سیّد على نجف آبادى
(1287ـ1362ق.)
عنوان مقاله: واعظ وارسته
نویسنده: محمّد نیکان
در سال 1287ش. برابر با 1326 ق. در نجف آباد اصفهان، در خانواده اى روحانى کودکى چشم به جهان گشود.[1] که پدرش براى او نام على را انتخاب کرد و این نام، براى کودکى که سال هاى بعد مردى بلند همّت، پرآوازه، وارسته، مردم دار و در یک کلام مرد علم و عمل شد، نامى زیبا و انتخابى درست و دقیق بود.
پدرش سیّد حسن، فرزند سیّد محمود بود و نسب او به حکیم میرزا محمّد مؤمن[2] از دانشمندان عصر صفوى و صاحب کتاب تحفه حکیم مؤمن مى رسد.
تحصیلات
از دوران کودکى میرسیدعلى، اطّلاع چندانى در دست نیست امّا آن چه مشخص است، این است که وى پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکى و خواندن مقدّمات، از حدود بیست سالگى به تحصیل علم علاقه مند شد و مقدّمات علوم را نزد پدر خود آموخته، سپس جهت ادامه تحصیل، رهسپار اصفهان شده است.
هجرت به نجف
سیدعلى پس از طىّ مراحل مقدماتى تحصیل در اصفهان به نجف اشرف مهاجرت کرد و از عالمان آن سامان، مانند میرزا محمّدتقى شیرازى و دیگر بزرگان آن جا، بهره هاى فراوان برد.
او در سال 1329 ق. در جریان حوادث مشروطیت و پس از فوت استاد خود، آیت الله محمّد کاظم خراسانى، به اصفهان بازگشت.[3]
استادان و مشایخ اجازه
از استادان دوران مقدّمات و سطح وى، به غیر از پدرش، اطلاعى در دست نیست امّا استادان درس هاى خارج وى عبارتند از:
1. آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانى، معروف به صاحب کفایه که از مراجع بزرگ تقلید و مدرّس کم نظیر حوزه علمیه نجف اشرف و از سلسله حماسه سازان تاریخ معاصر ایران بود.
2. آقا سیّد محمّد طباطبایى اصفهانى (فشارکى)وى فرزند میرزا ابوالقاسم زواره اى بود و در روستاى فَشارَک[4] اصفهان متولّد شد. وى از چهره هاى برجسته حوزه هاى سامرّا و نجف اشرف به شمار مى رفت و از شاگردان برجسته میرزا محمّد حسن شیرازى بود و به جهت موقعیّت ممتاز علمى، در زمان حیات استاد خود، در حوزه علمیه سامرّاء، به تدریس مشغول بوده است.[5]
3. ملاّعلى نهاوندى (مؤسس نهاوندى)، فرزند ملاّ فتح الله نهاوندى نجفى، از مراجع بزرگ تقلید شیعه بود. او به دلیل سلیقه خاصى که در علم اصول داشت، به آیت الله مؤسس معروف بود. وى داراى تألیفات بسیارى، مانند تشریح الاصول الصغیر و تشریح الاصول الکبیر مى باشد.[6]
4. سیّد محمّدکاظم یزدى، فرزند سیّد عبدالعظیم طباطبایى یزدى، از مراجع بزرگ و فقیهان معاصر است و بعد از آخوند خراسانى، مرجع و رهبر شیعیان بوده است.
