شیخ محمد صالح شافعی اوزی متخلص و بتائب فرزند شیخ عبدالرحمن
در خلال سالهای 1235 و 1245 در قصبه اوز از بخش لارستان فارس متولد شد ـ مقدمات عربی و فقه و تفسیر و حدیث را در محضر حاج شیخ احمد کوهجی آموخت و آنگاه بخیال اقامت در مکه معظمه عازم حجاز گشت و در آنجا نزد استاد شیخ عبدالحمید داغستانی و اساتید دیگر علوم معانی و بیان و منطق و کلام و هیأت را تحصیل کرد ـ و چند سال در مکه مجاور خانه خدا بود و در عرض سالهای 1295 و 1300 که از مکه بمدینه میرفت در عرض راه در بندر رانج از بنادر حجاز دنیای فانی را بدرود گفت ـ طبعش غر او اشعارش بسیار نیکوست و تا کنون مدون و چاپ نشده اس ـ از اوست:
نه یک گل و با چنین رخسار خیزد نه یک بلبل بدین گفتار خیرد
بمجلس آی کز چشمان مستت فغان از مردم هشیار خیزد
مرا نادیده عشقش کشت ـ آری نه تنها عشق از دیدار خیزد
نکو فرمود پیر عشق ـ جامی بسا کاین دولت از گفتار خیزد
تو در خوابی چه میدانی غم عشق که عشق از دیده بیدار خیزد
برو در میکده جو باده عشق که عشق از خانة خمار خیزد
همی ترسم ز بس کز عشق مستم که از تسبیح من زنار خیزد
بکردار آی از گفتار کاین عشق نه از گفتار کز کردار خیزد
هزاران قرن باید تا چو تائب
چنین طوطی خوش گفتار خیزد
ره عشق است و نی راه سلامت نیندیشم درین راه از ملامت
بتقلید امام هوشیاران نخوردم می ـ خورم اکنون ندامت
رخ ساقی ز جام باده پیداست بیا صوفی ببین کشف و کرامت
ز مغرب آمد آن خورشید و گرید از آن قامت قیامت را علامت
چو قد و قامتش بر خاست از جای بر آمد بانگ، قد قامت قیامت
مؤذن کرد قد قامت مکرر چو دید آن قد و قامت در اقامت
کند تائب برای صف عشاق
در آن محراب ابرویش امامت
ابیات ذیل که بسبک جدید و عجیبی گفته شده هم از اوست:
هر چه تو گفتی بدل ای بمثال امتثل یمتثل امتثال
آتش عشقت ز دل و سینهام اشتعل یشتعل اشتعال
رخ بنمودی و دل و جان بتو اشتغل یشتغل اشتغال
چون تو برفتی ز برم جان ز تن انتقل ینتقل انتقال
تائب از این شهر برون شو که بار ارتحل یرتحل ارتحال[1]
تابع کوه کیلوئی ـ متوفی ...
نامش غلامرضا و از اهالی کوه کیلویه فارس بود [2] ـ و با شیخ محمد علی حزین معاصر بود و بکیمیاگری شهرت داشت ـ سیر و سیاحت زیاد کرد و در آخر مقیم اصفهان شد و هم در آنجا وفات یافت ـ از شعراء قرن دوازدهم هجریست ـ سال فوتش معلوم نشد ـ از اوست:
پیغام بوسه از تو تقاضی نکردهآم مکتوب سر بهمر ترا وا نکردم
دارم هنوز دست بمژگان اشکبار غمنامه فراق تو انشا نکردهام
[1] ـ داغدار لاری نیز اشعار بهمین سبک و وزن گفته است.
[2] ـ کوهکیلویه Kohg. Iuye ـ نام یکی از بخشهای شهرستان بهبهانی است
این بخش در قسمت شمالی شهرستان واقع شده و منطقه ایست کوهستانی ـ هوای سه دهستان بهمئی گرمسیر ـ طیبی گرمسیر ـ بویر احمد گرمسیر ـ و قسمتی از دهستان چرام گرمسیر است ـ و هوای بقیه دهستانها سرد سیر میباشد.
آب قراه بخش عموماً از رود خانه و چشمه تأمین شده است ـ محصول عمده آن غله دیمی ـ برنج ـ حبوب ـ لبنیات پشم و پوست است ـ صنایع دستی زنان: قالی ـ قالیچه و گلیم بافی است بقیه حاشیه صفحه قبل: این بخش از ده دهستان بشرح زیر تشکیل یافته است: بهمئی گرمسیر ـ طبیبی گرمسیر ـ بویر احمد گرمسیرـ بهمئی سرحدی ـ بویر احمد سردبیر ـ طبیبی سرحدی ـ بویر احمد سرحدی ـ چرام بهمئی سردسیر ـ دشمن زیاری ـ جمع قراء بخش 395 آبادی است و در حدود هشتاد و پنجهزار نفر جمعیت دارد.
زبان مادری سکنهاش فارسی بلهجه لری و مذهب آنها شیعه اثنی عشری است ـ راه شوسته بهبهان به آرو که توسط لشکر ده خوزستان ساخته شده اتومبیل رو و راه بهبهان به آغا جاری نیز شوسه است بقیه راههای این بخش چهار پارو و صعب العبور است ـ کوههای مرتفعی در شمال بخش وجود دارد که ارتفاع قلعه کوه سر دوک واقع در دهستان بهمئی سرحدی در حدود سه هزار و دویست و کوه پس شانه سه هزار و سیصد متر است.
ساکنین بخش در فصول سال بیلاق و قشلاق میروند وباین جهت این بخش مرکز معین و بخشداری ثابت ندارد و بوسیله اداره انتظامات و یادگانهای نظامی داره میشود و رئیس انتظامات بخش دائما در حرکت است:
عشایر این بخش اغلب از طوائف و تیرههای مختلف بویر احمدی ـ دشمن زیادی چرام ـ بهمئی و طیبی هستند و سکنه آن (باستثناء دهستان چرام ـ و بویر احمدی گرمسیری) همگی برای آتش احترام خاص قائل هستند ـ نقل از فرهنگ جغرافیائی ایران جلد ششم
نگارنده گوید: اهالی کوهکیلویه و بویر احمدیها ایرانی پاک نژارند و زبانشان پارسی دری است و بسیار شجاع و در تیراندازی ماهرند ضمناً تا کنون بوئی از تمدن جدید اروپائی بمشامشان نرسیده است و مانند سه هزار سال پیش زندگی میکنند.