از اکابر فقهای مجتهدین و اجلّه علمای ربانیین و اعاظم اساطین دین و افاخم ارکان شریعت حضرت سیّد المرسلین و اماثل جهابذه محدثین و افاضل ائمة ناقدین اخبار و آثار ائمة طاهرین سلام الله علیهم اجمعین قدوة العلماء الراسخین سید الفقهاء و المجتهدین جمال المحققین ثمال المدققین وارث علوم الانبیاء و المرسلین آیه الله فی العالمین و حجة علی الجاحدین و نوره المضیئی فی ظلمات الارضین و الدلیل المشهود علی عصمة اجداده الطاهرین، علامه روزگار و نادرة دهور و اعصار و اعجوبة ازمان و ادوار و اغلوطه احلام و افکار و آیة قدرت حضرت کردگار فخر المجتهدین کبار شرف محدثین اعصار و امصار بحر زخار حکم و اسرار و کافّه علوم عقلیّه و نقلیّه را قطب و مدار و قاطبة فنون اصلیّه و فرعیّه را سماء مدرار و در غزارت علوم وحید بالد و دیار و در تحقیق و تدقیق نور دیدة بینای حکماء اعصار و ادوار و اهل علم و کمال را مایه نازش و افتخار فرق علم و هنر را درة التاج و لیالی مدلهّمة فضل و کمال را سراج و هاج تشنگان زلال حکمت قدسیّه آلهیّه را بحر مواج و یم عجّاج و مهاهج سویّه دانش و بینش را نبراس، و مسالک و مقاصد مرضیّه مبداء آفرینش را مقیاس و بناء علم و حکمت ایمانیّه را محکم اساس و ارباب عقول و احلام را رئیس، و بناء علم و حکمت ایمانیّه را محکم اساس و ارباب عقول و احلام را رئیس، و راس معلّم اصحاب نظر و متمّم کمالات نوع بشر مظهر الطاف خاصّه خالق داور مظهر براهین عصمت ائمة الثنی عشر محیی معالم طامسة شریعت غرّا و در استجماع فنون و کمالات مصداق: کل الصید فی جوف الفرا بحر العلوم و فخر اولی الحلوم و آیة الله الملک الحی القیوم المحیی من آثار النبوة دوارس الرّسوم افادت پناهی که عقل مستفاد از انفاس قدسیّه او استفادة استقامت و سداد نماید و منهل صافی بحر موّاج علوم نامتناهیه احمدیّه که سُفن عالمی را بساحل مقصد و مراد رساند امامی که ائمه آفاق بفضل و کمال او معترفاند و همامی که جهابذة حذّاق از بحار زاخرة او مغترف سینة حقایق دفینهاش بجواهر زواهر علوم اهلبیت مشحون و لئالی غوالی حکمت قدسیّه در مخزن ضمیر مهر تنویرش مخزون در تمامی علوم و کمالات و فنون متعارفه و نادره وارث تاج و سریر و در جمیع فضائل و مآثر بی عدیل و بی نظیر الحق که هر قدر ارباب فضل و کمال بوجود مسعود آن مقبول درگاه بارگاه رب و دود نازش و افتخار نمایند زیبا است و هر چه طائر فکر در مدح و ثنای آن قرّه العین حضرت امیر مؤمنان (ع) بلند پروازی نماید هنوز بقائمة عرش جلالت اونارسا است فما احقّه بقول الخنساء:
فما بلغت کفّ امرء متناول | به المجد الاحیث ما نلت اطول |
و لابلغ المهدون فی القول مدحه | و ان احسنو الا الذی فیک افضل |
و ما اجدره بقول زهیر:
لو کنت من شیء سوی بشر | کنت المنوّر لیله البدر |
بلکه انصافی این است که اگر قول مبتنی خطی از صدق داشته باشد موردی از برایش بهتر از بارگاه قدس مآب آن عالیجناب نیست، حیث یقول:
تجاوز قدر المدح حتّی کانّه | باحسن ما یثنی علیه یعاب |
شکی نیست که جهات فضائل و کمالات لا تعد و لا تحصی است و برای هر یکی از آنها مراتب و مدارج است و برای هر یکی از آنها مراتب و مدارج است لا تحدّ و لا تستقصی و هر کاملی ناقص است نسبت بمرتبة فوقش که اکمل از او است تا اینکه برسد بمرتبه فوق کل دی علم علیم و شبهة نیست که کمال ولو در جهت واحده در همه اعصار نه بس در عصر ما اعزّ من الکبریت الاحمر بوده است و میباشد و استجماع جمیع فضائل و کمالات از قبیل محالات و تالی ممتنعات لکن هر کس حظش در استجماع کمالات او فراست مرتبهاش بیشتر است و آنچه خداوند علی اعلی جلّت قدرته و عظمت نعمته از علوم و کمالات باین معدن کرامات کرامت فرموده بود و جهات فضائیکه در ذات مجمع الخیراتش مجتمع ساخته کمتر از برای اهل علم و کمال در سابقین ولا حقین میّسر گشته زیرا که جهات کمال ما راجع است بسوی فضائل و هبیه با کمالات کسبیه و هر یکی از آنها علمیه