اشاره
شخصيتهاى صاحبنامِ هر دوره و روزگار كه عمر خود را وقف بهترين خيرات در ميان نسلهاى زمان خود و بعد از خود كردهاند و در خاطرهها ماندهاند، بايد در زمان حيات و بعد از آن، تكريم شوند. همچنين به نكتهها و آموزههايى كه به جامعه آموختند و خطوط عمدهاى كه در ابعاد معرفت، دينشناسى، تكليف و تعهد، فرهنگ و سياست ترسيم و از آنها تا پاى جان دفاع كردند، توجه شود. افراد بااستعداد، بايد ضمن مطالعهاى هر چند مختصر درباره حالات شخصى اين زبدگان و اوضاع و احوالى كه در آن به سر بردند، گوهر استعداد خود را در تحصيل و يادگيرى آن آموزهها به كار گيرند و جاى گذشتگان را خالى نگذارند تا عرصه براى جولان دادن نااهلان فراهم نشود. در اين مقاله، به مختصرى از زندگى، حالات و ويژگىهاى اخلاقى و مبارزاتى و مجاهدتهاى دينى و تبليغى حضرت آيتالله شيخ علي محمد بروجردي اشاره شده است؛ مردى كه با تمسك به ثقلين يعنى «قرآن» و «عترت»، به تبليغ دين و هدايت اجتماع و سالمسازى حيات انسانى و پيشرفت عقلى و عملى جامعه، اقدام كرد.
شيخ العلماء و المجتهدين، حاج شيخ عليمحمد بروجردي نجفي، از علما و آيات عظام و مراجع والامقام معاصر بود كه در حوزه درسي آيات عظام: مرحوم نائيني (1240-1315ق) و مرحوم شيخ محمدحسين اصفهاني(1296-1361ق) و ديگر بزرگان حاضر شد و پس از كسب درجات عالي علم و عمل، مورد وثوق مرحوم آيتالله اصفهاني قرار گرفت. پس از فوت آن مرحوم، به امر آيتالله العظمي بروجردي (1292-1380ق) و اصرار مردم بروجرد، به وطن برگشت و در مسجد سلطاني به اقامه جماعت و در مدرسه علميه امام صادق (علیه السلام) به تدريس پرداخت. از آثار علمي اين بزرگوار، ميتوان به تقريرات فقه مرحوم شيخ محمدحسين اصفهاني، رساله عمليه انيس المقلدين و توضيح المسائل، مناسك حج و حاشيه بر عروة الوثقي اشاره كرد. ناگفته نماند كه ايشان در رشته اخلاق از شاگردان برجسته استاد اخلاق و عالم رباني، صاحب نفس زكيه، آقاي حاج ميرزا علي آقا قاضي طباطبايي (1285-1366ق) بوده است.[1]
پدر
حاج شيخ محمدابراهيم، پدر گرامي آن بزرگوار، از اهالي قريه ونائي بود. او فضل و تقوا و عرفاني داشت كه بر اثر آن، اموري خارقالعاده از وي سر ميزده است، به طوري كه ميگويند طي الارض داشته و در شدت سرما، ميوههاي تازه تابستاني در حضورش مشاهده ميكردند و مستجاب الدعوه بوده و گاه از آينده خبر ميداده است.
معروف است كه وفات او در بروجرد بود. با اينكه انتقال مرده از شهر به آبادي مرسوم نبود و عمل شاقي به شمار ميرفت و جز چارپا وسيله نقليه ديگري وجود نداشت، آن مرد بزرگ را طبق وصيتش از شهر به آبادي انتقال ميدهند؛ چرا كه خبر داده بود، اين قبرستان تبديل به باغستان ميشود و اگر مرا در شهر دفن كنيد، اثري از قبرم باقي نميماند. سي سال بعد اين خبر تحقق يافت؛ آن گورستان را خراب كردند و به صورت باغ تفريحي درآوردند.[2]
ولادت و تحصيلات مقدماتي
حاج شيخ عليمحمد بروجردي نجفي، فرزند شيخ محمدابراهيم بروجردي، به سال 1312ق در قريه ونائي از توابع بروجرد متولد شد. در دوران كودكي، والدين خود را از دست داد و خواهرش تا اوان بلوغ در آن قريه متكفل تربيت و نگهداري او شد. آن زن باتقوا با عشق و علاقهاي خاص از او مراقبت ميكرد. علي محمد به دليل علاقه به تحصيل علم، با خواهر خود به بروجرد رفت و پس از يكسال تحصيل علم در مدرسه امام صادق (علیه السلام) بروجرد، به فكر هجرت به نجف اشرف افتاد.[3]
هجرت به نجف اشرف
وي جهت عزيمت به نجف، به محضر آيتالله غروي ـ از شاگردان مرحوم آيتالله شيرازي بزرگ (صاحب فتواي تحريم تنباكو) ـ رفت و درخواست استخاره كرد. آيتالله غروي به او فرمود: فرزندم براي چه ميخواهي به نجف اشرف بروي؟ شيخ در پاسخ گفت: ميخواهم درس بخوانم و آنجا بمانم، تا موفق شوم سرباز خوبي براي امام زمان ـ عجلالله تعالي فرجه الشريف ـ شوم. آقاي غروي فرمودند: پس از زيارت، جهت ادامه تحصيل به بروجرد برگرديد. حاج شيخ به ايشان عرض ميكند: سه استخاره برايم انجام دهيد: اول منصرف شوم؛ دوم زيارت كنم و برگردم؛ سوم بمانم. استخاره اول و دوم بد آمد، استخاره سوم بسيار خوب بود! پس ايشان را به رفتن تشويق و كمك مالي نيز فرمودند.[4]
ايشان در پانزده سالگي وارد نجف اشرف شد و در مدرسه قزويني كه نزديكترين مدرسه به حرم مطهر اميرالمؤمنين (علیه السلام) بود، ساكن گرديد. چندين سال در آن مدرسه با علاقه به تحصيل ادامه داد و پس از گذشت مدتي همان درسي را كه ميخواند، به ديگران تدريس ميكرد.
