آقا نورالدین عراقى
(1287 ـ 1341 هـ.ق.)
عنوان مقاله: فروغ شریعت
نویسنده: غلامرضا گُلى زواره
شهر مشاهیر
استان مرکزى با 29406 کیلومتر مربع وسعت، همواره کانون تحولات تاریخى، فرهنگى و علمى بسیارى بوده است. این منطقه از گذشته هاى دور، خاستگاه دانشوران، متفکران و ادیبان است. از ویژگى هاى فرهنگى شهرستان اراک، وجود مراکز فراوان علوم دینى آن مى باشد که شخصیت هاى مشهورى چون آقا ضیاء الدین عراقى، آقا نورالدین عراقى، آقا محسن اراکى، امام خمینى و آیت الله اراکى را در خود پرورش داده است و این در حالى است که شهر مزبور قدمتى بیش از دو قرن ندارد.([1])مقام معظم رهبرى، حضرت آیت الله خامنه اى در دیدار با مردم این دیار فرمود:
«... استان مرکزى در حقیقت، سرزمین رشد فرهنگى و فکرى و خدمات بسیار با ارزش فرهنگى و سیاسى است. سرتاسر استان همین خصوصیت را دارد، البته استان شهرهاى قدیمى و کهنى دارد، امّا این شهر اراک با آن که خیلى قدیمى نیست و در مقایسه با بسیارى از شهرهاى کهن، شهر جوانى است، امّا در همین مدّت شخصیت هاى برجسته اى از همین شهر برخاسته اند و هر کدام منشأ آثارى شده اند. این شخصیت ها و این ظهور مردان بزرگ از این خطّه نشان دهنده یک حقیقتى است و آن حقیقت این است که این منطقه از لحاظ استعداد انسانى یک منطقه ممتاز و کم نظیرى است. مرحوم آیت الله حائرى ... از شهر اراک به قم رفت و حوزه علمیّه قم را تأسیس کرد. با این حساب، شهر شما مادر حوزه علمیّه قم است. حوزه قم در دوره اخیر به دست آن مردى تأسیس شد و به وجود آمد که جاذبه شهر شما توانسته بود او را از مرکز تحصیلات ـ یعنى نجف و سامرّا ـ به این جا بکشاند. بزرگان اراک در نجف هم که بودند، برجسته بودند. مرحوم آقا ضیاء الدین عراقى محقق بزرگى است که اگر امروز کسى سخنان و تحقیقات او را در مباحث فقهى و اصولى بتواند عمیقاً درک کند، افتخار مى کند. مرحوم آیت الله اراکى که در قم ساکن بود، از افتخارات شهر شما بود ... امام عزیز ما در همین شهر استخوان بندى علمى اش به وجود آمد، در همین مدرسه اى که امروز به نام شریف او مزیّن است، درس خواند و دوره جوانیش را چند سالى در این جا گذراند. این مرد بزرگ (امام خمینى) از این استان به حوزه بزرگ قم هدیه شد و حوزه قم این گوهر تابناک را پرورش داد و به ملت ایران هدیه کرد. بنابراین، این هدیه الهى را اوّل بار شما اراکى ها و مردم استان مرکزى در درون خود پرورش دادید و به جهان اسلام هدیه کردید. این، خصوصیت این شهر بزرگ است...»([2])
نیاکان نیکو روش
روستاى کَرَهْرُود در شمال شهر اراک و متّصل به آن است. این روستا پیش از بناى اراک، مرکزیت داشت. از روزگاران گذشته، طوایفى از سادات در این آبادى مى زیستند که به سبب پارسایى و فرزانگى، مورد احترام مردم بودند. جدّ اعلاى سادات کرهرود، میرعلى محمّداست که نسب او بدین شرح به حضرت امام سجاد(علیه السلام) ختم مى شود: میرعلى محمّد فرزند فخرالدین فرزند سید هادى فرزند سید تاج الدین فرزند سید محمّد فرزند سید حیدر فرزند سید محمّد مکى فرزند سید غیاث فرزند سید معصوم فرزند سید تاج الدین فرزند سید رضى الدین فرزند سید على فرزند سید حسن فرزند سید محمّد فرزند سید محمّد (رضى الدین)، فرزند محمّد فخرالدین فرزند محمّد رضى الدین فرزند سید زید فرزند سید داعى (ابوالحسن شاعر، متوفا: 317 هـ .ق.)، فرزند زید فرزند على فرزند حسین فرزند سید حسن (ابومحمّد، نقیب سادات آوه)، فرزند سید على (حریرى)، فرزند سید محمّد فرزند سید على فرزند سید على (مقتول توسط هارون الرشید)، فرزند سید حسن (ابومحمّد الافطس)، فرزند سید على اصغر فرزند امام زین العابدین(علیه السلام).([3]) از نظر نسب شناسان، این شجره نامه داراى اعتبار است و با منابع اصیل تاریخى سازگار است.([4])
قبرستان «تخت سید» و الواح سنگى واقع در روستاى کرهرود شاهدى بر مقام علمى و تقواى سید محمّد مکى و نوادگان وى مى باشد. مرقد وى با آن که ضریح و قبّه اى ندارد، به اعتبار ایشان به «تخت سید» معروف شده و در نزدیکى آن، چشمه آبى است به نام چشمه بابا سید محمّدکه معتمدین محلى مى گویند به دعاى آن سید این چشمه پدید آمده و آب فراوانى داشته است. بر قبر منوّر وى لوحى از سنگ مرمر نصب شده که این عبارات بر آن منقوش است: هذا مرقد السید الجلیل محمّد المکى من احفاد رضى الدین الآوى صاحب الکرامات المتوفى فى اوائل قرن الحادى عشر (یازده هجرى).
سادات کَرَهْرُود
به اعتقاد سادات کرهرود، نخستین کسى که از اجداد آنان وارد این آبادى شد و نسلى از خویش بر جاى نهاد، سیّد محمّد زاهد مکى مى باشد.
وى در مسافرتى که از این ناحیه عبور مى کرده است، به دلیل استقبال عالم نبیل شیخ حسن کرهرودى از وى و اصرار و پافشارى او مبنى بر اقامت سید محمّد در این مکان، وى سفر خویش را به سوى نواحى غربى کشور متوقف مى کند و در کرهرود اقامت مى گزیند. پس از چند روز که شیخ حسن مشاهده مى کند مسافرش قصد اقامت ندارد، وى را خطاب قرار مى دهد و مى گوید: سید بزرگوار! این منطقه به یک مدرسه دینى نیاز دارد. به تأسیس آن همّت گمارید و تشنگان علوم دینى را از فیض دانش و معارف خویش محروم ننمایید. سید محمّد که احساس مى کند وظیفه اى سنگین بر دوشش نهاده شده است، در کرهرود ماندگار مى شود. چون آن موقع شهر اراک تأسیس نشده بود و آبادى کرهرود مرکزیت توابع خود را داشت، آوازه اش به شهرهایى چون ملایر، بروجرد و همدان رسید و طالبان معارف اهل بیت(علیهم السلام) به سوى حوزه علمیّه کرهرودشتافتند. حوزه علمیّه کرهرود در طول 35 سال حیات خود، پذیراى طلاّب بسیارى بود که از بیانات سید محمّد، درس معنویت، پرهیزگارى و معرفت مى آموختند. سرانجام این ستاره درخشان غروب کرد و در مکانى که نماز مى خواند، به خاک سپرده شد.([5])
ششمین سلاله سید محمّد، سید محمّدعلى نام دارد که در کرهرود به زهد و وارستگى اشتهار داشت. او با وجود ساده زیستى و بى آلایشى، داراى نفوذ اجتماعى فوق العاده اى بود، تا آن که در سال 1233 هـ .ق. به سراى باقى شتافت و در محل تخت سادات کرهرود دفن گردید.([6])
از میر محمّد على، 4 فرزند پسر به نام هاى سید محمّد، سید احمد، سید یحیى و سید هادى باقى ماند که در میان آنان، سید محمّد و سید احمد به فضل و زهد و تبحّر در علوم نقلى و عقلى مشهور مى باشند. سید محمّد به علوم نقلى تمایل داشت و سید احمد به عرفان و حکمت.([7]) یعقوب خان انجدانى در معرفى این دو سید جلیل القدر مى نویسد: هفتاد سال در دنیا و اهلش سیر کردم و سادات اکثرى از بلاد ایران، توران و هندوستان را دیدم، نور سیادتى که در سیماى آقایان: حاج سید احمد و حاج سید محمّد ملاحظه نمودم و حظّى که از مشاهده جمال آن دو بزرگوار برداشتم، از دیگران ندیدم. مدت هاى مدید با آن دو بزرگوار همسایه بودم و شب ها به امتحان حال آن ها جهد مى کردم. هیچ شبى آنان را در خواب ندیدم. علاوه بر آن، از هنگام خوابیدن مردم، تا به صبح آنان را در گریه و زارى و بى قرارى و تسبیح دیدم. ارادت به آنان ارادت به جدّ امجد آن ها و مثمرثمرات کلّى در دنیا و آخرت خواهد بود.([8])
پسر اول مرحوم میرعلى محمّد، حاج سید احمد داراى 10 پسر به نام هاى میرزا ابوالقاسم (پدر حاج آقا محسن عراقى)، آقا سید محمّد شفیع (پدر مرحوم آقا نورالدین)، سید اصغر، سید جلیل، سید على، میرزا معصوم، حاج میرزا محمّدحسین، آقا جواد، آقا مرتضى و آقا على اکبربود.([9])
وى شاگرد آیت الله حاج آقا محسن اراکى بود و چون بیش تر علماى عراق که در درس آیت الله اراکى شرکت مى کردند، مجتهد بودند، سید محمّد شفیع هم به دلیل حضور مستمر و مداوم در جلسات علمى آیت الله حاج آقا محسن، مجتهد بود.([10])
تولّد و تحصیل
سید محمّد شفیع در سال 1287 هـ .ق. داراى فرزندى گردید که او را نورالدین نامید.([11])دوران کودکى وى زیر نظر پرورش هاى اخلاقى پدرى پارسا و دانشور و عواطف مادرى با ایمان سپرى گشت.
