سید احمد کربلایى تهران
متوفاى 1332 هـ .ق.
عنوان مقاله: نماد عرفان
نویسنده: ابوالحسن ربانى
هماره در میان مردم، انسان هاى وارسته اى مى زیسته اند که با بهره مندى از پرواپیشگى و عرفان خواهى به سیر و سلوک پرداخته اند و در این راستا آن چنان جدّ و جهد کرده اند که به سرمنزل مقصود که قله رفیع توحید است، نائل گشته اند. در این نوشتار، تلاش مى کنیم با سیماى دانشورى توانا و عارفى نامدار، که در اوایل سده چهاردهم هجرى، مى زیسته آشنا شویم.
تولد
اواسطِ قرن 13 هـ .ق. در خانواده اى دانش پرور و هاشمى تبار، به نام سید ابراهیم موسوى تهرانى، در شهر مقدس کربلا، کودکى دیده به جهان گشود، که نامِ احمد را برایش برگزیدند.
خاندان پدرى سید احمد اصالتاً اهل تهران بوده انداما پدرش براى تحصیل معارف دین و بهره مندى از محضر بزرگان دانش، از دیار خویش به شهر کربلا، که یکى از مراکز علمى شیعه بود، هجرت نمود، و در جوار مرقد پاک حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) به فراگیرى آموزه هاى دینى پرداخت. به همین علت فرزندش، سید احمد، به سید احمد کربلایى تهرانى شهرت یافت. در پاره اى از نوشته ها، عنوان حائرى را به نامش افزوده اند. از آنجا که این عالم بزرگوار، در هنگام عبادت و نیایش، بسیار گریه مى کرد به «بکّاء» هم معروف شده است. و گویا یکى از چشمان او، بر اثر بیمارى، نابینا شداز این رو به «واحد العین» هم نامیده شده است.
با جستجویى که در منابع زندگى نامه این عارف فرزانه انجام شد، تاریخ دقیق ولادت او به دست نیامدولى از مجموع اخبار گردآورى شده در مورد شرح حال او مى توان حدس زد که پس از نیمه دوم سال قرن سیزدهم تولد یافته است.([55])
سید احمد در دامن پدرى پاک، پارسا و دانش طلب، مراحل رشد و تعالى را گام به گام سپرى نمود. از آنجا که زادگاه اوکربلا است، طبعاً از دوران نوجوانى در حوزه علمیه آن شهر به فراگیرى علوم اسلامى پرداخته و مقدّمات و دروس سطح را همان جا فراگرفته است. در منابع تراجم از استادان او در این مقطع نامى برده نشده است.
هجرت
از آنجا که حوزه نجف از دیرباز از اعتبار و شهرت جهانى برخوردار بود و خاستگاه برجسته ترین استادان علوم معقول و منقول به شمار مى رفت لذا سید احمد براى تکمیل تحصیلاتش به این حوزه مقدسه هجرت نمود. حوزه هاى درسى نجف از رونق و جاذبه ویژه اى برخوردار بود. و کربلایى که آثار نبوغ و فهم در سیماى او مى درخشید و جانش تشنه دانش دین بود، به سوى این حوزه شتافت. البته اطلاعى از سال ورود او به حوزه نجف در دست نیست اما با توجه به سن وى مى شود گفت: در اواخر سال (1300 هـ .ق.) به نجف هجرت نموده است. بعد از ورود به حوزه پربارِ نجف، با تلاش روزافزون به تحصیل پرداخت. وى سطوح عالیه و دروس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگان آن دیار، فراگرفت و بهره هاى فراوانى کسب نمود و به درجه رفیع اجتهاد رسید.
سید احمد در کنار تحصیل براى جمعى از طلاب به تدریس پرداخت.([56])
استادان
ایشان، فقه و اصول را از محضر مجتهدان بزرگى چون: میرزا محمدحسن شیرازى، معروف به میرزاى بزرگ (صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو)، علامه بزرگوار میرزاحسین خلیلى تهرانى، میرزا حبیب الله رشتى و آخوند خراسانى بهره برد و در این علوم تبحرى تمام و کمال یافت. سید احمد با آن فطرت پاک و دل صافى که داشت به آموختن دانش هاى ظاهرى و نقلى بسنده نکرد بلکه پس از فراگیرى کتابِ تشریع، به مطالعه کتابِ تکوین به ویژه «نفس» پرداخت. وى براى رسیدن به این منزلت والا، سر بر آستان عارف بى همتا، ملا حسینقلى همدانى نهاد. این استادِ کارآزموده آن چنان اخگرى بر جان او افکند که شعله وجودش لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر شد و به مقامى رسید که، آقا بزرگ تهرانى درباره اش مى گوید: او یگانه دوران بود.([57])
شاگردان
سید احمد کربلایى به دنبال کوشش پى گیر و پشتکار فراوان، در ردیف یکى از معروفترین و برجسته ترین استادان نجف، قرار گرفت، و در حوزه فقه، اصول، حکمت، اخلاق و عرفان از مرتبه بلندى برخوردار شد. این گونه بود که گروهى از دانش پژوهان و دل سوخته گانِ وادى عشق، پروانه وار به گرد این شمع فروزان جمع شدند و از دانش و تربیت و نصایح عارفانه او بهره هاى فراوانى بردند.
