سید على میبدى
(متوفا: 1313ق)
عنوان مقاله: سفیر هدایت
نویسنده: احسان فتاحى
سید على بن محمد على میبدى[1] «علامه میبدى» فقیه، اصولى، شاعر، لغت دان و از مفاخر علماى قرن سیزده و چهاردهم هجرى است. خاندان عالم پرور میبدى طى چند سده عالمان بزرگى را به جامعه اسلامى تقدیم نموده اند.
تولد[2] و تحصیلات
با توجه به این که در یکى از نوشته هایش در سال 1300 ق مى گوید:
«در این سال به حدّ چهل سالگى رسیده ام.»[3]
معلوم مى شود که در حدود سال 1260 ق به دنیا آمده است.
در آغاز تحصیل پدرش موافق نبود، ولى سرانجام او را راضى کرد. او مى گوید:
«مرحوم والد طاب ثراه و جعل الجنة مثواه در اوائل بلوغ به توسط بعضى از اقوام، تکلیف به گرفتن زن و داخل شدن در کار تجارت فرمودند. ]در جواب[ به عرض رسانیدم که حقیر طفلم از آن راه که سعدى گفته است:
عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند *** مرد اگر هست به جز عالِم ربّانى نیست
و اختیار این کار با مردان است، اگر مرد شدم به علوم ربانیه که در دست علما است زن گرفتن و کار دنیا کردن آسان است وگرنه بهتر از براى نامرد مرگ است... مردى کوزه ساز از من مسأله]اى [پرسید، ]جواب آن را[ ندانستم، با خود گفتم: ذریه پیغمبر و نسل فاطمه اطهر که مسأله نداند به چه کار آید، به خصوص که کوزه گرى ]آن مسأله را[ بداند. در این مدت هر وقت یاد آن مرد مى کنم، به خصوص در قنوت نماز وتر، او را دعا مى کنم.»[4]
او براى تحصیل به کربلا رفت. در جایى از کشکول اشاره به نامه اى مى کند که در ایام تحصیل کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) براى پدر نوشته است. وى در این نامه این اشعار را براى پدر فرستاد:
ناز چشم دوستان پنهان نکردى بى قرار *** نشنوى آواز موسیقار و فریاد هزار
تا نسوزى پاى تا سر در محافل همچو شمع *** روشنى بخش مجالس کى شوى اى باوقار
پاى همت زن به دامن فقر و صابر شو در او *** تا نیفتى همچو قارون عاقبت در قعر نار
هر چه آید بر سرت شو غوطهور در بحر صبر *** کام از او کن تلخ تا شیرین شود روز شمار
گوشه خلوت گزین پنهان شو از ابصار خلق *** دیده از لذات دنیا پوش و بر کن دل زار
هیچ مى دانى شب قدر از چه شد خیر الشهور *** چون نهان شد در لیالى یافت قدر بیشمار[5]
اساتید
1ـ شیخ عبدالحسین بن على تهرانى: معروف به شیخ العراقین.
از علماى بزرگ کربلا و کتابخانه بزرگى در آنجا داشت. در سال 1285 ق ناصر الدین شاه فرمان تعویض ضریح و تبدیل آن به طلا با نظارت شیخ العراقین را صادر نمود. از این رو شیخ به سامراءرفت.[6] علامه میبدى به همراه استاد شش ماه (تابستان و پاییز) در سامراء ماند. مجالس درس در آن جا از صبح تا شب دائر بود. یکى از دروسى که علامه میبدى در آن شرکت مى کرد، شرایع السلام محقق حلّى بود و ایشان تقریرات استاد را به رشته تحریر کشید.
سفر شیخ العراقین و میبدى به سامراء قبل از ورود میرزاى شیرازى به آنجا بود.[7]
2ـ فاضل اردکانى: محمد حسین بن محمد اسماعیل اردکانى حائرى (فاضل اردکانى) از علما و مراجع تقلید شیعه بود و در سال 1302ق از دار دنیا رفت. علامه میبدى از محضر وى استفاده ها برد و از ایشان اجازه اجتهاد دریافت کرد.
