محمد علی حزین لاهیجی
(1103 - 1180قمری)
عنوان مقاله: فیلسوف سترگ
نویسنده: ناصر باقری بیدهندی
شیخ محمدعلی حزین[1] لاهیجی، فرزند ابوطالب زاهد گیلانی، فرزانه ای دانشمند مورخی ژرفکاو و نکته پرداز، منجم، متکلم و فیلسوفی سترگ، عالمی کامل، شاعری زبردست، نویسنده ای چیره دست و پرکار و پر اثر و پر درد، متفکری سیاستمدار، عالمی جهانگرد بود.
پدر دانشمندش شیخ ابوطالب بن عبدالله نیز از عالمان دین بود. حزین در تاریخ خود تحت عنوان مجمل احوال والد مرحوم شرح حالش را نگاشته است. از جمله گفته است: «در بیست سالگی، بعد از تحصیل بسیاری از مطالب علمیه نزد مولانا فاضل ملاحسن شیخ الاسلام گیلانی، به شوق دیدار فضلای عراق (عراق عجم) به اصفهان آمده. در مدرس استادالعلماء آقا حسین خوانساری (م 1099 قمری)، علیه الرحمه، به استفاده، مشغول و فنون ریاضیه را در خدمت بطلمیوس زمان، ملا محمد رفیع که به رفیعای یزدی مشهور است، تکمیل نموده، جماعتی کثیره از اصحاب تحصیل به برکت ایشان به مراتب عالیه رسیدند. و در کتابخانه ایشان که زیاده از پنج هزار مجلد بود، هیچ کتاب علمی به نظر در نیامد که از اول تا به آخر به تصحیح ایشان درنیامده باشد. و اکثر محشّی به خط ایشان بود، و قریب به هفتاد مجلد را که از آن جمله تفسیر بیضاوی و قاموس اللغة و شرح لمعه و تمام تهذیب حدیث و امثال ذلک بود، به قلم خود کتابت نموده بود و در هیچ فن از فنون علوم نبود که مهارتش به کمال نباشد...».[2]او می افزاید، در سال 1127 (هجری قمری) در اصفهان وفات یافت و در مزار بابا رکن الدین جنب تربت مولانا حسن گیلانی دفن شد.[3]
حزین در رثاء پدر اشعاری سروده که در تاریخ حزین ص 9 ثبت است. همچنین او در دیوان خود قصیده ای 56 بیتی در مدح پدر دارد که در این جا قسمتی از آن ذکر می شود:
عطارد مرا گشته آموزگار |
به توصیف علامه روزگار |
رسد بند گردون نیلوفری |
خدیو سریر بلند اختری |
مرا والد عقل کل را پسر |
یتیمان علم و هنر را پدر |
به جان رهگرا اوج تقدیس را |
به دل وارث حکمت ادریس را |
مسیحا دم خسته حالان دهر |
پناه ضعیف و یتیمان شهر |
چو خورشید تابنده در مکرمت |
چو نیسان بارنده در مرحمت |
در اقلیم رفعت فرازنده کوه |
براورنگ عزت سلیمان شکوه |
درستی ازو یافت علم و عمل |
برون کرد از ملک و ملت خلل |
عدیل ملک در سجود و رکوع |
زجهدش مهذب اصول و فروع |
زخطش سواد جهان روشن است |
پی حفظ دین نبی جوشن است |
مقام کلامش به اعلا رسید |
سر خامه اش تا ثریا رسید |
حقایق شناس معارف پناه |
حکیم خرد پرور جهل کاه |
نوشتم به وصفش اگر یک دو حرف |
نگنجد درین ظرف دریای ژرف |
عبادت شمارم ثنا خوانیش |
تو از ابلهی بذله می دانیش |
نرانده به مدح بزرگان قلم |
زفرماندهان عرب یا عجم |
مگر مدح پیغمبر و آل او |
که هر کس بگوید خوشا حال او |
که هر کس بگوید خوشا حال او |
کنم گر مدیح نیاکان خود |
ادا می کنم حق ایمان خود |
پدر را کنم گر ستایش گری |
امیدم که حق باشدش مشتری |
خانواده ی او، همه اهل فضیلت و علم بوده اند. او به شانزده واسطه به عارف قرن ششم شیخ زاهد گیلانی نسب می رساند.[4]
تولد
حزین به سال 1103 [5] هجری 1692 م در دارالعلم شرق، اصفهان به دنیا دیده گشود و در سال 1181هجری/ 1779 م رخت از جهان فرو بست. سراسر عمر با برکت حزین صرف فعالیت های علمی و ادبی و خدمت به توده ی مردم شد.
حزین از نخستین علمایی است که به نوشتن زندگانی خود دست زد و زوایای مختلف حیات پرماجرای خویش را برای دیگران مصوّر ساخت.
سرگذشت حزین آکنده از حوادث تلخ و شیرین و عبرت انگیز است؛ زیرا، در زمانی که او در آن می زیست، صفویان در ضعف و سستی و در ورطه ی سقوط بودند. با سقوط صفویان که به دست محمود افغان صورت گرفت، مردم ایران بیش از پیش دچار ناامنی و تهاجمات بیگانگان و انواع فشارها قرار گرفتند. حزین در تاریخ خویش تصویر کامل و دقیقی از رخدادهای آن عصر به دست می دهد و خواننده را با خود به اطراف و اکناف یاران می برد و از ستم های افاغنه و حکام محلی ایران دم می زند و رنج های خود و مردم ایران را بازگو می کند. آن گاه از رهسپار شدنش به هند و حوادث تلخ آن سامان سخن می گوید.
راستی اگر این یادداشت ها نبود، اطلاعات ما، در خصوص وقایع پایانی ادوار حیات صفویه، به نیمی از آن چه که امروز هست، کاهش می یافت. حزین با نگارش خاطرات و ثبت وقایع اجتماعی و سیاسی عصر خود، منتی بزرگ بر تاریخ ایران و فرهیختگان ما دارد.
سفرها و حوادث زندگی
حزین پس از درگذشت پدر، زادگاه خود اصفهان را به قصد شیراز ترک می گوید و پس از چندی دیگر بار به اصفهان باز می گردد. و در سال 1134 نیز چند نوبت از اصفهان خارج شده و بار دیگر بازگشته است. در سال 1135 محاصره ی افغان ها را شکسته و با لباس مبدّل در چهره ی روستاییان و در حال بیماری اصفهان را ترک می گوید. ابتداء به خوانسار، سپس به خرم آباد کوچ می کند و در محل امنی پناه می گیرد. مدت ها در شهرهای مختلف ایران آواره است. چون با شاه طهماسب دوم صفوی ارتباط داشته، از سطوت نادر در امان نبوده. به سال 1145 با کشتی از طریق بندرعباس به جدّه هجرت می کند و به زیارت خانه خدا موفق می شود. پس از اتمام فریضه ی حج به بحرین سفر می کند و از آن جا دیگر بار به بندرعباس بازمی گردد و برهه ای از ایام را در آن جا و لار و جهرم سپری می کند تا سر از کرمان درمی آورد. پس از مدتی به شوق زیارت مولای متقیان علی ، علیه السلام، به نجف اشرف سفر می کند و مدت سه سال در آن جا می ماند. پس از آن از کربلا و بغداد دیدن می کند و به ایران باز می گردد.
