علامه سمنانى
متوفاى 1391 هـ .ق.
عنوان مقاله: آیت اندیشه
نویسنده: ناصر باقرى بیدهندى
اشاره
یکى از دانشورانى که در بیشتر علوم اسلامى مهارت و تألیفات فراوان دارد، فقیه بزرگ، ادیب سترگ، آیت تحقیق و استوانه ژرف نگر، علامه حائرى مازندرانى سمنانى است. در این مقال، نگاهى گذرا به زندگى سراسر افتخارش مى افکنیم و جانمان را با عطر زندگى زیباى او معطر مى سازیم.
ولادت
در 28 رجب سال (1298 هـ .ق.)([1]) در شهر مقدس و مذهبى کربلاى معلاّ در خانه پاک و بى آلایش فقیهى اندیشمند، فرزندى بس با برکت و مسعود دیده به جهان گشود که بعدها خدمات گرانقدرى به فرهنگ اسلام و مسلمانان تقدیم کرد. پدر بزرگوارش این نوزاد مبارک را «محمدصالح» نام گذاشت.
علامه حائرى از خاندان اهل علم و دانش و تقوا و معرفت برخاسته است. جدّ اعلاى ایشان مرحوم آیت الله آقا شیخ معین الدین قاسمى([2]) علامه مازندرانى از فقیهان معروف عصر خود و از دست پروردگان علامه مجلسى بوده است. جدّ دیگرش فقیه فرزانه آیت الله محمدحسن قاسمى بارفروشى(رحمه الله) است.
پدر بزرگوارش، آیت الله حاج میرزا فضل الله علامه حائرى از فقیهان عصر خویش است و نه تنها پدر جسمانى محمدصالح، که مربّى روحانى او نیز به حساب مى آید.
مادر مکرّمه اش دختر شادروان آیت الله حاج ملا محمدیوسف استرآبادى (صاحب کتاب صیغ العقود و کتابهاى رضاع، لقطه، قضا و شهادات) و از زنان پاکدامن و نمونه عصر خویش بوده است.
محمدصالح در چنین خاندانى و در دامن پدرى بزرگوار و مادرى پاک سرشت و در محیطى پر از معنویت و صفا دوران کودکى را به پایان رساند.
تحصیل
علامه سمنانى برادرى با فرهنگ و فرهیخته به نام آیت الله شیخ على علامه (متوفاى 1392هـ .ق.) (صاحب کتاب حجة البالغه) داشت که سالها از محضر او کسب فیض کرد. او نیز فرزندى دانشمند به نام علامه جلال الدین حائرى مازندرانى (متوفاى 1357 هـ .ش.) داشته که آثارى از خود به یادگار گذاشته است. محمدصالح از همان آغاز کودکى به فراگیرى دانش رغبت فراوان داشت و داراى نبوغ فکرى و حافظه اى نیرومند بود. علم اندوزى را در کربلا نزد برادرانِ خود به نام هاى مولا على معروف به «سیبویه» و مولا عباس معروف به «اخفش» آغاز نمود.
