محمّدحسن مامقانى
(1238ـ 1323ق.)
عنوان مقاله: تندیس صلابت
نویسنده: على کرجى
خاندان
از احوال و موقعیّت علمى و اجتماعى اجداد آیت الله شیخ محمّد حسن مامقانى، اطّلاع چندانى در دست نیست ولى همین مقدار مسلم است که بسیارى از آنها از ثروتمندان و افراد با نفوذ مامقان[1] و برخى از آنان از اهل علم بوده اند[2].
آیت الله شیخ عبدالله مامقانى کبیر[3]، پدر آیت الله محمّدحسن مامقانى، اوّلین عالم و فقیه نامدار این خاندان است. با این که ثروت فراوانى از طرف پدر و اجدادش به وى رسیده بود، دست از همه شسته، کمال واقعى را در علم و فضیلت دیده، راهى کربلاى معلّى شد و بعد از طى مراحل مقدماتى علوم دینى، براى کسب مدارج عالى معارف و احکام اسلامى، نزد بزرگانى همچون: سیّد محمّد مجاهد (1242ق.)، شریف العلماء حائرى مازندرانى (1246 ق.) سیّد على طباطبایى (1231 ق.) و دیگران حاضر شده، بهره هاى فراوان برد تا به درجه بلند مرجعیّت نایل آمد و بسیارى از مردم آذربایجان از او تقلید مى کردند.
آن بزرگوار، شب ها در ایوان شریف حرم مطهّر حسینى و ظهرها در مسجدى در محله باب النجف، از محله هاى معروف کربلا، اقامه جماعت مى کرد. آثار به جا مانده از وى عبارتند از: رساله علمیه و کتابٌ فى الفقه الاستدلالى که کتاب مذکور مشتمل بر مباحث زکات، خمس، صوم، اعتکاف و حج است.[4]
آیت الله شیخ عبدالله مامقانى در سال 1246ق. دار فانى را وداع گفت[5] و در ایوان شریف حسینى، در آن جا که در آن اقامه جماعت مى کرد، به خاک سپرده شد.[6]
ولادت و کودکى
آیت الله شیخ محمّد حسن مامقانى در 22 ماه رمضان سال 1238 ق. در مامقان، دیده به جهان گشود.[7] هنوز چند ماهى از عمر او نگذشته بود که همراه خانواده به کربلا (محل اقامت پدر و مادرش) مشرّف شد. سایه پدر و مادر بر سر او، خیلى طولانى نبودزیرا مادرش در سال 1245 ق. و پدر بزرگوارش در سال 1246 ق. به لقاى الهى نائل شدند و او که هنوز نُه سالش نشده بود، بار غم یتیمى را به دوش مى کشید و تحت سرپرستى وصىّ پدرش قرار گرفت. مدتى بدین منوال گذشت تا این که وصىّ پدر که قیمومیّت شیخ عبدالله مامقانى را به عهده داشت، از دنیا رحلت کرد. مرجع بزرگ شیعه، آیت الله شیخ محمّد حسین اصفهانى، معروف به صاحب فصول بعد از اطّلاع از جریان مذکور سرپرستى را براى وى منصوب کرد. آن شخص نیز به بهترین وجه به تربیت و ارشاد شیخ محمّدحسن همّت گماشت و او را به آداب و اخلاق اسلامى، خواندن، نوشتن و نیز تحصیلات مقدماتى رایج علوم دینى تشویق کرد تا این که او نیز در سال 1255 ق. وفات یافت[8].
تحصیلات
تشویق هاى مستمرّ سرپرست انتصابى صاحب فصول و نیز برخوردارى از هوش سرشار و علاقه فراوان به علم و کمال، محمّدحسن مامقانى را در راه کسب دانش و معرفت، بسیار کوشا نمودبه طورى که در مدرسه «حسن خان»[9]، از صبح تا شام، جز در مواقع استراحت و نماز، به مطالعه و تحقیق مى پرداخت و شب ها نیز آخرین کسى بود که دست از مطالعه کشیده، استراحت مى کرد[10].
شیخ محمّدحسن مامقانى بعد از یادگیرى مقدّمات علوم اسلامى، در سال 1255 ق. در حالى که 17 سال داشت، براى تکمیل یافته هاى خود به نجف اشرف هجرت کرد تا سال 1258 ق. در آن شهر از مدرّسان بزرگ بهره هاى فراوان برد و ضمن تثبیت معلومات گذشته خود، به مدارج عالى علوم دینى دست یافت[11].
سفر به مامقان
در مورد علت و انگیزه سفر شیخ محمّدحسن مامقانى به زادگاه خود (مامقان) چنین نقل شده است:
«برخى از مردم مامقان که براى زیارت به نجف رفته بودند، از فضل و کمالات علمى و معنوى آن بزرگوار مطالب فراوانى شنیده بودنداز این رو، وى را به مامقان دعوت کردند تا به ترویج معارف و احکام دین بپردازد و اعتقادات دینى و معنوى مردم را تقویت کند. ابتدا به خاطر ادامه تحصیل و پژوهش، دعوت آنان را نپذیرفت از این رو، از مرجع عالى قدر، مؤلف کتاب جواهر خواهش کردند تا از او بخواهد که همراه آنان به زادگاه خود برگردد و مردم را ارشاد و کام تشنگان معارف الهى را سیراب کند و سرانجام او به دستور صاحب جواهر، نجف اشرف را ترک کرد و در سال 1258 ق.[12] به مامقان رفت[13].