استادان
شيخ عليمحمد بروجردي در راه تحصيل، در محضر بزرگان علم و اخلاق زانوي شاگردي بر زمين زد و بهرههاي فراوان برد. برخي از آن استادان عبارتند از آيات عظام:
- شيخ محمدحسين غروي اصفهاني(1296-1361ق)
- ميرزا علي آقاي قاضي(1285-1366ق)
- ملا فتحالله شريعت اصفهاني(1266-1339ق)
- ميرزا علي ايرواني(1301-1354ق)[5]
- سيد ابوالحسن اصفهاني(1284-1365ق)
- شيخ احمد آشتياني(1300-1395ق)
- شيخ محمدحسين نائيني(1240-1315ق)
- شيخ مرتضي طالقاني(1274-1363ق)
- شيخ اسماعيل محلاتي(1269-1343ق)
شاگردان
- شيخ محمدرضا مظفر; صاحب اصول مظفر
- شيخ محمدتقي بهجت; از مراجع عظام تقليد
- سيد علي سيستاني(مد ظله العالي) از مراجع عظام تقليد
- شيخ حسين وحيد خراساني(مد ظله العالي) از مراجع عظام تقليد
- سيد محمد صادق خراساني
- شيخ محمدباقر آشتياني
- شيخ حسنعلي نجابت شيرازي
- سيد محمدتقي بحرالعلوم
- سيد موسي بحرالعلوم
- شيخ عباس قوچاني
- سيد جعفر مرعشي
- شيخ ابوالحسن شيرازي
- سيد اسد يزدي(فرزند صاحب عروة الوثقي)
- شيخ ابوالفضل خوانساري(امام جمعه اسبق اراك)
- سيد مهدي و سيد كاظم اخوان مرعشي
- شيخ محمدتقي جعفري تبريزي(از دانشمندان مشهور معاصر)
- شيخ ميرزا آقا شيرازي كازروني
- سيد عبدالكريم كشميري
- شيخ جواد كربلايي
- سيد مهدي خلخالي
- سيد نورالدين ميلاني(فرزند بزرگ مرحوم آيتالله العظمي سيد محمدهادي ميلاني)؛
- ميرزا علي آقا نائيني(فرزند بزرگ مرحوم آيتالله العظمي نائيني)
- سيد محمدرضا خلخالي
- سيد علي بهشتي مازندراني نجفي
- ميرزا يوسف ايرواني
- شيخ احمد احمدي بروجردي
- حاج مولانا بروجردي
- شيخ جواد فيضي بروجردي
- شيخ احمد فيضي بروجردي
- شيخ ذبيحالله قوچاني
- شيخ علي جواهري
- شيخ محمد طاهر حويزي
- سيد حسن خراساني
- شيخ عليمحمد بروجردي آصفي
- شيخ محمدابراهيم بروجردي
- شيخ مرتضي شهيدي بروجردي
- سيد هاشم تهراني
- شيخ محمد غروي قزويني
- شيخ احمد گودرزي گوشه
- شيخ علي گودرزي گوشه
- سيد اسماعيل مرعشي
- سيد صادق روحاني
- شيخ محمد غرويفرزند شيخ محمدحسين كمپاني
- دكتر سيد جعفر شهيدي بروجردي
- آقاي صاحب الزماني بروجردي
- آقاي محجوبي
آثار علمي
از آيتالله نجفي چهار اثر به چاپ رسيده و سه اثر به صورت خطي باقي است كه در ذيل ملاحظه ميفرماييد:
- آثار منتشر شده:
- رساله انيس المقلدين
- حاشيه بر توضيح المسائل مرحوم آيتالله بروجردي
- رساله توضيح المسائل
- مناسك حج
- آثار مخطوط:
- تقريرات درس مرحوم آيتالله اصفهاني
- خمس
- حواشي متفرقه عروه
قدرت علمي
آقاي مؤيد، شاگرد آيتالله نجفي كه وكيل مرحوم آيتالله اصفهاني در بغداد نيز بود، نقل ميكند: در منزل مرحوم حاج شيخ، عصرهاي جمعه هر هفته مجلس روضهخواني بود و بعد از پايان روضه، آقايان علما بحث علمي داشتند. ياد دارم روزي يك فرع فقهي مطرح شد و بزرگان علماء كه صاحب رساله عمليه بودند در آن مجلس تشريف داشتند. درباره آن مسئله مدتي صحبت شد و جهت صحت آن مطلب هر كدام دليلي ميآوردند و مرحوم حاج شيخ سكوت اختيار كردند. چنانكه دأب ايشان تا اواخر عمر شريفش اين بود كه بيشتر فكر ميكردند و كمتر صحبت ميفرمودند. حاضرين روي كردند به مرحوم حاج شيخ و گفتند: آقاي حاج شيخ نظر شما در اين مطلب چيست؟ فرمودند: اين مطالب شما با اجماع مخالف است. با ذكر يك مطلب، همه پذيرفتند كه حق با اوست.
سخن آيتالله اصفهاني
در سفر مكه معظمه، ضيافت نهاري ترتيب داده شده بود كه آيات عظام: اصفهاني و ميرزاي نائيني و شيخ عليمحمد بروجردي و جمعي از بزرگان كه مجموع آنها به هشتاد نفر ميرسيد، شركت داشتند. پس از صرف نهار، حضرت آيتالله اصفهاني خطاب به حجتالاسلام مواهبي و ساير آقايان بروجرد فرمودند: «جناب آقاي حاج شيخ عليمحمد در نجف كارشان تمام است. ايشان را به بروجرد ببريد تا از او استفاده شود».
اين سخن آيتالله اصفهاني، مرجع تقليد شيعيان جهان، نشانه عظمت مقام آيتالله بروجردي نجفي است كه در 34 سالگي از حوزه علميه نجف مستغني شده بود و لياقت سرپرستي و اداره امور حوزه علميه و جمعيت اسلامي را داشت و مرجع وقت، بلكه مراجع وقت، مقام علمي او را تأييد ميكردند.
استاد آيتالله العظمي بهجت(ره)
فرزند ايشان(شیخ مجتبی) ميگويد: مرحوم آيتالله شهيد آقاي حاج شيخ مرتضي بروجردي، اخوي مكرم حقير فرمودند، نزد مرحوم والدم بودم كه آقاي بهجت آمدند و مدتي به مرحوم والد ميگفتند: من كه توانايي درك كردن درس آقاي حاج شيخ محمدحسين اصفهاني را ندارم و دوست دارم در درس ايشان هم شركت كنم، به حقير لطف فرموده، بعد از درس، منزل خدمت شما ميرسم، شما آن درس را برايم تقرير فرماييد. مرحوم والد هم قبول كردند. همه روزه مدتها به اين كيفيت نزد آقاي حاج شيخ تلمذ كردند و به همين جهت هم به ايشان ابراز علاقه ميكردند. بعد از فوت مرحوم آيتالله بروجردي، هم ايشان و هم مرحوم حضرت آيتالله طباطبايي، صاحب تفسير الميزان، مردم را در امر تقليد، به ايشان ارجاع دادند و مكرر از مرحوم والد رساله طلب ميكردند.