پس از تکمیل ادبیات، سطوح و فقه و اصول را نزد پدر دانشمند و برادر فاضلش (علامه شیخ على حائرى) و استادان دیگر آموخت. علامه خود در این باره مى نویسد:
«...مرحوم والدم مرا در حالى که بسیار خردسال بودم، به تحصیل دانش وا داشت و به روش معمول زمان، بى آنکه فارسى بیاموزم، پس از آموختن قرائت قرآن مجید به آموختن امثله و شرح امثله... پرداختم. سرمایه فارسى ام نخست از چند کتاب بوده، سپس به نحو و صرف و منطق عربى مشغول شدم... شرح لمعه را با کمال تدقیق و تحقیق نزد والدم خواندم و به همین منوال قوانین را نزد برادر اکبرم و مرحوم شیخ على علاّمه... ]کتاب[ کبرى را به پارسى در بحر تقارب و انموزج و التهذیب المنطق را به تازى به نظم کشیدم و نیز به استقبال نان و حلواى شیخ بهایى و نان جو سید دلدار حسین هندى، نان و خرمایى به نظم آوردم که چندان به زعم زعماى شعر با آن حداثت ]نوجوانى[ از قافله عقب نماندم. هنگامى که سیوطى مى خواندم، الفیه را تخمیس کردم، هر چند ناتمام ماند. رفته رفته قصاید بسیار را انشاء نمودم. (پس از استفاده بسیار از علماى کربلا) به نجف اشرف مسافرت و 12 سال تمام در حوزه درسى مرحوم آخوند خراسانى و میرزا حسین خلیل تهرانى مشغول بودم»([3])
او پس از این آموزش ها به تألیف «رساله غُساله» پرداخت و کتابهایى که خوانده بود، تدریس کرد. آخوند ملا محمدکاظم خراسانى، صاحب کفایة الاصول (متوفاى 1329 هـ .ق.) در ماه رجب سال (1312 هـ .ق.) به قصد زیارت وارد کربلا شد. وى روزها در صحن مطهر سید الشهدا(علیه السلام)مبحث غُساله را تدریس مى کرد. شیخ محمدصالح فرصت را مغتنم شمرد و رساله غُساله، و کُلّى طبیعى و تجرّى را که تألیف کرده بود، به مرحوم آخوند عرضه کرد. مرحوم آخوند پس از مطالعه تألیفات شیخ محمدصالح، به استعداد فوق العاده و نبوغ وى پى برد و در بازگشت به نجف این جوان نابغه را نیز با خود برد. بدینسان شیخ محمدصالح به حلقه درس آخوند خراسانى وارد شد.
در حوزه نجف، علاوه بر درس آخوند، از دانشمندانى چون فقیه بزرگوار حاج میرزا حسین، حاج میرزا خلیل تهرانى(رحمه الله) و از حکیم توانا مرحوم ملا اسماعیل بروجردى علوم عقلى را استفاده کرد و با دانش هاى گوناگون آشنا شد و هنوز به بیست سالگى نرسیده بود که به درجه رفیع اجتهاد نائل آمد. متأسفانه زمانى که حوزه نجف مى بایست از مقام علمى او بهره بردارى کند مصادف با بیمارى چشم او شد.
پس از 12 سال بهرهورى از معارف استادانى برجسته به علت ابتلا به درد شدید چشم در سال 1324 هـ .ق. براى درمان آن از حوزه کهنسال نجف، عازم ایران گردید و به بابل زادگاه نیاکانش رفت. او به درخواست مردم در پرتو کتاب آسمانى قرآن، سنت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و احادیث اهل بیت(علیهم السلام)به ارشاد و روشنگرى پرداخت و در ضمن تبلیغ، مطالعه، تحقیق، تألیف و تدریس را ادامه داد. غالب فضلاى آن دیار در حوزه درسى او حاضر گشته و از فروغ دانشش بهره مى بردند.
گوشه اى از مبارزات
حضور علامه سمنانى در بابل هم زمان بود با دوران تسلط بیگانگان از جمله استعمارگر پیر انگلستان بر سرنوشت ملت مسلمان ایران و رواج بى دینى و ابتذال.
از طرفى رضاخان پهلوى، از مخالفان سرسخت اسلام و روحانیت با حمایت دولت انگلستان به سلطنت رسیده بود، و به نام تجددطلبى براى حذف تدریجى اسلام و بیرون راندن تدریجى روحانیان از مناصب و پست هاى دولتى، به ویژه مشاغل با اهمیت قضایى، تلاش مى کرد. زمزمه هاى شوم نبرد با اسلام و احکام نورانى آن از هر سو به گوش مى رسید.
در این حال روحانیان زمان شناس، بدون واهمه از قدرتهاى پوشالى، پا در رکاب مبارزه نهاده و با تهاجم فرهنگى استعمار و اسلام زدایى رضاخانِ مزدور به ستیز برخاستند. علامه سمنانى نیز با مشاهده اوضاع و احوال به حکم وظیفه دینى و صنفى، ساکت ننشست و شجاعانه وارد مبارزه با استعمار و استبداد شد رضا شاه بر پایى مجالس روضه خوانى را ممنوع کرد اما او هم چون گذشته در گرامى داشت یاد شهداى کربلا مجلس به پا مى کرد و با سخنرانى هاى خود به روشنفکرى مى پرداخت. وى در یکى از سخنرانى هاى آتشین خود در مسجد جامع بابل با صراحت گفت: هر کس با قرآن مخالفت کند کافر است اگر چه رضاخان باشد.!
