شیخ محمد کَشّى
در حدود 330 هـ .ق.
عنوان مقاله: مقتداى راوى شناسان
نویسنده: على کرجى
اسم و نسب
نام وى، محمد فرزند عمر بن عبدالعزیز، کنیه اش «ابوعَمرو»([1]) و زادگاهش شهر «کَشّ»، از شهرهاى کشور ازبکستان است.([2])
ولادت
تاریخ دقیق ولادت شیخ محمد کَشّى و به تبع آن، سنّ وى مشخص نیست ولى با ملاحظه سال وفات معاصران، مشایخ و شاگردان او، مى توان به دورنمایى از این واقعیت پى برد.
شیخ محمد کشى، هم عصر با دانشمندان بزرگ، محمد بن یعقوب کلینى (متوفّاى 329 ق.)، نویسنده کتاب «کافى» است. آن دو در بسیارى از مشایخ، مثل محمد بن اسماعیل نیشابورى و شاگردان، مثل جعفر بن محمد بن قولویه قمى، مشترک بوده اند در نتیجه، مى توان محمد کَشّى را همانند شیخ کلینى، از دانشمندان نیمه دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم هجرى به شمار آورد.([3])
سال تقریبى ولادت وى را مى توان 240 ق. دانست چه این که برخى از مشایخ کَشّى در دهه ششم و هفتم قرن سوم هجرى وفات یافته اند مثل محمد بن حسین بن ابى الخطاب همدانى (متوفاى 262 ق.)([4]) و مسلّم است که شیخ کَشّى باید از نظر سنّى به آن حد رسیده باشد (20 یا 25 سالگى) تا شرایط نقل روایت از آن بزرگان را در خود فراهم کرده باشد.
تحصیلات و منزلت علمى
چگونگى و مدت زمان تحصیلات محمد کشى، همانند سایر جهات زندگى وى، نامعلوم است ولى مى توان از قرینه ها و نشانه هایى به دست آورد که او فراگیرى علوم دینى را نزد استادان بزرگ جهان اسلام، در سال هاى پایانى قرن سوم هجرى، در شهرهاى کش و سمرقند گذرانده و به درجه عالى فقاهت رسیده و در بین دانشمندان عصر خویش، از رتبه ممتازى برخوردار بوده است. مهم ترین وصفى که تراجم نویسان، وى را به آن توصیف کرده اند، «غلام و صحابه عیّاشى»([5]) است که کمتر کسى از شاگردان عیاشى، به این وصف و لقب خوانده شده است!
«غلام» در اصطلاح علم درایت و حدیث، به شاگرد بارز و ممتازى گفته مى شود که متأدّب به همه آداب استاد و متعلّم به تمام تعلیمات و آموزش هاى او بوده و همیشه با او باشد.([6])
بنابراین، غلام عیّاشى بودن، نشان از ارتباط علمى نزدیک کَشّى با استادش دارد زیرا کَشّى بیش تر اوقات زندگى علمى خود را در خانه عیاشى ـ که به عنوان مرکز فرهنگى مطرح بوده است ـ گذراند. از این رو، مى توان کَشّى را در بیش تر دانش هاى اسلامى، همانند استادش، داراى تخصص دانست و او را ادیب، مورّخ، فقیه، مفسّر، رجالى و... شمرد این مطلب در کلام دانشمندان علم رجال و تراجم، به وضوح آمده است.
شیخ طوسى مى گوید:
«محمد فرزند عمر بن عبدالعزیز کشى، کنیه اش ابوعمرو، ]عالمى است [ثقه، آگاه به اخبار و رجال، ]داراى [اعتقاد نیکو ]و [داراى کتاب رجال».([7])
و نیز مى گوید:
«کشى، از غلامان عیّاشى، ]راوى است [ثقه و مطمئن، آگاه به راویان و اخبار ]و داراى [عقیده راست».([8])
عده اى نیز او را به راوى و روایت شناس توصیف کرده اند.([9])
فراوانى مشایخ و شاگردان و خصوصاً کتاب ارزشمند او ـ که دربردارنده دانش گوناگون است([10]) ـ همگى از احاطه کامل علمى وى بر اخبار، روایات، راویان و مذاهب اسلامى حکایت مى کند.
مذهب کَشّى
از سخنان دانشمندان علم رجال و نیز مطالعه اجمالى محتواى کتاب رجال کشى، به خوبى برمى آید که مذهب کشى، شیعه دوازده امامى بوده و هیچ شک و شبهه اى وجود ندارد. از این رو، شیخ طوسى او را به «حسن اعتقاد و راستى مذهب»([11]) و ابن داود او را به «دارنده راه راست»([12]) توصیف مى کنند.
