محمدشریف مازندرانى
(متوفاى: 1245ق)
عنوان مقاله: شریف العلماء
نویسنده: عبد الکریم پاک نیا
ولادت
محمد شریف در شهر مقدس کربلاى معلى متولد شد و پدرش شیخ حسنعلى آملى مازندرانى از نیکان روزگار بود. از آنجا که در سال 1245ق و در دهه پنجم عمر درگذشت، مى توان حدس زد که در اواخر قرن دوازدهم به دنیا آمده باشد.[1]
در راه تحصیل
محمد شریف براى تکمیل تحصیلات به همراه پدر به شهرهاى ایران مسافرت کرد. او در هر شهر یک ماه توقف مى کرد و در پى استاد و کتاب و مدارس علمیه بر مى آمد تا اینکه به مشهد مقدس رسید و بعد از زیارت حضرت رضا(علیه السلام) به کربلا مراجعت کرد. او دوباره در جلسه درس استادش سید على (صاحب ریاض) حاضر شد، امّا احساس کرد که حاصل زیادى برایش ندارد.
در همان زمان به مطالعه و مباحثه و تشکیل جلسات درس همت گمارد و از کلاس درسش استقبال شایانى به عمل آمد و دهها تن از تشنگان معارف اهل بیت(علیهم السلام) بر گرد شمع وجودش حلقه زدند.[2] اکثر دوران تحصیل میرزا در حوزه علمیه کربلا که در آن عصر کانون توجه عالمان دین و فقیهان ممتاز بود، گذشت.
اساتید
شریف العلماء نزد بزرگان برجسته اى در حوزه کربلا تحصیل کرد. برخى از آن مشاهیر عبارتند از:
1 - سید على طباطبایى: وى نویسنده ریاض المسائل است. شریف العلماء بیش از نه سال از این عالم فرزانه بهره برد و به حد اجتهاد رسید.[3]
2 - سید محمد مجاهد پسر سید على طباطبایى: وى نویسنده مناهل است.[4]
3 - میرزا ابوالقاسم بن محمدحسن قمى، معروف به میرزاى قمى (1151 ـ 1231)[5]
4 - سید صدر الدین: فرزند سید صدرالدین موسوى عاملى: وى بارها به شریف العلما توصیه مى کرد بیشتر در فقه تعمق و تدبر کند و از تعمق در اصول فقه بپرهیزد.
این استاد نامدار حوزه هاى علمیه چنان به اقوال و نظرات فقهاى شیعه تسلط داشت که روزى بعد از جلسه مباحثه، صاحب جواهرشاگرد ممتاز او گفت: سبحان الله استاد ما سید صدرالدین چنان بر اقوال و اختلاف انظار تسلط دارد که گویا با تمام طبقات آنان نشسته، بحث کرده و مذاق فقهى و مسلک اصولى آنان را به دست آورده است. به خدا سوگند این یکى از امور شگفت آور است و با وجود ایشان ما هم خود را در ردیف فقیهان مى دانیم.[6]
ویژگیهاى فردى
شریف العلما عالمى هوشمند و داراى حافظه قوى و دقت نظر و سرعت انتقال بود. در مناظره از قوت بیان و زیبایى سخن برخوردار بود و با هر کس مباحثه یا مناظره داشت، به طور قطع بر او غلبه مى کرد و در علم جدل مهارتى کامل داشت. شیوه درسى او به این صورت بود که بعد از تدریس یکى از شاگردان ممتاز خود را مامور مى کرد همان درس را بار دیگر تقریر کند تا اگر ابهامى بود، رفع گردد. بعد شاگردانش را در گروههاى پنجاه نفره و صد نفره تقسیم مى کرد تا در یک شبانه روز همان درس را بحث و تحریر کنند.[7]
امامت نماز جماعت را نمى پذیرفت، یک بار که به اصرار مردم پیشنماز شد به خاطر اینکه ذهنش به حل یک مسئله فقهى مشغول شد، خود را شایسته امامت ندانست و ترک امامت کرد.
