و فرزانگان بسیارى را به جهان اسلام ارزانى داشته است.
فقیهان حلّه([2])
حلّه سرزمین فقیهان پارسایى است که خدمات ارزنده اى به جهان تشیع ارمغان آورده اند که اینک نام برخى از آنان را مى آوریم:
1 ـ ورام بن ابى فراس (متوفا: 605 هـ .ق.)
2 ـ ابن ادریس حلّى (543 ـ 598 هـ .ق.)
3 ـ سید فخار موسوى (متوفا: 630 هـ .ق.)
4 ـ نجیب الدین محمّد بن جعفر، معروف به ابن نما(متوفا: 645 هـ .ق.)
5 ـ سید بن طاووس (589 ـ 664 هـ .ق.)
6 ـ سید احمد بن طاووس (متوفا: 673 هـ .ق.)
7 ـ سید عبدالکریم بن طاووس (متوفا: 693 هـ .ق.)
8 ـ محقق حلّى (602 ـ 676 هـ .ق.)
9 ـ ابن سعید حلّى (601 ـ 690 هـ .ق.)
11 ـ سدید الدین حلّى (600 ـ 680 هـ .ق.)
12 ـ مفید الدین محمّد بن جهم.
13 ـ علاّمه حلّى (468 ـ 726 هـ .ق.)
14 ـ ابن داوود حلّى (647 ـ 740 هـ .ق.)
15 ـ فخرالمحققین (682 ـ 771 هـ .ق.)
ولادت
در نیمه شب بیستم جمادى الاولى سال 682 هـ .ق. در شهر حلّه، از خانه بزرگترین دانشمند شیعه یعنى علاّمه حلّى فریاد شادى بلند شد و با تولّد نوزاد پسرى هوشمند و نجیب اعضاى خانواده آل مطهّر حلّى به شادمانى پرداختند. آنان که مدتها تولد چنین فرزندى را به انتظار نشسته بودند نام زیباى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را بر این کودک انتخاب نمودند.
همت عالى و تلاش هاى دلسوزانه پدرِ دانشمند از یک سو و استعداد و ذوق و هوش خدادادى فرزند از سوى دیگر، سبب شد که محمّد، در ده سالگى به درجه اجتهاد نایل آید. او همانند پدر بزرگوارش، قبل از این که به حد بلوغ برسد، از تحصیل نزد استاد بى نیاز شد و به مرتبه اى از فضائل و کمالات رسید که در میان دانشمندان عصر خویش و در محافل علمى و فکرى به «فخرالمحققین» لقب یافت. گاهى هم از او به نام هاى فخر الدین و فخر الاسلام یاد مى شود.([3]) لقب فخر الدین براى اولین بار از پدرش، علاّمه حلّى شنیده شد. این نوجوان نابغه درزمینه مراحل تحصیلات خویش مى گوید:
«من تحصیلات خود را در معقول و منقول و بسیارى از کتاب هاى رایج اصحاب، در محضر پدر و یگانه مربّى خویش، به اتمام رسانیدم و آنگاه از او درخواست کردم که براى من کتابى جامع تر و دقیق تر در فقه تألیف کند.»([4])
مرحوم فاضل هندى فقیه بزرگوار امامیه در آغاز کتاب «کشف اللثام»، که شرح قواعد علاّمه است، بعد از نقل سخنان فخرالمحققین، درباره این فقیه جوان مى گوید:
«ممکن است بعضى از گفته وى تعجب کنند که چگونه در این سن (ده سالگى) به این مقام والا رسیده... فخرالمحققین در آن موقع در حدود ده سال یا کم تر داشته و این لطف و مرحمت الهى است که براى هر کس بخواهد عنایت مى کند... من خود نیز قبل از آن که سیزده سالم تمام شود، از تحصیلات معقول و منقول فارغ شدم و پیش از آن که یازده ساله شدم، کتاب منیة الحریص در شرح تلخیص را نوشتم و قبل از آن، ده کتاب تصنیف کرده بودم و حتى در هشت سالگى «مختصر» و «مطول» تفتازانى را تدریس مى کردم.»([5])
متفکر شهید، قاضى نورالله شوشترى نویسنده کتاب احقاق الحق، در مورد تحصیلات علمى وکمالات اخلاقى و استعداد سرشار فخرالمحققین مى نویسد:
«شیخ فخرالدین محمّد بن شیخ جمال الدین بن مطهرحلّى، افتخار آل مطهر وخال جمالِ پدرِ دانشور بود، در علوم عقلى ونقلى محققى نحریر (زبردست)، و در عُلوِّ فهم و فطرت مدقّقى بى نظیر بود.»
وى سپس از یکى از دانشمندان شافعى به نام حافظ ابرو ـ نویسنده کتاب مجمع التواریخ ـ عبارتى را نقل کرده که حاوى نکاتى در مورد کمالات و فضائل فخرالمحققین است.
حافظ ابرو مى گوید:
«او هنگامى که با پدر خود خدمت سلطان محمّد خدا بنده ـ به مرکز حکومت وى در سلطانیه قزوین آمد ـ دانشمندى جوان، عالى مقام، با استعداد، نیکو اخلاق و پسندیده خصال بود.»
قاضى نورالله شوشترى در ادامه مى نویسد:
«وى درخدمت پدر بزرگوارش تربیت یافته ودر سن ده سالگى نور اجتهاد از ناصیه او تافته، چنان که خود نیز در شروع خطبه قواعد به آن پرداخته و این گونه نبوغ در میان بزرگان ما همچون سید بن طاووس و ابو على سینا و دیگران وجود داشته و هیچ گونه جاى تعجب و شگفتى نیست.»([6])
استادان
1 ـ جمال الدین ابو منصور حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلّى.
