آگاه جهرمی ـ متولد 1282 شمسی

No image

آگاه جهرمی ـ متولد 1282 شمسی

آقای ابراهیم کاویان جهرمی متخلص بآگاه فرزند مرحوم محمد رضا کاویان متخلص بعطارد.

آقای جلال طوفان در کتاب شهرستان جهرم مینویسد: پس از تحصیلات مقدماتی در جهرم و شیراز و اصفهان ضمن یکی از تعطیلات تابستان در اصفهان بفرا گرفتن فن دندانسازی پرداخت و تا سال 1312 در جهرم باین شغل و کارهای کشاورزی اشتغال ورزید، در سال 1313 بعنوان مأمور صلح در اداره حکومتی جهرم وارد خدمت گردید، ولی در اثر جلوگیری از تعدیات یکی از متنفذین چون مورد شکایت واقع شد و ر مقام انتقال وی بر آمدند از کار مستعفی گردید.

در اواسط سال 1315 مجدداً بخدمت در دادسرای شهرستان شیراز دعوت شد و پس از گذرانیدن امتحانات قضائی چندین سال در دادگستریهای کرمان و لار و فسا و بوشهر انجام وظیفه نمود تا سال 1325 که بتقاضای شخصی منتظر خدمت گردید و بکار وکالت دادگستری پرداخت.

اخیراً برای بار سوم بخدمت قضائی دعوت شد و بکرمانشاه منتقل گردید.

کاویان شخصی است ـ پاکدامن ـ بی آلایش و پشتیبان حق و حقیقت در کار قضاوت بر شهامت و نترش بوده و تحت تأثیر هیچ عاملی قرار نمی‌گیرد روی همین اصل وی در خور کادر قضائی امروزی ایران نبوده و در طول زندگی قضائی خود هر وقت تحت فشار قرار گرفته چون امکان حق شکنی نداشته ناچار از کار کناره‌گیری نموده است.

مدتی در جهرم روزنامة «چارة مردم» را منتشر می ساخت و با عناصر مفسد در جدال و مبارزه بود.

آگاه طبعی روان و اشعاری نغز دارد و بیشتر اشعارش اجتماعی است از او است:

از چه ایماه نگاهی بسوی ما نکنی درد ما را بیکی بوسه مداوا نکنی

دوش گفتی که در امروز دهی کام دلم ایخوش امروز اگر وعده فردا نکنی

تو که از بلبل دل چهچه ما میشنوی بیکیخنده چرا غنچه لب وا نکنی

تو که داری خبر از خستگی امشب‌ ما بستر خواب چرا زود مهیا نکنی

تو که از دوده اشراف دغلکار نه ای از چه با مردم بیچاره مدارا نکنی

بسوی علم و هنر کوش اگر میخواهی خویشتن بنده فرمان اروپا نکنی

مهر ایرانی و ایران بدلم خانه نمود اگر اینخانه پر عاطفه یغما نکنی

گنجه راز جهان سینه مجروح منستنکته‌ای گویمت ایدوست گر افشا نکنی

محور چرخ جهان بر علل و اسبابست به ازین نکته معنی سخن اصفا نکنی

مردم کشور ما پیرو وهمند و خیال میشوی گمره اگر تکیه بدانانکنی

نیست جای سخن راست در اینجا جانا کفش چون تنک بود به که در آن پانکی

گوش شنوا چو نبینی بخموش بگرای آدم گر ـ ز سخن هرگز شنوا نکنی

گر از بن بس سخن اینگونه سرائی آگاهباید آسودگی از دهر تمنّی نکنی

ابیات ذیل را در رثاء همسر خود سروده و بر سنگ مزارش نقر کرده است:

ای همسر مهر پرور من ای لعبت ماه منظر من
ای نور دو چشم پاک بینم ای خاک ره تو افسر من
آخر چه خطا ز بنده دیدی؟ کاین گونه رمیدی از بر من
اینم بزمانه آرزو بود بدهی تو بخاک بستر من
چون گنج درون خاک خفتی شد خاک سیاه بر سر من
یاقوت بجای درّ دو چشمم ریزد که کجاست گوه من
ای مرگ بیا بسوی من زود بردی ز جفا چو همسر من
گویند مرا که صبر میکن کی صبر بود میسر من
اکنون غم تو بیایدم خورد چون بود دل تو غمخور من
هرگز نکنم ترا فراموشای همسر مهر پرور من
Powered by TayaCMS