هاشم اشکوری (1250 - 1332قمری)
مدرّس عرفان
غلامرضا گلی زواره
زادگاه
واژه ی «اشکور» که در منابع قدیمی از آن به عنوان «شکور» سخن گفته شده، نام یکی از نواحی کوهستانی شمال ایران و در قلمرو شرقی گیلان است.[1] اشکور، لفظی مرکب از دو کلمه «اشک» و «ور» است که در اصل، «اشک ورد» بوده است و آن را به معنای «قلعه ی اشک» یا «آبادی اشک» گرفته اند. دو وجه تسمیه را می توان برایش در نظر گرفت. قلمرویی که اشکانیان به عمران آن پرداخته اند. منطقه ای که آب های جاری آن همچون اشک چشم، صاف و عاری از هرگونه املاح و اضافات است.[2]
اشکور، از توابع رودسر شامل سه بخش علیا و وسطی و سفلی است که آبادی های متعددی را در برمی گیرد. برای منطقه ی رانکوه و لنگرود گیلان نیز بلوکات اشکور بالا و پایین را ذکر کرده اند، اما آبادی که میرزا هاشم بدان منسوب است از توابع شهرستان تنکابن و در جنوب غربی آن واقع است، که منطقه ای کوهستانی و سردسیر است و آب آن، از چشمه تأمین می گردد. اهالی آن به کشاورزی و دامداری و باغداری مشغول اند.
این قلمرو را نباید با اشکور از توابع شهر بابک (مربوط به استان کرمان)، اشکوران از روستاهای اطراف اصفهان و نیز قریه ی اشکوری از آبادی های بخش مرکزی نطنز اشتباه کرد.[3]
نیاکان و نام و لقب
در نیمه ی قرن سیزدهم هجری در رحیم آباد اشکور گیلان، حسن فرزند محمدعلی گیلانی اشکوری، صاحب فرزندی گردید که او را محمدهاشم نامیدند.
برخی منابع، خاندانش را از سادات این منطقه معرفی کرده اند و به قرینه ی این که اغلب مردم اشکور، سادات صحیح النسب هستند، می توان این ادعا را پذیرفت و با این وصف، شرف سیادت به این حکیم عارف اختصاص یافته است.[4]
حرزالدین در اثر معروف خود از وی چنین یاد کرده است: «سید هاشم فرزند سید محمد فرزند سید محمدعلی اشکوری تهرانی».[5]
مدارک دیگری در معرفی شاگردانش نوشته اند: حوزه ی سیدالعرفاء آقا میرزا هاشم اشکوری را درک کرده است.[6] و این که گفته اند احتمال دارد وی را با آقا سید هاشم تنکابنی (1205 ـ 1262 قمری) یکی گرفته باشند، مورد تأمل است.[7]
بعدها که میرزا هاشم در معرفت و حکمت به مقاماتی رسید، با لقب هایی در محافل علمی و عرفانی شهرت ویژه ای به دست آورد. برخی از این القاب که از توان فکری و فلسفی او حکایت دارند، عبارت است: «استاد محقق، حکیم الهی، حکیم رشتی، مدرس گیلانی، ...».[8]
تحصیلات و استادان
آقا میرزا هاشم بعد از پشت سر گذاشتن دوران و قدم نهادن به سنین رشد، مقدمات ادبیات فارسی و عرب را در اشکور و تنکابن و لاهیجان فرا گرفت. در حوزه ی رشت هم برخی مبانی علوم و معارف اسلامی را آموخت.
شوق دانش اندوزی در این عرصه، وی را وادار به مهاجرت ساخت و در شهر قزوین رحل اقامت افکند و تصمیم گرفت در حوزه ی این دیار تحصیلات را پی گیرد.
در آن موقع چندین شخصیت چراغ دانش را در قزوین روشن نگاه می داشتند که یکی از قله های آن، فقیه اصولی آقا سید علی قزوینی صاحب حواشی بر قوانین الاصول میرزای قمی بود.
حکیم اشکوری شیفته ی دقت ها و تتبّعات این استادش در فقه و اصول گردید و مدت ها به درسش حاضر می گردید.[9]
منابع رجالی و کتب تراجم در معرفی سید علی فرزند سید اسماعیل موسوی نوشته اند، او عالمی است فاضل، عابد زاهد، فقیه اصولی، محدث رجالی، مفسّر معقول و منقول در اواخر قرن سیزدهم هجری که اغلب اوقات قوانین الاصول میرزای قمی را تدریس می کرد. حواشی متعددی بر کتب فقهی و اصولی دارد، ولی آن چه مورد توجه اهل فن و علما قرار گرفته و بسیار مطلوب بوده و از تبحر و پژوهش های پرمایه و ژرف نگری وی حکایت دارد، حاشیه بر قوانین میرزای قمی است که در تهران به طبع رسیده است. وی به سال 1298 قمری دار فانی را وداع گفت.[10]
آموخته های مزبور گر چه استعدادهای میرزا هاشم را شکوفا ساخت و بر توانایی علمی وی افزود و روزنه هایی را بر رویش گشود، نتوانست ذهن کنجکاو و روح پرتکاپوی او را قانع سازد. به همین دلیل چون تشنه ای که به دنبال آبی زلال و چشمه ای با صفا می گشت، با نوعی هیجان های درونی، قزوین را به قصد اقامت در تهران ترک گفت.
در آن زمان از تأسیس مکتب فلسفی و عرفانی پایتخت چند سالی بیش تر نمی گذشت، ولی با وجود نوبنیاد بودن، برکات ارزشمندی را به همراه آورد و توانست جمعی از طالبان حکمت ومعرفت را از زلال اندوخته های علوم عقلی سیراب کند. یکی از این حکما، آقاعلی زنوزی معروف به آقاعلی حکیم و آقا علی مدرس بود که سال ها در مدرسه ی سپهسالار قدیم، مدرس رسمی بود و میرزا هاشم محضر پربارش را درک کرد.[11]
آقاعلی مدرس از آن جهت برای شاگردانی چون میرزا هاشم جاذبه داشت که هم حکمت متعالیه را به خوبی تدریس می کرد و هم فقه استدلالی را خیلی بهتر از اساتید هم ردیف خود بیان می کرد. او علاوه بر فضایل علمی، کرامت های اخلاقی و فضایل معنوی داشت. در صفای باطن و ارشاد مشتاقان و طالبان به سوی مسیری درست، اهتمام ویژه ای از خود بروز می داد.
آقاعلی مدرس در حکمت، اهل ابتکار و تاسیس در موضوعات فلسفی بود. و این را می توان از نوشته های وی به خوبی درک کرد. قدرت بیان و قلم وی در به کارگیری واژگان فارسی برای بیان مقاصد فلسفی، واقعاً تحسین برانگیز است و وسعت احاطه اش به زبان و ادبیات فارسی در بازگو کردن تعابیر عرفانی و حکیمانه در نثر پخته اش هویدا است.[12]
حکیم دیگری که در مدرسه ی دارالشفای تهران، حوزه ی درسی تشکیل داده بود و میرزا هاشم از پرتو اندیشه های او بهره برد، میرزا ابوالحسن جلوه ی زواره ای (1238 ـ 1314قمری) است. جلوه، درس را با نهایت فهم و دانایی و با نوعی فروتنی و مثال هایی در خور شاگردان بیان می کرد. با سعه ی صدر پیچیده ترین مسائل فلسفی را برای فراگیران تشریح می کرد و به سوالات شان پاسخ می داد.[13]
وی چنان بر اندیشه های حکیمان متقدم وقوف داشت که عین عبارت آنان را برای شاگردان به تناسب بحث و موضوع بیان می کرد، از دالان های تردید برانگیز به شدت عبور می کرد و شوارع سالم تر را برای طرح مباحث برمی گزید. اگر چه تخصص ویژه اش در حکمت مشاء و شهرتش در تشریح اندیشه های ابوعلی سینا است، ولی آثار ملاصدرا را به خوبی تدریس می کرد.
آشنایی حکیم جلوه با ریاضیات و تبحر در قواعد و قضایای برهانی در بنیان های فکری و علمی وی نوعی اعتدال را پدید آورد و کوشید عبارات و الفاظ حساب شده ای را بر زبان جاری سازد.
جنبه های ذوقی و ادبی جلوه نیز برای شاگرد خوش قریحه ای چون میرزا هاشم، جلوه ای جالبی را به نمایش گذاشت؛ زیرا، به خوبی مشاهده می کرد استادش شعر را در خدمت حکمت علمی و فضیلت های اخلاقی و مسایل اجتماعی قرار می دهد و در واقع می کوشد ذوقش را مَرکَب فکر و اعتقادش بکند.