اسامى جمعى از شاگردانش که در منابع ترجمه این عارف فرهیخته آمده، از این قرارند:
1. میرزا على آقاى قاضى، عارف بلند آوازه و شخصیت معروف.
2. سید محمدکاظم عصّار تهرانى، عارف، اصولى و فقیه معروف.
3. سید محسن امین، که از سال (1308 هـ .ق.) تا سال (1311 هـ .ق.) نزد این بزرگوار کسب فیض کرد.
4. میرزا مهدى غروى اصفهانى، دانشمند معروف که در آخر عمر در مشهد مقدس زندگى مى کرد.
5. سید جمال الدین گلپایگانى.
6. شیخ محمدتقى بافقى قمى.
7. سید ابوالقاسم لواسانى.
8. کیوان قزوینى، مؤلف کتاب معروفِ رساله رازگشا.([58])
فقاهت
وقتى نام سید احمد کربلایى را مى شنویم یا پاره اى از منابع و زندگى نامه هاى مربوط به او را بررسى کنیم، بیشتر سیماى عرفانى و معنوى و اخلاقى او براى ما جلوه گر است و بُعد علمى و فقهى او چندان مورد توجه قرار نمى گیرداما حقیقت این است که این مردِ بزرگ، همان طور که در عرصه عرفان و سیر و سلوک و مجاهده با نفس ید بیضایى داشت، در میدانِ فقاهت نیز از جایگاه والایى برخوردار است، که گروهى از بزرگانِ تراجم از این نکته غافل نشده اند. محقق بزرگ آقاى محمدحسین اصفهانى مشهور به کمپانى در شأن او گفته است: من احدى را در فقه مثل او ندیده ام.و یا درباره ایشان گفته اند:
کوه علم و تجلّى گاهِ دانشدانشور جلیل و فقیه کبیردانشمند فاضل او از اکابر روزگار بود و احاطه حیرت انگیزى در فقه داشت از اعاظم فقهاى امامیه و فقیه یگانه بود.([59])
یکى از دانشمندان معاصر مى نویسد:
در حوزه فقه، همین بس که در سن چهل سالگى نامزدِ مرجعیت شیعه شدولى حاضر نشد فتوا دهد. معروف است که: شیخ محمدتقى شیرازى، بزرگ ترین فقیه عصر خویش، احتیاطات خویش را به سید احمد کربلایى ارجاع مى داد.
در این جا مناسب است داستانى نقل شود که علاوه بر آموزنده بودن، نشان دهنده مرتبه والاى پیراستگى و وارستگى سید احمد کربلایى است. علامه سید محمد حسینى تهرانى مى گوید:
روزى به دیدن آیت الله سید على لواسانى فرزند آیت الله سید ابوالقاسم لواسانى رفتم، او فرمود: که پدرم، مرحوم سید ابوالقاسم، یکى از شاگردان مکتبِ عارف مشهور ملا حسینقلى همدانى بود. بعد از رحلت آن بزرگوار در سال 1311 هـ .ق. در شمار شاگردان آیت الله سید احمد کربلایى، وصى آن جناب قرار گرفت. روزى بعد از درس، که شاگردان رفتند، به من فرمود: آقا سید ابوالقاسم! اگر کارى ندارى بنشین! گفتم: کارى ندارم و در اطاق نشستم. سپس فرمود: براى میرزا محمدتقى بنویس!([60])آنگاه حالش دگرگون شد و گفت: آه! آه!