نورالدین با راهنمایى پدرش، در مدرسه سپهدار که از مهم ترین مراکز آموزشى اراک به شمار مى رفت، تحصیلات مقدماتى را آغاز نمود. از جمله دوستان هم درس او که با وى هم حجره و هم مباحثه بودند، مى توان به حاج میرزا محمّد علیخان و آقا شیخ على سنجانى اشاره کرد. آقا نورالدین از محضر دانشورانى استفاده کرد که مشهورترین آنان، آخوند ملاّ محمّد امین مى باشد. وى از برجسته ترین فضلاى نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم اراک است. او در فقه، اصول، معانى، بیان، منطق، کلام و حکمت، صاحب نظر و نکته سنج بود. نظراتش در علوم عقلى و نقلى مورد اعتنا و حائز اهمیت است. آقا نورالدین تقریرات درس خارج حاج ملاّ محمّدامین را به نگارش در آورد. وى در این یادداشت هاى ارزشمند که میراث گرانقدر و یادگارى ماندگار از دوران جوانى است، در مقابل استادش سر تعظیم و تکریم فرود آورد و او را به تبحّر و فضیلت یاد کرده است. بیمارى وبا در تابستان سال 1310 هـ .ق. افراد زیادى را در اراک از پاى در آورد. ملاّ محمّد امین نیز بر اثر آن، دارفانى را وداع گفت.([12])
عزیمت به عراق
آقا نورالدین براى ادامه تحصیل، به عراق رفت و 7 سال در حوزه علمیّه نجف اشرف، مشغول تحصیل شد. او با فراستى کم نظیر و ذهنى تابان، مراحل درسى را تا نیل به درجه اجتهاد، پشت سرنهاد. استادان حوزه علمیّه نجف، او را فردى مهذّب و داراى استعدادى فوق العاده یافتند. فرزندان آیت الله حاج آقا محسن اراکى به نام هاى حاج آقا محسن و حاج آقا مصطفى، از همدرسان وى بودند، ولى هیچ کدام موفق نشدند از نظر علمى به پایه آقا نورالدین برسند. حاج آقا محسن سؤال علمى پیچیده اى را مطرح مى کند که دو فرزندش نمى توانند به نحوى بایسته و شایسته به آن پاسخ دهند. آقا نورالدین که در آن دوران، بهار زندگى را طى مى کرد، پس از کسب اجازه از عمویش - حاج آقا محسن - از چند راه به پرسش او پاسخ مى دهد و عموى خویش را قانع مى سازد. حاج آقا محسن تحت تأثیر توانایى علمى، ابتکار و خلاقیت فکرى برادر زاده خود قرار مى گیرد و به فرزندان خود مى گوید: شما به نجف بروید و هر وقت مثل آقا نورالدین شدید، به وطن برگردید.([13])
آقا نورالدین در درس حاج میرزا حبیب الله رشتى (1234 - 1312 هـ .ق.) شرکت کرد. آخوند خراسانى (1255 - 1329 هـ .ق.) در اجازه اجتهادى که به آقا نورالدین داد، وى را این گونه معرفى کرد:
« ... از کسانى که پیکر زیباى خود را به حلیه اجتهاد آراسته اند و چهره درخشان خویش را به نور استنباط پیراسته اند و زبده ارباب تدقیق، صاحب نفس زکیه و اخلاق پسندیده از برجستگان همگنان خود، سید بزرگوار و پرهیزگار سید نورالدین فرزند سید محمّد شفیع عراقى است که غالب عمر گرانقدر خود را در راه تحصیل علوم شرعى گذرانیده است، تا به جایى که در اثر زحمات چندین ساله، واجد قوّه استنباط شده و سزاوار است که در اخذ مسائل، طبق استنباط خود عمل کند و براى دیگران نیز شایسته تر است که در مسایل حلال و حرام به وى رجوع کنند.»([14])
آقا نورالدین در درس حاج میرزا حسین بن حاج میرزا خلیل تهرانى (متوفّا: 1326 هـ .ق.) شرکت کرد و تحت تأثیر زهد و پارسایى او قرار گرفت. استادش با وجود پیرى و ناتوانى ناشى از سالخوردگى، اشتغالات علمى و تلاش هاى توانفرسا در جهت تربیت شاگردان، از انجام مستحبات دریغ نمى ورزید.([15]) حاج میرزا حسین تهرانى در اجازه اجتهاد به آقا نورالدین، شاگرد خود را چنین وصف نمود:
«.. از کسانى که به مقصود خود رسیده و دو مرتبه علوم عقلى و نقلى را به هم ارتباط داده اند و در عین حال به سعادت علم و عمل نائل گردیده و از دانش خود بهره گرفته اند، دانشمند، محقق و فاضل متبحّر، دریاى ذخیره هاى علمى و چراغ فروزان دانش، خاتمة الفضلاء و المتبحّرین، مرد میدان تحقیق و سالک بزرگ راه تدقیق، سید بزرگوار شفیق سید نورالدین سلطان آبادى است، او به دلیل حُسن ظنّى که به من داشت، از من استجازه نمود، من هم به طریقى که از سابقین خود مجاز بودم، به وى اجازه نقل و تحقیق در مأثر مدّون مذهب تشیع از کتب اربعه و غیر آن را دادم، امید است که مرا از دعاى خویش فراموش ننمایند.»([16])
آقا نورالدین یک دوره اصول فقه را نزد آیت الله آخوند ملاعلى نهاوندى فرا گرفت و درس هاى او را نوشت. از یادداشت هاى آیت الله اراکى برمى آید که شاگرد شیخ مرتضى انصارى و در فقه و اصول، صاحب نظر بود. آقا نورالدین مى گوید: حاج میرزا نصرالله، ملاّ و ریاست امور دینى را در مشهد مقدس عهده دار بود. او در درس شیخ انصارى شرکت نکرده بود، ولى از توانایى علمى برخوردار بود. در سفرى که آخوند ملاّ على نهاوندى، به مشهد مقدس مى رود، با او دیدار مى کند. بحث هاى علمى گوناگونى بین آن ها روى مى دهد، تا آن که حاج میرزا نصرالله مى گوید: تا به حال، به ملاّیى شیخ مرتضى اعتقادى نداشتم و کتاب ها و شاگردانش هم به دلم وقعى پیدا نکرد، ولى آخوند ملاّ على اعتقاد مرا درباره وى متحوّل نمود و فهمیدم که ملاّیى شیخ، مرتبه والایى داشته است.
آقا نورالدین در خصوص استادش، آخوند ملاعلى نهاوندى یادآور شده است:او دوره اصول را در مدت 6 ماه درس مى گفت و من یک دوره در درس او حاضر شدم و تمام آن را نوشته والان دارم.کسى تاب تحمل درسش را نداشت.([17])
بازگشت به اراک
آقا نورالدین پس از 7 سال تحصیل در حوزه علمیّه نجف و نیل به درجه اجتهاد، در اواخر سال 1306 هـ .ق. به زادگاه خویش بازگشت. آقا نورالدین پس از ورود به اراک، امام جماعت مسجد کوچکى را ـ که در آخر کوچه انورى جنب بـازار مرکـزى شهر قرار گرفته بود ـ عهـده دار شد.