نویسنده کتاب «مجمع الرجال»، شیخ محمد کَشّى را به خاطر تبرّى از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)، تحسین مى کندو براى اثبات آن، از سخنان شیخ کَشّى در ذیل کلام امام باقر(علیه السلام) در مورد عکرمه، غلام ابن عباس، گواه مى آورد.
امام باقر(علیه السلام) در مورد عکرمه ـ که نسبت به ولایت ائمه(علیهم السلام) اعتقادى نداشت ـ فرمود:
اگر هنگام مرگش او را درک کنم، به او نفع مى رسانم.
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: ]امام باقر(علیه السلام)[ به چه خیرى به او نفع مى رساند؟ فرمود:
همان طور که بر شما تلقین مى کرد، بر او هم تلقین مى کرد ولى امام باقر(علیه السلام) او را درک نکرد و به او نفعى نرساند.([13])
سپس شیخ کَشّى مى گوید:
این روایت دلالتى بر مدح عکرمه توسط امام باقر(علیه السلام) ندارد (چه این که این گونه تعبیر آوردن در آن زمان، حالت ضرب المثل داشته است و مردم از آن، معناى مخالفش را مى فهمیدند بنابراین «به او نفع مى رسانم» یعنى هیچ کارى با او ندارم.) و این از قبیل آن روایتى است که مى گوید: «اگر ]قرار باشد[ دوستى را انتخاب کنم، فلانى را انتخاب مى کنم» که حاکى از مذمّت آن شخص است که صلاحیت براى رفاقت و دوستى ندارد و هیچ گونه دلالتى بر مدح او نمى کند.([14])
و اما اصل روایت که اهل سنّت آن را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند، عبارت است از: «لَوْ اِتَّخَذْتُ خَلیلاً لاَ تخَذْتُ ابابکر خلیل([15]) اگر ]قرار باشد[ دوستى را انتخاب کنم، ابوبکر را به عنوان دوست انتخاب مى کنم.» شیخ کَشّى با آگاهى از روایات و احاطه کامل بر تفسیر آن ها، از روایت نبوى مذکور، مذمّت ابوبکر توسط پیامبر را برداشت کرده است. و به مناسبت کلام امام باقر(علیه السلام) در مورد عکرمه، برائت خود را از او و ابوبکر ابراز داشته است.([16])
استادان و مشایخ
گر چه علوم اسلامى در قرن هاى اوّل، از نظر گستردگى مسایل، محدود بوده است و به مرور زمان گسترش پیدا کرد ولى علومى که در استنباط احکام شرعى دخالت دارد، (ادبیات، لغت، معانى و بیان، اصول فقه، تفسیر، تاریخ و...) در آن عصر هم مطرح بوده است و طبعاً کَشّى هم براى تحصیل این دانش ها، که مقدمه فقاهت وى بوده است، محضر استادان متعدّدى را درک کرده است. از این رو، نمى توان عیاشى را تنها استاد وى معرفى کرد بلکه وى داراى استادان و مشایخ فراوان بوده است.
گر چه نام این استادان مشخص نیست ولى قطعاً برخى از مشایخى که کَشّى از آن ها نقل روایت کرده است، از استادان وى نیز بوده اند. براى دستیابى به نام آن ها بایسته است به مطالعه کتاب رجالى وى و سایر کتاب هاى علم رجال بپردازیم. مشایخ وى، که استادان او در بین آن ها هستند، عبارتند از:
1. آدم بن محمد قلانسى بلخى.([17])
2. ابراهیم بن على کوفى:([18]) وى متولدکوفه و مقیم سمرقند بود. او زاهدى دانشمند، داراى تألیفات فراوان و مورد اکرام بزرگان خراسان بود.([19])
3. ابراهیم بن محمد بن عباس:([20]) وى از اهالى خُتل، روستایى در ماوراءالنهر و فردى صالح بود که از راویان قمى مثل «سعد بن عبدالله» روایت نقل مى کرد.([21])
4. ابراهیم بن مختار بن محمد.([22])
5. ابراهیم بن نصیر:([23]) وى برادر «حمدویه»، از راویان بزرگ و متولّد شهر کش بود که با برادرش از «محمد بن اسماعیل رازى» روایت نقل مى کردند.([24])
6. ابراهیم ورّاق سمرقندى.([25])
7. ابوالحسن بن ابى طاهر.([26])
8. ابوسعید بن سلیمان.([27])
9. ابوعمرو بن عبدالعزیز.([28])