فخرالمحققین بیش تر دروس و فنون را نزد پدر خویش، علاّمه حلّى فرا گرفت. مهم ترین رمز موفقیت این دانشمند بى نظیر، بهره گیرى از محضر چنین استاد بى بدیل و تربیت در دامان چنین پدر علاّمه بود. علاّمه حلّى، استادِ فخرالمحققین چنان شخصیت برجسته اى است که قاضى بیضاوى، دانشمند و مفسر شافعى مذهب در مورد وى مى گوید:
«اى مولاى ما، و اى زینت بخش دین! خداوند فضیلت هاى ترا مستدام بدارد! حضرت عالى پیشواى مجتهدان در علم اصول فقه مى باشى.»([7])
فخرالمحققین تربیت یافته مکتب شخصیتى است که در اواخر قرن هفتم، به بالاترین قله دانش بشرى دست یافت و آوازه علم و دانش وى در محافل علمى و مذهبى پیچیده و به عنوان «علاّمه دهر» شناخته شد.
اگر به نوشته هاى علاّمه ـ با آن همه اهمیت و ارزش علمى ـ به دقت نگریسته شود، معلوم مى شود که او از طرف خداوند متعال تائید شده استبلکه او نشانه اى از نشانه هاى خداست و گفته اند که اگر نوشته هاى تحقیقى او را بر روزهاى عمر گرامى اش (از ولادت تا وفات) تقسیم کنند، سهم هر روز یک دفترچه بزرگ (در حدود 1000 سطر) خواهد شد. آثار وى که بالغ بر 500 جلد مى شود، در موضوعات، مختلف، از جمله: فقه، اصول، کلام، اعتقادات، حدیث، رجال، تفسیر، فلسفه، منطق، ادعیه، پرسش و پاسخ و... به جهان علم و دانش عرضه شده است. متأسفانه در میان آن همه تألیفات وى، تنها حدود صد کتاب از آثار خطى و چاپى او شناخته شده که بعضى از آن ها مانند «تذکره الفقهاء» در نمایاندن نبوغ و فضل و هوش او کافى است، از جمله کتاب هاى او مى توان به: الارشاد، تبصرة المتعلمین، القواعد، التحریر، تذکرة الفقهاء، مختلف الشیعه، المنتهى، شرح تجرید، منهاج الکرامه و تلخیص الکشاف، اشاره کرد.
2 ـ رضى الدین على بن یوسف بن مطهر حلّى، برادر علاّمه، او حلّى هفتاد سال در مهد علم و اجتهاد زندگى کرده و در محضر بزرگانى همچون محقق حلّى و پدر، سدید الدین یوسف حلّى پرورش یافته بود و از فقیهان نامدار شیعه و از بارزترین عالمان زمان خود بود تنها کتابى که از او به دست ما رسیده، کتاب «العدد القویّه» است.
جوان نمونه
فخرالمحققین از نظر علمى و فضل و کمال فرهنگى، شخصیتى ممتاز وفوق العاده بود و از نظر ادب و اخلاق و صفات پسندیده انسانى نیز سرآمد جوانان روزگار به شمار مى رفت پدر بزرگوارش به او عشق مى ورزیده و به وجودش افتخار مى کرد. علاّمه حلّى در مقدمه کتاب «الفین» مى نویسد:
«من براى اجابت خواهش فرزند عزیزم «محمّد» ـ که خداوند دنیا و آخرت او را آباد گرداند ـ این کتاب را املاء نمودم. او نیز نسبت به پدر و مادرش از هر گونه احترام و خدمتگذارى دریغ ندارد. امیدوارم خداوند سعادت دو جهان را به وى ارزانى دارد، چنانکه او نیز با بکارگیرى نیروى عقلى و حسى خود از من اطاعت نموده و با گفتار و کردار خویش موجبات خوشنودى مرا فراهم کرده است. او به اندازه چشم بهم زدن هم مرا نافرمانى نکرده است من هم ثواب این کتاب را به پسرم محمّد اهداء مى کنم. خداوند او را از هر خطرى محفوظ بدارد و هر گونه بدى و زشتى را از وى برطرف نماید و او را به آرزوهایش نائل گردانیده و از گزند دشمنانش در امان بدارد.»([8])
علاّمه حلّى در هر فرصتى از او تجلیل مى نمود. چنانکه در کتاب قواعد در ستایش فخرالمحققین مى گوید: «این کتاب را به خواهش محبوب ترین خلق در پیش من و عزیزترین آنان یعنى پسر عزیزم، محمّد مى نویسم. خداوند عمر او را دراز گرداند، تا با دست خود مرا به خاک بسپارد و برایم طلب آمرزش کند. من نیز خالص ترین دعاى خود را براى خوشبختى و سعادت او اختصاص خواهم داد. او همیشه یار و یاور و مطیع من بوده است.»
