صاحب تجلی میآرد که سلسله نسبش بهفت واسطه بملا محمد حفیظ میرسد عالم علوم حاضر فاضل متبحر خرد پژوه زیرک و متین بردبار بود صاحب شیوه راستی و ساده مزاجی ذهنش گره گشای غوامض مشکلات علمش فروغ بخش تحصیل شش جهات خلعت بقای علوم باقی دربرر است کرد در این هنگام فقدان علم وجودش بقای نام فضلا سلف و دانشمندان ماضی این دیار است فیض علوم از فراوان روحانیدن اندوخت یعنی در اوائل سال سبق علوم صرف نحو و معقولات از مولوی سخاوت علی جونپوری خواند سپس از آن از علامه عبدالحلیم فرنگی محلی لکهنوی تحصیل معقولات بپایان رسانید و علم فقه و کلام را از مولوی گلشنعلی کچکانوی آموخت، بعدش تکمیل فقه از مولانا سید تقی مجتهد العصر لکهنوی کرد و در جمیع علوم عقلی و نقلی بهره وافی برداشت و گنجینة دلش از نقود علوم مملو گشت و بر مماثل و اقران خود بلند پایگی یافت اگر چه کمند متاع علوم بدست دارد فاما بر علم صرف و نحو و بلاغت و فقه بنحوی توجه گماشت که فردی از افراد مشاهیر گشت کارش درس و تدریس و تنفر از دنیا و کار دنیا است اکثر طلباء دیار و امصار از بستان فیضش گفهای علوم میچیدند حاجی حرمین شریفین و زائر عتبات عالیات هم است، تصنیفاتش الی الآن:
یکی رسالة علم الادب فی محاورات العرب زبان عرب.
دوّم ـ رشق النبال در مناظهر متعه و تحریف قرآن مجید.
سوّم ـ رساله میلاد شریف، اردو.
چهارم ـ آیة تطهیر در اُردو.
پنجم: جواب رسالة اکبر آبادیة در نجاست کفار بزبان فارسی.
ششم ـ کتاب مبسوط در فضائل مصائب ائمه اطهار بزبان اردو.
هفتم ـ رساله در رد اخبار بزبان اردو و در نثر و نظم هم طبع بلند پایه رفیع دارد این چند اشعار خوشة از خرمن اوست، و هوندا: قطعه ارتحال سید محمد باقر عظیم آبادی:
این اصحاب المعالی من مضوا این ارباب الوفاء اهل الادب
این سادات التقی کهف الوری این من للدین و الدنیا سبب
قد یذوب القلب من هجران من کان یعطی الناس اطباق الذهب
کیف لا یرثی محمد باقر و هو بدر کامل عالی النسب
قد افیض الخلق من احسانه و اجتنوا من جوده زهرا الارب
زائر ابن المصطفی و المرتضی من سماء فوق الثنایا للعجب
آه من اما مد کیف القصب و انقضی من فوقه طیب الطرف
ثم من تأید خلاق السماء لاح لی تاریخه نجم غرب
چند اشعار قصائد مدحیّه متفرق زبان فارسی:
عشقبازان مبتلای درد هجران تواند آرزومندان طلبکاران درمان توأند
رو نگردانند نهار از ره باغ نجف اهل ایمان عندلیبان گلستان تواند
وصف ذات تو نه تنها بر لب اهل ربی بر فلک کروبیان هم منقب خوان تواند
روز و شب گردیدن چرخ برین در عشق تو مهر و مه پروانه شمع شبستان تواند
دیگر
ره اسرار بزم طوروشان حسن انوارت کلیم الله حیران در تماشاگاه دیدارت
خس وخارست در ره ایشان سنبل و ریحان بیابان نجف را بوستان دانند روارت
فلک هم نعرة تحسین زند از فرط خوشحالی بگوش او رسد ناصر اگر این نظم اشعارت
دیگر بزبان اردو:
بهار آئی هی بدلارنگ پهرگلزار عالم کا زر افشانی هی قطره باغ کی پهرلونپر شبنم کا
جان کی بیثباتی دیگر غافل چشم حیرت سی سکندر کام آئینه نه باقی جام هی جم کا
دیگر بزبان اردو:
آئی حضور زینت کون و مکان هوئی رکها قدم زمین به زمین آسمان هوئی
اشگ غم حسین سی ترتها کفن مرا مجکو نصیب چادر آب روان هوئی
انتهی مختصراً.