5. سیّد محمّد مهدى درچه اى، فرزند سیّد مرتضى، متوفاى 1288 ق. از عالمان متأخّر اصفهان به شمار مى رفت. او فقیهى بزرگ بود و به زیور عدالت و تقوا آراسته بود. وى برادر آیت الله سیّد محمّدباقر درچه اى است. وى حجره اى در مدرسه نیم آورد بازار اصفهان داشت و اکثر اوقات در آن حجره بود و هیچ گاه در اصفهان براى خود خانه تهیه نکرد و با کمال قناعت و زهد به سر مى برد و در اواخر عمرش، مجتهد اعلم و جامع الشرائط اصفهان محسوب مى شد.[7]
6. میرزا محمّدتقى حائرى شیرازى فرزند محب على، از عالمان و مراجع تقلید بود. وى پس از فوت سیّد محمّدکاظم یزدى، به مقام مرجعیّت رسید و علاوه بر این مقام، به تدریس علوم دینى و تربیت شاگردانى بزرگ همّت گماشت. او همچنین رهبر انقلاب بزرگ عراق در سال 1920 م. بود.[8]
7. حاج میرزا زین العابدین مازندرانى، متوفاى 1309 ق. فرزند کربلائى مسلم بارفروش، از عالمان و فقیهان قرن چهاردهم ق. و از شاگردان شیخ انصارى بوده است. او داراى تالیفاتى چون ذخیرة العباد، زینة العباد و رساله عملیّه مى باشد و از مدرّسین بزرگ در کربلاى معلّى و مدفون در صحن حرم مطهّر امام حسین(علیه السلام)مى باشد.[9]
شاگردان
در سال هاى پایانى قرن سیزدهم ق. حوزه علمیه اصفهان، از پررونق ترین حوزه هاى علوم دینى بود و عالمان و اندیشمندان بنامى را در خود جاى داده بود.
در این میان، آیت الله میر سیّدعلى نجف آبادى، یکى از عالمان و مدرسان بزرگ اصفهان به حساب مى آمد. مدرّس نجف آبادى، سال ها در مدرسه صدر بازار اصفهان در ردیف استادان بزرگ این حوزه بود. تعداد شاگردان تربیت شده توسط وى، را بالغ بر چهل نفر برشمرده اند که برخى عبارتند از:
1. حاج شیخ على خوزانى اصفهانى معروف به مشکات ( 1319ـ1410ق.)، فرزند حاج زین العابدین خوزانى.[10]
2. جلال الدّین همایى ( 1317ـ1400ق.)، فرزند میرزا ابوالقاسم طرب.[11]
3. على اصغر صالحى کرمانى، (متولّد 1317ق.) فرزند آخوند ملّا غلامحسین.[12]
4. حاج آقا مصطفى مهدوى هرستان(1329ـ1409ق.)، فرزند آقا سیّد مهدى معروف به بحر العطاء.[13]
5. حاج شیخ محمّدجواد اصولى فریدنى، (متوفاى 1375ق.) فرزند شیخ على اصغر.[14]
6. حاج شیخ محمّدتقى فشارکى(1322ـ1405 ق.)، فرزند آخوند ملاّ محمّدحسین فشارکى.[15]
7. حاج میر سیّد على فانى اصفهانى(1333ـ1409 ق.)، فرزند حاج سیّد محمّدحسن فانى یزدى اصفهانى.[16]
8. حاج شیخ احمد فیّاض فروشانى(1324ـ1407 ق.)، فرزند ملاّ مصطفى.[17]
9. حاج شیخ محمّد نجف آبادى، (متولّد 1320 ق.).[18]
10. حاج سیّد مرتضى موحد ابطحى اصفهانى(1319ـ1413 ق.)، فرزند سیّد على.[19]
11. شیخ ابراهیم ریاضى نجف آبادى، (متولّد 1279 ق.) فرزند محمّد.[20]
12. حاج شیخ محمود شریعت، (متولّد 1332ق.) فرزند جلال الدّین.[21]
13. شیخ جلال الدّین تفتى، (متولّد 1309ق.) فرزند شیخ محمّدهادى نصر آبادى.[22]
