موضعگیرى در مقابل صوفیه
یکى از بزرگ ترین خدمات آقا محمدعلى، مبارزه علمى با «صوفیه» است که به اختصار به آن مى پردازیم.
بنابر آنچه که در لغت نامه دهخدا آمده، قدمت صوفیه در اسلام، به قرن دوم هجرى باز مى گردد ـ که البته این فرقه در ادیان دیگر هم وجود داشته است ـ و خود صوفیه نیز به فرقه هاى متفاوتى تقسیم مى شود.
استاد على دوانى مى نویسد:
«صوفیه کفر، الحاد، خرافات، فسق و فجور بسیارى را وارد اسلام کرده و موجب گمراهى ها شدند.»([10])
همچنین باید دانست که در طول قرن هاى گذشته، عالمان دین با صوفیه مبارزه کرده و آثار ارزشمندى را هم در این زمینه تألیف کرده اند که از آن جمله، مى توان به علامه مجلسى(رحمه الله) اشاره کرد. یکى از تاریخ نگاران معاصر مى گوید:
«بعد از رحلت علامه مجلسى تا اواخر عهد کریم خان زند، تقریباً صوفیگرى فراموش شده و نامى از آن نبود ولى در آن موقع که تازه، بعد از نادرشاه، مملکت ایران سر و سامانى پیدا کرده بود و کریم خان...در صفحات جنوب و فارس، دولت نیرومندى تشکیل داده و مردم در مهد آسایش به سر مى بردند، سر و کلّه شخص مرموزى ـ که خود را «سید معصوم علیشاه هندى»، مرید، «شاه علیرضا دکنى» مى نامید ـ در شیراز پیدا شد.
وى مدعى بود که شاه علیرضا او را به ایران فرستاده تا مردم گمراه را، که از صوفیگرى بویى استشمام نکرده اند، ارشاد کند و به مشرب تصوّف آشنا سازد. معصوم على مانند اغلب جوکیان هند، مردى مرتاض و در «اعمال غریبه» استاد بوده است. همین امر موجب اشتباه مریدان وى گشته و چنین مى پنداشتند که او، از اولیاءالله است و این کارهاى عجیب و غریب، از راه کشف و شهود براى او حاصل شده. نخستین کسى که دست ارادت به وى داد، فیض على شاه و بعد از او، پسرش نورعلى شاه بود.
ـ...معصوم على و جماعت او را از شیراز بیرون کردند چون در منزل مورچه خورت اصفهان گوش آن ها را بریدند، به تهران، کرمان و خراسان رفتند. در خراسان، مرحوم میرزا مهدى خراسانى جلو معرکه آن ها را گرفت و دستور داد گیسوان نورعلى شاه را ـ که چون زلف مجعّد زنان طنّاز به اطراف روى زیبایش سایه افکنده بود ـ بریدند و با رسوایى آن ها را از مشهد بیرون کردند.
معصوم على از آن جا به طرف هرات رفت تا از آن جا به کابل و هندوستان برود ولى پادشاه افغانستان آن ها را به ایران برگردانید و اجازه ورود به آن ها نداد.([11])
معصوم على دوباره به کرمان برگشت... سپس از آن جا به همدان، کرمانشاه و عراق رفتند و پس از چندى، دوباره به ایران مراجعت نمودند.
ـ... کار به آن جا رسید که علماى شهرها هم کم کم از بیم کثرت مریدان معصوم على و نور على، در مبارزه با آن ها، احتیاط مى کردند ]در آن هنگام،[ آقا محمدعلى قدم به میان گذارد. چون در آن ایام، معصوم على به دعوت صوفیان کرمانشاه مخفیانه به آن شهر رفته بود... آقا محمدعلى او را گرفته، محبوس ساخت و بعد از آن که او را توبه داد و توبه نکرد، فتواى قتلش را صادر کرد و او را به قتل رسانیدند و جسدش را به رودخانه قره سو ـ واقع در حومه کرمانشاه ـ انداختند. و بدین گونه، با کشتن او و مظفر على و معطر على و فوت نور على شاه، دودمان صوفیه را ]در زمان خود [برانداخت و دامن ملت و مملکت را از آن آلودگى ها مبرّا ساخت.([12])
ضمناً در آن ایام که معصوم على محبوس بود، آقا محمدعلى بنابر احتیاط، نظر سایر مجتهدان را نیز جویا مى شود از قبیل: علامه بحرالعلوم، صاحب ریاض و آقا سید محمدمهدى شهرستانى. وى همچنین به فتحعلى شاه و حاجى ابراهیم شیرازى صدراعظم نامه نوشت و نظرات آنان را از حیث سیاسى، جویا شد.([13]) که بى تردید همه این کارها از دیانت و کیاست آقا محمدعلى حکایت مى کند.
در این رابطه چنین آمده است:
در زمانى که اشتهار صوفیه در ایران به نهایت رسیده بود... آقا محمدعلى آن ها را قلع و قمع و گروهى را توبه داده و به مذهب تشیّع برگردانید و بدین وسیله، آتش فتنه را خاموش و موجب نجات چندین هزار نفر شدند.([14])
پیامدهاى مبارزه وى با صوفیه عبارت است از:
1. شکست سخت صوفیه.
2. توبه کردن بسیارى از پیروان صوفیه.
3. فرار بسیارى از پیروان پر و پا قرص صوفیه به هند ـ همچنان که در لغت نامه دهخدا بدان اشاره شده ـ و نیز به عراق همانند نورعلى شاه که به موصل گریخت و در آن جا مرد. ([15])
4. جلوگیرى از گسترش صوفیه.
در ضمن اقدام شجاعانه آقا محمدعلى موجب شد تا دشمنان خطرناکى از صوفیه براى او پدید بیاید. این گروه در اشعار خود به هجو آقا محمدعلى مى پرداختند و جالب آن که آقا محمدعلى نیز جواب آنان را مى داد. همچنین در زمان هاى بعد، در صدد برآمدند تا کتاب خیراتیه را ـ که آقا محمدعلى در ابطال صوفیه نگاشت ـ از بین ببرند.
از دیگر خصوصیات آقا محمدعلى، که از جوابیه هاى ایشان روشن مى شود، برخوردارى وى از ذوق شعرى است. در این باره یکى از مناظرات صوفى و مجتهد کرمانشاهى را مى توان بیان کرد تا ببینید یک درویش دوره گرد (نور على شاه) با سوء استفاده از طبع شعر خود چه مى گوید؟ و آیا جواب این چرندیات، جز آن است که مجتهد شرع به او و رفقاى او داده است مگر نگفته اند: کلوخ انداز را پاداش سنگ است؟