شاگردي مرحوم مظفر نزد شيخ
فرزند ايشان نقل كرده است: مرحوم آيتالله حاج شيخ محمدابراهيم بروجردي، اخوي بزرگوارم، اين مطلب را براي حقير نقل فرمودند. آقاي مظفر، صاحب اصول مظفر، از آيتالله كمپاني درخواست ميكند كه فلان كتاب را خصوصي براي ايشان درس بدهد. ايشان جوابي نميدهند. دو مرتبه درخواست كرد، آيتالله كمپاني فرمودند: نه وقتي دارم و نه حال گفتن را. آقاي مظفر ميگويد: پس كسي را معرفي فرماييد تا نزد او بروم و درخواست كنم به من درس دهد. آيتالله كمپاني بعد از مكثي ميفرمايد: از آقاي حاج شيخ عليمحمد بروجردي بخواه تا درسي برايت بگذارد. چون نزد حاج آقا آمدند، جريان را نقل كردند. مرحوم والد فرمودند: چون استاد بزرگوارم فرمودهاند، قبول ميكنم، ولي به صورت مباحثه. ايشان به اين كيفيت همه روزه به منزل ميآمدند. ولي خودشان اقرار كردند اين مدت نزد آقاي حاج شيخ تلمذ كردم و از بيان شيرين ايشان بسيار بهرهمند شدم.
شاگردي اخوان مرعشي نزد شيخ
در اين باره نيز فرزند ايشان چنين ميگويد: اين حكايت را بارها از آقايان اخوان مرعشي كرماني كه از علما و صاحب رساله هستند، شنيدم.
فرمود: ما چون وارد نجف اشرف شديم، با آيتالله آقاي حاج سيد عبدالهادي شيرازي وصلت كرديم و واسطه آن، شخص حاج شيخ بودند. پس از آن، از آقاي حاج سيد عبدالهادي پرسيديم اينجا درس خارج چه كسي برويم كه هم ملا باشد و هم خوش بيان؟ فرمودند: آقاي حاج شيخ عليمحمد بروجردي. چون محضر ايشان شرفياب شديم، به ايشان عرض كرديم: ما به عنوان هممباحثه در درس شما شركت ميكنيم؛ اگر مشاهده كرديم درس شما مورد استفاده ماست، به عنوان شاگرد در خدمت شما هستيم، والّا جلسه ديگري ميگذاريم خصوصي و به مباحثه ادامه ميدهيم. خود آنها بارها به من و ديگران ميفرمودند: بيان و علميت آقاي حاج شيخ آنچنان قوي بود كه سالها محضر درس ايشان را درك كرديم و افتخار شاگردي ايشان هم نصيب ما شده است.
داستاني از مرحوم كشميري
آيتالله سيدعبدالكريم كشميري فرمودند: بسيار دوست داشتم يك درس كتاب كفايه خصوصي نزد مرحوم آقاي حاج عليمحمد بروجردي داشته باشم؛ چون كراراً شنيده بودم ايشان از نظر بيان فوقالعاده است.
هر كاري ميكردم كه اين مطلب را از ايشان بخواهم، متوجه ميشدم كه شرم مانع است و ممكن است ايشان وقت نداشته باشد و قبول نكند. بالاخره نزد آيتالله آقاي حاج شيخ محمدكاظم شيرازي رفتم كه از مراجع تقليد بود و با ما نسبتي داشت.
از ايشان خواستم كه ايشان از حاج شيخ بخواهد، برايم درسكفايه بگويد. آيتالله شيرازي سفارش مرا به ايشان كرد و ايشان قبول كردند و مدتها كفايه نزد آقاي حاج شيخ خواندم. طولي نكشيد آيتالله شيرازي فوت كردند. پيش خود فكر كردم كه حاج شيخ اين درس را تعطيل خواهد كرد. در حرم مطهر اميرالمومنين (علیه السلام) محضر آقاي حاج شيخ شرفياب شدم و بلافاصله گفتم آقاي شيرازي فوت كرد. من اميرالمؤمنين (علیه السلام) را واسطه قرار ميدهم كه درس مرا تعطيل نكنيد. ايشان قبول كردند و تا آخر كفايه از محضرش استفاده كردم.
درخواست رساله و تفأل به قرآن
بعد از ارتحال آيتالله العظمي بروجردي، مراجع متعددي در نجف اشرف، تهران، قم و ديگر شهرها، صاحب رساله و داراي سابقهاي درخشان، و مورد توجه عوام و خواص بودند. در عين حال، نامههاي متعددي از بيشتر شهرستانها ميآمد و از ايشان رساله طلب ميكردند و شيخ علي محمد، به پاس احترام آن مرجع عظيمالشأن در زمان حيات ايشان، رسالهاي چاپ نكردند. بعد از دريافت نامهها باز هم دوست نداشتند بار مرجعيت را به دوش داشته باشند. از قم، علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان، براي ايشان نامه نوشتند كه هر كس جهت تقليد به من مراجعه ميكرد، من شما و آقاي ميلاني را معرفي كردهام. حضرت آيتالله بهجت(ره) علاوه بر نوشتن نامه، جمعي را به بروجرد فرستادند تا از ايشان مطالبه رساله كنند. خود مردم بروجرد و به ويژه حوزه علميه و شاگردان ايشان، رساله عمليه از ايشان طلب ميكردند.
فرزند ايشان ميگويد: به خوبي ياد دارم از فرزندانش، فقط من در خدمت ايشان بودم كه جمعي از فضلا در منزل جمع شده بودند تا ايشان را راضي كنند که رساله چاپ شود، اما ايشان از جهاتي كه در نظرشان بود، نميپذيرفتند. چون اصرار زياد شد، بنا بر استخاره گذاشتند. وقتي متوجه شدم كه با مساعدت استخاره ايشان قبول خواهند كرد، بيدرنگ قرآني كه در مقابل ايشان بود، بوسيدم و به ايشان عرض كردم: استدعا ميكنم همين الآن استخاره فرماييد. قبول كردند.
در مقابل آقايان استخاره گرفتند و پيش از استخاره به خداوند متعال عرضه داشتند: خدايا اگر صلاح است عليمحمد رساله بنويسد كه هم صلاح دنيا و آخرتش بوده باشد، آيه مناسبي آشكار شود. چون با قرآن تفأل زدند، اين آيه صفحه قرآن نمايان شد:
«بسم الله الرحمن الرحيم يس والقرآن الحكيم، انك لمن المرسلين.»[6]
بعد از آمدن آن آيه شريفه، اجازه دادند رساله انيس المقلدين چاپ شود و بعد هم توضيح المسائل از چاپ خارج شد.