14. سیّد روح الله خاتمى (324ـ14091ق.)، فرزند سیّد محمّدرضا اردکانى.[23]
15. حاج آقا حسین خادمى(1319ـ1405 ق.)، فرزند آقا سیّد ابوالقاسم خادم الشریعة.[24]
16. حاج سیّد ابوالحسن شمس آبادى(1326ـ1396 ق.)، فرزند محمّدابراهیم موسوى شمس آبادى مازندرانى.[25]
17. حاج شیخ مرتضى اردکانى (1316ـ 1417 ق.)، فرزند آقا میرزا محمّد مجتهد.[26]
18. بانو نصرت امین سادات، مشهور به بانوى ایرانى (1308ـ1362 ق.) فرزند سیّد محمّدعلى امین التّجار اصفهانى.[27]
19. حاج شیخ محمّدحسن کیانى فلاورجانى، معروف به حاج شیخ امیرآقا (1267ـ 1363 ش.)، فرزند کربلائى على آقا فلاورجانى.[28]
20. حاج شیخ محمّدحسین فاضل کوهانى از عالمان اصفهان.[29]
21. حاج سیّد محمّدحسین مهدوى اردکانى، (متولّد 1322 ق.)[30]
22. حاج حیدر على خان برومند گزى، فرزند حاج عبدالغفار.[31]
23. حاج شیخ على قدیرى کفرانى، (متوفاى 1407 ق.) فرزند نصر الله.[32]
24. حاج شیخ مجتبى میرمحمّد صادقى، (متولّد 1329 ق.) فرزند حاج سیّد محمّدباقر.[33]
25. حاج شیخ مصطفى ارسطوئى نجف آبادى، (متوفاى 1401 ق.)[34]
26. سیّد مصطفى زانیانى، (متوفاى 1347ش.) فرزند سیّد عبدالله.[35]
27. شیخ هبة الله هرندى، فرزند شیخ محمّدعلى.[36]
28. حاج سیّد محمّد آل رسول شمس آبادى، فرزند سیّد محمّدابراهیم آل رسول.[37]
29. حاج آقا مرتضى ملاّ باشى، فرزند حاج میرزا.[38]
30. حاج آقا نور الله امامى سدهى(1317ـ1397 ق.)، فرزند حاج میر سیّدعلى.[39]
31. حاج شیخ حیدر على صلواتى(1221ـ1292 ق.)، فرزند حاج قدیرعلى.[40]
32. ملاّ محمّد دهاقانى (1200ـ1289 ق.)، فرزند محمّدخلیل.[41]
33. حاج سیّد ضیاءالدّین تجویدى، (متولّد 1320 ق.) فرزند حاج سیّد على نقى.[42]
34. حاج شیخ نصرالله قضائى نجف آبادى، مشهور به حاج آقا امام، (متولّد 1310)، فرزند حاج میرزا جعفر.[43]
حوزه تدریس و تربیت شاگردان
حاج میر سیّد على مدرّس نجف آبادى، پس از سال ها بهره گیرى از استادان بزرگ علم و دانش در نجف اشرف و پس از فوت آخوند خراسانى، در سال 1329 ق. به اصفهان بازگشت و مورد استقبال و تکریم مردم اصفهان به ویژه حوزه علمیه قرار گرفت.
او روزها در مدرسه صدر بازار و جدّه بزرگ، چند جلسه درس داشت و به تدریس علوم اسلامى، به ویژه حکمت و کلام، فقه، اصول و تفسیر پرداخت و جمع کثیرى از دانش پژوهان مستعّد آن زمان که اکنون از بزرگان معاصرند، از درس هاى وى استفاده کرده، به مرتبه اجتهاد نایل شدند.[44]
میر سیّدعلى در روزگار خود از عالمان و مدرسان بزرگ اصفهان به شمار مى رفت و در این اواخر یادگارى از آن عالمان و فقیهان بزرگى بود که روزگارى مجمع علمى اصفهان را اداره مى کردند.
میر سیّد على از نگاه دیگران
آیت الله حاج شیخ على خوزانى اصفهانى(مشکات) مى گوید: درس خیلى عالى داشت و در عین مرجعیّت علمى و احاطه فراوان به علوم اسلامى، فروتنى فوق العاده اى داشت.