سخنرانى شدید علامه سمنانى در مسجد بابل سبب دستگیرى وى شد. ایشان مدت نه ماه در سیاه چال هاى رژیم شاه، در پایتخت زندانى شد و سپس به سمنان تبعید گردید. بدین ترتیب وى به سمنان گام نهاد و ناگزیر در آن دیار ماندگار شد. در زمانى کوتاه توجه مردم مسلمان سمنان و دانشمندان شهر را به خود جلب کرد. محضر شریف ایشان همواره فیض بخش خاص و عام بود. علاوه بر اقامه نماز جماعت، اغلب صبح ها در مسجد جامع سمنان، حوزه درسى داشت و اکثر طلاب علوم دینى از خارج و داخل، از حوزه درسِ ایشان استفاده مى کردند. افسوس، در زمانى که مى بایست او ده ها و بلکه صدها دانشمند همچون خود و بهتر از خود را تربیت کند، همه وقتش در سمنان به مطالعه و تحقیق و تتبع گذشت.
کتابخانه معظم له
طبق وصیت علامه سمنانى در تاریخ (1351) کتابخانه شخصى اش که شامل 941 عنوان اثر و بسیارى از آن ها نادر بود به کتابخانه آستان قدس رضوى اهدا شد و بدین گونه وى ارادت خود را به بارگاه نورانى امام هشتم(علیه السلام)نشان داد.([4])
اجازات ایشان
علامه سمنانى علاوه بر اجازه اجتهاد، از دست مبارک مشایخ روایتى نیز به دریافت اجازه نقل روایت مفتخر گشت که آن مشایخ عبارتند از:
1 ـ پدر بزرگوارش شیخ فضل الله حائرى مازندرانى
2 ـ برادرش على علامه حائرى
3 ـ حاج میرزا حسین خلیل تهرانى
4 ـ حاج میرزا حسین نورى.([5])
روایت کنندگان
اسامى برخى از عالمانى که از علامه سمنانى اجازه روایت دریافت کرده اند، بدین قرار است: سید شهاب الدین مرعشى نجفى، شیخ جلال الدین علامه حائرى، سید فخرالدین امامت کاشانى، حاج حسین مقدس مشهدى شاهرودى، سید عزیزالله امامت کاشانى، شیخ مهدى شرف الدین، سید عباس کاشانى، حسین عمادزاده اصفهانى.
از نگاه بزرگان
با نگاهى به نظرات بزرگان درباره فیلسوف نامدار، فقیه و شاعر عالى مقدار، گنجینه علوم الاهى، علاّمه سمنانى، جایگاه والاى این عالم توانا در میان علماى شیعه و ابعاد شخصیّت وى هویدا مى شود.
ـ سیدالفقها والمجتهدین آیت الله سید محمدمهدى اصفهانى کاظمینى (متوفاى 1391 هـ .ق.) درباره او مى نویسد:
علامه شیخ محمدصالح... اکنون یگانه مرجع تقلید مهمّ مازندران است، تألیفات خوبى دارد که بر فراوانى فضل و وسعت دایره اطلاعات و فزونى دانشش دلالت مى کند.([6])
ـ شادروان استاد محمدتقى جعفرى تبریزى(رحمه الله) او را نابغه اى عظیم الشأن معرفى کرده است.([7]) وى مى گوید:
علامه مردى بسیار با فضل بود، مخصوصاً ادبیات عربى اش خیلى قوى بود... اطلاعات فلسفى اش هم خیلى زیاد بود، در اصول هم حد بالایى داشت.