سکونت در تبریز
شیخ محمّدحسن مامقانى بعد از آن که در مامقان به تبلیغ معارف و احکام دین پرداخت، احساس کرد که هنوز در اوایل جوانى به سر مى برد و یافته هاى قبلى خود را براى نیازهاى جامعه کافى نمى دید. از این رو به تبریز رفت و در مدرسه صفرعلى[14] سکونت گزید و نزد استادان بنام آن شهر به تحصیلات خود ادامه داد و به پیشرفت هاى قابل توجهى نائل گردیدبه طورى که خود از استادان و عالمان مبرّز آن دیار شد[15].
بازگشت به نجف اشرف
اقامت این عالم متّقى در مامقان، تبریز و برخى از شهرهاى دیگر چند سالى به طول انجامید. با این که وى در طول این سال ها در امر تحصیل، تدریس و تبلیغ بسیار کوشا و موفق بود، ولى شوق به تحصیل و کسب مراحل عالى علوم اسلامى که فقط در حوزه علمیه نجف میسّر بود، ذهن او را به خود مشغول کرده بودبه طورى که گه گاهى جمعه ها به قبرستان هاى شهر تبریز (که برخى از آنها شباهت زیادى به قبرهاى نجف داشتند) مى رفت و با گریه و تضرّع، از خداوند منّان، اقامت در نجف را درخواست مى کرد. سرانجام حاجت او برآورده شد و در سال 1270 ق.[16] شرایط سفر مهیا شد و وى از راه کرمانشاه و سپس خانقین به کربلا رفت و پس از توقّفى کوتاه در آن جا، به نجف اشرف عزیمت کرد و با جدیّت کامل، نزد استادان بزرگ آن عصر به تحصیل پرداخت و در کنار آن، با تعمّق و تحقیق در موضوعات مهم علمى، به درجه اجتهاد نایل آمد و خود از استادان و مراجع تقلید صاحب نام شهر نجف گردید[17].
استادان
دانشمند وارسته، شیخ محمّدحسن مامقانى، در جهت رشد و بالندگى شخصیت علمى و اخلاقى خویش، نزد استادان بزرگى تحصیل و از اندوخته هاى آنان بهره بردارى کرد تا به قله رفیع اجتهاد، فقاهت و کمال نایل آمد.
استادان او عبارتند از:
1. شیخ عبدالرحیم بروجردى (1277 ق.)[18]
وى از عالمان و فقیهان مشهور تهران و از شاگردان بنام شیخ محمّد حسین اصفهانى (مؤلف کتاب فصول)، شیخ محمّد حسن نجفى(مؤلف جواهر)، شیخ على کاشف الغطا و شیخ موسى کاشف الغطا بوده است. آن بزرگوار، مدتى در تبریز اقامت داشت و در این مدت، شیخ محمّدحسن مامقانى از وى بهره هاى فراوانى برد.
آیت الله مامقانى درس صوم (روزه) آن استاد بزرگ را به رشته تحریر درآورد[19].
2. سیّد حسین کوه کمرى (1299 ق.)[20]
سید حسین کوه کمرى، فرزند سیّد محمّد کوه کمرى، معروف به آیت الله ترک از پژوهشگران بزرگ و استادان بنام درس هاى خارج فقه و اصول در نجف اشرف بود. شاگردان بسیارى در درس هاى او حاضر مى شدند که بالغ بر صدها نفر مى شدند که آیت الله شیخ محمّد حسن مامقانى یکى از این افراد بود. وى بیش از ده سال، به ویژه بعد از وفات شیخ انصارى، نزد آن بزرگ مرد به شاگردى پرداخت. او علاوه بر تحریر درس هاى وى، استفتائاتى را که از این استادش مى شد، پاسخ مى داد.
آیت الله کوه کمرى در بیست و سوم ماه رجب سال 1299 ق. در نجف اشرف به لقاء الله نائل شد و در منزلش در محله «العماره» به خاک سپرده شد[21].
3. شیخ مرتضى انصارى (1281 ق.)[22]
آیت الله مامقانى از سال 1272 تا سال وفات شیخ انصارى، به مدت 9 سال، نزد آن بزرگوار به تحصیل پرداخت و از درس فقه و اصول ایشان بهره هاى فراوانى کسب کرد[23].
شیخ ملاّعلى خلیلى، فرزند میرزا خلیل رازى تهرانى، متولّد 1226 ق. از شاگردان شریف العلماء مازندارانى، سعید مازندرانى و شیخ محسن خنفر مولف فصول بود. کتاب هاى الهدایة و شرح الفوائد الرّجالیّة الخمسة از آثار او مى باشند. وى عالمى فقیه، رجال شناس، محدث و عابدى زاهد بود که در تقوا، ضرب المثل بوده است.
آن فقیه بزرگوار در صفر 1297 ق.[24] در نجف اشرف وفات یافت و در مقبره خانوادگى به خاک سپرده شد[25].
5. شیخ مهدى آل کاشف الغطاء (1289 ق.)[26]
آیت الله شیخ مهدى، فرزند شیخ على و نوه شیخ جعفر کاشف الغطاء بود. او در سال 1226 ق. در نجف اشرف به دنیا آمد و در زادگاهش نزد بزرگانى چون پدرش شیخ على آل کاشف الغطاء[27] (نویسنده الخیارات) و عمویش شیخ حسن آل کاشف الغطاء (نویسنده انوار الفقاهه) تحصیل کرد و به درجه عالى رسید. او بعد از وفات شیخ انصارى، از مدرّسان خارج فقه و اصول و از مراجع بزرگ نجف شد.
آن عالم ربانى مقلدان بسیارى در کشورهاى ایران، قفقاز، عراق و دیگر بلاد اسلامى داشت. از آثار به جامانده از وى، مى توان به کتاب هاى «الخیارات» و «الصوم» اشاره کرد.
آن بزرگوار در شب سه شنبه 24 صفر سال 1289 ق. وفات یافت و در مقبره آل کاشف الغطاء به خاک سپرده شد[28].