علامّه شیخ آقا بزرگ تهرانى در نقباء البشر ضمن، شرح حال سیّد على نجف آبادى، از وى به عنوان عالمى بزرگ و فقیهى بلند مرتبه نام برده است.[45]
آیت الله احمد فیاضّ فروشانى درباره وى مى گوید:
«سیّد على در علوم و فنون گوناگون جامعیّت داشت خوش فهم و خوش درک بودسرعت انتقال خوبى داشت و هر چه از او مى پرسیدند، بدون نیاز به مطالعه جواب مى داد.»[46]
آیت الله حاج سیّد مرتضى موحد ابطحى اصفهانى مى گوید:
«آقا سیّد على نابغه بودیک وقتى موضوع بحث، مسئله رضاع بود، ایشان یک ماه درباره یک سطر صحبت کرده، مطلب ارائه داد. روزى به ایشان گفتم: آقا! شما علاّمه ایدبحث را طورى مطرح مى کنید که جاى هیچ گونه سئوال و پرسش نمى ماندخوب است این مطالب را بنویسید. فرمود: همان مطالبى که دیگران نوشته اند ما بفهمیم، کفایت مى کند و نیازى به نوشته هاى ما نیست. متأسفانه مطالب علمى و دقیقى را که ایشان مى فرمود، کسى نبود که ثبت و ضبط کنداجتهادى درس مى گفت و معتقد بود که مجتهد باید در تمامى زمینه هاى فقه، اصول، منطق، رجال و... صاحب نظر باشدنه ناقل سخن دیگران. او در تمامى زمینه هاى علوم اسلامى صاحب نظر بودولى عدّه اى نمى خواستند آن بزرگوار به این مقام برسد.»[47]
سید مصلح الدّین مهدوى که از زندگى نامه نویسان زبردست و ماهر بود، درباره سیّد على نجف آبادى، به نقل از آیت الله حاج آقا مصطفى مهدوى هرستانى، یکى از شاگردان وى، مى نویسد:
«در قبل از ظهر روز چهارشنبه دوم شعبان المعظم 1407 ق. جهت درک فیض از محضر مبارک حضرت آیت الله مهدوى در منزل ایشان شرفیاب شدم. ایشان ضمن صحبت، اشاره به شاگردى و تحصیل کردن خود نزد مرحومین آیتین حجّتین، آقا شیخ محمّدرضا نجفى و حاج میر سیّد على نجف آبادى، از این دو استاد و سایر اساتید خود به خوبى و بزرگى یاد نموده و همگان را ستودند.»[48]
سپس مى نویسد: «آیت الله مهدوى اشاره به بزرگداشت و تجلیل از مقام علمى مرحوم علاّمه نجفى نموده و گفتند: حاج میر سیّد على مجتهد نجف آبادى، عالمى جامع و از بسیارى از معاصرین در جامعیت برتر و ممتاز بود.[49]
در سنگر تبلیغ و ارشاد
یکى از ویژگى هاى بارز آیت الله سیّد على نجف آبادى، تلاش در جهت ارشاد و هدایت مردم بوده است. او سال ها براى این منظور در اصفهان منبر مى رفت.
صاحب کتاب رجال اصفهان در علم، عرفان، ادب و هنر که خود معاصر ایشان بود، در این باره مى نویسد:
«براى هدایت و ارشاد مردم اصفهان منبر مى رفت. با این که مجتهدى بزرگ و فقیهى عالیقدر بود، از منبر رفتن و نشست و برخاست با توده مردم ابا نداشت.»[50]
مرحوم آخوند ملاّ عبدالکریم گزى مى نویسد: «براى ارشاد و هدایت مردم منبر تشریف مى برد و لهذا برخى از اهل ظاهر و آنان که علم را وسیله شهرت و کسب قرار داده اند، وى را مورد غیبت قرار داده، نسبت به آن جناب جسارت مى نمودند.»[51]
آیت الله نجف آبادى، به منبر و تبلیغ و ارشاد اهمیّت مى داد و بدین علت مورد اعتراض عدّه اى قرار گرفته بودامّا وى به این گونه سخنان و حرف ها گوش نمى داد تا آن جا که به سید على روضه خوان معروف شده بود.
سید جعفر طباطبایى، امام جماعت مسجد صفاى نجف آباد مى گوید:
«حاج سیّد على نجف آبادى در فنون گوناگون ید طولایى داشت با آن رتبه اجتماعى تا آخر عمر از منبر رفتن و موعظه کردن و ذکر مصائب خاندان طهارت ابا نداشت.»
علاقه به اهل بیت(علیهم السلام)
صاحب کتاب رجال اصفهان که خود معاصر آیت الله سیّد على نجف آبادى بود، در این باره مى نویسد:
«نگارنده به خاطر دارم که بیشترِ منبر را به ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام) برگزار مى نمود و این مطلب، ارادت و علاقه خاص او را به ائمه اطهار(علیهم السلام)مى رسانید.»[52]
فرزند یکى از معاصران آیت الله نجف آبادى مى گوید: که در فلاورجان، مراسم تعزیه خوانى (شبیه خوانى) برگزار مى شد، با توجه به اینکه پدرم روحانى بود و با آیت الله نجف آبادى رفیق و دوست بود، او به منزل ما رفت و آمد داشت و چون با تعزیه خوانى به شکل معمول آن موافق نبود و به او گفته بودند که فلان دوست شما تعزیه مى خواند و ظاهراً باعث رنجش او شده بود و چون پدرم عضو گروه شبیه خوانى بود، حاج سیّدعلى درخواست کرد تا در این مراسم شرکت کند تا اگر این مراسم مورد تأیید وى بود، به این کار ادامه داده شود و او هم پذیرفت و یک روز در مراسم تعزیه شرکت کرد. در آن روز، دو تعزیه برگزار شد که یکى مربوط به تعزیه خرابه شام بود.