جدیت در تحصیل
وى در دوران تحصیل با جدیت تمام به تحصیل و تدریس مشغول بود. او براى یادگیرى زبان عربى با دیگران عربى صحبت مى کرد و کتاب فارسى نمى خواند. خود در این باره مى نویسد:
«اوقاتى در عتبات بودیم، روزى در سامراء در محضر استاد طاب ثراه بودم و از همه نوع ]افراد [در مجلس بودند. شیخ رو کردند به قاضى که قدرى از قرآن بخوان و قاضى ]که[ در قرائت استاد بود، شروع ]کرد[ به لحن عرب و صوت خوش قرآن خواندن. حقیر چون لهجه عربى را از اعراب کربلا تحصیل کرده بودم و در قرائت به قدر کفایت بهره داشتم، در چندین جاىِ از آیات، به قاضى اعتراض کردم. مجلس بر قاضى دشوار شد و بعد از فراغ گفت: تو بخوان. بلافاصله شروع کردم به خواندن به نحوى که شیخ استاد در تعجب شد و فرمود: تو جوان و نشوِ تو در یزد و هنوز چندان با عرب معاشرت نداشته اى چگونه قرائت را به لهجه عرب مى خوانى؟
عرض کردم که در کربلا جمعى از اولاد اعراب نزد من درس مى خواندند و با آن ها تعهد نمودم که به قدر مقدور با من به عربى سخن گویند و وقتى در خدمت جدّم حسین(علیه السلام) تضرع نمودم و همین مطلب را خواهش نمودم و چندان گذشت که ماهر شدم و با عرب ها هم سخن مى شدم که چندان عجمیت در من معلوم نبود، بسیار تحسین فرمودند و تمام اهل مجلس گفتند که این حالت شایسته تحصیل است و مکرر با رفقاى عرب و عجم خود در کربلا مى گفتم که عمداً در مجالس، مطالب مشکله را عنوان کنید و از من بپرسید که ندانم و ناچار در فکر مطالعه و فهمیدن آن ها بشوم. گاهى قصاید عربى مى ساختم و نزد شعراى عرب مى خواندم که ایرادهاى عربى بگیرند و مواقع الفاظ عرب را بفهمم و به کلى رجوع به کتب فارسیه نمى کردم مگر کتب ادعیه و مواعظ. و مى دیدم که نکاتى که از تمام کلام فهمیده مى شود هرگز در ترجمه فارسى نمى آید و حتى کتاب حق الیقین مجلسى که در میان کتب فارسى داشتم آن را به دوستى بخشیدم.»[8]
این کوشش باعث شد این روحانى جوان میبدى به ادبیات و دقایق لغات عرب تسلط کافى پیدا کند و کتاب هاى دقیق و بى نظیرى در این زمینه پدید آورد.
هجرت به کرمانشاه
چندى بعد وى به علت بیمارى به کرمانشاه رفت، اما قضاى الهى او را در آن سرزمین ماندگار کرد. بعد از اقامت در کرمانشاه به وظایف دینى قیام نمود و اقدامات مؤثرى انجام داد. ابتدا به آگاه سازى مردم از مسائل شرعى پرداخت و در موارد لازم به اقدامات عملى روى آورد. به چند نمونه از اقدامات وى اشاره مى کنیم.
1ـ مبارزه با شراب خوارى
علامه میبدى بعد از استقرار در کرمانشاه متوجه شد بعضى از مردم به خاطر ندانستن مسأله مرتکب شراب خوارى مى شوند و عده اى گمان مى کنند شرابخوارى گناه کوچک است و خدا ارحم الراحمین است. از این جهت در شب بیست و یکم ماه رمضان که اغلب مردم به عزادارى مشغول بودند، به سخنرانى در مذمت شراب پرداخت. این سخنرانى مؤثر واقع شده و عده اى توبه کردند.[9]
او از راه هاى دیگر هم براى مبارزه با شراب خوارى استفاده کرد. فرزند یکى از بزرگان قبایل در شراب خوارى بسیار حریص بود و کسى به او تذکرى نمى داد، اما علامه میبدى نامه نصیحت گونه اى به وى نوشت و در آن مواردى از مذمت هاى شراب را ذکر کرد. در فرازى از این نامه آمده است:
«گمان من این است که احدى تا به حال اتمام حجت بر شما نکرده... و حقیر به حمدالله مستغنى از مال و قوت و عزت شما هستم و دیدم پدران شما در مجالس تشیع پاس دین بلکه مرد آن روزگار بوده اند و حیف است که مثل شما اولاد خلف از اوصاف پسندیده آن ها باز مانید.»
