جهاد بزرگ
در ادامه جنگ جهانى اوّل، در 1332 ق. انگلیس به عراق هجوم برد. عراق در آن زمان در کنترل دولت عثمانى بود و انگلیس مى توانست عثمانیهاى متحد آلمان ـ رقیب اصلى جنگ ـ را تحت فشار قرار دهد تا نتوانند جبهه ایران را که اهمیت تدارکاتى براى جبهه روسیه داشت، به خطر اندازند. انگلیسیها در آغاز (هفده ذى الحجه 1332) موفق به تصرف قلعه فاو شدند و بندر بصره را به محاصره درآوردند.رهبران بصره که از توان رزمى عشایر شیعى جنوب عراق با خبر بودند، دست نیاز به سوى علماى شیعه دراز کردند و سیل تلگرافها به سوى حوزه هاى علمیه کربلا، نجف و کاظمین سرازیر شد.[14]
سید مهدى حیدرى با ارسال تلگرافى به علماى نجف و کربلا آنان را به صدور فتواى جهاد تحریص و آنان را به جلسه اى دعوت کرد تا اوضاع سیاسى پیش آمده در سطح عراق و بین الملل را بررسى کنند.[15]
اکثر حاضران از جمله بزرگ این جلسه آیت الله حیدرى حکم به وجوب جهاد دادند. وى در مجموع 4 فتواى جهاد (سه جمعى و یک انفرادى) بر ضد اشغالگران انگلیسى صادر نمود.[16]
علامه سید مهدى حیدرى در پاسخ استفتایى درباره تکلیف مسلمانان در برابر اعلان جنگ دولتهاى متفق به دولت عثمانى و حمله به آن کشور، در تاریخ 1332هـ.ق. مى نویسد:
«بلى واجب و لازم بر کافه مسلمین موحدین، دفاع این کفره به جان و مال به جهت احتمال عدم کفایت مسلمین که در مقابل کفره مى باشند. و واجب است بر مسلمینى که در بلاد کفار هستند و مى باشند اعانه مسلمین به هر نحوى که متمکنند، ولو به مهاجرت از بلادشان به بلاد اسلام و جایز نیست بر هر متمکن دفاع به جان و مال، قعود و تسامح و تهاون و تخاذل.
الراجى عفو ربّه مهدى آل السید حیدرالحسنى[17]
وى در جمع مردمى که در صحن کاظمین(علیهما السلام) جمع شده بودند، حاضر شد و ضمن دعوت از آنان براى مبارزه با دشمن، اعلام کرد که خود در جبهه جنگ شرکت مى کند.
این تصمیم در حالى بود که سن وى به 83 سال مى رسید. او علماى دیگر عراق را از تصمیم خود باخبر ساخت و به این منظور تلگرافهایى به حوزه هاى کربلا و نجف ارسال کرد.
شور و انقلاب عجیبى در شهر افتاد و همه آماده جهاد شدند. این شور با فرارسیدن محرم الحرام و به پا شدن دسته هاى عزادارى کاملاً نمایان شد. خیمه ها برافراشته شد و مجاهدان خود را براى نبردى سخت آماده کردند. در دسته هاى عزادارى مردم شیعه کاظمین شعر ذیل را مى سرودند:
سید مهدى رکن الدین *** نمشى للجهاد ویّاه
نمشى بقوّتک یا دین*** نحرق رأس من عاداه
حیدر یا عزّنا و سورلنا *** بحلق الفاو یحقّ طوب لنا
سید مهدى رکن دین است. همه با هم همراه او به جهاد مى رویم.
به امید و توان این دین مى رویم و آماده ایم که سر دشمن را آتش بزنیم.
حیدر، اى مایه عزت ما و پناهگاه ما، با هم فاو را آزاد مى کنیم.
سرانجام پس از تدارک مجاهدان عصر سه شنبه 12 محرم الحرام 1333هـ.ق. آیت الله سید مهدى حیدرى به همراه مبارزان عازم جبهه نبرد شد.[18] اهالى خونگرم کاظمین این کاروان جبهه و جهاد را تا بغداد بدرقه کردند. آنان با شور خاصى در حین بدرقه مى سرودند:
حجت الاسلام طالع للجهاد *** محصن بموسى بن جعفر و الجواد
حجت اسلام (علامه سید مهدى حیدرى) پیشگام جهاد است. او به موسى بن جعفر و جواد(علیهما السلام) پناه آورده است.
بعد از اعزام اوّلین دسته جهادى، کاظمین براى استقبال از گروه برجسته اى از علماى نجف و کربلا که رهسپار جبهه نبرد بودند، آغوش گشود. تا اواخر صفر همان سال این شهر از جوانان خالى شد و تنها پیران و کودکان در آن باقى ماندند و تمامى مردان به میدان رزم شتافتند.[19]
آیت الله حیدرى تا رسیدن خود و گروه همراه به شهر العماره، از تب و تاب نیفتاد و فراخوان جهادش را پیوسته تکرار کرد.
در عماره وقتى شایع شد که دشمن مى خواهد شهر را محاصره و تصرف کند، او جمله معروف خویش را ایراد کرد و گفت:
أما أنا فلا أتحرک من هذا المکان و أحاربهم هنا حتى أقتل أو انتصر[20]
آگاه باشید که من از این مکان تکان نمى خورم و با دشمن پیکار مى کنم تا شهید یا پیروز شوم.
