مُحَدِّثِ اُرْمَوى
متوفّاى: 1358 هـ .ش.
عنوان مقاله: نگهبان میراث
نویسنده: عبّاسعلى مردى قشلاقى
سیّد جلال الدّین حسینى ارموى، معروف به محدّث ارموى، فرزند سیّد قاسم، در ماه مبارک رمضان (1323 هـ .ق./1283 هـ .ش.) در ارومیه به دنیا آمد. پسر بزرگ و فرزند اوّل خانواده و پدرش، خرده مالک([1]) بود. وى از سنین کودکى عشق فراوان به خواندن و نوشتن داشت. در درس خواندن او، تشویق فراوان پدربزرگش، میر عبدالله بى تردید مؤثر بوده است.
وى تحصیل را با خواندن گلستان سعدى، صد کلمه رشید وطواط، کلیله و دمنه و دُرّه نادرى آغاز کرد و در حین تحصیل به تدریس نیز پرداخت.([2])
پس از اتمام تحصیلات مقدّماتى و فراگرفتن ادبیات فارسى، به یادگیرى ادبیات عرب و علوم اسلامى روى آورد. صرف، نحو، فقه، اصول و فلسفه را سالها در محضر دانشوران آن شهر فراگرفت و با آنکه بنیه ضعیفى داشت و گاهى دچار بیمارى مى شد ـ و پزشکان او را از مطالعه زیاد منع کرده بودند ـ در تحصیل، جدیّتى فوق العاده از خود نشان داد و در بین عالمان شهر مشهور گشت. على رغم آنکه در کسوت روحانیت نبود، مرحوم سیّد حسین عرب باغى ارموى (1313هـ .ق./1369هـ .ش.) او را به لقب «مُحَدِّثْ» مفتخر ساخت.
او مدّتى نیز در کنار تحصیل به کار پرداخت از جمله زمانى در «داروخانه قزوینى» کار کرد که در همان مدّت اندک، چند بار اشتباهات نسخه هاى پزشکان را اصلاح نمود. رئیس بهدارى شهر پیشنهاد کرد که او تصدّى داروخانه اى را به عهده بگیرد ولى چون به دنبال تحصیل بود، آن کار را رها کرد. در همان ایّام زبان فرانسه را نیز آموخت.([3])
عطش علم آموزى او را به سوى حوزه مشهد که در آن هنگام غنى و پررونق بود، کوچ داد. در بین راه عالمان شبستر از وى خواستند که سرپرستى حوزه آن شهر را به عهده بگیرد ولى او نپذیرفت و به مشهد رفت.
چهار سال از آن حوزه پرفیض بهره برد تا آنکه قیام مسجد گوهر شاد پیش آمد. در این قیام گروه زیادى از طلاّب و مردم دستگیر شدند و محدّث که در مدرسه میرزا جعفر مشغول به تحصیل بود نیز به زندان افتاد.
محدّث پس از آزادى از زندان به تهران بازگشت. او قصد داشت براى ادامه تحصیل به نجف برود ولى در تهران به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به تبریز رفت و در دبیرستان نظام تبریز مشغول تدریس شد.
در سال 1320، با چهره نمایى عفریت جنگ جهانى دوم از افق تاریک غرب و فتنه آذربایجان، به سبب ورود روسها به ایران، تبریز را ترک گفت و به تهران آمد و در کتابخانه ملّى با سِمت سرپرستى بخش نُسَخِ خطى مشغول کار شد.
محدّث به خاطر علاقه، پشتکار و جدّیت فراوان، از مخزن نسخ کتابخانه ملّى بهره بسیار برد و مخصوصا چون دانشمندان به آن کتابخانه آمد و شد داشتند، نفس جمعى از آنان چون محمّد قزوینى او را در کار دل گرم مى کرد.([4]) او در این دوره با سیّد نصرالله تقوى آشنا شد و در مجالس روز جمعه او که مجالس علمى بود، شرکت جست. تصحیح و چاپ دیوان حاج میرزا ابوالفضل طهرانى نتیجه آن آشنایى و دوستى است. وى توسط مرحوم تقوى، با محمّد قزوینى و پس از آن با عبّاس اقبال آشتیانى آشنا شد. دوستى محکم و خالصانه با سه دانشمند مذکور در کار و زندگى او تأثیر گذارده بود به طورى که تا آخر عمر از آن یاد مى کرد.
در سال (1322هـ .ش.) با دختر آیت الله سیّد احمد طالقانى، خواهر جلال آل احمد، ازدواج کرد. همسرش، زهرا بیگم، زنى شجاع و با ایمان و در مقابل ناسازگارى هاى زمانه مقاوم بود. ثمره این ازدواج چهار پسر و دو دختر بود،([5]) که دو تن از پسران اهل علم و معروفند.
محدّث در مدّتى که در کتابخانه ملّى بود، تحصیلات دانشگاهى را در دانشکده معقول و منقول به پایان برد،([6]) و با تصحیح کتاب فهرست منتجب الدّین از آن دانشگاه با درجه عالى، دکترا گرفت.
دانشکده معقول و منقول آن روز (الهیّات کنونى) محدّث را به همکارى دعوت کرد و او در سال 1335 به آن ها پاسخ مثبت داد و تا1347 ـ زمانى که بازنشسته شد ـ با آن دانشگاه همکارى کرد و البتّه باید گفت که دانشگاه تهران چنان که باید از او بهره نبرد.([7])
او هرچند بیشترین سالهاى تحقیق و تدریسش را بیرون از حوزه علمیّه و «مدرسه» به معناى سنّتى و حوزوى اش به سر برد و اگرچه بامحیط و فرهنگ دانشگاهى آن روزگار سر و کار داشت و خود درس دبیرستانى و دانشگاهى خوانده و به مقام دکترى رسیده بود ولى از لحاظ رفتارى یک حوزوى اصیل ماند و شاید از همین جهت کمتر به «دکتر سیّد جلال الدّین محدّث» مشهور بود.([8])
در تحقیق و پژوهش اعتماد دانشوران را به خود جلب کرد که نتیجه آن اجازات علمى فراوانى بود که از استادان خود کسب کرده بود. او این اجازات را به دقّت در صندوقچه اى نگهدارى مى کرد ولى با تأسّف آن صندوقچه به سرقت رفت. البتّه پس از آن، اجازات چندى از عالمان دیگر گرفت که اجازه وى از شیخ آقابزرگ تهرانى و شیخ محمّد على دزفولى از جمله همانهاست.([9])
او فقط به دو جنبه از زندگى اهمیّت مى داد: یکى عبادت و اداى مناسک دینى و دیگرى کار علمى و تحقیقى، و تا آنجا که در توانش بود از کارهاى دیگر خوددارى مى کرد.