وقتى نامه به دست این شخص رسید، از این کار پشیمان شد و از گذشته خود توبه کرد.[10]
2ـ اجراى حدود الهى بر شاهزادگان
اقدامات وى در مبارزه با شراب خوارى بسیار مفید بود، اما این پدیده زشت گسترده تر از آن بود که با موعظه و سخنرانى بتوان با آن مبارزه کرد. از این رو میبدى با توجه به نفوذى که در جامعه داشت، به عنوانِ حاکم شرع به اجراىِ حدود پرداخت و با این معضل مبارزه کرد، البته موفقیت هاى خوبى هم به دست آورد. وى در این باره مى نویسد:
«و یکى دیگر سهولت امر شراب خوردن بود که در گذر گاه و هر کوچه و بازار آواز مستان بلند بود و شب ها راه مسجد و بازار و ضیافت و زیارت برادران دینى بر مردم بسته شده بود و حکمران مملکت به سبب ابتلاى بستگان خود راه سکوت را پیموده بود و گوش به شکوه و تظلم کسى نمى داد تا به حدى آشکار شد که خود حقیر به چشم خود دیدم و بناى جارى کردن حد شراب گذاشتم و جماعت بسیارى را هشتاد تازیانه زدم، حتى از اجراى بزرگان و شاهزادگان و داروغه و کدخدا و حکمران بلد متعرض نشد و بسیار کار شهر نظم گرفت، بلکه یکى خودش آمد و خواهش حد کرد تا این که وقتى یکى از ملازمین شاهزادگان را مست دیدم و فرار کرد او را از نواب شاهزاده خواستم تا سه روز نوکرها تجسس کردند و پیدا نشد. گفتم اگر او چشم از خویشان و خانه و بلد خود و نوکرى مى پوشد و از این ولایت مى رود که من آسوده ام و تقصیرى در اقامه حد نکرده ام و اگر پیدا شد هر وقت که باشد حد شرعى بر او جارى خواهم کرد. فوراً پیدا شد و در درب مسجد او را حد زدم و او را از نوکرى بیرون کردم و گفتم چنین نوکرى سزاوار محضر شاهزاده نیست. بعد آمد و توبه کرد... تا او را به جاى خود نصب کردند. بارى چنان ترس و رعب در دل ها جا کرد که بسیارى آمدند و توبه کردند.»[11]
3ـ مبارزه با سوداگران فریب کار
از دیگر اقدامات ایشان مبارزه با افرادى بود که تحت عناوین مختلف به شیّادى مى پرداختند. آن ها از ساده دلى و پاکى مردم استفاده کرده و به نام کیمیاگرى، فال گیرى، دیدار با امام زمان و... از مردم پول هاى کلان مى گرفتند. علامه میبدى با ارشاد مردم به مبارزه پرداخت و از مال باختگان براى باز پس گیرى حقوق شان حمایت کرد. یکى از این مال باختگان که سیصد تومان به شیادان داده بود به میبدى مراجعه کرد و خواستار کمک شد. از قضا مرد شیّادى که از این مرد پول گرفته بود به عتبات رفته بود و علامه میبدى با نامه نگارى به افراد از آن ها خواسته بود تا با هر حیله اى شده او را روانه کرمانشاه کنند. وقتى او به کرمانشاه برگشت پول را از وى باز پس گرفتند.