خاطرهاي ازآيتالله سبحاني(حفظه الله تعالی)
حضرت آيتالله حاج شيخ جعفر سبحاني (دامت بركاته) به فرزند ايشان، شيخ مجتبي، چنين فرمودند: «آن ايام كه مرحوم حاج شيخ بروجردي در نجف اشرف بودند، براي زيارت اعتاب مقدسه، به نجف اشرف مشرف شدم. يك روز در مسيرم به حرم مطهر امير مؤمنان (علیه السلام) ، به والدتان برخوردم. شما هم در خدمت ايشان بوديد. يكي دو فرع مطرح كردم و از مطالب علمي ايشان بهرهمند شدم. پس از مدتي به من فرمودند: به فرزندم مجتبي توصيه كنيد به درس و بحث علمي بيشتر اهميت بدهد. به ايشان عرض كردم: اگر لذت فهم علم را درك كند، به مباحثات و خواندن علم بيشتر اهميت ميدهد. ايشان فرمودند: هنوز پدرش لذات علم را درك نكرده است».[7]
عبادت
ختم هزار مرتبه سوره قدر در هر شب ماه رمضان
فرزند معظم له ميگويد: يكي از كارهاي ايشان در تمام ماه مبارك رمضان، اين بود كه چهار ساعت تمام در خلوت، بدون آنكه با كسي صحبت كنند، مشغول خواندن سوره مباركه «قدر» ميشدند. هر شبي هزار مرتبه آن را ميخواندند. در هر ماه به بركت آن عمل و اثر وضعي ظاهري آن، مكاشفاتي براي ايشان ميشد، اما سعي ميكردند جز براي خواص، از اين مكاشفات، كسي را مطلع نكنند.
نذر صلوات براي رسيدن به حاجت
از برنامههاي هميشگي مرحوم والد در جلسه تدريس، اين بود كه قبل از بحث، تذكر اخلاقي ميدادند. روزي يادم هست قبل از شروع درس، فردي از شاگردان، از ايشان پرسيد: جهت برآمدن سريع حاجت شرعي، چه عملي خوب است انجام دهيم؟ بعد از كمي مكث، فرمودند: نذر صلوات بر محمد و آلش؛ به اين صورت كه با خدا قرار ميگذاريد چنانچه در عرض سه يا پنج روز حاجت برآورده شود، خداوندا بر ذمهام است كه در يك مجلس بدون آنكه با كسي صحبت كنم 14 دور صلوات، يعني 1400 صلوات ميفرستم.
اخلاق و معنويت
- امتثال امر مرجعيت زمان
فرزند ايشان نقل ميكند: در زمان مرجعيت علامه آيتالله اصفهاني، طلاب حوزه سامرا مدرس لايقي از ايشان درخواست كرده بودند؛ چون در آن زمان حوزه خوبي در سامرا برقرار بود.
آيتالله اصفهاني، پدر را براي اين امر انتخاب كردند. ايشان ميفرمود: به جهاتي دوست نداشتم از نجف اشرف دور باشم و بيشتر به دليل انس با حاج شيخ محمدحسين اصفهاني بود كه دوري ايشان بر من بسيار سخت بود. اما از دستور آقاي اصفهاني هم نميشد سرپيچي كرد. به طور موقت پذيرفتم.
چون وارد سامرا شديم، طلاب حوزه به مرحوم والد خوب توجه كردند. همه فضلا در بحث ايشان شركت ميكردند و پدر در منزل خودش براي طلاب درس ميگفتند. بيش از سي شاگرد در جلسه درس ايشان حاضر ميشدند.
- مواجهه با آيتالله قاضي درنصف شب
از خود ايشان نقل شده كه روزي در حرم مطهر امام علي (علیه السلام) ، زائري به من مبلغي پول داد. من هم گرفتم و در جيبم گذاشتم. چون به منزل آمدم، شب خواستم بخوابم، ولي هرچه كردم خوابم نبرد. چند ساعت از شب گذشت و از خوابيدن محروم بودم تا ساعت 12 شب.
با خود گفتم از منزل خارج شوم و در كوچه بازار راه بروم. بعد برگردم شايد خواب سراغم بيايد. بيرون آمدم، چون به بازار رسيدم، به استاد بزرگوارم آيتالله قاضي برخورد كردم. از استادم پرسيدم: در اين وقت شب چرا از منزل خارج شديد؟ خير است، علت چيست؟
فرمودند: آقاي شيخ عليمحمد خانواده مقربه است از من طلب انگور كرده است. آمدهام بيرون براي ايشان انگور فراهم كنم. پول هم ندارم. فوراً همه آن پول را تقديم ايشان كردم و به منزلم برگشتم. بيدرنگ خواب سراغم آمد و چندين ساعت به راحتي خوابيدم.
- عمل به نسخه استاد تا مرجعيت
از طلبگي تا مرحله اجتهاد در نجف اشرف، با علماي بزرگ، به ويژه آيتالله العظمي حاج سيد علي قاضي و آيتالله حاج شيخ محمدحسين كمپاني و آيتالله العظمي نائيني بود كه ساليان دراز محضر ايشان را درك كرد و از معلومات آنها بهرههاي زيادي برد. او طبق دستور آيتالله العظمي قاضي با خاموشي و گفتن اذكار و نخوردن گوشت، بر نفس خود مسلط ميشد كه بدين وسيله به توفيقات زيادي رسيد.
- رعايت ادب نسبت به بزرگان
شيخ عليمحمد بروجردي با آيات عظام خويي، ميلاني از دوران طلبگي، رفيق و همبحث بود و ساليان دراز بر اثر داشتن علم و عمل، اين دوستي را حفظ كرد. آنها احترام زيادي براي يكديگر قائل بودند.
پسر ايشان ميگويد: در ايام طلبگي، با رعايت تقدم و تأخر در مجلس، به خوبي به يكديگر ابراز ادب ميكردند. چون آقاي ميلاني چند سال از پدرم بزرگتر بودند، ايشان آقاي ميلاني را بر خود مقدم ميداشتند و چون پدرم از آقاي خويي بزرگتر بودند، هيچ وقت آقاي خويي بر مرحوم پدرم مقدّم نميشدند.
- خادم آيتالله اشرفي
مرحوم آيتالله اشرفي، بينائي خود را در اثر آوردن آب مرواريد از دست داده بودند. ايشان را به بغداد بردند تا جراحي كنند. دو نفر، از جمله شيخ عليمحمد بروجردي به اتفاق ايشان به بغداد رفتند. چون جراحي چشم به خوبي انجام شد، منزلي در كاظمين براي ايشان يك ماه اجاره كردند.
