از نویسندگان و شعراء معاصر است ـ و او را تألیفی بنام «ایران و رضا شاه کبیر» است که درسال 1335 شمسی در طهران چاپ شده و در مقدمه آن کتاب مختصر ترجمه و نام تألیفات خود را نوشته است که ما عیناً در اینجا نقل میکنیم:
مینویسد: نگارنده علوم معقول و منقول در مدرسه قدیمی شیراز واقعه در صحن حضرت امامزاده سید میر محمد (که جناب آقای علی اصغر حکمت نیز در همان اوقات در این مدرسه تحصیل میکردند) استفاده کرده ـ فقه و اصول از محضر حجج اسلام بخصوص از محضر آیت الله میرزا محلاتی (مقصودش مرحوم میرزا ابراهیم مجتهد محلاتی شیرازی است) که در مسجد مشیر الملک امامت میکردند تحصیل نموده و علوم جدیده نیز نزدیکی از اساتید بزرگ هند صوفی نام که در انقلاب هندوستان با «مهماتما گاندی» همدست بوده است بالسنه خارجی بیاموخته است».
تألیفاتش: 1ـ اخوت و اتحاد (در کرمانشاه چاپ شده) 2ـ اصول حقوق موضعه 3ـ اصول اقتصاد 4ـ ایران و رضا شاه کبیر 5ـ بحران و جبران (شرح حوادث مشروطه ایران) 6ـ تأسیس گمرک در دنیای قدیم و سیاستهای اقتصادی 7ـ تکامل علم حقوق 8ـ خلاء و ملاء 9ـ روح الاجتماع (بانظمام سیادت ملل در کرمانشاه چاپ شده)
10ـ سیاست شرق 11ـ قیام 28 مرداد 1332، 12ـ گلچین دانش 13ـ ماوراء الطبیعه 14ـ مردان بزرگ 15ـ وحدت ملی (منظوم ـ در طهران چاپ شده) 16ـ وحدت عمومی (قسمتی از آن در مجله ایرانشهر منطقه برلن چاپ شده) 17ـ اصول کل مالیات 18ـ دیوان اشعار هجده جلد است که برخی از آنها چاپ شده است.
آقای احتشام اولیائی شاعری حساس ـ وطن دوست و اغلب اشعارش اجتماعی و اخلاقی است ـ از او است:
روزگار است که هر لحظه میگردد | میرود پیش و جهان ز بروز بر میگردد |
آنچه بینی نه بدین وضع بجا میماند | وانچه آید همه بیجاه و مقر میگردد |
میزدایند هر آن نقش که زدخامة صنع | باز نقش دیگر از پرده بدر میگردد |
هر خروشی که بر آرد ز جگر مرغ امید | تلخ از او کام دل اهل هنر میگردد |
ابر تیره ز دل بحر برون آرد سر | نشده بر زبر چرخ مطر میگردد |
روید از باغ گل و م سنبل وریحان ز انس | باغ و صحرا همه ز بباز شجر میگردد |
خرمی روی بر آرد ز بهاران همه جا | نفسی باد صبا مشک تتر میگردد |
ارغنون شور بباغ افکند از صوت هزار | چهره لاله چو آتش ز شرر میگردد |
همه سر گشته تر از طالع و اقبال منند | آنچه اندرفلک شمس و قمر میگردد |
آرزوهای جهانی همه شد خاک و هنوز | آرزوها هدف نسل بشر میگردد |
این طلسمی که شکستد در او نقش وجود | مظهر هستی انواع صور میگردد |
نقشهائی که بود از اثر خامه صنع | لوح اسرار قضا نقش قدر میگردد |
این جهانیست پر از رنج و غم و درد و بلا | خرم آن کو بعدم راهسپر میگردد |
فقر سر پنجه نهد بر دل مردان ضعیف | ز آتش فقر جهان پر ز خطر میگردد |
آنکسانی که نکردند بجز کاری نیک | نامشان زینت تاریخ و سپر میگردد |
وانکسانی که نرفتند دمی برره راست | خاکشان عبرت ارباب نظر میگردد |
معتکف بر سر کوهی هوس آمد چو حریص | شیوه در یوزه و فکرش پی زر میگردد |
آن که شد قان بگرفت یکی گوشه ز خلق | دور از بندگی نوع بشر میگردد |
آدمیت نبودهیچ مگر در ایام | که طریق همه کنی فتنه و شر میگردد |
باری از راه خرد منحرف از کبر مشو | کآخرت در دل این خاک مقر میگردد |
ذره ذره همه اشیا درین سیر وجود | چون که گردیده فنا دور دیگر میگردد |
در تحول بجز این نقش مجازی نبود | همه بر جای ولی سیر ز سر میگردد |
روح باقی و تو بیچارهتر از خار و خسی | کین جسد خاک و از ورسته شجر میگردد |
نقش هستی بهل از دایره فکر برون | که ازاینملک برون رفت، که برمیگردد |
احتشام آنچه تو گوئی خبری نیست بدیع | خبر آنست که گیتی بهتر میگردد |
ایکه بگذشته است عمر تو زبیست | گوش بنما آنچه پند معنویست |
صبح چون برخساتی از خواب خوش | بعد ذکر حق ببین کار تو چیست |
نقشه هر کار نیکوکش ـ که خود | بهتر از کار نکو ـ کردار نیست |
فکر کن دخل از چه ره داری و خرج | نوزده کن خرج چون شد دخل بیست |
خرج اگر از دخل تو افزون شود | سخت بر حال تو میباید گریست |
روزی از راه حلال آور بدست | کاین نخستین شیوه هر آدمی است |
با زن و فرزند و خویشان شاد زی | مرد حق باشد هر آنکس شاد زیست |
دوستانبد رها بنما ز دست | کانچه بد آید بجز زین قوم نیست |
زا محبان حقیقی رخ متاب | زانکه یار نیک ـ فر ایزدی است |
با بزرگان و اساتید سخن | گر کنی رفتار بد از ابلهی است |
از قوانین وطن کن انقیاد | گر ترا در سر هوای زندگی است |
از طریق راستی سر بر متاب | تا نگویند این تجاوز کار کیست؟ |
غره هرگز از زر و ثروت مباش | زانکه گر قارون شوی دستت تهی است |
عاقبت چون باید از این دهر رفت | بهر هشتن سنگ با گوهر یکی است |
الغرض چون شب شود هنگام خواب | فکر کن آن کارهای کرده چیست ؟ |
آه اگر بعد از تمام رنجها | دستت از اعمال روح افزا تهی است |