در زندگى شخصى با افراد اندکى رفت و آمد داشت و آنان نیز کسانى بودند که با علم نسبتى داشتند. از این افراد مى توان به سیّد نصرالله تقوى، محمّد قزوینى، عبّاس اقبال، سیّد هادى سینا، عبد الحمید بدیع الزّمانى، جمال الدّین اخوى و جعفر سلطان القرایى اشاره کرد.
بسیار کم سفر مى کرد. یک بار به سفر حج رفت و هر دوـ سه سال یک بار در تابستان به مشهد مى رفت.([10])
عشق و علاقه فراوانش به تحقیق و پژوهش هیچگاه کم نشد و حتّى با اینکه بدنش را به تیغ جراحان سپرد با آن کسالت به پژوهش ادامه داد و «نسائم الأسحار» را تصحیح و چاپ کرد.
او تا آخرین روز عمر خود از تحقیق و تصحیح دست برنداشت. از جار و جنجال و هیاهو، گریزان بود و شاید یکى از علّتهایى که باعث شد در هیچ روزنامه و مجله، مقاله اى ننویسد، همین باشد.
ویژگى هاى فردى
الف) پشتکار و همّت عالى:
او محقّقى تلاشگر و داراى پشتکارى عجیب بود. با اینکه کمتر از استاد بهره برد، به قلّه هاى رفیع علم دست یافت.
براى حلّ مشکلات کتابها، روزها وقت مى گذاشت. بعضى از کتابهایى که او تصحیح کرده است سالها طول کشیده اند ولى او هرگز خسته نشد و کار را به انجام رساند. کار تصحیح «تفسیر گازر» حدود 5 سال و «نسائم الأسحار» ـ با حجم اندک آن ـ حدود سه سال طول کشیده است.
همّت استاد در چاپ کتابها نیز ستودنى است، بسیارى از ساعتهاى عمرش را در چاپخانه ها گذراند. در هنگام چاپ تفسیر گازر بیشتر روزها، در چاپخانه مى ماند و همان جا ناهار مى خورد.([11])
ب) قدرشناسى:
سپاس محقّق از اشخاصى که از اثرشان استفاده مى کند، نشان امانت دارى و فروتنى است.
او در تشکر از عبدالعظیم قریب و مجتبى مینوى مى نویسد:
نگارنده از این دو استاد محترم استفاده شایان کرده است و صریحاً اعتراف مى کند که اگر مساعدت ایشان نمى بود تصحیح این دیوان (دیوان قوامى) به وضع حاضر براى وى میسّر نمى شد... .([12])
نیز در مقدمه «نقض»، از عبّاس اقبال بسیار تشکر مى کند و از امام جمعه خوى به خاطر اشاره به حدیثى، نام مى برد و سپاس خود را به او ابراز مى دارد.([13])
ج) روحیه نقّادى:
کتابهایى را مى بینیم که جز مقابله نسخه ها با یکدیگر بر روى آن ها کارى انجام نشده است در حالى که تصحیح غیر از مقابله کردن نسخ است. چند نسخه مختلف را از یک کتاب مقابله کردن و نسخه بدلها را با رموز و علامات نسخ، بدون تعیین راجح و مرجوح و صحیح و غلط، در حواشى ثبت کردن، کارى جز این نیست که چند نسخه را که در دست کسى جمع شده باشد دیگران هم ببینند، یا در حکم این است که کاتب نسخه اى، موارد حیرت و تردید خود را عینا تحویل خواننده بدهد تا هر کدام را که خود خواننده صحیح دانست اختیار کند. نسخه ها را باهم مقابله کردن و اختلافات آن را در حواشى ثبت نمودن، عمل کُتّاب و نُسّاخ است نه هنر اهل تحقیق و انتقاد. این عمل را احیانا ورّاقان قدیم و کتاب فروشان متأخر نیز انجام مى دادند و نمونه هاى آن در کتابهاى خطى و چاپى فراوان است.([14])
مرحوم ارموى درتصحیح تلاش داشت که متون را از تحریفات بپیراید و آن را چنان به صلاح آورد که گویا از زیر قلم مؤلّفش بیرون آمده است. او در این روش نگاه نقادانه داشت. هم درتصحیح متن دقّت کافى مى کرد و هم با رعایت ادب، کارهاى دیگران رانقد مى کرد و با کمال ادب و احترام از آنان یاد مى نمود و اشتباهات آنان را گوشزد کرد در این جابه برخى ازنقدهاى او اشاره مى کنیم:
1. نقدى برعبّاس اقبال آشتیانى (دیوان قوامى)
2. نقدى بر سیّدعلیخان مدنى (دیوان قوامى)
3. نقدى بر مرحوم محدّث قمى (دیوان قوامى ص224 ـ 229)
4. بیان اشتباه عبدالعزیز جواهرالکلام(دیوان قوامىص243)
5. بیان اشتباه حاج ملاّباقر واعظ تهرانى(دیوان قوامى ص 242ـ241).
د) عشق و علاقه به اهل بیت(علیهم السلام):
محبت او به اهل بیت بسیار بود. سه عنوان از بزرگ ترین آثارش ( تفسیر گازر، نقض و غارات) را به امام زمان (عج) اهدا کرده است. او شرح دعاى ندبه را به عشق اهل بیت(علیهم السلام) تألیف کرد و فقط به خاطر استشمام شمیم معارف اهل بیت(علیهم السلام)، کتاب «زادالسّالک» فیض کاشانى و «شرح مصباح الشّریعه» عبدالرزّاق گیلانى را تصحیح کرد، و حال آنکه این دو کتاب به ظاهر مشرب تصوّف دارند.([15]) او جمع اسم و کنیه حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) را فقط براى امام زمان(علیه السلام)جایز مى داند.([16])
آثار
مرحوم محدّث از معدود چهره هاى مقبولِ دو نهاد حوزه و دانشگاه است. آثار او در عین اینکه همه دینى هستند، ارتباط تنگاتنگى نیز با فرهنگ این مرز و بوم دارند که مى توان به تصحیح تفسیر گازر و تصحیح نقض اشاره نمود. تفسیر گازر علاوه بر اینکه تفسیر قرآن کریم است نثر آن از جهت قدمتِ نثر نویسى و ترجمه قرآن و... مورد توجّه پژوهشگران زبان فارسى است کتاب نقض، که یک متن فارسى قرن ششم است. محدّث، با تصحیح این گونه آثار، دین خود را به فرهنگ این ملّت و زبان فارسى ادا کرده است.
او محققى توانمند و تلاشگر بود. مى توان فعالیتهاى او را در تحقیق و پژوهش که بیش از هفتاد اثر است به سه دسته تقسیم کرد:
1. تصحیح 2. تألیف 3. ترجمه.
الف) تصحیح
دوره اى که محدّث در آن مى زیست، از درخشان ترین دوره هاى دانشگاه تهران محسوب مى شود و اگر بگوییم که دانشگاه، دیگر مثل آن دوران را نخواهد دید، سخنى به گزاف نگفته ایم. دوره اى که در آن بزرگانى مثل جلال الدّین همایى، بدیع الزّمان فروزانفر، محمّد قزوینى، عبّاس اقبال، محمّد تقى بهار و سیّد نصرالله تقوى (اخوى) گامهاى بزرگى براى احیاى فرهنگ این مرز و بوم برداشتند.