10. ابومحمد شامى دمشقى: نام وى عبدالله بن محمد است.([29])
11. ابوبکر احمد بن ابراهیم لسنسنى: شیخ کَشّى در کتابش براى او طلب رحمت کرده است.([30])
12. ابوجعفر احمد بن ابراهیم قرشى.([31])
13. احمد بن على قمى سلولى شقران.([32])
14. احمد بن على بن کلثوم سرخسى.([33])
15. ابوالحسن احمد بن محمد خالدى.([34])
16. احمد بن منصور خزاعى.([35])
17. احمد بن یعقوب: وى مکنى به ابوعلى و منتسب به بیهق است.([36])
18. جبرییل بن احمد فارابى:([37])کنیه اش ابومحمد بوده که از موسى بن جعفر بن وهب روایت مى کرد.([38])
19. جعفر بن احمد بن ایّوب:([39]) وى از اهالى سمرقند و فردى خیّر، فاضل و دانشمند، داراى خطّى زیبا و در حفظ احادیث، کوشا و داراى کتابى نیز بود.([40])
20. جعفر بن محمد: کنیه اش ابوعبدالله و منتسب به رى و مشهور به «رازى خوارى» است.([41])
21. جعفر بن محمد بن معروف.([42])
22. حسین بن الحسن بن بندار قمى.([43])
23. حمدویه بن نصیر.([44])
24. حمدان بن احمد: وى مکنّى به ابوجعفر و مشهور به «قلاسنى» است.([45])
25. خلف بن حماد کشى([46]) مکنّى به ابوصالح.([47])
26. خلف بن حسن بن طلحه مروزى.([48])
27. خلف بن محمد ملقّب به «منّار کشى».([49])
28. عبد بن محمد نخعى سمرقندى.([50])
29. عبدالله بن محمد بن خالد: وى متولّد طیالس، از توابع کوفه، داراى کتاب نوادر و نزد راویان حدیث منزلت خاصّى داشته است. محمد کَشّى مى گوید:
از استادم عیاشى در مورد عبدالله بن محمد بن خالد سؤال کردم. وى گفت: اما عبدالله طیالسى، جز نیکوکارى و اعتماد، چیز دیگر از وى نمى دانم.([51])
30. عثمان بن حامد کشى.([52])
31. على بن محمد قتیبه نیشابورى: کنیه اش ابوالحسن و داراى کتابى است که در آن، جلسات فضل بن شاذان با عالمان سنّى و مسایل دیگر را نوشته است.([53])
32. على بن یزداد صانع جرجانى.([54])
33. عمر بن على تفلیسى مکنّى به ابوالحسن.([55])
34. طاهر بن عیسى ورّاق.([56])
35. محمد بن ابراهیم مکنى به ابوعبیدالله.([57])
36. محمد بن احمد بن ابى عوف اهل بخارا.([58])
37. محمد بن احمد بن شاذان.([59])
38. محمد بن اسماعیل بندقى نیشابورى:([60]) کنیه اش ابوالحسن و ساکن نیشابور، وى دانشمندى متکلّم و محدثى بزرگ بوده و محمد کَشّى از او روایت هاى بسیارى نقل کرده است.([61])
39. محمد بن بحر رهنى: وى از اهالى نرماشیر کرمان، کنیه اش ابوحسین و ملقّب به «شیبانى» است. او داراى آثار متعددى است از جمله: القائد، در موضوع مسایل اختلافى شیعه و سنّى البدع البقاع التقوى الاتباع ترک المراء فى القرآن البرهان المتعه و... دانشمندان علم رجال، او را متکلّم، دانشمند، فقیه و آگاه به اخبار و روایات معرّفى کرده اند.([62])
40. محمد بن بشر: کنیه اش ابوحسین و منتسب به سوسنگرد. وى از شاگردان بنام و بارز ابوسهل نوبختى، متکلّمى متبحّر و داراى آثار متعددى است از جمله: المقنع فى الامامه و المنقذ فى الامامه، وى پنجاه بار با پاى پیاده، حجّ ابراهیمى را به جاى آورد.([63])
41. محمد بن براثى.([64])
42. محمد بن حسن بن بندار قمى.([65])
43. محمد بن حسن کشى.([66])
44. محمد بن حسین بن احمد فارسى.([67])
45. محمد بن حسین بن محمد هروى.([68])
46. ابوسعید محمد بن رشید هروى.([69])
47. محمد بن حسین بن ابى الخطاب: وى اهل کوفه و منتسب به قبیله هَمْدان و در نزد راویان حدیث و دانشمندان علم رجال، داراى منزلت خاصّى است. از این رو، او را به «بلند مرتبه» و «مورد اعتماد» توصیف کرده اند.