6. شیخ راضى نجفى (1290 ق.)[29]
آیت الله شیخ راضى نجفى، فرزند محمّد راضى، از دانشمندان و فقیهان مشهور عصر خویش بود و به تعبیر معارف الرّجال، به «فقیه عراق» معروف بوده است. وى از شاگردان برجسته شیخ حسن آل کاشف الغطاء، شیخ على آل کاشف الغطاء و مولف جواهر است. بعد از وفات شیخ مرتضى انصارى، بسیارى از مردم عراق و برخى از شهرهاى ایران، از وى تقلید مى کردند. آن فقیه بزرگوار، در 29 شعبان 1290 ق. وفات یافت و در مقبره آل کاشف الغطاء به خاک سپرده شد.
«حاشیه بر نجاة العباد»، اثرى است که از وى به جا مانده است[30].
تدریس
آیت الله شیخ محمّدحسن مامقانى در کنار تحصیل، به تدریس نیز مشغول بودزیرا تدریس، در کنار تحصیل نقش مهمى در تثبیت یافته هاى علمى دارد. وى در چند سالى که در تبریز سکونت داشت، ضمن شرکت در درس استادان آن شهر، به تدریس کتاب هاى قوانین و لمعه همّت گماشت و بسیارى از طلاّب تبریز، در درس اصول و فقه او شرکت مى کردند[31].
همچنین در سال هایى که وى مراحل و قلّه هاى بلند علم و کمال را در نجف اشرف، فتح مى کرد، به تدریس درس هاى خارج فقه و اصول نیز اشتغال داشت و در این راه، آن چنان تبحّر و تسلّط داشت که بسیارى از طلاّب و روحانیون در درس وى شرکت مى کردند.
وى قائم مقام استادان طراز اوّل نجف به حساب مى آمد و او را به عنوان «مقرّر» مى شناختندیعنى کسى که درس استاد را آموخته است و به خوبى آن را تدریس و تبیین مى کند[32].
نویسنده ریحانة الادب در این باره مى گوید: «حوزه درس فقهى و اصولى او، مجمع علماى امصار و محل استفاده افاضل هر دیار بود. در نجف صبح ها و عصرها درس فقه مى گفت در مسجد صاحب جواهر، درس اصول او بسیار رونق داشت به طورى که بیش از پانصد نفر در درس او شرکت مى کردند[33]».
نویسنده معارف الرّجال نیز در این باره مى گوید:
«شیخ (محمّد) حسن مامقانى، عالمى جلیل القدر و بلند مرتبه و مُدرّسى قدرتمند بود که توانایى زیادى در تدریس علم اصول داشت البته علم اصول او خیلى بهتر از فقه او بود. در مسجد صاحب جواهر به منبر مى رفت و تدریس مى کرد و ما صبح ها در درس فقه و عصرها در درس اصول ایشان حاضر مى شدیم و این در حالى بود که بسیارى از اهل فضل و علم در محضر او حاضر مى شدند[34]».
شاگردان
آیت الله مامقانى در طول سالى هاى تدریس، به ویژه بعد از وفات آیت الله سیّدحسین کوه کمرى که کرسى درس وى بسیار رونق پیدا کرد، شاگردان بسیارى را تربیت کرد که بیش از صد نفر از آنها از بزرگان و مجتهدان مسلّم عصر خویش بودند.
برخى از شاگردان وى عبارتند از[35]:
1. سیّد ابوالحسن اصفهانى[36].
2. سیّد ابوالحسن انگجى (نویسنده کتاب الجمع و حاشیه الرسائل[37]).
3. سیّد ابوالقاسم طباطبایى (نویسنده شرح نجاة العباد فى الفقه[38]).
4. شیخ ابوالقاسم مامقانى (فرزند آیت الله شیخ محمّد حسن مامقانى[39]).
5. سیّد باقر طباطبایى تبریزى[40].
6. میرزا حسن علیارى (نویسنده بهجة الآمال و مختصر الامقال[41]).
7. شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى[42].
8. سیّد عبدالعظیم حسینى تبریزى[43]
9. شیخ عبدالعلى زنجانى (نویسنده شرح دعاى صباح[44])
10. سیّد عبدالله اعرجى (نویسنده کتاب هاى نور الایمان و تاریخ النجف[45])
11. شیخ على علیارى (نویسنده بهجة الامال فى علم الرجال[46])
12. میرزا فرج الله تبریزى[47]
13. شیخ محمّدباقر بیرجندى (نویسنده آیات الاحکام و الکبریت الاحمر فى شرائط المنبر[48])
14. شیخ محمّدحسن میانجى تبریزى(نویسنده الآیات الباهرة)
15. شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطاء(نویسنده اصل الشیعه و اصولها[49])
16. سیّد محمّد شریف رضوى شیرازى(نویسنده الناسخ و المنسوخ در رد بهائیت[50])
17. شیخ عبدالله مامقانى (نویسنده تنقیح المقال فرزند آیت الله شیخ محمّد حسن مامقانى)
18. سیّد محسن امین عاملى (نویسنده اعیان الشیعه[51])
19. سیّد نجم لکنهوى رضوى هندى[52]
20. سیّد میرزا هادى بجستانى خراسانى[53]
21. شیخ هاشم تبریزى (نویسنده کتاب فى اصول الفقه[54])
22. شیخ یوسف غروى اردبیلى[55]
23. شیخ هادى اسکوئى تبریزى[56]
24. سیّد مصطفى نخجوانى نجفى[57]
25. شیخ مهدى سلیمانى[58]
26. شیخ ابراهیم سلیمانى[59]
سفرها
آیت الله مامقانى علاوه بر سفرهاى تحصیلى، سفرهاى زیادى به شهرهاى و کشورهاى اسلامى داشت.
