اشاره
جبل عامل، منطقهاي در جنوب لبنان است. اين خطه، فقيهان و دانشمندان بزرگي به اسلام و جهان شيعه تقديم كرد؛ از جمله شيخ حسين بن عبدالصمد عاملي، محدث، عالم و فقيه نامور عصر صفويه كه با مهاجرت به ايران، خود و فرزندانش، شيخ بهايي و شيخ عبدالصمد، به مراتب اعلاي علم و فقاهت دست يافته، سرآمد علماي اين سرزمين شدند.
زادگاه و ولادت
شيخ عزّالدين حسين بن عبدالصمد حارثي همداني عاملي، فقيه شيعه، در اول محرم سال 918ق در خاندان مشهوري از اهل علم و فضل، در جبع از توابع جبل عامل، روستايي نزديك شهر ساحلي صيدا (صيدون) به دنيا آمد.[1]
پدر وي، عبدالصمد بن محمد (م935ق) نيز از عالمان بنام اماميه در جنوب لبنان بوده است. وي مشهور به عزالدين حسين، والد شيخ بهاست كه سرزمين اسلام و تشيع به وجود آن دو بزرگوار، پربهاست.[2]
خاندان
نسب شيخ عزالدين حسين به حارث همداني (م65ق)، صحابي جليلالقدر اميرمؤمنان علي (علیه السلام) ميرسد. اين خاندان از قبيله عرب هَمْدان از شيعيان علي بن ابيطالب (علیه السلام) بودند. نياي شيخ عزالدين، محمد بن علي جباعي (م876ق) نخستين فرد شناخته شده از خاندان حارثي است كه بيشترين شهرت وي به سبب مجموعهاي جُنگمانند، معروف به مجموعه جباعي است كه از وي بجا مانده است. [3]
تحصيل
شيخ عزالدين در جواني مدتها نزد سيد حسن كركي ـ جد خاندان كركي ـ و از علماي بزرگ جنوب لبنان و قريه كرك ـ شاگردي كرد. فرزند سيد حسن، سيد حسين كركي نيز بعدها به جاي شيخ حسين بن عبدالصمد، به منصب شيخ الاسلامي قزوين گماشته شد. سيد حسن از جمله كساني است كه در وجوب نماز جمعه در دوران غيبت امام زمان ـ عجلالله تعالي فرجه الشريف ـ رساله نوشته است.
شيخ عزالدين سپس در محضر شهيد ثاني، معارفي چون اصول و فروع فقه را فرا گرفت.[4] شهرت اصلي شيخ عزالدين، به دليل شاگردي وي نزد فقيه نامور جبل عامل، زين الدين عاملي، معروف به شهيد ثاني بود كه به واسطه شهادتش به دست مقامات عثماني، اين لقب را يافته است. بخش اعظم زندگي شيخ حسين در جبل عامل، به شاگردي نزد شهيد ثاني سپري شد و مبرزترين شاگرد و مصاحب وي در جبع و همراهش در سفرها بود. آنها سال 942ق به قاهره و مكه و در 951ق به استانبول و عراق سفر كرده بودند. در سال953ق شيخ حسين، زينالدين را در سفر بعلبك همراهي كرد و زينالدين منصب تدريس مدرسه نوريه را بر عهده گرفت.[5] در همين سال، پسر شيخ حسين، بهاءالدين محمد (شيخ بهايي) در 27 ذيالحجه 953ق در بعلبك متولد شد.[6] شيخ حسين در همين ايام، قرائت كتاب الفهرست شيخ طوسي را نزد شهيد ثاني به پايان رساند.[7]
شيخ عزالدين در سال941ق از شهيد ثاني اجازه اجتهاد دريافت كرد كه متن كامل اين اجازه، يكي از چند اجازه بسيار مشهور و مطوّل در ميان اماميه است و در نسخههاي خطي متعددي باقي مانده است. صاحب كتاب رياض العلماء آن را به طور كامل در بخش اجازات بحارالانوار، كه از ملحقات وي به اين كتاب است، آورده است.[8]