ـ مرحوم حجت الاسلام دکتر محمدهادى امینى درباره او مى نویسد:
شیخ محمدصالح... از فقیهان و عالمان بزرگ جهان اسلام و از استادان مسلّم در فقه اصول و از مؤلفان و پژوهشگران و محققان بزرگوار است.([8])
مؤلف دانشمند کتاب تذکرة الشعراء وى را این گونه ستوده است:
شیخ الفقهاء والمجتهدین آیت الله العظمى فى العالمین آقاى شیخ محمدصالح حائرى مازندرانى معروف به علامه سمنانى از مفاخر و مشاهیر فقها و مراجع عصر حاضر و از مشایخ اجازه مؤلف کتاب و مرحوم آیت الله والد و جمع بسیارى از علماى اعلام معاصر هستند... .([9])
اندیشمند دردمند استاد محمدرضا حکیمى علامه را چنین معرفى مى کند:
حضرت علامه سمنانى، از علماى بزرگ و بسیار کم مانند اسلام است در سده گذشته، و جامع، معقول و منقول به معناى و سیع و ژرف تعبیر، و صاحب اطلاعات و معلوماتى پهناور و مجتهد در فلسفه و تحقیقات فلسفى (نه تنها فلسفه خوان و فلسفه دان و فلسفه گو و فلسفه نویس)، نقّاد تیزهوش و پرتوش و توان مباحث فلسفى، بویژه اصول و مبانى «حکمت متعالیه» در عین رعایت تعادل، و با اشاره به ارزشمندى نکته هایى در خورارزش که در فلسفه صدرایى مطرح گشته است. جامعیّت علامه سمنانى تا جایى است که آثار او در فنون مختلف و رشته هاى علمى و فلسفى و کلامى و ادبى و تاریخى و فقهى و اصولى و گونه هایى دیگر از مباحث تحقیقى سیصد تألیف دانسته اند...
علامه سمنانى، در کتاب «حکمت بوعلى سینا» روشى از نقد فلسفى را عرضه کرد، و با غنایى که از نظر منابع و استنادها، و رساله هاى منقول در آن، و وفور مباحث آن، به این کتاب بخشید، این روش را در خور عرضه ساخت.
شاگرد او عبدالرفیع حقیقت «رفیع» مى نویسد:
یکى از دانشمندان به نام و علماى بزرگ اسلام در عصر حاضر، آیت الله آقا شیخ محمدصالح حائرى مازندرانى (سمنانى) است.
...بدون هیچ گونه مبالغه استفاده از راهنمایى هاى بى دریغ و تحصیل دانش و کسب فیض که نگارنده در دوره نوجوانى از محضر مبارک ایشان نمودم پایه اساسى معلومات تاریخى و ادبى نگارنده و همچنین تألیف و تنظیم آثار نظم نثر موجود است، به همین جهت همواره به روان پاک آن مرحوم درود مى فرستم.([10])
آثار مکتوب
علامه سمنانى، عمرش را در مطالعه و تحقیق و تألیف و تدریس سپرى کرد، نتیجه این کار آثار فراوانى است که همه حاکى از ژرف نگرى، احساس تعهد و مسئولیت، عمق دانش و فکر عالى اوست. آثارى که در حدّ خود از گرانقدرترین مکتوبات علمى و حکمى بوده و از دقایق و نکات و اسرار علوم عقلى و الاهى پرده برداشته و به رفع مشکلات و حل معضلات آنها اهتمام کرده است. شمار آثار علامه سمنانى اعم از کتاب و رساله به سیصد مجلد تحت عناوین فقه، اصول فقه، تفسیر، کلام، منطق، فلسفه، دعا، ادبیات مندرج است شگفت این که تعدادى از این آثار را در جوانى نوشته است. اینک نام آثار وى را یادآور مى شویم.
1 ـ ارث الزوجة
2 ـ ارائة التنقیح السنّى فى البرائة عن تلقیح المنى
3 ـ اتحاد العاقل و المعقول
4 ـ احتجاجات مأمون، چاپ اصفهان، سربى، وزیرى، کانون ادبیات ایران، 72ص.
5 ـ احسن الدلالات
6 ـ احیاء المنطق الرسطائى
7 ـ احیاء الرجال
8 ـ الاریکة الخضراء
9 ـ الاستصحاب، سال نشر 1362
10 ـ الاسکناسیّة فى احکام الاوراق النّقدیه
11 ـ اصالة اللّزوم فى العقود و الایقاعات
12 ـ الاعتقادات
13 ـ اجتماع الامر و النهى
14 ـ اکسیر سعادت و حیات جاودان و تکثیر شقاوت و سیئات جاهلان و حاسدان. تاریخ تألیف (1384 هـ .ق.).
15 ـ اقسام الکفار و احکامهم
16 ـ الهیات
17 ـ امتناع شریک البارى
18 ـ الأمر بین الأمرین
19 ـ الایمان بالله، در شمارش ادله اثبات واجب الوجود طبق تمام مذاهب. فارسى و استدلالى است.