در 1146 بندرعباس را به قصد سند و مُلتان ترک می گوید و مدت دو سال را در قریه ای نزدیک آن می ماند. سپس به شهر لاهور می رود و تصمیم می گیرد بار دیگر به وطن اسلامی ایران باز گردد. 1152 نادر به هندوستان سفر می کند. حزین از بیم او، در پناهگاه امنی مخفی می شود تا از نادرشاه به او گزندی نرسد.
به سال 1154 تاریخ و سفرنامه خود را در شهر جهان آباد (دهلی) می نویسد و در 1161 از اقامت طولانی در دهلی و بدی آب و هوا به ستوه آمده،[6] آن منطقه را ترک و به اکبرآباد رفته و سپس در بنارس هندوستان اقامت می گزیند. 19 سال هم در بنارس زندگی می کند و مورد احترام و بزرگداشت همه مردم و اعیان بوده است اما او بسیاری از امیران و شاعران و صاحبان زر و زور را هجو نمود تا در سن 77 سالگی در سال 1180 [7] زندگی را بدرود گفته و در باغی که خود احداث کرده بود آرامش جاودانه می یابد.
استادان
1 ـ ملک حسین قاری اصفهانی (در علم تجوید)
2 ـ شیخ محمد خلیل الله طالقانی[8]
3 ـ شیخ بهاء الدین گیلانی
4 ـ مولانا محمد صادق اردستانی
5 ـ آقا هادی بن ملا محمد صالح مازندرانی، شارح اصول کافی
6 ـ مرحوم میرزا کمال الدین محمد فسائی، داماد محمد تقی مجلسی
7 ـ فاضل محدث حاجی محمد طاهر اصفهانی
8 ـ قدوة الحکماء شیخ عنایت الله گیلانی
9 ـ سید المتبحرین میر سید حسین طالقانی
10 ـ فاضل مدقق میرزا محمد طاهر خلف میرزا ابوالحسن قاینی که در ریاضی نادره زمان بود.
11 ـ استادالعلماء شاه محمد شیرازی[9]
12 ـ جامع المعقول و المنقول آخوند مسیحای فسوی شاگرد استاد الکل آقا حسین خوانساری[10]
13 ـ لطیف الله شیرازی، تلمیذ فاضل محدّث ملا محسن کاشانی[11]
14 ـ محمد باقر مشهور به صوفی
15 ـ ملا عبدالکریم اردکانی
16 ـ سید قوام الدین قزوینی[12]
علاوه بر بی دین ها به طوری که خود او گفته «از هر فرقه هر جا کسی می یافته که ربطی به مذهب خود داشته، با او صحبت می کرده و استعلام مقاصد و سخنانش می نمود». او می افزاید: « در این وادی، مرا با ارباب آرای مختلف، آن مقدار گفت و شنود روی داده که خدا داند».[13]
تنی چند از شاگردان
حزین در مقاطع مختلف زندگانی به تدریس بسیاری از دانش های رایج زمان خود پرداخته است، اما اطلاعات ما درباره ی دست پروردگان حزین محدود است و جز افراد زیر نام شان در تاریخ ثبت نشده است:
1 ـ شیخ آیت الله متخلص به ثنا که تخلص خود را از حزین گرفته است.
2 ـ خواجه یحیی متخلص به خرد.
3 ـ واله داغستانی.
شماری از معاشران
حزین با گروهی معاشر بوده است که عبارت اند از:
1 ـ میرزا عبدالله افندی اصفهانی
2 ـ میر محمدصالح شیخ الاسلام اصفهان
3 ـ سید عالم میر محمد باقر اصفهانی فاضل هندی
4 ـ میرزا داوود (متولی آستان قدس رضوی)
5 ـ سید رضا حسنی
6 - حمزه گیلانی
7 ـ محمدرضا مجلسی،
8 ـ محمدتقی طبسی[14]
سیاهه ی آثار حزین
آثار علمی وی که تا ابد بر جبین تاریخ دانش و فرهنگ خواهد درخشید، بسیارند. از این آثار گران بها همین قدر توان فهمید که او، دریای علم و نابغه ای زیردست در تمام رشته های علمی بوده است. فهرست کامل کتاب هایش را ملاحظه کنید:
1 ـ انیس الفؤاد فی حقیقة الاجتهاد
2 ـ الانساب
3 ـ اخبار صاحب بن عباد طالقانی
4 ـ اخبار ابی الطیب المتنبی
5 ـ احمد بن الحسین بن عبدالصمد جعفی کوفی و بعضی از اشعار برجسته ی او
6 ـ اخبار ابوتمام طائی حبیب بن اوس و قسمتی از اشعارش
7 ـ اخبار شیخ صفی الدین حلی و نوادر اشعار وی
8 ـ اخبار محقق طوسی، قدس الله روحه
9 ـ اخبار جد سعید خود شیخ ابراهیم معروف به زاهد گیلانی، قدس سره
10 ـ بهجة الأقران
11 ـ تجوید القرآن
12 ـ تحقیق الازل و الابد و السرمد
13 ـ التعلیقات فی الطبیعی و الالهی
14 ـ التعلیقات علی الفصوص، حواشی بر فصوص معلم ثانی ابونصر فارابی
15 ـ تعلیقات بر غوامض کتاب مجسطی
16 ـ تعلیقات بر مقامات العارفین از شرح اشارات ابن سینا
17 ـ تعلیقات برکتاب نجات بوعلی سینا
18 ـ تعلیقات بر تذکره ابن رشد
19 ـ تعلیقه بر شرح مقاصد تفتازانی
20 ـ التوجیه بقول قدماء المجوس فی المبدأ
21 ـ تفسیر سوره ی (هل أتی علی الانسان)
22 ـ تفسیر سوره ی حمد
23 ـ جامع نفسی
24 ـ الجوابات عن مسائل سأل عنها الشیخ احمد بن محمد عمانی
25 ـ الجواب عن المسائل الطبریة
26 ـ جلاء الافهام در عمل مساحت
27 ـ جوامع الآداب
28 ـ جوامع الکلم
29 ـ حدوث العالم. صاحب ذریعه نسخه ای از آن را در ضمن مجموعه ای در کتابخانه ی مرحوم صدر مشاهده کرده است. (نک: ذریعه 6/ 294)
30 ـ حیات الاخوان
31 ـ خلق الاعمال
32 ـ خلاصة المنطق
33 ـ خواص بعضی از سور و آیات. آن را در نجف اشرف نوشته است.