مهاجرت
در علت مهاجرت علماي جبل عامل به ايران در عهد صفويه دو عامل عمده دروني و بروني نقش داشت. از عوامل دروني اين مهاجرت، شكست شاه اسماعيل از سلطان سليم عثماني در نبرد چالدران در سال 920ق بود كه منزلت معنوی شاه صفويه را درهم شكست. از اين زمان، رهبران صفويه در چشم پيروانشان، انسانهايي معمولي، فناپذير و غير مصون از خطا بودند. بر اثر اين ناكامي، علقههاي مذهبي ميان شاه اسماعيل و صفويان قزلباش از ميان رفت، روابط آنها به سطح غير روحاني تنزل يافت و نافرماني از مرشد كامل و اهانت به آنها آغاز شد. از اينرو، در دوره پادشاهي طهماسب اول، بر جنبه سيادت صفويان تأكيد ويژه شد وآنها براي آموزشهاي ديني و پيشبرد هرچه بهتر تشيع، دست به دامان عالماني از خارج مرزهاي ايران شوند و ايشان را به ايران فراخواندند. البته تا اين زمان، علمايي همچون كركي به ايران آمده بودند، ولي اين موضوع هنوز سياست حكومتي صفويان نبود. از ديگر دلايل دروني مهاجرت علما به ايران، كمبود عالمان و منابع شيعي در ايران بود. كمبود روحانيان و صاحبنظران شيعي به اندازهاي بود كه حتي برخي صاحبمنصبان دولت صفوي، درباره تشيع امامي دانش كافي نداشتند.[9]
از طرفي، عامل بروني نفوذ و سلطه حكومتهاي سنيمذهب بر شام، از حكومت مماليك گرفته تا امپراتوري عثماني، تمامي شيعيان اين قلمرو را در سختي و آزار قرار داده بود. پس از نهضت علمي جبل عامل كه به اين منطقه چهره شاخص علمي و فرهنگي داد و آن را به پايگاه اصلي شيعيان شام تبديل كرد، حكومتهاي سني، اين منطقه را در كانون تكاپوهاي شيعهستيزي خود قرار دادند و سرسختانه به دشمني با خاندانهاي شيعه كمر بستند. در سال 920ق سرانجام، سلطان سليم اول عثماني در شهر حلب، در قريه وابق، بر سلطان مماليك پيروز شد و تسلط تركان عثماني بر شام كه سه سده به درازا كشيد، آغاز گرديد. از اين زمان، حكومت عثماني نيز مانند مماليك و حتي با شدت بيشتر، در آزار شيعيان اين منطقه كوشيد.[10]
بر اين اساس، اگرچه ناحيه جبل عامل و بعلبك، سرزمين مناسبي براي شيعيان آن زمان به شمار ميرفت، به هرحال در دوران سلطه مطلق حكومت عثماني، آن هم در نزديكي مركز اقتدار آنچناني آنان، بديهي است اقليتي چون شيعيان آن زمان را ياراي زندگي مسالمتآميز نبود و اظهار آزادانه عقايد و افكار و حتي انجام دادن فرايض مذهبي نيز به راحتي صورت نميگرفته است. فشارها و سختگيريهاي دولت عثماني تا آنجا ادامه يافت كه شهيد ثاني از جانب حاكمان محلي با مشكل مواجه شد و زندگي پنهاني خود را آغاز كرد. سرانجام نيز عمال آنان وي را به شهادت رساندند.