20 ـ الباقیات الصالحات، فى الاحکام المنصوصة ـ ناتمام
21 ـ البدیعیه، قصیده میمیه
22 ـ بستان الادب، تهران، کتابفروشى معصومى.
23 ـ البقعیّه
24 ـ بناء المهدوم فى اعاده المعدوم
25 ـ بوارق الالهام فى شرح شوارق الالهام
26 ـ بیان ایمان (فقه فارسى) استدلالى
27 ـ بیان الواقع فى ردّ البابیّه
28 ـ تاریخ الدنیا والدین
29 ـ تاریخ ظهور المنطق، من لدن ارسطالیس
30 ـ تاریخ معارف امامیه ترجمه کتاب ظلاّمة العترة الطاهرة الى حضرة قادة الاسلام الباهرة. (متضمن مذاهب اسلامیه و جواب جمیع شبهات وهابیان) این کتاب با تحقیق این جانب (ناصر باقرى بیدهندى) آماده چاپ است.
31 ـ تاریخ معارف الامامیه و معارف المذاهب الاسلامیه در 12 جلد
32 ـ تتمیم حاشیة المکاسب
33 ـ التجّرى
34 ـ تخلف العلة عن المعلول
35 ـ تخمیس الفیة ابن مالک ـ تا باب اضافه
36 ـ تخمیس لامیّه المعرّى
37 ـ ترجمة الادب الکبیر از ابن مقفّع
38 ـ تفسیر سوره حمد و حدید و آیة الکرسى
39 ـ تقریر ابحاث مرحوم آخوند خراسانى (در طهارت، خمس، زکات، و احکام شیردادن)
40 ـ تلخیص کفایة الاصول
41 ـ الجبر و التفویض
42 ـ الجمع بین الجمع و التفریق و ظهور الحق
43 ـ الجواب المقبول عن شبهة الآکل و المأکول
44 ـ حاشیه انوار الربیع
45 ـ حاشیه ریاض المسائل (نکاح وارث)
46 ـ حاشیه بر رسائل شیخ انصارى(رحمه الله)
47 ـ حاشیه بر کتاب طهارت شیخ انصارى(رحمه الله)
48 ـ حاشیه بر کفایة الاصول
49 ـ حاشیه بر مفاتیح الاصول
50 ـ حاشیه بر مفاتیح الشرایع
51 ـ حاشیه بر المقباس
52 ـ حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى(رحمه الله)
53 ـ حاشیه بر ملل و نحل شهرستانى
54 ـ حاشیه بر نجات العباد (طهارت) فقه استدلالى است.
55 ـ الحجة (حجت منطقى)
56 ـ حجیة الظن
57 ـ حجیة قطع
58 ـ حکم الغساله
59 ـ حل نظم منطق سبزوارى
60 ـ حکمت بوعلى سینا در تجزیه و تحلیل فلسفه اسلامى (در چند جلد) ـ طبیعیّات ـ مستدرکات ـ الهیّات ـ رسائل فلسفى به اهتمام و تصحیح و مقدمه آقاى عماد زاده.
61 ـ الحیاة الطیبة در حرمت بقاى بر تقلید میت و حل مشکلات این مسأله.
62 ـ خاتمیت محمد(صلى الله علیه وآله)
63 ـ خرد در امامت با مقدمه و اهتمام حسین عمادزاده در تهران به سال 1347 منتشر و برنده جایزه بهترین کتاب شده است.
64 ـ خواص الآیات
65 ـ خیرالمصیر الى السمیع البصیر
66 ـ الدین القویم فى ربط الحادث بالقدیم
67 ـ الدرر الملتقطة فى احکام مجهول المالک واللقطه
68 ـ دیوان الادب، تهران، انتشارات توحید و اسلام سال 1327 در 314 صفحه، قطع وزیرى.
69 ـ دیوان شعر عرب
70 ـ دیوان، ظاهراً همان بستان الادب است، چاپ تهران، انتشارات کتابفروشى معصومى.
71 ـ رجعت (در اثبات آن باادله عقلى)
72 ـ رجعت و معراج
73 ـ ردّ شبهة ابن کمونه با 25 برهان علمى
74 ـ الرّد على صدرالدین الشیرازى فى اصالة الوجود و وحدة الوجود
75 ـ الظنّ النارى فى حل منطق السبزوارى
76 ـ سبائک الذهب در شرح کامل کفایة الاصول (تاریخ اتمام 1343 هـ .ق.)