34 ـ دعائم الدین
35 ـ الدعوات الصالحات و اسماء الله الحسنی. آن را در نجف اشرف نوشته است.
36 ـ الدیباج
37 ـ الذخر والسعادة فی العبادة
38 ـ الرد علی التناسخیة
39 ـ الرموز الکشفیة
40 ـ رمح المصقول فی الطعن علی قواعد الاصول (نک: ذریعه، 11/ 248)
41 ـ روایح الجنان
42 ـ راح الارواح
43 ـ سیف الله المسلول علی اعداء آل الرسول
44 ـ شرح عیون اخبار الرضا
45 ـ شرح رساله شیخ شهاب الدین یحیی سهرودی مقتول
46 ـ شرح رساله حکیم عیسی بن زرعه
47 ـ شجرة الطور در شرح آیه نور. آن را در مشهد نوشته است.
48 ـ شرح قصیده ممدوده خود. آن را در مکه ی مبارک سروده و در شهر لحسا شرح کرده است.
49 ـ الصراط السوی فی غوایة البغوی
50 ـ الطول والعرض
51 ـ عبدالله بدیل بن ورقاء الخزاعی الازدی، رضی الله عنه، و سرگذشت او
52 ـ کتاب العین
53 ـ فتح الابواب
54 ـ الفصول البلیغة
55 ـ الفضائل فی احیاء سنن الاوائل
56 ـ فوائد الطب. بیست فصل است.
57 ـ الفصح
58 ـ القصائد النعتیة (در مدح ائمه ی اطهار، علیهم السلام). با سوانح عمری ایشان چاپ شده است. (نک: ذریعه، 17/89)
59 ـ کنه المرام کشف القناء فی تحقیق الغناء
60 ـ کشف التلبیس فی هدم اساس ابلیس (رد قیاس است)
61 ـ کدّ القلم فی حل شبهه جذر الاصم
62 ـ اللمع فی ازهاق البدع
63 ـ لوامع المشرقة در تحقیق واحد و وحدت
64 ـ ما جری به القلم
65 ـ مختصر البدیع و العروض و القوافی
66 ـ معراج النفس
67 ـ المقلة فی بیان النطقة
68 ـ المشاهد العلیة
69 ـ کتاب معنی صمد و تفسیر سوره ی توحید (قل هو الله)
70 ـ المدارج العلیه
71 ـ المراصد فی الرایج والکاسد
72 ـ النصرة
73 ـ نهج الطلب فی استخراج ضلع المکعب و استکشاف معضلات الهندسة
74 ـ نوادر العرب و اخبارهم
75 ـ نوادر ابوالحسین مهیار دیلمی و قسمتی از اشعار آبدار او
76 ـ هدایة الامم فی الحدوث و القدم
77 ـ هشام بن حکم و مناظراتش
78 ـ ودیعة البدایع
کتاب های فارسی ایشان
1 ـ ابطال تناسخ
2 ـ اصول المنطق
3 ـ احکام شک و سهو در نماز
4 ـ ابطال جبر و تفویض
5 ـ الاسنی در تحقیق قوله تعالی (ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین أو أدنی)
6 ـ ادعیه و ادویه
7 ـ آداب عزلت و خلوت
8 ـ آداب معاشرت
9 ـ الاغاثه. حزین با ولای خالص و با سرپنجه برهان در این کتاب به دفاع از حریم ولایت پرداخته و بحث امامت را در نهایت اختصار در این کتاب آورده است. الحق که او در این اثر خدمتی بسزا و زحمتی بسیار کشیده که شایان تحسین و تقدیر است، خدایش پاداش دهد و بیامرزد.
10 ـ بشارة النبوة. مؤلف در این کتاب از تورات و انجیل و صحیفه یوشع و کتاب اشعیا که دلالت بر نبوت پیغمبر ما، صلی الله علیه وآله، دارد، گواه ها آورده است.
11 ـ کتاب بعض خطب امیرالمؤمنین، علیه السلام
12 ـ تجرید النفس. نسخه ای از آن در کتابخانه ی ملا محمد علی خوانساری در نجف اشرف وجود داشته است. (نک: ذریعه، 2/356)
13 ـ ترجمه ی منطق تجرید
14 ـ ترجمه ی کتاب تحریر اقلیدس در هندسه با توضیح بیش تر بعضی عبارات مشکل آن از آثار خواجه نصیرالدین طوسی.
15 ـ ترجمه ی رساله ی اخیر شیخ الرئیس
16 ـ ترجمه ی رساله موسوم به صحیفه در علم اسطرلاب از آثار شیخ بهائی با توضیحی بیش تر
17 ـ ترجمه ی نوادر محمد بن ابی عمیر ازدی و سیره و سرگذشت او
18 ـ تقسیم اسماء و معانی آن
19 ـ ترجمه ی دعای مشلول
20 ـ ترجمه ی دعای صباح
21 ـ تذکرة المعاصرین. هم در اصفهان و هم در لکنهو به چاپ رسیده است.
حزین در این اثر که به کوشش محمد باقر الفت چاپ شده است، به اغلب اشعار معاصران خود انتقادات تندی دارد و از میان انبوه شعرا، فقط صد تن را لایق ذکر دانسته است. تاریخ ولادت خود او مبدأ قرار گرفته است و در سال 1165 نه روزه تألیف شده است. با این که این کتاب بارها چاپ شده است، اما غلط های فاحش و غریب کتاب رفع نشده بود. اخیرا خانم معصومه سالک با استفاده از دو نسخه متعلق به کتابخانه ی مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران (شماره میکروفیلم 3737) و نسخه ی متعلق به موزه ی ملی پاکستان، به تصحیح و نشر مجدد آن پرداخته است. کتاب یاد شده یک مقدمه در دو فرقه دارد: فرقه ی نخست اختصاص به عالمان معاصر او دارد که با نام صدرالدین سید علیخان مدنی بن سید نظام الدین احمد حسینی آغاز می شود، و حاوی بیست ترجمه و شرح حال است. فرقه ی دوم اختصاص به شعرای معاصرش دارد که با شرح حال میرزا محمد طاهر قزوینی آغاز شده است. در این بخش 71 شاعر معرفی شده است.
22 ـ ترجمه ی دعای جوشن صغیر
23 ـ تفسیر سوره ی حشر
24 ـ التعریف فی حصر انواع القسمة
25 ـ تاریخ حزین. اوضاع زمان حیات او یعنی اواخر صفویه و فتنه ی افغان و سلطنت نادرشاه واحوال جمعی از بزرگان است. چاپ سوم در سال 1222 از روی انتشارات کتابفروشی تأیید اصفهان منتشر شده است. متن فارسی و ترجمه ی انگلیسی این کتاب را اف. سی. بلفور در سال 1830 ـ 1831 منتشر کرده است.