از آثار اوست: توحید المعرفه و البداء الردّ على اهل القَدَرْ الامامة، اللؤلؤة و وصایا الائمه(علیهم السلام)([70])
48. محمد بن سعید کشى.([71])
49. محمد بن على بن قاسم بن ابى حمزه قمى.([72])
50. محمد بن قولویه قمى.([73])
51. محمد بن مسعود عیاشى سمرقندى:([74]) کنیه اش ابونضر و ملقّب به عیاشى است. وى از دانشمندان بزرگ اسلامى است که ابتدا، سنّى و سپس شیعه شد و سال ها در راستاى تقویت عقاید شیعه، خدمات فراوانى انجام داد. همان طور که گفته اند: وى تمام اموالى را که از پدرش به جا مانده بود (که به سى هزار دینار مى رسید) در راه نشر علم و حدیث معصومین(علیهم السلام) صرف کرد.
خانه اش پذیراى جمع زیادى از افراد قارى، محدّث، دانشجو، مفسّر و فقیه بود که گروهى به تألیف کتاب، برخى به نسخه بردارى عده اى به مقابله نسخه ها و جمعى به نوشتن تعلیقه و دیگران هم به حاشیه پردازى و صحافى مشغول بودند و علاوه بر آن، خانه اش مرکز تعلیم و ارشاد عوام هم بود.
عیاشى از دانشمندان کم نظیر عصر خویش بود که در بیش تر رشته هاى علوم اسلامى، داراى آثار فراوانى بود که به صدها کتاب و رساله مى رسد مثل: کتاب الطهارة الصلاة العالم و المتعلّم و الدعوات.([75])
شایان توجه است که شیخ محمد کَشّى بیش ترین بهره علمى را از این استاد بزرگ برده است.([76])
52. محمد بن نصیر: وى از اهالى کش و فردى است مورد اعتماد، بلندمرتبه و داراى علم فراوان.([77])
53. محمد بن یحیى فارسى.([78])
54. نصر بن صباح: کنیه اش ابوالقاسم و از اهالى بلخ بوده که از احمد بن عیسى نقل حدیث مى کرد. وى داراى کتابى به نام «المسترشد»، در موضوع امامت، است که در نقد «الانصاف» اثر ابوجعفر ففرزند محمد بن عبدالرحمن بن قبه رازى نوشته است.([79])
55. یوسف بن سخت بصرى.([80])
56. ابراهیم بن حسین حسینى عقیقى.([81])
57. سعید بن جناح کشى.([82])
شاگردان و راویان
مسلّم است که شیخ کَشّى جایگاه علمى و موقعیت اجتماعى خاصّى در بین دانشمندان و بزرگان فرهنگى ماوراءالنهر داشته است. از این رو، شاگردان فراوانى در مکتب درسى وى به فراگیرى دانش پرداخته و به مراحل کمال رسیده اند ولى آنچه که تراجم نویسان در مورد تعداد شاگردان و راویان از او نوشته اند، انگشت شمار است. گویا آنان تنها به نام شاگردان برجسته وى بسنده کرده اند که عبارتند از:
1. هارون بن موسى تلعکبرى (متوفّاى 385هـ .ق.) هارون بن موسى بن احمد بن سعید کنیه اش ابومحمد و منتسب به «تلعُکبر»، از قبیله بنى شیبان. وى از دانشمندان کم نظیر قرن چهارم هجرى است که معاصر با ابن قولویه(ره) و مفید (ره) است.
وى دانشمندى پژوهشگر، فقیهى کامل و محدّثى بزرگ است که در علم حدیث داراى تخصّصى عالى بود از این رو، در نزد دانشمندان علم رجال داراى موقعیتى خاص است. مشایخ اجازه روایى وى عبارتند از: شیخ محمد کشى محمد بن قاسم غلابى محمد بن حسن بن ولید حیدر بن نُعیم سمرقندى على بن على بن همام جعفر بن على بن سهل دقاق بغدادى جعفر بن محمد بن ابراهیم موسوى علوى احمد بن على بن مهدى رقى انصارى على بن حاتم بن ابى حاتم قزوینى و... متقابلاً بسیارى از بزرگان و دانشمندان مثل سید مرتضى (ره) از او نقل روایت کرده اند.
یکى از آثار به جا مانده از این دانشمند بزرگ، «الجوامع فى علوم الدین» است فرزندش، شیخ ابوالحسین محمد بن ابى محمد هارون، از دانشمندان قرن چهارم و پنجم هجرى است.([83])
2. جعفر بن محمد بن قولویه قمى (متوفّاى 368 ق.)
ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمى وى از دانشمندان بزرگ قرن چهارم هجرى است که به تعداد ابواب فقه و نیز در موضوعات اخلاقى و ادبى، آثار علمى فراوان دارد از جمله:
الصلاة الجمعه و الجماعة قیام اللیل الرضاع الصداق الاضافى الصرف قسمة الزکاة کامل الزیارات الحج القضاء و آداب الحکّام الشهادات العقیقه تاریخ الشهور و الحوادث فیه النوادر.([84])
در بزرگى و جلالت این عالم اسلامى، همین بس که وى از مشایخ محمد بن محمد بن نعمان، معروف به «شیخ مفید» (متوفاى 413 ق) و نیز حیدر بن محمد بن نُعیم سمرقندى است و آن دو دانشمند از وى روایات بسیارى را نقل کرده اند.([85])
3. حیدر بن محمد بن نعیم سمرقندى.
وى سال ها از محضر علمى محمد بن مسعود عیاشى و شیخ محمد کَشّى بهره مند شد. مشایخ روایى او عبارتند از: شیخ محمد کشى ابوالقاسم علوى ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه صدوق زید بن محمد حلقى.
برخى از آثار وى عبارت است از تنبیه عالم قتله علمه الذى معه و النور لمن تدبره.([86])
راویان بسیارى از وى نقل روایت کرده اند از جمله: مظفر بن جعفر سمرقندى جعفربن حسین مؤمن حسین بن احمد بن مغیره هارون بن موسى تلعکبرى.([87])
ثمره علمى
تنها اثر به جا مانده از شیخ محمد کشى، کتابى است مشهور به رجال کشى، که موضوع آن راویان احادیث است. براى پى بردن به ارزش علمى این اثر، نخست مطالبى را در خصوص علم رجال بیان مى کنیم.
علم رجال، دانشى است که از احوال راویان حدیث بحث مى کند از قبیل: عدالت، وثاقت و هر آنچه که بود و نبود آن در راوى، موجب قبول یا ردّ روایت او مى شود.
یکى از منابع اصلى «احکام شرعى»، احادیث است بى شک شناخت احوال «راوى»، نقش تعیین کننده اى در صحّت یا کذب روایات دارد از این رو، «علم رجال» به این مقوله مى پردازد.([88])
مبناى تمام کتاب هاى رجالى، عبارت است از:
1. رجال کشى،شیخ محمد کشى.
2. الفهرست، شیخ احمد نجاشى.
3. الفهرست، شیخ محمد طوسى.
4. رجال شیخ، شیخ محمد طوسى.([89])
رجال کَشّى از شهرت، اهمیت و پیشینه زمانى بیش ترى برخوردار است از این رو، در بین پژوهش گران علم رجال جایگاه خاصّى دارد.
محتواى اجمالى کتاب
موضوع کتاب رجال کشى، ذکر احوال و طبقات راویان حدیث در زمان معصومین(علیهم السلام)است و مبناى آن، روایاتى سند دار است که در مدح یا ذمّ آن ها از ناحیه معصومین(علیهم السلام) صادر شده است.
نویسنده کتاب، بعد از ذکر راوى، به طرح روایت یا روایات در مورد آن راوى مى پردازد. این روایات، گاهى فقط در مدح یا ذمّ راوى وارد شده و گاهى هم مضمون آن ها مختلف است شیخ محمد کَشّى در مورد هیچ یک از آن ها جز در موارد نادر، رأى و نظرى بیان نمى کند.
رجال کشى، نه اختصاص به راویان شیعه دارد و نه محدود به افراد موثّق و ممدوح است.([90]) در این کتاب، نام راویان بر اساس تاریخ زندگى آن ها آمده است نه به روش الفبایى یا سال وفات. از این رو، از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) شروع شده و به یاران امام حسن عسکرى(علیه السلام) و برخى از رجال زمان غیبت صغرى و مشایخ کَشّى و کلینى، ختم شده است.([91])
ویژگى هاى رجال کشى
رجال کَشّى از معتبرترین و مهم ترین کتاب هاى رجالى در طول تاریخ اسلام است چرا که دربردارنده ویژگى هایى ممتاز است:
الف) شناخت راویان، از منظر و نگاه معصومین(علیه السلام) بوده و کمتر اظهار نظرى از طرف شیخ محمد کَشّى یا نقل نظرى از ناحیه دیگران، در آن دیده مى شود از این رو، علاوه بر شناخت مستند راویان، خود کتاب به اعتبار کلام معصوم(علیه السلام)داراى نوعى قداست است.