همین شخص روزى به مردم مژده دیدار با امام زمان داد و عده اى را مجبور کرد در روزى سرد با آب سرد غسل کنند و بعد از آن لباس احرام بسته در بیابان دو رکعت نماز گذارند تا در سجده امام زمان را ببینند. وقتى کسى امام زمان را ندید، آن شیّاد مردى را کتک زد و مدعى شد نیتش فاسد بوده و به این خاطر دیدار حاصل نشد. و بعد از آن خود ادعاى امامت کرد و کار به جایى رسد که مردم گمان کردند او در هر حال آنها را مى بیند. میبدى با روشن ساختن فریب هایش او را در میان مردم رسوا کرد.[12]
4ـ مبارزه با غُلات
در آن زمان کرمانشاه و اطراف آن از افرادى که به خدا بودن على(علیه السلام) اعتقاد داشتند، پر شده بود، به گونه اى که علامه میبدى مى گوید حدود دو سوم مردم شهر یا خود نُصَیرى بودند و یا با آنان همراهى مى کردند. از این رو به آگاه سازى مردم همت گماشت و در سخنرانى و مجالس از انحرافات آنها پرده برداشت و عاقبت کتابى در رد آنها نوشت. اندک زمانى نگذشت که بسیارى از اهل شهر از این فرقه اى باطل دست برداشتند.[13]
سفر به مشهد
بعد از شش سال توقف در کرمانشاه، عزم زیارت حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام) کرد و براى اینکه زیارتش با بصیرت بیشتر باشد، شروع به تألیف کتابى در آداب زیارت امام رضا(علیه السلام)کرد. از این سفر خاطراتى خواندنى به یادگار مانده که یکى از آن ها چنین است:
«و چون در مشهد مقدس شرفیابى آستانه مبارکه حاصل شد کورى که از کرمانشاهان به همراهى آمده بود، آمد و گفت: آمده ام به پناه این آستانه، چه بگویم؟ گفتم به زبان کردى خود بگو چشم خود را مى خواهم، زیادتر مگو و خود را در آن آستانه بینداز، شفا خواهى یافت، ان شاء الله. رفت و چنین کرد و در سه شبانه روز با ریسمان خود را به پنجره بیرون بست و غذایى چندان نخورد. در وقت اذان صبح شب سیم آن پناه دردمندان در میانه خواب و بیدارى او را به خواست خداوند جل شأنه شفا مرحمت فرمود و مردم به رسم خود لباس او را بردند و کسى در فکر تشریفات این معجزات نشد. و بزرگ آستانه که از دیوانیان بود، اعتنا نمى کرد. حقیر چاوش را گفتم که در میان شهر بانگ کند هر کس مى خواهد معجزه تازه را بداند، بعد از نماز ظهر در ایوان بزرگ حاضر شود تا آگاه شود و این شعر را هم ساختم و به دست زوار دادم:
شکر لله از طواف مرقد شاه رضا *** کورى از کرمانشاهان گرفت از شه شفا
و چند نسخه کردم و به دست رؤساى هر دسته از زوار دادم و گفتم حفظ کنند و باید جمیع زوار سینه زنان در درب منزل حاضر شوند و این شعر در زبان آنها روان باشد و جمیعاً یک دفعه در ایوان گرم سینه زدن و این شعر خواندن باشند. چنین کردند و از طرف خیابان بالاى سر داخل صحن مقدس شده، ایوان مبارک را مجلس کردند... حقیر عبایى به دوش کرده، آمدم و بر منبر ایوان بر آمدم و مردم را ساکت کردم و گفتم که بناى خداوند جل شأنه در مقام محبت پیغمبران و اوصیاى ایشان در حیات ایشان بر اظهار معجزات است از دست ایشان، اگر چه اهل بصیرت از صفاى باطن بفهمند و لکن بعد از ثبوت حجیت، تجدید معجزه لازم نیست و با وجود این به جهت تقویت قلوب ضعفاى شیعه همه ساله از ائمه ما معجزات بروز مى کند به خصوص نزد قبور ایشان و چند معجزه اى که در عتبات دیده بودم ذکر کردم و گفتم از جمله آنها معجزه اى است که از این حجت خدا تعلق گرفته است به این کور گدا و اشاره کردم به این کور که برخیز. همین که برخواست گفتم بچه کرد است این جا تن ضعیف و دل خسته مى خرند. با اخلاص آمد و شفا گرفت و جمیع زوار شاهد کورى او هستند و بینایى او معلوم است. شنیده ام تشریفات اعجاز این آستانه را بجا نیاورده اند که بر ما معلوم نشده، من اعلام کردم که تا چهل روز تمام بلاد را پر خواهد کرد نهایت از نقاره و کُرنا اعلام دور صحن بود. بارى چیزى نگذشت که جمیع تشریفات بجا آوردند و تمام شیعه براى نعمت بزرگ خدا را شکر کردند.»