آقا نورالدین پس از مدّتى، به مقام مرجعیّت رسید. دانشمندان و مشتاقان دانش از دورترین نقاط، براى استفاده علمى از محضرش، به اراک مى آمدند و از برکات علمى و اخلاقى او بهره کافى مى گرفتند. آقا نورالدین به تدریس علوم معقول و منقول پرداخت.([18]) آیت الله حاج شیخ محمّد تقى بروجردى در کتاب «العشرات» مى نویسد:
اقامت من در عراق 20 سال به طول انجامید و از طرفى، تحت توجّه آقا سید نورالدین بودم. ایشان داراى مراتب اجتهاد و مرجعیت و داراى زهد و تقوا بودند. هر روز نزدیک به 50 استفتاء از وى مى شد که بدون مراجعه (به منابع) پاسخ تمام آن ها را مى نوشت. او صبح، جواهر درس مى گفت و بعد از آن، شرح اصول کافى ملاصدرارا مباحثه مى کرد و عصر، اصول خارج را مورد بحث قرار مى داد. حالات شگفتى از ایشان مشاهده کردم. همیشه در حضورش بودم. طبعم چنان بود که این گونه مردان بزرگ را که مى یافتم، با آنان انس مى گرفتم بسیار استفاده روحى و معنوى مى بردم.([19])
حاج آقا نورالدین پیش از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى، ریاست حوزه علمیه اراک را به عهده داشت.([20])
آیت الله العظمى اراکى فرمود: شخصیت آقا نورالدین چنان بود که علماى زمان خویش و حتى مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى را تحت الشعاع قرار داد. از قم، عدّه اى شیفته معرفت و دیانت به خدمتش آمدند و اظهار نمودند: این شهر مرکزیت دارد، ولى آن طور که شایسته آن است، از یک مرکز علوم دینى منسجم، گسترده و جامع برخوردار نیست. شما براى رفع این کاستى، به قم تشریف فرما شوید و این کمبود را ترمیم نمایید. آقا نورالدین پاسخ مى دهد: من معذورم، امّا کسى را براى شما مى فرستم که از عهده این کار بر آید. و سپس مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى را فرستاد. حتى بودجه اولیّه تأسیس حوزه علمیّه قم را به آقا نورالدین نسبت مى دهند، به این شرح که هر چه گندم در اختیار آقا بوده، دستور مى دهد در شهر کاشان به فروش برسانند و پولش را در اختیار حاج شیخ عبدالکریم قرار دهند تا در راه اندازى این کار خطیر و مقدس، توقف و خللى پیش نیاید.([21])
شـاگـردان
1. آیت الله العظمى محمّد على اراکى: وى علاقه شدیدى به آقا نورالدین داشت و مدتى در اراک این توفیق را به دست آورد که در درس او حضور یابد.([22]) در یادداشت ها، خاطرات، مصاحبه ها و نیز مقدمه اى که آیت الله اراکى به تفسیر «القرآن و العقل» آقا نورالدین نوشته، یادى از استادش کرده و او را به مقامات عالى علمى و معنوى ستوده. او نوشته است: صاحب این اثر، فقیهى متتبع، اصولى دقیق، متکلم، عارف و مرجع فتواست که ریاست امور شرعى و دینى را عهده دار است([23]). آیت الله اراکى در مصاحبه اى، فرمود: «ایشان فرد محبوبى بودند، با این که با حشمت خاصّى از جایى به جایى مى رفتند و از نظر زندگى هم در سطح بالایى بودند و مردم وقتى این حرکت را ببینند، مى رمند و مى گویند: دنیا طلب است ایشان را آن قدر دوست داشتند که (حدّ نداشت) چون داراى حقیقت بود و این آثار و اعمال ذرّه اى در آن حقیقت تأثیر نمى کرد.»([24])
به مناسبت هفتادمین سالگرد رحلت حاج آقا نورالدین عراقى، مجلس با شکوهى در اراک با حضور علما و اقشار گوناگون مردم برگزار شد. حجت الاسلام و المسلمین واعظى در این مجلس سخنرانى نمود و در ضمن بیانات خود، گفت: وقتى به آیت الله اراکى گفتم: آقا! چنین مجلس یاد بودى براى آقا نورالدین منعقد است، شما چه نظرى و مطلبى راجع به ایشان دارید؟ فرمودند: مرحوم آیت الله آقا نورالدین کسى است که امام زمان(علیه السلام) را زیارت کرده و آن حضرت با تبسّمى ملیح، به ایشان فرموده است: «تو اویس زمانى». با این وصف، من کى هستم که بخواهم راجع به آقا نورالدین مطلبى بگویم.([25])
2. آیت الله حاج شیخ عبدالنبى عراقى(1308 - 1385 هـ .ق.): وى در اراک به دنیا آمد و پس از طىّ دوران کودکى و نوجوانى، به همدان مسافرت کرد و دو سال در مدرسه آخوند تحصیل نمود و از آن جا به اراک رفت و پس از به پایان بردن دوره سطح، مدت دو سال از محضر آقا نورالدین بهره برد و در سال 1327 هـ .ق. به نجف رفت و در درس سید محمّد کاظم یزدى، آقا ضیاء الدین عراقى، میرزاى نائینى، شیخ على قوچانى، شریعت اصفهانى و شیخ مهدى مازندرانى شرکت کرد. وى با شروع جنگ جهانى، به ایران بازگشت و مدت 5 ماه در اراک به اقامه نماز جماعت، قضاوت و تدریس مشغول بود. و پس از مدتى به نجف رفت و 10 سال در حوزه علمیّه نجف به تحصیل و سپس به تدریس خارج اصول و فقه پرداخت. وى پس از مدّتى، به قم آمد. از وى 5 جلد کتاب و رساله به یادگار مانده است.([26])
3. محمّدتقى بروجردى: نویسنده «العشرات».
4. آقا شیخ رضا نورى: وى فرزند حاج حسن بن کربلایى عظیم فخار کاشانى است. در اراک به دنیا آمد و در حوزه علمیّه این شهر به تحصیل پرداخت. وى مردى پرهیزگار و اهل فضل بود. دوره قابل توجه زندگیش از هنگامى آغاز مى گردد که آقا نورالدین پس از مراجعت از نجف، وى را وکیل خود ساخت و به عنوان معاون و معتمد خویش برگزید. این روابط عمیق و سرشار از ارادت و عطوفت که تا پایان عمرش ادامه یافت، در نامه ها، وکالت نامه ها و مأموریت هاى آقا نورالدین به وى، مشهود است. او در خدمت استادش، پرورش یافت و بسیار فرهیخته گردید و به همین دلیل، به آقانورى ملقّب گردید. محبت آقا نورالدین به او از امانت دارى و درستى وى منشأ مى گرفت و اسناد و مدارک مؤیّد آن است که آقا نورالدین امور مؤمنان را با اطمینان خاطر، به طور کتبى یا شفاهى، به شیخ رضا واگذار مى نمود. وى در 16 رمضان سال 1352 هـ .ق. در 63 سالگى رحلت نمود. مزارش در ضلع شرقى مقبره آقا نورالدین در اراک مى باشد.([27])
5. شیخ ذبیح الله ارضى: آیت الله ارضى فرزند آقا شیخ ابوطالب است که در سال 1309 هـ .ق. در اراک متولّد گردید و پس از کسب مقدمات علوم دینى، در درس آقا نورالدین و حاج شیخ عبدالکریم حائرى شرکت کرد و به مقام اجتهاد رسید. آیت الله ارضى سالیان متمادى در حوزه علمیّه اراک فقه و اصول تدریس مى نمود و از مراجع بزرگ عصر خویش به شمار مى آمد و داراى اجازه نقل روایت و اجازه اجتهاد از آیت الله حائرى، آیت الله حاج آقا رضا جاپلقى و آیت الله حاج آقا مصطفى محسنى بود. وى مورد توجه و عنایت مراجع تقلید و مجتهدان مشهور بود. امام خمینى خطاب به او نوشت: «ان شاءالله، از دعاى خیر فراموش نفرمایید». آیت الله گلپایگانى در تلگرام تسلیتى که به سبب ارتحال یکى از علماى اراک، براى وى ارسال مى دارد، از پیشگاه خداوند دوام برکات وجودى آیت الله ارضى را مسئلت مى نماید. آیت الله صاحب الدارى بروجردى به او در امور حسبیه و اخذ وجوه شرعى، اذن مى دهد و استمرار سعادات و افاضات ایشان را از خداوند متعال مى خواهد. آیت الله آقا شیخ محمّد سلطان العلما و آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى او را در زمره اهل علم، صاحب کمالات، عمدة العلماء، شریعتمدار، صاحب انفاس با برکت و زبده فقیهان، معرفى کرده اند.([28])
6. ابراهیم دهگان (متولد 1307 هـ .ق.): وى مدت 12 سال در مدرسه «آقا ضیاء» اراک، به تحصیل علوم دینى پرداخت و تا سال 1347 هـ .ق. به تحصیلات خود ادامه داد. وى از سال 1307 تا 1336 تدریس مى کرد. سپس خدمت دبیرى در وزارت فرهنگ آن زمان را اختیار کرد. او که سالیان متمادى از محضر آقا نورالدین عراقى بهره مند بود، به معرفى سلسله سادات کرهرود و اجداد و نیاکان آقا نورالدین پرداخت. وى کتاب «نور مبین» در تاریخ مهاجرت آقا نورالدین عراقى را به فارسى برگردانید و با الحاقات و توضیحات کافى، در اراک به زیور طبع آراسته گردانید. از وى آثار دیگرى چون: تاریخ اراک، تاریخ صفویان، کرج نامه، سازمان فرهنگ اراک و شرح حال ده تن از مردان نامى اراک، به یادگار مانده است. عباس اقبال آشتیانى و حبیب یغمایى مقالاتش را با احترام، در نشریات خود درج مى نمودند.([29])
7. میرزا مهدى بروجردى: وى پس از تحصیلات مقدماتى، در درس آقا نورالدین شرکت کرد و در سال 1340 هـ .ق. همراه آیت الله حائرى به قم آمد و رسماً یار صدیق و معاون شفیق مؤسّس حوزه علمیّه قم گردید. آیت الله حائرى چون حُسن عمل، دیانت و کاردانى وى را مشاهده کرد، اداره حوزه را به وى واگذار کرد و بدون مشورت با او کارى انجام نمى داد. او پس از رحلت آیت الله حائرى، به تألیف و تحقیق روى آورد. کتاب هاى «بیان حقیقت»، «درد بى درمان» و «اسلام و مستمندان» از آثار اوست. وى در سال 1389 هـ .ق. به سراى سرور شتافت و نزدیک مرقد آیت الله حائرى، در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) مدفون گردید.([30])
8 . میرزا عبدالحسین صاحب الدارى بروجردى: وى فرزند آخوند ملاّ على بروجردى است. او در سال 1308 هـ .ق. در بروجرد چشم به جهان گشود و در اراک، نزد آقا نورالدین و ملاّ على عراقى درس خواند. وى در سال 1340 هـ .ق. به امر آیت الله حائرى، به قم آمد. وى تا آخر عمر آیت الله حائرى، تصدّى امور مدارس فیضیه، دارالشفاء و نیز امور طلاّب و سرپرستى کتابخانه فیضیه را عهده دار بود. او از محضر آیت الله حائرى استفاده مى کرد و با آمدن آیت الله بروجردى به قم، نیز این سمت ها بر عهده اش بود و نیز از بحث هاى آن مرجع عالى قدر جهان تشیع استفاده مى کرد. تعلیقه بر رجال ابى محمّد از آثار اوست.([31])
9. شیخ حسین عرب انجدانى: وى از شاگردان آقا نورالدین و از همراهان وى در مهاجرت به مناطق شمال غربى براى دفع شرارت متجاوزان بود.([32])
مقام علمى
آقا نورالدین اراکى فقیهى فرزانه، عارفى خداشناس و حکیمى هوشیار بود که مقامات علمى و معنویش تمامى علما و سادات اراک را تحت الشعاع قرار داد. آن بزرگوار از دیدگاه مراجع تقلید، به عنوان امین شرع انور و صاحب امر و داراى نفوذ روحانى و معنوى مطرح بود، تا جایى که وى را پناه سیاسى و مذهبى مردم خوانده اند و در برخى صحنه ها خود را رهین منّت او دانسته اند. حاج میرزا خلیل تهرانى، آخوند خراسانى، محمّد شربیانى و محمّد حسن ممقانى که از مراجع تقلید و فقیهان نجف بودند، در نهم جمادى الاول سال 1321 هـ .ق. در نامه اى به آقا نورالدین، از او خواستند با توجه به توانایى اش در عرصه هاى فقه و حکمت و نیز نفوذ معنوى و اقتدار اجتماعى اش، جهت اصلاح امور جامعه و محو شعله هاى آشوب و فساد و منکرات، بکوشد و جامعه مسلمانان را از فساد و تعرض افراد خلافکار مصون نگاه دارد.