26 ـ تذکرة العاشقین
27 ـ ترجمه ی رساله ی پدر علامه اش در بیان آیه ی شریف: قل الروح من امر ربی
28 ـ ترجمه ی رساله ی پدرش در تحقیق آن چه حق است در مسئله ی علم
29 ـ ترجمه ی رساله ی پدر خود در تحقیق قوله، علیه السلام: عرفت الله بفسخ العزائم و حلّ العقود
30 ـ تواریخ السلاطین. ضمیمه ی تذکرة الشعرا و غیره چاپ شده است، لکنهو، 1293 قمری/ 1876م، سنگی (نک: فهرست کتاب های چاپی فارسی 1/1439).
31 ـ جام جم. در بیان موالید و کائنات جو. نسخه ای از آن دراختیار مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندی بوده است. (نک: ذریعه / 123).
32 ـ الجمع بین الحکمة و الشریعة و دفع شبهة التخالف کما وهمه الغانم.
33 ـ جرّ اثقال و آنچه مناسب آن است (نک: ذریعه 5/94؛ کشف الظنون – علم جرالاثقال ـ فهرست نسخه های خطی فارسی، ج 1/ 158)
34 ـ الحیات و الممات، در ترغیب بر عمل و ذم بی عمل
35 ـ تاریخ ادبی ایران (از صفویه تا عصر حاضر)، ادوارد براون، ص 252
36 ـ حمله های ایران به هند (یا: واقعات ایران و هند) (نسخه ی خطی این کتاب در ایندیا افیس موجود است)
37 ـ خواص مجربه
38 ـ دعوة الاسماء و الاذکار
39 ـ دستور العقلاء در آداب ملوک وامراء. در سال هـ . ق در دهلی نوشته است.
40 ـ دیوان شعراء[15] (5 دیوان)[16]
41 ـ ریاض الحکمه
42 ـ رساله ی تزکیه ی نفس بنابر قول ارسطو و افلاطون الهی
43 ـ رساله در اعمالی که شب به جا آورده می شود.
44 ـ رساله ی حسن و قبح عقلی
45 ـ رساله ی حصر ضروریات دین
46 ـ رساله ی در امامت و بحث از شرایط آن
47 ـ رساله در نوافل یومیه
48 ـ رساله در جواب سؤالی که از قسطنطنیه رسیده بود.
49 ـ رساله در جواب مسائلی که از خراسان دریافت شده بود.
50 ـ رساله در دلالت فعل مضارع مثبت و ذکر اقوال، و نصرت قول ابوحیان در مشترک بودن آن بین حال و استقبال
51 ـ رساله در جواب مسائلی که از گیلان رسیده بود.
52 ـ رساله در جواب مسئله ی وضو. شاید رساله ی وجوب مسح رجلین باشد که در مرآت الاحوال 1/422 معرفی شده است.
53 ـ رساله در جواب سؤال از رابعه متناسبه
54 ـ رساله در تدوین بعضی از آن چه برای اصحاب نوشته است.
55 ـ رساله تجدد امثال
56 ـ رساله در اصول اخلاق
57 ـ رساله در فرق بین علم و معرفت
58 ـ رساله در بیان قوه قدسیه و امکان نفوس قدسیه در نوع انسانی بنابر قول مشّائیان، و تجویز کشف و الهام بر رأی اشراقیان صوفیه
59 ـ رساله در تحقیق صلاة جمعه
60 ـ رساله در تحقیق بعضی از مسائلی که اختلاف درباره ی آن ها میان امت محمد، صلی الله علیه وآله مشهور است.
61 ـ رساله بحث با شیخ سهروردی در رؤیت
62 ـ رساله در بیان خوارق عادت و معجزات و کرامات
63 ـ الرد علی النصاری فی القول بالاقانیم
64 ـ رساله ی حل بعضی از اشعار خاقانی
65 ـ رساله ی اقسام مصدقین به سعادت اخرویه
66 ـ رساله کُر و احکام آب ها
67 ـ رساله ی سیرة المتعلمین
68 ـ رساله ی کسوف و خسوف
69 ـ رساله ی مناسک حج. در اثنای سفر حجاز آن را نوشته است.
70 ـ رساله در ذکر احوال فاضل عارف افضل الدین محمد کاشانی، رحمه الله، و بعضی از مکاتیب و فوائد مختصر آن
71 ـ رساله ی تضعیف شطرنج
72 ـ کتاب زکات
73 ـ سفینه علی حزین. در ذکر 107 شاعر متاخر در 102 ص در حیدرآباد دکن به سال 1348 ق چاپ سنگی شده است.
74 ـ سبب الاختلاف فی الاخبار و بیان طریق جمعها
75 ـ شرح مطلع الانوار در هیئت
76 ـ شرح قصیده جیمیه فارضیه
77 ـ شرح مصباح الشریعه
78 ـ شرح دعای عرفه ی امام حسین، علیه السلام
79 ـ شرح رساله ی پدر علامه حلی، رضی الله عنه، در تحقیق حرکت
80 ـ شرح بیت فارسی انوری. نسخه ای از آن در کتابخانه ی سید حسن صدر در کاظمیه وجود دارد. ذریعه، ج 3/128
81 ـ شرح رساله ی پدر خود در عمل مسبع و متسع در دائره ی اَبَ جَ.
82 ـ شرح رساله ی دیگری از پدر خود در قول ارسطو که چرا آب باران سبک است؟
83 ـ شرح رساله ی ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی در تحقیق نفس
84 ـ الصید و الذبائح و خواص الحیوان. ان شاء الله در آینده با تحقیق این جانب منتشر خواهد شد. و نیز نک: ذریعه، 11/227.
85 ـ علاجات غریبه
86 ـ فرسنامه. نسخه ای از آن در دانشگاه تهران موجود است. شامل دو بخش است: بخش اول، نظم و نثر و بخش دوم، تنها نظم است.
87 ـ فوائد استماع صوت حسن. نسخه آن در کتابخانه ی ملک وجود دارد و بنا است در مجموعه ی میراث فقهی جلد اول منتشر شود.
88 ـ فوائد الطب (یا: فراید طبیعیه)
89 ـ فلذة الأکباد. حاصل رساله ابوعبدالله معصومی، بزرگ ترین شاگرد ابن سینا، در عشق، بازیادت ها و افادات شریفه
90 ـ فضائل القرآن
91 ـ فضل عراق
92 ـ فرق بین لمس و مس و آن چه متعلق به آن و متفرع بر آن است.