در منزل، چندين روز شيخ عليمحمد بروجردي از ايشان پرستاري ميكرد. زماني جمعي از مقلدان مرحوم آقاي اشرفي براي زيارت ايشان به منزل آمده بودند. شيخ عليمحمد قبل از اينكه آقايان به ديدار آقاي اشرفي بروند، در اتاقي از آنها به خوبي پذيرايي كرد. يكي از مهمانان از حاج شيخ سؤال ميكند: شما با آيتالله اشرفي چه نسبتي داريد؟
ميفرمايد: بنده يكي از خدمتكاران ايشان هستم. مهمانان چون خدمت آقاي اشرفي ميرسند، به ايشان ميگويند: حضرت آيتالله، قدر اين خدمتكار خود را بدانيد كه خوب از ما پذيرايي كرد.
آيتالله ميفرمايد: چه كسي؟
اشاره ميكنند به حاج شيخ. آقاي اشرفي بيدرنگ ميفرمايد: ايشان خدمتكار نيستند، بلكه يكي از علماي بزرگ نجف اشرف و پدر عروس من است. هرگز اين جمله را نفرماييد كه متأثر ميشوم. گفتند: حضرت آيتالله، خود ايشان فرمودند كه خدمتكار آيتالله اشرفي هستم!
- فروش هسته خرما براي امرار معاش
در ايامي كه در مدرسه قزوينيها بود، يك شب از شدت گرسنگي دچار ضعف ميشود و هيچ پولي براي تهيه خوراك نداشته است. به فكر قرض از همسايگان يا دوستان ميافتد، اما منصرف ميشود؛ چرا كه از اين كار شرمنده ميشد و همچنين ممكن بود آنها هم نداشته باشند و شرمنده شوند.
متوجه ميشود كه كنار حجره، هستههاي خرما در گوني جمع شده و بهترين راه براي رفع گرسنگي فروش آنها به مسگرها و تهيه غذاست.
- خاطره صاحب تفسير الميزان
علامه طباطبايي، صاحب تفسير الميزان، فرمودند: با آقاي ميلاني و آقاي خويي و جمع ديگري از شاگردان مرحوم حاج شيخ محمدحسين اصفهاني، در ايام زيارتي حضرت اباعبدالله الحسين (علیه السلام) ـ گمانم نيمه رجب بود ـ دست جمعي تصميم گرفتيم به زيارت كربلا برويم. آقاي حاج شيخ عليمحمد بروجردي. ما يك پيشنهادي داد كه همه قبول كرديم.
آن مرد بزرگوار فرمود: من خبر دارم وضع مالي حاج شيخ استاد كمپاني خوب نيست. بياييد به جاي رفتن كربلا، پولها را روي هم بگذاريم و تقديم استاد كنيم. در اين صورت، ثواب زيارت اباعبدالله الحسين در نامه عملمان نوشته خواهد شد.
آقاي خويي فرمودند: شايد قبول نكند. حاج شيخ عليمحمد بروجردي فرمود: مطمئناً قبول ميكند. رفقا گفتند: آقاي بروجردي پول را به ايشان برساند. حاج شيخ علي محمد بروجردي پذيرفت و پولهاي جمعشده را به ايشان رساند و داستان را هم مفصل به ايشان گفت. مرحوم كمپاني فرمود: وجه را به من بدهيد؛ والله مستحق آن هستم.
- فروتني معظمله در مقابل استاد
فرزند گرامي معظم له در زمينه تواضع پدرش ميگويد: بنده با مرحوم اخوي، آقاي حاج شيخ محمدابراهيم بروجردي، در خدمت مرحوم والد به تهران آمديم. با عبور از تهران، عازم مشهد مقدس بوديم. يك شب بيشتر در تهران توقف نداشتيم. نزديكيهاي مدرسه مروي به حضرت آيتالله حاج شيخ محمدباقر آشتياني برخورديم كه تقريباً بعد از آقاي خوانساري، شخصي بزرگ در تهران بود و در علم و عمل مورد توجه عام و خاص قرار داشت. بعد از احوالپرسي، پدرم به آقاي آشتياني فرمود: دوست دارم ساعتي آقاي والد را زيارت كنم؛ چون پدرش بسيار سالخورده و خانهنشين بود و بيش از يكصد سال از عمرش ميگذشت. آقاي آشتياني فرمودند: فردا ساعت ده كسي را ميفرستم شما را به منزلشان بياورد و ملاقات فرماييد. چون به زيارت آقاي آشتياني بزرگ موفق شديم، مرحوم والد نزد همه ما با آنكه از جهت علمي و شهرت، مقام بالايي داشتند، بيدرنگ دست آقاي آشتياني بزرگ را بوسيد. در بازگشت، اخوي بزرگ به ايشان ايراد گرفت و پرسيد به چه جهت شما دست ايشان را بوسيديد؟ مرحوم والد فرمودند: آقاي بروجردي حق زيادي به من دارد و من دست ايشان را نبوسيدم، اما آقاي آشتياني چون چهل سال قبل خدمت ايشان شاگردي كردم و فلسفه را نزد ايشان خواندم، بدين جهت دستشان را بوسيدم. آقاي حاج شيخ محمدباقر آشتياني كه اين مطلب را شنيدند، رو به پدرم كردند و عرض كردند: حضرت آيتالله، بنده هم چندين ماه مطول پيش شما خواندهام، اجازه بدهيد دست شما را ببوسم و بلافاصله خم شد و دست مرحوم والد را بوسيد.
- وفاي به عهد در شدت گرماي نجف
در اين مورد، به نقل از مرحوم شيخ محمدابراهيم بروجردي، فرزند ديگر مترجَم چنين آمده است: در اوايل جواني در ايام تابستان براي تفريح از منزل خارج شدم و به مادرم گفتم: من ميخواهم بروم كوفه و بعد از ظهر برميگردم. بعد از رفتنم مرحوم والد باخبر شدند. عاطفه پدري او را به فكر انداخت كه نكند محمدابراهيم به طرف نهر فرات برود جهت آب تني و شنا كردن هم ياد ندارد، خداي ناكرده در آب غرق شود.
در آن شدت هواي گرم نجف، وسط ظهر، پدر به طرف كوفه حركت ميكند. چون به خارج از نجف ميرسد، آنجا كه ماشينهاي كوفه حركت ميكنند، كمي توقف ميكند تا ماشين برسد. در اين هنگام، جوان ناشناسي نزديك ميآيد و ميگويد: آقاي شيخ، عازم كوفه هستي؟ ميگويد: آري. وي يك نامه به دست پدر ميدهد و عرض ميكند: اول بازار كوفه، صاحب دكان بقالي را ميشناسي؟ پدر ميگويد: آري. ميگويد: لطفاً اين نامه را به ايشان كه پدر من است بدهيد. آقاي حاج شيخ قبول ميكند. جوان بعد از دادن نامه به خانه خود برميگردد و طولي نميكشد كه ماشين ميرسد و مسافران آن پياده ميشوند. من هم در آن ماشين بودم. مرحوم والد به من فرمود: به جهت ديدن تو من آمدم. حال نيازي به رفتن كوفه نيست، اما چون قول دادم به آن بنده خدا نامه را برسانم، جهت انجام آن وعده ناچار بايد به كوفه بروم. شما برو به منزل. من هم بروم اين نامه را برسانم و برميگردم. اين مرد خدا در آن شدت گرما به عهد خود وفا كرد.