ودر جاى دیگرمى گوید: «خداوند به او عمر طولانى همراه با سعادت و خوشبختى عنایت کند و از حوادث تلخ او را نگه داشته و مرا فداى او گرداند.»([9])
در اثر دعاى پدر، فخرالمحققین حدود 89 سال عمر موفق و با برکت همراه با خدمات مهم علمى و فرهنگى در طول تاریخ داشت. علاّمه حلّى در کتاب ارشاد به حقوق متقابل فرزند و والدین اشاره کرده و مى گوید: «از آن جا که خداوند متعال حقوق متقابلى را براى فرزند و والدین قرار داده و همچنان که اطاعت والدین را بر فرزند واجب کرده، همین طور بر آن ها هم مهربانى و برآوردن نیازها و درخواست هاى فرزند را لازم گردانیده است، من کتاب ارشاد الاذهان را در همین راستا و جهت برآوردن درخواست فرزند عزیزم، محمّد تصنیف کردم.»
آثـار
1 ـ ایضاح الفوائد: این کتاب شرح کتاب قواعد است که فخرالمحققین آن را به دستور پدرش تصنیف کرده و بنا به گفته شیخ بهائى، نظیر آن در فقه استدلالى تألیف نشده است.
آراى فخرالمحققین در کتاب ایضاح الفوائد مورد توجه دانشمندان و فقیهان مى باشد.
2 ـ تحصیل النجاة: این کتاب درباره اصول دین است.
3 ـ شرح کتاب نهج المسترشدین، تألیف علاّمه حلّى، که در موضوع علم کلام نگاشته شده است.
4 ـ شرح مبادى الاصول.
5 ـ غایة السئول: این کتاب شرح تهذیب الوصول علاّمه مى باشد.
6 ـ ثبات الفوائد فى شرح اشکالات القواعد.
7 ـ جامع الفوائد: این کتاب شرح خطبه قواعد است.
8 ـ حاشیه بر ارشاد الاذهان علاّمه.
9 ـ الکافیة الوافیه: این کتاب درباره علم کلام است.
10 ـ منبع الاسرار.
11 ـ مناسک حج.
12 ـ رساله فخریه: این رساله درباره نیّت عبادات است.
13 ـ رساله پرسش و پاسخ: در باره مسائل فقهى و کلامى است.
14 ـ المسائل المظاهریه.
15 ـ واجبات الصلوة الثمانیه.
افزون بر این مقالات، فخرالمحققین بر اساس فرمان پدرش، کتاب هاى ناقص او را تکمیل کرد. زیرا علاّمه در موارد متعددى، فخرالمحققین را به اتمام کتابهاى نیمه تمام خویش توصیه مى کند. فخرالمحققین علاوه بر تکمیل، بعضى از کتاب هاى علاّمه را نیز پاکنویس نموده است.
اجازات
یکى از از کارهاى مهم فخرالمحققین در عرصه فرهنگى، صدور اجازات متعدد به بزرگان علم و دانش بود. در ایّام گذشته و در میان علما و اهل دانش رسم بر این بود که دانشوران و پژوهشگران هنگامى که خود را در مقام دانش احساس مى کردند به یکى از اساتید و مشایخ و بزرگان عصر خویش رجوع نموده و دانش و تحصیلاتشان را عرضه مى کردند و آن استاد فرزانه هنگامى که از معلومات و استعداد و تقواى او مطمئن مى شد براى وى اجازه اى صادر مى کرد که در بخشى از آن ها علاوه بر اینکه به سطح معلومات و مراتب تقواى اجازه گیرنده اشاره مى شد به او اجازه مى دادند کتاب هاى خودِ استادِ اجازه دهنده و کتاب ها و روایات سلسله اساتید او را نیز نقل کند.
همچنانکه اجازه نامه شهید اول از استاد بزرگوارش فخرالمحققین را در بخش دیگر ملاحظه خواهید کرد.
این اجازات علاوه بر اینکه نوعى تشویق و مدرک علمى و ارزیابى معلومات وى محسوب مى شد به عظمت شخصیتِ اجازه دهنده هم دلالت مى کرد زیرا معمولاً دانشمندان و محققّین فراوانى به اساتید و اندیشمندان معاصر و همسطح خویش رجوع کرده و براى تکمیل و اثبات مراحل تحصیلات خویش از او درخواست اجازه مى کردند و گاهى مى شد که آنان به همدیگر اجازات متقابل صادر مى کردند چنانکه شیخ حر عاملى(رحمه الله) و علاّمه مجلسى(رحمه الله) از همدیگر اجازه نامه دریافت کردند.([10])
بر این اساس فخرالمحققین یکى از اساتید و شیوخ اجازه محسوب مى شود که دانشمندان زبردست و بزرگانى برجسته به او رجوع کرده و اجازه نقل روایت و کتاب دریافته اند و این کثرت مراجعه کننده دلیل دیگرى برجایگاه باشکوه این ستاره فروزان علم و دانش در میان اندیشوران عصر خویش است.
بسیارى از بزرگان از این استادِ دانشگاهِ حلّه و افتخار فقهاى امامیه و شخصیت برجسته جهان اسلام اجازه نقل روایت دریافت کرده اند که از جمله آن ها مى توان از افراد زیر نام برد:
1 ـ ابوالفتوح احمد بن على آوى
2 ـ شمس الدین بن محمّد آوىاین دو اندیشمند که از علماى عصر فخر المحققین مى باشند در سال 705 از آن بزرگمرد اجازه گرفته اند و این نشان مى دهد که او در سن 23 سالگى شایسته مقام صدور اجازه بوده است.