آیت الله آقا نورالدین در بُعد فقاهت، مجتهدى تیزبین و ژرف اندیش بود و بر مسایل و مبانى فقهى چنان تسلّط داشت که گویى تمام قواعد فقهى فرا روى اوست. گرچه اراک و حوالى آن هیچ وقت بدون مجتهد نبود، ولى مراجعات عمومى مردم به آن بزرگوار ـ جهت استفتاء در عبادات، معاملات، دعاوى خصوصى و مخاصمات ـ بیش از سایر علما بود. از مجموعه جواب هایى که وى به سؤالات فقهى مردم داده است، مى توان به وضوح فهمید که او پناه علمى و مشکلات شرعى و حافظ حقوق مردم، به ویژه محرومین و مظلومین بوده است([33]). آیت الله اراکى فرمود: مرحوم آقا نورالدین در هیچ مسأله اى محتاج به مراجعه کتاب نبود. این همه استفتاآت که مى آوردند، یک دفعه نشدکه بگوید کتاب رابیاورید ببینم. قلمدان حاضربود وجواب را فورى مى نوشت، تمام، حاضر جواب بود.
آیت الله اراکى افزود:
یک کربلایى على داشتیم که به توصیه مرحوم حاج شیخ حیدر، از آقا نورالدین تقلید مى کرد. این آقاى شیخ حیدر مجسمه تقوا بود. عده اى از بازارى هاى اراک را که به او خیلى ارادت داشتند، در امر تقلید ارجاع داده بود به آقا نورالدین در حالى که مرحوم آخوند خراسانى زنده بود، آقا حاج میرزا خلیل حیات داشت ... آقا شیخ حیدر گفت: امروز باید از آقا نورالدین تقلید کرد. گفتند: چرا؟ گفت: آنان در جلو چشم من نیستند و نمى بینم و خبر ندارم، ولى این را مى بینم، عدالت او را پیش چشم مى بینم، اجتهادش هم که مسلّم است. اگر از من بخواهید، مى گویم از او تقلید کنید. کربلایى على هم به توصیه آقا شیخ حیدر از آقا نورالدین تقلید مى کرد و به درس مرحوم آقا شیخ جعفر مى آمد که در اول صبح احکام درس مى گفت و بعد هم سیوطى. ما درس سیوطى مى خواندیم، ولى در درس مسئله هم شرکت مى کردیم. با کربلایى آقا على رفیق شده بودیم. ایشان گفت: من مجمع المسایلى که به اندازه رسایل شیخ انصارى است، بردم به آقا نورالدین دادم و گفتم: این را براى من حاشیه کن. در سه شب، تمام را حاشیه کرد که خیلى مُفصّل بود. یک نفر دیگر از اهل بازار، مجمع المسایل را برد تا آقا برایش حاشیه کند. آن وقت، این دو نفر مجمع المسایل خود را مى بردند منزل آقا شیخ جعفر که برایشان درس بگوید، من هم بودم، هر جایى از مجمع المسایل کربلایى على حاشیه داشت، این هم داشت، عبارت ها جور دیگر بود، ولى معنا و مفاد یکى بود. این چه احاطه اى است! تمام فقه گویا در ذهنش بود و محتاج به مراجعه نبود([34]).
حافظه و خلاّقیت فکرى و عقلى
آیت الله آقا نورالدین عراقى انسى ویژه به قرآن داشت و در تفسیر آیات، تسلّط و تبحّرى خاص از خود بروز مى داد. در آن زمان، از سوى برخى افراد مغرض ایراداتى به مفاهیم قرآنى وارد مى شد و برخى چنین مطرح مى کردند: که در قرآن مطالبى دیده مى شود که عقل بشرى نمى تواند آن را بپذیرد. این فیلسوف پارسا و عارف متّقى در سفرى که به نواحى مرزى نمود تا غیور مردان ایرانى را در مصاف با اجانب و متجاوزان ترغیب و تهییج نماید، تصمیم گرفت با وجود مشکلات و فشارهاى ناشى از جنگ و دورى از وطن، آیات قرآن را از دیدگاه عقل مورد بررسى قرار دهد و مطالبى را که موافق عقل است، توضیح بدهد و آنچه را که عقلِ قاصر بشرى نمى تواند درک کند، مخالف نبودن آن را با خرد و اندیشه انسان ها روشن کند. او بدون داشتن کتاب هاى مرجع و منابع مورد نیاز، در جایى که تحت فشار بیگانگان بود، کمر همّت بست و دیده درون و بصیرت عقلى را گشود و قلم به دست گرفت و تفسیرى بدیع وکم نظیر به نگارش در آورد که متأسفانه تنها 17 جزء آن در دسترس مى باشد که سال ها در کتابخانه شخصى مرحوم حاج احمدخان حاجى باشى در اراک قرار داشت، تا آن که آیت الله اراکى آن تفسیر را از گوشه کتابخانه خارج نمود و با نوشتن مقدمه اى عالى بر آن و با تصحیح و تعلیق موسوى کرمانى و شیخ على پناه اشتهاردى، توسط بنیاد فرهنگى مرحوم حاج محمّد حسن کوشان پور، در سه مجلد، با 1659 صفحه به چاپ رسید([35]). آیت الله اراکى در معرفى این اثر ارزشمند که تفسیر «القرآن و العقل» نام دارد، نوشت:
در زمینه تفسیر قرآن کریم و استنباط معارف اسلامى از منبع وحى، سال هاى متمادى است که دانشمندان بزرگ با سبک هاى مختلف سعى وافى مبذول داشته، چه بسیار کتاب ها که نوشته اند و هر یک با تدبّر در کلام خدا به بُعدى از ابعاد گوناگون آن رسیده اند. در میان آن ها، تفسیر عالم عارف و مجتهد بزرگوار مرحوم آیت الله سید نورالدین حسینى عراقى - طاب ثراه - با سبکى نوین مى درخشد. این تفسیر گرچه با مقایسه با تفاسیر متداول، به واسطه اختصار براى مبتدى چندان نافع نیست، ولى حاوى نکات دقیق علمى و اشارات و تنبیهاتى است که براى اهل خُبره و فن و کسانى که به اشاره اى بسنده مى کنند و در علوم عقلیه و نقلیه احاطه دارند، بسیار مفید است. تألیف چنین تفسیرى، با در نظر گرفتن شرایط خاص زمانى آن مرحوم که در سفر جهادى براى دفاع از اسلام، با اوضاع بسیار نامساعد، در مدت دو سال نگاشته، حقّا از کرامات بى شمار نامبرده شمرده مى شود و از احاطه کامل او به مبانى تفسیر و مقام شامخ او در علم و عمل و عُلُوّ روح و قداست نفس آن یگانه حکایت مى کند و طبیعى است که با عدم دسترسى به کتاب در سفر به هنگام تألیف و اعتماد به حافظه، نمى تواند جامع جمیع جهات مطلوب در تفسیر باشد و به گفته خودش، تنها با تدبر در ملازمات عقلیه موجود در قرآن به سیر عقلى در قرآن پرداخته است.([36])
مصحح این تفسیر در مقدمه آن نوشته است: نسخه خطى آن را نزد علاّمه طباطبایى بردیم تا ایشان آن را مورد دقت قرار داده و کیفیت اصلاحات لازم را به ما یاد دهند. پس از چند روزى که براى گرفتن کتاب به محضر ایشان رفتیم، در وصف آن فرمودند: تا کنون تفسیرى به این بدیعى و این خصوصیات ندیده ام که براى جواب شبهات خیالى در عصر ما بسیار سودمند است.([37]) و گویا در جایى نوشته اند: در بین تفاسیر اهل تسنن و تشیع، مانند آن را مشاهده نکرده ام، برخى توهّمات را بر طرف مى کند. خداوند به مؤلّف آن جزاى خیر دهد([38]). علاّمه طباطبایى نیز در تصحیح این تفسیر نقش داشت([39]).