سفر به حج
میبدى در سال 1294ق به حج مشرف شد و در همین سال فاضل اردکانى براى وى اجازه اجتهاد صادر کرد.
در حدود سال 1302ق نیز به فرمان ظلّ السلطان سفرى به اصفهان کرد و کتاب نبوت عیسى را به رشته تحریر درآورد.
آثار
علامه میبدى از علماى پر تألیف است و در موضوعات متنوعى دست به قلم شده است. نگاهى گذرا به این آثار، نشان مى دهد که وى به خلأ موجود در جامعه حساس بود و طبق نیاز دست به قلم مى برد. آثار او را در این چند زمینه مى توان دسته بندى کرد:
اعتقادى
1ـ اختصاص عموم النبوة بمحمد(صلى الله علیه وآله وسلم) یا نبوت عیسى: در استدلال بر این که نبوت حضرت عیسى عام نبود و تنها نبوت پیامبر اسلام براى عموم بود. این رساله در 26 شعبان 1302ق پایان یافت.
2ـ ردّ الشیخیه: که آن را در دو نیم روز در رجب 1285 در سامرا به پایان برد.
3ـ سوگوارى بعد از رجعت.
4ـ عصمة الحجج فى عصمة الائمة: در سامراء و در 27 ربیع الاول 1285 نوشته شده است. این کتاب در اثبات عصمت امامان است و با تحقیق سید صادق حسینى اشکورى به چاپ رسیده است.
5ـ الهدایة النُصیریة: در سال 1303ق در کرمانشاه نوشته شده و در سال 1306ق در قطع کوچک به چاپ رسیده است.[14] این کتاب در رد عقاید نُصَیریه است و تأثیر بسزایى در میان مردم گذاشت.
اهل بیت
6ـ ارشاد المستمع: بحثى تاریخى درباره یکى از وقایعى است که در شام در مورد سر امام حسین اتفاق افتاد. این رساله در ربیع الاول 1303 نوشته شده است.
7ـ مقتل الحسین.
شعر
8ـ الارجوزة البطیخیة: اشعارى در فوائد خربزه است.
9ـ الارجوزة الحمامیه: اشعارى درباره حمام و فوائد و احکام آن است که در روز جمعه 19 شعبان 1285 در سامراء به پایان رسیده است.
10ـ الارجوزة سفر جلیه.
11ـ الارجوزة النیروزیة: درباره وقایع تاریخى که در نوروز اتفاق افتاده و بعضى احکام این روز است. نگارش آن 3 ربیع الاول 1293 در کرمانشاه به پایان رسیده است.
12ـ الاطروفة درباره قواعد منطق است.
13ـ القصیدة الحجیة: به آن که قصیده لامیه هم مى گویند. نویسنده این اشعار را در بیست سالگى در اشتیاق به زیارت خانه خدا و هنگامى که استطاعت حج نداشته، سروده است. این اشعار در توسل به حضرات معصومین است.
14ـ المنظومة الایرانیة.
فقه
15ـ احکام حیوان موطوأة: در ربیع الثانى 1303ق نگارش یافته است.
16ـ احکام روزه.
17ـ احکام ماء البئر.
18ـ احکام میت.
19ـ ازاحة اللحیة فى حرمة حلق اللحیة: همان رساله حلق اللحیه و رساله استدلالى در حرمت ریش تراشى است که در دهم شوال 1301 تمام شده است.
20ـ تابعیت احکام براى مصالح.
21ـ تحقیق محل الاقامة: درباره محل اقامت مسافر است که در آن باید نماز را شکسته خواند و در سال 1308 در کرمانشاه نوشته شده است.
22ـ تکرار الامام صلاة الجماعة: رساله اى استدلالى است در این که امام جماعت مى تواند نمازش را تکرار کند.