93 ـ قضا و قدر
94 ـ کتاب فی تحقیق الرؤیا و اصول علم التعبیر
95 ـ کتاب معرفة الاجسام و تناهیها
96 ـ المواهب فی لیلة الرغائب در بیان کلام فرفوریوس. این کتاب را یک شبه نوشته است.
97 ـ معرفت قبله
98 ـ المفصل در خبر عقل و توکل
99 ـ مواعد الاسحار
100 ـ مکیال العلوم
101 ـ مواعظ الحکماء
102 ـ معادن
103 ـ معرفت تقویم و احکام نجوم
104 ـ مناظرات و محاظرات
105 ـ الموائد السماویه
106 ـ مواریث
107 ـ معرفت لئالی
108 ـ مصابیح الظلام فی إرادة الکلام.(من آراء اهل الکلام)
109 ـ المعیار فی الاوزان الشرعیه.
110 ـ مختصر الدعوات و الزیارات
111 ـ معرفة الباری و مایتعلق به
112 ـ مبحث القدم و الحدوث
113 ـ معرفة النفس و تجردها
114 ـ کتاب مقالات بعض المشایخ
115 ـ مدّة العمر. در اوقات تحصیل، هر مسئله ی مشکل را که حل کرده، در آن ضبط کرده است.[17]
116 ـ النفس التألیفیة
117 ـ نامه ای از شیخ علی حزین لاهیجی در شرح بیتی از حکیم خاقانی
خواننده با مطالعه ی این آثار، خود را با دانشمندی متقن و با مورخ بلند پایه و بصیری مواجه می بیند که اقوال او مورد استناد مورخان بعدی بوده است و نهایت بی طرفی و انصاف را در تاریخ خود رعایت کرده و با این که در سال 1146 قمریی به قول آن نویسنده ی معروف «با این که حزین مثل آهوی گریزان از پلنگ، از ترس نادر آواره ی شهرها و بیانان ها بود و به هند رفت و از زندگی در هند در شکنجه بود و می گفت: بدایت ورود مرا به این کشور نهایت زندگانی تصور نمایید،[18]در نوشته های تاریخی خود آن جا که صحبت از نادر به میان آورده، حتی المقدور جانب انصاف را نگاه داشته، کارهای خوب او را نیز بر شمرده است. این، از شخصی مثل حزین که خود و پدرانش در دستگاه صفویه از احترام ویژه ای برخوردار بودند، بعید نیست؛ زیرا، علاوه بر دانش بسیار حزین، نسب او با شانزده واسطه[19] به عارف بزرگ قرن هفتم شیخ ابراهیم زاهد گیلانی[20] می رسد که مرشد ومقتدای شیخ صفی الدین اردبیلی پیر و پدر صفویه بوده است. نادرشاه کسی است که طومار حکومت صفویان را درهم پیچیده و حزین از دست نادرشاه به هندوستان پناهنده گشته و در کمال ناراحتی باقی عمر خود را دور از وطن در شهر غریبان سپری می کرده است. لذا طبیعی است که با نادر میانه ی خوبی نداشته و از پیشرفت های او راضی نبوده است و حتی در قیام های برضد او شرکت داشته، اما انصاف را نادیده نگرفته و به اثر گران بهای خود ارزش و اعتبار بیش تری بخشیده است.
بر کرسی تدریس
حزین پس از محرم سال 1135 در خرم آباد دو سال اقامت گزید و به تدریس شرح اشارات و اصول کافی و تفسیر بیضاوی اشتغال داشت.
در شهر ساری، الهیات شفا و شرح تجرید و اصول کافی و کتاب من لایحضره الفقیه را برای جمعی از دانش پژوهان و طالبان علم آن سامان تدریس کرد.
صفات و خصوصیات
حزین، رحمه الله، گذشته از علم و اطلاعات وسیع و کثرت دست آوردهایش، مظهر اوصاف و کمالات اسلامی بوده است. یکی از خصائص حزین، همت بلند و استغنای طبع او است. وی با این که در هند غریب است و همواره مورد ارادت و دلجویی سلاطین و امرای هند بوده، اما عزلت و انزوا گزیده و هماره خود را از ایشان بر کنار داشته و حاضر نشده با فقر و تنگدستی از آنان کمک بگیرد و قناعت را پیشه خود ساخته و آزاد زندگی کرده است.[21]
خصلت دیگر او در وفاداری او است. بر اساس ارادتی که به خاندان صفوی دارد با نادرشاه افشار دشمنی می ورزد و به قول صاحب تحفة العالم «هنگام استیلای افاغنه به آن دیار (ایران) و تسلط پادشاه قهّار نادرشاه افشار و غصب سلطنت از آن خاندان معدلت شعار، به پاس نمک آن دودمان علیه و از فرط علو همت و غیرت و اطلاع بر حقوق سلاطین صفویه به سلاطین بابریه...به قصد استمداد از محمد شاه وارد هندوستان شدم».[22]
شجاعت وی نیز از موضع گیری های گوناگونی که در مقابل شاه صفوی و دست نشاندگان نادر دارد، معلوم می شود. خود او می گوید، بارها شاه صفوی را اندرز داده و نصیحت کرده و از سرانجام کار او را بر حذر داشته، اما گفتارش در وی تأثیر نبخشیده است.
حضور فعال او در حوادث خونینی که در عصر او روی داده و فراخوانی مردم به مقاومت و ایستادگی در برابر دشمنان یا ستم پیشگان خودی، بیانگر دلیری و تهمتنی او است.
می نویسند «وقتی که مردم لار به سرکردگی میرزا ابراهیم کلانتر در برابر محمدخان نماینده ی نادرشاه قیام کرده و او را کشتند، به خانه حزین آمدند واین نشان می دهد که وی در این حوادث نقشی داشته است، و هنگام که نماینده ی دیگر نادرشاه بدانجا آمد حزین مردم را در برابر وی وادار به مقاومت کرد و در کشتاری که روی داد عده ای از میان رفتند. بعضی گناه این جنگ را به گردن حزین می دانند.».[23]
حزین از حافظه ای نیرومند برخوردار بوده است. حزین برای اساتید و بزرگان احترام خاص قائل بوده است. علاقه و اخلاص خاصی به اهل بیت، علیهم السلام، داشته تا جایی که قصد عزیمت و سکونت در نجف را کرده، اما باد حادثات او را از آن ولایت دور ساخته است. ایشان با داشتن صفات متعدد به خط زیبا موصوف و معروف بود. خود او درباره ی حالات روحی خود می گوید:
رغبتی موفوره به طاعات و عبادات بود. لذتی عجیب از آن می یافتم و ایام حج و اوقات متبرکه را معروف به احیا و مواظبت به اذکار و دعوات مأثوره می نمودم و بسیاری از نوافل و سنن عملیه، ضایع نشد، و دل را طرفه دقت و صفائی و سینه را انشراحی بود. و ذکر آن احوال چنان که بود، نتوانم کرد. آن چه گفتم از مقوله ی «ذکر النعیم من بضائع المسکین» است.[24]
دانشمندی کوشا و نستوه و پرکار
از فهرست آثار فراوان و متنوع این دانشمند جامع و ذو فنون می توان دریافت که او نویسنده ای سخت کوش بوده و بیش تر اوقات خود را به نگارش و تالیف و سرودن شعر و مشق خط اشتغال داشته است.