شيخ عبدالصمد پس از چهار دهه مطالعه و تدريس در قلمرو عثماني، در ميانه قرن شانزدهم ميلادي، به توصيه دوستان، جبل عامل را ترك و از راه عراق به ايران مهاجرت كرد.[11] اجازهاي كه شيخ حسين به فردي در عراق داده، مؤيد حضور وي در كربلا در سال 958ق است. ايشان پس از بررسي اوضاع و احوال ايران،[12] به همراه فرزند و همسرش به ايرانِ تحت سيطره صفويان ـ در دوره حكومت شاه طهماسب اول صفوي (930ـ980ق) ـ حركت كرد. وي و همراهانش، دوازده روز در شهرهاي بين راه كه نام آنها ذكر نشده است، توقف كردند و در اين شهرها نزد اعيان و اشراف ماندند. در همه شهرها از آنها به گرمي پذيرايي و هنگام حركت، توشه سفر برايشان فراهم شد. مهاجران سپس وارد كردستان شدند و نزد حاكمي محلي به نام سلطان محمود دوم ماندند. وي نهايت ادب و مهرباني را در حق آنان روا داشت و از ايشان به خوبي پذيرايي كرد، سپس برادرش را به عنوان راهنما همراهشان فرستاد. گروه مهاجر سپس نزد حاكم محلي ديگري به نام سلطان محمد رفتند و در اولين روز ماه ربيعالاول به خرمآباد وارد شدند. در آنجا مورد آزار كردها قرار گرفتند و بخشي از دارايي آنها به غارت رفت. كاروان يك روز پيش از نوروز به كاشان رسيد و بعد از مهماننوازي اهل كاشان و استراحت، به اصفهان وارد شد.[13] خاندان شيخ عزالدين با ورود به ايران، نه تنها از آزار و اذيت و تهديدهاي فراوان در امان ماندند، فرصت خدمترساني و حمايت از شيعيان ايران و جهان را به دست آوردند.[14]
اصفهان
شيخ حسين سه سال در اصفهان ماند (حدود960ـ 963ق) و به تدريس علوم ديني و ترويج آموزههاي دين پرداخت و عالمان زيادي نزد وي شاگردي كردند. در اصفهان با شيخ علي منشار كركي (متوفي 984ق) آشنا شد. او نيز از اهالي كرك نوح بود و سالهاي نخستين حياتش را در جبل عامل گذرانده بود و از جواني، شيخ حسين را ميشناخت. علي منشار، پيوندي استوار با حكومت صفوي داشت و آن زمان در اصفهان، عهدهدار منصب شيخ الاسلامي بود. به عنوان نشاني از روابط نزديك بين اين دو فقيه، ميتوان به ازدواج پسر شيخ حسين، بهاءالدين، با دختر علي منشار اشاره كرد.[15]
شيخ علي منشار خبر ورود شيخ حسين به اصفهان را به شاه طهماسب كه آن زمان در قزوين بود، رساند. وي شيخ حسين را به رفتن نزد شاه طهماسب ترغيب كرد و احتمالاً در اعطاي منصب شيخ الاسلامي قزوين به شيخ حسين نيز نقش داشته است. وقتي خبر به شاه رسيد، خود به شيخ نامه نوشت و خلعتي برايش فرستاد و از او خواست به قزوين، پايتخت آن روز صفوي برود.
شيخالاسلام قزوين
در پي چهارمين لشكركشي سلطان سليمان عثماني به آذربايجان و امضاي قرارداد آماسيه، شاه طهماسب تصميم گرفت پايتخت صفويه را از تبريز به قزوين انتقال دهد.[16] در سال 963ق شيخ عزالدين از اصفهان به قزوين رسيد. شاه در نهايت احترام، او را به منصب شيخالاسلامي قزوين منصوب كرد. بنابراين، انتصاب شيخ حسين به مقام شيخالاسلامي، با انتخاب قزوين به عنوان پايتخت جديد ايران، مقارن بوده است. وي هفت سال متصدي اين مقام بود. انتصاب وي به مقام شيخالاسلامي پايتخت صفوي، برابر با تأييد وي به عنوان بالاترين مرجع ديني در قلمرو صفوي بوده است؛ امري كه به وي امكان ميداد تا تغييرات مهمي در سياست مذهبي عمومي مثل احياي برگزاري مرتّب نماز جمعه انجام دهد. شيخالاسلام مهمترين منصب روحانيت در آن دوره بوده و وظيفهٔ آن رفع ظلم از مظلومان، امر به معروف و نهي از منكر و تحقيق و بيان احكام شريعت براي مردم را به عهده داشت.[17] شيخ حسين در اين زمان، در كنار منصب شيخالاسلامي، به تدريس علوم ديني و گسترش آموزههاي دين پرداخت و در قزوين كرسي درس تشكيل داد و علماي ايران نزد او شاگردي ميكردند.