آیت الله اراکى در نوشته اى تحت عنوان «کلمة حول تفسیر القرآن و العقل و مؤلفّه»، درباره تفسیر القرآن و العقل مى نویسد:
حافظه قوى
شاهد صادقى بر قدرت حافظه آقا نورالدین، این اثر است که در شرایط اختلال نظم و اضطراب ناشى از تهاجم دشمنان، به پدید آوردن آن مبادرت ورزیده، که شگفتى آدمى را برمى انگیزد. وى با وجود این همه تشتّت و آشوب، این تفسیر عظیم را در اسلوبى بدیع نگاشت که چنین توفیقى در آن آشفتگى ها، از نفس مطمئنه، قوّه قدسى ملکوتى و تأییدات ربّانى که نصیب وى گشته، حکایت دارد. آقا نورالدین در اکثر مواضع این تفسیر، به عنوان متکلمى مسلّط و بر مذاق اهل معقول و عرفان بحث کرده، امّا تمامى این متون عقلى موافق اخبار اهل بیت است و در برخى جاها به این حقیقت تصریح کرده است.([40])
آقا نورالدین با تکیه بر حافظه و دقّت عقلى در آیات قرآن، به تفسیر پرداخت و چنان که خود در موارد گوناگون تفسیر گفته است، بجز معالم الاصول چیزى در اختیار نداشته است و به قول آیت الله اراکى: «با آن که آتش از آسمان مى بارید و هر آن احتمال داشت تیرى در سینه آدم بنشیند، قلم و کاغذ برداشت و تفسیر نوشت. هر کس دیگر باشد، در حرف زدن یومیه اش اشتباه مى کند از حواس پرتى، مبتدا و خبر را درست نمى گوید. توى جبهه جنگ چطور مى شود حواس انسان جمع باشد، ولى این شخص با نهایت دقّت، کانّه توى اتاق خلوتى نشسته و هیچ کسى با او کار ندارد، چنین تلاشى را به جامعه علمى عرضه مى دارد.»([41])
قلب پاک و اندیشه بیدارش این لیاقت و شایستگى را به وى عطا کرد که آرامش خویش را حفظ کند. او با وجود آن که تکیه گاه او عقل بود، کوشید تا در تفسیر آیات، از حدس وگمان نابجا دورى گزیند. خودش در این باره فرمود: کسى توهّم نکند که آنچه از وضع خود (دسترسى نداشتن به منابع تحقیقى و ... بود) بیان نمودم، منافات با روایاتى دارد که منع از تفسیر به رأى مى کند زیرا مراد از رأى در آن احادیث، ظنّ و گمان است، نه رأى قطعى و یقینى.([42]) با این همه، آقا نورالدین در موارد متعدد این تفسیر، از خوانندگان پوزش مى طلبد و اظهار تأسف مى کند که به کتاب هاى حدیثى که منبع اصلى تفسیر قرآن به شمار مى روند، دسترسى ندارد.([43])
آقا نورالدین درباره انگیزه نگارش این تفسیر مى نویسد: «برخى از دوستانم و از جمله فاضل و دوست کامل، سید عبدالرسول یزدى ـ ساکن شهر کاظمیه ـ از من تقاضا کرد در ردّ برخى از شیاطین غربى که ادعا نموده اند: «قرآن بر خلاف برهان است»، چیزى بنویسم. لذا تصمیم گرفتم در قرآن نگریسته و مضمون آنچه را که از ظاهر آن به دست مى آید، به رشته تحریر در آورم که ملاحظه کردم تمام آیات مطابق انصاف بوده و بر استوانه هاى حکمت استوار است.»
نکته هاى ابتکارى عرفانى و فلسفى در این تفسیر به وفور دیده مى شود که براى آشنایان تألیف کرده اند، لکن این تفسیر را مى توان از روشن ترین مصادیق این روش به شمار آورد که همواره در تمام مباحث از براهین و استدلال هاى عقلى کمک گرفته و بر این مبنا سیر نموده است. و البته کارى با این عظمت پژوهش هاى پرمایه و منابع فراوانى را مى طلبد و بدین جهت و با توجه به محرومیت آقا نورالدین از مأخذ و مرجع این تحقیق، تلاش او فوق العاده شگفت انگیز است و برخى آن را در ردیف کرامات او قلمداد نموده اند. آقا نورالدین در اثر یاد شده، از ابتداى سوره بقره تا پایان سوره احزاب (به استثناى چند سوره که از قلم مؤلف افتاده) را مورد بحث و تفسیر قرار داده است. از آن جهت که وى در خارج ایران و در میدان جنگ به سر مى برده است ، با کمال تأسّف تفسیر سوره انفال و تفسیر سوره نساء ناپدید گشته است که مصحّحین تفسیر سوره انفال را از مجمع البیان طبرسى و آیه اول سوره نساء را از تفسیر صافى آورده اند و تفسیر سوره هاى نحل، حج، فرقان (بجز آیه اول)، شعرا، نمل، قصص، عنکبوت، روم، لقمان و سجده به دست نیامده است.([44])
آثار دیگر آقا نورالدین عبارتنداز:
1. رساله حقوق المرأة فى شریعة الاسلام (حقوق زن در اسلام).
2. رساله اى در نور الایمان، در رّد فرقه ضالّه بهائیت.
3. رساله اى در الهیهات.
4. کتاب طهارة، صلوة و مکاسب (همراه با نظریات خودش در این باره).
5. رساله اى در اصول عقاید.
6. شرح دعاى صباح.
7. شرح حدیث حقیقت.
8. عقاید النوریه فى حکمة متعالیه.
9. رساله اى در مسئله مرجعیت.
10. حاشیه فرائد الاصول شیخ انصارى (مبحث استصحاب).
11. سفرنامه منظوم.
12. سفرنامه مسافرت وى در جنگ جهانى اوّل که ابراهیم دهگان و داوود نعیمى نسبت به ترجمه و شرح و توضیح آن اقدام نموده اند.
13. رساله اى در مباحث عقلى و قسمتى از مباحث الفاظ.
14. رساله اى در باب بعضى قواعد فقهى([45]).
فرازهاى فضیلت
آیت الله آقا نورالدین اوصاف و خصایص والاى مکتبى را با تهجّد، مراقبت و کششى پى گیر، با جان خویش آمیخت. کسانى که شب هاى راز و نیازش را دیده بودند، مى گفتند:
از نیمه هاى شب تا فجر صادق پیوسته در حال گریه و زارى بود. شخصى به نام آقا سید محمود خوانسارى، از اهل منبر، طالب شد که او را ببیند چون صداى العفو العفو ایشان توى کوچه مى آمد و مردم از معابر حوالى خانه اش، این حالات را مى شنیدند این آقا خواست نماز شب خواندن آقا نورالدین را ببیند. یکى از شب هاى ماه مبارک رمضان بود و آن مرحوم عدّه اى از جمله آقا سید محمود خوانسارى را براى افطار دعوت کرد. وى مى گوید: وقتى افطار به پایان رسید و همه رفتند، من نشستم. آقا نورالدین دید من بلند نمى شوم، به خدمتکارش گفت: دو تا رختخواب بیاور. یک رختخواب خودش داشت، یکى را هم براى من آوردند. من نخوابیدم. مى خواستم سحر ایشان را ملاحظه کنم. سحر که فرا رسید، دیدم از جاى خویش برخاست و رفت بیرون، وضو گرفت و مشغول نماز شد. وقتى که به العفو رسید، مشاهده کردم چنان گریه بر او مستولى گردید که چندین دفعه گلوگیر شد. فکر مى کرد من خوابم.([46])
در اوقات فراغت، که اکثراً در باغ شخصى یا مزرعه کوچک متعلق به خود اوقات را سپرى مى نمود، یکى از اطرافیان خویش را ـ که سید باقر امینى یا آقا شیخ اسماعیل و یا احیاناً دیگران بود ـ به خواندن مثنوى یا دیوان شمس تبریزى و دیوان حافظ شیرازى وادار مى نمود. اشعار عارفانه این دو شاعر دل سوخته بزرگ ایران، سخت روح لطیفش را تحت تأثیر قرار مى داد و جانش را با عوالم بالا پیوند مى زد و چون در این حالت، خود را در محضر عرشیان و قدسیان مى دید، به شدّت مى گریست و اشک پیوسته بر محاسن شریفش مى ریخت مثل این که لذتى را بهتر از راز و نیاز با حضرت قاضى الحاجات در نیافته و مقام قرب و پیوستگى به مبدأ را بهترین حالات انسانى مى دانست و به اصطلاح خودش، این حالت نیز یک نوع تفریح معنوى و ملکوتى به شمار مى رفت.([47])
وى خیلى خوش حافظه و سریع الانتقال بود و در ایّام ماه مبارک رمضان که براى ارشاد مردم به منبر مى رفت، از اوّل تا آخر گفته هاى او همراه گریه بود. و در خاتمه، عبارات شیرین و دعاهاى خاضعانه خود را با جمله «الهى! ما اسیر شهوتیم، ما را امیر شهوت بفرما» تمام مى کرد و به شدّت مى گریست.([48])
آیت الله اراکى فرمود:
«من به چشم خودم دیدم در دهه عاشورا، در مجلس روضه خوانى که در منزل خودش از اول آفتاب شروع مى شد و تا ظهر ادامه داشت و منبرى ها بلا حساب مى آمدند و مردم زیادى از غریبه و آشنا، از اهل اراک و جاهاى دیگر جمع مى شدند، ایشان از اوّل روضه چندین دستمال جلوى خودش مى گذاشت و تمام دستمال ها را از گریه خیس مى کرد، از اوّل روضه گریه مى کرد تا آخر. من نمى دانم چه گریه اى بود که تمامى نداشت. روز عاشورا که مى شد، معرکه بود بکّاء بود به تمام معنا.»([49])
حضرت آیت الله العظمى گلپایگانى در روز جمعه آخر شعبان سال 1408 هـ .ق. فرمود:
«فتواى مرحوم آقا نورالدین اراکى جواز استعمال آلات مربوطه در عزادارى بود. لذا دستجات در روضه خوانى منزل ایشان در اراک با همان وسایل خودشان مى آمدند، ولى مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى استفاده از این وسایل را مورد اشکال مى دانستند. یک روز خبر داده شد که حاج شیخ عبدالکریم مى خواهد در این مراسم شرکت کند. آقا نورالدین دستور دادند به احترام فتواى آیت الله حائرى، دستجات عزادارى امروز نیایند و یا اگر مى خواهند بیایند، از به کار بردن آن ادوات و آلات خوددارى کنند.»([50])
او به کارگزاران حکومتى اعتنا نمى کرد، ملاک و معیار برترى افراد را خدا ترسى و تقوا مى دانست، با همه مردم به صورت برابر برخورد مى نمود و همه را به دیده احترام مى نگریست. این شیوه، خلق و خوى اجداد طاهرینش را در اذهان تداعى مى کرد. او با محرومان، به عنایت و حمایت و با اهل غرور و گناهکاران و رشوه خواران و ربا خواران، به تحذیر رفتار مى نمود. وى به دیدار عمّال دولت وقت یا بازدید صاحب منصبان عالى رتبه نمى رفت و روى خوشى به این گونه افراد نشان نمى داد. از حال فقیران، بینوایان و یتیمان پرس و جو مى کرد و با حالتى توأم با مهر، مودّت و سخاوت به امورشان رسیدگى مى نمود و در واقع، اوقات خویش را وقف آسایش این گونه افراد مى نمود. به همین دلیل، تمامى اقشار جامعه شیفته اخلاقش گشته و به او به چشم پدرى مهربان و دلسوز مى نگریستند که مدام در حال احوالپرسى و اعانت به اولاد خویش به سر مى برد. کوه و کاه در مقابلش یک سان بود و مظاهر دنیایى و جلوه هاى فریبنده مال و منال آن، در وى اثر نمى کرد و به ارباب دنیا بى اعتنا بود و آنچه به دست مى آورد، به مستحقین مى بخشید و رضایت خداوند را در هر کارى طلب مى کرد و تمام واکنش هایى که در برابر حوادث و مسایل داشت، بر همین مبنا بود. به هنگام بخشش هاى مالى و کمک کردن به افراد، اخلاقى توأم با خوشرویى و کوچک شمردن انعام خود و تکریم و احترام طرف مقابل از خود بروز مى داد. هر کس از وى در خواستى مى کرد، بدون هیچ گونه مضایقه اى، در صورتى که با موازین شرع و مبانى دین مبین اسلام تضادى نداشت، برآورده مى کرد. بزرگواریش در افقى وسیع، درخشندگى داشت و مهر و عطوفتش که از ایمان و پارسایى او منشأ مى گرفت، آن چنان اثر گذار بود که حتى آلودگان به گناه و افراد نا آگاه را از خواب غفلت بیدار مى کرد و آنان را به سوى فضیلت و خوبى ها سوق مى داد.
