شکر خدا که باز بهار آمد |
گل آمد و نوای هزار آمد |
سنبل دوباره جلوه کنان بشکفت |
نرگش بچشمهای خمار آمد |
بشناس قدر و قیمت نرگش ز آنک |
سیم و زرش تمام عیار آمد |
باد بهار بد که وزیدن کرد |
با ناقهای ز مشک تتار آمد |
نقاش صنع تا چه نمود اعجاز |
کاینسال جهان بنقش و نگار آمد |
نامد چنین بهار و چنین روزی |
تا ماه و سال و لیل و نهار آمد |
چونین بهار بعد خزان گویئ |
صبحی است کز پی شب تار آمد |
آشفتگان لشکردی گفتند |
تا کی درنک وقت فرار آمد |
خوشتراز بن دگر چه که محنت رفت |
بهتر از این دگر چه که یار آمد |
نوروز را بهانه دیدن کرد |
سرمت بود و شیفته و از آمد |
بخت بلند بین تو که آندولت |
بی هیچ خوندل بکنار آمد |
گر لاله رابدل اثر داغ است |
بی داغ ـ یار لاله عذار آمد |
آن اضطراب و آنهمه بیتابی |
از دل برفت و صبر و قرار آمد |
فیرو باد هان بتو این نوروز |
کامسال هم بعادت پار آمد |
کردم دعای خیر ترا زین پیش |
دیدی دعای خیر بکار آمد |
راضی ز بخت خویشتن احسان است |
کز دوستان تو بشمار آمد |
شکر خدا کنم که خداش افزود |
بر نعمت آنکه شکر گذار آمد |
|
صد شکر که من باز بشیراز رسیدم |
یاران وفادار دیگر بار بدیدم |
هر راز که بد دل دل با دوست بگفتم |
هر نکته به بود از دهن یار شنیدم |
الحمد که از لطف خدا و مدد بخت |
با یار بپیوستم و ز اغیار بریدم |
هر جا صنمی بود ـ بدو انس گرفتم |
هر سوچمنی بود بدان رخت کشیدم |
امسال گرم لیموی بستان ندهد بار |
آن لیموی پستان را صد بار مکیدم |
پرسی اگر از این سفرم بود چه حاصل |
دل دادم و مهر مهی از شوق خریدم |
نشگفت ببدنامی از ین پس شودم نام |
عمری بنکو نامی اگر جامه دردیدم |
با اینکه از مسکنت هموطنان بین |
کز ناله شدم نالی و چون نار کفیدم |
بینم چو گروهی را من گرسنه نان |
پیداست که لذت ندهد نقل و نبیدم |
گفتند بدین وضع چرا در غمی احسان |
گفتم که بگیتی گل بیخار نچیدم |