3 ـ سید ناصر الدین علوى حسینى
4 ـ سید عبدالکریم غیاث الدین اعرج حسینى(خواهر زاده علاّمه)
5 ـ سید ناصر الدین حمزه بن محمّد علوى حسینى
6 ـ شیخ حسن بن مظاهر حلّى
7 ـ شیخ محمّد بن محمّد اسفندیارى آملى
8 ـ شیخ یحیى ابن المظفر بن محمّد مطهر حلّى(فرزند فخرالمحققین)
9 ـ شیخ شمس الدین محمّد بن ابى طالب
10 ـ شهید اول در سال 751 و در 17 سالگى در حلّه و در منزل فخرالمحققین از او اجازه دریافت کرده است او همچنین به دریافت اجازه دوم و سوم خود، در سال هاى 756 و 758 از دست این بزرگمرد علم و فقاهت مفتخر گردیده است.
11 ـ شیخ عزالدین حسن عاملى دمشقى
12 ـ زین الدین على بن شیخ عز الدین حسن بن مظاهر
13 ـ سید ابى طالب امین الدین احمد بن محمّد حلبى
14 ـ سید محمّد بن علاء بن الحسن نظام الدین
15 ـ شیخ شمس الدین محمّد بن صدقه
16 ـ سید حیدر علوى حسینى آملى (شاگرد مبرز فخرالمحققین)
17 ـ عمادالدین حسین بن احمد کاشى که سه نوع اجازه دریافت کرده است.
شاگردان
فخرالمحققین علاوه بر تألیف کتاب هاى سودمند و تکمیل تألیفات ناتمام پدر بزرگوار خویش در پرورش نخبگان و دانشمندان فرزانه موفقیت چشمگیرى داشت، او که به تعلیم و تربیت افراد عشق مى ورزید، شاگردانى تربیت نمود که در عرصه علم و عمل، هدایتگر انسان هابه سوى سعادت شدند. اینک به معرّفى برخى از شاگردان او مى پردازیم:
1 ـ محمّد بن مکى عاملى جزینى، معروف به شهید اول: او در سال 734 هـ .ق. متولد شد و در سال 751 هـ .ق. در 16 سالگى از فخرالمحققین اجازه دریافت کرد.
او بارها به شهر حلّه سفر کرد و از این استاد بزرگ فقه، توشه ها اندوخت و بهره ها گرفت.
فخرالمحققین از بین صدها شاگرد و دانشگاه حلّه، نبوغ علمى و فکرى این جوان هوشمند را دریافت و عنایت ویژه اى به تعلیم و تربیت وى نشان داد. او سؤالات و شبهات این شاگرد جوان را به دقت گوش مى کرد و در فرصت هاى مناسب از وى تجلیل مى نمود که ما فقط به یک مورد آن اشاره مى کنیم: فخرالمحققین در اجازه نامه اىکه به خط خویش در پشت کتاب قواعد، براى شاگرد ممتاز خویش، شهید اول نوشته است، مى گوید:
«مولاى ما، امام و پیشواى بزرگ، افضل علماى عالم، آقاى فضلاى بنى آدم، آفتاب حق و دین، محمّد بن مکى بن محمّد بن حامد ـ که خداوند عمر جاویدان به او عطا کند ـ در نزد من این کتاب را خوانده و مشکلات و پیچیدگى هاى آن را حل نموده است. من به او اجازه مى دهم تمام کتاب هاى پدرم(قدس سره) و جمیع مصنفات اصحاب متقدم ما (رضى الله عنهم) را از من و همچنین طریقه مذکور پدرم را روایت کند.»([11])
از مهمترین تألیفات شهید اول مى توان از کتاب هاى: اللمعه الدمشقیه، الدروس الشرعیه، البیان و ذکرى الشیعه نام برد.
وى بعد از سال ها تلاش و فداکارى در راه احیاى شریعت محمّدى(صلى الله علیه وآله) و ترویج فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام)، در سال 786 هـ .ق. در 52 سالگى توسط مخالفان مذهب شیعه به طرز فجیعى به شهادت رسید و در آتش قهر دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) پروانه وار سوخت.([12])
2 ـ شیخ جمال الدین احمد بن متوج بحرانى، نویسنده آیات الاحکام (موسوم به منهاج الهدایه).
3 ـ شیخ ناصر متوج بحرانى (متوفا: 727 هـ .ق.)
4 ـ سید حیدر آملى، نویسنده کتاب هاى کشکول و منبع الاسرار.
5 ـ سید بدرالدین مدنى، فرزند حسن بن نجم الدین مدنى.
6 ـ سید تاج الدین ابن معیه حسنى که نام او محمّد ابن قاسم و از نسب شناسان معروف است. او مردى فاضل، عالم، شاعر و ادیب بود که شهید اول از او به عنوان اعجوبه زمان یاد کرده که در تمام فضائل و مناقب و آثار، یگانه دهر بوده است.([13])
7 ـ شیخ ظهیر الدین، فرزند فخرالمحققین،که نام او محمّد بن محمّد بن مطهر بوده و در زمان حیات پدر خویش وفات یافت.
8 ـ شیخ نظام الدین على بن عبدالحمید النّیلى از مشایخ ابن فهد حلّى.
9 ـ فاضل مقداد بن عبدالله سیورى، نویسنده کتاب هاى کنز العرفان، شرح باب حادیعشر و اللوامع الالهیه.