در مخالفت با فرقه هاى ضالّه و گروه هاى مخالف، وقار و متانت و نیز احترام دیانت را حفظ مى کرد. در ردّ افکار بهائیان، کتاب استدلالى متقنى تألیف کرد، امّا وقتى مشاهده کرد برخى از افراد حیوانِ نجس العینى را در طبقى نهاده اند و او را به نام یکى از سران این فرقه صدا مى زنند، ممانعت فرمود و افزود: این اعمال علاوه بر این که وقار دینى شما را به تحلیل مى برد، موجب مى شود روى آن ها بر شما باز شود. پیروان ادیان دیگر را به دیده احترام مى نگریست و اجازه نمى داد این اقلیت هاى مذهبى آزار ببینند و عقیده داشت برخوردهاى زیان بار و اسف زایى که برخى از افراد غافل با این افراد مى کنند، به قداست اسلام در انظار دیگران لطمه مى زند، باید با رعایت مقررات اسلامى و در پرتو عطوفت هاى دینى با فرقه هاى مذکور برخورد کرد تا متوجه جاذبه آن شده و با میل درونى به سوى اسلام روى آورند. از این جهت و با توصیه هاى مؤکّد آقا نورالدین، کسى جرأت نمى کرد به افراد مسیحى و یا یهودى توهین کند یا آنان را اذیت نماید. در واقع، آقا نورالدین ... همه امور را در نظر مى گرفت و به همین دلیل، بر دل ها حکومت داشت.([51])
اقتدار معنوى و پایگاه اجتماعى
آیت الله سید نورالدین اراکى آگاهى، معرفت و تقوا را با یکدیگر جمع کرد و در اعمال و رفتار خویش نشان داد.
او مقتضیات زمان و موقعیت اجتماعى ـ سیاسى و شرایط جامعه را در تصمیم گیرى هاى خود در نظر داشت و به این بُعد بسیار اهمّیت مى داد و بر این اندیشه بود که کار خوب باید در فرصت مناسب انجام گیرد و اگر در غیر وقتش صورت پذیرد، نتیجه مطلوب نمى دهد و بار منفى هم به دنبال مى آورد. وى در برخورد با گروه هاى فکرى و افرادى که از لحاظ اندیشه و نگرش ها با او همفکر نبودند، دیدى وسیع، فکرى روشن و بصیرتى ویژه داشت و با دیدى خوش بینانه و صمیمانه، به واقعیت ها مى نگریست و به هنگام بروز اختلاف بین دانشمندان، حُسن نیت و پاکى طینت و وسعت نظر را مدّنظر مى گرفت و به داورى مى پرداخت. این ویژگى موجب مى شد که آن دو گروه مخالف از لحاظ فکرى به هم نزدیک گردند و بر فرض تفاوت در برداشت ها و نگرش ها، وفاق و حُسن ظن را مدّنظر قرار دهند و براساس عقاید موهوم و تفکّرات عبث و نفرت هاى بیجا، هم دیگر را طرد نکنند.([52])
آقا نورالدین به دلیل کمالات معنوى و پیمودن مسیر حق و انس با مردم، پایگاه اجتماعى مهمى در اراک و توابع استان مرکزى به دست آورد و اقشار گوناگون مردم، تکریم وى را وظیفه خود مى دانستند.
مردم از شدت علاقه اى که نسبت به وى داشتند، تا مدت ها بعد از ارتحالش، تصویرش را در خانه هاى خود نگاه مى داشتند و پس از نماز صبح بر آن بوسه مى زدند.([53])
به دلیل همین پایگاه مردمى و مذهبى خاصى که آقا نورالدین داشت، سران دولتى و نظامى وقت درباره اصلاح امور اراک، در تنگناها به او رجوع مى کردند و اگر مى خواستند براى حفظ امنیت و ثبات شهر، مردم را به همکارى فرا بخوانند، از نفس گرم و مؤثر این مجتهد والامقام استمداد مى طلبیدند. در سال 1289، تمامى شهرهاى واقع شده در مسیر کرمانشاه - تهران غارت گردید، امّا چون آقا نورالدین بین مردم و مأمورین ارتباط برقرار کرد تا امنیت اراک را تأمین کنند، این شهر از تعرّض و غارت مصون ماند. سالار الدوله، پسر سوم مظفرالدین شاه که در سال 1315 هـ .ق. به حکمرانى کرمانشاه منصوب شد، در ماجراى مشروطه به حمایت از محمّدعلى شاه برخاست و عدّه اى از طوایف نواحى غربى بدو پیوستند زیرا نوید غارت شهرها را به آنان داده بود. این افراد ضمن تعدّى فراوان به مردم کنگاور، نهاوند و ملایر به غارت آبادى هاى مسیر پرداختند([54]) و راهى اراک شدند. سالار الدوله مردم را تهدید مى نمود که اگر با وى همراهى نکنند، با 6000 نفر پیش قراول، اراک را مورد یورش قرار خواهد داد. بنا به گفته میرزا کریم خان صدیق الممالک ـ که در آن موقع نایب الحکومه اراک بود ـ آقا نورالدین هیأتى از رجال شهر را فرا خواند و از آنان خواست راهى براى جلوگیرى از غارت و یغماى اراک بیابند. در این مجلس مشورتى تصویب گردید که میرزا کریم خان به اتفاق سه نفر دیگر به نزد سالار الدوله برود و از طریق مذاکره با وى، از تهاجم افرادش جلوگیرى کند. سالار الدوله تقاضاى آذوقه و علیق کرد. طبق دستور آقا نورالدین، بار دیگر با حضور افراد سرشناس، جلسه اى تشکیل شد و مقدر گردید با کمک عده اى از افراد خیّر، هزینه تهیه آذوقه و علیق جمع آورى شود. این کار انجام گردید و امکانات لازم تدارک دیده شد و تحویل سالار الدوله داده شد. او هم دستور داد نیروهایش از کنار شهر اراک عبور کنند و به هیچ عنوان داخل شهر نشوند.([55])
سلیمان، از نوکرهاى سابق حاج نایب یوسف خان، که جزو اطرافیان صمصام الملک درآمده بود، هرماه چند نفر با انگیزه اى سیاسى، به خانه کوچک هاشم بیک یورش برد و بعد از ارتکاب اعمال زشت، اموالش را به غارت برد. هاشم به مسجد آقا نورالدین آمد و جریان را به او گفت. آقا نورالدین، کربلایى محمّد زمانى را با عدّه اى مأمور تحقیق نمود و چون صحّت ادعاى هاشم بیک تأیید گردید، به مردم اجازه دادند متجاوزین را مجازات کنند. مردم در اندک مدتى، براى اجراى فرمان آقا نورالدین، از منزل هاشم بیک تا خانه سلیمان (حوالى شهردارى فعلى اراک) صف طویلى تشکیل دادند. غارتگران و اشرار که متوجه ازدحام مردم شدند و احساس خطر کردند، شروع به تیراندازى نمودند که دو نفر از اهالى کشته شد، ولى با تلاش اهالى، تمامى دزدها گرفتار شدند و به هلاکت رسیدند.([56])
شخصى به نام «عرب جارچى» بى شرمانه و با کمال گستاخى، قرآن کریم را آتش زد. مردم به نشانه انزجار از این حرکت توهین آمیز که بوى کفر و ارتداد مى داد، مغازه ها را تعطیل کردند و مسؤولین دولتى را به عکس العمل در مقابل این جنایت فرا مى خوانند که کوشش آنان ثمرى ندارد. لذا به آقا نورالدین متوسل مى شوند. ایشان فرمان مى دهد مسؤولین حکومتى، عرب جارچى را دستگیر کنند و چون آنان عذر آورده و مى گویند گریخته است، آقا قبول نمى کند و مى فرماید: فرار یعنى چه؟! او را باید به نزد من آورید. آنان چنین مى کنند. آقا در گفت و گویى کوتاه او را مورد بازجویى قرار مى دهد و چون اعتراف مى کند با اختیار و بدون فشار و اکراه این کار را کرده است و تیره روزى و شقاوت او به اثبات مى رسد و تلاش هاى آقا نور الدین براى کاهش جرم او و تبرئه وى به طریق شرعى، بى نتیجه مى ماند، دستور اعدام او را مى دهد زیرا وى علاوه بر اهانت به ساحت مقدس کلام وحى، از مذهب تشیع روى برگردانده و به فرقه ضالّه بهائیت روى آورده بود. حضرت آیت الله اراکى در رساله کوچکى که در خصوص تفسیر القرآن و العقل و مؤلّفه نوشته، این جریان را یادآور شده است.([57])
صلابت و قاطعیت
آقا نورالدین با وجود آن که افرادى حاضر بودند کمک مالى به او بکنند، از قبول کمک هاى آنان امتناع مى کرد و در مزرعه کوچک خود به کشاورزى مى پرداخت تا به کسى وابسته نباشد.