23ـ ثمار الاسفار: شرح استدلالى کتاب صلح شرایع و در واقع تقریر درس هاى استادش مى باشد.
24ـ چهارده مسأله شاذه: در 26 ذیقعده 1307 به پایان رسیده است.
25ـ حاشیه بر شرائع.
26ـ حاشیه بر حدائق.
27ـ حکم الخلوة بالاجنبیة: رساله اى استدلالى در حرمت خلوت با نامحرم که در 24 شوال 1301 به پایان رسیده است.
28ـ حکم الذؤابة: نوعى موى سر و زلف مردان، کتاب در مورد این موضوع است که کدام نوع از موى سر را مى توان گذاشت و کدام نوع شرعاً نامطلوب است.
29ـ خمس.
30ـ رساله عملیه.[15]
31ـ زکات: در شب یکشنبه 19 محرم 1299 نگاشته شده است.
32ـ سجدة الشکر: در احکام و آداب سجده شکر است که در 4 ذیقعده 1300 به پایان رسیده است.
33ـ السؤال والجواب: عبادات و دلیل آنها است.[16]
34ـ صحة الحیل فى دفع الربا.
35ـ عبادات المخالفین.
36ـ علت غسل مس میت.
لغت
37ـ بدائع اللغة[17] یا بدیع اللغة فى اللغات المولدة: در سال 1287ق در تهران به چاپ رسیده است.[18]
نحو
38ـ اسقاط همزة الوصل فى الحکایة: در 14 جماید الثانى 1305 در کرمانشاه پایان یافته است.
39ـ البدل: درباره بدل و موارد استعمال آن است.
40ـ تحقیق الضمیر: بحث مفصلى در ضمیر و اقسام آن مى باشد.
41ـ وجیزه فى النحو: در جلسه اى سخن از مختصر گویى بوده است و او قواعد نحو را به صورت مختصر در دو صفحه بیان کرده است.
متفرقات
42ـ آداب زیارت امام رضا.
43ـ الاستخارة[19]: روز پنجشنبه 24 ذیحجه 1287 به پایان رسیده است.
44ـ تحصیل الولد: در دو روز در روز دوشنبه 12 رجب 1297 به پایان رسیده است.
45ـ تذکرة المتعلمین: در انواع علومى است که براى آموختن مفید یا مضر است. این رساله در 14 صفر 1300 نگاشته شده است.
46ـ رسالة اصلاح البلاد[20]: در این کتاب اقداماتى را که در کرمانشاه انجام داده است، بیان مى کند.
47ـ الزوائد: منتخبى است از حدیث و بحث هاى علمى ادبى و تفسیر بعضى آیات و اشعار فارسى و ادبى.
48ـ شرح الارجوزة البطیخیة[21]: شرح اشعارى است که در منافع خربزه سروده است.
49ـ شرح حدیث رأس المائة: در 28 ربیع الثانى 1300 به پایان رسیده است. این رساله شرح و توضیحى است درباره حدیثى که مى گوید خداوند بر سرِ هر صد سال کسى که مجدد دین است، ظاهر مى سازد.
50ـ شرح القصیدة الحجیة: در 18 محرم 1282 به پایان رسیده است.
51ـ کشکول: در 349 صفحه به صورت سنگى به چاپ رسیده است.[22] در این کتاب نکات و لطایف زیبایى ذکر شده است و بعضى از رساله هاى کوچک خود را در آن آورده است.
52ـ المجلسیة: در معنى و آداب نشستن در مجلس و پاره اى احکام متعلق به آن که در عصر 26 صفر 1297 در کرمانشاه به پایان رسیده است.
53ـ المجالس: سخنرانى هاى خود را در ایام مختلف به نگارش در آورده است.
54ـ مفتاح السلامة: کلیاتى از احادیثى در سلامتى نفس و بدن است و در شعبان 1303 تألیف کرده است.[23]
55ـ ملحق مفتاح السلامة: در علل باطنى وبا و دفع آن است و در 20 شوال 1307 نگاشته است.
56ـ نقل مجلس: که مثنوى اخلاقى است و به شیوه نان و حلواى شیخ بهایى سروده شده است.[24] و چند کتاب دیگر.