آن قلّه ی حکمت و عرفان، جویباری از ساده زیستی و قناعت و لطافت طبع و زهد و پارسایی جاری بود. او کوهی از فکر و معرفت بود که برای دنیا و جلوه هایش پشه ای ارزش قایل نبود. به دلیل کاستن از تمایلات نفسانی، خویش را از اسارت های ذلت آور رهانیده و بر بام عزّت و اقتدار معنوی اوج گرفته بود.[14]
میرزا هاشم در تهران با عارف گمنامی به نام میرزا ربیع شیرازی، محفل انس برقرار کرد و از این مرد وارسته، معارفی در سیر و سلوک و ریاضت آموخت. میرزا ربیع تاکیدش این بود که شعر ذیل را که خودش از هاتفی شنیده، میرزا هاشم در مسیر زهد و تقوا به کار بندد:
ز عقل و هوش بیرون نزد ما آی
|
که عقل و هوش را ره نیست آن جای[15]
|
در محفل انس
حکیم اشکوری، مهم ترین شاگرد حوزه ی عرفان آقا محمدرضا قمشه ای معروف به صهبا است.[16]
استاد سید جلال الدین آشتیانی می نویسد:
«...آقا محمدرضا مدتی در تهران تدریس کرده و حوزه ی گرمی درعرفان داشته است. عرفان اسلامی، به برکت وجود او رونق گرفت و شاگردان زیادی تربیت کرد که سرامد آنان، میرزا هاشم اشکوری است.».[17]
وی در جای دیگر می نویسد:
«...میرزا هاشم از تلامیذ درجه ی اول قمشه ایی بود. مرحوم میرزا در هنگام بیان قواعد عرفانی، اشعار عرفانی زیاد می خوانند و می فرمود: آقا محمدرضا نیز اشعار عرفانی زیادی قرائت می کرد که بعضی از آن ها را خود بداهه انشا می کرد و بعد از درس اغلب آن ها را فراموش می کرد.».[18]
قونوی از بزرگ ترین استادان در فنون عرفانی است که کتب زیادی در ترویج و تشریح افکار و عقاید استاد خود محیی الدین عربی تالیف کرد و از خود تحقیقات ارزنده ای دارد. مفتاح الغیب که با شرح ابن قناری به طبع رسیده، از کتب با ارزش او در عرفان است که آقا محمدرضا قمشه ای آن را در تهران تدریس می کرد و حواشی مختصری بر آن نگاشت، میرزا هاشم که این کتاب را نزد استادش می خواند با تشویق وی آن را تصحیح و منقح کرد.
استاد منوچهر صدوقی سها گفته است:
«دکتر مهدی حائری در 22 ربیع الاول 1401 قمری برای من بیان کرد که میرزا مهدی آشتیانی می گفت: میرزا هاشم اشکوری از استادش محمدرضا مهدوی قمشه ای نقل کرده است که این کتاب مفتاح الغیب قونوی موی مرا سپید کرد.».[19]
اشکوری شاگرد قدرشناسی نسبت به صهبا قمشه ای بود و هر جا از وی یادی می کرد، او را به کمالات و علو درجات علمی و فضایل اخلاقی و عرفانی می ستود و می کوشیده آن چه استاد گفته، بدان عمل کند.
متاخران ضمن آن که این بزرگوار را در بین تمام شاگردان آقا محمدرضا، شاگرد رتبه اول دانسته اند، افزوده اند تنها کسی که بر مسند استاد تکیه زد و به درستی راهش را ادامه داد و موفق گردید از عهده ی این مهم برآید، همین میرزا هاشم است.[20]
اصولاً میرزای رشتی اشکوری این توان را به دست آورد که افکار محمدرضا قمشه ای را در عرفان نظری، به طبقات بعدی انتقال دهد و آموزه ها و یافته ها و نوآوری های وی را با حفظ امانت برای علاقه مندان بیان کند و به نگارش درآورد.[21]
استاد دکتر محمدباقر کتابی خاطرنشان کرده است:
«حکیم و عارف قمشه ای به تدریس اسفار، مصباح حکمت و عرفان بودند. به خدمتش می شتافتند و از بیان و ذوق و حالاتش استفاده می کردند.». آن گاه ایشان چند تن از مشاهیر تربیت یافتگان مکتب وی را معرفی می کند که میرزا هاشم اشکوری در صدر آنان است.[22]
مهدی بامداد می نویسد:
«میرزا هاشم از شاگردان معروف و مبرّر میرزا محمدرضا قمشه ای بوده و مانند استاد خود از مدرّسان کتب فلسفه و عرفان بوده است.».[23]
رابطه ی میرزا هاشم با صهبای قمشه ای از مناسبات استادی و شاگردی بسیار فراتر رفت و یک تعّلق عاطفی و روحی نسبت به هم داشتند. اگر چه در هنگام بحث ها و مناظره ها، آن قدر برای میرزا هاشم موقعیت فراهم آمده بود که آزادانه دیدگاه های استادش را نقد کند و یا در برابر افکارش سؤالاتی را مطرح کنند که آقا محمدرضا را وادار به جواب های جدی سازد. تفاوت نقطه نظرات این دو ستاره ی حکمت و عرفان حتی تا آخرین لحظات زندگی مرحوم صهبا، ادامه داشت.».
علامه حسن زاده آملی از استادش حکیم متاّله و عارف متبحّر آقا محمدحسین فاضل تونی که از بزرگان شاگردان میرزا هاشم اشکوری بود، نقل کرده است:
«آقا محمدرضا و میرزای رشتی حتی در قرائت برخی عبارات و متون عرفانی از جمله بحث وحدت و کثرت در آخر مقدمه تمهیدالقواعد با هم اختلاف نظر داشتند. بعد از چند شب که از ارتحال میرزا محمدرضا گذشت، مرحوم اشکوری در رویایی راستین استادش را مشاهده کرد که خطاب به وی می گوید: آقا میرزا! حق با شما است و برداشتی که از آن متن عرفانی دارید، درست است.».[24]
این دیدگاه های متفاوت که گاه استاد و شاگرد را به طور جدّی روبه روی هم قرار می داد و جدال های لفظی آنان را علنی می ساخت، مانع از این نبود که میرزا هاشم از حالات معنوی و ملکوتی استادش سخن نگوید و در موقعیت های مقتضی به تکریم و تجلیل وی نپردازد. آن گاه که آقا محمدرضا را به صوفی گری و ترویج تصوف متهم کردند، یادآور گردید: استادم هرگز خود را در معرض قطب بودن و مرید بازی قرار نداد و از این قبیل امور سخت اجتناب می کرد. وی در عرفان عملی بدان مقام رسید که در مراعات آداب و سنن شرع، ادای واجبات و رعایت مستحبات و ترک مکروهات و مراقبت بر آموزه های قرآنی و روایی، چنان استوار بود که وجودش سیمای ابوذر و سلمان را در اذهان تداعی می کرد.
وقتی در برخی محافل صحبت از اهل سلوک و عرفان پیش می آمد، محمدرضا را در این عرصه به عنوان نمونه ای عینی و اسوه ای عالی معرفی می کرد و می افزود: آقا محمدرضا با وجود آن که در مشّایی، حکمت اشراقی و فلسفه ی ملاصدرا را تدریس می کرد و در توضیح و تبیین مشکلات و دشواری های متون مهم عرفانی نظیر نداشت، با تواضع خاصی حتی ساده ترین سؤالات یک شاگرد مبتدی را پاسخ می داد.
با وجود جامعیّت در علوم اسلامی در تخلق به اخلاق الهی، رعایت حال محرومان و رسیدگی به افراد کم بضاعت اهتمام ویژه ای داشت. می کوشید از شهرت به علم و معرفت بپرهیزد. از این روی هرگز جامه ی سنتی را از تن دور نکرد و در زی علما در نیامد. ادعای برتری در فضل و دانش نداشت. هر کس او را در محفلی می دید، تصور نمی کرد او دارای مقامات علمی و معنوی باشد.
هرگاه میرزا هاشم پیچیدگی های عرفانی را بر طرف می کرد و شاگردان بر این توانایی او آفرین می گفتند، خاطر نشان می ساخت: «ما، سر سفره ی آقا محمدرضا نشسته ایم. او عارفی محقق بود که در هنگام تدریس مقدمه قیصری، شواهد الربوبیه، اسفار ملاصدرا، دروس و افاضاتش را من به همراه شهاب الدین تبریزی و اقا حسین نجم آبادی به نگارش در می آوردم.».[25]
وی تاکید می کرد: «استادم آقا محمدرضا شعله ی تاب ناک و مشعل دار عرفان در عصر قاجاریه است که در ذوقیات از بزرگان اهل تأویل و در دین اهل فضل از عرفای شاگردان و شارحان اندیشه های ابن عربی هم پایه بزرگ ترین اساتید است و در مقام تدریس فصوص الحکم از قونوی، چیزی کم نمی آورد و افتخار می کنیم در محضرش زانو بر خاک سائیده ایم و امیدوار هستیم مشی و روش او را در حد توان دنبال کنیم.».[26]
بر کرسی تدریس
میرزا هاشم بعد از آن که در محضر این استادان به کمالات علمی و عرفان نظری و عملی آراسته گردید، برای کاربردی کردن آموخته ها و دانسته ها به موطن خود بازگشت تا تهذیب و تزکیه نفس را پی گیرد، اما دانش ورانی که به مقامات فکری ومعنوی او واقف بودند، از این که چنین متفکر و حکیم عارفی تهران را ترک کرده است، به شدت تأسف می خوردند. می گفتند: باید زمینه ی مراجعت وی را به حوزه ی این شهر فراهم کنند. در آن زمان حاج میرزا ابوالفضل تهرانی که از شاگردان میرزای شیرازی و میرزا حبیب الله رشتی بود، ضمن تشکیل مجالس درس و بحث در تهران، تولیت مدرسه ی سپهسالار جدید را نیز عهده دار بود.[27]وی می کوشید کیفیت آموزش های مدرسه مزبور را ارتقا دهد. لذا از میرزا هاشم اشکوری خواست کرسی تدریس حکمت و عرفان را در این مکان بپذیرد.
در دائرة المعارف تشیع آمده است:
«در روزگار تولیت میرزا ابوالفضل تهرانی در مدرسه ی سپهسالار جدید [میرزا هاشم] به دعوت او به تهران بازگشت و تا آخر عمر در آن مدرسه تدریس معقول و بویژه معارف عرفانی اشتغال ورزید، و هر چند که مبتلا به سوء مزاج و امراض عدیده بود، هیچ گاه دست از تدریس نکشید و شاگردان بسیاری تربیت کرد.».[28]
استاد سید جلال الدین آشتیانی می نویسد:
«در بین تلامیذ آقا محمدرضا، اقا میرزا هاشم، آقا میرزا محمود، آقا میرزا صفای کروندی اصفهانی، آقا میرزا علی محمد کروندی، به کثرت ذوق، شهرت داشتند، ولی مرحوم آقا میرزا هاشم حوزه ی درس استاد را بعد از رحلت او اداره می کرد و شرایط تدریس در او بیش از دیگران بود و شاگردان زیادی تربیت کرد.