77 ـ سبیکة الذهب در برگردان کفایة الاصول به نظم) در سال 1344 در تهران به چاپ رسیده و 208 صفحه است.
78 ـ السرر الموضونة در موضوعات علوم و اقسام اعراض
79 ـ سیماى ایمان (در فقه استدلالى) فارسى، مختصرتر از العمل الصالح است.
80 ـ شبهه محصوره
81 ـ شرح بدیعیه
82 ـ شرح دعاى سحر
83 ـ صحیح و اعم
84 ـ الصحیفة السادسة السجادیة
85 ـ رساله اى در ضدّ
86 ـ طرر الادب در مهمات ادبیه
87 ـ ظلامة العترة الطاهرة الى حضرة قادة الاسلام الباهرة. مؤلف محترم این کتاب را به فارسى ترجمه کرده و آن را تاریخ معارف امامیه نامیده است.
88 ـ العقائد، العلم المنصوب فى حکم آثار الغاصب فى المغصوب به اهتمام آقاى عمادزاده اصفهانى در 1381 در تهران و در قطع وزیرى و 84 صفحه است.
89 ـ فضائل القرآن
90 ـ فضل مسجد
91 ـ قبلة المصلّین
92 ـ المقصر المشید فى تکملة معالم الرشید
93 ـ القصیدة العصماء
94 ـ القضاء و الشهادات
95 ـ القواعد
96 ـ القول الفصل فى ائمه القطع و الوصل
97 ـ کلمات الحجج الطاهره فى ظلمات اللّجج الغامرة. به همت آقاى حسین عمادزاده، در تهران به سال 1380 منتشر شده است.
98 ـ کلى طبیعى
99 ـ لباس مشکوک
100 ـ لوح محفوظ، چاپ دزفول 1347، 56 ص.
101 ـ لیلة المتهجدین
102 ـ الماء القلیل و متمم الکرّ
103 ـ المثل الاعلى (تحقیقى در مُثل افلاطونى)
104 ـ المختارات من الدعوات
105 ـ مشاهیر علماى اسلام
106 ـ المشقص المصیب فى العول و التعصیب
107 ـ مصریة العجم (قصیده اى بلند درباره حضرت زینب(علیها السلام)).
108 ـ معراجیّه (قصیده اى بلند درباره معراج)
109 ـ معیار الحق و الباطل
110 ـ المناظرات
111 ـ رسالة فى منجزات المریض و الوقف، همراه با رساله وقف به اهتمام و تصحیح و مقدمه آقاى عمادزاده طبع و نشر یافته است. تهران 1377، وزیرى 21 صفحه.
112 ـ نونیة العجم (قصیده اى طولانى در سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) است. بخشى از آن در کتاب خرد در امامت و نیز در تاریخ معارف امامیه او آمده است.
113 ـ نهدالکواعب
114 ـ وجود انشایى
115 ـ ودائع الحکم فى کشف بدائع الحکم. رد بدایع الحکم حکیم زنوزى است. با مقدمه و اهتمام آقاى عمادزاده در تهران و سال 1377هـ .ق. چاپ شده است. فارسى، وزیرى، 126 صفحه.
116 ـ وضع الحروف
117 ـ وقف مختصر
118 ـ وقف مفصل
119 ـ هل یتوقف اثبات الواجب تعالى على ابطال الدور و التسلسل، تاریخ تألیف 1381. در مجله نور علم، ش 3 ص 108 منتشر شده است.
120 ـ الید البیضاء در وجود ذهنى.
121 ـ العمل الصالح (فقه استدلالى فارسى) از طهارت تا دیات.
علاوه بر آثار یاد شده معظم له بر کتابهایى چند از جمله بر الحجة البالغه فى قمع المذاهب الزائغه تقریظ نوشته است.