حاج سیّدعلى در هر دو مراسم آن روز شرکت کرد و به شدّت گریه کرد و هنگامى که پس از پایان مراسم تعزیه خوانى، نظر او را جویا شدند، گفت: اگر این طورى تعزیه مى خوانید (با اخلاص و رعایت همه جوانب)، بخوانیداشکال ندارد.
فعالیّت هاى سیاسى
حاج سیّدعلى نجف آبادى در جریان حوادث مشروطیت، در عراق به ایران بازگشت و در زمان جنگ جهانى اوّل و استبداد صغیر، رنج ها کشیده و به ناچار در مناطق بختیارى و اطراف آن مى زیسته، سپس در اصفهان ساکن شد.[53]
وى در ایّام تسلّط روس ها بر اصفهان، دستگیر و مدّتى در زندان افتاد و ظاهراً در همین اوضاع و شرائط بود که نذر کرد در صورت رهایى از زندان و گرفتارى تا آخر عمر منبر برود و تا آخر حیات پر بار خود هم به این نذر وفادار ماند.
مهاجرت به قم
به دنبال پایان یافتن جنگ جهانى اوّل و روى کار آمد رضاخان توسط انگلیس ها و سخت گیرى هاى فراوانى که حکومت رضاخانى نسبت به شعائر دینى و مذهبى عالمان و حوزه هاى علمیه سراسر کشور اعمال مى کرد، نفرت و انزجار عمومى و به دنبال آن مخالفت ها و حرکت هاى انقلابى پدید آمد.[54]
در چنین شرایطى، آن گاه که عالمان شیعه مصمم شدند تا حوزه اى نیرومند و بزرگ در شهر مقدّس قم تأسیس کنند تا در صورت ضربه پذیرى دو حوزه نجف و اصفهان، قم به عنوان پایگاه اصلى تشیّع در آید، حاج آقا نورالله نجفى، قیام و هجرت تاریخى خود را علیه حکومت فاسد رضاخان برنامه ریزى کرد و عالمان ایران را به هجرت فرا خواند. او پیک هایى نیز نزد عالمان نجف گسیل داشت. نظر حاج آقا نورالله این بود که با یک قیام سراسرى به رهبرى روحانیت ایران در شهر مقدّس قم، حمایت همه جانبه مردم جلب شده، به دیکتاتورى رضاخان مُهر ابطال زده خواهد شد. بر این اساس، 15 ربیع الاوّل 1346 ق. سرآغاز هجرت تعیین شد و مهاجرت از اصفهان آغاز شد و اکثر عالمان بزرگ به سوى قم رهسپار شدند.