سفر تبلیغى از تبریز به قفقاز در سال 1266ق. یکى از این سفرها بود. وى در این سفر که بیش از یک سال به طول انجامید، در شهرهاى قلعه شیشه، نخجوان، گنجه و... اقامت کرد و مردم را هدایت نمود. وى مطالب و روایاتى را که براى مردم بیان مى کرد، یادداشت کرده که در مجموعه اى گردآورى شده و به صورت کتاب نشر شده است. مهمترین سفر زیارتى آن عالم ربانى، سفر به مشهد مقدّس، همراه فرزند بزرگوارش آیت الله شیخ عبدالله مامقانى بود. این سفر در روز سه شنبه چهاردهم ماه محرم سال 1322 ق. آغاز شد و آنان از راه کربلا، کرمانشاه و سپس تهران، عازم مشهد مقدّس شدند. وى در هر شهرى که وارد مى شد، مورد استقبال بسیار گرم مردم قرار مى گرفت. او ضمن بیان تعالیم دینى به سؤالات و استفتائات مردم پاسخ مى داد و به این جهت، سفر وى رنگ و بوى ترویج دین پیدا کرده بود.
ملاقات با شاه قاجار
آیت الله مامقانى و همراهان، بعد از رسیدن به شهر رى، به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام) مشرف شدند و این در حالى بود که بسیارى از مردم شهر رى و عالمان تهران و رى به استقبال او آمده بودند و با او ملاقات کردند. آنان چند روزى را در آن مکان مقدّس توقّف نمودند تا این که تقریباً اوایل ماه ربیع الاوّل بود که مظفرالدّین شاه قاجار عدّه اى از وزیران و شاه زادگان را نزد وى فرستاد و از آن جناب دعوت کرد تا به پایتخت رفته، با شاه قاجار ملاقات کند.
آیت الله مامقانى از آن جا که نسبت به عدم التزام حکومت قاجار به احکام اسلام و ترک حدود شرعى اعتراض داشت، این دعوت ها را رد کرد. کوشش هاى شاه قاجار براى آوردن مرجع تقلید شیعه به پایتخت، ثمرى نبخشیدو از این رو، خود تصمیم گرفت تا به ملاقات آن بزرگ مرد برود.
آیت الله مامقانى نیز با اکراه بسیار او را به حضور پذیرفت و شاه قاجار با دست و پایى لرزان که از هیبت و بزرگى مرجع تقلید شیعه بر او عارض شده بود به حضور وى رسید و دست آن بزرگوار را بوسید و بعد از احوال پرسى و گفت و گویى کوتاه، ملاقات به پایان رسید.
آیت الله مامقانى در اواخر ماه ربیع الاوّل سال 1322 ق. به مشهد رسید و بعد از زیارت حرم مطهّر امام هشتم(علیه السلام) و ملاقات با عالمان و فقیهان و مردم، در شب دوم ماه جمادى الاولى، آن مکان مقدّس را به قصد نجف ترک نمود و در 25 رجب همان سال به مقصد رسید[60].
از نگاه بزرگان
پژوهشگر ژرف اندیش، دانشمند آگاه، آیت الله شیخ محمّد حسن مامقانى، نزد دانشمندان و بزرگان علم و کمال، منزلتى بس والا دارداز این رو با عبارات گوناگون و عناوین متعدد و متنوعى از جنبه هاى علمى وى یاد کرده و از مقام عالى او تجلیل کرده اند که ذکر همه آن عبارات و عناوین، خود دفترى مستقل مى طلبد
از این رو، به نمونه هایى از آنها اشاره مى شود.
شیخ عباس قمى، او را از اعظم علماى امامیه و عالم به فقه و اصول معرفى مى کند[61]. شیخ محمّدمهدى موسوى اصفهانى کاظمى مى گوید:
«عالم فاضل ربانى، فقیه کم نظیر، شیخ محمّدحسن، فرزند عبدالله مامقانى نجفى، از بزرگان مراجع امامیه در اقطار اسلامى بود که مجلسش، مجمع علما و اهل فضل بودبحق که او آیت الله العظمى بدون کلام بود[62]».
شیخ محمّد حرز الدّین، آیت الله مرعشى نجفى و میرزا محمّدعلى مُدرّس خیابانى، او را به عالم فقیه، جلیل القدر، بلند مرتبه، مدرّس قوى، متبحر در علوم، فقیه کامل و ادیب لغوى و اصولى توصیف کرده اند و مجلس درس او را محل تجمع پژوهشگران و دانشمندان دانسته و براى جویندگان علم و دانش مفید شمرده اند[63].
شیخ محمّد هادى امینى در وصف آن عالم متّقى مى گوید:
«]وى[ از علماى بزرگ امامیه است. او فقیهى دانشمند و متبحررجالى محدث است. او پژوهشگرى است که فروع و اصول را داراست بین فراوانى فضل و علم و معرفت و ورع و تقوا و صلاح و زهد، جمع کرده است. در علوم اسلامى قوى و متضلّع است[64]».
اخلاق و کمالات معنوى
عالم ربانى آیت الله شیخ محمّدحسن مامقانى، جامع تمام کمالات اخلاق اسلامى بودبطورى که بین صفات متضادّ مثل نرمى و خشونت، گذشت و سخت گیرى، صلابت و تواضع و... جمع کرده بود. همه بزرگانى که نامى از آن مرجع بزرگوار در کتاب هاى خود آورده اند، این ویژگى را بیان کرده اند.