- بلند خواندن قرآن در دل شب
ايشان اوقات خود را در شبها به سه قسمت تقسيم كرده بود: اوايل شب استراحت ميكرد، در وسط شب با خدا خلوت داشت و قبل از نماز شب و دعا و مناجات، ساعتي مطالعه ميكرد و جواب نامهها را مينوشت.
هنگام عبادت و خواندن قرآن، گاهي صدايش بلند ميشد؛ به گونهاي كه اطرافيانش كه در خواب بودند، برميخاستند. آنها از ايشان درخواست ميكردند كه آرام قرآن تلاوت كند تا بخوابند. ايشان در جواب ميفرمود: خواب در پيش زياد داريد. براي اين بلند ميخوانم كه شما هم توفيق سحرخيزي پيدا كنيد و اگر حال خواندن نماز شب را نداريد برخيزيد چاي بخوريد! چون با ايشان چايي ميخورديم، توفيق خواندن نماز شب هم پيدا ميكرديم.
- كظم غيظ
فرزند ايشان به نقل از مرحوم بروجردي چنين ميگويد: با يكي از دوستان همه روزه در مسجد هندي مباحثه ميكرديم. روزي كه قرار بود بحث استاد را بنده تقرير كنم، مشاهده كردم به عرايضم توجهي نميكند و گاه نيز به من ميگويد: غلط كردي! دو سه مرتبه اين برنامه را تكرار كرد و او را از حالت عادي خارج ديدم.
هرچه با زبان خوش مطلب علمي را به او ميفهماندم توجهي نميكرد و در حالت خشم، ناگهان دستش را بلند كرد و سيلي محكمي به صورتم زد. كتاب را هم بست و رفت. خيلي تعجب كردم كه چرا اين آقا امروز با من چنين رفتاري انجام داد.
چيزي نگفتم و عكسالعملي هم نشان ندادم. فردا به در منزل آمد و صورت مرا بوسيد و عذرخواهي كرد و گفت: ديروز با خانودهام درگيري و دعوي داشتيم و در حال غضب مشغول مباحثه شدم؛ چون تمام توجهاتم آنجا بود، فكر ميكردم كه خانوادهام در مقابل من است. براي همين، اين عمل از من سر زد. عذر ميخواهم. من هم عذر او را قبول كردم و از سر تقصيرش گذشتم.
نهي از منكر
- برخورد ملاطفتآمیز با منکر
روزي مرحوم بروجردي ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ با مرحوم آيتالله سيد جعفر مرعشي در كنار صحن مطهر علي بن ابيطالب (علیه السلام) نشسته بودند. مردي كت و شلوار پوش و شيك كه ريش خود را هم تراشيده بود، به مرحوم بروجردي نزديك شد. ايشان تمامقامت به احترام او برخاست و او را در بغل گرفت و با خوشرويي تمام وي را در كنار خود نشاند و گرم صحبت شد.
مرحوم آقاي مرعشي كه هم از علما و دوستان ايشان بود و هم از شاگردان، از اين برخورد بسيار تعجب كرد كه چرا آقاي حاج شيخ به يك متظاهر به گناه، اينگونه محبت ميكند؟ بيدرنگ پرسيد: آقاي حاج شيخ، اين آقا كيست كه اينگونه به ايشان ابراز لطف ميكنيد؟ وي با گفتن يك جمله، او را معرفي كرد و هم از كار منكرش نيز باخبر كرد؛ در حقيقت نهي از منكر كرد، مؤدبانه فرمود: اين آقا همريش من است، اما جور ريش او را بنده متحمل ميشوم. اين جمله آنچنان در آن مرد اثر گذاشت كه تا مدتي ريش خود را نتراشيد.
- برخورد با جوانِ انگشتر طلا به دست!
پنجاه سال قبل در سفري از كربلا به نجف، آن مرحوم جواني را مشاهده كرد كه انگشتر طلا به دست داشت. بعد از آنكه با ملاطفت از او احوالپرسي كرد، از او پرسيد: جنس اين انگشتر شما چيست؟ عرض كرد: طلاست و انگشتر نامزدي من است! آن مرحوم كمي سكوت كرد و بعد فرمود: اگر دوستي داشته باشي كه در كنار تو باشد و جنابعالي خواب باشيد و او بيدار، و او مشاهده كند عقرب درشتي به طرف تو حركت ميكند و ميخواهد تو را بگزد، اگر آن دوست تو را از اين پيشآمد خبر نكند، آيا تو از او گله نميكني؟ گفت: چرا گله ميكنم و اگر نيش عقرب به من رسيده باشد، به او اعتراض خواهم كرد.
مرحوم حاج شيخ با لطافت خاصي او را متوجه كرد كه چون مرد انگشتر طلا به دست كند، كار حرامي انجام داده و ممكن است در آخرت اين عمل حرام تو به صورت عقرب شود و در قيامت معذب باشي.