از عالمان اصفهان، حدود سى صد نفر در این مهاجرت شرکت کردند که از میان آنها مى توان آیت الله فشارکى، سیّدالعراقین، سیّدعلى نجف آبادى، سیّد محمّد نجف آبادى، سیّد محمّدصادق مدرّس احمدآبادى، صدر العلماء و آقاى چهار سوقى را نام برد.[55]
ویژگى هاى اخلاقى
الف) شجاعت و صراحت
آیت الله سیّدمرتضى موحّد ابطحى اصفهانى که حدود یازده سال از این استاد فرزانه بهره برده است، درباره استاد خود مى گوید:
«مرد شجاع و صریحى بود. یک وقتى سیّد سرابى، از مشهد به اصفهان آمده بود و در سراى گلشن[56] منبر مى رفت. حرف هایى زده بودمخالف حکومت، از این روى وى را دستگیر کرده بودند. آقا سیّد على، اقدام کرد. دستگاه ناگزیر سیّد سرابى را آزاد کرده بعد از این واقعه، آقا سیّد سرابى به مدرسه صدر آمد و در جمع گفت: ان عُدتم عُدنا.[57]
ب) زهد و پارسایى
یکى از ویژگى هاى بارز و برجسته زندگى این عالم ربّانى، بى نیازى از دیگران و ساده زیستى وى بوده است. ملاّ عبدالکریم گزى از معاصرین وى مى نویسد:
«در نهایت استغناء و زهد زندگى مى فرمود.»[58]
صاحب کتاب رجال اصفهان مى نویسد:
«در نهایت استغناء و بزرگ طبعى زندگى مى نمود. منزل او یکى از حجره هاى مدرسه صدر بود. سادگى و قناعت و زهد در زندگى او بسیار مشاهده مى شد و اعتنایى به قیود و تعنّیات نداشت.»[59]
سید مصلح الدّین مهدوى در این باره مى نویسد:
«در زهد و تقوى و اعراض از مردم دنیا و عدم توجه به اغنیا، بى نظیر بود.»[60]
شیخ آقا بزرگ تهرانى در این باره مى نویسد:
«زندگى ساده اى داشت و با زهد و پارسایى مى زیست.»[61]
آثار و تألیفات
آیت الله نجف آبادى، تألیفات زیادى ندارد و کمتر به فکر تألیف و تصنیف بود و اغلب اوقات را به مطالعه مى گذراند.
صاحب کتاب رجال اصفهان مى نویسد: «پیوسته مطالعه مى کرد و تحصیل علم و معرفت را بر هر چیز و حتّى عبادت ترجیح مى داد. در ایّام ماه مبارک رمضان، در مدرسه صدر بازار، اقامه جماعت مى نمود. نگارنده خوب به خاطر دارم که بین الصّلاتین، به جاى تعقیب و دعا هم به مطالعه مشغول مى شد که حتّى این فرصت مختصر را نیز از مطالعه کتب علمى غافل نبود.
از تألیفات او حواشى است بر حواشى آقا ضیاء الدّین عراقى بر کفایه الاصول آخوند خراسانى که در نهایت استادى مرقوم فرموده است.»[62]
غروب آفتاب
5 صبح جمعه، 13 ماه صفر 1362ق. قلب تپنده عالمى بزرگ، فقیهى وارسته و مجاهدى دوراندیش، در سن 75 سالگى از کار ایستاد.
جنازه آن مرحوم، با مشایعت هزاران نفر از مردم اصفهان و روستاهاى اطراف، به قبرستان تخت فولاد حمل شد و در تکیه تویسرکانى به خاک سپرده شد و تا یک هفته به مناسبت رحلت او در اصفهان مجالس عزادارى برقرار بود.[63]
مؤلف کتاب گنجینه دانشمندان مى نویسد:
«حکایت کرد براى حقیر، حجت الاسلام حاج سید اسماعیل هاشمى اصفهانى از یکى از فضلا و صلحاء اصفهانى که گفت: شب در عالم خواب دیدم که جنازه اى را تشییع مى کنند و هزارها نفر از علما و مردم اصفهان شرکت کرده اندمن هم شرکت نموده و تعجب مى کردم که جنازه کیست شنیدم صدایى از جنازه بلند است که مى گوید: کم است کم است. ناگاه دیدم آقاى سیدعلى مدرّس نجف آبادی گفتم: آقا شما از دنیا رفته اید گفتند: آرى. گفتم: یعنى چه؟ فرمود: مقرر شد که جمعى از مشیّعین جنازه مرا بیامرزندمن گفتم: کم است کم است همه باید آمرزیده شوند. پس از خواب برخاسته و آمدم به طرف حجره سیّددیدم عدّه اى ایستاده و گریه مى کنند. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: الساعه از دنیا رفت.[64]
[1]. در برخى از منابع، القاب دیگرى از قبیل مجتهد، مدرّس، آیت و حسینى براى وى ذکر کردهاند.
[2]. میرزا محمّد مؤمن، فرزند سلیمان بن محمّد رفیع بن عبدالمطلب، فقیه، رجال شناس، ادیب و پژوهشگر شیعى ایرانى، سیّدى پرهیزگار و از نظر علمى پرکار و آگاه به حدیث و تفسیر و شعر نیز نیکو مىسرود. وى پس از فراغت از تحصیل به پژوهش و نویسندگى پرداخت و آثار ارزشمندى از خود به یادگار گذاشت. استادان او از میان دانشمندان بلندآوازه ایران بودند و از بسیارى از آنان اجازه روایت حدیث داشت.