ب) کَشّى تمام روایاتى را که از معصوم(علیه السلام) وارد شده آورده است از این رو، سند مدح راوى یا ذمّ او، داراى قوّت و تنوّع خاصّى است.
ج) این کتاب تنها به شناساندن راویان حدیث اکتفا نکرده، بلکه به شناساندن فرقه ها، دسته ها و گروه ها شیعى نیز پرداخته است گروه هایى مثل: فطحى ها، بتریه ها، واقفیه ها، اشعثى ها.
در واقع رجال کشى، سند ماندگارى است از تاریخ تشیع در عصر اوّل دوران حیات امامان معصوم(علیهم السلام) اعم از چگونگى رابطه شیعیان با امامان(علیهم السلام)، شناخت تشکیلات فرهنگى شیعه، دسته بندى هاى داخلى شیعه، وجود بدعت گزاران، تندروها، دروغ پردازان و روش امامان معصوم(علیهم السلام) در مدح و ذمّ راویان و آن گروه ها.([92])
د) ویژگى دیگر کتاب، عدم اظهار نظر نویسنده، جز در موارد نادر و بسنده کردن به سند و یا سندهاى مدح و ذمّ راویان است، که نه تنها ضعفى در نویسنده به اثبات نمى رساند بلکه حاکى از قوّت فکرى و عاقبت اندیشى وى است چه این که طرح موضوع با ذکر اسناد آن، بدون اظهار نظر، راه را براى تحقیق و پژوهش باز گذاشته و عملاً کتاب را از یک کتاب رجالى محض، بالاتر برده و به یک منبع پژوهشى پربار تبدیل کرده است.([93])
سرگذشت رجال کشى
نام اصلى این کتاب، معرفة الناقلین عن الائمة الصادقین بوده است. از کتاب فرج المهموم، رضى الدین على بن طاووس نقل شده است که: شیخ طوسى در تاریخ سه شنبه 26 صفر سال 456هـ .ق. در نجف اشرف با کمک شاگردان خود، رجال کَشّى را تلخیص و نام آن را «اختیار معرفة الرجال» نهاد.([94])
رجال کشى، بعد از تهذیب و تلخیص به وسیله شیخ طوسى، به خاطر پربار بودن محتوا و کیفیت موضوع آن، مرجع بودن خود را حفظ و همچنان توجه دانشمندان علم رجال را بیش از پیش، به خود جلب نمود. از این رو، نویسندگان علم رجال براى سهولت و دسترسى پژوهش گران به مطالب غنى آن دست به تغییراتى در این کتاب زده اند که ثمره آن، تألیف کتاب هاى رجالى متعددى شد که همه بر محور کتاب رجال کَشّى نوشته شده اند، از جمله:
1. حلّ الاشکال فى معرفة الرجال
این کتاب، اثر سید احمد بن طاووس حلّى مکنّى به ابوالفضائل (متوفّاى 673 ق) و نویسنده بشرى المحققین، الملاذ، شواهد القرآن و... است. وى متن کتاب اختیار معرفة الرجال با سه کتاب اصلى دیگر (رجال و فهرست شیخ طوسى و فهرست نجاشى) و نیز متن کتاب الضعفاء اثر ابن غضائرى در یک جا جمع آورى کرد و نام آن را حلّ الاشکال فى معرفة الرجال نهاد.([95])
2. تحریر طاووسى
این کتاب، اثر شیخ حسن بن زین الدین، مکنّى به ابومنصور (متوفّاى 1011 ق) و نویسنده منتقى الجمان، معالم الدین و مناسک الحج است. وى ابتدا، متن اختیار معرفة الرجال را از کتاب «حلّ الاشکال فى معرفة الرجال» طاووسى جدا و سپس آن را بر اساس حروف الفبایى تنظیم کرد و در مورد روایات آن، از نظر سند و متن، بحث هاى مفصّل کرد. و به خاطر جداسازى متن اختیار معرفة الرجال از کتاب منسوب به طاووسى، آن را «تحریر طاووسى» نام نهاد.([96])
3. مجمع الرجال
این کتاب، اثر عنایت الله فرزند شرف الدین قهپایى، معاصر با شیخ حسن، صاحب معالم الدین است وى بدون جداسازى متن اختیار معرفة الرجال از سایر کتاب ها (رجال شیخ، فهرست شیخ و نجاشى و ضعفاء ابن غضائرى)، راویان آن کتاب ها را بر اساس حروف الفبایى، تنظیم و در خصوص محتواى مطالب آن ها به بحث پرداخته است.([97])
از دیگر دانشمندان که کتاب اختیار معرفة الرجال را به صورت هاى مختلف مرتّب نموده اند عبارتند از: یوسف فرزند محمد حسینى شامى در سال 981 ق. و شیخ داوود فرزند حسن جزایرى که هم عصر با نویسنده «الحدائق الناضره» بوده است.([98])
کتاب «اختیار معرفة الرجال» بارها مورد تصحیح، حاشیه، تعلیقه و شرح قرار گرفته است که به عنوان نمونه به دو تعلیقه اشاره مى شود:
الف) اختیار معرفة الرجال، چاپ مؤسسه آل البیت، با تصحیح و تعلیقه آقاى سید محمدباقر حسینى میرداماد استرآبادى (متوفّاى 1404ق). این کتاب با تحقیقات جدید سید مهدى رجایى، در سال 1404 ق. به چاپ رسیده است.
