مرحوم حاج میرزا حسن حسنی فرزند میرزا حسن فسائی فرزند میرزا مجد الدین محمد فرزند سید علیخان کبیر فرزند نظام الدین احمد فسائی دشتکی شیرازی
نسبش بچند واسطه بعلامه میر غیاث الدین منصور دشتکی (متوفی 948) فرزند میر صدر الدین سید الحکماء (مقتول 903) میرسد.
صاحب ترجمه از دانشمندان و نویسندگان زبر دست و مورخین دانا و اطباء حاذق قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجری است که در فنون علم ادب و حکمت الهی و ریاضیات و طب متبحر بود و کتاب «فارسنامه ناصری» او که حاوی احوال سلاطین و وزراء و بعضی از علماء و حکماء و هم جغرافی فارس است دلیل بارزی بر مراتب فضل و دانش و احاطه او بر علوم و فنون عصر خود میباشد و نیز او را تفسیری بر قرآن مجید است که بتفسیر «حسن» موسوم و حقیقه تفسیری حسن است.
اشعارش متوسط است و گاهی خوب میسروده ـ ترجمه خود را در فارسنامه ناصری بتفصیل نگاشته است و ما بطریق ایجاز در اینجا نقل میکنیم:
«سالها در شیراز در خدمت جناب مجتهد الزمانی میرزا ابوالحسن خان مجتهد پسر عم خود علوم متداوله مقدماتیه را استفده نموده مطالب شرح هدایت میبدی و شرح تجرید و معالم الاصول بانتهی رسانیدم و در خدمت فاضل کامل میرزا محمد علی مشهور بواحد العین مسائل کتاب مفاتیح فقه مرحوم ملا محسن فیض را استدراک نمودم و برای تکمیل آنچه را دریافت کرده بودم باصفهان رفته چندی توقف کرده عود بشیراز نمودم و از خدمت حجة الاسلامی حاجی شیخ مهدی کجوری مقاصد کتب ریاضیه مانند خلاصه حساب، و فارسی، هیئات و شرح جغمینی و شرح ملا عبدالعلی بیرجندی بر بیست باب اسطرلاب و کتاب تحریر اقلیدس بانتهی رسانید باز شروع در تکمیل فقه واصول نمودم و در خدمت جناب افادت انتساب میرزا سید علی نیاز تخلص مطالب کتب متداوله علم طب مانند: شرح نفیس و شرح اسباب و شرح تشریح قرشی بر تشریح قانون و کلیات و جزئیات و معالجات کتاب قانون شیخ ابو علی باندازه طاقت استفاده نموده مدتها در خدمت جالینوس زمان حاجی میرزا بابا حکیمباشی اصفهانی طریق صواب در معالجات امراض جزئیه و شخصیه را بیآموختم ـ پس محکمه طبابتم در شیراز رواج گرفته محسود امائل شدم و در عصر هر روزه دانستنیهای خود را خاطر نشان طلاب علوم مینمودم و در سال 1279 بطهران رفته سالی توقف نموده در سال هشاد بالتئام عتبه علیه رضویه علی صاحبها الف السلام و تحیة مشرف گشته از طریق یزدعود بشیراز نموده مشغول بمعالجه مرضی و تدریس شدم.