خصوصیات اخلاقى
بى رغبتى به دنیا
بى رغبتى به دنیا و طمع نداشتن به مال مردم از خصوصیات اخلاقى علامه میبدى بود. این خصوصیت باعث شده بود مردم به صدق گفتار وى ایمان داشته باشند و گفته هاى او را دلسوزانه تلقى کنند. او این خصوصیت را براى خود که از سادات و اولاد ائمه بود، لازم مى دانست و معتقد بود این زهد باعث رغبت مردم به دین مى شود. وقتى برادر ایشان سید حسن میبدى از دنیا رفت یکى از مسئولان براى وى مبلغى پول فرستاد تا صرف مجلس عزا شود. میبدى از گرفتن پول عذر خواست و در جواب نوشت: براى این که موعظه ما در مردم اثر کند و در قیامت به غیر از حقوق شرعیه منّتى بر ما نباشد، از قبولِ آن معذورم. به این وسیله از تکرار این واقعه در موارد دیگر هم جلوگیرى کرد.[25]
تبلیغ و ترویج دین
او در راه ترویج دین از هیچ کوششى فروگذار نبود. در راه سفر به مشهد وقتى مسجدى را خالى از نمازگزار دید، به نصیحت مردم پرداخت. او مى نویسد:
«در سفر مشهد مقدس که به سمنان رسیدیم مسجدى را دیدیم در نهایت صفاء از براى عبادت و دیدیم بسیار مهجور و متروک شده، اعلام کردیم مردم بلد را و بعد از اجتماع و فراغ از نماز ظهر و عصر به منبر رفتیم و گفتیم اى گروه مؤمنان چرا باید چنین مسجدى مهجور بماند و غالب اوقات از نماز گذار خالى باشد. اول خصم شما با ما خواهد بود در محشر که چرا از من هجرت کردید و مرا خالى گذاردید... بعد از فراغ و کوچ کردن معلوم شد که بسیار آگاهى و بیدارى از غفلت و التفات به احکام خفیه از براى ایشان و زوار حاصل شده و سرایت به سایر بلاد خواهد کرد.»[26]
وفات
سرانجام این عالم فرزانه بعد از عمرى خدمت و تلاش در راه دین در محرم 1313 ق در کرمانشاه دار فانى را وداع گفت.[27] جنازه وى را بعد از تشییع باشکوه در کرمانشاه به نجف اشرف منتقل کردند و در یکى از مقابر وادى السلام به خاک سپرده اند. در رثاء او شاعرى این چنین سرود:
فغان و آه که آسید على کنز علوم *** کشید رخت زدار فنا به دار بقا
به باغ خلد خرامید و پشت پایى زد *** به ملک و مال و زر و سیم این جهان فنا
به پاکدامنى و زهد بود چون سلمان *** نظیر ابوذر به علم و هم تقوا
جهان عز و شرف آسمان عز و جلال *** کز و تمامى دل مردگان بُدند احیا
درِ سراى شریعت که بود ملجأ عام *** اجل زجور فرو بست و مُهر زد به سرا
ز لطف داد خدا جاش در کنار رسول *** بلى مکان پسر هست پهلوى بابا
کسى که فیض علومش به خلق دهر رسید *** به مور و مار سپردند خاک بر سر ما
زشمع قامت او بود این جهان روشن *** خموش شد که از شعله نیست هیچ به جا
کسى که دست فرماندگان گرفت او بود *** شود عنایت حق دستگیر او فردا[28]
فرزندان
1ـ حجت الاسلام و المسلمین سید محمد کاظم میبدى (1330): خطیبى توانا بود که در کرمانشاه به وعظ و ارشاد مردم مى پرداخت. او نیز قریحه شعرى داشت.