فرمود: این مرد (شیخ محمدتقى) احتیاطات خود را به من ارجاع داده. اشخاصى به او رجوع کرده اند ]و به او گفته اند[ که اگر براى شما اتفاقى بیفتد، ـ یعنى از دنیا بروید ـ در امر تقلید به کدام یک از علما رجوع کنیم؟ او در پاسخ گفته است: من غیر از سید احمد کربلایى کسى را سراغ ندارم. آقا سید ابوالقاسم! بنویس: آقاى میرزا محمدتقى! شما که اینک در امور دنیا حکومت و ریاست دارید، اگر این کارها را بکنید و کسى را به من ارجاع دهید، فرداى قیامت در محضر خدا، که حکومت با ماست از شما شکایت مى کنم و از شما راضى نخواهم بود.([61])
سپس مؤلف کتابِ توحید علمى و عینى، چنین مى نگارد:
در آن روزگار، اگر مرجع تقلیدى از دنیا مى رفت، تجّار تهران ـ به خاطر نفوذ سیاسى و اقتصادى که در میان مردم ایران داشتند ـ به هر مرجعى که رجوع مى کردند، او مرجع تقلید شیعیان مى شد. بدین گونه چون اهالى تهران به آقا سید احمد، در امر تقلید رجوع کردند او نپذیرفت ـ چون مسئولیت مرجعیت شیعه بسیار سنگین است و طبعاً یک سلسله مسائلى را به دنبال دارد، همانند موقعیت سیاسى، اجتماعى و مردمى، که انسان باید بسیار مراقب خویش و اطرافیان باشد، تا مشکلى براى اعتبار مرجعیت شیعه پیش نیاید، ـ و از این منظر بود که این مجتهد عارف، به عنوان مبالغه و تأکید بر حساسیت مرجعیت شیعه، این جمله تاریخى را گفت: اگر جهنم رفتن واجب کفایى است، مَنْ بِهِ الکفایه، موجود است.([62])
در اوج عرفان
عرفان ناب شیعى برگرفته از آموزه هاى دینى است، همانند: قرآن، اخبار و سیره اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) که تبلور و جلوه معنوى اسلام هستند.
این شیوه از زمان حیات رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و در میان پاره اى از یاران خاص آن دو بزرگوار مانند: سلمان، ابوذر و مقداد وجود داشت و کم و بیش در گستره تاریخ، زهد و پارسایى دینى، تداوم یافتتا این که شخصیت هاى فرهیخته اى در این زمینه، درخشیدند. از معروف ترین این چهره ها در روزگاران اخیر مى توان از سید على شوشترى، ـ استاد اخلاق شیخ مرتضى انصارى ـ و عارف کامل، ملا حسینقلى همدانى، ـ استاد برجسته تمام عارفان سده اخیر ـ نام برد. در مکتب عرفانى ملا حسینقلى همدانى انسان هاى بزرگى پرورش یافتند و به درجات والایى از توحید، خلوص، پارسایى و اعراض از زرق و برق فریبنده دنیاى مادى، نائل شدندکه هر یک از آنان نمادى از قدس و پاکى بودند. شاگردان او در حدود سیصد نفر، رقم خورده اند که سرآمد آنها، بزرگانى چون: میرزا جواد ملکى تبریزى، شیخ محمد بهارى و سید احمد کربلایى هستند.
سید احمد کربلایى در پیروى از راه و رسم استادش آن چنان پیش رفت که یکى از چهره هاى جاودانه، ماندگار و قهرمان قله عرفان ناب شیعى شد.([63])
از منظر بزرگان
براى این که بیشتر با ژرفاى اندیشه هاى عرفانى و حالات معنوى او آشنا شویم، لازم است که به سخنان بزرگان درباره وى، نیک گوش فرا دهیم. آقا بزرگ تهرانى، صاحب «نقباء البشر» که از معاصران او بوده در ترجمه اش چنین مى نگارد:
او یکى از یاران و شاگردان ویژه عارف کبیر ملا حسینقلى همدانى بود. او یگانه روزگار خویش بود در مراتب دانش، رفتار، سیر و سلوک، زهد، ورع، تقواطلبى، شناخت خداوند متعال و ترس و خوف از خداوند. او همواره نمازهاى خویش را در خلوت مى خواند و از اینکه مردم در نماز به او اقتدا کنند پرهیز و اجتناب مى کرد. او از خوف خدا، بسیار مى گریست و اشک مى ریخت به گونه اى که در حال نماز، گریه، عنان اختیار را از او مى ربودبه ویژه در هنگامه نمازهاى شب.