ب) اختیار معرفة الرجال، چاپ دانشگاه مشهد، مرکز تحقیقات و مطالعات دانشکده الهیات و معارف، با تصحیح و تعلیقه آقاى حسن مصطفوى.
این کتاب که در سال 1348 ش. به زیور طبع آراسته شده است دربردارنده فهرست رجال، موضوعات، مکان ها و ملل و نحل است.([99])
وفات
وفات شیخ محمد کَشّى را مى توان تقریباً در سال 330 ق. دانست زیرا شاگرد برجسته وى، جعفر بن محمد بن قولویه قمى متوفّاى 368 ق. و طبعاً شیخ کَشّى سال ها قبل از او وفات کرده است.([100]) و از طرفى شیخ کشى، زمان حیات شیخ مفید (413 ـ 336 ق)([101]) را نیز درک نکرده است.
شرح حال نویسان در خصوص محلّ دفن شیخ محمد کَشّى سخنى نگفته اند لذا احتمال دارد که وى در محل تحصیلش (سمرقند) وفات یافته باشد.
[1]. معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 64 بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 6، ص 534 ریحانة الادب، ج 3، ص 367.
[2]. کَشّ، که امروزه به شهر سبز مشهور است، از شهرهاى تابع استان سمرقند ازبکستان است. مفاخر فراوانى از این مکان برخاسته ,,,,اند از جمله: شیخ ابواسحق کشى و محمد بن سعید کشى. (ازبکستان، ص 46 لغت نامه دهخدا، ج 11، ص 16172).
[3]. اختیار معرفة الرجال، دانشکده الهیات و معارف اسلامى مشهد، مقدمه، ص 13.
[4]. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 6، ص 388.
[5]. رجال شیخ طوسى، ص 497 فوائد الرضویه، ص 585 رجال نجاشى، ص 372، ش 1018.
[6]. مجمع الرجال، ج 6، ص 10.
[7]. الفهرست، ص 141.
[8]. رجال شیخ، ص 497.
[9]. موسوعه طبقات الفقهاء، ج 4، ص 444.
[10]. رجال نجاشى، ص 372، ش 1018.
[11]. رجال شیخ طوسى، ص 497، باب «فى من لم یرو عن الائمه»، ش 38 فهرست شیخ طوسى، ص 141.
[12]. مجمع الرجال، ج 4، ص 145.
[13]. اختیار معرفة الرجال، شماره، 387.
[14]. همان.
[15]. مجمع الرجال، ج 4، ص 145.
[16]. همان، ج 6، ص 10.
[17]. اختیار معرفة الرجال، ش 43، 338 و 924 نوابغ الرواة، ص 1.
[18]. اختیار معرفة الرجال، ش 448 و 552.
[19]. مجمع الرجال، ج 1، ص 15.
[20]. اختیار معرفة الرجال، ش 3، 202، 213 و 378.
[21]. مجمع الرجال، ج 1، ص 68 نوابغ الرواة، ص 5.
[22]. اختیار معرفة الرجال، ش 916.
[23]. همان، ش 4، 12، 41، 50، 51.
[24]. نوابغ الرواة، ص 6.
[25]. اختیار معرفة الرجال، ش 481.
[26]. همان، ش 770.
[27]. همان، ش 698.
[28]. همان، ش 9.
[29]. همان، ش 463 و 791.
[30]. همان، ش 1148.
[31]. همان، ش 715.
[32]. همان، ش 49 و 990.
[33]. همان، ش 1087 و 1018.
[34]. همان، ش 477.
[35]. همان، ش 714 و 734.
[36]. همان، ش 1028.
[37]. همان، ش 7، 13، 21، 26 و 27.
[38]. نوابغ الرواة، ص 68.
[39]. اختیار معرفة الرجال، ش 663 و 792.