مسافرت به ایران
در قرن هشتم هجرى، پس از وفات غازان خان مغول (703 هـ .ق.) اولجایتو به حکومت رسید. او که از مادرى مسیحى به دنیا آمده بود، دین مسیحیت را اختیار کرد. اولجایتو با دخترى مسلمان ازدواج کرد و توسط همسرش مسلمان شود. اولجایتو پس از مسلمان شدن، نام خود را به «سلطان محمّد خدابنده» تغییر داد. به جهت نفوذ علماى حنفى در آن روزگار، شاه نیز مذهب حنفى را اختیار کرد. علماى حنفى فرصت را مغتنم شمردند و شروع به ترویج مذهب حنفى نمودند و در این راه از هیچ کارى فرو گذار نکردند. آنان به آزار و اذیت علماى فرقه هاى دیگر پرداختند. زمانى که خواجه عبدالله مراغى شافعى، با تلاش وزیر شافعى مذهبِ شاه، قاضى القضاه ایران شد، درگیرى بین مذاهب حنفى و شافعى به اوج خود رسید، تا جایى که فرقه ها به جاى بحث منطقى، شروع به افشاگرى علیه یک دیگر کردند و به هر نحو ممکن قصد مخدوش کردن شخصیت طرف مقابل را داشتند این امر تا آن جا پیش رفت که منجر به اهانت به اصل اسلام و دلسردى مردم از اسلام گردید.
با دیدن چنین مناظر اسف انگیز، کم کم امیران مغول از مسلمان شدن خود پشیمان شدند و به مرور، دست از اسلام کشیدند و به دین اجداد خود باز گشتند. این رجعت هر روز فزونى مى یافت و سرعت مى گرفت. سلطان محمّد خدابنده که اوضاع را چنین دید، از مذهب حنفى دست برداشت و تا سه سال مذهب دیگرى را اختیار نکرد و در تحیّر و سرگردانى به سر برد، لکن اعتقاد او به اصل اسلام به قوت خود باقى بود. بالاخره یکى از امیران سلطان پیشنهاد مذهب تشیع را به شاه نمود. سلطان محمّد که تمام فرقه ها را مانند یک دیگر مى پنداشت، سخت عصبانى شد و سخن او را رد کرد. پس از تلاش فراوانِ امیر، سلطان محمّد که نام و آوازه علاّمه حلّى را شنیده بود، او را به حضور طلبید و از او در مورد مذهب شیعه اطلاعات گسترده اى خواست و تأکید نمود که در کتابى، ادّله عقلى و نقلى شیعه را بیان کند. علاّمه حلّى کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» را تألیف کرد. سپس به همراه فخرالمحققین از شهر حلّه به سوى سلطانیه، حرکت کرد و به دربار سلطان محمّد رفت. و دو کتاب براى سلطان هدیه برد. «منهاج الکرامه» و «نهج الحق» کتاب منهاج الکرامه در مورد شناخت ائمّه معصومین(علیهم السلام) مى باشد و یک دوره امام شناسى است.
این کتاب داراى یک مقدمه و 6 فصل مى باشد. در مقدمه، غرض اصلى از تألیف کتاب بیان شده و در فصل اول مسئله امامت از دیدگاه شیعه و ضرورت وجود امام بیان گردیده وآن گاه به عقائد اهل سنت در این زمینه پرداخته شده است.
در فصل دوم، اثبات حقانیت شیعه امامیه با 6 دلیل روشن مطرح مى شود. فصل سوم، امامت على(علیه السلام) بعد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و عصمت آن بزرگوار را اثبات مى کند. فصل چهارم، در امامت سایر ائمّه(علیهم السلام) دوازده گانه است. علاّمه در فصل پنجم وششم ادّله مخالفین را باطل نموده است.
موضوع کتاب نهـج الحـق موارد اختـلاف اهـل سنّت با قـرآن و سنّت و اثبـات حقـانیت تشیـع مى باشد. هـر دو کتـاب بـه درخـواست سلطان محمـّد خـدابنده نـوشته شـده اسـت.
علاّمه حلّى توانست با این حرکت خود، امّتى را از حیرت برهاند و به سرچشمه زلال تشیّع متصل نماید.
حضور در مناظره هاى پدر
پس از استقرار علاّمه حلّى و فخرالمحققین در مقر حکومت، باب مناظره براى کشفِ حقبین علاّمه و خواجه نظام الدین مراغى (قاضى القضاة) باز شد. سلطان محمّد نیز هر روز در محل جلسات حاضر مى شد و با دقت، نتیجه مناظرات را پى مى گرفت. مناظراتِ علاّمه حلّى با قاضى القضاة، سلطان محمّد خدابنده و تمام امیران مغول را بر آن داشت تا مذهب تشیع را برگزینند.
سلطان در تمام کشور اعلان کرد هر کس در انتخاب مذهب آزاد است و هیچ گونه اجبارى بر مذهبى خاص وجود ندارد.این آزادى برگرفته از نظریه تشیّع است که علاّمه آن را به سلطان محمّد آموخت. بدین سان شاه مغول یکى از مروّجان تشیّع گشت و دو مدرسه ساخت و ریاست آن ها را به علاّمه واگذار کرد.
فخرالمحققین در ایران همراه پدر براى نشر معارف اهل بیت(علیهم السلام) فعالیت کرد و سپس در سال 716 هـ .ق. بعد از مرگ سلطان محمّد خدابنده، به حلّه باز گشت. در مدتى که آنان در ایران بودند، سلطان محمّد که شدیداً شیفته فضل و کمالات علاّمه شده بود، دستور داد مدرسه سیّارى را از خیمه و چادر بنا کنند که داراى حجره و مدرس بود و همراه کاروان سلطان آن را حرکت مى دادند. در هر توقف گـاهى که کاروان استـراحت مى کـرد، برنامه هاى علمى ـ فرهنگى مدرسه سیّار دایر مى شد.