من سالیان متمادى همسایه دیوار به دیوار او بودم. و از حال و هواى او چیزهایى را مشاهده کردم که اگر بخواهم در اینجا ذکر کنم سخن به درازا مى کشد. او بسیار به مادر خود مهر مى ورزید و به او خدمت مى کرد، و اتفاقاً قبل از رحلت مادرش، از دنیا رفت.([64])
سید محسن امین شاگردِ دیگر سید احمد مى گوید:
سید احمد کربلایى در قله تقوا و ورع و اهل ریاضت و تهذیب کننده نفوس و جان هاى با استعداد.([65])
سید محمدکاظم عصّار تهرانى:
در میان بزرگانى که محضر آنانرا درک کردم، تنها شخصى که از حجاب ها و پرده هاى ضخیم طبیعت و عالم مادّه، عبور کرده و به مراحل والایى از کشف و شهود معنوى، واصل شد آقاى کربلایى بود و من اَحَدى را همتاى او ندیدم.([66])
خاطره
آقاى سید محمد حسینى تهرانى مى گوید:
آقا بزرگ تهرانى برایم خاطره جالب و شنیدنى اى را نقل کرد. او گفت بعد از اینکه آقاى سید احمد کربلایى دیده از جهان فرو بست، شبى او را در خواب دیدم که انگشت سبابه ـ انگشت امضاى ـ او را محکم گرفتم، و به او گفتم: از آن مقامات و درجاتى که خداوند به شما عطا فرموده براى من بیان کنید.
او با قدرت، انگشت خویش را از دست من کشید و تبسمى کرد و گفت: حلواى تنتنانى تا نخورى ندانى.([67])
تجلى نفس
علامه طباطبایى مى نویسد:
از آقاى سید احمد کربلایى که از شاگردان معروف استاد اخلاق و عرفان، آقاى ملا حسینقلى همدانى بود، نقل شده که فرمود: روزى در جایى استراحت مى کردم، و در خواب بودم. ناگهان شخصى مرا از خواب بیدار کرد و گفت اگر مى خواهى نور اسفهبُدیّه([68]) را بنگرى از جاى برخیز! هنگامى که چشم گشودم، دیدم درخششى بى حد و اندازه شرق و غرب را فراگرفته.
سپس علامه طباطبایى مى فرماید:
این درخشش همان مقام تجلى نفس است.([69])
فرزندان
از زندگى خانوادگى سید احمد کربلایى اخبار معتبرى در دسترس نیست اما از پاره اى نوشته ها چنین برداشت مى شود که او حداقل داراى دو فرزند بوده سید على آقا و یک دختر.([70])
از تألیفات این عالم بزرگ خبرى در دست نیست فقط شاگرد برجسته اش در این راستا مى گوید: لَه مُؤلفات فى الفقه و الاصول.([71])
او آثارى در زمینه مسائل فقه و اصول فقه داشت ولى به نظر مى رسد چاپ نشده است.
البته در حوزه مسائل عرفانى در قسمت عرفان عملى دستورالعمل هایى براى شاگردانش دارد و مکاتبات او با شیخ محمدحسین اصفهانى ـ به نام «رساله محاکمات بین علمین» معروف است ـ از آن بزرگوار به یادگار مانده که زینت بخش عرصه کتاب و قلم است.
اثر اخیر وى «رساله محاکمات بین علمین» نشانى است از توان علمى و ژرف اندیشى آن فقیه و عارف کم نظیر که با مقدمه علامه محمدحسین طباطبایى و تعلیقات آن بزرگوار و شاگردش محمّدحسین حسینى تهرانى به زیور چاپ آراسته گردیده است.([72])
رحلت
این عارف نامدار، سالک الى الله و فانى در ولایت امامان اهل بیت(علیهم السلام)، در لحظات آخر نماز عصر روز جمعه 27 شوال المکرم (1332هـ .ق.) در نجف اشرف چشم از جهان خاکى فرو بست. پیکر مبارک او بعد از نماز، به دوش کشیده شد و در صحن شریف حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) مقابل ایوان طلا، در پشت سر مبارک حضرت مدفون گردید.([73])
دستورالعمل توحیدى و عرفانى
نامه هاى عرفانى زیادى از این بزرگوار در کتاب هاى مختلف درج شده است که، فرازى از یک دستورالعمل او را به خوانندگان گرامى تقدیم مى کنیم:
ان شاء الله تعالى تمام مواظبت، بر دوام توجه و توسل به حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه که واسطه فیض زمان است، ملحوظ داشته، بعد از هر نماز، دعاى غیبت که: اللهم عرفنى نفسک بوده باشد و سه سوره توحید هدیه به آن بزرگوار، و دعاى فرج: اللهم عظم البلاء را ترک نکند. و تمام مواظبت بر دوام طهارت مهما امکن و خواب بر طهارت و وضوء و تسبیح حضرت زهرا(علیها السلام) در وقت خوابیدن و بعد از هر نماز واجب و قرائت آیة الکرسى و مواظبت بر سجده شکر بعد از بیدارى و خواندن آیات: اِنّ فى خَلقِ السمواتِ و الارضِ را بعد از بیدار شدن براى نماز شب، با کمال توجه به عالم هستى و تفکّر در آن، و نظر بر آسمان و کواکب و آفاق و دعاى صحیفه سجادیه را بعد از نماز شب ترک ننماید. والسلام علیه و رحمة الله
حرّره فى شهر رمضان المبارک
سال 1327
احمد الموسوى الحائرى([74])
[55]. طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 87، ناشر، دارالمرتضى، مشهد، چاپ 1404 هـ .ق.اعیان الشیعه، ج 2، ص 472دارالتعارف للمطبوعات، بیروتتاریخ حکما و عرفاى متأخرین، ص 134، چاپ انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران.