آقا میرزا محمود معاصر بود با مرحوم آقا میرشهاب حکیم شیرازی، آقا میرزا حسن کرمانشاهی، آقا میرزا هاشم، میرزا علی محمد، بعضی دیگر از فضلای عصر، ولی حوزه ی آقا میرزا حسن و میرزا هاشم و آقا میرزا شیرازی، گرم تر از دیگر حوزه ها بود. در آن عصر، اساتید زیادی در حکمت در تهران و دیگر حوزه های علمی ایران وجود داشتند که بعضی از آنان در تهران و برخی در اصفهان و جمعی در سبزوار تحصیل کرده بودند....»[29]
اگر چه میرزا هاشم در فلسفه، دقت های زیادی داشت و ژرف کاوی های وی در این عصر از اهل فن مخفی نمانده است، ولی تدریس عرفان نظری در تهران بدو منحصر بود. آقا میرشهاب الدین نیریزی با وجود آن که در مشرب عرفان صاحب ذوق بود و خود از پرورش یافتگان آقاعلی مدرس و جلوه و صهبای قمشه ای به شمار می رفت، طالبان این علم را به استاد آقا میرزا هاشم اشکوری ارجاع می داد.[30]
شهید آیت الله مطهری تصریح کرده است:
«...میرزا هاشم رشتی از اساتید مسلم فلسفه و عرفان زمان خود بود و شاگردان بسیاری از حوزه پربرکتش برخاسته اند...شهرتش و امتیازش از هم طبقه هایش به تخصص در عرفان نظری است....»[31]
کتاب مصباح الانس، شرح مفتاح الغیب ابوالمعالی محمد بن اسحاق معروف به صدرالدین قونوی (اهل قونیه ترکیه) است این تلاش به همت علامه محمد بن حمزه معروف به ابن فناری صورت گرفته است. این دو اثر گران بها از اصول مسلم عرفان استدلالی و برهانی است. او با تبحری فوق العاده آن را تدریس می کرد و معضلات آن را برای علاقه مندان تشریح می کرد.[32]
فصوص الحکم از برجسته ترین تألیفات محیی الدین ابن عربی است که بر آن شروح متعددی نگاشته شده است، اما در میان آن ها شرح علامه قیصری امتیاز ویژه ای دارد. آن شرح، کتاب درسی در حوزه های علوم عقلی و عرفانی گردید. میرزا هاشم در چندین دوره ی متوالی به تدریس این اثر همت گمارد و شاگردان متعددی را که خود از ستارگان آسمان علم و معرفت به شمار می روند، از مضامین ارزشمند این اثر بهره مند ساخت.[33]
کتاب دیگری که متن درسی و آموزشی میرزا هاشم به شمار می رفت و درباره ی آن پژوهش های گسترده ای صورت داد، تمهید القواعد نوشته ابن ترکه ملقب به صائن الدین است. تمهید، متنی بسیار ثقیل و سنگین و به قول حکما و عرفا بعید الغور به شمار می رود و علمای ذوفنون قادر بودند آن را تدریس کنند، اما میرزا هاشم به سهولت و با احاطه ای گسترده، مفاهیم عمیق آن را به فراگیران آموزش می داد و دشواری ها و ابهامات و پرسش های شاگردان را در این باره، با سعه ی صدر و آغوش باز، پاسخ می داد.
میرزا هاشم در تدریس فصوص صدرالدین قونوی، مشاعر و اسفار ملاصدرا یگانه ی عصر خویش محسوب می گردید.[34]
میرزا هاشم هنگام تدریس این آثار، در وهله ی اول می کوشید نسخه ای صحیح و کم غلط به دست آورد. سپس آن را ملاحظه و پس از برطرف کردن اغلاطی که بر اثر مرور زمان و اشتباهات استنساخ کنندگان به آن ها راه یافته بود، به تدریس آن ها همّت می گماشت. با این وجود از شاگردان فاضلش می خواست در جهت مُنقح کردن این متون به وی یاری دهند و معمولاً بعد از تصحیح اولیه، در حین تدریس آثار مزبور، برخی افتادگی ها و خطاهای فاحش و عبارات نامتناسب بر طرف می شوند و از این روی کلاس درس وی صرفاً آموزشی نبود و میرزا هاشم به نوعی، فن تتبّع و عمق نگری و پژوهش را به شاگردان آموزش می داد.
اهتمامی با اهمیّت
اوج فعالیت های آموزشی و علمی میرزا هاشم مربوط به اوایل قرن چهاردهم هجری تا زمان ارتحالش است. او اهل ابتکار مرد عمل بود. برخی خودی های نادان از در بی مهری وارد شدند. او با توجه به نیازهای زمان، امکانات موجود و نیز با کمک از شاگردان دانش ورش، در سه محور، کوشش های خود را در پی گرفت و از آن جا که انگیزه ای خالصانه و نیتی صادقانه داشت، خداوند به وی کمک کرد تا این راه صعب و پرپیچ و خم را به درستی بپیماید. محورهایی که در تدریس و تحقیق و سایر تلاش های علمی وی مدّ نظرش بود، در جنبه های ذیل خلاصه می کردند:
1ـ ایجاد تحوّل عمیق فکری و علمی در ذهن فراگیران حوزوی و علاقه مند کردن آنان به بحث های عرفانی و فلسفی. این، در حالی بود که در آن ایام، نه تنها مباحثی این گونه مورد توجه نبود و بسیاری از آن دوری می کردند، بلکه هر کس در این عرصه گام می نهاد، از او دل خوشی نداشتند. غبار زدایی از چنین جو آشفته کار آسانی نبود. بی اعتنایی به این وضع، پیامدهای نگران کننده ای را به وجود می آورد که قابل اغماض نبود. میرزا هاشم و تنی چند از مدرّسان معاصرش مصمّم گردیدند تنگناها را کنار بزنند و روزنه هایی به سوی معرفت و برهان و نیز حقایق عرفانی بگشایند.
تلاش مداوم این بزرگان چنان موثر واقع شد که نه تنها از آن وضع ملال آور قدری کاسته گردید، بلکه طلابی که از خانواده ی فقهای برجسته برخاسته بودند و تحت تعالیم مجتهدان بلند پایه و والامقام قرار داشتند، علاقه مند گردیدند به حوزه ی درسی میرزا هاشم حاضر گردند و از پرتو اندیشه های وی در عرفان و حکمت برخوردار گردند. اعتدال در بحث ها و برهانی گردیدن مضامین ذوقی و مهم تر از آن تکیه بر منابع قرآنی و روایی در تشریح مفاهیم معنوی، رغبت و انگیزه ی فراگیران را برای این منظور افزایش می داد. همچنین تأکید بر این واقعیت که حکمت و فلسفه و پیمودن راه برهان و عرفان با شرع و موازین فقهی، نه تنها مخالفتی ندارد، بلکه این دو قلمرو می توانند مکمّل هم باشند، حوزه ی درس میرزا را پر رونق ساخت، آن هم با حضور شاگردانی که در فقه و اصول و حدیث و سایر علوم نقلی به درجاتی دست یافته بودند. در میان تربیت یافتگان مکتب وی، دانش ورانی دیده می شوند که به درجه ی اجتهاد دست یافتند.
2 ـ میرزا هاشم بر این وضع تاسف می خورد که حوزه پربار نجف اشرف به علوم منقول اکتفا کرده و حکمت و عرفان، تقریباً از آن دیار مقدس رخت بر بسته بود. از این رو زمینه ای را فراهم آورد که برخی شاگردانش پس از به دست آوردن توانایی های لازم در علوم برهانی و عرفانی و مسلح گردیدن به معارف ذوقی، عازم عتبات عراق گردند و در محافل پر برکت این سرزمین به تدریس و ترویج و نشر حکمت نظری بپردازند.
3 ـ در آن ایام تصور بسیاری از افراد این بود که کلاس های حکمت و عرفان، همان جلسات خلسه و سماع و رقص صوفیان است. و افرادی که در این محافل تربیت می شوند، خود را از قرآن و حدیث و شریعت اسلامی جدا می کنند و با جامعه و مسایل اجتماعی کاری ندارند و خود را تافته ای جدا بافته از مردم تلقی می کنند، اما میرزا هاشم و اقران او، در صدد بودند عرفانی را ترویج کنند که اولاً بر مبانی برهانی و استدلالی استوار است و محتوایی منظم و انسجام یافته را به وجود می آورد، ثانیاً از مزایای این نوع آموزه ها، یک نوع عرفان آمیخته با جامعه و سیاست به دست می آید.
از دیدگاه چنین معرفت ذوقی، کسی که درون را از آلودگی ها پاک می کند و خود را از باتلاق رذائل می رهاند، به باوری متکی بر ایمان و تقوا مسلح می گردد و با این وارستگی و پارسایی به میان مردم می آید تا آنان را ارشاد و هدایت کند و امر به معروف و نهی از منکر را ترویج کند، علاوه، ستم و بی عدالتی و هرگونه عداوت و تجاوز و تهاجم را مانعی بزرگ برای رشد معنوی مردم می داند. بنابراین خود را از مسایل سیاسی و اجتماعی جدا نمی بیند.