به دید و بازدید علاقه ى زیادى نداشت و معمولاً از تشریفات ویژه علمایى خوددارى مى کرد. هنگامى که مسئله اى از وى سوال مى شد، نه تنها به پاسخ مسئله فقهى تسلط کامل داشت، بلکه مسائل مرتبط با موضوع را هم در صورت لزوم بیان مى کرد.
در مقام تدریس
شریف العلما بر خلاف سایر عالمان و دانشمندان اثرى مکتوب از خود بر جاى نگذاشت[8] جز یک رساله در موضوع «مبحث امر الآمر مع علمه بانتفاء شرطه» که از مباحث علم اصول فقه است.
بر این باور بود که تربیت شاگردان نخبه خیلى مهم تر از تالیف کتاب است، زیرا آفریدن آثارى ارزشمند توسط محققان فرزانه حاصل زحمات اساتید آنان است. او در پاسخ یکى از شاگردانش مى گفت:
«وظیفه من تربیت طلاب و تعلیم متعلمین است و آنچه شما شاگردان تالیف مى نمایید، در حقیقت زحمات مرا به بار نشانده اید.»
معروف است که یکى از شاگردانش به نام شیخ على در جلسه درس مى گفت: شریف العلماء در ضوابط چنین مى گوید. (ضوابط الاصول تالیف یکى از شاگردان شریف العلما است)[9]
هدف ایشان از این سخن این بود که تالیفات شاگردان در حقیقت مملو از نظرات و افکار اساتید است.
او در کنار رسیدگى به نیازهاى علمى و دینى شاگردانش، به سایر نیازهایشان نیز توجه داشت. براى نمونه وقتى آخوند ملاّ اسماعیل یزدى یکى از شاگردان زبده شریف العلما دچار صرع شد، براى او از بغداد پزشک آورد و مبالغ گزافى خرج و او را معالجه کرد. ملاّ اسماعیل یزدى بعد از رحلت شریف العلماء مدت کوتاهى جانشین استاد گردید و در مقام او تدریس نمود.[10]
آن استاد بى بدیل دو نوع درس داشت، یکى عمومى بود و دیگرى درس تخصصى براى شاگردان فاضل.
شیخ محمدحسن آل یاسین از شاگردان ممتاز وى در خاطراتش مى گوید:
«ما به درس اصول آن بزرگ مرد در مدرسه حسن خان حضور مى یافتیم. در آنجا مقابل کرسى درس ایشان بیش از هزار نفر زانو مى زدند که صدها نفر از آنان از عالمان کامل همانند شیخ مرتضى و فاضل دربندى که او را افتخار تمام علماى گذشته و برتر از آنان مى دانستند، نشسته بودند.»[11]
آراى علمى
گرچه شریف العلماء نظریات خود را در قالب اثرى مستقل ارائه نکرد، اندیشه هاى فقهى و اصولى وى را مى توان در لابه لاى آثار شاگردانش مشاهده کرد. در این بخش نمونه هایى از آنها را مرور مى کنیم.