جلوه هاى فریبنده دنیاى ناپایدار قادر نبود در روح پاکش اثرى بگذارد. او نسبت به آنانى که از راه جمع آورى ثروت شهرتى به دست آورده بودند و گاه موازین شرعى را در ثروت اندوزى رعایت نمى کردند روى خوش نشان نمى داد و بر عکس، با کارگران و کشاورزان و اقشار سطح پایین جامعه بسیار صمیمى بود. اگر اشخاصى تنها براى انگیزه هاى شخصى، مبالغى تقدیمش مى کردند، قبول نمى کرد تا نیّت واقعى آورنده آن پول مشخص گردد. در مواقعى که زمینه اعمال نفوذ از سوى دنیا طلبان و زورمندان فراهم بود، به نحوى برخورد مى کرد که این گونه افراد تحت تأثیر صلابت معنوى و قاطعیت او قرار بگیرند واز اجراى مقاصد خویش عقب نشینى کنند. او هنگامى که براى جهاد با متجاوزان از اراک خارج گردید، مردم به قدر توان خود اندوخته هاى اندک خویش را تقدیم ایشان کردند او نیز با روى باز و کمال امتنان، وجوه ناچیز آنان را پذیرفت ولى وقتى یکى از صاحبان زر و زور مبلغ قابل توجهى براى وى فرستاد، آن را قبول نکرد. اصرار آنان نیز ثمرى نبخشید.
سید محمّدرضا مساوات([58]) که منتسب به کمیته انقلاب بود، نزد آقا نورالدین آمد و گفت: چون غرض شما تقویت اسلام است، پولى که مسلمانان جمع کرده اند و بالغ بر 5000 تومان است، نزد کمیته است، حواله دهید تا بپردازیم. آقا نورالدین چون مطمئن نبود که آن پول از سوى مردم جمع شده است، از پذیرفتن آن امتناع کرد. بعد از این که عدّه اى گواهى دادند این پول مشکلى ندارد، او گفت: پول نزد کمیته باقى بماند تا بعداً حواله بدهم([59]).
در اوائل به حکومت رسیدن رضاخان، مالیاتى براى انگور وضع مى شود. کشاورزان از این اقدام دولت ابراز تنفّر مى نمایند. روزى پس از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر، آقا نورالدین همراه گروهى از ریش سفیدان محل از مسجد بیرون مى رود و در بین راه خانه، صحبت از مالیات انگور پیش مى آید. فردى به نام ملاّ على مى گوید: خوف آن را دارم که وقتى همسر و فرزندانم از باغ بیرون مى آیند، مأموران دولتى آنان را تفتیش کنند و خطراتى متوجه اهل خانه ام باشد. آقا نورالدین مى گوید: ملاّعلى، چه مى گویى؟! او ماجرا را بیان مى کند و آقا نورالدین به محض این که به خانه آمد، نامه اى شدید اللحن نوشت و براى دست اندرکاران وضع مالیات به تهران فرستاد. اقتدار سیاسى و نفوذ اجتماعى وى موجب گردید که نامه اش اثر بخش گردد و مالیات انگور لغو شود.([60])
در محرم سال 1334 هـ .ق. آتش جنگ جهانى اول به سوى ایران زبانه کشید. انگلیسى ها جنوب و غرب ایران را اشغال کردند.
آقا نورالدین فتواى جهاد داد و به میدان نبرد شتافت. او با این حرکت مقدّس، روح شهامت و مقاومت را در حوزه هاى علمیّه و امت مسلمان دمید. بینش عمیق و فرجام نگرى آقا نورالدین در این حرکت مقدس، مورد تحسین رجال سیاسى آن زمان قرار گرفت و وى را به عنوان عالمى روشن ضمیر و آشنا به مقتضیات زمان، مورد تکریم و تحسین قرار دادند. او در حالى زادگاه خویش را براى جهاد ترک گفت که در اوج شهرت اجتماعى قرار داشت. به قول خودش: اگر حرکت نمى کرد، عدّه اى تصور مى کردند علما به دیگران مى گویند در جهاد شرکت کنید، ولى خود به آن عمل نمى کنند.
آقا نورالدین از اراک به قم مى رود و از آن جا به اصفهان و سپس به کرمانشاه مى رود. او مدّتى در عتبات عالیات، کرکوک و موصل مى ماند و سپس به اسلامبول مى رود. او 6 ماه بعد، به حلب مى رود و پس از مدّتى به اسلامبول برمى گردد و توسط کشتى انگلیسى ها به باطوم(از توابع ترکیه) انتقال مى یابد. او مدتى در باطوم و تفلیس ماند. سرانجام روس ها ایشان را به ایران باز مى گردانند. این سفر آقا نورالدین 39 ماه به طول انجامید. آیت الله شریعت اصفهانى، آیت الله سید محمّد تقى خوانسارى و آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانى نیز در این سفر حضور داشتند.([61])
حاج نبى خان دیزآبادى، از همراهان آقا نورالدین در این سفر، در سفرنامه خود نوشته است: من در مدّت عمر خود، در پرهیزگارى و خداشناسى کم تر کسى را مثل آقا نورالدین دیدم. این مرد خدا شناس براى حفظ جامعه اسلامى، زادگاه خود را ترک کرد و در طول سفر با ناملایمات مواجه گردید، ولى خم به ابرو نیاورد. او شرح مسافرت خود را در یک صد فرد به شعر در آورده است.([62])
آقا نورالدین در اوائل جمادى الاول سال 1337 هـ .ق. به زادگاه خویش بازگشت. جمعیت زیادى که از اراک تا ابراهیم آباد، در کنار جاده به استقبال او آمده بودند، وقتى سیماى پر صلابت آقا را مشاهده کردند، اشک شوق مى ریختند و از شدّت سرور و شادى در پوست خویش نمى گنجیدند.([63])
مدارج ملکوتى
این فقیه پارسا از راه مخالفت با نفس امّاره، مراقبت در اجراى وظایف شرعى، روى آوردن به مستحبات، کناره گیرى از امور مکروه و شبهه ناک و جدّیت در تصفیه باطن و اصلاح درون، روح خویش را به صفاى معنوى آراست و قادر به انجام برخى امور خارق العاده گردید. اکنون کراماتى از او را بیان مى کنیم:
1. «یکى از اوقاتى که آقا نورالدین رفته بودند به تکیه در بیرون شهر، تجار گفتند: برویم پیشش. من هم جزو آنان بودم، رفتیم. دور تا دور اتاق، تجار نشسته بودند. نزدیک ظهر شد و منجر گشت که آقا نهار بیاورد. غذایى که تهیه کرده بودند یک قابلمه دو نفرى بود به اندازه خودش و آقا سید باقر و شاید هم یک نفر دیگر. جمعیت دور تا دور اتاق نشسته بودند. به خدمتکارش گفت: نهار بیاور. او خنده اى کرد و فهماند که قابلمه ما کفایت این همه مهمان را نمى کند. خودش برخاست و سرقابلمه رفت و گفت: تو بشقاب بیاور. و مدام بشقاب آوردند، او پر کرد. دور تا دور به همه داد. از این غذاى کم همه را سیر کرد.»([64])
2. «براى مرحوم آقا نورالدین خبر آوردند حاج آقا صابر به زیارت کربلا رفته و در همان جا رحلت نموده است. حاج آقا صابر از معمّرین و پیشنماز و اهل منبر و آدم معتبرى بود. آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى هم خیلى به ایشان محبت داشت. وقتى خبر درگذشت وى را به آقا نورالدین رسانیدند، سرش را روى کرسى گذاشت و این حالت قدرى طول کشید و بعد سرش را بلند کرد و گفت: این خبر صحّت ندارد، از کجا مى گوئید؟ زیرا وقتى مؤمنى از دنیا مى رود، هاتفى در میان آسمان و زمین ندا مى کند فلان مؤمن رحلت کرده است و من هر چه گوش دادم ،این ندا را نشنیدم. و بعد هم ثابت گردید که این خبر دروغ بوده است.»([65])
3. «موقعى که آقا نورالدین در جنگ بین الملل اول به ترکیه مهاجرت نمود، وقتى منزلى تهیه مى کند پس از چند روز مى گوید: خدّام و همراهان خانه را عوض کنند و خانه دیگرى در نظر بگیرند. عرض مى شود: چند روزى است که این جا آمده ایم و درست نیست در این مدت کوتاه محل اقامت خود را عوض کنیم. آقا که به بى اطّلاعى آن ها از صلاحدید خودش استحضار داشت، پافشارى کرد و سرانجام محل سکونت عوض شد. همین که به جاى جدید مى روند، توسط توپ یا سلاح هاى دیگر آن خانه و چند منزل اطرافش با خاک یکسان مى شود.»
4. «چون آقا نورالدین طعامى را تبرّک فرمودند و به میهمان ها دادند، باقى مانده آن را به منزل بردم و از آن، خود و خانواده ام مى خوردیم، امّا هر چه برداشته مى شد باز به جایش مى آمد و پایان نمى پذیرفت. بعد از یک هفته استفاده مداوم، در حالى که انتظار مى رفت آن غذا جبران یکى دو نفر را بیش تر نکند، به خدمت آقا رفتم و عرض کردم: این چه غذایى است که تمام نمى شود؟ پاسخ دادند: برو که تمام شد. وقتى به منزل رفتم، دیدم خبرى از غذا نیست. فهمیدم که نباید این وضع را افشا مى کردم.»