علاّمه حلّى و فخرالمحققین در این مدرسه سیّار تدریس مى کردند. آن دو با تحمل دورى از وطن، حدود ده سال در مرکز حکومت مغولان و سراسر قلمرو آنان در ایران به تدریس و تربیت شاگردان پرداختند.([14])
بحث و مناظره با دانشمندان و اثبات حقانیت مذهب شیعه، نگارش کتاب هاى فقهى و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)، مسافرت به شهرها و روستاها و انتخاب شاگردان جدید و آگاه کردن آنان به حقانیت مذهب شیعه، از فعالیت هاى این پدر و پسر دانشمند است. علاّمه در یکى از این سفرها، در سال 709 هـ .ق. در شهر دینور([15]) (امروزه دهستانى است در بخش صحنه کرمانشاهان) تألیف جلد اوّل کتاب الفین را به پایان برد.
فخرالمحققین در آن موقع، 27 بهار از عمر خویش را پشت سر نهاده بود.
آماج تهمت ها
فخرالمحققین در محرم سال 726 هـ .ق. یاور و یگانه مونس خویش را از دست داد. بعد از رحلت علاّمه حلّى، فخرالمحققین احساس غربت و تنهایى مى کندزیرا از یک سو، غم از دست دادن پدرى بى نظیر همچون علاّمه حلّى و از سوى دیگر، مخالفت و تهمت هاى نارواى عده اى از همدوره هاى او که عظمت و شکوه او را بر نمى تابیدند، او را در تنگناى سختى قرار مى دهد تا آن جا که او چند ماه بعد از رحلت پدر وطن خویش را رها مى کند و به آذربایجان مى رود.
رؤیاى راهگشا
فخرالمحققین در حاشیه دلیل 151 کتاب الفین درباره این بخش از زندگى خویش مى نویسد:
«آن گاه که در موقع پاکنویس کتاب حاضر به این دلیل رسیدم، آن موقع با یازدهم جمادى الاخر سال 726 هجرى همزمان بود و من در ناحیه آذربایجان به سر مى بردم، به ذهنم آمد که دلیل مزبور مشابه ادّله خطابى است.([16])
و شایسته نیست که آن را در ردیف ادّله برهانى قرار داد. به همین مناسبت، در پاکنویس آن توقف نمودم. همان شب پدرم، علاّمه را در خواب دیدم در حالى که از شدت ناراحتى، حزن و اندوه سراپاى مرا فرا گرفته بود. به مجرد ملاقات پدر، به شدّت گریستم و از تعداد اندک مددکاران و زیادى دشمنان و کارشکنى مخالفان و دروغ سازى و تهمت هاى نارواى آنان که به من نسبت مى دادند، به پدر بزرگوارم شکایت کردم و اظهار داشتم: کارشکنى و آزار آنان آن قدر مرا به ستوده آورده است که ناچار جلاى وطن نموده و به اراضى آذربایجان روى آورده ام. پدرم فرمود: بس کن، عزیزم! با این شکوه ها و ناله ها بند دلم را پاره کردى! من ترا به خداى بزرگ سپرده ام او تکیه گاه و پشتیبان هر کسى است که پشتیبانى ندارد، اوست که پاداش بدى را به خوبى مى دهد او سلطان دانا و دادگرى است که بر هر چیزى تواناست، ذره هاى کوچک از دیدگاه تیزبین او دور نمى باشد. مطمئنم که بهره هاى آخرت برایت از نعمت هاى زودگذر دنیوى ارزنده تر است و هر کس کارهاى آخرتش را به تأخیر اندازد، او زیانکار است و تو سود خواهى برد. آیا نمى خواهى به نعمت هایى دست یابى که در بهشت بدون دسترنج در اختیار تو قرار بگیرد. به خدا سوگند! هر گاه ستمکار از زیانى که خواهد برد و ستمدیده از سودى که در اثر صبر و بردبارى نصیبش مى شود، آگاه بود مظلوم برپایدارى و استقامت خود خوشحال و ستمگر از کرده خویش پشیمان و بیمناک مى بود.
فرزندم! بیش از این در فراق من محزون مباش، زیرا من به تمام آرزوهاى خویش رسیدم و از بالاترین درجات و نعمات خداوندى بهره مند گردیدم، اکنون کم تر بى تابى کن و من تعهد مى کنم براى آسایش حال تو دعا کنم.
در این جا گفتار پدرم پایان یافت. آنگاه اشکالى را که در دلیل یکصد و پنجاه و یکم به ذهنم خطور کرده بود، به پدرم عرضه داشتم و در همان رؤیا، جواب کافى دریافتم.»([17])
سپس فخرالمحققین در این کتاب، تمام گفته هاى علاّمه حلّى را در پاسخ این سؤال بیان مى کند.