آن جوان چون اين سخن را شنيد، بيدرنگ انگشتر طلا را از انگشت بيرون آورد و از تذكر آن مرحوم تشكر و قدرداني كرد؛ چرا كه با ايمان بود. خداوند در قرآن هم ميفرمايد: «و ذكّر فان الذكري تنفع المؤمنين»[8]
خدمات اجتماعي
- تأسيس صندوق اعانه ايتام بروجرد
- تشكيل صندوق قرضالحسنه حسيني بروجرد
- تعميرات مدرسه علميه بروجرد و دورود
- تعميرات اساسي مسجد سلطاني بروجرد
- تجديد بناي حسينيه و مسجد امام جعفر صادق (علیه السلام) در بروجرد
- تأسيس مؤسسه انجمن معارف اسلامي بروجرد
- تأسيس مسجد در قريه ونائي بروجرد
- تأسيس مسجد در كارخانه قند لرستان
بازگشت از مشهد و استقبال بينظير بروجرديها
آن مرد بزرگوار با همه حلم و بردباري كه داشت، به دليل برخي پيشامدهاي ناگوار و از شدت ناراحتي، بيخبر از مردم، به عنوان زيارت مشهد مقدس، بروجرد را ترك كرده و به مشهد مقدس مشرف ميشد؛ شايد هم ميخواست عزلت اختيار كند. مردم بروجرد باخبر شدند و تلگرافها و نامههاي متعددي براي آيتالله ميلاني فرستادند. علاقهمندان به ايشان نيز تصميم گرفتند دستهجمعي به مشهد بروند و با تجليل فراوان، ايشان را به بروجرد بازگردانند. چون ايشان اين مطلب را شنيد، احساس وظيفه كرد كه در خدمت مردم بروجرد باشد. از اينرو، عازم بروجرد شد. آيتالله حاج شيخ محمدباقر محسني به ايشان به شدت علاقه داشت و پيوسته به بروجرد ميآمد و ايشان را زيارت ميكرد، از بازگشت ايشان باخبر شد، خود و جمعي از مردم ملاير به استقبال ايشان آمدند و چند روزي آن بزرگوار را در ملاير جهت پذيرايي نگاه داشتند. مردم بروجرد در آن يكي دو روز توقف در ملاير، گروه گروه به زيارت ايشان ميآمدند. مرحوم حاج شيخ كه ميديد اين آمد و رفتها ممكن است باعث زحمت آقاي محسني و مردم ملاير شود، عازم بروجرد شد. مردم بروجرد با وجود مخالفت حاج شيخ، با استقبالي بينظير، ايشان را وارد بروجرد كردند. استقبالكنندگان، از زن و مرد و بزرگ و كوچك، سواره و پياده، از شهر تا اشترتيان كه 24 كيلومتر راه است، آمده بودند. فراموش نميكنم كه پيوسته دوچرخهها در جلو و اتوبوسها و سواريها در عقب سر ماشين ايشان بودند و در يك فرسخي بروجرد، انبوهي اين جمعيت، جلوه جالبي داشت. در آن ماشين سواري كه ايشان تشريف داشتند، آقاي محسني هم به احترامشان در خدمت ايشان تشريف آورده بودند. من و اخوي هم در آن ماشين بوديم. آقاي محسني به ايشان عرض كردند: كثرت مردم را نگاه كنيد كه چگونه به شما ابراز علاقه ميكنند. اگر كسي جز ايشان بود، به خود ميباليد؛ اما ايشان با كمال خونسردي به آقاي محسني فرمودند: چند دقيقه ديگر همه اين سر و صداها تمام ميشود. بنده هم طلبه كوچكي هستم كه خدمتگزار مردم هستم. عليمحمد نه از ادبار مردم متألم ميشود و نه از اقبال مردم خود را فراموش ميكند.
فعاليتهاي سياسي
ورود شاه به بروجرد و خروج حاج شيخ از بروجرد
بعد از رحلت مرحوم آيتالله بروجردي، محمدرضا پهلوي به بروجرد آمد و قبل از آمدنش، نماينده خود را كه تيمساري به نام نصيري بود، به بروجرد فرستاد. آن نماينده چون وارد بروجرد شد، به واسطه فرماندار وقت، ملاقات خصوصي از مرحوم والد خواست كه مرحوم والد نپذيرفت، اما وي با كمال وقاحت در مجلس عمومي، براي ديدار حاج شيخ وارد منزل شد. آن مرحوم اعتنايي به او نكردند. حتي به ياد دارم هنگام ورود، اين آيه را خواند: «وان احد من المشركين استجارك فاجره حتي يسمع كلام الله»؛[9] يعني اگر مشركي از شما پناه خواست، پناه بدهيد تا كلام خدا را بشنود. با اين حال، مرحوم والد اعتنايي به او نفرمود و بلافاصله از مجلس خارج شد. تيمسار بعد از مشاهده آن بياعتنايي، متأثر از منزل خارج شد. او آمده بود، بلكه بتواند برنامهريزي كند كه چون شاه لعين به بروجرد آمد، با حاج شيخ ملاقات كند تا از اين راه در ميان مردم موقعيتي پيدا كند. اين نقشه بحمدالله خنثي شد و آن مرحوم يك شب پيش از ورود شاه، با يكي از دوستان به سمت اصفهان حركت كردند و به منزل مرحوم آقاي آيتالله خادمي كه از دوستان صميمي ايشان بودند، وارد شدند. چون شاه از بروجرد خارج شد، آن بزرگوار هم به بروجرد بازگشتند.
- تلگرام به نخستوزير علم
در زمان حيات آيتالله بروجردي، شاه لعين جرئت نداشت خواستههاي آمريكا را اجرا كند؛ چون برنامهاي كه آمريكا و انگليس به شاه داده بودند، اين بود كه قوانين اسلامي از مملكت برداشته شود. بعد از وفات آقاي بروجردي، شاه لعين برنامهاي طرح كرد تا خواست اربابش را اجرا كند و از مجلس شروع كرد، ولي با اعتراض شديد علما مواجه شد و گمان ميكنم مخالفت از مرحوم حاج شيخ آغاز شد. بعد تلگراف مرحوم والد، امام ـ رضوان الله تعالي ـ عليه بنده را كه در قم بودم طلبيدند و فرمودند: شنيدهام آقاي حاج شيخ، تلگراف تندي به علم نخستوزير ايران كرده است، دوست دارم آن را ببينم. حقير بعد از چاپ و انتشار آن، نسخهاي به امام امت، حضرت آيتالله العظمي امام خميني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ رساندم. از اين تلگراف بسيار ابراز خرسندي كردند و آقاي حاج شيخ را دعا فرمودند و به من امر كردند كه از طرف من از ايشان تشكر كنيد. افزون بر آن، شاه جهت مخالفت با قوانين اسلامي، دستور داده بود كه در بروجرد كارخانه مشروبسازي بسازند كه اين دو جهت مرحوم حاج شيخ را بسيار ناراحت كرد. از آنجا كه ايشان در لرستان مورد علاقه شديد مردم بود و خداوند متعال آبروي قوي به ايشان داده بود، به شكرانه اين نعمت، در كمال شهامت و شجاعت، اين تلگراف را فرستادند.
تهران جناب آقاي علم نخستوزير ايران
تو را تيشه دادند كه هيزم كني
ندادند كه بنياد مردم بركني
«ولا تحسبنّ الله غافلاً عما يعمل الظالمون»[10]
وظيفه جنابعالي كه چند روزي متصدي مقامي شده است، حفظ مملكت است از پيشامد امور غير مترقبه تصويب الغاء حلف به قرآن شريف، شركت زنها در امور عامه مملكت، تساوي مسلم و غير مسلم كه مخالف است با مسلّمات اسلامي و قوانين اساسي مملكت موجب نگراني همه مؤمنين و باعث كمال تأثر و تأسف حقير شده است. چنانچه به هر كيفيت كه صلاح است جبران نكنيد، عاقبت ناگواري را پيشبيني ميكنم. عجبا! كار بيملاحظهگري در مملكت اسلام بايد به جايي برسد كه در مسقط الرأس آيتالله وحيد فريد بروجردي، مركز رسومات بشود و ابداً رعايت خدمات ايشان به اسلام و مسلمين و مملكت نشود «ان اريد الّا الإصلاح ما استطعت وما توفيقي الا بالله عليه توكلت وإليه انيب»
عليمحمد بروجردي نجفي
اولاد و اعقاب
آن عالم وارسته بعد از عزيمت به نجف اشرف، با دختر حاج شيخ محمدرضا فيضي كه اصلاً بروجردي و ساكن كربلا بود، ازدواج كرد و تا آخر عمر ازدواج ديگري نداشت.