حتی آن گاه که بار سفرهای دراز بر بسته، از این مهم غافل نبوده و هر جا محققی یافته با او به گفت وگو نشسته و از محضر او استفاده کرده است و گاه خود در این شهرها حوزه ی درسی دائر کرده است.
اوائلی که با پدر به سفر می رفت، به دلیل داشتن این خصوصیت، کتاب هایی با خود می برد و در طول سفر نزد پدر به آموختن دانش های گوناگون مشغول بوده است.
وی برای فراگیری بیش تر گاه با دانشمندان غیرمسلمان نیز گفت وگوهایی داشته است. و در یزد با عالمی زردشتی به نام رستم ـ که کتب مجوسی و حکمی فراوانی در اختیار داشته ـ آشنا می شود و با وی در زمینه ی نجوم به بحث و گفتگو می پردازد و برای آگاهی دقیق از مبانی عقیدتی ادیان با دانشمندان آن ها رابطه برقرار می کند.
سفرهای بسیار و مشاهده ی اطراف و اکناف ایران و هند و عراق و حجاز و ملاقات با شخصیت های اجتماعی و علمی و سیاسی مناطق مختلف و روابط نزدیک و دوستانه او با شاهان صفوی ودیدن نقاط قوت و ضعف ها، صراحت لهجه، زبان صدق گویا، قلم بیان شیوا و رسا و در اختیار داشتن کتابخانه غنی و بهره گیری از همه ی آن ها در آثار خود، شخصیتی ممتاز به حزین بخشیده و وی را در شمار دانشمندان روشن اندیش و ژرف نگر قرار داده است. رهبر فرزانه ی انقلاب آیت الله خامنه ای به مناسبتی فرمودند: «در زمینه ی شناساندن حزین لاهیجی، این مرد بزرگ هر قدر کار شود، ارزش دارد.».
حزین در نگاه تذکره نویسان و تراجم نگاران
علی ابراهیم خلیل خان بنارسی می نویسد:
«حزین تخلّص اسم سامی آن نقاوه علمای اعلام، و اصدق اذکیای عالی مقام شیخ محمد علی جیلانی است....
خامه ی کوته زبان را چه یارا که به شرح برخی از فضائل نامتناهی او تواند پرداخت، و زبان بیان را چه مجال که از رفعت ستایی عرش کمال او سخنی کرسی نشین تواند ساخت. بسی وسایل جلیله در هر فن از مآثر ذهن وقادّ و طبع نقادش بر صفحه ی روزگار به یادگار و دیوان رفیع بنیان او که بحری است لبالب از لئالی آبدار، کحل الجواهر بصایر فصحای بلاغت شعار است، صاحب نظران دانند که کلامش به غایت درد و سوز نمک سای داغ سینه ریشان و شوربخش دماغ دردکیشان است.[25]
عالم شهیر، فقیه اصولی، ریاضیدان، فیلسوف و عارف و شاعر آقا احمد بن محمدعلی بهبهانی (م 1242) در مرآت الاحوال جهان نما، ج 1، ص 462 به شرح ایشان اشاره کرده است. می نویسد:
«از تذکره ی [26] آن مرحوم که در مجمل از احوال خود نوشته است معلوم می شود که به مرتبه عالیه اجتهاد رسیده، و به شرف اجازه ی جمعی از علمای اعلام مشرف شده».
مراتب فضیلت و علمش، و نهایت فصاحت و بلاغت و متانت و حلاوت کلامش از مطالعه ی آن ها [آثار قلمی او] بر هنرمندان و علمای بی مرض و فضلای خالی از غرض ظاهر و هویدا می گردد.
و در دار الایمان ایران روزگاری را به عزت و حرمت و احتشام گذرانید و در خدمت شاه سلطان حسین، و شاه طهماسب به جلالت قدر ممتاز، و چون قره باصره با اعزاز بود.
در ایام تسلط افاغنه به آن کشور، و سلطنت نادرشاه افشار، و ویران شدن خاندان معدلت شعار، از فرط علو همت و پاس حقوق آن دولت، و اطلاع بر حقوق صفویه بر سلاطین بابریه و عدم اطلاع بر رسوم و عادات مردم هندوستان به قصد استمداد از محمدشاه وارد این کشور گردید. چون شاه جهان آباد رسید واز اوضاع و اطوار پادشاه و گرفتاری وی به دست امرا مطلع شد، به غایت پشیمان و نادم شد. ولکن از سطوت نادرشاه قدرت بر معاودت نداشت...».
علیقلیخان واله داغستانی (1124 ـ 1165 هجری) شاعر معروف درباره او می نویسد.
حضرت شیخ در بعضی علوم مهارت تام دارد و خطوط را شیرین می نویسد. در حسن تقریر و صفای تحریر یگانه عصر و در سخنوری افسانه دهر است.
الحق امروز به زحمت می شود سخندانی مثل او پیدا نمود، وی پایه ی سخن را به جایی رسانیده که شهباز اندیشه در تصور رفعتش پر می ریزد، و جامع انواع طرز سخن و حاوی اقسام روشن این فن در عهد خود، او است.[27]
ملا محمدعلی کشمیری در نجوم السماء می گوید: «از فضلای باوقار ونوادر روزگار بود».[28]
علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در مصفی المقال:...دانشمند متبحر ماهر، جامع در فنون علم و مصنف در کلیه ی فنون علمی، صاحب تصانیف فراوان...[29]
میر عبداللطیف شوشتری (م 1220) در تحفة العالم در یک جا که از سفر خود به بنارس یاد کرده، می نویسد:
«درآن شهر بود مقبره و بارگاه شیخ اجل عارف ربّانی، شیخ محمد علی جیلانی متخلص به «حزین»، حشره الله مع الشهداء و الصدیقین. وی از احفاد قدوة العارفین، تاج الدین ابراهیم زاهد جیلانی است، مرشد شاه صفی الدین جدّ اعلای سلاطین صفویه، انارالله برهانهم، و هو کالشمس فی رابعة النهار، از غایت اشتهار بی نیاز از اظهار است و احوال افاضل و مقدسین این سلسله ی جلیل که بعد از قدوة العارفین در معرض آرای مسند فضیلت و تقدس (شیخ زاهد) بوده اند، چون شیخ جمال الدین معاصر شیخ اجل بهائی، علیه الرحمه، شیخ عطاء الله و دیگران، بر ارباب بصائر پوشیده نیست. و شیخ مقدس سلاله ی آن خاندان و شعله افروز آن دودمان بود،...