به عبارت دیگر عارف، طالب حق است و انسان حق جو، طلایه دار فداکاران و مجاهدان و مبارزان در برابر هرگونه باطل و جور است. اگر به کارنامه ی سیاسی و اجتماعی بسیاری از شاگردان میرزا هاشم و نیز تربیت یافتگان شاگردان او توجه کنیم ملاحظه می گردد این بزرگان که قله های حکمت و عرفان را طی کرده اند، در برابر ستم گران و جفاکاران خاموش نبوده اند. این مشرب عرفانی از طریق حکمای اربعه به میرزا هاشم و نظایر او انتقال یافت و آنان به شخصیت های معاصر منتقل کردند.
تربیت یافتگان دانش ور
1 ـ میرزا احمد آشتیانی
وی که در بیت فقاهت تربیت یافته بود، پس از درک محضر میرزا هاشم و میرزا حسن کرمانشاهی و شهاب نیریزی، به عتبات عراق رفت و در حوزه ی نجف به مقام اجتهاد نایل آمد و در همان جا تدریس حکمت و فلسفه همت گماشت. همان موقع علامه طباطب در درس او شرکت می کرد، او تدریس علوم عقلی را پس از بازگشت به ایران ادامه داد.[35] وی الهیات اسفار، مفتاح الغیب قونوی، تمهید القواعد ابن ترکه را در خدمت میرزا هاشم خواند.[36] سید جلال الدین آشتیانی گفته است:
«بهترین و کامل ترین نسخه های تمهید القواعد از آن استاد محقق و حکیم متاله میرزا احمد آشتیانی است که با خط عالی و کمال دقت، زمان قرائت رساله نزد استادش مرحوم اشکوری، از روی نسخه ی اصلی تصحیح کرده است.».[37]
میرزا احمد، کوچک ترین فرزند مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد حسن آشتیانی مجتهد نامدار عصر قاجار است.[38]
2 ـ میرزا محمود آشتیانی
این فقیه اصول و حکیم ربانی فرزند آیت الله شیخ مرتضی آشتیانی و نواده ی میرزای آشتیانی بزرگ است که پس از فراگیری فقه و اصول نزد والد بزرگوارش، به محضر میرزا هاشم اشکوری شتافت و حکمت و عرفان را نزدش آموخت. سپس به عتبات عراق رهسپار گردید و حوزه ی درسی میرزای نایینی و آقا ضیاء الدین عراقی را درک کرد و به مقام اجتهاد نایل گشت. میرزا محمود را اعلم بیت آشتیانی معرفی کرده اند.[39]
3 ـ میرزا مهدی آشتیانی
وی از اساتید مسلم و متبحر معاصر است. پدرش میرزا جعفر از شاگردان صهبای قمشه ای و مادرش دختر میرزا محمد حسن آشتیانی بود. او پس از فراگیری حکمت و عرفان از محضر میرزا حسن کرمانشاهی و میرزا هاشم اشکوری، خود به تدریس فلسفه و معارف ذوقی روی آورد. مدتی کوتاه در قم نیز به تربیت طلاب مشغول بود. شهید مطهری از دانش وی در قم بهره مند شد.
این شخصیت نیز برای فراگیری علوم منقول در سطح عالی به عراق رفت و از درس میرزای نایینی و سید ابوالحسن اصفهانی و آقا سید محمد کاظم یزدی استفاده کرد و به مدت یک سال در نجف علوم عقلی و نقلی تدریس می کرد.
میرزا مهدی در مباحث توحیدی که آن ها را در کتاب اساس التوحید آورده است، با استاد خود میرزا هاشم اشکوری بحث های زیادی داشته است.[40]
4 ـ علامه میرزا ابوالحسن شعرانی
فرزند حاج شیخ محمد بود. کتب متداول حوزوی را نزد پدر و دیگر علمای تهران فرا گرفت. در سال 1346 قمری به نجف اشرف رفت. بیش از همه، در درس محدث فاضل و متقی سید ابوتراب خوانساری شرکت کرد. او، محضر میرزا محمود کهکی قمی، میرزا طاهر تنکابنی، میرزا هاشم اشکوری، میرزا مسیح طالقانی، حکیم هیدجی، میرزا علی اکبر یزدی را درک کرد و خود شاگردانی چون آیات محترم میرزا هاشم آملی، عبدالله جوادی آملی، حسن زاده آملی، سید رضی شیرازی، ...از پرتوهای پرفروغ خود برخوردار ساخت.
از او تالیفات متعددی در مسایل فقهی، روایات سیره، تاریخ، حکمت، عرفان، ریاضی، هیئت و نجوم، به یادگار مانده است.[41]
5 ـ شیخ محمد حسین فاضل تونی
وی از مشاهیر مدرسان حکمت در عصر اخیر بود. رساله ای در الهیات دارد که در مقدمه اش می نویسد، شاگرد میرزا جهانگیرخان قشقایی و حکیم اشکوری بوده است. برخی منابع یادآور گردیده اند، مدت یازده سال در اصفهان مشغول دانش اندوزی بود و بعد به تهران مهاجرت کرد.
چون شنید میرزا هاشم مدرس معقول مدرسه ی سپهسالار جدید به تدریس شرح مفتاح الغیب شروع کرده است، به جلسه ی درسش حضور یافت، همین که مرحوم اشکوری به تدریس اسفار پرداخت، فاضل تونی با این که بخش اعظمش را نزد میرزا جهانگیرخان خوانده بود، مجدداً به فراگیری آن نزد وی اهتمام ورزید. در درس فصوص الحکم این عارف زاهد هم حضور می یافت. بعد از ظهرها هم به طور خصوصی در خدمت ایشان به تحصیل تمهید القواعد می پرداخت. هوش و حافظه ی شگفت و اشتیاق کامل نسبت به علم و معارف، به همراه ملازمت اساتید طراز اول، همه، دست به دست هم داد و موجب شد وی استادی کامل و عالمی کارامد و مسلط گردد. استادانی مانند جوادی آملی، حسن زاده آملی، محضر این حکیم عارف و ادیب فاضل رادرک کرده اند.
فاضل تونی بعد از تأسیس دانشگاه، سال ها در دانشکده ی ادبیات و دانشکده معقول و منقول تدریس می کرد.[42]
6 ـ آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی
فرزند حجت الاسلام و المسلمین سید میرزا خلیل، مقدمات و بخشی از سطح حوزه را در قزوین فرا گرفت. در تهران فقه و اصول را از شیخ عبدالنبی نوری و سید محمد تنکابنی آموخت. در مقدمه ی کتاب رجعت و معراج آن فقیه حکیم آمده است که حکمت و عرفان را از میرزا هاشم اشکوری و میرزا حسن کرمانشاهی و حکیم هیدجی آموخت. در زمان مرجعیت آیت الله بروجردی به قم آمد و مدتی کوتاه، حوزه ی درس تشکیل داد، اما عمده ی تدریس وی در تهران بود. یک دوره درس فقه و اصول را در مسجد جامع آیت شهر دایر کرد و هم زمان برای اهل فضل به تدریس فلسفه و عرفان پرداخت:
امام خمینی، سید جلال الدین آشتیانی، حاج میرزا محمد ثقفی (پدر همسر امام)، علامه حسن زاده آملی، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی،... محضرش را درک کرده اند.[43]
7 ـ آیت الله حاج آقا حسین قمی
شرح زندگی این فقیه مجاهد در گلشن ابرار،ج2، ص 594 ـ 605 و مجموعه ی دیدار با ابرار آمده است.
8 ـ آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی[44]
9 ـ میرزا محمد تقی آملی
این فقیه محقق و عالم مفسر، فرزند فقیه فرزانه آیت الله شیخ محمد آملی از علمای همراه و همگام با شیخ فضل الله نوری و شیخ عبدالنبی نوری بود. وی در تهران ضمن تحصیل منقول از جمله فقه و اصول، به حکمت و عرفان علاقه مند گردید و در این عرصه، محضر حکمایی مانند میرزا حسن کرمانشاهی و میرزا هاشم رشتی (اشکوری) را درک کرد. آن گاه عازم نجف اشرف گردید و به مدت چهارده سال از محضر آیات عظام نایینی، فیروزآبادی، خوانساری، آقا ضیاءالدین عراقی، میرزا محمد حسین اصفهانی،... بهره مند بود. سپس به ایران بازگشت و مدت چهل سال در تهران به تبلیغ، تدریس، تألیف، اقامه ی نماز جماعت پرداخت. علامه حسن زاده که از پرتو اندیشه وی استفاده کرد آملی را جامع معقول و منقول معرفی کرده است. استاد جوادی آملی می گوید: بسیاری از مشکلات شرح منظومه را در محضر ایشان حل می کردم.[45]
10 ـ آیت الله شیخ عبدالحسین رشتی
فرزند آیت الله شیخ عیسی رشتی است. مقدمات و سطح علوم حوزوی را در رشت آموخت. در جوانی به تهران رفت. به مدت ده سال نزد مجتهدانی مانند میرزا محمد حسن آشتیانی و حکمای این شهر از جمله میرزا هاشم اشکوری، معقول و منقول را فرا گرفت و خود مدتی در مدرسه ی صدر تهران به تدریس پرداخت. آن گاه به نجف رفت و محضر بزرگانی مانند آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی، تحصیلات را پی گرفت و به اجتهاد دست یافت و در میان اقران به رژف نگری و دقت نظر شهرت یافت و بر کفایة الاصول آخوند خراسانی شرح نوشت.