حاصل اين ازدواج، هشت فرزند بود كه دو تن از آنها در كودكي درگذشتند و چهار پسر و دو دختر از ايشان باقي ماند:
- شيخ محمدابراهيم بروجردي نجفي
- شيخ مرتضي بروجردي نجفي
- شيخ مجتبي بروجردي نجفي
- شیخ عبدالصاحب بروجردي
- شيخ ابوالحسن شيرازي،اولين دامادش
- سيد حسينعلي نبوي، دومين دامادش.[11]
ياد مرگ
فرزند ایشان چنین نقل میکند: مرحوم والد در بروجرد تشريف داشتند؛ اخوان معظم در نجف اشرف؛ حقير هم در قم. چون مرحوم والد نيازي به قبا و عبا داشتند، به اخوان بروجردي در نجف اشرف نامهاي مينوشتند كه از دكان آقاي سيد يوسف حبوبي ـ كه دوست قديمي ايشان بود ـ برايم پارچه قبايي و عبايي بخريد و به جناب خياط العلما، آقاي حاج شيخ هادي خياط- كه اندازه مرا دارند- بدهيد و براي من به بروجرد بفرستيد. روزي نامه از نجف اشرف رسيد و خبر دادند به پدرم كه آقاي حبوبي فوت كرده است. بعد از استرجاع فرمودند: علي محمد آماده كوچ كردن باش. بعد از مدتي باز هم اخوان محترم براي پدرم نامه نوشتند كه آقاي شيخ هادي خياط هم مرحوم شدند. بعد از شنيدن فرمودند: انا لله و انا اليه راجعون. عن قريب است كه بگويند:
كو كوزهپز و كوزهخر و كوزهفروش
كو قبادوز و قباپوش و قبافروش
درگذشت
مراسم عاشوراي حضرت ابيعبدالله الحسين (علیه السلام) كه همه ساله با شكوه هر چه تمامتر در منزل ايشان برگزار ميشد، سال 1395ق در حالي برگزار شد كه آيتالله در بستر بودند.
ايشان روز عاشورا به سختي در مجلس شركت كردند و هر روز حالشان وخيمتر ميشد؛ تا در شب سيزدهم ماه محرم، به خونريزي انجاميد و صبح سيزدهم، پزشكان دستور دادند ايشان در بيمارستان «نهم آذر» بروجرد بستري شوند. البته تلاش دو شبانه روز آنان مثمر واقع نگرديد و در ساعت سه بعد از ظهر روز سهشنبه، 15 محرم 1395، مطابق هشتم بهمن 1353ش دعوت حق را لبيك گفتند. عصر همان روز جنازه مرحوم آيتالله در ميان ناله و شيون علما و بزرگان و تجار و كسبه كه بعد از ظهر همان روز در بيمارستان حاضر بودند، به منزل منتقل شد و تا شب، مراسم غسل و كفن انجام يافت.
صبح روز بعد، با اينكه برف سرتاسر خيابانها را پوشانده بود جنازه بر دست دهها هزار تن از مردم بروجرد و جمعيت كثيري از علما و بزرگان و طبقات مختلف شهرستانهاي تهران، قم، خرمآباد، ملاير، نهاوند، دورود، تويسركان كه به مجرد شنيدن خبر درگذشت اين فقيد سعيد، به منظور شركت در مراسم تشييع به بروجرد آمده بودند، تشييع شد.
در مسجد سلطاني، آيتاللهزاده معظم بر پيكر پدر نماز خواندند. سپس جنازه را به طرف قبرستان عمومي حمل كردند و جنازه آن بزرگمرد در همان قبرستان دفن شد.
بيان امام خميني(ره) از عظمت تشييع جنازه آن مرحوم
فرزند ايشان ميگويد: وقتي نجف اشرف مشرف شدم، بعد از زيارت مولا اميرالمؤمنين (علیه السلام) امام را ملاقات كردم و ايشان اين مطلب را به حقير فرمودند:
فرزند بزرگ آقاي بروجردي، حاج سيد محمدحسن برايم نقل كرد كه چون آقاي حاج شيخ عليمحمد بروجردي وفات كردند، جهت تشييع جنازه ايشان به بروجرد رفتم. زمستان بود و برف فراوان. با اينحال، براي تشييع جنازه، از بسياري از شهرستانهاي اطراف هم آمده بودند. آنچنان ازدحام جمعيت زياد بود كه هم عمامهام از سرم افتاد و گم شد و هم كفشهايم. تا چهل روز با كثرت برف، مردم همه روزه از اطراف ميآمدند و بر سر قبر ايشان عزاداري ميكردند. بعد از كمي سكوت فرمودند: ميداني اين محبوبيت مردمي آقاي والدتان براي چه بود؟ در پاسخ فرمودند: به علاوه داشتن علم و عمل و كثرت تقوا، مبارزه ايشان با محمدرضا پهلوي بود؛ آن تلگراف تند به علم، آمدن شاه به بروجرد و بياعتنايي آقاي حاج شيخ به او ـ كه شنيدم حاج شيخ از شهر هم خارج شدند و بيخبر رفتند اصفهان و بعد كه او رفت، ايشان برگشتند ـ و اينكه اجازه نميدادند اطرافيان او به خانه ايشان بيايند و كاملاً به آن فاسدان بياعتنايي ميكردند.
منابع:
1.محمد حرزالدين، معارف الرجال، ج 2، قم، چاپخانه ولایت، 1405 ق.
2.محمد شريف رازي، گنجينه دانشمندان، ج 3، تهران، چاپ اسلامیه، 1352ش.
- مجتبي بروجردي، اسوه اخلاق؛ (خاطراتي از زندگاني مرد علم و عمل، حضرت آيتالله العظمي آقاي حاج شيخ علي محمد بروجردي نجفي)، قم، چاپخانه گلها، بی تا.
- اجمالي از زندگانينامه آقاي حاج شيخ عليمحمد بروجردي.
- 5. محمد شريف رازي، گنجينه دانشمندان، ج 4، تهران، چاپ اسلامیه، 1352ش.