فرزند بزرگوارش، آیت الله شیخ عبدالله مامقانى مى گوید:
«پدرم در عین حال که چهره اى با هیبت داشت و بسیار جدى مى نمود، ولى هر کسى براى اوّلین بار با او سخن مى گفت، مجذوب حرکات و سکنات و مهربانى هاى او مى شدبه طورى که دوست مى داشت نزد او مانده، با وى به گفت و گوى بیشتر بپردازد».
وى در ادامه مى گوید:
«آن جناب، عالمى بود، داراى همتى بلندزاهدى بود متّقى، مخالف هوى و هوس، مطیع فرمان مولایش (امام عصر(علیه السلام))، حفظ کننده دین، صیانت کننده از نفس، دقیق در شرعیات، خشن در راه خدا و بسیار متواضع بودصبور و متوکل بود[65]».
نویسنده اعیان الشیعه در این مورد مى گوید:
«آیت الله مامقانى، بین سجایاى اخلاقى به خوبى جمع کرده بود، در عین تواضع، قاطع نیز بود و از هر دو، بنا بر مصلحت و در موارد خاص، استفاده مى کرد، روز دهم محرم بود و من در منزل شیخ جعفر آل کاشف الغطاء بودم دیدم آیت الله مامقانى از در وارد شدند و با این که مى توانستند به صدر مجلس آمده، در آنجا بنشینندولى پشت سر مردم در همان ابتداى مجلس نشتستند. مردم متوجه حضور ایشان شدند و با احترام او را به صدر مجلس بردند[66]».
نویسنده اعیان الشیعه در در ادامه مى نویسد:
«در نجف مردى بود به ظاهر دیوانه به نام حسن کاشى که لباس روحانیت پوشیده، به نام امر معروف و نهى از منکر، مجالس درس آیات عظام نجف را به هم مى زد. او با چهره ترسناک و خشنى که داشت، روى منبر مى رفت و مانع از درس گفتن بزرگان مى شد. وى درس آیت الله میرزا حسین خلیل و آیت الله شیخ محمّد طه را به تعطیلى کشاند و خوف آن بود که همه درس هاى آیات عظام را به تعطیلى بکشاندتا این که به سراغ جلسه درس آیت الله مامقانى آمدبه وسط مجلس آمده، شروع به داد و فریاد کردن نمود. آیت الله مامقانى نه تنها درس را تعطیل نکرد، بلکه با اقتدار خطاب به طالب فرمودند: «جروّه» یعنى او را به بیرون مسجد بکشید. طلاّب نیز اطراف او را گرفته، وى را از مسجد بیرون انداختنددیگر کسى ندید که او در مجلسى، بى نظمى کند[67]».
زهد و پارسایى
ساده زیستى و قناعت، در عین تمکّن و دارایى، یکى دیگر از ویژگى هاى اخلاقى آیت الله مامقانى بود.
وى چه در زمان طلبگى و چه در زمان مرجعیّت، ساده زندگى مى کرد و از هر گونه کار که با عزّت طلبگى منافات داشت، پرهیز مى کرد.
سالیانه بیش از پنجاه هزار تومان از سراسر بلاد اسلامى به او مى رسید و او تمام آن اموال را به مستحقین آن مى رساند و با این که خود نیز مجاز به تصرف در آن ها بود، ولى با این حال، از زمان گرفتن پول ها تا زمان رساندن آن ها به دست مستحقین، تغییرى در لباس، غذا و سایر موارد زندگى وى پدید نمى آمد[68].
شیخ آقا بزرگ تهرانى در این مورد مى گوید:
«حال قبل از مرجعیّت و حال بعد از مرجعیّت او تغییرى نکردبه غذا، لباس و منزل کم اهمیت مى داد و خانه اش اجاره اى بود. لباسى ساده داشت از اهل ظلم و رجال حکومتى هدیه قبول نمى کرد و از اموال شرعى حتى براى ضروریّات زندگى خود نیز استفاده نمى کرد[69]».
عزّت نفس
مظفرالدّین شاه قاجار، دوهزار و پانصد تومان براى وى فرستاد که هزار و پانصد تومان آن نذر سادات و هزار تومان دیگر براى طلاّب علوم دینى بود. آیت الله مامقانى دستور داد تا همه را به سادات و طلاّب برسانند و این در حالى بود که خود از نظر مالى در حال اضطرار بودولى خود استفاده نکرد و به اطرافیان نیز سفارش مى کرد که به اندازه رفع نیاز و در حد ضرورت از آن اموال بردارند[70].
فرزند بزرگوارش، آیت الله شیخ عبدالله مامقانى مى گوید:
«] پدرم [ در هنگام وفات، نه خانه مسکونى داشت و نه ملکى بلکه تا آخر عمر مستأجر بودچرا که نه خود توانایى خرید مسکن را پیدا کرد و نه اجازه مى داد تا کسى براى او خانه بخردزیرا خوف آن را داشت که کسانى که پول منزل مسکونى او را مى پردازند، حق کسى بر گردن آنها باشد و یا در برخى موارد منّت گذاشته و یا چشم داشتى از ایشان داشته باشند[71]».
صبر و توکل
آیت الله مامقانى با بینش توحیدى و باور محکمى که نسبت به حکمت الهى داشت، در تمام حالات زندگى به ویژه در هنگام بروز مصایب ها، بسیار با تحمل بود و بر خداوند توکل مى کرد. هر وقت یکى از فرزندان یا بستگان وى از دنیا مى رفت و یا مصیبتى بر او نازل مى شد، تنها براى چند لحظه چهره اش دگرگون مى شد و بیش از آن عکس العملى نشان نمى دادبلکه شکر خداوند را به جا آورده، بر او توکل مى کرد.