آثار تنکابنى فراوان است. او ـ به گفته خودش ـ 166 اثر در رشتههاى گوناگون علم و فرهنگ داشته است. (دائرةالمعارف تشیّع، ج 4، ص 559.)
[3]. تذکرة القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سیّد مصلحالدّین مهدوى، ص 433گنجینه دانشمندان، محمّدشریف رازى، ج 7، ص 310.
[4]. فشارک، به فتح فاء و کسر راء، روستایى در ناحیه کوهپایه اصفهان است.
[5]. ریحانةالادب، میرزا محمّدعلى مدرّس تبریزى، ج 4، ص342.
[6]. گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 326.
[7]. رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر، سیّد محمّدباقر کتابى، ج اوّل، ص 218گلشن ابرار، ج 3، ص 241.
[8]. گلشن ابرار، ج 3، ص 451.
[9]. نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 805.
[10]. رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر، ج اوّل، ص 526تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدّین مهدوى، ج 2، ص 327.
[11]. گلشن ابرار، ج 3، ص 235.
[12]. آیینه دانشوران، میر سیّد على رضا ریحان یزدى، ص 225گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 343.
[13]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 342.
[14]. همان، ص 301.
[15]. همان، ص 299.
[16]. مکارم الآثار، میرزا محمّدعلى (معلّم حبیب آبادى)، ج 7، ص 2370.
[17]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 285گنجینه دانشمندان، ج 8، ص 225.
[18]. گنیجنه دانشمندان، ج 7، ص 478.
[19]. مجلّه حوزه، سال دهم، شماره 58، ص 25تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 338.
[20]. بنیانگذار بناى عشق، محمّدجواد نورمحمّدىآیینه دانشوران، سیّد على رضا ریحان یزدى، ص 325.
[21]. گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 478.
[22]. آیینه دانشوران، ص 632.
[23]. همان، ص 24.
[24]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج اوّل، ص 288ریشه ها و جلوههاى تشیّع و حوزه علمیه اصفهان در طول تاریخ، میر سیّد حجت ابطحى، ج اوّل، ص423.
[25]. گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 99.
[26]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 340.
[27]. همان، ص 348.
[28]. همان، ص 290.
[29]. همان، ص 306.
[30]. همان، ص 307.
[31]. همان، ص 311.
[32]. همان، ص 328.
[33]. همان، ص 334گنجینه دانشمندان، ج 8، ص 258.
[34]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، حلد2، ص 341.
[35]. همان، ص 346.
[36]. همان، ص 354.
[37]. همان، ج 3، ص 259.
[38]. همان، ص 267.
[39]. همان، ص 275.
[40]. همان، ص 269.
[41]. همان، ص 307.
[42]. گنجینه دانشمندان، ج 8، ص 304.
[43]. همان، ج 7، ص 296.
[44]. گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 310.
[45]. نقباءالبشر، ج، ص 1318.
[46]. مجله حوزه شماره 18، دى ماه 1365ش.
[47]. مجله حوزه، سال دهم، شماره 58، ص 25.
[48]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 343.
[49]. همان.
[50]. رجال اصفهان در علم و عرفان ادب و هنر، ج اوّل، ص 216.
[51]. تذکرةالقبور، چاپ دوم، ص 35.
[52]. رجال اصفهان در علم، عرفان، ادب و هنر، ج اوّل، ص 216.
[53]. تذکرةالقبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 433.
[54]. اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج نورالله اصفهانى، ص 23.
[55]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 153.
[56]. یکى از تیمچههاى تجارى، واقع در بازار بزرگ اصفهان است که در طول سالهاى متمادى، در برخى از ایّام و مناسبتها توسط بازاریان در آن جا مراسم روضه خوانى برگزار مىشد.
[57]. مجله حوزه، سال دهم، شماره 58، ص 25.
[58]. تذکرةالقبور، ص 35.
[59]. رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر، ج اوّل، ص 216.
[60]. تذکرة القبور، ص 433.
[61]. نقباءالبشر، ج1، ص 318.
[62]. رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر، ج اوّل، ص 216.
[63]. همان، ص 217.
[64]. گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 311.