اگر چه در آن میان افرادى بودند که حسّ ملّى گرایانه شان بیش از احساس دینى آنها بود ولى از آنجا که ملیّت این مرز و بوم با فرهنگ اسلام، بخصوص تشیّع، گره خورده، در بسیارى از موارد، آن ها ناخواسته در حوزه دین نیز کتابهایى را تصحیح کرده اند.
تفاوت ارموى با جمعى از محقّقان روزگار خودش اشتغال معتقدانه او به متون دینى است. کتابهایى که مرحوم محدّث تصحیح کرده از لحاظ موضوعى بسیار متنوعند که به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1. تفسیر
تفسیر «جِلاء الاذهان و جَلاء الاحزان» معروف به تفسیر گازر، تألیف سیّد غیاث الدّین جمشید گازر و ابوالمحاسن بن حسن جرجانى، از تفاسیر معتبر شیعه است. این تفسیر خلاصه تفسیر ابوالفتوح رازى است که با اضافاتى نگاشته شده است. وى مطالبى از نظم و نثر و اخبار شیعه مخصوصا راجع به فضایل سوره ها بر مطالب ابوالفتوح افزوده است.
اهمیّت تفسیر گازر:
این تفسیر براى فارسى زبانان از نقطه نظر ملّیت و فرهنگ، اهمیّت شایان و مقام بسزایى دارد و آن به فارسى سلیس و شیرین بودن آن است. شاید این تفسیر تا حدّى لطیف تر و شیرین تر از تفسیر شریف ابوالفتوح نیز باشد زیرا چون بعد از آن نوشته شده، پخته تر و آسان تر و در بیان مراد و فهم مطالب روشن تر است. سعید نفیسى مى نویسد:
طبع و نشر تفسیرهاى فارسى مخصوصا آنها که از زمانهاى قدیم مانده است، گذشته از اجر معنوى، فواید ادبى گوناگون را به ما مى رساند زیرا در این کتابها از موضوعهایى بحث کرده اند که در کتابهاى رایج تاریخ و ادبیات و غیره اثرى از آنها نیست و ناچار عده کثیرى لغات و اصطلاحات و تعبیرات و تلفیقاتى از زبان فارسى به کار برده اند که در جمع آورى و تدوین فرهنگ این زبان بیش از آنچه تصور برود اهمیّت دارد.([17])
پس، علاوه بر آنکه این کتاب از جنبه معنا و تفسیر، کلید فهم قرآن و ترجمان کلام یزدان است و این خود مقامى است که به عقیده ما مسلمانان بالادست و مافوق ندارد از جنبه لفظ و تعبیر نیز پایه اى بس بلند و مرتبه اى بسیار ارجمند دارد زیرا از متون مهم نثر فارسى است، به طورى که مى توان گفت: گنجى سراسر گهر و درجى لبالب دُرَر است. این جنبه اگر چه قابل مقایسه با جنبه نخستین نیست، لیکن در حدّ خود قدر و قیمتى بسزا و ارزش و اهمیتى گرانبها دارد، چنان که بر اهلش پوشیده نیست مخصوصا با توجّه به اینکه ابوالمحاسن در همه جا به تلخیص و اختصار مطالب ابو الفتوح نپرداخته، بلکه در پاره اى موارد به جاى لغاتى که ابو الفتوح به کار برده، لغات دیگرى که مفید همان معنى بوده، آورده است. پس از این جهت نیز مى توان گفت: این کتاب از منابع مهم لغوى و گنجینه هاى ارزشمند لغت فارسى است.([18])
سبب نشر تفسیر گازر:
محدّث ارموى در سال (1376 هـ .ق.) به زیارت امام رضا(علیه السلام) مشرف مى شود. در این سفر یکى از دوستانش پیشنهاد مى کند: باهم کتابى را چاپ کنند که براى دین و دنیاى مسلمانان مفید و براى آنان مایه ثواب جاودانى و نیکنامى دو جهانى را در پى داشته باشد. محدّث، جلاء الاذهان را انتخاب مى کند زیرا به نظرش مى آید که بى شبهه در چاپ و نشر آن، رضاى خالق و صلاح مخلوق هست. محدّث کتاب را به امام زمان (عج) اهدا مى کند.([19])
تصحیح کتاب حدود پنج سال طول مى کشد. مقدمه بلند مصحّح شامل معرفى مؤلف و مؤلَف و مقایسه بین دو تفسیر گازر و ابوالفتوح است. محدّث در مقدمه مى گوید: جرجانى تفسیر ابوالفتوح را که شاید از جهت جامعیت منحصر به فرد باشد شیره کشى کرده و چنان به خوبى از عهده برآمده که مورد تحسین اهل فن گردیده است.([20]) و حیرت مى کند از این که، چرا مصنف نامى از ابو الفتوح رازى نمى برد.([21]) ولى در تکمله جلد یازدهم به اشتباه خود پى مى برد و از سخن خود بر مى گردد.
کار دیگر ایشان در تفسیر، تصحیح تفسیر شریف لاهیجى، تألیف بهاءالدّین محمّد بن شیخ على شریف لاهیجى است. این تفسیر چهار جلد است که جلد سوم و چهارم آن را مرحوم دکتر محمّد ابراهیم آیتى تصحیح کرده است.([22])
2. حدیث
الف) تصحیح محاسن برقى، تألیف ابوجعفر احمد بن محمّد بن خالد برقى.
کتاب محاسن از کتابهاى حدیثى معتبر شیعه است و از مصادر اصول کافى به شمار مى رود. قاضى نورالله شوشترى معتقد است امّهات کتابهاى حدیث امامیه را باید شش کتاب دانست که پنجمین آن محاسن برقى است.([23])
مصحّح در معرفى برقى، مقدمه اى طولانى دارد و تصریح مى کند: «او اوّلین کسى است که پرچم شیعه را در «رى» برافراخت».([24])
همچنین در مقدمه به گفتار کسانى که به برقى ضعفهایى را نسبت داده اند، اشاره مى کند و به ردّ آن ها مى پردازد. مثلا، این گفته که: برقى به جبر و تشبیه قایل بوده را نقد و بررسى کرده است.
ب) تصحیح شرح فارسى «شهاب الأخبار» (کلمات قصار پیغمبر خاتم(صلى الله علیه وآله)) تألیف قاضى قضاعى.
این کتاب شرحى است بر شهاب الأخبار قاضى قضاعى لیکن چون آغاز و انجام آن ناقص است (مقدمه اش مفقود شد و کتاب از اوّلین حدیث شروع مى شود) معلوم نمى شود که شارح کیست، همین قدر معلوم مى شود که وى شیعى دوازده امامى بوده و به سال (690 هـ .ق.) آن را نوشته است.([25])
محدّث در سبب نشر این کتاب گوید:
1. این کتاب شرح کلمات طیبه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)است، پس هر مسلمانى از ملاحظه آن بهره مند و از مطالعه آن کامیاب تواند شد.