از خورشید جهان تاب فضایل او ذرّه ای باز نتوان، و در وادی منقبتش مرحله ای نشاید پیمود. مقتدای انام و مرجع خواص و عوام در جمیع علوم اولین و آخرین و ارتقای نفس به اعلا مدارج صدّیقین، امام همام و مقتدای عالی مقام بود.
عنایت ازلی و مرحمت لم یزلی، ذات مقدسش را در عالم ابداع دست پرورد فیض جمیل و قابل استفاضه علوم جزیل ساخته و پرداخته، طبع مهر آسایش در ذرّه پروری مستعدان، خورشید اشتهار و مس قدر جرگه مستفیدان و سخنوران از اکسیر تربیتش طلای دست افشار بود.
سنین و ایام، شهور و اعوام، منقضی شده که چون او فاضلی سخنگو به عرصه وجود نیامده و کلام وحی نظامش در فصاحت و بلاغت و متانت و حلاوت، عربیاً أو فارسیاً، نظماً و نثراً به منتهی المرام و اقصی المقام ارتقا نموده، چنان که این مراتب از رساله ی کنه المرام، در بیان قضا و قدر و خلق اعمال، و کتاب موسوم به مدة العمر که در اوقات تحصیل و ایام مطالعه سال های دراز هرگاه به یکی از مسائل مشکله غامضه ظفر می یافت در آن می نگاشت، تألیف نموده، و کم تر فاضلی را چنین تألیفی میسر آمده باشد، واضح می گردد، و از جمیع فنون علمی کما بیش در آن هست، و لایق به ذخیره ی خزینه ی سلاطین قدرشناس است. و...
جلالت قدر آن زنده ی جاوید، بر هنرمندان و علمای عالی شأن و جمیع صاحب نظران ظاهر و هویدا است. و الحق عبارات معجز آیاتش به درجه ی علیا و ذروه ی قصوا رسیده، و نی کلک طوبی مثالش نیل خجالت بر چهره اکثری از بلغا کشیده است.[30]
محمد قدرت الله گوپا موی هندی در نتایج الافکار[31].....در مراتب شعری، شاعر گران مایه و ناظم بلند پایه بوده که از طبع سلیم و فکر مستقیم گوی سبقت از معاصرین ربوده، اشعار آبدارش تشنگان بوادی سخن را به زلال خوشگوار معانی سیراب گردانید و کلام با نظامش شایقان این فن را به فصاحت و بلاغت در نظم پردازی رهنمون گردید. نظم بی نظیرش از تکلف مبرا و ابیات دلپذیرش از تصنّع معرا، الحق داد سخنوری داده، و ابواب نظم گستری گشاده....
میرغلامعلی آزاد بلگرامی او را جامع علوم عقلی و نقلی می داند که در نظم و نثر رتبه بلند دارد.[32]
مدرس تبریزی او را از اکابر متأخران علمای شیعه دانسته است.[33] ملک الشعرای بهار، نثر حزین را از حیث سلاست و پختگی ستوده است.[34]
علی دوانی درباره ی او می نویسد: از علمای بزرگ معقول و منقول و مردی ادیب و نویسنده ای چیره دست به فارسی و عربی شاعری برازنده است که باید او را فقیه و فیلسوف و طبیب و متکلم و عالمی ذوفنون دانست.[35]
دبیر کنگره ی علامه ذوفنون محمدعلی حزین لاهیجی، استاد زین العابدین قربانی می گوید: نابغه ای ذوفنون: فقیهی عالی قدر، اصولی، مدقق، فیلسوفی متأله، متکلمی آگاه، عارفی واصل، متبحّر در ریاضیات و نجوم، رجالی خبیر، محدثی مجتهد، مفسری بصیر، ادیبی هنرمند، شاعری توانا....
همینسان دیگر تذکره نویسان و تراجم نگاران او را ستوده اند و از آراستگی او به صفات کریمه اخلاقی سخن گفته اند.
نمونه اشعار حزین
مقام علمی حزین که علاوه بر علوم رسمی ـ که در بیش تر آن ها کتاب و رساله دارد ـ فراتر از پایگاه شاعری او است. شاعری این گونه محققان، تنها یک کشش ذوقی و روحی بوده است که در آنان انگیزه ی پدید آوردن چنین اشعاری شده است.
هجرت ز حرم عقوبتم داد به هند |
از هند جگر خوار کنم یاد به هند |
عصیان به ره جحیم می برد مرا |
از طالع بد غلط شد، افتاد به هند |
افکند فلک چو دورم از روضه طوس آن غیرت حور |
نگذاشت مرا فیض الهی مأیوس چون دیده ز نور |
از طوف حرم طرف سعادت بستم اما ز قضا |
امروز به سومنات هندم افسوس چون زنده به گور |
زد نقش سخن سکه جاوید به نامم |
از صفحه دلها نشود محو کلامم |
روشن نفسم، فکر شب تار ندارم |
آئینه صبحم، غم زنگار ندارم |
از دولت عشق تو زیانم همه سود است |
با سود و زیان دو جهان کار ندارم |
می کرد کاش چاره چین جبین تو |
موجی که می زند عرق انفعال من |
حزین می و افیون را تحقیر می کرد و می گفت:
عشق و عقل آن که ندارد می و افیونش ده |
هر دو پا لنگ چو باشد دو عصا می باید |
درگذشت
سرانجام، در شب 11 جمادی الاول سال 1180[36] حزین لاهیجی در کشور هند درگذشت. انا لله و انا الیه راجعون. پیکر پاک این دانشمند در باغی به خاک سپرده شد، بر سنگ قبر او این عبارات و اشعار منقوش است:
نخستین سطر: «یا الله»
سطر دوم: «یا محسن قد اتاک المسیء»
سطر سوم و چهارم و پنجم: «العبد الراجی الی رحمة ربّه محمد المدعو بعلی ابن ابی طالب الجیلانی»! در طول سنگ در حاشیه، این دو بیت که سروده خود او است، مقابل هم نثر شده:
زبان دان محبت بوده ام، دیگر نمی دانم |
همین دانم که گوش از دوست پیغامی شنید این جا |
حزین از پای ره پیما بسی سرگشتگی دیدم |
سر شوریده بر بالین آسایش رسید این جا[37] |
صاحب تحفة العالم می نویسد:[38] «هر دوشنبه و پنج شنبه بر مقبره او از زوّار ازدهام و انبوهی است»[39]
[1]. نامش چنان که خود نوشته و معاصرانش نیز بدان اشارت کرده اند محمد است و به نام علی نیز خوانده می شود اما در تذکره ها به صورت ترکیب این دو نام مشاهده می شود تخلص «حزین» را استادش خلیل طالقانی به او داد. مجمع مهرش علی ابن ابی طالب بوده است.