و در ماه شعبان سال 1383 در بلده بهبهان از ملا علی اصغر خوشنویس خواهش نوشتن کلام الله مجید نموده شروع در نوشتن فرمود پس کتاب تفسیر مجمع البیان و تفسیر بیضاوی و تفسیر صافی و تفسیر و جیر که معروف ترین تفاسیرند حاضر داشت عبارت آنها را مختصر کره با یکدیگر الفت داده در غره رمضان این سال متعلقات تفسیریه سوره مبارکه الحمد را در حاشیه صفحه آن نگاشتیم و تفصیل آن مؤلفات بر این وجه است که مشکلات اعرابی و صرفی و اشتقاقی و اختلاف قراءات و سند اختلاف میان هفت نفر قاری که هر یک مرضی خاطر عموم مسلمانانند مانند این کثیر مکی و نافع مدنی و عاصم و حمزه کوفی و کسائی کوفی و ابو مرو بصری و این عامر شامی ـ و بعد از اختلاف قراءت بیان صنایع معانی و بیانی و بدیعی بعد حل مشکلات کلامیه رد اعلی الاشاعره و المعتزله و بعد نزول آیات در شأن اهل بیت طاهرین (ع) باجماع مسلمانان ـ و چنانکه نگاشتم در روز غزه رمضان شروع در نوشتن حواشی بر کلام الله مجید شده در روز هشتم ربیع دوم سنه هزار دوست هشتاد و چهار بتوفیق ایزد متعال بانجام رسانید ـ و هیچ روزی را در سفر حضر تعطیل ناکرده ـ اگر چه دو سه سطری نوشته شد ـ و در سال هشتاد و شش از طریق بهبهان و شوشتر و کرمانشاهان بعتبات عالیات مشرف گشته از طریق کرمانشاهان و اصفهان عود بشیراز نمودم و در سال هشتاد و هفت از طریق دریا مکه معظمه و مدینه طیبه مشرف شده لوازم حج و عمره و زیارات آستانه خاتم انبیاء و ائمه بقیع بعمل آورده از طریق دریا عود بشیراز نمودم و در شهر ربیع اول سال هشتاد و نه آقا میرزا علی خلف غفران مآب حاجی میرزا ابراهیم مجتهد طاب ثراه وفات یافت ... در اینجا مطالبی راجع بموقوفات مدرسه منصوریه شیراز نوشته است و بعد مینویسد:
«چون در سالهای گذشته نواحی و جوانب فارس را سیاحت کرد منقشة آنها را پراکنده نگاشته بودم در سال نود و پنج آن پراکندهها را جمع نموده صفحه بزرگی که گنجایش تمام آنها را داشته باشد ساخته تمام مملکت فارس را بوجه کمال کشیده انفاذ پیشگاه اعلیحضرت همایونی اطال الله عمره (مقصود ناصر الدین شاه است) داشتم و تمام علمای فرنگی و ایرانی تصدیق بر صحت خطوط طولیه و عرضیة درجات و دقائق و سایر اجزا نموده از لحاظ انور اعلیحضرت شاهنشاهی خلد الله ملکه گذشته مورد تحصین ملوکانه گشتم.
و اکنون که سال بسیصد و چهار رسیده خاطر فاترم از اشتغال آنچه را دانسته بودم رنجیده مدتها گنج قناعت از کنج خانه دیده آسایشی دارم و نگارنده این فارسنامه ناصری را چهار نفر پسر است اول و دوم آنها جنابان مستطابان عالمان فاضلان حاجی میرزا سید علی و میرزا جواد حفظهما الله تعالی در سال هزار و دویست و هفتاد و هفتاد و سه در شیراز متولد شدهاند ـ و بر اقران خود فائق آمدهاند و در سال 1294 و 1295 از شیراز ببلده بهبهان رفته در خدمت جناب مستطاب علامه زمان و بطلیموس اوان استاد علوم ماضیه میرزا محمد علی اصفهان مشهور بقائی تحصیل مراتب علوم و هیئات و هندسه و نجوم و حساب نموده سر آمد جماعت طلبه فارسی شدند ـ و میرزا سید علی در سال 96 بمکه معظمه و مدینه طیبه مشرف گشته لوازم حج و عمره و التئام آستانة مبارکه نبویه و ائمه بقیع صلوات الله علیهم را بعمل آورده از طریق دریا برفت و از راه بر نجد بعراق عرب آمده عتبات عالیات را التئام نمود...
پسر سیم و چهارم مؤلف این فارسنامه ناصری است: میرزا سید محمد و میرزا احمد ـ در ماه ربیع دوم و جمادی اول سال 1296 و 1301 در شیراز متولد گشته یکی در مکتب خانه نشسته و دیگری تازه لب از شیر مادر شسته است ـ و مادر این دو نفر صبیه مرضیة مرحوم حاجی ملا آقا بابا تاجر شیرازی است اللهم احفظهم و بلغ مناهم و وفقهم لما تحب و رضاه بجاه محمد و آله الاتقیاه
نگارنده گوید حاج میرزا حسن علاوه بر مطالب فوق یک مثنوی نیز در شرح حال خود گفته است که در آن از امراض گوناگون پیری شکایت کرده و ذیلا نقل میشود:
ز هجرت هزار و دو صد رفته بو پس از هفت و سی کآمدم در وجود
خجسته شبی گشت میلاد من که فرمود مادر بمن ای حسن
برفت از برم آنکه بودت پدر بجائی که وا پس نیآید دگر
سه ماهست بابت شد اندر بهشت غمم داد و بی غمگسارم بهشت
تو را چون حسن بود نام پدر بیادش حسن گفتمت ای پسر
حسن بود نام و پسندیده کار بنامش بمانی از او یادگار
چو مادر مرا مهر بر دل نشاند برفت از برم مادرش باز ماند
توجه نمود او مرا مو بمو چو ده سال بگذشت هم رفت او
پس از مرگش آمد برادر مرا بپرورد و فرمودیم لایری
چو ده سال دیگر دارزا کشید که سبلت بروئید و لجت دمید
برادر بمن گفت کی نور چشم مرا بر تو نبود دگر مهر و خشم
بهر کار خواهی قدم پیش نه دو یا را بچشم بد اندیش نه
زهر کار دانش شدم اختیار که دانش ز یزدان بود استوار
ز دانشوران ـ دانش آموختم بخاطر همه دانش اندوختم
بشصت و سه عمرم کنون در رسید طبیعت ز تدبیر دم در کشید
ز اندام من گردش هور و ماه نمودند نیروی اعضا تباه
نه نوشیدنی نوش جانم شود نه از خوردنیها توانم شود
اگر خوردنی گرم و تر باشدم ز اورام نقرس حذر باشدم
بروز ار بود گرم و خشکم غذا بحمای غب ـ شب شوم مبتلی
دو روزم غذا گر بود سرد و تر ز لیشر غس و فالجم در خطر
اگر سرد و خشک آورم بر زبان شقاق و چرب آیدم ناگهان
شنفتن چو از گوش و هوشم بشد طنین ردی میخ گوشم بشد
دو چشم از بلور ست و دندان ز سنگ مرا درد نقرس نموده است لنگ
برومندی سینه ز افیون بود نشاط دل و جان ز معجون بود
نفس سرد و اندام گشته چو یخ نشینم پس زانوان چون ملخ
بود زور زانو مرا از عصا نهوض کمر شد ز برش عصا [1]
دمامیل من چون بواسیر شد بواسر خواهد ـ نواسیر ـ شد
دو کف و مفاصل ز سر تابه پی بلرزد چو عریان ـ بشبهای دی
چو بیخ گیاهی بر آرم ز جا بقوز و بقبله شوم مبتلی
ز اندام من زور بگریخته چو بگریخته ـ سستی انگیخته
پس از آنچه دوران ز من برده است یک انبان پر استخوان مانده است
چه سود ار کنمف بر جوانی فسوس که شد روز عاجم شب آبنوس
بود توشهام کم سفر بس دراز همه راه پر از نشیب و فراز
ز هر سو در چاره را بستهام در خانة توبه گشتهام
من استغفرالله گویم بروز بشبها اتوب الیهم فروز
خدایا گر این توبه نالایقست تو هم رحمتت بر غضب سابقست
بسوزانیم ـ در بهشتم بری نپرسد کست ـ کز همه برتی
بآموزشت در رجا وانقم بدوزخ بسوزانیم ـ لایقم
تو خود را بغفار بستودهای دگر باره قهار ـ فرموده ای
دو نام گرامی بخود دادهای ندانم ـ کدامش پسندیدهای
امید گنه کار و غفاریت همه ترس زاهد ـ ز قهاریت
بمیزان بر آمد همین اعتقاد برین اعتقادم ـ بود اعتماد
در توصیف شیراز گفته است:
فارس را شیراز چون شیرازه است وصف او بیحد و بی اندازه است
وصف او را من نتانم آورم هر چه آرم باز گویم قاصرم
در تموزش دم بدم باد شمال میوزد گرما شود ز و پایمال
در زمسانش سراسر چون بهار یخ نبندد جز سه روزی یا چهار
برف اگر بارد نماند هیچگاه فر خورشیدی کند آنرا تباه
چون در او سرما و گرما یا نهشت گشت مرداد و دیش ـ اردی بهشت
درد و رنج مبرهی در او مبین پس بگو او را بهشت دو یمین
سرخ رو یا زرد رو از درد و رنج گر کسی باشد بود نار و ترنج
باشد ار کس داغ بر دل لاله است ور کسی لب را گزد تبخاله است
نیست کس گریان مگر ابر بهار ور کس افغان کند باشد هزار
گر بجوشد کس بود خم شراب ور خروشد کس بود چنگ و رباب
چو سماور شدم از هجر عزیزان بمثل دل پر از آتش و از دیده روان سیلابم
رباعی:
سالیست که من بوسه بپایت نزدم دستی بسر زلف رسایت نزدم
فالی که بر آید از توام کام مراد از دفتر روی دلگشایت نزدم
در سال هزار و سیصد و شانزده بسن هفتاد و نه در شیراز وفات یافت و در جوار مقبره جدش میر غیاث الدین منصور مدفون شد.
[1] ـ برش عصا، بفتح با و سکون شین نام معجو نیست که برای تقویت میخورند.