علماء فقه در بحث معاملات مسئله «بیع فضولى» مطرح مى کنند و اینکه آیا چنین معامله اى صحیح و شرعى است یا نه؟ آنان در ضمن این بحث به نظر مشهور شریف العلماء هم توجه مى کنند و بحث بدون طرح نظر او را ناقص مى دانند. شیخ مرتضى انصارى در کتاب ارزشمند مکاسب در ذیل بحث عقد فضولى و کاشف یا ناقل بودن اجازه مالک اصلى ]که بعد از عقد صادر مى شود[ نظر استادش شریف العلماء را با عنوان «کشف حکمى» طرح مى کند.[12]
نظریه دیگرى از ایشان در کتاب مجمع الرسائل آمده است. صاحب جواهر در این رساله مى نویسد:
تقلید میت حتى تقلید ابتدائى آن اگر اعلم و اتقى باشد جایز است. این راى توسط شاگردان شریف العلماء همانند صاحب ضوابط عنوان شده که با توجه به برخى از مبانى وى از استادش شریف العلماء گرفته است.[13]
شاگردان
شریف العلما در مقام تدریس گوى سبقت را از همگان ربوده بود. وى صدها مجتهد مسلم و دانشمند برجسته تربیت کرد. در اینجا به برخى از آنان اشاره مى کنیم:
1 - سید ابراهیم قزوینى (نویسنده ضوابط الاصول): وى در سال 1264 از دنیا رفت. پدرش از اهالى خمین بود. سید ابراهیم بعد از شریف العلماء مدتى کرسى تدریس استادش را اداره کرد و 700 تا 800 شاگرد مبرز داشت.[14]
2 - آخوند ملاّ اسماعیل یزدى.
3 - ملاّ آقاى دربندى «فاضل دربندى»: او فقیهى اصول، متکلمى محقق و در علوم معقول و منقول مهارت تمام داشت. در فتنه بابیه در کربلا مجروح شد و خود را به تهران رساند. ناصرالدین شاه و مردم از علم و دانش و سخنرانیهاى پرشور وى استقبال کردند. منبرها و روضه هایش معروف است. در روز عاشورا با حرارت خاصى مقتل امام حسین(علیه السلام) را مى خواند و به شدت عزادارى مى کرد و مردم عزادار از منبرهاى وى استقبال شایانى مى کردند. برخى از آثار فاضل دربندى عبارت است از: خزائن الاصول، عناوین الادله در علم اصول، خزائن الاحکام، شرح منظومه بحر العلوم، قوامیس، القواعد در رجال، جوهر الصناعه در اسطرلاب، الفن الاعلى در علم کلام و از همه مشهورتر کتاب اکسیر العبادات فى اسرار الشهادات (اسرار الشهادة) مى باشد.[15]
4 - سعید العلما بارفروش مازندرانى: هنگامى که شیخ انصارى توسط صاحب جواهر به عنوان مرجع اعلم شیعیان معرفى شد و او را به جانشینى خود برگزید، شیخ انصارى به سعیدالعلما پیام فرستاد که «وقتى ما با هم در حوزه کربلا به درس شریف العلما مى رفتیم تو از من عالم تر و فهیم تر بودى، الآن تو براى پذیرش جانشینى صاحب جواهر براى مرجعیت شیعیان از من شایسته ترى!» سعید العلما در پاسخ شیخ انصارى پیام داد: «حرف تو صحیح است، امّا تو در این مدت مشغول به درس و تدریس و مباحثه بوده اى، ولى من به حل مسائل اجتماعى و معنوى مردم اشتغال داشتم و از درس و مسائل علمى دور افتاده ام، پس تو براى مرجعیت اولویت دارى.»[16]
5 - محمدشفیع بروجردى جابلقى: او نویسنده کتابهاى ارزشمند روضة البهیة، مناهج الاحکام، مرشد العوام و القواعد الشریفه مى باشد. و در سال 1280 از دنیا رفت. آقا محمدشفیع از اساتید دیگرى همچون سید محمدباقر شفتى، ملاّاحمد نراقى وآقا سید محمد و آقا سید مهدى فرزندان آسید على صاحب ریاض نیز بهره برد.
6 - شیخ مرتضى انصارى: وى در چهار سالى که در حوزه کربلا حضور داشت، از محضر شریف العلماء کمال بهره را برد. همچنین در سفر دوم خود به عتبات عالیات که به دنبال اساتید فن در شهرهاى مختلف سیر کرده بود، آموختنى هاى لازم را به گونه شایسته از محضر استاد فراگرفت. شیخ انصارى اندیشه هاى این استاد را در مکاسب و رسائل نقل کرده است. اساساً شریف العلماء برجسته ترین مربى شیخ انصارى است شالوده افکار شیخ در اکثر مسائل از مکتب او شکل گرفته است.