گاهى به فرزند بزرگوارش، آیت الله شیخ عبدالله مامقانى که از کثرت صبر و توکّل ایشان در تعجب بود مى فرمود:
«فرزندم! توفیق، تنها از خداوند تعالى است. قضایاى بسیارى براى من اتّفاق افتاده است که تنها و تنها توفیقات الهى به یارى من شتافته است از این رو، من بر او توکل مى کنم».
آیت الله مامقانى نقل مى کند که به مدت یک سال از ناحیه دولت وقت عراق، مرزها بسته شد و زائرى به عتبات مشرف نمى شداز این رو، هدایایى که مؤمنین و مقلّدین براى من ]مى فرستادند[ که قسمت اعظم مخارج من و خانواده ام را تأمین مى کرد، به ما نرسیده و از طرفى خبر آوردند که بسته شدن مرزها به مدت یک سال دیگر تمدید شده است. من در وقت شنیدن این خبر، در حال نوشتن مطلبى بر روى کاغذ بودم و بعد از نوشتن، منتظر خشک شدن آن بودم.
لحظه اى به فکرم خطور کرد که این همه قرض دارم و راه ها هم که بسته شده است و مخارج زندگى ام نیز زیاد است در این حال، چشمم به کاغذى که مطلب بر آن نوشته بودم، افتاد، دیدم پشه اى از راست کاغذ بالا مى رود و عنکبوتى از طرف چپتا این که پشه خود را به طرف عنکبوت پرتاب کرد و عنکبوت آن را خورد. با مشاهده این صحنه، به خود آمدم و خطاب به خود گفتم: این قضیه، حتماً موعظه اى است از طرف پروردگار که اى بنده رزق به دست من است و من روزى را حواله تو مى کنم و به طرف تو مى آیدبدون آن که تو آن را طلب کرده باشى پس بر من توکل کن. من بر خداوند توکل کردم اتفاقاً چند روزى نگذشته بود که شخصى از ایران دور از چشم مرزبانان خود را به نجف رساند و اموال بسیارى را به عنوان هدیه براى من آورد. من نیز قرض هاى خود را ادا کردم و مخارج خود و خانواده خود را تایک سال از آن پول ها تأمین دیدم[72]».
پرهیز از شهرت
شیخ آقا بزرگ تهرانى مى گوید:
«در نجف رسم بر آن بود که در هنگام رفت و آمد علما، بزرگان و افراد صاحب نام (چه شب و روز)، چراغى روشن مى کردند و جلو آن ها حرکت مى دادند و آن را نوعى احترام و اکرام براى آن شخص مى دانستندآیت الله مامقانى از آن نهى مى کرد تا مبادا نوعى خود بزرگ بینى و تکبّر و شهرت براى ایشان ایجاد شود[73]».
آیت الله مامقانى از هر گونه کار یا وضعیتى که موجب شهرت مى شد، خوددارى مى کردو از این رو، اگر کسى پشت سر او حرکت مى کرد، با کمال تواضع بر مى گشت و مى فرمود:
«آیا مطلبى دارى» اگر آن شخص سوال یا مطلبى داشت، پاسخ مى داد و در غیر این صورت، مى گفت: «من مى خواهم تنها راه بروم» و از آن شخص عذر خواهى مى کرد. و وقتى مریدان مى گفتند: چرا ما را از این کار نهى مى کنى؟ مى فرمود:
«مردم مطالبى براى گفتن با من دارند و طبعاً دوست ندارند کسى ]غیراز من [آنها را بشنوداز این رو، اگر کسى در معیّت من باشد، افراد با حیا و عفیف از گفتن آن مسائل خود دارى مى کنند[74]».
آیت الله مامقانى در حق النّاس بسیار دقیق بود و کمال عدالت را در این زمینه به کار مى برد و این عمل را، امتیازى براى خود نمى پنداشت.
از این رو، مى گفت: «شما مرا در تقسیم اموال و رساندن حقوق به مستحقین آنها مدح مى کنید که دزدى نکرده ام و حال آن که در بازار، تاجران و صرّافان بسیارى هستند که امانت ها را به اهلش مى رسانند و این، اوّلین درجه ایمان است و کسى را به خاطر امین بودن مدح نمى کنند و از طرفى من براى این اموال زحمتى متحمّل نشده یا از پدرم به ارث نبرده ام بلکه فقط آنها را به صاحبانش رسانده ام و نهایتاً در آنها خیانت نکرده ام و توصیف من به عدم خیانت، مدح من نیست[75]».
مقام مرجعیّت
آیت الله مامقانى علاوه بر فعالیّت هایى همچون تبلیغ، تدریس، پرورش شاگردان بزرگ و اقامه جماعت[76] متصدى مقام مرجعیّت نیز بود و بعد از وفات سیّد محمّد حسن شیرازى در سال 1312 ق. بسیارى از مردم، به ویژه مردم آذربایجان، قفقاز، استانبول و تهران از وى تقلید مى کردند.[77]
تألیفات
از آیت الله مامقانى در موضوعات فقه و اصول، آثار ارزشمندى به جا مانده است. این آثار عبارتند از:
1. بشرى الوصول الى اسرار علم الاصول.
2. غایة الآمال.
3. ذرایع الاحکام فى شرح شرایع الاسلام[78].
4. رساله عملیه[79]
5. اصالة البرائة[80]
6. المواعظ[81]
پرواز به ملکوت
آیت الله شیخ محمّد حسن مامقانى بعد از سال ها تلاش و مجاهدت در راه سر بلندى اسلام و مسلمین، در روز هیجدهم محرم سال 1323 ق. به لقاء الله پیوست و عالم تشیّع را در غم ماتم خود فرو برد. پیکر مطهّر وى با شرکت عموم مردم، عالمان و بزرگان شهر تشییع شد و در محله عماره[82] نجف به خاک سپرده شد[83].