2ـ آیت الله سید محمد جواد میبدى(1322ق) عالمى بزرگ و شاعرى خوش ذوق بود که بعد از پدر کارهاى او را ادامه داد. از او کتابى به نام جامع التنبیهات به یادگار ماند که در آن احادیث و فواید متفرقه و اشعارى گردآورى شده است.[29]
سید محمد جواد سه پسر داشت که عبارتند از:
1ـ آیت الله سید محمد میبدى (1402 ق)
در جوانى به عراق رفت و از محضر علمایى چون سید محمد کاظم یزدى و میرزا محمد تقى شیرازى استفاده برد و بعد از آن به کرمانشاه بازگشت. مدتى هم به قم رفت و به تدریس مشغول شد. کتاب الاربعون باباً در چهال فصل درباره «فضایل بعضى از اعمال» از کتاب هاى اوست.[30]
2ـ حجت الاسلام والمسلمین سید محمد باقر میبدى (1418 ق)
عالمى جلیل بود که در قم و کرمانشاه به ارشاد مردم مى پرداخت و در شعر کوثر تخلص مى کرد. از او جُنگ شعرى در مدایح و مراثى اهل بیت به یادگار مانده است.[31] حجت الاسلام سید ناصر میبدى که هم اکنون در مشهد ساکن و داراى کتابخانه خوب و بزرگى در این شهر مى باشد، نوه ایشان است.
3ـ سید محسن میبدى.
[1]. نسب نامه وى چنین است: سید على بن محمد على بن میر مرتضى بن میر سعید بن میر ابوالهادى بن میر محمد کریم بن میر على شرفا (شرف الدین) بن میرعبدالکریم بن میر عبدالله بن میر سلطان محمود بن میر عبدالکریم (الثانى) بن میر عبدالله بن میر عبدالکریم (الاول) بن میر محمد بن میر سید مرتضى بن میر سید على بن میر سید کمال الدین بن میر سید قوام الدین (المشهور بمیر بزرگ رأس سلسلة السلاطین المرعشیین فى طبرستان) بن میر سید عبدالله بن ابى عبدالله محمد بن ابى هاشم بن ابى الحسن على بن ابى محمد الحسن
النسابه المحدث بن على المرعشى بن عبدالله بن محمد الاکبر بن حسن بن حسین الاصغر بن الامام السجاد على بن الامام الشهید الحسین بن الامام على بن ابى طالب(علیه السلام).
[2]. در کتاب تراجم غالباً به ذکر نام و تاریخ وفات و دو استاد وى اکتفا کرده اند. در الذریعه هم تنها نام چند کتاب وى آمده است. از این رو براى تهیه اطلاعات زندگى و اقدامات وى به کتاب هاى خود او که بیشتر خطى است، مراجعه شد. تصویرى از این کتاب ها در کتابخانه اشکورى قم نگهدارى مى شود. در این جا از همکارى مسئولان آن کتابخانه کمال تشکر را دارم. همچنین براى تهیه فهرستى از کتاب هاى وى به فهرست کتابخانه شخصى میبدى در کرمانشاه مراجعه شد.
[3]. کشکول میبدى، ص 3.
[4]. اصلاح البلاد میبدى، خطّى، ص 2.
[5]. کشکول، ص 17، احتمالا این اشعار از سروده هاى خود اوست.
[6]. مزارات اهل البیت و تاریخ ها، ص 140 جنات ثمانیه، ص 768.
[7]. میرزا در سال 1291 ق در سامراء اقامت گزید.
[8]. اصلاح البلاد، ص 2.
[9]. همان، ص 3.
[10]. همان، ص 4.
[11]. همان، ص 24.
[12]. همان، ص 25 ـ 24.
[13]. اصلاح البلاد، ص 27.
[14]. الذریعه، ج 15، ص 274.
[15]. همان، ج 11، ص 217.
[16]. همان، ج 12، ص 247.
[17]. همان، ج 26، ص 88.
[18]. همان، ج 3، ص 73.
[19]. همان، ج 2، ص 19.
[20]. همان، ج 11، ص 83.
[21]. همن، ج 14، ص 90.
[22]. همان، ج 18، ص 76.
[23]. همان، ج 21، ص 333.
[24]. همان، ج 24، ص 294.
[25]. اصلاح البلاد، ص 15.
[26]. همان، ص 4.
[27]. فرزانگان میبد، ص 167.
[28]. المفصل فى الاعلام اشکورى ذیل میبدى، این کتاب خطى است.
[29]. فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه شخصى میبدى، ص 36.
[30]. همان، ص 35.
[31]. همان، ص 68.