شیخ انصارى در محضر استاد
شیخ انصارى با آن عظمت علمى هرگاه کسى ـ حتى یکى از کوچک ترین شاگردانش ـ در مجلس درس سخنى مى گفت، به دقت به آن گوش مى داد او در خاطرات خود در این رابطه مى گوید:
«در ایام تحصیلم در خدمت شریف العلماء بر ذهن و ادراک و حافظه خود خیلى اعتماد داشتم، به گونه اى که هرگاه در مطلبى تعمق مى کردم و چیزى را درمى یافتم، اگر خلاف آن را از استادم مى شنیدم بدان توجهى نمى کردم، بلکه به تمام بیانات استاد نیز گوش نمى دادم، ولى اکنون طورى شده ام که هرگاه کمترین شاگردم هر سخنى بگوید گوش مى سپارم تا حرفش را تمام کند، زیرا تجربه کردم و بعض افکار خود را به واسطه سخن یکى از شاگردان مبتدى باطل دیدم.»[17]
7 - شیخ محمدحسن آل یاسین کاظمینى: او همان شخصیت بزرگوارى است که حضرت امام زمان(علیه السلام) در ملاقات با حاج على بغدادى تصریح فرموده بود: «شیخ محمد حسن وکیل من است، حقوق ما را به ما مى رساند.»[18]
8 - امیر سید حسن مدرس: وى نویسنده شرح مختصر النافع و استاد میرزاى شیرازى است.[19]
9 - مولى عبدالعظیم بن محمد لواسانى: نویسنده «الاجتهاد و التقلید» است. او این اثر را در کربلا و هنگام تحصیل در حوزه درس شریف العلماء در سال 1242 ق نوشت.[20]
10 - سید على موسوى قزوینى: نویسنده ینابیع الاحکام فى معرفة الحلال و الحرام و متوفى 1298ق.
11 - مولى حاج محمد مشهدى: نویسنده اصول الفقه و متوفى 1257ق وى از صاحب ریاض و کاشف الغطاء نیز بهره ها برد.[21]
12 - شیخ محمدعلى بن قاسم آل کشکول حائرى: کتاب الکمال منتهى المقال را به دستور استادش شریف العلماء نوشته[22] و کتاب دیگر وى در رجال به نام حدیقة النظار، فى مشیخة الفقیه والتهذیب و الاستبصار مى باشد.
13 - شیخ محمدحسین بن عباسعلى طالقانى قزوینى حائرى: نویسنده بدائع الاصول.[23]
14 - مولى عبد الرحیم بن على اصفهانى نجف آبادى: از شاگردان برجسته شریف العلماء از از مدرسان پرآوازه و مرجع خاص و عام در حوزه اصفهان بود. کتاب حدائق الاصول را در سال 1286ق منتشر کرد و شیخ محمد نبى تویسرکانى مولف لئالى الاخبار از شاگردان صاحب اجازه اوست.
15 - آخوند ملاّ صالح مازندرانى جوبارى اصفهانى: نویسنده کواشف الحجب است.