در عرصه شعر و ادبیات
علامه سمنانى از طبعى موزون، ذوق شعرى لطیف و روحى نیرومند نیز برخوردار بود. اشعار عربى و قصاید بلند ایشان را از قدیم در حوزه هاى ادبى نجف همطراز آثار شاعران برجسته عرب به شمار آورده اند مانند قصیده بلند «نونیة نبویّه و قصیده بدیعیّه»... از این رو علامه سمنانى، در تاریخ فرهنگ اسلامى یادآور کسانى چون «مهیار دیلمى (متوفاى 428 هـ .ق.) و مؤیدالدین طغرائى اصفهانى (متوفاى 515هـ .ق.) است... .
على اسفندیارى «نیما یوشیج» (متوفاى 1338) شاعر نوپرداز و نوآفرین کشورمان در نامه اى خطاب به علامه مى نویسد: مخصوصاً به تو «تو» خطاب مى کنیم. براى تو که در مازندران فرد هستى. گمان نمى برم میزانى براى تعیین مقدار توفیق صالحین یک قوم بهتر از وجود شخص صالحى در آن قوم باشد.([11])
استاد جلال الدین همایى و نیما یوشیج درباره مقام علمى او شعر سروده اند:
نیما در قصیده اى مى سراید:
منم که طالح درمانده ام در این فکرت *** تویى که صالحى اى حایرى زمن مگریز
ابونواس و غزالى و طوسى، این سه تویى *** که کس نخوانده و نشناسدت به حق تمیز([12])
شادروان استاد جلال الدین همایى (متوفاى 1359) نیز در قصیده معروف خود به ستایش از علامه سمنانى پرداخته است که چند بیت آن نقل مى شود:
شاهباز آسمان پرواز اوج علم و دانش *** آیت الله زمان علامه مازندرانى
آن که با دست و زبان یعنى که با نطق و کتابت *** کرده کاخ علم و دین را سخت پى محکم مبانى *** نامش از نام دو پیغمبر محمدصالح آنکو
حجّت یزدان بود در دوره آخر زمانى *** کید و شید دشمنان دین اگر سحر است دارد
کلک او همچون عصاى موسوى معجزنشانى *** فهم او در حلّ هر مشکل ید بیضا نماید
نشنود در طور تحقیق حقایق لن ترانى *** در سلوک راه حق رفتار او طىّ المسافت
سیر دیگر سالکان ماننده سیر الشوانى *** نثر او در چشم دل بهتر زتسمیط لآلى
نظم او در گوش جان خوشتر زترجیح اَغانى *** هم به نظم پارسى باشد به آیین نظامى
هم بود در شعر تازى بوالعلاء و ابن هانى *** پایگاه عزّتش باشد بدان رفعت که آنجا
طایراندیشه را دشوار باشد پرفشانى *** علاّمه سید محمد حسینى جلالى در فهرس التراث، او را این گونه ستوده است: محقق موفق مشارک فى العلوم، و من نوادر الدهر فى هذا العصر.
شاعر اهل بیت(علیهم السلام)
علامه سمنانى را باید از شاعران شیعه خواند که در ادبیات فارسى و عربى فوق العاده چیره دست بوده است. برخى از سروده هاى او از این قرار است.
از ترجیع بند مخمّسى که در مدح مولاى متقیان امیرمؤمنان(علیه السلام) دارد چند بیت را نقل مى کنیم:
شد برون از آستین امروز دست کردگار *** داشت بر کف گوهر گیتى فروزى شاهوار
بود هفت اقلیم و نُه طارم برایش استوار *** جبرئیلش مى ستودى روى تخت زرنگار
از لبش این حسن مطلع شد چو خورشیدآشکار *** لا فتى الاّ على لا سیف الاّ ذوالفقار
و قصیده در مدح و منقبت امام صادق(علیه السلام)دارد که ابیاتى از آن نقل مى شود:
در مَدْرَسَشْ چهار هزار استاد *** از وى فراگرفته حقایق را
ز املاء وى چهار هزار استاد *** کردند ثبت جمله طرایق را
بود از کتب چهارصد اصلش نام *** جامع زهر وثیق وثائق را
گستردى از علوم رسول الله *** بر شهپر فرشته نمارق را
و درباره قمر بنى هاشم(علیه السلام) سروده است:
ابوالفضل اى شه خوبان که بنشستى تو در دلها *** فرات اندرنگین آوربرون گلها کن از گلها
همه عشاق گویندت به منبرها به محفل ها *** الا یا ایها الساقى ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشکلها
بروى وى حسین بن على گیتى بیاراید *** به مویش شهپر روح الامین را قوت افزاید
درخشان ده خرد گردد اگر یک موى بنماید *** به بوى نافه اى کاخر صبازان طره بگشاید
زتاب جعد مشگینش چه خون افتاده در دلها
علمدار حسین بن على با شیعیان گوید *** علم در کربلا گیرم که یزدان زآسمان گوید
زمین گلگون زخون کن کافرین شاه زمان گوید *** زمى سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بى خبر نبود زراه و رسم منزلها
مرا از دست و سر آخر چه اندر این جهان حاصل *** اگر یک لحظه در این ره شوم از شاه دین غافل *** هلا من عاشقم با من چه گوید حافظ عاقل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
سکینه مشک خشکش بر کف و لعلش ندارد نم *** على اصغر زبى آبى و بى شیرى نیارد دم
چه سقایم اگر یک مشک آبى ناورم زین یم *** مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر جرس فریاد مى دارد که بربندید محملها
فرات اول چه خوش بر مشک خشک من رسیدآخر *** به نخلستان همى راندم چو رخشم مى پرید آخر *** ولى بر مشک تیر آمد برید از من امید آخر
نهان کى ماند آن رازى کزآن سازند محفلها
مگیر از حضرت عباس والافر گرو حافظ *** تو هر چه در رهش کشتى کنى صدصددروحافظ *** به تو با صالح پیرش نمى گوید برو حافظ
متى ما تلق من تهوى دع الدنیا و اهملها
غروب آفتاب
سرانجام پس از یک سده پژوهش، تألیف، تدریس، عبادت و پارسایى در 21 دیماه 1350 برابر با 23 ذى قعده 1291 هـ .ق. در سن 93 سالگى به لقاءالله پیوست. رحلت علامه سمنانى، ضربه اى بس عظیم بر پیکر حکمت و اندیشه بود، آن چنان که موجب اندوه عالمان و اندیشمندان دینى شد، آنان اندوه درونى و آلام باطنى خویش را در مجالس و محافل با نظم و نثر ابراز داشتند.
روز درگذشت او بازار سمنان تعطیل و پیکرش با حضور دانشمندان، استادان، دانشجویان و سایر طبقات تشییع و به مشهد مقدس انتقال داده شد و در آنجا نیز با تشییع باشکوهى به حرم رضوى منتقل گردید و پس از طواف حرم مطهر امام على بن موسى الرضا(علیه السلام)در جوار آستان ملکوتى امام رضا(علیه السلام)رخ در نقاب خاک کشید.
ماده تاریخ آن مرحوم چنین است «به صالح گوبیا بر خاک پائى پیکر اندازیم»([13])1350.
[1]. مطابق با 1258ش.
[2]. او فرزند شیخ فضلالله و او فرزند ملامحمد حسن بن على محمد بن علاءالدین بن ابوالحسن بن معین الدین قاسمى است و قاسمىهاى مازندران از اولاد حسن بن قاسم بن على بن عبدالرّحمن بن شجیرى بن قاسم بن زید بن حسن بن على(علیه السلام) هستند. بنابر نظریه دیگر: از اولاد قاسم بن ادریس بن امام على نقى(علیه السلام)هستند.
[3]. شرح حال رجال معاصر مازندران، ص 24.
[4]. واقفین عمده کتاب به کتابخانههاى آستان قدس رضوى، ص 20 گوشههایى از زندگینامه مجاهد متّقى مرحوم حضرت آیت الله شیخ جلالالدین علامه حائرى، ص 51 مجموعه مقالات کنگره بینالمللى کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامى، دفتر سوم، ص 137.
[5]. المسلسلات، ج 2، ص 417.
[6]. احسن الودیعة، ج 2، ص 96.
[7]. مقدمه حکمت بوعلى سینا،
[8]. معجم رجال الفکر و الادب فى النجف خلال الف عام، ج 3، ص 114.
[9]. تذکرة الشعراء، ص 44.
[10]. تاریخ سمنان، ص 614 و 613.
[11]. نیما یوشیج. نامهها ص 361.
[12]. همان، برگزیده آثار به کوشش سیروس طاهباز با شراگیم یوشیج، ص 18.
[13]. زندگىنامه رجال و مشاهیر ایران، ج 2، ص 75.