وجوب نماز جمعه
شيخ حسين حارثي در اين ايام، نماز جمعه را در قزوين احيا كرد. اين موضوع دلالت بر اين نكته دارد كه اقامه نماز جمعه براي مدتي منسوخ شده بود. بحث فقهي نماز جمعه در زمان غيبت امام، موضوع مورد منازعه در آغاز دوره صفوي در بين فقهاي اماميه بوده است. محقق ثاني رسالهاي با عنوان الجعفريه في الصلاة در مشهد نگاشته بود. كركي در آن رساله گفته بود كه اقامه نماز جمعه وجوب تعييني ندارد و تنها با حضور مجتهد واجد شرايط ميتوان آن را به جا آورد. از اين حيث، كركي پيرو شهيد اول بود. كركي رساله ديگري نيز در همين موضوع با عنوان رساله صلاة الجمعة نگاشته و نظريه مشابهي ابراز كرده بود. يك نسل بعد، زينالدين عاملي كه در جبل عامل به سر ميبرد، رسالهاي درباره نماز جمعه نوشت و در آن برخلاف نظر محقق ثاني استدلال كرد و ابراز داشت كه برگزاري نماز جمعه در هر شرايطي الزامي است و وجود مجتهد براي اقامه آن الزامي نيست. زينالدين در اين اثر، به ويژه از محقق ثاني انتقاد كرده بود و احتمالاً به مخاطبان صفوي همدورهاش نيز نظر داشته است. شيخ حسين نيز همانند استاد خود، به وجوب تعييني نماز جمعه و عدم اقامه نماز ظهر در صورت برگزاري نماز جمعه اعتقاد داشت. از اينرو، در رساله العقد الطهماسبي نيز به بحث وجوب نماز جمعه و ضرورت اقامه آن پرداخته است. آشكار است كه وي اين رساله را براي وادار كردن بيشتر شاه طهماسب به اقامه نماز جمعه در شهرهاي ايران نوشته و به يقين با اعتقادي كه شاه طهماسب به وي داشته، اين ديدگاه بر شاه طهماسب تأثير گذاشته است. همين اعتقاد نيز باعث بركناري وي از شيخ الاسلامي و اختلاف با علما شد.[18]
هجرت به مشهد
شيخ حسين بعد از بركناري از مقام شيخ الاسلامي در قزوين، شيخ حسين به مشهد نقل مكان كرد و باز به منصب شيخالاسلامي آن شهر منصوب گرديد. تغيير اوضاع سياسي ايران و احتمالاً فشار برخي عالمان بر شاه، باعث شد كه شاه طهماسب با وجود اعتراف به مقام علمي والاي شيخعزالدين، او را از شيخالاسلامي پايتخت بركنار، و به اين منصب در مشهد منصوب كند. او در مشهد مجلس درس داير كرد و شاگردان زيادي داشت. كتابهاي بسياري نيز در اين ايام تأليف كرد.[19]
حضور در هرات
شيخ حسين پس از مدتي، به فرمان شاه طهماسب، براي ارشاد اهل هرات كه بيشتر آنها از شناخت دوازده امام و تدين به مذهب اهلبيت (علیهم السلام) محروم بودند، به هرات رفت. شاه، سه روستاي آن بلد را به عنوان اقطاع به وي بخشيد تا منبع ارتزاق او باشد. در اين ايام، شاه طهماسب امارت خراسان را به پسرش شاهزاده محمد (شاه محمد خدابنده 996ـ 985ق) داد و امير قزلباشي به نام ياكان شاهقلي استاجلو (م 984 ق/1576م) را به عنوان لله[20] او منصوب كرد. او به شاهقلي سلطان، امير خراسان، فرمان داد كه هر جمعه بعد از دو نماز، شاهزاده محمد خدابنده، پسر شاه طهماسب را براي شنيدن احاديث پيامبر و ائمه (علیهم السلام) به مسجد جامع هرات، نزد شيخ حسين (معروف شيخ عبدالصمد) ببرد. و شاهزاده را به اطاعت از اوامر و منهيات شيخ حسين وادار كند و خواستههاي شيخ را واجب الاجرا خواند.[21]
شيخ عبدالصمد هشت سال به تدريس علوم ديني، اجراي احكام شرعي و تبليغ اعمال و اوامر ديني مشغول بود كه بدين سبب خلق كثيري از هرات و نواحي مجاور به تشيع گرويدند و به مذهب اماميه پيوستند. طلاب و حتي فقها و علما از نواحي مختلف ايران و ماوراءالنهر براي شنيدن حديث از شيخ عبدالصمد و فراگيري علوم ديني و تحقيق معارف شرعي نزد او ميآمدند.[22] همسر شيخ عبدالصمد، خديجه نيز در اين ايام، در 26 شوال سال 976ق در هرات درگذشت. تغييرات مهمي در سيستم اداري استان خراسان رخ داده بود.
