تاج الدین شیخ بهرام بن یعقوب معروف بقزلچه [1] شیرازی
از مشایخ طریقت و پی سپران کوی حقیقت است که تمام عمر شریف را با نفس بهیمی در جدال بود، و آنی از تزکیه نفس فراغت نداشت، تا بمقام حق الیقین رسید، و او را خانقاهی بود که محل آمد و شد ابدال و مهبط اخیار و ایران بود ـ و در ضمن ریاضت و سیر و سلوک بتالیف کتبی چند موفق گشت که اسامی آنها بقرار ذیل است:
1ـ تلخیص القواعد 2ـ توضیخ منهاج الاصول [2] 3ـ فواعد الحقائق 4ـ مفتاح الحقائق و غیر اینها
در ماه ذیقعده سال هفتصد و هشتاد و یک بسرای دیگر شتافت و در شمال شرقی شیراز مدفون شد [3]
تاج الدین شیرازی متوفی 750
سید تاج الدین جعفر بن احمد شیرازی
مردی دانشمند و خلیق و کریم و پرهیزگار و با معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی مولف کتاب نفیس «شدالازار» معاصر و دوست بود ـ و از را تالیفاتی است بشرح ذیل:
1ـ جوامع اللطائف من مختار الطوائف 2ـ نزهة القلوب درسال هفتصد و پنجاه در شیراز وفات یافت
تاراج شیرزای متوفی ....
از احوالش جزاین معلوم نشد که محمد علی اصفهانی متخلص به «بهار» در کتاب «مدائح المعتمدیه» مینویسد: اصلش از خاک دار العم شیراز و از گلشن خاطرش نیسم فرح و طرب در اهتزاز ـ اگر چه از احوالش چیزی معلوم نیست ـ لیکن از این دو غزل که گریزش بنام سر کار عظمت مدار است (مقصودش معتمد الدوله است) میتوان یافت که شاعریست شیرین زبان ـ و نکته سنجیست طلبق اللسان بطرز عشاق غزلهای عشق آمیز شور انگیز دارد ـ و آن دو غزل اینست:
ای که گفتی که مرا عشق رخ یاری هست مر بجز یار درین ناحیه دیباری هست؟
سر مشک ختن و نافه تاتارم نیست بکف از طره طراز تو، تاتاری هست
سر کارش نکشد چون بپریشان کاری [4] هر که را با سرزلف تو، سر کاری
سبحه بگست گر از کف چه غم از دولت عشق هر طرف مینگرم رشته زناری هست
ترک هستش پی خونریزی هشیار انست خفته را کی خبر از حالت بیداری هست
باغبان گر ندهد ره بگلستان تاراج چشم حسرت نگرد رخنه دیواری هست
تو و امروز جفا و بتظلم فردا من و فریاد در میر جهانداری هست
دادگر معتمدالدوله که در معرض جور
با وجودش نتوان گفت که دباری هست
***
دل عذر خواه ما و محبت گناه ما هست از گناه ماه بتر این عذر خواه ما
تو نشنوی وگرنه کند زلف مو بمو در گوش تو حکایت روز سیاه ما
پیراهن صبوری عالم شود قبا آید اگر بجلوه بت کج کلاه ما
فرمانروای دشت جنون توئیم و هست دل نای و سینه کوس و ملامت سپاه ما
ما کشته نگاه تو هستیم روز حشر هستند زلف و خال و خط تو گواه ما
تاراج آن نگار جفا پیشه را چه غم از سیل اشک و کوه غم و برق آه ما
ما در امان معتمد الدولهایم و هست
ایمن ز فتنه هر که بود در پناه ما
تاراج در قرن سیزدهم هجری میزیسته و ظاهراً در اواخر قرن مزبور وفات یافته است.
[1] ـ قزلچه: کلمه ترکی است بمعنی سرخ رنگ
[2] ـ متن این کتاب موسوم بمنهاج الوصول الی علم الاصول و تآلیف قاضی ناصر الدین ابو سعید عبدالله بن عمر بن محمد بن علی بیضاوی مفسر مشهور است که وفاتش بنا باختلاف صاحبان رجال و تواریخ بین سالهای 685 تا 696 بوده و در تبریز وفات یافته و در گورستان چرنداب مدفون شده است ـ
[3] ـ رجوع شود بکتاب شد الازار چاپ طهران
[4] ـ در متن نسخه چنین است: «سرو کارش بکشد چون بپریشانی کاری» و معلوم است که کاتب غلط نوشته است.