مدفن آن عالم ربانى، محل زیارت مؤمنین است و جسد پاک و مطهّر وى، بعد از گذشت بیش از یک قرن، سالم باقى مانده و رنگ کفن وى تغییرى نکرده است[84].
شاعران و ادیبان و حتّى بزرگان در رثاى آیت الله مامقانى اشعار بسیارى سروده اند که به یکى از آنها اشاره مى شود:
دریغ و درد که چون شیخ مامقانى رفت *** که بُد زبودش، بنیان شرع استحکام
مه محرّم و قتل حسین و فوت حسن *** از این دو واقعه بر خلق خورد و خواب حرام
به مقتضاى قضا چون که کرد جان تسلیم *** کمیت روحش به سوى بهشت چون زد گام
نمود ملهم غیبى به سال تاریخش *** هزار و سیصد و بیست و سه از عدد الهام[85]
بازماندگان
از آیت الله شیخ محمّدحسن مامقانى، دو فرزند پسر به جا ماند که هر دو از عالمان بزرگ جهان اسلام به شمار مى روند که یکى آیت الله شیخ عبدالله مامقانى (متوفاى 1351 ق.) مؤلف کتاب تنقیح المقال است، فرزند دیگر آیت الله شیخ محمّدحسن مامقانى، آیت الله شیخ ابوالقاسم مامقانى است. وى در سال 1285 ق. در نجف اشرف به دنیا آمد. تحصیلات علوم دینى را در زادگاهش آغاز و در نجف ادامه داد.
وى از شاگردان شیخ اسماعیل قره باغى، آخوند خراسانى، شیخ محمّدحسن مامقانى و شیخ الشریعه اصفهانى بود. او از عالمان بزرگ نجف به حساب مى آمد و در علم و تقوا، جایگاه بلندى داشت[86]. آثار به جا مانده از آن بزرگوار عبارتند از:
1. مقباس الکرامه فى شرح تبصرة العلاّمه.
2. غایة المأمول فى علم الاصول[87]
3. شرح دعاى کمیل[88]
آیت الله شیخ ابوالقاسم مامقانى در سال 1351 ق. دارفانى را وداع کرد و در حرم مطهّر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در صحن غروى، در پایین مقبره میرزاى نائینى به خاک سپرده شد[89].
[1]. شهر کوچکى در چند فرسنگى شهر تبریز است. (ر.ک: اعیان الشیعه، سیّدمحسن امین ج 5، ص 150ریحانة الادب، محمّدعلى مدرّس تبریزى، ج 3، ص 430.
[2]. ر.ک: مخزن المعانى، شیخ عبدالله مامقانى، ص 19 (پاورقى).
[3]. وى آیت الله شیخ عبدالله مامقانى، مؤلف کتاب تنقیح المقال است (شرح حال او در جلد 4 گلشن ابرار آمده است).
[4]. معارفالرّجال، محمّدحرزالدّین، ج 1، ص 244 و ج 2، ص 14مفاخر آذربایجان، ج 1، ص 129مکارم الآثار، معلم حبیبآبادى، ج 4، ص 1280.
[5]. بلاى طاعون در دو مرحله به فاصله شش ماه در سالهاى 1245 و 1246 شهرهاى ایران و عراق و به ویژه کربلا را در برگرفت و بسیارى را به کام مرگ کشاند که در میان آنان، عالمانى همچون: شریفالعلماء حائرى، شیخ محمّدعلى نجفى، حاج ملاّاحمد مراغى، شیخ عبدالله مامقانى، سیّدمحمّدباقر قزوینى، شیخ جعفر آلمحیى الدّین، شیخ خلف کربلایى، سیّدعبدالغفور یزدى و سیدکاظم کاظمینى وجود داشتند. (مخزن المعانى، ص 27، پاورقى).
[6]. معارفالرّجال، ج 2 ص 14مفاخر آذربایجان، ج، ص 129علماء معاصرین، ملاّعلى واعظ خیابانى، ص 158.
[7]. احسن الودیعة، محمّدمهدى موسوى اصفهانى، ج1، ص 169مصفّى المقال شیخ آقابزرگ تهرانى، ص 125مخزن المعانى، ص 31.
[8]. همان.
[9]. این مدرسه در نزدیک حرم حسینى(علیه السلام) در کربلا قرار داشت.
[10]. مخزن المعانى، ص 32.
[11]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 150.
[12]. در همین سال نجیب پاشا از طرف دولت عثمانى به کربلاى معلّى حمله کرد و بسیارى از شیعیان و زائران امام حسین(علیه السلام) را به شهادت رساند. این واقعه در روز غدیر خم اتّفاق افتاد و از این جهت، غدیرالدّم (غدیرخون) نامیده شد.
[13]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 150مخزن المعانى، ص 35.
[14]. این مدرسه در وسط بازار رئیسى تبریز قرار داشته است.
[15]. ماضى النّجف و حاضرها، جعفر آل محبوبه نجفى، ج 3، ص 252اعیان الشیعه، ج 5، ص 150مخزن المعانى، ص 41.
[16]. این سفر چهار سال بعد از وفات شیخ محمّدحسن نجفى، مؤلف جواهر انجام شد.
[17]. مخزن المعانى، ص 43اعیان الشیعه، ج 5، ص 150.
[18]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 150.
[19]. مخزن المعانى، ص 43، پاورقى.
[20]. معارفالرّجال، ص 243فوائد الرضویه، شیخ عباس قمى، ص 102الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج 3، ص109.
[21]. مخزن المعانى، ص 46 (پاورقى)نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 410.
[22]. الکنى و الالقاب، ج 3، ص 109فواند الرضویه، ص 102معارفالرّجال، ج 1، ص 243ریحانة الادب، ج 5، ص 160شهداء الفضیلة، عبدالحسین امینى، ص 386.