رخصت رفتن از ايران
پس از مدتي، شيخ از هرات به قزوين سفر كرد تا بار ديگر با شاه ديدار كند. وي از شاه طهماسب اجازه خواست تا به همراه فرزندش، شيخ بهايي، به زيارت بيتالله الحرام برود؛ اما شاه از شيخ بهايي خواست در قزوين بماند و امر تدريس علوم دين را به عهده بگيرد. شيخ حسين به زيارت خانه خدا رفت و پس از آن در بحرين اقامت كرد. او به دليل دلزدگي از شاه طهماسب و اختلاف با بعضي علما به ايران بازنگشت.[23] اين امر در پيامي كه وي از بحرين براي فرزندش بهاءالدين فرستاد، تجلي يافته است: «اگر تو در طلب دنيا هستي به هند برو و اگر آخرت را ميخواهي، ميبايست به بحرين بيايي و اگر نه آخرت و نه دنيا ميخواهي در ايران بمان».
شيخ حسين در اين پيام، ايران را محلي نهچندان مطمئن براي زندگي ديندارانه يا كسب شهرت و مكنت دانسته است.
تأثيرات
توجه به متون حديثي يكي از مميزات شهيد ثاني و مكتب وي است. شيخ عزالدين نيز در اين مسأله به راه استاد شهيد خود رفته است. اين مطلب را از نسخههاي تحرير شده توسط خود شيخ عزالدين نيز ميتوان دريافت.
بعضي از علما از شيخ عزالدين به عنوان كسي كه قرائت كتابهاي حديثي را در ايران متداول كرد، ياد ميكنند. شيخ علاوه بر انتقال آثار فقهي ـ حديثي از جبل عامل به ايران، آثار مهمي در علوم حديث تاليف كرده است. وي كتاب مهمي در دراية الحديث به نام وصول الاخيار الي اصول الاخبار تاليف كرده كه بعد از كتاب الرعاية في علم الدراية شهيد ثاني از مهم ترين متون دراية الحديث تاليف شده در عصر صفويه است. همچنين مجموعهاي از چهل حديث (اربعون حديثا) تأليف كرده كه يكي از نخستين متون حديثي تاليف شده در اين موضوع در عصر صفويه است. يكي از متون حديثي مهمي كه شيخ عزالدين از جبل عامل به ايران آورده، كتب اربعه است. نسخهاي از تهذيب الاحكام شيخ طوسي به خط ايشان موجود است كه وي آن را با شهيد ثاني مقابله كرده است. همچنين صاحب رياض العلماء برخي از آثار شيخ طوسي را به خط شيخ عزالدين در ميان آثار شهيد ثاني ديده است. [24]
آثار شيخ عزالدين
شيخ عزالدين كه در ميان همعصرانش، همتايي در حديث، فقه و رياضيات نداشت، آثار زيادي در اين حوزهها نگاشته است. آثار وي به سه حوزه حديث، فقه و اخلاق تقسيم ميشود كه عبارتند از:
- كتاب دراية الحديث: كتابي در توضيح شيوه نقد حديث و علم درايه كه اول بار ايشان به رشته تحرير درآورد.