2. این اثر به نثر شیرین فارسى تألیف شده است و فارسى آن به روش و اسلوب فارسى سلیس شیواى قرن هفتم هجرى به رشته تحریر درآمده است و پختگى و حلاوت نثر فارسى آن عصر محتاج به شرح و بیان نیست.
3. نسخه هاى آن بسیار اندک و نایاب است، به طورى که اگر چاپ نمى شد بیم آن مى رفت که کتاب یک دفعه از میان برود و دستخوش حوادث روزگار گردد و این خود ضایعه بزرگ و جبران ناپذیرى است.
4. مهیّا شدن امورى از جمله پیدا شدن نسخه اى بسیار قدیمى از این کتاب.([26])
محدّث، کتاب دیگرى که در این موضوع تصحیح کرده، تصحیح شرح فارسى «غرر الحکم و درر الکلم آمدى»، تألیف جمال الدّین خوانسارى است که انتشارات دانشگاه تهران، آن را در شش جلد به ضمیمه یک جلد فهرست، چاپ کرده است.
3. کلام
الف) میزان الملل تألیف على بخش میرزا قاجار. (کتابى جدلى ـ کلامى)
این کتاب اوّلین کتاب چاپى محدّث است که در سال (1324هـ .ش.) چاپ شده است.
مؤلّف کتاب انگیزه خود را از تألیف، «هدایت جوانان هم مذهب و هموطن و تشیید پایه دین و مذهب ایشان به وسیله اثبات حقّانیت دین اسلام و مذهب جعفرى و نصیحت و اندرز به ایشان»([27]) مى داند.
این کتاب با نثرى زیبا و خواندنى، ارزش چاپ مجدّد را دارد.
مؤلّف، از تحصیل کرده هاى دارالفنون و فرنگ دیده است براى همین هم، در استفاده از ضرب المثل ها و آوردن شاهد مثال، زبانى اجتماعى دارد. بخش اوّل کتاب، بیشتر مباحث عقلى است و بخش دوم، به زندگى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)اختصاص دارد.([28])
محدّث این کتاب را به امر آیت الله سیّد کاظم موسوى تبریزى، تصحیح و به ایشان نیز اهدا کرده است. وى در مورد تصحیح این کتاب مى گوید:
در تصحیح قسمت اوّل کتاب بیشتر از قسمت آخر سعى کردم، براى اینکه حالات خاتم الانبیا(صلى الله علیه وآله)در کتابهاى معتبر عربى و فارسى مشروحاً و ملخّصاً بیان شده است، هر که طالب باشد، به آسانى مى تواند دسترسى پیدا کند، به خلاف قسمتهاى اوّل که سبب نشر کتاب، آن ها مى باشد زیرا مطالعه مطالب مندرج در قسمت اوّل، براى غالب افراد جامعه شیعه و مخصوصا نوع جوانان، بسیار مفید به نظر مى آمد، نگارنده نیز، در تصحیح آن در حدّ امکان سعى کرد و از تصرّف و مداخله در کتاب خوددارى نمود.([29])
ب) الصّوارم المهرقة فى نقد الصواعق المحرقة، تألیف قاضى نورالله شوشترى.
این کتاب ردّ «صواعق المحرقة» ابن حجر هیثمى است. شوشترى در این کتاب تنها خلافت ابى بکر را بررسى کرده است. او مى گوید: «وقتى بطلان حقّانیت ابوبکر ثابت شد، همان سخن در خلافت عمر نیز صادق است. و بطلان اوّل لازم مى آورد بطلان دومى را و همچنین سخن در خلافت عثمان».([30])
محدّث زندگى نامه مؤلّف را با نام «فیض الإله فى ترجمة قاضى نورالله» ـ براى ادا کردن حقّ این سیّد بزرگوار بر شیعه و ایفاى وظیفه شکر در مقابل آنچه از احسان او بر ما لازم است آید ـ همراه با این کتاب چاپ کرده است.
4. تاریخ
الف)النّقض و تعلیقات آن.
در میان کارهاى محدّث که همه شاخص است تصحیح و تحشیه النّقض([31]) و نگارش تعلیقات گرانبار آن، از همه شاخص تر است. محدّث ارموى با تحقیق درباره النّقض، به افق تقریبا فراموش شده اى([32]) در تحقیق و تصحیح متون دست یافت.
در سلسله کارهاى آن مرحوم آثارى چون محاسن برقى قرار دارد که از حیث اهمیّت، اخترى درخشان و پرتو افشان در سپهر حدیث نامه هاى شیعى و بنیادهاى حدیثىِ مذهب به شمار مى رود و آثار دیگرى چون «الأصول الاصلیة»، تألیف فیض، «الغارات»،... که هر کدام براى صاحب اثر کارنامه درخشنده اى هستند امّا با این همه، النّقض از جهت مجموع ویژگى هاى یک اثر تحقیقى (محتوا، پایگاه مؤلّف، شیوه تحقیق مصحّح، کامیابى نهایى، تحقیق، جلب توجّه اهل پژوهش) پایگاهى یگانه و منحصر به فرد دارد، از جهت زحمتى که مصحّح براى تحقیق آن کشیده و عمرى که بر سرش نهاده و این که حقیقتا این متن کرامند به دست وى «احیا» گردیده، در ذهن پژوهندگان و کتابشناسان و متتبّعان، نام «محدّث ارموى» و نام «النّقض» هریک یادآور دیگرى است.([33])
افزون بر ارزش مذهبى النّقض ـ که در ردّ کتاب یکى از عالمان اهل سنّت است که بر شیعه تاخته بودهـ از آن لحاظ که یکى از متون قدیم فارسى است که فقط چند سالى بعد از چهار مقاله: نظامى عروضى و مقامات حمیدىتألیف شده و مشتمل بر بسیارى از مطالب مهم تاریخى و ادبى است، نسخه اى بسیار نفیس و گرانبهاست.([34])
محدّث، هدف از تصحیح النّقض را «احیاى یکى از گنجینه هاى فکرى مسلمانان مى داند که داراى فواید کلامى و تاریخى و رجالى و ادبى و جغرافى است و پنجاه و چند سال قبل از حمله مغول تألیف شده است».([35])
آشنایى محدّث با النّقض
او در جوانى زمانى که به مطالعه «مجالس المؤمنین» قاضى نورالله شوشترى ـ که نقض یکى از منابع آن است ـ مشغول بوده با کتاب النّقض آشنا مى شود. و علاقه شدیدى به آن احساس مى کند و آرزوى مطالعه آن را در سر مى پروراند.