5. «یکى از پارچه فروشان اراک سه طاقه پارچه به شاگرد خود داد که خدمت مرحوم آقا نورالدین رفته و آن ها را تقدیم ایشان کند. وقتى شاگرد به پیش ایشان رسید راهش ندادند و از درب دوم آقا ندا داد: برو حمام خود را پاکیزه کن و بعد بیا. گویا وى غسل جنابت خود را انجام نداده بود.»
6. «در مهاجرت آقا براى دفاع از کشور، افتخار همراهى با ایشان را داشتم. روزى در نجفخواستیم نماز ظهر و عصر را به امامت آقا نورالدین به جاى آوریم، دیدم جوانى نورانى به هیأت اعراب داخل شد و آقا به وى اقتدا کرد و نماز را به جاى آورد و سپس آن جوان به سوى حرم مطهر حضرت على(علیه السلام) حرکت کرد. دنبالش رفتم که او را ببینم، امّا هر چه گشتم موفق به دیدنش نشدم. از آقا این موضوع را پرسیدم، ایشان گفت: کارت به این کارها نباشد!»
به سوى سراى سرور
آقا نورالدین مرجع دینى مردم اراک بود. مردم به او عشق مى ورزیدند. او سالیان دراز به ارشاد مردم و حلّ مشکلات آنان مشغول بود و سرانجام در ظهر روز جمعه هفتم رجب سال 1341 هـ .ق. به سوى سراى جاوید شتافت و در جوار قدسیان و عرشیان آرام گرفت. پیکر پاکش با شکوه تشییع و به سوى قبرستان اراک انتقال داده شد تا بر حسب وصیّت خودش، در منتهى الیه آن، در زمین هاى بیاض دفن گردد. احساساتى که مردم اراک در سوگ او از خود بروز دادند، در ارتحال هیچ شخصى دیده نشده بود. عزادارى مردم تا دو ماه بعد از رحلت او ادامه یافت، که نشانگر محبوبیت فراوان او نزد مردم است.([66])
«حاج آقا نورالدین در پایان عمر شریفش، به مرض سختى مبتلا شده بود. روزى به دیدارش رفتم، ولى دیدم چشم او باز نمى شود. از ایشان عیادت کردم و باز گشتم و فرداى آن روز ایشان به رحمت خدا رفت و به تشییع جنازه او رفتم. تمام شهر تعطیل و مردم و دستجات عزادار بر سر و سینه زنان در این مراسم حاضر شده و سوگوارى مى نمودند. در این میان به پزشک معالج ایشان که شب را تا سحر نزد آقا مانده بود، برخورد کردیم. او گفت: پس از آن که شما رفتید، دو ساعت بعد از نیمه شب، دیدم چشم ها را گشود و رنگ رخسارش کمى به حالت طبیعى برگشت و نشست مثل این که در اطرافش کسانى هستند، دست ها را روى سینه گذارد و به دور اتاق اشاره مى نمود و خوش آمد مى گفت و سلام مى کرد و بعد از این حالت خوابید و شهادتین گفت و به لقاءالله پیوست.»([67])
«کربلائى جعفر بار فروش» با کمک مردم نیکوکار اراک، بقعه اى بر مزار آقا نورالدین احداث کرد که در سال 1392 هـ .ق. با یارى هیأت امنا و افراد خیّر، تعمیرات اساسى شامل آینه کارى و تعویض ضریح در آن صورت گرفت. به سعى و اهتمام سید ضیاء جوادپور باز سازى مقبره این مجتهد بزرگوار در سال 1351،ش. شروع شد و در سال 1358 خاتمه یافت.گنبد و بارگاه این فقیه نامدار، اعتقاد اهالى اراک را در خصوص وى ترسیم مى کند و از مقام معنوى و پایگاه اجتماعى او حکایت دارد مردمى که هنوز هم خاطرات او را با عشق و ارادت و سرشار از عواطف و همراه با هاله اى از روحانیت بر زبان جارى مى کنند.
[1] . براى آشنایى بیش تر با این استان، نگاه کنید به «سیماى اراک» نوشته محمّد رضا محتاط.
[2] . روزنامه اطلاعات، شماره 22060، 25 آبان 1379، ص 2.
[3] . این شجره نامه را حاج آقا اسماعیل عراقى پشت کتاب دُرر آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى و ابراهیم دهگاندر کتاب نورمبین آورده است. آقاى داوود نعیمى با رفع اشتباهات و کاستى ها، بر حسب مدارک معتبر دیگر، به درج آن در کتاب «آیات سرمد» مبادرت نموده است.
[4] . ر.ک: ناسخ التواریخ، ج 8، ص 383 - 387 اختران تابناک، ج 1 و منتهى الآمال، ج 2، ص 79 - 81.
[5] . آیات سرمد، داوود نعیمى، ص 24 و 25. درباره مقامات معنوى و کراماتش، نگاه کنید.
[6] . ر.ک: نور مبین، ابراهیم دهگان.
[7] . همان، ص 3 - 5.
[8] . تاریخ نو، یعقوب خان انجدانى، فصل 36.
[9] . تفصیل شرح حال این خاندان را در کتاب نورمبین پى بگیرید.
[10] . آیات سرمد، ص 93 و 195 گنجینه دانشمندان، ج3، ص53.
[11] . شرح احوال حضرت آیت الله العظمى اراکى، رضا استادى، ص145.
[12] . شرح احوال حضرت آیت الله العظمى اراکى، ص32.
[13] . نورالباقى، داوود نعیمى، ص9.
[14] . نورمبین، ص17 و آیات سرمد، ص 201 و 202.
[15] . نورالباقى، ص 15.
[16] . نور مبین، ص 15.
[17] . شرح احوال حضرت آیت الله العظمى اراکى، ص 514.
[18] . نورالباقى، ص 22 و 23.
[19] . العشرات، محمّد تقى بروجردى.
[20] . حوزه هاى علمیّه شیعه در گستره جهان، سید علیرضا سید کبارى، ص 131.
[21] . آیات سرمد، ص 222.
[22] . عبد ممتحن خدا، روزنامه جمهورى اسلامى 1376، شماره 5357، ص 11.
[23] . ر.ک: تفسیر القرآن و العقل.
[24] . مجلّه حوزه، شماره 12، ص 23 - 26، آیت الله اراکى یک قرن وارستگى، على صدرایى خویى، ص 39.
[25] . اویس زمان بودن آقا نورالدین را آیت الله اراکى در مقدمه تفسیر القرآن و العقل نیز مطرح کرده است.
[26] . از کلینى تا خمینى، ص 426.
[27] . نورالباقى، ص 130 و 131.
[28] . آیات سرمد، ص 210.
[29] . تفصیل شرح حال این محقق را در کتاب کرجنامه او مطالعه فرمایید.
[30] . آیات سرمد، ص 219 و 220.
[31] . همان، ص 219.
[32] . همان، ص 220 نورالباقى، ص 25.
[33] . آقا داوود نعیمى تعدادى از استفتائات آقا نورالدین را در کتاب خود آورده است ر.ک: نورالباقى، ص 108 - 132.
[34] . مصاحبه با آیت الله اراکى، مجلّه حوزه، شماره 12، ص 26 و 27.
[35] . نورالباقى، ص 27 و 28 آیت الله اراکى یک قرن وارستگى، ص 36.
[36] . تفسیر القرآن و العقل، مقدمه، تقدیر آیت الله اراکى از بانى چاپ تفسیر القرآن و العقل.
[37] . نورالباقى، ص 29.
[38] . جرعه هاى جانبخش، از نگارنده، ص 323.
[39] . مجلّه حوزه، شماره 12، ص 155.
[40] . ر.ک: تفسیر «القرآن و العقل» مقدمه.
[41] . مصاحبه با استاد بزرگوار آیت الله اراکى، مجلّه حوزه، شماره 12، دى 1364، ص 26.
[42] . تفسیر القرآن و العقل، ج 1، ص 6.
[43] . نمونه هایى از این عذرخواهى و اظهار تأسف مؤلف را مصحّحان در ابتداى هر جلد ذکر نموده اند.
[44] . معرفى کتاب «القرآن و العقل» مجله حوزه، سال دوم، شماره 9، ص 156.
[45] . یادى از عالم وارسته آیت الله آقا نورالدین اراکى به مناسبت هفتادمین سال رحلت، روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 3387، دوشنبه 15 بهمن 1369، ص 10.
[46] . مجلّه حوزه، شماره 12، ص 24.
[47] . نورمبین، ص 43.
[48] . روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 3387، ص 10.
[49] . مصاحبه با استاد بزرگوار آیت الله اراکى، مجلّه حوزه، سال دوم، شماره 9، ص 24.
[50] . آیت الله مؤسّس، على کریمى جهرمى، ص 112.
[51] . نورالباقى، ص 48 و 49.
[52] . همان، ص 225.
[53] . مصاحبه با استاد بزرگوار آیت الله اراکى، مجلّه حوزه، شماره 12، ص 24.
[54] . تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروى، ص 367 و 368.
[55] . تفصیل این ماجرا را ابراهیم دهگان در «تاریخ اراک» آورده است.
[56] . ر.ک: نور مبین.
[57] . این رساله در مقدمه تفسیر القرآن و العقل و نیز در کتاب یادنامه آیت الله اراکى آمده است.
[58] . از یاران شهید آیت الله حسن مُدرّس.
[59] . آقا نورالدین در سفرنامه خود این موضوع را مطرح کرده است.
[60] . نورالباقى، ص 56.
[61] . آقا نورالدین در «رساله بعض الحالات»، که با عنوان «نورمبین» توسط ابراهیم دهگان ترجمه شده، شرح این سفر را به نگارش درآورده است.
[62] . ر.ک: سفرنامه پارسا و آیات سرمد، ص 328.
[63] . نورالباقى، ص 29.
[64] . مجلّه حوزه، شماره 12، ص 24 و 25.
[65] . همان، ص 25.
[66] . آیات سرمد، ص 228 و نورالباقى، ص 87 و 88.
[67] . یادنامه آیت الله اراکى، ص 610 و نورالباقى، ص 89 .