[40]. مجمع الرجال، ج 2، ص 15 و 23.
[41]. اختیار معرفة الرجال، ش 46.
[42]. همان، ش 53، 60، 61، و 89.
[43]. همان، ش 111 و 175.
[44]. همان، ش 15، 16، 17.
[45]. همان، ش 292، 264 و 292.
[46]. اعیان الشیعه، ج 6، ص 329.
[47]. اختیار معرفة الرجال، ش 39، 258 و 445.
[48]. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 7، ص 743.
[49]. اختیار معرفة الرجال، ش 128، 198، 199.
[50]. همان، ش 117.
[51]. مجمع الرجال، ج 4، ص 48.
[52]. اختیار معرفة الرجال، ش 128، 198 و 199.
[53]. مجمع الرجال، ج 4، ص 222.
[54]. اختیار معرفة الرجال، ش 109.
[55]. همان، ش 205.
[56]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 4، ص 443 نوابغ الرواة، ص 141.
[57]. اختیار معرفة الرجال، ش 79 و 224.
[58]. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 6، ص 239.
[59]. اختیار معرفة الرجال، ش 408.
[60]. همان، ش 17، 18، 356، 817.
[61]. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 6، ص 285.
[62]. همان، ص 311.
[63]. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 6، ص 314.
[64]. اختیار معرفة الرجال، ش 55، 167 و 307.
[65]. همان، ش 206، 396 و 957.
[66]. همان، ش 128 و 198.
[67]. همان، ش 827.
[68]. همان، ش 1027 و 1028.
[69]. همان، ش 506.
[70]. مجمع الرجال، ج 5، ص 196 بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 3، ص 388.
[71]. مستدرک الوسائل، خاتمه، ج 3، ص 291.
[72]. اختیار معرفة الرجال، ش 790 و 1015.
[73]. همان، ش 20، 111، 170، 171.
[74]. همان، ش 5، 6، 9، 14، 22.
[75]. مستدرک الوسائل، خاتمه، ج 3، ص 291 معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 224.
[76]. ریحانة الادب، ج 3، ص 368.
[77]. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 6، ص 677.
[78]. اختیار معرفة الرجال، ش 921.
[79]. نوابغ الرواة، ص 324 مجمع الرجال، ج 6، ص 176.
[80]. مستدرک الوسائل، خاتمه، ج 3، ص 294.
[81]. الجامع فى الرجال، ج 1، ص 34.
[82]. نوابغ الرواة، ص 135.
[83]. ریاض العلماء، ج 5، ص 294 نوابغ الرواة، ص 72 ص 74 و 88 مستدرک الوسائل، خاتمه، ج 3، ص 254 و 255 رجال نجاشى، ص 439، ش 1184 رجال ابن داود، ج 1، ص 199، ش 1666.
[84]. رجال ابن داود، ج 1، ص 65، ش 326
[85]. الامل الآمل، ج 2، ص 109 مجمع الرجال، ج2، ص 253 مستدرک الوسائل، خاتمه، ج 3، ص 246 نوابغ الرواة، ص 76.
[86]. امل الآمل، ج 2، ص 109 موسوعة طبقات الفقهاء، ج 4، ص 444 مجمع الرجال، ج 2، ص 253.
[87]. الجامع فى الرجال، ج 1، ص 703.
[88]. ر.ک: کلیات فى علم الرجال، ص 11، 21 و 26.
[89]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 4، ص 443 الذریعه، ج 10، ص 141 کلیات فى علم الرجال، ص 57.
[90]. قاموس الرجال، ج 1، ص 16.
[91]. اختیار معرفة الرجال، ص 1، ش 1.
[92]. همان، مقدمه، ص 7.
[93]. المنهج الرجالى، ص 59.
[94]. الذریعه، ج 1، ص 365 مستدرک الوسائل، خاتمه، ج 3، ص 286 قاموس الرجال، ج 1، ص 36.
[95]. التحریر الطاووسى، مقدمه، ص 3 به بعد.
[96]. همان، ص 15 ـ 3.
[97]. مجمع الرجال، ج 1، مقدمه، ص 3.
[98]. مستدرک الوسائل، خاتمه، ج 3، ص 286 و ص 287 اعیان الشیعه، ج 10، ص 28 لؤلؤ البحرین، ج 2، ص 404 مصفى المقال، ص 375.
[99]. ر.ک: اختیار معرفة الرجال، چاپ آل البیت و مرکز تحقیقات و مطالعات دانشکده الهیات دانشگاه مشهد.
[100]. اختیار معرفة الرجال، مقدمه، ص 13.
[101]. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 6، ص 591.