وی در حوزه ی نجف کوشید حکمت و عرفان را از انزوا بیرون آورد. مدت 20 سال به تدریس حکمت و سایر علوم اسلامی پرداخت. صدها جوینده دانش از کشورهای اسلامی در حوزه اش شرکت می کردند و اشخاصی در محضرش تربیت گردیدند که خود در آینده در زمره ی مراجع تقلید شیعیان گردیدند. او آثار علمی متعدد در فقه، اصول، فلسفه، عرفان حدیث، تاریخ، ادبیات دارد.[46]
11 ـ آقا بزرگ حکیم
محمدتقی میرزا عسگری معروف به آقا بزرگ حکیم فرزند حاج میرزا ذبیح اللهز و نواده ی میرزا مهدی شهید، دروس مقدماتی را نزد پدر و ملاغلامحسین شیخ الاسلام و آقا شیخ موسی منطقی در مدرسه ی سلیمان خان مشهد فرا گرفت. فقه و اصول را از حاج میرزا محمدباقر شفتی و میرزا محمد سروقدی رضوی استفاده کرد. بخش هایی از معقول را هم در محفل پربار میرزا محمدخادم باشی دوره دید.
برای ادامه ی تحصیل به تهران رفت. مدتی در حلقه درس حکیم نامور جلوه زواره ای و میرزا هاشم اشکوری گیلانی و نیز میرزا حسن کرمانشاهی شرکت کرد.
آقا بزرگ هم زمان با اوج گیری قیام مشروطه، به عراق هجرت کرد و در بیت آخوند خراسانی وارد گردید و مورد اکرام وی قرار گرفت و از روز بعد، در درس وی حضور یافت.
در سال 1292 شمسی به مشهد بازگشت و تا زمان رحلت یعنی حدود 23 سال، در منزل خود، فلسفه، منطق، فقه، کلام تدریس کرد. او برای ترویج حکمت و عرفان در حوزه ی این شهر مقدس اهتمام ورزید. شخصیت های مانند حاج آقا حسین قمی، آقا میرزا محمد آقازاده (فرزند آخوند خراسانی)، سید محمدتقی مدرس رضوی، حکیم الهی قمشه ای، حاج شیخ مجتبی قزوینی، شیخ غلامحسین محامی بادکوبه ای، حاج شیخ سیف الله ایسی، ...از شاگردان مشهور او هستند.[47]
12 ـ آیت الله سید حسین بادکوبه ای
بادکوبه ای متولد 1293 قمری در آبادی خود دلان از توابع بادکوبه است. پس از تحصیل مقدمات به تهران آمد و ریاضیات را نزد میرزای جلوه آموخت. حکمت و عرفان را از حوزه ی درسی میرزا هاشم اشکوری و میرزا حسن کرمانشاهی استفاده کرد. سپس راهی نجف اشرف گردید و در حوزه ی آخوند خراسانی و شیخ محمد حسن مامقانی، به تکمیل علوم عقلی اهتمام ورزید.
وی در آن دیار مقدس، در علوم عقلی و نقلی شهرت یافت و به همراه حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در حوزه ی این شهر به تدریس حکمت و عرفان اقدام کرد.
او را از مفاخر علمای معاصر، آراسته به خصال نیکو معرفی کرده اند.
آیت الله محمدتقی آملی و سید محمد حسن قاضی الهی طباطبایی از این استادشان به تجلیل و تعظیم نام برده اند.علامه طباطبایی گفته است، در فلسفه، به درس حکیم معروف آقا سید حسین بادکوبه ای راه یافتیم و مدت شش سال نزد وی منظومه ی سبزواری، اسفار و مشاعر ملاصدرا، دوره ی شفای ابوعلی سینا، کتاب اثولوجیا، تمهید القواعد ابن ترکه و اخلاق ابن مسکویه را خواندم و از فرط عنایتی که به این جانب داشت، مرا با طرز تفکر برهانی و معارف ذوقی آشنا ساخت و تشویقم کرد که به فراگیری ریاضیات بپردازم که چنین کردم.[48]
13ـ آیت الله حاج سید مرتضی مرتضوی لنگرودی
سید مرتضی فرزند سید حسین است. مقدمات و سطح را در مدارس لنگرود و رشت و قزوین خواند. از آن جا به تهران رفت. فقه و اصول را از محضر سید محمد تنکابنی و شیخ محمدرضا نوری بهره برد. در حکمت و عرفان حوزه ی درسی میرزا هاشم اشکوری و میرزا حسن کرمانشاهی را غنیمت شمرد. در سال 1338 قمری به نجف اشرف عزیمت کرد. سال ها از خرمن دانش ورانی مانند آیات عظام نایینی، سید ابوالحسن اصفهانی، ضیاء الدین عراقی (اراکی) خوشه چینی کرد تا به قله ی اجتهاد رسید و خود در حوزه ی نجف به تدریس پرداخت.
در سال 1361 به تهران بازگشت و مدت ده سال در تهران به ارشاد مردم و تربیت طلاب و فعالیت های تبلیغی و فرهنگی مشغول بود. سپس به قم مهاجرت کرد و در این شهر حوزه ی درسی تشکیل داد. عده ای از فضلا به محضرش شتافتند تا از پرتوهای اندیشه اش برخوردار گردند، با رحلت آیت الله بروجردی جمعی از مردم ایشان را مرجع تقلید خود قرار دادند. او تألیفاتی در اصول فقه و مباحث فقهی و کلامی به روش استدلالی و با تاثیر پذیری از حکمت و علوم عقلی دارد.[49]
14 ـ علامه سید محمد کاظم عصّار
فرزند سید محمد خراسانی و مشهور به عصّار است. شرح لمعه، قوانین، رسایل، مکاسب را نزد پدر دانشمند خود قرائت کرد. در هجده سالگی به اصفهان رفت. سه سال نزد آخوند کاشی و میرزا جهانگیرخان قشقایی به تحصیل حکمت پرداخت. بعد به تهران آمد و فراگیری فلسفه و عرفان را نزد حکمای وقت ادامه داد. او موفق گردید به دوره ی دوم و سوم درس عرفان استاد بزرگ عصر، میرزا هاشم اشکوری راه یابد. وی الهیات اسفار، شرح فصوص الحکم، تمهید القواعد ابن ترکه، الهیات و طبیعیات شفای شیخ الرئیس را نزد فیلسوف فرزانه آقا میرزا حسن کرمانشاهی و بخش های دیگری از اسفار را در محضر شهاب الدین نیریزی شاگردی کرد.
عصّار به دلیل استعداد ذاتی، هوش سرشار، درک کم نظیر کوشش مداوم، اشتیاق به علوم، در زمره ی یکی از برجسته ترین مدرسان علوم عقلی به شمار آمد.
سطوح عالی حساب، هندسه، حکمت، عرفان اعم از فلسفه اشراق، مشاء و حکمت متعالیه را تدریس می کرد. بعد از مدتی توقف در برخی کشورهای اروپایی، خصوص فرانسه، برای تکمیل علوم نقلی عازم عتبات عراق گردید.
مدت 14 سال در حوزه نجف به تحصیل و تدریس مشغول بود. او هم کوشید علوم عقلی را در این سرزمین رواج دهد. سپس به تهران آمد و در علوم و فنون گوناگون تدریس کرد. گرم ترین حوزه های معقول و منقول را اداره می کرد. او در دانشگاه تهران، دانشکده ی معقول و منقول و ادبیات نیز علوم متداول را درس می داد.[50]
15 ـ آیت الله حاج شیخ مهدی امامی مازندرانی
وی در 1302 قمری در امیر کلای بابل به دنیا آمد، مقدمات را در حوزه ی بابل خواند. آن گاه راهی تهران گردید و در محضر بزرگانی مانند شیخ فضل الله نوری، آقا سید علی اکبر لاهیجانی، آخوند ملا محمد (صاحب شرح بر شمسیّه) زانوی ادب بر زمین سایید و مقداری از سطوح عالی و چند سالی از درس خارج فقه و اصول آن بزرگواران استفاده کرد. این توفیق را به دست آورد که در حوزه ی تهران در علوم عقلی و ذوقی از محضر هاشم رشتی استفاده کند.
سپس راهی عتبات عراق گردید و از خرمن پرفیض بزرگانی مانند حضرات آیات آخوند خراسانی، آقا سید محمد کاظم یزدی، شیخ عبدالله مازندرانی، شیخ الشریعه اصفهانی، بهره های فراوان برد و به مقام رفیع اجتهاد دست یافت.
وی بعد از چند سال اقامت در وطن سال 1348 قمری به قم آمد و به تدریس دروس عالی در فقه و اصول، تفسیر قرآن، حکمت عملی و نظری پرداخت. شاگردان زیادی در محفل علمی او گرد آمدند.
آیت الله امامی مازندرانی در ردیف مدرسین بلند پایه ی حوزه ی قم به شمار آمد. امام خمینی به وی ارادت ویژه ای داشت. بارها زهد، ساده زیستی، قناعت، وارستگی او را ستوده است.
وی در بیان حقایق و دفاع از ارزش های اسلامی از هیچ کس و چیزی پروا نداشت. در برابر تهاجم فرهنگی و توطئه کشف حجاب رضا خان مقاومت کرد و حرکت این دیکتاتور را تقبیح کرد.[51]
شاگردان دیگر
16 ـ آیت الله حاج شیخ محمد خندق آبادی
فرزند حاج شیخ احمد است. از علمای برجسته و مهذب تهران بود. مقام علم وعمل و فضل و کمال بالایی داشت. وی معقول را نزد میرزا هاشم اشکوری و میرزا حسن کرمانشاهی آموخت. فقه و اصول را از محضر آیت الله حاج محمد آملی کسب کرد. خود به تدریس و تبلیغ و ترویج دین روی آورد تا آن که در صفر 1354 قمری به سرای جاوید شتافت و پیکرش در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی شهر ری دفن گردید.