بعد از شروع جنگ جهانى دوم که به تهران برمى گردد، روزى مى شنود که نسخه اى از این کتاب نزد محمّد قزوینى است. به نزد او رفته و علاقه خود را به آن کتاب شرح مى دهد. قزوینى، با خوشرویى او را مى پذیرد و نسخه کتاب را ـ که با عباس اقبال آشتیانى مشغول تصحیح بوده اند و به خاطر موانعى کار تعطیل شده بوده ـ به محدّث مى دهد.
بعد از این که محدّث شروع به تصحیح کتاب النّقض مى کند، مرحوم جواد کمالیان به اتّفاق هانرى کربن فرانسوى ـ رئیس انستیتوى ایران و فرانسه، که از موضوع باخبر شده بودند ـ نزد محدّث آمده و پیشنهاد مى کنند که این کتاب را در فرانسه چاپ کنند و هزینه اش را نیز انستیتو بپردازد.
محدّث در این باره گوید:
من از باب تردیدى که داشتم پاسخ را در ردّ و قبول این پیشنهاد به بعد موکول کردم و براى مشورت پیش مرحوم قزوینى رفتم و موضوع را با او درمیان نهادم. آن مرحوم به هیچ وجه مصلحت ندانستند و فرمودند که: «این کتاب چهره مذهبى دارد، پاى معارضه سنّى و شیعه در میان است. مؤلّف آن، که یک عالم شیعى است در مقامِ ردّ تهمتهایى است که یک عالم سنّى مذهب، به جهل، به آیین تشیّع وارد مى کند. با این وصف اگر در پاریس و یا در دیگر شهرهاى بلاد فرنگ به چاپ برسد و انتشار یابد ناچار رنگ سیاست به خود خواهد گرفت...بدیهى است که در این صورت در انظار مردم، کم عیار و بى مقدار خواهد شد و از ارزش و اعتبار واقعى آن خواهد کاست، هنوز در مملکت ما اشخاصى هستند که نشر و اشاعه این قبیل آثار را از فرایض و وظایف حتمیّه خود مى دانند»...آن مرحوم در انکار این امر به حدّى اصرار فرمود که من از گفته خود پشیمان و بسیار شرمنده و خجل شدم و در ملاقات بعدى به مرحوم کمالیان پاسخ منفى داده و مشغول کار خود شدم.([36])
محدّث در تمام عمر به کتاب «النقض» مى اندیشید و براى آن مطلب جمع مى کرد و تحقیق مى نمود.([37])
به دو نمونه از کارهاى محدّث که بیشترین انگیزه در تصحیح آن ها حلّ مشکلات نقض بوده است اشاره مى کنیم:
1. تصحیح دیوان ابى الرّضا راوندى (سیّد ضیاءالدّین ابوالرضا حسنى راوندى کاشانى).
این دیوان مشتمل بر یکهزارو نهصد و پانزده بیت است که پنجاه بیت آن، اشعارى است که دیگران گفته اند.([38])
این کار محدّث با دیگر کارهاى او از جهت این که تعلیقات آن به دو زبان عربى و فارسى است، متفاوت است. تعلیقات عربى شامل توضیح لغات مشکل و نکات ادبى دیوان است تعلیقات فارسى تألیف جداگانه اى است. این تألیف با عنوان فوائد تاریخى و رجالى دیوان، نوشته شده است.
سبب چاپ دیوان
او در مورد چاپ این دیوان مى گوید:
پس از آنکه موفّق به چاپ کتاب النّقض شدم، دیدم در آن مشکلاتى وجود دارد که بدون مراجعه به کتابهایى که در عصر مؤلّف نوشته شده اند، به حلّ آن ها موفّق نمى شوم... و این دیوان که داراى مطالبى بود که بعضى از مشکلات النّقض را حلّ مى کرد و از طرفى فواید دیگرى بر آن مترتب بود.
این کتاب در حکم یک تاریخ قدیمى براى بلاد کاشان به شمار مى رود.([39])
2. تصحیح دیوان قوامى رازى ( شرف الشّعرا بدرالدّین قوامى رازى از گویندگان نیمه اوّل قرن ششم هجرى).
او در سبب چاپ و نشر این دیوان مى گوید:
بعد از آنکه نگارنده به طبع و نشر کتاب النّقض موفّق شد، به مطالب بسیارى برخورد کرد که مشکلات آن ها به جز با مراجعه به تألیفات معاصران شیخ قابل حلّ نبود ناچار نگارنده به مقام فحص از این آثار برآمد...چون نگارنده دیوان حاضر را از نظر گذرانید، معلوم شد که قسمتى از آن مشکلات با مراجعه به آن دیوان حلّ مى شود. بنابراین به طبع و نشر آن مبادرت کرد.([40])
ب) نسائم الأسحار من لطائم الأخبار در تاریخ وزرا، تألیف ناصرالدّین منشى کرمانى به سال 725 هـ .ق.
بعد از آن که محدّث براى تدریس به دانشگاه تهران مى رود، مرحوم فروزانفر از او مى خواهد که یکى از دو کتاب مهمّ ادبى ـ تاریخى «ربیع الأبرار زمخشرى»، یا «خریدة القصر» عماد کاتب (قسمت مربوط به ایران) را تصحیح کند ولى محدّث به جهت بیمارى و اینکه پزشکان او را از پرداختن به امور علمى اى که مستلزم اعمال نظر دقیق است، منع کرده بودند از پذیرفتن آن دو امتناع مى کند و اجازه مى خواهد که کتاب کم زحمت ترى را انتخاب کند و نسائم الأسحار را پیشنهاد مى کند که تصویب مى شود. ولى بعد از شروع کار معلوم مى شود که اصلاح و تصحیح این نسخه کم حجم پرمعنا نیز ـ مخصوصا با توجّه به مجهول المؤلف بودن آن ـ کار طاقت فرسایى بوده است.([41]) محدّث براى قدردانى از فروزانفر، این اثر را به او اهدا مى کند.
تصحیح این کتاب از چند جهت داراى ارزش است:
1. این کتاب مجهول المؤلّف بوده([42]) و محدّث با تحقیق، مؤلّف آن را تعیین کرده است. او مى گوید:«تعیین مؤلّف آن، قریب سه سال فکر مرا مشغول کرده بود و قسمت عظیمى از وقت مرا به خود گرفته بود که نشر این کتاب از آن جهت به تأخیر افتاد».([43])
2. او با تحقیق در کتاب نسائم الأسحار و مراجعه به کتاب سمط العلى و درّة الأخبار، ثابت کرده است که مؤلفِ هر سه کتاب، یک نفر است. دلیلها و براهین این امر را به طور مبسوط در مقدمه کتاب آورده است.([44])
همچنین به علّت مراجعه به «سمط العلى» و «درّة الأخبار»، بعضى از غلط هاى آن ها را اصلاح و چنین آرزو مى کند: «بى میل نیستم که این سه کتاب یعنى نسائم و درّه و سمط را به تصحیح کامل، در یک مجلد، بار دیگر به طبع رسانم».([45])
محدّث این کتاب را از چند جهت تحسین مى کند:
1. مؤلّف نسائم الأسحار، در شرح حال اشخاص پا را از حدّ اعتدال بیرون ننهاده و به مدح و قدح بى مورد نپرداخته است.