در منظر بزرگان
1 ـ شهید اول، محمّد بن مکى عاملى که سرآمد شاگردان فخرالمحققین است، در اجازه اى که در زمان حیات استادش، به یکى از شاگردانش به نام شمس الدین بن نجده داده است، از فخرالمحققین چنین یاد مى کند: «بزرگمرد و پیشواى امامیه، طلایه دار دانشمندان شیعه، برگزیده انسان هاى کامل و هوشمند، خاتم مجتهدین و افتخار ملت و دین، ابو طالب محمّد فرزند شیخ جمال الدین بن مطهر، که خداوند عمر گرانبهاى او را دراز گرداند و از پیشامدهاى سوء زمانه نگه دارد.»([18])
2 ـ شیخ حر عاملى، نویسنده وسائل الشیعه درباره فخرالمحققین مى نویسد: «او عالمى برجسته، فقیهى محقق و بزرگمردى مورد اطمینان بود» وى در ادامه، از قول یکى از دانشمندان آورده است: فخرالمحققین از چهره هاى درخشان و مورد اطمینان طایفه امامیه است. او مجتهدى جلیل القدر، والامقام و بزرگ مرتبه مى باشد.»([19])
3 ـ محدّث قمى در مورد مرحوم فخرالمحققین نوشته است:
«ابوطالب محمّد بن حسن بن مطهر حلّى، یگانه عصر و گوهر گرانمایه تاریخ تشیع مى باشد در مورد فخرالمحققین همین قدر کافى است که او در ده سالگى به درجه اجتهاد نائل شد. او مورد احترام و علاقه شدید پدر گرامى اش بود و به او خیلى عنایت داشت تا آن جایى که در اولِ تعدادى از کتاب هایش از این فرزند شایسته نام برده و او را ستوده است و به او دستور داده کتاب هاى ناقصش را به اتمام رسانده و نواقص آن ها را بررسى نموده و اشکالاتش را بر طرف نماید.»([20])
ره توشه هاى زندگى
علاّمه حلّى در آخر کتاب قواعد، دستور العملى ارزنده براى فخرالمحققین نوشته است که راهگشا و سعادت آفرین براى تمام جوان هاى مسلمان و الگویى زیبا براى پدران و مادران عزیز است. در بخشى از این وصیت نامه که حاوى نکاتى اخلاقى، اجتماعى، فرهنگى و تربیتى مى باشد، آمده است:
«فرزند عزیزم! خداوند تو را بر انجام اطاعتش یارى کند و بر مداومت به کارهاى خیر توفیقت عطا نماید، و تو را به آنچه که مورد رضایت و خواست اوست، رهنمون شود به تمام آرزوهاى نیکت نائل کرده و در هر دو جهان تو را خوشبخت گرداند.
فرزندم! تو را سفارش مى کنم به تقواى الهى، که شیوه پایدار و لازم، و سپرى نگهدارنده از تمام بدى هاست. تقوا پایدارترین توشه اى است که در روز تنهایى و نگرانى به سراغ شخص آمده و او را از غربت تنهایى رها خواهد ساخت. بر تو باد پیروى کردن از دستورات خداوند و انجام کارهایى که مورد رضایت اوست و دورى کردن از چیزهایى که خداوند مکروه مى دارد و از ارتکاب به آنان نهى کرده است.
اوقات خود را در تحصیل کمالات نفسانیه صرف کن و فرصت هاى زندگى را براى کسب فضائل علمى اختصاص بده.
فرزندم! از پستى به قلّه کمال عروج کن، نیکى هاى خویش را به دیگران بذل کن، به برادرانت یارى رسان، بدى ها را با نیکى پاسخ ده و نیکى ها را با سپاسگزارى ارج بگذار.
از دوستى و معاشرت با افراد پست و نادان دور باش زیرا رفتار بد آنان ناخواسته در تو تاثیر خواهد کرد و در مقابل با دانشمندان و اهل فضیلت همنشین و همراه باش.
سعى کن امروزِ تو بهتر از دیروزت باشد و توکل و صبر و رضا را در وجود خویش پیاده کن.
هر روز و شب به حساب نفس خویش رسیدگى کن و بسیار استغفار نما.
از آه مظلوم بترس، به ویژه از یتیمان و بیوه زنان چونکه خداوند متعال در شکسته شدن دل شکستگان ذره اى مسامحه نمى کند. نماز شب را بر خود لازم بدان چونکه رسول بزرگوار اسلام(صلى الله علیه وآله)مردم را به سوى آن تشویق نموده و سفارش فرموده است.
صله رحم را فراموش نکن زیرا عمر را طولانى مى کند. خوش اخلاق و نرم خو باش، چون که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «شما نمى توانید با اموال و دارایى خویش به مردم گشایش دهیداما با اخلاق زیبا و برخورد خوب مى توانید آنان را خوشحال کنید.» به فرزندان و اولاد على(علیه السلام) همیشه نیکى کن فقها را تعظیم نموده و دانشمندان را محترم به شمار. پیامبر بزرگوار(صلى الله علیه وآله) فرمود: هر کس یک فقیه مسلمان را گرامى بدارد، روز قیامت، آن گاه که خداوند را ملاقات مى کند، از او راضى است اما اگر یک فقیه مسلمان را توهین نماید، خداوند بر وى خشمناک خواهد بود. در افزایش دانش خویش و فهم معارف دینى و تفقه در آن تلاش کن چون که فقهاء وارثان پیامبران هستند.
از کتمان علم و پنهان کردن معلومات خویش بپرهیز و آن را به تشنگان معرفت بذل کن زیرا خداوند در قرآن کریم چنین فرموده است: کسانى که دلایل روشن، و وسیله هدایتى را که نازل کرده ایم، بعد از آن که در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند خدا آن ها را لعنت مى کند.([21])
و این دانشمندان کتوم را لعنت نموده و از سویى دیگر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) هم فرموده: علم و حکمت را به غیر اهلش نسپارید که نوعى ستمگرى است.