16 - مولى عبدالخالق یزدى: مولف کتاب مصائب الائمه و عالمى مدرس و خطیب بود. در سال 1268ق وفات کرد و کتاب مناقب المعصومین و بیت الاحزان وى چاپ شده است.[24]
17 - شیخ جعفر شوشترى نجفى: مولف الخصائص الحسینیه و منهج الرشاد.[25]
18 - ملاّ زین العابدین گلپایگانى: در سال 1218ق متولد شد و در 1289ق از دنیا رفت. تحصیلات خود را در اصفهان آغاز کرد و از شیخ محمدتقى اصفهانى نویسنده حاشیه معالم بهره گرفت. با هجرت به کربلا به محضر درس شریف العلماء و صاحب فصول رسید. آنگاه براى تکمیل مراتب علمى در حوزه نجف حاضر شد و از درس شیخ على بن جعفر کاشف الغطاء بهره برد. شرح درّه بحرالعلوم، صلاة المسافر، التحقیق فى شرح اسماء الله الحسنى، الانوار القدسیة فى الفضائل الاحمدیه از آثار اوست.[26]
19 - سید حسین کوه کمرى تبریزى (سید حسین ترک): در یکى از روستاهاى تبریز متولد شد و بعد از گذراندن مقدمات در زادگاه خویش، سطح را در تبریز در محضر میرزا احمد امام جمعه به پایان برد و سپس در کربلا به حلقه درس شریف العلماء مازندرانى پیوست. از دروس سید ابراهیم قزوینى و شیخ محمدحسن اصفهانى در کربلا و از شیخ على کاشف الغطاء و شیخ محمدحسن صاحب جواهر در نجف نیز بهره مند گردید.[27]
از منظر اهل نظر
شریف العلماء مازندرانى در میان علماء و دانشمندان و اساتید حوزه هاى علمیه جایگاه ویژه اى داشت. میرزا محمد تنکابنى مى گوید:
«محمد شریف مازندرانى، سرآمد فقیهان و اسوه دانشمندان، از مؤسسین علم اصول، و استاد فحول، یگانه زمان، آفتاب سپهر علم منقول و مهتاب اسمان دانش اصول بود. روزگار وى و درخت پرثمر ابرار، نظیر چنین درخت پربارى را بخود ندیده است در مجلس درس او بیش از هزار نفر عالم و دانشمند متفکر حضور مى یافتند.»[28]
سید محسن امین مى نویسد:
«شریف العلماء استاد علما و مربى فقها نادره دوران و اعجوبه زمان بود. نظیر او کمتر دیده شده است. او عمر خود را در تربیت طلاب سپرى کرد و فرصتى براى تألیف و تصنیف نداشت. قوه حافظه و دقت نظر و سرعت انتقال او در مناظرات فوق تصور بود. روان و گویا سخن گفتن و ویژگیهاى فردى اش وى را در تدریس، مناظره و علم جدل متبحر ساخته بود.»[29]
شیخ عباس قمى نیز درباره او مى گوید:
«او استاد فقیهان بزرگ شیعه و مربى طلاب جلیل القدر است. از بنیانگذاران علم اصول و جامع معقول و منقول، نادره دوران و یگانه زمان بود که خداوند متعال او را از سرچشمه هاى رضوان سیراب کند و در درجات عالى بهشت جاى دهد.»[30]
وفات
شریف العلما بعد از عمرى تلاش در راه ترویج دین و فقه آل محمد(صلى الله علیه وآله) و تربیت صدها نفر مجتهد و عالم و سخنور، با پرونده درخشان و پرافتخار در سال 1245ق در دهه پنجم عمر خود، به سوى مبدء اعلى پر کشید و در اثر مرض طاعون از دنیا رفت. بعد از وفات وى جنازه اش با شکوه تمام و با شرکت جمیع طبقات تشییع شد.[31] او را در کربلاى معلاّ زادگاه خویش و در سرداب خانه اش به خاک سپردند.