[2]. تاریخ حزین، ص 6.
[3]. برای آگاهی بیش تر نک: پیشینه تاریخی و فرهنگی لاهیجان؛ ص 586، مشاهیر گیلان، ص 50؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 367؛ الکنی و الالقاب، ج 1، ص 103؛ ریحانه الادب،ج 7، ص 166؛ دیوان حزین، ص 604، 5 مقدمه
[4]. نک: ریاض السیاحة، ص 817.
[5]. در اعیان الشیعه سال 1113 هجری قمری ذکر شده که ناصواب است.
[6]. تاریخ حزین، 112.
[7]. خزانه عامره، ص 200.
[8]. تذکره حزین، 24.
[9]. تذکره حزین، 13.تذکره حزین 19، کاروان هند ج 2، ص 854.
[10]. تذکره حزین، 27.
[11]. مرآت الاحوال جهان نما، ج 1، ص 460.
[12]. تذکره حزین، ص 21.
[13]. تاریخ حزین، ص 29.
[14]. تاریخ حزین، ص 63. 65.
[15]. مصحح دیوان او استاد ذبیح الله صاحبکار در مقدمه دیوان می نویسد: تردیدی نیست که همانا حزین بزرگترین سخنور روزگار خویش در دوره بازگشت ادبی است. او دبیر سبک اصفهانی (هندی) و از بزرگان این مکتب در عهد انقراض دولت صفوی است. دیوان، ص 28.
[16]. نک: تاریخ حزین صفحات 31، 50، 79.
[17]. نک مرآت الاحوال، ج 1، ص462.
[18]. تاریخ حزین، ص 112. 113.
[19]. خود او در تاریخ حزین از یک یک نیای خود نام برده است. نک: تاریخ حزین، ج 3.
[20]. درباره او نک: طرائق الحقائق، ج 2، ص 293؛ ریاض السیاحة، ص 817.
[21]. نک: تاریخ حزین، ص 50.
[22]. تحفة العالم، ص 341.
[23]. روضه الشعراء، واله دغستانی: نسخه خطی
[24]. تاریخ حزین، ص 12.
[25]. تذکره خلاصه الکرام، ص 386.
[26]. نباید تذکره و تاریخ را یکی دانست.
[27]. تذکره ریاض الشعرا، نسخه خطی کتابخانه ملی: ج چهارم، ص 24 ب، 1531.
[28]. نجوم السماء، ص 247.
[29]. مصفی المقال، ص 314.
[30]. تحفة العالم، چاپ حروفی سال 1363، ص 413.
[31]. چاپ بمبئی، ص 118.
[32]. سرو آزاد، 255. 526.
[33]. ریحانة الادب، ج 1، ص 326.
[34]. سبک شناسی، ج 3، ص 310.
[35]. مفاخرالاسلام، ج 7، ص 207.
[36]. خزانه عامره، ص 200؛ خلاصة الکلام؛ مرآت الاحوال، گفتنی است که تاریخ وفات این دانشمند را متفاوت ثبت کرده اند. برخی 1181 نوشته اند. (نک: اعیان الشیعه چاپ جدید، ج 10، ص 17 و سفینه هندی، ص 51، 1187 ثبت کرده است.
[37]. گویند این قطعه را حزین در حالت نزع انشاء کرده است. ببینید: تحفة العالم، ص 342.
[38]. تحفة العالم، ص 342.
[39]. شرح حال و سوانح عمر و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی سیاسی حزین در منابع بسیاری آمده است. از جمله: آتشکده آذر، ص 377؛ تاریخ ادبیات براون، ج 4، ص 204؛ تاریخ ادبیات هرمان اته، ص 196؛ اعیان الشیعه، طبع جدید، ج 10، ص 17؛ تذکره اختر، ج 1، ص 60؛ طرایق الحقایق، ج 3، ص 247؛ مجمع الفصحاء، ج 4، 210؛ ریاض العارفین، ص 99؛ قاموس الاعلام، ج 3، ص 1938؛ ریحانة الادب، ج 1، ص 325؛ سبک شناسی ملک الشعرای بهار، ج 3، ص 304؛ فرهنگ شاعران زبان پارسی، ص 166؛ چهارصد شاعر برگزیده پارسی گوی، ص 298؛ گیلان در قلمرو شعر و ادب، ص 106؛ گیلان در گذرگاه زمان، ص 332؛ تاریخ علماء و شعرای گیلان، ص 68؛ مشاهیر گیلان، ج 2، ص 83؛ تاریخ رجال مذهبی گیلان، (گیلان شناسی)، ص 329؛ لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 7831؛ دین و سیاست در دوره صفویه، ص 312؛ سفینة المحمود، ج 1، ص 204؛ مقدمه دیوان حزین لاهیجی، دویست سخنور، ص 76؛ حریم سایه های سبز؛ مجموعه مقالات 282. 285؛ حزین لاهیجی زندگی و زیباترین غزلهای او، م سرشک (شفیعی کدکنی)؛ نقد ادبی دکتر زرین کوب؛ کاروان هند، ج 2، ص 969؛ تاریخ تذکره های فارسی، 1: 349. 359؛ مفاخر اسلام، ج 7، از ص 205 به بعد، علامه مجلسی بزرگمرد علم و دین؛ الاعلام،ج 7، ص189؛ فرهنگ سخنوران، ص 155؛ ارمغان دوره نهم، ش 7، ص 417. 429 و شماره 8 و 9 ش 513. 527 به سال 1307 شمسی؛ الذریعه،ج 3، ص356، ج9، ص235، ج21، ص190 و مجلدات دیگر؛ رجال بامداد، ج3، ص429؛ فهرست مشترک نسخه های خطی، ج4، ص2679، ج8، ص1125؛ معجم المولفین، ج11، ص19؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص 552؛ کتاب گیلان، ج 2، ص 636؛ کتابشناسی حزین لاهیجی به کوشش خانم سالک، الفتح المبین فی ترجمة محمد علی حزین، از علی اکبر نهاوندی، نامها و نامدارهای گیلان، ص 132؛ تذکره المعاصرین، پیشینه تاریخی و فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، اثر آفرینان، ج 2، ص 270؛ شاعری در هجوم منتقدان شخصیتهای نامی، ص 159. 160، فرهنگ ادبیات فارسی، 180. 181؛ سیری در شعر فارسی، ص 148. 150، سرآمدان فرهنگ، ج 1، ص 301؛ دایرة المعارف فارسی، ج 1، ص 843.