- رساله في تحقيق قبلة: رسالهاي در تعيين جهت ايستادن فرد به هنگام نماز و درستي و چگونگي دستيابي به جهت قبله است.
- كتاب اربعين حديث(كتابي شامل بر چهل حديث): ترجمهاي از اين كتاب در نشريه نسخههاى خطى، دفتر دوم، انتشارات دانشگاه تهران، صفحه96، ضمن مجموعه شماره 211 معرفي شده است.[25]
- كتاب شرح القواعد: حاشيهاي بر قواعد الاحكام، نوشته محقق حلّي(م676ق) و در علم اصول است كه در هراتنوشته است.
- كتاب شرح الفيه: شرحي بر هزار مسئله در فقه و نماز، نوشته شهيد اول(م786ق)، كه به صورت ممزوج نوشته و بعد از بيان هر مسئله به شرح آن پرداخته است.
- الرسالة الطهماسبية في بعض المسائل الفقهية: رسالهاي است در پاسخ به سؤالات فقهي شاه طهماسب. حارثي اين رساله را در 9 رجب سال 970ق تنها در دو مجلس تقرير كرده بود. در اين اثر بسيار مختصر (45 صفحه در متن چاپي)، در مورد وسواس، ترديد در انجام اعمال ديني چون غسل و وضو و ديگر مسائل فقهي بحث ميكند. اين كتاب به بخشهاي كوچكي تقسيم شده است.
- رساله في صلاة الجمعة: در اين رساله، به بحث وجوب نماز جمعه در زمان غيبت ميپردازد.
- رساله مناظره با بعض علماي حلب: در اين رساله كوتاه، به سه مجلس مناظره با يكي از علماي سنيمذهب حلبپرداخته است. محمدرضا كريميآن را به نام طلوع كوكب در شهر حلب چاپ كرده است.
- رساله في مسألتين: در باب مسئله نجاست و طهارت و بحث مصرف خمس و نذر در زمان غيبت نوشته شده است.
- تعليقات علي الصحيفة الكاملة السجادية: شرحي بر كتاب صحيفه كاملهو سخنان امام سجاد(علیه السلام) است.
- نور الحقیقة و نور الحدیقة: در علم اخلاق[26]
- الرسالة التساعیة: در مسائل مرتبط با نماز[27]
شاگردان
شاگردان زيادي در محضر اين فقيه و محدث بزرگ شيعي در اصفهان و قزوين و مشهد كسب فيض كردند و از درياي علم او بهرهها بردند. سرآمد آنها، فرزند عالم و فقيه، محدث، رياضيدان و شاعر وي، بهاءالدين محمد بن حسين، مشهور به شيخ بهايي است. همچنين فرزند ديگر وي، شيخ عبدالصمد بن حسين بن عبدالصمد كه يكي از علماي بزرگ در منطقه هرات شد و تا نسلها علمايي از خاندان وي در اين خطه ميزيستند. وديگران: شيخ ابو محمد بن عنايتالله مشهور به بايزيد ثاني نوه بايزيد بسطامي، ميرداماد، شيخ عبدالعالي بن شيخ نورالدين بن علي، فرزند محقق كركي و ميرفندرسكي فيلسوف معروف عهد صفوي و غيره كه از اين منبع فيض و علم، بهرهها بردهاند.[28]
وفات
شيخ حسين پس از انجام فريضه حج، در راه بازگشت، به بحرين رسيد و در قريه مصلي از توابع حجر رحل اقامت افكند. بنا به آنچه افندي از خط شيخ بهايي نقل كرده، شيخ حسين در هشتم ربيع الاول سال 984ق در بحرين درگذشت. اندكي بعد مقبرهاش زيارتگاه عمومي شد. مرگ وي به احتمال، هفت سال پس از آنكه از ايران خارج شده بود، رخ داد. اين بر آن اساس است كه ورود وي را سال 960، و اقامتش را در ايران هيجده سال بدانيم كه به علاوه آن هفت سال، سالِ درگذشت وي984ق است.[29]