سه فرزندش به نام های خلیل، محمد جواد، محمدحسین در زمره ی علما و روحانیّت بودند.[52]
17 ـ فضل الله آشتیانی (1291 ـ 1382 قمری)
فضل الله صادقی مشهور به آشتیانی بعد از تحصیل مقدمات، به حوزه ی درس میرزا محمدحسن آشتیانی راه یافت و به کسب منقول پرداخت. او توفیق یافت در حکمت و عرفان محضر حکیم جلوه ی زواره ای، میرزا حسن کرمانشاهی، میرزا هاشم را درک کند. مقداری از تعلیقات استادش، اشکوری، در میان تعلقیات و حواشی او دیده می شود. گاه که میرزا مهدی آشتیانی به مسافرت می رفت و یا از تدریس به دلیل کسالت معذور بود، با اصرار آن حکیم به تدریس معقول در مدرسه ی سپهسالار قدیم می پرداخت.[53]
18 ـ سید علی اکبر طباطبایی فرزند آقا سید محمد صادق طباطبایی است. از شاگردان جلوه و آقا محمد رضا صهبای قمشه ای است. به درس آقا میرزا هاشم اشکوری در عرفان حاضر گردید. حواشی استادانش به انضمام رسایل متعدد در حکمت و مباحث عرفانی، به خط وی در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است.[54]
19 ـ شریعت سنگلجی
فرزند شیخ محمد حسن است. پدرش عموی شیخ فضل الله نوری بود. مقدمات علوم دینی را نزد پدر و دیگر استادان در مدرسه ی میرزا زکی در کوی سنگلج خواند. دنباله ی علوم منقول را از محضر شیخ عبدالنبی نوری و شیخ علی نوری و شیخ فضل الله نوری استفاده کرد. در حکمت، حوزه ی درسی میرزا حسن کرمانشاهی و در عرفان، درس فقه میرزا هاشم اشکوری را درک کرد. آن گاه برای تکمیل آموخته ها به نجف اشرف رفت. از دروس فقه و اصول آقا ضیاء الدین عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی بهره برد. از سال 1340 قمری که به ایران بازگشت، به وعظ و تبلیغ مشغول شد. وی نگرشی ویژه داشت. و به گمان خود، با خرافات مبارزه می کرد، ولی در برنامه هایش نوعی سلفی گری و وهابی زدگی دیده می شد. کتاب کلید فهم قرآن به قلم وی نمونه ای از سب و سلیقه تفسیری اوست.
او با شعائر شیعه به مبارزه برخاست و رجعت را انکار کرد، امام خمینی در کتاب کشف الاسرار بر افکار و اندیشه هایش انتقاداتی دارد. شریعت سنگلجی با رضاخان ارتباط خوبی داشت و در زمان اختناق شدیدی که این دیکتاتور برای علمای شیعه به وجود آورده بود، او به راحتی و آزادانه به فعالیت های تبلیغی مشغول بود.[55]
20 ـ میرزا علی نقی مجتهد سلیمانی (1291 ـ 1342 قمری)
فرزند میرزا محمد بن سلیمان تنکابنی، صاحب قصص العلماء است. این عالم فاضل و فقیه فرزانه، مقدمات را نزد پدر و ملاعلی فاضل مرجانی تحصیل کرد، سپس عازم تهران گردید و فقه و اصول را نزد ملا عبدالرسول، شیخ علی نوری، میرزا محمدحسن آشتیانی آموخت. مدارج عالی این رشته را در نجف تکمیل کرد.
او در حکمت و معرفت های ذوقی، از شاگردان مهم میرزا هاشم اشکوری است.
وی در تنکابن به فعالیت های تبلیغی و حل و فصل امور شرعی و مشکلات اجتماعی مردم پرداخت و در همین شهر وفات یافت و دفن گردید.[56]
21 ـ محمد باقر شریعتمدار (1291 ـ 1337 قمری)
در سلیمان آباد تنکابن متولد گردید. مقدمات را در مدرسه ی علمیّه ی زادگاهش فرا گرفت. آن گاه برای ادامه ی تحصیل به تهران عزیمت کرد. منقول را از میرزای آشتیانی و شیخ علی نوری آموخت. در فلسفه و عرفان شاگرد میرزا هاشم اشکوری بود. در نجف اشرف از بحث های آخوند خراسانی استفاده کرد، سپس به ایران بازگشت و در قزوین و تنکابن، تلاش های ترویجی و آموزشی ارزنده ای انجام داد.[57]
22 ـ حاج شیخ زین العابدین سرخه ای
فرزند عالم جلیل حاج شیخ حسین سرخه ای است، از مشاهیر علما و مجتهدان تهران بود در 14 ذی حجه 1307 در تهران به دنیا آمد. مقدمات و ادبیات و سطوح را خدمت مرحوم والد و حاج شیخ باقر معزالدوله ای و میرزا مسیح طالقانی خواند. در منطق و حکمت الهی نزد میرزا هاشم اشکوری شاگردی کرد. مدتی نیز در مشهد از دروس و بحث های آیت الله زاده کفایی و حاجی فاضل استفاده کرد. در شهر سامرا محضر آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی را درک کرد.
آن گاه به تهران آمد و در محله ی امامزاده یحیی به ترویج مذهب و نشر معارف اسلامی همت گمارد. رضا خان محوطه ی امامزاده مذکور را ویران و به مدرسه ای دخترانه تبدیل کرد. وی به تجدید بنای این مکان زیارتی پرداخت. او در سال 1390 قمری رحلت کرد و در جوار امامزاده یحیی دفن گردید.[58]
23 ـ میرزا ابراهیم مسعودی قمی
وی تا سن جوانی در قم مشغول تحصیل زبان و ادبیات عربی و فارسی بود. در بیست سالگی به تهران رفت و حکمت و عرفان را در خدمت میرزا هاشم اشکوری و میرزا محمود قمی و میرزا علی اکبر حکمی یزدی شاگردی کرد. در فقه اصول شاگرد سید عبدالکریم لاهیجی و سایر علمای منقول تهران بود. استادش در هیئت و نجوم حاج میرزا مهدی گلستانه بود. وی از سال 1318 قمری در مدارس علمیه ی تهران مشغول تدریس گردید.
او در زمره ی مشروطه,,,,,,خواهان بود. در سال 1325 قمری بعد از آن که مجلس شورا ملی توسط محمدعلی شاه به توپ بسته شد، مرحوم مسعودی که مؤسس انجمن اتحادیه ی طلاب بود، تحت تعقیب سیاسی قرار گرفت.
او به فعالیت های آموزشی مشغول شد و هنگامی که جمهوری آذربایجان قیام کرد مسعودی با نوشتن مقالاتی، مردم را علیه استبداد برانگیخت. به همین دلیل دستگیر و به بادکوبه[59] تبعید شد، ولی وی از آن جا به ترکیه گریخت و در استانبول مبارزات خویش را ادامه داد.
چون زمینه ی خلع محمدعلی شاه فراهم آمد، به رشت رفت و همراه مجاهدین آزادی خواه به قزوین آمد. آنان این شهر را فتح کردند. او به استانبول بازگشت و عده ای از دوستان خود را وادار ساخت به نجف بروند و تلگرافی از مراجع وقت مبنی بر عزل محمدعلی شاه قاجار به تهران مخابره کنند. بانفح تهران، به ایران آمد و دوره ی دوم مجلس شورای ملی از سوی مردم قم انتخاب گردید.
او در سال 1365 قمری به سرای باقی کوچید.[60]
24 ـ میر سید محمد فاطمی قمی
وی حکمت و عرفان را از محضر میرزا حسن کرمانشاهی، میرزا هاشم اشکوری، آقاشیخ علی نوری آموخت. استاد ریاضی او میرزا ابراهیم حکمی زنجانی بود. او پس از رسیدن به کمالاتی در معقول و منقول درمدرسه ی سید نصرالدین تهران به تدریس روی آورد. شاگردانی دانش ور تربیت کرد. حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی (1317 ـ 1385 قمری) فرزند علامه شیخ محمد تقی و نوه ی آیت الله شیخ هادی نجم آبادی از شاگردان است که خود مدرس سطوح فقه و اصول و شرح منظومه در مدرسه ی شهید مطهری کنونی بود.[61]
25 ـ علی نقی شکوهی
مشهور به شمس الدین، فرزند رضاقلی است. از مدرسان برجسته ی نهج البلاغه، منطق، فلسفه، کلام اسلامی بود. متولد شکوه از توابع قفقاز در سال 1292 قمری است. وی پس از نشو و نما و تحصیل مقدمات، به مشهد رفت و در مدرسه ی میرزا جعفر نزد شیخ عبدالمجید انگجی، شیخ عبدالرحیم بادکوبی، سید جعفر شهرستانی، فاضل خراسانی، سید عباس شاهرودی، میرزا حبیب الله خراسانی درس خواند.
در تهران، محضر حکیم جلوه و میرزا هاشم اشکوری را درک کرد. آن گاه به نجف رفت و او حوزه ی درسی شیخ الشریعه اصفهانی و دیگر بزرگان این شهر مقدس بهره برد.