2. موضوعات مهم را که لازم بوده در شرح حال اشخاص آورده است.
3. چون مؤلّف در ادبیات بسیار قوى بوده، مطالب را، به بیانى رسا و عبارتى زیبا و سبکى نمکین و طرزى دلنشین ادا کرده است.
4. از مآخذ مهم و معتبر پیشین بهره برده است.
ج) تصحیح کتاب الغارات، تألیف ابو اسحاق ابراهیم ثقفى کوفى.
مؤلّف الغارات، ابتدا زیدى مذهب بوده ولى بعدها به اصفهان ـ که ناصبى ها در آن فراوان بودند ـ آمد تا کتابهاى خود را در آنجا روایت کند. عالمان قم از جمله احمد برقى از او خواستند که به قم بیاید ولى او نپذیرفت.
الغارات، که تنها کتاب باقى مانده از آثار ابواسحاق ثقفى است، غارتهاى سپاهیان معاویه را بازگو مى کند زمانى را ـ مقطع تاریخى میان نهروان و شهادت امام على(علیه السلام) ـ که براى تضعیف هر چه بیشتر عراق به چپاول و ایجاد ناامنى مى پرداختند. وى افزون بر الغارات در مورد زندگى و شخصیّت امام على سخن گفته است.
تعلیقات محدّث بر این کتاب، بیش از دو برابر حجم اصل کتاب است و مقدمه اى نسبتا طولانى در معرفى مؤلّف آن آورده است.
عزیزالله عُطارُدى درباره ارزش کار محدّث مى نویسد:
جامع ترین شرح حال و آثار مؤلّف غارات، نوشته هاى مرحوم استاد سیّد جلال الدّین محدّث (رضوان الله علیه) است.
...آن استاد بزرگوار همه مصادر و مآخذ را در این موضوع دیده و بررسى کرده و تحقیق بسیار جامعى انجام داده و جایى براى محقّقان باقى نگذاشته است.([46])
5. رجال
الف) فهرست منتجب الدّین، تألیف منتجب الدّین على بن ابى القاسم قمى.
این کتاب از کتابهاى معتبر رجالى شیعه است.
منتجب الدّین از میان آثار مفیدى که از خود به یادگار نهاده، با نگارش کتاب کوچک خود (فهرست منتجب الدّین ) حقّ بزرگى بر گردن علماى شیعه دارد. او به وسیله این کتاب، نام گروهى از علماى اعلام و زعماى اسلام را در صفحه روزگار زنده نگاه داشته است. نظر به اهمیّت کتاب، بزرگان شیعه پیوسته به نسخه بردارى و نقل روایت و حفظ نسخه آن مبادرت کرده اند. چنان که شهید اوّل شخصا به نسخه بردارى از این کتاب پرداخته است.
سبب تصحیح فهرست منتجب الدّین
محدّث به حضور مرحوم آیت الله بروجردى مى رسد. ایشان چند کتاب را نام مى برند و به محدّث پیشنهاد مى کنند که یکى از آن ها را تصحیح کند ولى از آنجا که محدّث مشغول تصحیح تفسیر گازر بوده، از قبول آن ها عذر مى آورد، و انجام آن ها را موکول به فراغت از آن کار سنگین مى کند.
محدّث مى گوید:
ولى چون این امتناع من تا حدّى خلاف ادب و اخلاق به نظر مى رسید، عرض کردم: نظر به علاقه اى که به علم رجال دارم و با کتاب فهرست منتجب الدّین مأنوس بوده ام و مخصوصا در تصحیح النّقض، بر حسب ضرورت از اوّل تا آخر و مکرّر در مکرّر، با نهایت دقّت و مراجعه به نسخ قدیمى، آن را مطالعه کرده ام، و به اهمیّت آن بیش از پیش پى برده، مقام و ارزش آن را چنان که شاید و باید فهمیده ام مایلم که به چاپ آن بپردازم و اگر حضرت عالى کتاب مرتب شده خود را لطف کنید، من حاضرم آن را ملاک قرار داده و کتاب را تصحیح کنم.([47])
آقاى بروجردى کتاب را به ایشان مى دهند، ولى متأسفانه قبل از این که این کار به انجام برسد بدرود حیات مى گویند.
مرحوم ارموى در (1342 هـ .ش.) تحقیق این کتاب را به عنوان پایان نامه دکترا، در علوم منقول، تقدیم دانشگاه تهران نمود که پس از بررسى، با درجه ممتاز مورد قبول واقع شد و به دریافت مدرک دکترا نایل گردید.([48])
آن مرحوم در نظر داشت مجدداً این تعلیقات را بررسى کند ولى افسوس این فرصت را نیافت.([49]) این کتاب بالاخره در سال (1365 هـ .ش.) به همّت دکتر سیّد محمود مرعشى و به کوشش محمّد سمامى حائرى چاپ شد.
کارهایى که محدّث در تصحیح فهرست منتجب الدّین انجام داده اند عبارتند از:
1. شرح زندگى منتجب الدّین.
2. تعلیقه و شرح زندگى بسیارى از رجال و خاندانهاى معروف که در فهرست آمده است، از جمله: خاندان راوندى، خاندان عجلى، عبد الجلیل رازى و... .
مجموع این تعلیقات، خود کتابى است که نیاز است فهرست بندى شده و موضوعات آن از هم تفکیک شوند.
3. ذکر موارد استفاده ابن حجر عسقلانى و صاحب لسان المیزان، از کتاب تاریخ رىِ منتجب الدّین، که حدود 47 مورد بوده است.([50])
4. ذکر موارد استفاده رافعى از منتجب الدّین، که حدود 24 مورد است.([51])
شایان ذکر است که رافعى، شاگرد منتجب الدّین بوده و گویا منتجب الدّین نزد وى تقیّه مى کرده است.([52])
5. تألیف مقاله «فایده علم تاریخ».([53])
6. عرفان
الف) تصحیح شرح فارسى «مصباح الشّریعة» و «مفتاح الحقیقة»، از عبدالرزّاق گیلانى.
مصباح الشّریعة را عدّه اى از عالمان شیعه معتبر مى دانند و به آن اعتماد مى کنند. سیّدبن طاووس و شهیدثانى از آن جمله هستند. در مقابل عدّه اى از دانشوران آن را مورد اعتماد و قابل استناد نمى دانند که شیخ حرّ عاملى از این گروه است.
هر کدام از این دو گروه براى سخن خود، دلایل و براهینى دارند که علاقه مندان مى توانند به مقدمه محدّث در شرح مصباح الشّریعة، مراجعه کنند.