منزل وى نزدیک باب القبله در کوچه اى بن بست قرار داشت. از او فرزندى بجاى مانده بود که به فاصله اندکى بعد از فوت پدر در همان سال از دنیا رفت و نسلش دوام نیافت، امّا فرزندان روحانى وى که امروزه در حوزه هاى علمیه از آموزه ها و افکار وى بهره مى برند، فراوانند.[32] یکى از شاگردان صاحب فصول که در هنگام رحلت شریف العلماء در کربلا بود چنین گزارش داده:
«الیوم 24 شهر ذى قعده سنه 1246 در کربلا خلق بسیار مردند که جناب شریف العلماء ملاّ شریف مازندرانى ملقب به آخوند مطلق الیوم با زنش و یک دختر و یک پسرش از دنیا رفت. و روزى تخمیناً دویست و پنجاه تا سى صد نفر از طاعون مى میرند.»[33]
بعد از وفات شریف العلماء، حوزه علمیه کربلا رو به افول نهاد و مرکزیت خود را در میان حوزه هاى علمیه از دست داد و هزاران تشنه معارفى که در حوزه درسى وى گرد آمده و خوشه چینى مى کردند، به حوزه نجف روى آوردند و در اطراف صاحب جواهر جمع شدند.
[1]. فوائد الرضویة، حاج شیخ عباس قمى، ص 539 قصص العلماء، تنکابنى، ص 112 تهرس التراث، ج 2، ص 82 اعیان الشیعة، سید محسن امین، ج 9، ص 364.
[2]. همان.
[3]. نک: گلشن ابرار: ج 3، ص 126.
[4]. نک: همان، ج 1، ص 311.
[5]. نک: گلشن ابرار، ج 1، ص 305.
[6]. تکملة امل الآمال، ص 238، سید حسن صدر، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى، 1406، ص 238.
[7]. فوائد الرضویه، ص 539.
[8]. حیاة الشیخ الانصارى، ص 100، مرکز المصطفى(صلى الله علیه وآله).
[9]. قصص العلماء، ص 114.
[10]. همان ص 116 فوائد الرضویه، ص 540.
[11]. فوائد الرضویه، ص 540 الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، مکتبة الصدر، تهران، ج 2، ص 361.
[12]. کتاب المکاسب، تحقیق مجمع الفکر الاسلامى، نشر کنگره شیخ انصارى، قم، 1420، ج 3، ص 407 کتاب البیع، شهید سید مصطفى خمینى، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره) 1418ق.
[13]. رساله شریفه مجمع الرسائل، شیخ محمد صاحب جواهر، موسسه صاحب الزمان(عج)، مشهد، ص 20.
[14]. اعیان الشیعه، ج 2، ص 204 و نیز نک: گلشن ابرار، همین جلد.
[15]. اعیان الشیعة، ج 2، ص 78 و 88.
[16]. التقیه، شیخ انصارى، موسسه قائم آل محمد(صلى الله علیه وآله)، قم، 1412ق، ص 27.
[17]. حیاة الشیخ الانصارى، مرکز المصطفى، ص 145.
[18]. نجم الثاقب، محدث نورى، نشر مسجد جمکران، قم، 1382، ص 486.
[19]. کشف الرموز، فاضل آبى، تحقیق شیخ على پناه اشتهاردى، موسسه نشر اسلامى، قم، 1408، ج 1، ص 24.
[20]. الذریعة، آقا بزرگ طهرانى، چاپخانه بانک ملى ایران، تهران، 1325، ج 1، ص 272.
[21]. همان، ج 2، ص 209.
[22]. همان، ص 283.
[23]. همان، ج 3، ص 63.
[24]. همان، ج 21، ص 73.
[25]. اعیان الشیعة، ج 4، ص 95.
[26]. همان، ج 7، ص 164.
[27]. همان، ج 6، ص 146 حیاة الشیخ الانصارى، ص 345.
[28]. قصص العلماء، ص 112.
[29]. اعیان الشیعة، ج 9، ص 364.
[30]. فوائد الرضویه، ص 539.
[31]. حیاة الشیخ الانصارى، ص 101.
[32]. فوائد الرضویة، ص 539. قصص العلماء، ص ,,,,, فهرس المیراث، سید محمدحسین حسینى جلالى، نشر دلیل ما، قم، ج 2، ص 87.
[33]. مقدمه ینابیع الاحکام، سید على موسوى قزوینى، موسسه نشر اسلامى، قم، 1424، ص 8، پاورقى.