در سال 1368 قمری به سرای باقی شتافت. پیکرش در وادی السلام نجف دفن شد.[62]
26 ـ حسن بن علی تهرانی
میرزا حسن شرف الملک فلسفی فرزند علی بن عبدالله زنوزی حکیم از شاگردان مشهور میرزا هاشم اشکوری، متوفای به سال 1320 شمسی و مدفون در امامزاده عبدالله شهر ری است.[63]
متخصص معارف ذوقی
شهید آیت الله مطهری که حکمای اسلامی را از آغاز تا کنون به لحاظ تقدیم تاریخی به سی و سه طبقه تقسیم کرده است، میرزا هاشم را نخستین حکیم عارف در طبقه سی و یکم از فلاسفه معرفی کرده و افزوده است: «او موفق گردید میراث فکری و علمی حکیمان اربعه تهران را به طبقات بعدی انتقال دهد.». پس آن شهید مهارت و احاطه اشکوری رادر کاربردی کردن مبانی عرفان نظری مورد توجه قرار داده است.[64]
استاد محقق مرحوم سید جلال الدین آشتیانی در آثار خویش، هر کجا از این عارف زاهد به میان آورده است، او را شخصیتی برجسته و والا در نشر و ترویج و گسترش عرفان نظری و برهانی کردن معارف ذوقی دانسته است. او می نویسد: «مرحوم عارف نامدار آقا میرزا هاشم رشتی، از اکابر عرفا و حکمای ایران در عصر قاجار و یکی از اعلام فن حکمت و معرفت به شمار می رود. آقا میرزا هاشم از تلامیذ، درجه ی اول خاتم العرفاء و قدوة الاولیاء و افضل المتاخرین آقا محمدرضا قمشه ای است که از محضر حکیم نامدار آقا علی حکیم نیز استفاده کرده است. حواشی آقا میرزا هاشم بر مصباح الانس و فصوص، در استواری مطالب و متانت و استحکام کلمات، نظیر آثار محققان از عرفای اتباع و تلامیذ ابن عربی و غوث اعظم است.[65]
میرزا هاشم، مروج و مدرس عرفانی بود که منشأ آن قرآن کریم، سنت رسول اکرم و اخبار معتبر از ائمه هدا، علیهم السلام، است. تاکید می کرد از برکات تعالیم قرآنی و روایی، عرفای بزرگی به وجود آورند و پژوهش های ژرف در مباحث الهی و نظری و حکمت عملی از خود به یادگار نهادند. اهم اهتمام این حکیم عارف در برهانی کردن و تبویب و آموزشی کردن متون عرفانی به عنوان شاخه ای از معارف ناب اسلامی بود. او به جنبه های اجتماعی و فرقه ای و مشرب های صوفیان کاری نداشت. عرفان از دیدگاه وی دو بخش دارد: نظری و عملی، در بخش نخست عرفان شاخه ای از معارف ناب اسلامی است. در بخش نخست عرفان می کوشد هستی را به شیوه ی خاص خودش تفسیر کند. در دومین بخش روابط و وظایف انسان با خودش و خدا و جهان بیان می گردد. به سالک این مسیر آموزش داده می شود که برای رسیدن به کمال، از کجا باید آغاز کند و چه منازلی را به ترتیب طی کند. البته گذرانیدن این مسیر که با خطرات و آفت هایی توأم است، باید با نظارت و اشراف یک انسان کامل صورت گیرد. در غیر این صورت خطر گمراهی وجود دارد. قبل از آن که عقل و اندیشه برای این رویش معنوی و شکوفایی ملکوتی کار ساز باشد، تهذیب نفس و تزکیه درون زودتر روندۀ این طریق را به مقصد می رساند.[66]
میرزا هاشم همچون علمای سلف جامع بین علوم عقلی و دانش های ذوقی و کشف و شهود بود. تلاش کرد بین ذوق و وجدان که اهل عرفان به آن مرزوق اند و بحث و برهان که حکیمان بدان متنعّم اند، یک نوع انس و الفت و تجانس به وجود بیاورد.[67]
میرزا هاشم با وجود تبحّر در علوم معقول و منقول، با نهایت فروتنی یک نوع روحیه ی آزادگی و نقّادی و فضای مباحثه ی بین استاد و شاگرد را فراهم ساخته بود و آن چنان وسعت نظر و سعه ی صدری داشت که استفاده کنندگان از محضرش قادر بودند دیدگاه های او را مورد انتقاد قرار دهند.
استاد سید جلال الدین آشتیانی می گوید: میرزا هاشم در حواشی خود بر مصباح الانس بین حق و حقیقت فرق گذاشت، اما عارف محقق آقا میرزا محمدعلی شاه بادی و میرزا مهدی آشتیانی،این دو را یکی دانستند بر کلام استاد خود مناقشه کرده اند. مرحوم آشتیانی می افزاید، البته حق با مرحوم میرزا هاشم اشکوری است؛ چرا که انسان سالک با ایمان و توبه و ملازمت با اعمال صالح و برنامه های دیگر، طالب طریق کامل تر است. رسول اکرم، صلی الله علیه وآله، به حارثه فرمود: لِکُلِّ حق حقیقة و چون حارثه گفت: عرفت نفسی. حضرت فرمود: عرفت فالزم.[68]
آثار و تألیفات
حواشی دقیق و عمیق بر کتاب مصباح الانس بین المعقول و المشهود فی شرح مفتاح الغیب الجمع و الوجود.
در سال 1323 به همراه متن اصلی در تهران به طبع رسیده است.[69]
این حواشی که مهم ترین اثر حکیم اشکوری است، مجدداً در حاشیه چاپ اخیر مصباح با تحقیقات آقای محمد خواجوی در تهران توسط انتشارات مولی به سال 1374 شمسی به چاپ رسیده است.
سید جلال الدین آشتیانی درباره ی این تعلیقه گفته است: حواشی وی بر مصباح الانس، حاکی از تضلع نام و احاطه ی کامل اشکوری بر کلمات اهل عرفان است.[70]
علامه حسن زاده آملی این حواشی را اثری محققانه دانسته و افزوده چاپ سنگی آن را در قطع رحلی ملاحظه کرده است.[71]
2 ـ تعلیقه بر رسالة النصوص صدرالدین قونوی.
این اثر از روی نسخه ی خطی آیت الله میرزا احمد آشتیانی که از نسخه ی استاد خود، مرحوم اشکوری، استنساخ کرده به اهتمام استاد سید جلال الدین آشتیانی در سال 1362 شمسی در مرکز نشر دانشگاهی به طبع رسیده است.
3 ـ حواشی بر تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانی
علامه حسن زاده آملی یادآور گردیده است، تمهید القواعد با تعلیقات آقا میرزا محمدرضا قمشه ای و حواشی آقا میرزا هاشم اشکوری و با ضمیمه رساله ای در تحقیق معنای وحدت وجود که متعلق به فصل اول شرح فصوص علامه قیصری است، به انضمام چند رساله دیگر، در تهران به سال 1316 قمری چاپ گردیده که به طبع شیخ احمد شیرازی موسوم است.[72]
4 ـ تصحیح و تعلیقات بر مفتاح الغیب قونوی
استاد سید جلال الدین آشتیانی می گوید: قونوی از بزرگ ترین استادان عرفان است. کتاب مفتاح الغیب او جزء متون درسی عرفانی است. آقا محمدرضا قمشه ای متوفی به سال 1306 قمری آن را در تهران تدریس می کرد. حواشی مختصری بر آن نگاشته است، ولی شاگردش میرزا هاشم اشکوری آن را تصحیح و بر اوایل کتاب تعلیقات تحقیقی و ارزنده ای نوشته که به سرمایه ی حاج شیخ احمد شیرازی در تهران چاپ سنگی شده است.[73]
5 ـ تعلیقه بر فصوص الحکم ابن عربی
6 ـ تعلیقه بر کتاب مشاعر ملاصدرا
7 ـ تعلیقات بر اسفار ملاصدرا.[74]
8 ـ رساله ای در اثبات الواجب.
نسخه ای آن به کوشش مرحوم فاضل تونی تدوین گردیده است.[75]
9 ـ لطائف السبع
10 ـ رساله هایی در مراتب وجود[76]
رحلت
حکیم اشکوری در سال های واپسین زندگی از چندین بیماری و سوء مزاج بسیار رنج می برد. با این وجود از تدریس و مباحثه و تحقیق درمنابع فلسفی و عرفانی هیچ گاه روی برنمی گردانید و تا آخرین لحظات زندگی از این تلاش ها باز نماند.
سرانجام آن حکیم فرزانه و عارف محقق در سال 1332 ق مطابق 1293 ش رخ در نقاب خاک کشید و میهمان قدسیان گردید.
پیکرش بعد از تشیعی باشکوه توسط شاگردان و آشنایان و دوستانش در شهر ری و در جوار بارگاه سیدالکریم به خاک سپرده شد.
استاد منوچهر صدوقی سها نقل کرده است:
از شیخ الفقهاء المعمرین مرحوم مبرور آقای شیخ محمد علی لواسانی، طاب ثراه، شنیدم به روز شنبه 13 صفر 1390 که پس از ارتحال میرزای بزرگوار را در عالم رؤیا دیده بود که دستی به دعا برآورده می گوید: «اللهم سکن هیبة قهرمان الجبروت». این عبارت به خاطر سپرد. از آن جا که فردی عامی و به دور از این معانی بود، رویایش صادقانه است.[77]
از ازدواج فرزندان و احفاد این حکیم اطلاعاتی به دست نیامد.
[1]. تاریخ گیلان و دیلمستان، سید ظهیرالدین مرعشی، تصحیح منوچهر ستوده، چاپ دوم، تهران، اطلاعات 1364، ص 527.
[2]. نام ها و نامدارهای گیلان، جهانگیر سرتیپ پور، چاپ اول، رشت، نشر کلیحان، 1370، ص 48.
[3]. لغت نامه دهخدا، ج 2، ص 2664. 2663؛ مرآة البلدان، محمد حسین خان اعتماد السلطنه، ج اول، چاپ اول، تهران، دانشگاه تهران، 1366، ص 85؛ جغرافیای کامل ایران، ج دوم، گروهی از نویسندگان، چاپ اول، تهران، دفتر تحقیقات وبرنامه ریزی و تألیف وزارت آموزش و پرورش ص 1140؛ فرهنگ معین، ج 5، ص 153.
[4]. تاریخ حکما و عرفانی متاخّر صدرالمتالهین، منوچهر صدوقی سها، ص 349؛ تاریخ علما و شعرای گیلان، شمس گیلانی چاپ اول، تهران، دانش، 1328، ص 55.