محدّث بعد از نقل سخن عالمان چنین نظر مى دهد:
این کتاب با این که بدین وضع و کیفیت و اسلوبى که هست، به طور قطع و یقین نمى تواند از حضرتِ صادق(علیه السلام) باشد و دلایل این مطلب در هر باب، از ملاحظه عبارات آن باب، که متن کتاب است، مشهود و هویداست... .([54])
نیز در جاى دیگر مى گوید:
امر در این قبیل، شاید همان طور باشد که میبدى در مقدمه شرح دیوان منسوب به امیر المؤمنین(علیه السلام) گفته است:« هر چند که به یقین معلوم نیست که این بحر از خاشاک شعر، غیر صافى است اگر یک بیت شعر اوست مرا در دنیا و عقبى کافى است».([55])
محدّث، رساله نیّت، از آقا جمال الدّین خوانسارى را نیز به ضمیمه این کتاب چاپ کرده است.
از کارهاى سودمند محدّث در این کتاب، افزودن باب 69 است بابى که به نام معرفة الائمة، در مصباح الشّریعة بوده و بعضى از منحرفان و دسیسه کاران آن را از بعضى نسخه ها انداخته و باب «معرفة الصّحابه» را به جاى آن گذارده بودند.
ب) آثار تألیفى
محدّث ارموى در کنار سالها تحقیق و تصحیح، چند کتاب نیز تألیف کرد که مى توان به کتابهاى زیر اشاره کرد:
1. کشف الکربة فى شرح دعاء النّدبة
او به جهت ارادت بى شائبه و عشق بى کرانى که به ساحت مقدّس خاندان وحى داشت، به خصوص امام زمان (عج)، چند عنوان از بزرگ ترین کارهاى خود را به ساحت آن عزیز اهدا کرد و به تألیف شرحى بر دعاى ندبه پرداخت. دکتر على محدّث، فرزند مؤلّف، در مورد این کتاب مى گوید:
این کتاب نتیجه شصت سال کار آن فقید است. او به دعاى ندبه عشق فراوانى داشت و از آغاز جوانى خود به آن دعا اهتمام مى نمود. از چند تن از استادان خود خواسته بود آن را شرح نمایند که ایشان نیز خواسته او را اجابت نمودند. یکى از آنان آن را در ارجوزه اى منظوم ساخت. آن شروح در کتابخانه او موجود است و در الذریعه شیخ آقابزرگ تهرانى معرفى شده است.
خود آن فقید، چون آن شروح را کافى و شافى نیافت، از همان دوره جوانى به شرح دعاى ندبه اهتمام ورزید و تا آخر عمر به آن مشغول بود. خصوصا در اواخر عمر چند سالى مستقیما به آن پرداخت ولى از آنجا که آن مرحوم، وسواس عجیبى داشت که مطلبى را فروگذار نکند، موفّق نشد تألیف آن را خود به پایان برد و به چاپ رساند.([56])
2. شرح بر «الأصول الأصلیة» فیض کاشانى شرحى است مفصل بر آن کتاب که در جوانى نوشته شده است.
3. برگ سبز، که جُنگ نظم و نثر است و تألیف آن 10 مرداد 1329 شروع شده است.
4. ایمان و رجعت، در چهار جلد.
5. تشریح الزّلازل بأحادیث الأفاضل
6. عشق و محبت
این کتابها تاکنون چاپ نشده اند.
ج) ترجمه
ترجمه «وسیلة القربة فى شرح النّدبة» که تاکنون چاپ نشده است.
محدّث ارموى به چاپ آثار ماندگار عالمان اقدام مى کرد مثلاً «الفصول الفخریة فى اصول البرّیة»، تألیف نسّابه معروف جمال الدّین احمد بن عنبه (مؤلّف عمدة الطالب ) را، با تصحیح سیّد کاظم موسوى به چاپ رساند. این کتاب علاوه بر مقدمه محدّث، مقدمه اى نیز از جلال الدّین همایى دارد.
شیوه تصحیح و نگارش محدّث
ایرج افشار در این باره مى گوید:
محدّث اصلاً مقاله نویس نبود و از او هیچ نوشته مستقل کوتاه ندیده ایم. در مقدمه نویسى بر کتابها و تعلیقه نویسى بر متون، سلیقه و رویه اى خاص داشت. از یک مطلب چون متوجّه مطلب دیگر مى شد، آن مطلب تازه یاب را که خود مفید مى یافت، در نوشته خویش وارد مى کرد و از دراز شدن و چند مطلبى شدن موضوع پرهیز نداشت. این است که تعلیقه هایش بر کتابها مملو است از اطّلاعات متنوع و مفید و اکثرا به طور تداعى.([57])
جویا جهانبخش نیز مى نویسد:
شیوه تصحیح استاد محدّث، تا اندازه زیادى سنّتى و قدمایى و دست کم متأدب به بعضى آداب نگارشى و نگرشى عالمان سلف بود.
مقدمه هاى او بر تصحیح هایش، معمولا آکنده از اقوال اصحاب تراجم و عین عبارات مآخذ اصلى و از تبویب و تحریر امروزینه کم بهره است...سیماى مقدمه هایى که به قلم ایشان رقم زده شده، بیشتر یادآور مرقومات متتبعان قدیم و میراث پیشینیان است... .
مرحوم محدّث گاهى زمام قلم را رها کرده، در مقدمه اى که به زبان فارسى مى نوشت، عناوین و حتّى بعضى بخشها را به عربى تحریر مى کرد.
به هر حال این مقدمه ها نمودار توغّل آن مرحوم در متون قدیم و مصادر عمده و معتبر است که سخت کوشانه مورد بحث و فحص بلیغ قرار داده است.
یکى از نمونه هاى توجّه مرحوم محدّث به مصادر و منابع اصلى و لزوم رجوع به آن ها، فهرستى است که براى اسماء رجال التّدوین رافعى ترتیب داده و منتشر کرده و چنان که استاد جمشید سروشیار، براى بنده از خود آن مرحوم نقل مى کردند ـ به سبب سنّى زدگى متن «التّدوین» از تحقیق آن، تن زده است.([58])
در حدیث دیگران
محدّث ارموى با تلاش و کوشش خود بسیارى از دانشوران را به تحسین واداشته است. آیت الله سیّد موسى شبیرى زنجانى مى گوید:«آقاى محدّث، کلامشان جدّاً مورد اعتماد است...».([59]) و او را با عنوان دانشمند معاصر از اشخاص کم نظیر در تتبّع و استقصا مى داند.([60])
مرحوم آقا بزرگ تهرانى او را «عالم، ادیب و مصنّف چیره دست» مى داند.([61]) و آقاى اشکورى محبت او را به اهل بیت چنین مى ستاید:
آن مرحوم شدید التعصّب بود در ولایت اهل بیت و معتقد بود که حقّ یافت نمى شود مگر در احادیث مأثوره از ایشان و اسلام صحیح ممکن نیست مگر به پیروى از ایشان و گرفتن از آن ها و براى همین سخت دفاع مى کرد از مذهب اهل بیت.([62])
عزیزالله عطاردى مى نویسد:
«استاد، سیّد جلال الدّین محدّث، مردى محقّق و سخت کوش بود و در کار خود بسیار مهارت داشت...».([63])
ایرج افشار او را چنین وصف مى کند:
از صفات بارز محدّث در تصحیح متون تجسّس متوالى و متداوم و خستگى ناپذیرش در جمع آورى نسخ متونى بود، که قصد تصحیح آن ها را مى کرد. او در این راه هر نوع کوشش را مى پسندید و به هر وسیله متشبّث مى شد تا نسخه هاى مورد احتیاج را به دست آورد و پس از آن، در تصحیح و حل مشکلات متن به این و آن و هر مطّلعى که مى شناخت مراجعه مى کرد.([64])
وفات
او سرانجام بعد از سالها تحقیق، تصحیح و تألیف، در روز شنبه پنجم آبان ماه 1358 مقارن پنجم ذیحجة الحرام (1399 هـ .ق.) بدرود حیات گفت و در جوار حرم حضرت عبد العظیم حسنى و امامزاده حمزه موسوى، جلو مقبره ابوالفتوح رازى و نزدیک دو محدّث بزرگوار: خندق آبادى و محلاّتى، به خاک سپرده شد.