[23]. مخزن المعانى، ص 46 (پاورقى) و اعیان الشیعه، ج 5، ص 150.
[24]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 151معارفالرّجال، ج 1، ص 243.
[25]. معارفالرّجال، ج 2، ص 103.
[26]. مخزن المعانى، ص 51اعیان الشیعه، ج 5، ص 150.
[27]. نویسنده اعیان الشیعه، آیت الله شیخ على آل کاشف الغطاء را از استادان آیت الله شیخ محمّدحسن مامقانى شمرده است. اعیان الشیعه، ج 5، ص 150ولى با توجه به سال وفات شیخ على آل کاشف الغطاء این مسئله نمىتواند صحیح باشدزیرا در سال 1240 ق. آیت الله مامقانى 2 ساله بوده است.
[28]. معارفالرّجال، ج 1، ص 244ماضى النّجف و حاضرها، ج 3، ص 205.
[29]. مخزن المعانى، ص 52اعیان الشّیعه، ج 5، ص 151.
[30]. معارفالرّجال، ج 1، ص 244اعیان الشیعه، ج 6، ص445معجم رجال الفکر و الادب، محمّدهادى امینى، ج2، ص 589.
[31]. مخزن المعانى، ص 41.
[32]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 15.
[33]. ریحانة الادب، ج 5، ص 159.
[34]. معارفالرّجال، ج 1، ص 243.
[35]. ر. ک: مخزن المعانى فى ترجمة المحقق المامقانى، شیخ عبدالله مامقانى، تحقیق و استدراک شیخ محمّدرضا مامقانى، مؤسسه آل البیت، 1423 ق. ص 243 ـ 356اعیانالشیعه، ج 5، ص 151.
[36]. زندگى نامه آیت الله چهار سوقى، ص 127.
[37]. المسلسلات فى الاجازات، سیّد محمود مرعشى نجفى، ج2، ص430.
[38]. الاجازة الکبیرة، شهاب الدّین مرعشى نجفى، ص 17.
[39]. مخزن المعانى، ص 256.
[40]. همان، ص 264.
[41]. مصفّى المقال، شیخ آقابزرگ تهرانى، ص 137.
[42]. مخزن المعانى، ص 276.
[43]. الاجازة الکبیرة، ص 82.
[44]. معجم رجال الفکر، ج 2، ص 639.
[45]. الاجازة الکبیرة، ص 89.
[46]. معارفالرّجال، ج 3، ص 98.
[47]. الاجازة الکبیره، ص 125.
[48]. همان، ص 155.
[49]. احسن الودیعة، ج 2، ص 107.
[50]. دانشمندان فارس، محمّدحسن رکن زاده آدمیّت، ج2، ص34.
[51]. معارفالرّجال، ج 2، ص 184.
[52]. المسلسلات، ج 2، ص 439.
[53]. مصفّى المقال، ص 488.
[54]. معارفالرّجال، ج 3، ص 270.
[55]. معجم رجال الفکر، ج 1، ص 103.
[56]. گنجینه دانشمندان، محمّدشریف رازى، ج 4، ص 623.
[57]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 151.
[58]. همان.
[59]. همان.
[60]. مخزن المعانى، ص 107و اعیان الشیعه، ج 5، ص151.
[61]. ر. ک: الکنى و الالقاب، ج 3، ص 133فوائد الرضویة، ص 102.
[62]. ر. ک: احسن الودیعة، ج 1، ص 169.
[63]. ر. ک: معارفالرّجال، ج 1، ص 243الاجازة الکبیرة ص 425ریحانة الادب، ج 3، ص 433.
[64]. معجم رجال الفکر و الادب، ج 3، ص 1145.
[65]. مخزن المعانى، ص 58.
[66]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 150.
[67]. همان، ص 151.
[68]. همان، ص 62.
[69]. نقباء البشر، ج 1، ص 410.
[70]. مخزن المعانى، ص 62.
[71]. همان، ص 63.
[72]. مخزن المعانى، ص 74.
[73]. الکلام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 410.
[74]. مخزن المعانى، ص 79.
[75]. همان، ص 84.
[76]. وى شبها در ایوان شمالى مقابل باب طوسى، در حرم حضرت امیر(علیه السلام)، نماز جماعت اقامه مىکرد و بسیارى از روحانیون، عالمان و صالحان به وى اقتدا مىکردند (ر. ک: معارفالرّجال، ج 1، ص 243ماضى النجف و حاضرها، ج3، ص253).
[77]. معارفالرّجال، ج 1، ص 243اعیان الشیعه، ج 5، ص 151.
[78]. الذریعه، ج 10، ص 24اعیان الشیعه، ج 5، ص 151.
[79]. الذریعه، ج 1، ص 214.
[80]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 151، الذریعه، ج 3، ص 114.
[81]. ماضى النجف و حاضرها، ج 3، ص 254.
[82]. در این محله، بزرگانى همچون شیخ کاشف الغطاء، سیّد حسین کوه کمرى، سیّد مهدى قزوینى و.. دفن شدهاند.
[83]. ماضى النجف و حاضرها، ج 3، ص 254احسن الودیعة، ج 1، ص 172علماء معاصرین، ص 80.
[84]. مخزن المعانى، ص 126 (پاورقى)به نقل از اجساد جاویدان، ص 268.
[85]. مخزن المعانى، ص 137.
[86]. معارفالرّجال، ج 1، ص 52.
[87]. الذریعه، ج 11، ص 15.
[88]. همان، ج 13، ص 258.
[89]. معارف الرّجال، ج 1، ص 53ماضى النجف و حاضرها، ج 3، ص 252.