همچنان که اگر دانش را از اهل آن دریغ داشته و پنهان کنید، نوعى ظلم محسوب مى شود. تلاوت قرآن و و تفکر در معانى آن و اطاعت از دستورات آن را در برنامه زندگى خویش قرار بده! تحقیق و پژوهش در احادیث نبوى و بررسى معانى آن را سرلوحه کارهاى خود بگردان و من در این مورد کتاب هایى را برایت تألیف کرده ام. تا این جا سخنانى بود که بهره آن براى تو بود.
اما آنچه که به من مربوط مى شود و سود آن براى من باز مى گردد: عهد کن در بعضى اوقات به من طلب رحمت کنى و ثواب بعضى از طاعات خویش را براى من قرار بده، اگر مرا کم تر یاد کنى اهل وفا ترا به بى وفایى متهم مى سازند.
و اگر زیاد از من سخن بگویى، بلند همتان تو را به عجز و ناتوانى نسبت خواهند داد. سعى کن مرا در خلوت ها و بعد از نمازها به یاد آرى. قرض هاى واجب مرا ادا کن! به قدر امکان به زیارت قبر من بیا و چیزى از قرآن برایم بخوان! کتاب هاى ناقص مرا بعد از مرگ کامل کن! آن ها را باز بینى نموده و نواقص و اشتباهاتش را برطرف ساز! فرزند عزیزم! این ها وصیت هاى من به تو بود. تو را به خداوند بزرگ مى سپارم. والسلام علیک و رحمة الله و برکاته.»([22])
وفـات
فخرالمحققین محمّد بعد از 89 سال زندگانى با برکت و تلاش و کوشش در راه ترویج معارف اهل بیت(علیهم السلام)، در سال 771 هـ .ق. نداى حق را لبیک گفت و به سراى باقى شتافت.
پیکر پاک آن عالم فرزانه و دانشمند گرانمایه از شهر حلّه به نجف منتقل شد و در کنار قبر علاّمه حلّى به خاک سپرده شد. قبر مطهر او در کنار بارگاه امیرمؤمنان(علیه السلام) سال هاى متمادى محل تجمّع عاشقان علم و معرفت و محل رفت و آمد دانشمندان و فقیهان بوده است.
فرزندان
از فرزندان آن بزرگوار نام دو تن در تاریخ مذکور است که هر دو از دانشمندان شیعه مى باشند آنان عبارتند:
1 ـ شیخ یحیى ابوالمظفر بن محمّد بن حسن بن یوسف بن مطهر حلّى که در 19 ذى الحجه سال 747 هـ .ق. از پدر بزرگوارش اجازه نقل حدیث و روایت کتاب هاى اصحاب متقدم را دریافته است. میرزا عبدالله افندى درباره او مى نویسد: «شیخ یحیى فرزند فخر الدین و نوه علاّمه حلّى مردى فاضل و دانشمند بود. پدرش رساله اى در موضوع تفسیر زکاة از منظر اصحاب، براى او تألیف نمود و تاریخ تألیف آن هشتم محرم 757 مى باشد. نسخه اى از این رساله مختصر در کتابخانه ما موجود است.»([23])
2 ـ شیخ ظهیر الدین محمّد، فرزند شیخ فخر الدین محمّد: «او از دانشمندان بزرگ شیعه محسوب مى شود. او مردى فقیه، فاضل و شخصیتى با عظمت بوده است ابن معیه از او و او هم از پدر بزرگوارش روایت نقل مى کند.([24])
هر دو برادر شاگردان پدر بزرگوارشان مرحوم فخرالمحققین مى باشند.»
[1] - بحارالانوار، ج 55، ص 222.
[2] - یکى از شهرهاى عراق، میان کوفه و بغداد و در ساحل رود فرات. (فرهنگ معین)
[3] - روضات الجنات، ج6، ص330ریحانة الادب، ج3، ص197. علاّمه حلّى کتاب «قواعد» را به درخواست پسرش نوشت.
[4] - ایضاح الفوائد در شرح مشکلات قواعد، ص 9.
[5] - فوائد الرضویه، ص 487.
[6] - مجالس المؤمنین، ج 1، ص 576.
[7] - علاّمه حلّى، ص 65.
[8] - کتال الفین، ج 1، ص 11.
[9] - ایضاح الفوائد، مقدمه، چاپ جدید.
[10] - وسائل الشیعه، ج 1، ص 78.
[11] - روضات الجنات، ج 7، ص 4 و 5.
[12] - شرح زندگینامه این دانشور بزرگ در مجموعه دیدار با ابرار و گلشن ابرار آمده است.
[13] - روضات الجنات، ج 6، ص 328.
[14] - علاّمه حلّى، ص 89.
[15] - امروزه از بیستون راهى بطرف سنقر کلیایى جدا مىشود که در امتداد رودخانه دینور به طرف شمال مىرود، و در ساحل همین رود، آبادى دینور واقع است. (فرهنگ معین)
[16] - دلیل برهانى اختصاص به خواص دارد و خطابى براى عوام مطرح مىشود. مقدمات دلیل برهانى از یقینیات تألیف مىشود، اما مقدمات دلیل خطابى از مشهورات و مظنونات و مقبولات تنظیم مىیابد.
[17] - الفین، ج 1، ص 125.
[18] - بحارالانوار، ج 104، ص 195.
[19] - امل الآمل، قسم دوم، ص 261.
[20] - الکنى و الالقاب، ج 3، ص 17.
[21] - سوره بقره، آیه 159.
[22] - فوائد الرضویه، ص 491.
[23] - ریاض العلماء، ج 5، ص 372.
[24] - همان، ص 166.