[1].تعبیر از فرزند محدّث ارموى است. (ر. ک: تعلیقات نقض، ص هفت.)
[2]. تعلیقات النّقض، ص هفت.
[3]. مجله آینده، 1358 هـ .ش، سال ششم، ص 308، به نقل از فرزندِ مؤلّف، على محدّث.
[4].مجله آینده، ص951.
[5]. از چشم برادر، شمس آل احمد، چاپ اوّل، تابستان 69، انتشارات کتاب سعدى قم.
[6]. مجله آینده، سال پنجم، ص951.
[7]. همان.
[8]. فصلنامه میراث، سال دوم، ش1و2، ص74، سال 1378، جویا جهانبخش.
[9]. تعلیقات النّقض، ج1، ص ده.
[10]. همان، ص«نه».
[11]. همان.
[12]. دیوان قوام الدّین رازى، ص«کو».
[13]. الغارات، ج2، ص745.
[14]. غنا و موسیقى، ج1، ص شانزده، به نقل از جلالالدّین همایى .
[15]. آینه میراث، ص74.
[16]. دیوان قوامالدّین رازى، ص209.
[17]. تفسیر گازر، ج1، مقدمه، ص«مج».
[18]. تفسیر گازر، ج11، ص493.
[19]. همان، ج11، ص 518 و 519.
[20]. همان، ج1، مقدمه، ص«مب».
[21]. همان، ص«یج».
[22]. تعلیقات النّقض، ج1، ص«شانزده».
[23]. محاسن برقى، مقدمه، ص«ى».
[24]. همان، مقدمه.
[25]. شهاب الاخبار، ص«أ»، چاپ دوم 1361، انتشارات علمى و فرهنگى.
[26]. شرح فارسى شهاب الاخبار، مقدمه، ص«یج».
[27]. میزان الملل، ص12 و 111.
[28]. رسول جعفریان در نقد و معرفى این کتاب مقالهاى نوشته است (مقالات تاریخى).
[29]. میزان الملل، مقدمه، ص«ز».
[30]. الصّوارم المهرقة فى نقد الصّواعق المحرقة، ص340، چاپ (1367 هـ.ق. چاپخانه شرکت سهامى طبع کتاب.
[31]. بعض مثالب النّواصب فى نقض بعض فضائح الروافض، معروف به نقض، تألیف نصیرالدّین ابو الرشید عبد الجلیل قزوینى رازى، نوشته شده حدود (560 هـ.ق.).
[32]. تحقیق در متنهاى شیعى فارسى، پیش از صفویه و حتّى قبل از مغول، مانند النّقض و دیوان قوام الدّین رازى.
[33]. آینه میراث، ص76.
[34]. تعلیقات النّقض، ص ده، به نقل از مقاله «بندار رازى» عبّاس اقبال آشتیانى.
[35]. تعلیقات النّقض، مقدمه، ص چهل و هفت.
[36]. تعلیقات النّقض، مقدمه مصحّح، ص پنج.
[37]. به یک نمونه از دقّتهاى او در حل مشکلات النّقض توجّه کنید: در شرح حال شرف الدّین مرتضى در نسخههاى النّقض از جمله ماترک او را چهار صد حصه مفرد آورده بودند، که حصه مفرد نامفهوم و بى معنا است.
او با مراجعه به دیوان قوامى رازى، مىفهمد که آن ترجمه عبارت «اربع مائة من لؤلؤ» است که چهار صد مَن خوضه (مروارید) مفرد است، که کلمه خوضه به حصه تصحیف و تحریف شده بوده است. (دیوان قوامى، ص199).
[38]. ر. ک: دیوان ابى الرضا راوندى، ص220 و 268، چاپ 1374 هـ.ق.
[39]. همان، مقدمه، ص«لد».
[40]. دیوان قوامى رازى، مقدمه، ص«کج»، چاپ 1374 هـ.ق./1334هـ .ش، چاپخانه سپهر.
[41]. همان، ص«صا».
[42]. نسائم الأسحار من لطائم الأخبار در تاریخ وزرا، ص«صط»، چاپ دوم 1364، انتشارات اطّلاعات.
[43]. همان، ص«صا».
[44]. همان، مقدمه، ص«الف ـ صط».
[45]. همان، ص160.
[46]. الغارات، ص6، ترجمه عزیزالله عطاردى.
[47]. فهرست منتجب الدّین، ص23ـ25.
[48]. همان، ص پانزده.
[49]. تعلیقات النّقض، مقدمه، ص« ».
[50]. فهرست منتجب الدّین، ص12ـ 16.
[51]. همان ص17ـ19.
[52]. همان، ص16.
[53]. همان، ص1ـ7.
[54]. مصباح الشّریعة و مفتاح الحقیقه، مقدمه، ص«کو»، نشر صدوق، چاپ سوم، پاییز 1366، با مقدمه و تصحیح جلال الدّین ارموى «محدّث».
[55]. همان، ص594.
[56]. تعلیقات النّقض، ص شانزده.
[57]. مجله آینده، ص951.
[58]. آینه میراث، ص77.
[59]. یادنامه علاّمه امینى (مجموعه مقالات تحقیقى )، ص39، به اهتمام دکتر سیّد جعفر شهیدى، محمّدرضا حکیمى، 1361 هـ .ش /1403 هـ.ق.
[60]. همان، ص41.
[61]. طبقات اعلام الشیعة، قرن چهاردهم، ص306، چاپ دوم 1404، دارالمرتضى مشهد.
[62]. اختران فروزان رى و طهران یا تذکرة المقابر فى احوال المفاخر، ص211.
[63]. ترجمه الغارات (عزیز الله عطاردى )، ص19 و 20.
[64]. مجله آینده، سال 5، ص950.