با توافقى که بین علامه حیدرى و فرمانده سپاه عثمانى، سلیمان عسکرى بک، انجام گرفت. قرار شد آنان در قلب جبهه نبرد (قرنه) مستقر گردند. نبرد تاریخى، از آنجا شروع شد که «بارت» فرمانده قواى تجاوزگر انگلیس با احساس حمله قریب الوقوع سپاه ترک، پیش دستى کرد و نیروهاى سپاه خود را از دو طرف رود دجله و با کشتیهاى جنگى از «مزیرعه» روانه «ورطه» کرد. از طرفى بعد از تقسیم نیروها، آیت الله حیدرى به همراه دیگر مجاهدان کاظمینى و عشایرى که به او پیوسته بودند، با بلم و قایقها روانه جبهه قرنه شدند.
هنوز آنها به محل استقرار خود نرسیده بودند که شب فرارسید و مجبور شدند در موقعیتى نامعلوم اردو بزنند. فرداى آن روز، فرزندان آیت الله حیدرى جهت پى بردن به موقعیت اردوى خود، به اطراف خیمه ها رفتند و دریافتند که پیش قراولان سپاه انگلیس که با کشتى ها، توپها و سایر وسایل جنگى حمایت مى شدند، رو در رویشان قرار گرفته اند. اردوى آنها سه کیلومتر جلوتر از مقر خودیها واقع بود و به جبهه دشمن نزدیک تر مى نمود. دشمن فرصت تفکر نداد و از همان صبح هجوم غافلگیرانه خود را شروع کرد. چون مجاهدان همراه آیت الله حیدرى در دید و تیررس دشمن بودند، توپها نخستین نشانه رویهاى خود را بر این اردو متمرکز کردند.[21]
اوضاع لحظه به لحظه سخت تر مى شد و برخى از یاران آیت الله حیدرى از او درخواست نمودند که عقب نشینى کنند، اما آیت الله حیدرى با آنان مخالفت کرد و گفت:
«اگر چادرها را ترک کنیم روحیه سپاهیان تضعیف مى شود و ممکن است آن ها چنین تصور نمایند که ما از مواضع خود عقب نشینى کرده ایم و این موضوع باعث تضعیف توان و فروپاشى قدرتشان مى گردد. این چادرها باید نمایانگر اقتدار سپاه و پرچم اسلام و هیبت مسلمانان و عامل وحشت و هراس کافران باشد.»[22]
او این سخنان را با اطمینان ادا نمود. اطمینان او از آنجا ناشى مى شد که پیش تر براى دور افکندن تردید درماندن یا نماندن استخاره کرده بود و در این استخاره به قرآن به پیروزى مجاهدان پى برده بود. آیت الله حیدرى پا را فراتر نهاد و در آن هنگامه آتش و دود بسان شیر، با شمشیرى آویخته و قرآنى در دست، به میان یاران مجاهد خود رفت و آنان را با این جملات به صبر و پایدارى دعوت نمود:
«نترسید و غمگین نباشید، پس خدا با شماست و او شما را در برابر دشمنان یارى مى کند. اى سربازان راه خدا، از حرمات دین و مقدسات اسلام دفاع کنید پس همانا من امیدوارم که در برابر این آتش هاى سنگین و تیرهایى که از طرف دشمن به طرف شما مى آید، خنکى و آرامش و راحتى به شما برسد.»[23]
دشمن که با این یورش یکه خورده بود، با دادن تلفات سنگین عقب نشینى نمود. برخى از تلفات دشمن چنین است:
1. آتش گلوله یکى از توپهاى سپاه اسلام به فرماندهى روحانى شجاع علامه حیدرى، به یکى از کشتى هاى جنگى دشمن اصابت کرد و کشتى در آتش سوخت.
2. یاران انقلابى علامه توانستند بیش از 1000 نفر از انگلیسى ها را به درک واصل کنند.
در برابر تلفات سنگین دشمن حتى یک نفر از یاران سید کشته نشدند. دکتر عبدالله فیاضمى نویسد که در جنگ پنجم ربیع الاول 1333 هیچ کدام از یاران سید مهدى حیدرى کشته نشدند ولى شمار زیادى از نیروهاى دشمن کشته شدند.[24]
شجاعت و شهامت علامه حیدرى و یارانش به قدرى به یاد ماندنى بود که ارتش عثمانى نیز تحت تاثیر قرار گرفت. برخى از یاران عثمانى مى گفتند:
«وقتى فشار توانفرسایى از جانب دشمن به ما وارد گشت، تصمیم گرفتیم عقب بنشینیم. اما وقتى خیمه هاى افراشته گروه مجاهدان آیت الله حیدرى را در پیشاپیش نبرد دیدیم، عزممان قوت گرفت و یأس و ناامیدى از ما رخت بربست.»
پس از این نبرد، آیت الله حیدرى و یاران مجاهدش، چند ماهى در این جبهه به سر بردند تا اینکه دشمن به حمله گسترده دست یازید و با فایق آمدن بر دو جناح چپ و راست به جبهه مرکزى ـ قرنه ـ هجوم برد. گستردگى عملیات چنان بود که مقاومت در برابر آن سودى نداشت و قواى عسکرى بیگ و مجاهدان حمایتگر به ناچار به عقب نشستند. در این عقب نشینى دشوار آیت الله حیدرى و رزم آوران همراهش در سفرى پر مخاطره و در حالى که نزدیک بود در پنجه اسارت گرفتار گردند، به شهر حىّ که هنوز به تصرف اشغالگران در نیامده بود، رفتند و بعد از گذشت هفت روز، در سوم شعبان 1333 به جبهه کوت عزیمت نمودند تا به مدافعان عثمانى بپوندند، اما پس از چهارماه مقاومت، این جبهه نیز تاب نیاورد و در برابر حملات بى امان دشمن تسلیم گشت و سپاه عثمانى باز خطوط دفاعى اش را عقب تر کشاند.[25] آیت الله حیدرى که به بیمارى سختى مبتلى شده بود، به همراه یاران مجاهدش در بیست و هشتم ذى الحجه 1333 به شهر کاظمین رسید.[26]