[5]. معارف الرجال حرزالدین، ج 3، ص 271.
[6]. منتخب، معجم الحکما، مرتضی مدرس گیلانی، انتخاب و تفسیر منوچهر صدوقی سها، ص 135.
[7]. دانشمندان و مشاهیر حرم و شهر ری، ج 2،
ص 458؛ بزرگان رامسر، ص 198. 197.
[8]. بزرگان تنکابن، محمد سمسامی حائری، ص 292؛ نام ها و نامداران گیلان، ص 604؛ مقدمه تمهید القواعد، سید جلال الدین آشتیانی، ص 88.
[9]. نخبگان علم و عمل، سید مصطفی محقق داماد، چاپ اول: تهران، مرکز نشر علوم اسلامی، 1378، ص 346؛ دانشمندان و مشاهیر حرم و شهر ری، ج 2، ص 682.
[10]. ریحانة الادب مدرس تبریزی، ج 4، ص 454.
[11]. بزرگان تنکابن، ص 292؛ نام ها و نامداران گیلان، ص 604؛ دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و شهر ری، ج 2، ص 604.
[12]. شرح حال این حکیم را در کتاب هایی چون نخبگان علم و عمل، ص 247. 187 و تاریخ حکما و عرفانی متاخرین صدرالمتالهین، ص 160. 155 مطالعه فرمایید.
[13]. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری، چاپ دهم، تهران، صدرا، ص 608؛ اشراق؛ نشریه کنگره اندیشه های اخلاقی – عرفانی امام خمینی، خرداد 1382، ش 3، ص 50؛ کاروان علم و عرفان، ج اول، ص 156. 155.
[14]. مشروح زندگی و اندیشه حکیم جلوه را در کتاب گلشن جلوه، به اهتمام نگارنده و نیز کتاب میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن اثر مجموعه دیدار با ابرار مطالعه فرمائید.
[15]. جرعه ای از اقیانوس، رمضان قلی زاده مازندرانی، ص 369.
[16]. نخبگان علم و عمل ایران، ص 346.
[17]. شرح مقدمه قیصری، سید جلال الدین آشتیانی، ص 14.
[18]. مقدمه تمهید القواعد، همو، ص 97.
[19]. منتخب معجم الحکماء، ص 96.
[20]. مجموعه آثار حکیم صهبا، تحقیق و تصحیح حامد ناجی اصفهانی و خلیل بهرامی قصر چمی، چاپ دوم، اصفهان، کانون پژوهش، ص 92.
[21]. خدمات متقابل اسلام، ایران، ص 609.
[22]. رجال اصفهان، محمدباقر کتابی، ج اول، چاپ اول، اصفهان، انتشارات گل ها، 1375، ص 377. 376.
[23]. شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج 6، ص چاپ چهارم، تهران، زوار، 1371، ص 291.
[24]. دومین یادنامه علامه طباطبایی، چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص 64. 63.
[25]. نخبگان علم و عمل، ص 324. 321، مجموعه آثار صهبا، ص 60. 58.
[26]. مقدمه رسایل قیصری، استاد سید جلال الدین آشتیانی، چاپ دوم: تهران، مؤسسه پژوهش و حکمت و فلسفه ایران، 1381، ص 8 و 9.
[27]. درباره وی بنگرید به گلشن ابرار، ج 4، ص 255. 252، ج 7، ص 175. 157.
[28]. دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 204 و نیز بنگرید به کتاب دو چوب و یک سنگ، آقا سید محمد تقی معصومی اشکوری، ص 17.
[29]. مقدمه تمهید القواعد، ص 10.
[30]. سلسله مشایخ امام خمینی، قسمت دوم، محمد قنبری، نشریه اشراق، خرداد 1382، ص 51.
[31]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 609.
[32]. دومین یادنامه علامه طباطبایی، ص 66. 64.
[33]. ماخذ قبل، ص 42؛ مقدمه اساس التوحید، میرزا مهدی آشتیانی، ص 7. 6.
[34]. اشراق، ش 3، ص 51؛ مجموعه آثار صهبا، ص 92؛ دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و شهر ری، ج 2، ص 684.
[35]. دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبدالعظیم و شهر ری، ج اول، ص 122.
[36]. شرح مقدمه قیصری، ص 93.
[37]. مقدمه تمهید القواعد.
[38]. همان، ص 4.
[39]. شمیم روحانی، مهدی سلیمانی آشتیانی، چاپ اول، قم، زهیر، 1384، ص 164. 163؛ رسایل سبزواری، سید جلال الدین آشتیانی، چاپ دوم: تهران، اسوه، 1376، ص 106؛ نامواره ی امین، مقاله خاندان آشتیانی، ص 565.
[40]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 618؛ اختران فروزان ری و تهران، 178؛ مقدمه تمهید القواعد، ص 97.
[41]. نک: نور علم، ش 51. 50 مقاله نجوم است، سید ابوالحسن مطلبی، منظومه معرفت از نگارنده، ص 54. 49؛ چهره درخشان، دکتر قوامی، ص 8؛ منتخب معجم الحکماء، ص 183.
[42]. در آسمان معرفت، حسن حسن زاده آملی، چاپ ششم، قم، تشیع، 1381، ث 362و 368؛ هزار و یک کلمه، همو، ج 3، ص 32، منظومه معرفت، ص 77. 76؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 620.
[43]. مجموعه رسایل و مقالات فلسفی علامه رفیعی قزوینی، مقدمه غلامحسین رضا نژاد؛ استادان امام، محمد قاسم بهجت، ص 180.
[44]. زندگینامه وی در گلشن ابرار،ج2، ص 606 – 611 آمده است.
[45]. فرزانگان مازندران، ص 23. 22؛ رسایل سبزواری، ص 107، در جست وجوی استاد، صادق حسن زاده، چاپ اول، قم، 1380، ص 21. 19.
[46]. سیمای رشت، محمدرضا صدر سماک امانی، ص 130. 128؛ جرعه ای از اقیانوس، ص 369.
[47]. گنجینه ی دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 7، ص 134 و 135، ضمیمه تاریخ علمای خراسان، ص 246؛ دانشوران خراسان، مجله نگاه حوزه، ش 3.
[48]. کاروان علوم و عرفان، ج 2، ص 72. 71؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 615؛ در آسمان معرفت، ص 20 و 85.
[49]. آثار الحجه، محمد شریف رازی، ج 2، ص 74؛ گنجینه ی دانشمندان، ج 2، ص 248، بزرگان تنکابن، ص 333، 331؛ سیمای لنگرود، ص 169. 168؛ آشنای عرشیان، از نگارنده، ص 93؛ مجله حوزه، ش 55، ص 60.
[50]. اختران فروزان ری و تهران، ص 245. 244؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 620؛ رسایل سبزواری، مقدمه مصحح، ص 204، منتخب معجم الحکماء، ص 162؛ مجموعه آثار عصار، مقدمه ی استاد سید جلال الدین آشتیانی.
[51]. جرعه ای از اقیانوس، ص 74، 227؛ فرزانگان بابل، ص 240. 230؛ منتخب معجم الحکماء، ص 105. 104، شهاب شریعت، ص 171؛ میراث ماندگار، ج 2، ص 98؛ شرح مقدمه قیصری،
ص 94.
[52]. اختران فروزان، ری و تهران، ص 378. 377.
[53]. دائرة المعارف تشیع، ج اول، ص 116؛ الشواهد الربوبیه، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی،
ص 132.
[54]. مقدمه تمهید القواعد، ص 29. 28، پاورقی
[55]. هفتاد سال خاطره، سید حسین بدلا، ص 206. 205؛ زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران، ج 4؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، به کوشش بهاء الدین خرمشاهی، ج 2، ص 1301. 1300؛ جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص 885. 881.
[56]. بزرگان تنکابن، ص 178. 177؛ تربت پاکان قم، ج سوم، ص 1547. 1546.
[57]. بزرگان تنکابن، ص 214.
[58]. اختران فروزان ری و تهران، ص 438. 437، منتخب معجم الحکماء، ص 193.
[59]. مرکز جمهوری آذربایجان.
[60]. گنجینه ی دانشوران، احمد رحیم، چاپ اول، قمف 1339 شمسی، ص 209. 204؛ منتخب معجم الحکماء، ص 183.
[61]. جرعه ای از اقیانوس، ص 369؛ تاریخ حکما و عرفا....ص 74؛ تربت پاکان قم، ج اول، ص 254.
[62]. منتخب معجم الحکماء، ص 135. 134.
[63]. همان، ص 132.
[64]. خدمات، متقابل اسلام وایران، ص 609.
[65]. مجموعه آثار عصار، ص 3.
[66]. رسایل سبزواری، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، ص 48، 89، 189، 201؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 630، 631.
[67]. دومین یادنامه علامه طباطبایی، مقاله عرفان و حکمت متعالیه، علامه حسن زاده آملی.
[68]. شرح مقدمه قیصری، ص 570. 569.
[69]. الذریعة، ج 6، ص 201.
[70]. شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، تهران، چاپ چهارم، ص 257.
[71]. دومین یادنامه علامه طباطبایی، ص 66.
[72]. دومین یادنامه علامه طباطبایی، ص 62.
[73]. شرح مقدمه قیصری، ص 57.
[74]. همان، ص 22، و نیز نک: دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبدالعظیم و شهر ری، ج 2،
ص 685.
[75]. نسخه ای از آن در کتابخانه آیت الله مرعشی موجود می باشد.
[76]. نشریه اشراق، ج 3، ص 51.
[77]. شرح حال رجال ایران؛ ج 6، ص 291، تاریخ حکماء عرفا، متاخر صدرالمتالهین، ص 60. 59.