[56]. اعیان الشیعه، ج 2، ص 472.
[57]. نقباء البشر، ج 2، ص 674مجله حوزه، شماره 15، تیر ماه 1365، ص 73اعیان الشیعه، ج 2، ص 472کیهان اندیشه، شماره خرداد و تیرماه سال 1365، از سید جلال آشتیانىهدیّة الرازى، چاپ نجف، ص 66ترجمه هدیّة الرازى توسط وزارت ارشاد در سال 1361.
[58]. ر.ک: توحید علمى و عینى، از مرحوم سید محمد حسینى تهرانى، ص 10 و 9 و 3و 2کیهان اندیشه، سال 65اعیان الشیعه، ج 2، ص 472رساله رازگشا، ص 55، کتابخانه مرحوم آیت الله مرعشى، چاپ قدیم مقدمه علامه طباطبایى بر رساله محاکمات بین عَلَمین، ص 271شرح مقدمه قیصرى از سید جلال آشتیانى، ص 37، چاپ دفتر تبلیغات، سال 1372.
[59]. توحید علمى و عینى، ص 15کیهان اندیشه، سال 1365مجله حوزه، شماره 15، سال 1365مقدمه رساله محاکمات، علامه طباطبایى نقباء البشراعیان الشیعه.
[60]. در این وقت مرحوم آیت الله العظمى شیخ محمدتقى شیرازى در کربلا زندگى مىکرد.
[61]. توحید علمى و عینى، ص 32.
[62]. همان، ص 33کیهان اندیشه، شماره 17، سال 1367، ص 36.
[63]. اعیان الشیعه، ج 2، ص 472مهر تابان، ص روزنامه کیهان، مورخه 21/4/1373.
[64]. نقباء البشر، ج 17 ص 87.
[65]. اعیان الشیعه، ج 2، ص 472.
[66]. مقدمه شرح قیصرى بر فصوص الحکم، جلال الدین آشتیانى، ص 37.
[67]. توحید علمى و عینى، ص 35، اشاره لطیفى است بدین نکته عرفانى که حالات و مکاشفاتى که در سیر و سلوک براى یک عارف واصل رخ مى نماید قابل وصف کردن نیست بلکه مسائلى است که باید در مرحله عمل بدانهانائل آمد.
ر.ک: امثال و حِکَم دهخدا، ج 2، ص 712، چاپ امیرکبیر تهران، سال 1361.
[68]. این اصطلاحى است از شهاب الدین سهروردى، معروف به شیخ اشراق. روى نور «اسفهبدیه» را در نفوس کامله و تهذیب شده به کار مى برد. ر.ک: شرح منظومه حاجى سبزوارى، ص 336، بحث معاد.
[69]. رساله لب اللباب، ص 36، انتشارات حکمت.
[70]. کیهان اندیشه، شماره 6،ص 72، محمدحسین ملکى تبریزى.
[71]. اعیان الشیعه، ج 2، ص 472.
[72]. یادنامه شهید آی الله قدوسى، ص 250، سال 1362توحید علمى و عینى.
[73]. طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 88.
[74]. تذکرة المتقین، ص 160، چاپ نور فاطمه (س)، تهران، ناصر خسرو، سال 1361.