صاحب تجلی نور میآورد که تحصیل علوم من اوّله الی آخره از ملا محمد عسکری کرد، و بکمال رسانید و بزمره علماء و فضلاء ایام پیوست، اگر چه در جملة علوم متعارفه استعداد کامل بهمرسانیده بود الا در علم ادب و معقولات دخلی معقول داشت دلش چاشنی مذاق آمیز و طبعش نمک چشیده موزونی سخن عربی موروثی سخن بود، گاهگاهی لؤلوئی آبدار بسلک نظم هم کشید، این عبارت لطف زبان عربی و این چند اشعار از آنست که در ماتم فرو رفتن پور خود عبدالسلام نام نوشته بر سنگ قبرش کنده کناینده و بر صفحه یادگار نقشه بی ثباتی دنیا کشید و هو هذا:
هو الباقی باسلام قد اتاک عبیدک المقام الذی کان بین الوری یدعی بعبد السلام و هو الن المدعو بعبد العلی الذی قد خلت بینه و بینی فجعلنی عبرة و عظه بقلبه المستهام بعد المکث فی دار الدنیا شطرا من الازمنة و لبث فی نشاتها مدة اثنتی عشرة سنة لاربع عشرة لیلة خلون من شهر ذی القعدة فی الحجة الثامنة و الثمانین بعد الأل و المائة من الهجرة المبارکة النبویة علی صاحبها و آله الاطهار افضل الصلوة و اکمل التحیات، فلک الحمد و المنة علی کل الاطوار و الثنیات، ما ابعد مافات، ما اقرب ما هو آتِ.
نظم:
السلام ای بعد ما آیندگان و رفتنی بر شما خوش باد این غمخانه ناماندنی
دلم امدی فراوان بوصل بنموده ولی اجل بره عمر رهزن آمل است
بردم بلحد ز آن رخ افروخته داغی حاجت نبود تربت ما را بچراغی
و این قطعه تاریخ واقعة ارتحال مضمون آفرین شیخ علی حزین از اوست:
چنان گشته یکسر پر از جهل و شر هرا مروزی آید از وی بتر
شد ارضه مه شور دعوی کران با فراط غوغا مرا گوش کر
ز هر سو بصد لاف شر و فساد سرافراخته هر جماد و شجر
کلیم و مسیح زمان شد لقب در این عصر بهر همه گاو و خر
نشستند جهال بر صدر فخر خموشی گزیدند اهل نظر
خصوص از وفات علی حزین بفردوس و دار السلامش مقر
که میداد او سخن ذات او کنون نیست بهر سخن دادگر
چه تاریخ او جستم از غیبیان بگفتند گو داد فضل و هنر
و از مولوی گلشن علی انصاری جونپوری اکثر در فن سخن سخن سنجی و نغز گفتاری بحثها نمود و گوی منازعت بر برود، چنانچه کتابی عنقای مغز بی نام در جواب رساله کوه قاف مولوی گلشن علی نوشت که جهت پس آیندگان یادگار باقیست بالآخر همان شد که شایان جهان عدم آباد بود.
بتاریخ هفتم رجب روز جمعه در سال یکهزارو یکصد و نود هجری مرغ روحش وحشتکده عدم را تهی کرده و به گلشن آباد رضوان ارم آشیانه نمود پس ماندگان جسدش را در جونپور محله مفتی بقبرستان خاندان او ته خاک کردند و فاتحه خواندند قطعة تاریخ رقم زده مولوی فخر الدین:
چاشتگه آدینه هفتم از رجب کرد چون عبدالعلیخان انتقال
آه از سر بر کشید و گفت عقل کان فخر الدهر تاریخ وصال
دیگر موزون نموده مولوی ذاکر علی:
حشمت پناه سید عبدالعلیخان مثلش بعلم و فضل چو عنقا کس ندید
گردون دون بپای حیاتش چون کروبست گنجینهوار زیر زمین جای خود گزید
در ماتمش جهان همه یکبار تیره شد از بسکه گرد غم ز زمین تا فلک رسید
تاریخ هفتمین ز رجب روز جمعه بود کآن وارث علوم بقای نس کشید
پیش خرد بگریه گشودم زبان عجز کای در دلت ز قفل معما بسی کلید
از بهر سال رحلت آن فخر دودمان شعری بطرز تعمیه انشاء بکن جدید
سال وصال از سر شیون بگفت عقل دلهای علم و فضل و ریاست همه درید
انتهی مختصراً.