است یا عملیّه و هر یکی از آنها عقلیّه است یا نقلیّه و در هر شش جهت وجود فایض الجودش بدرجة قصوی و مرتبه علیا رسیده بود گویا فضایل و کمالات را از شش جهت احاطه نموده مثل علوّ فهم و استقامت طبع و دقّت نظر وحدّت ذهن و قوّت حافظه و کثرت ممارست و طول مذاکره و مباحثه ارباب حلوم و استفادة از ماهرین فنّ و اساتذة عظام و جهابذة فخام و مشایخ کرام و کثرت مطالعه کتب و وسعت نظر و غزارت اطلاع بعد از آن مرحلة عمل و زهد و ورع و تقوی و خوف و خشیت از رب العزّت و تحصیل غایت معرفت و تقرّب بسوی حضرت احدیّت و توکل و انقطاع عن الخلق الی الحق و اخلاص نیّت و صفای سریرت و کثرت مجاهدات و ریاضیّات و غایت بذل وسع و جدّ و جهد در تکمیل نفس در علم و عمل و مواظبت بر عبادات و طاعات و صلوات و ادعیه و اعمال و اوراد و اذکار مأثوره و غایت اخلاص و توسل بحضرات ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین که مهبط فیوض و ذریعه و واسطة افاضات و برکات نامتناهی حضرت رب العالمین اند و نهایت سعی در تحلی بجمیع فضائل نفسانیه و تخلی از تمامی رذائل انسانیّه و شکی نیست که هر یکی از این اوصاف عزیز الو جود است فکیف باجتماعها لکن خداوند و دود در این وجود مسعود بقدرت کاملة خود همة این اوصاف را جمع فرموده و حظّی وافر و نصیبی متکاثر از هر یکی از آنها مرحمت نموده بود
فما احقّه بقول الکمیت شاعر اهل البیت (ع):
لما عبأت لقوس المجد اسهمها | حیث الجدود علی الاحساب تنتقل |
احرزت من عشرها تسعاً و واحدة | فلا العمی لک من دام و لا الشّلل |
الشمس ادّ تک الا انها امرأة و البدر ادّاک الا انّه رجل
و ما اخلقه بقول ابی نواس:
لیس من الله بمستنکر | ان یجمع العالم فی الواحد |
و ما اجدره بقول المعری فی سمیّه علم الهدی رحمة الله علیهما:
لوجئته لرایت النّاس فی رجل | والدّهر فی ساعة و الارض فی داو |
بلکه خداوند عالم در این فرزند حضرت امیر المؤمنین (ع) اضداد را جمع فرموده بود که با وجود درجه جودت فهم و سرعت انتقال منتهای مرتبه حافظه هم عطاء نموده بود و مع غایة و دقّة النّظر در وسعت نظر و کثرت اطلاع نیز در عصر خودش نظیر نداشت
بالجمله سیّد علامه اعلی الله مقامه قبل از بلوغ در اکثر فنون مهارت داشتند و صاحب تصنیف و تألیف کثیر بودند حتی اینکه چونکه همّت بلند ایشان مقتضی این بود که هیچ کمالی از کمالات دنیا که ممکن الحصول بوده باشد از دست شان نرود و ورع و تقوی که از آباء طاهرین بارث رسیده بود مانع از این بود که علمی که خلاف شرع باشد یا ثمر دینی نداشته باشد عمر شریف خود را در آن صرف نمایند باین ملاحظه در آن حداثت سن خواستند که قبل از بلوغ و تحقق تکالیف شرعیّه امثال علم رمل و جفر و علم مناظره و غیرها را نیز حاصل نمایند چونکه بعداز بلوغ اشتغال باین علوم ممکن نیست سبحان الله در طفولیّت گویا ممنوع شرعی یا مرجوع شرعی نزدشان مثل ممتنع عقلی بوده شدّت شغف و عزام و ولوع و دهیام بتحصیل جمیع فنون کمالات در ایام طفولیت نمیگذاشت که از این علوم بی خبر بمانند چنانچه بعض تصانیف شان که قبل بلوغ در علم ید و غیره تصنیف نموده شد دیده شد اگر چه غالبش را ایشان ضایع فرمودند و غایت اهتمام در کتمان و اخفاءاش میفرمودند فسبحان من یرزق من یشآء ما یشآء بغیر حساب صد حیف که راقم حروف را اطلاع تفصیلی بر حالات باهر الآیات آن سلالة سرور کائنات و مقرب بارگاه حضرت باری النّسمات حاصل نیست ناچار آنچه قلیلی از احوال آن مخل الفحول و قرة عین الرّسول از ثقات و عدول مسموع شده در اینجا ثبت مینماید:
ولادت با سعادت شان روز جمعه وقت صبح صادق هشتم ماه ربیع الثانی سنه 1368 یکهزار و دو صد و شصت و هشت واقع گردید در ابتداء تحصیل علم خدمت خال علامه خود مولانا الاجل الاعظم و مقتدانا المکرم المفخم الحبر المؤتمن جناب مولانا السید ابوالحسن الرضوی رضوان الله علیه نمودند و خدمت والد ماجد خود اعنی العالم العابد الزاهد الراکع الساجد المنیب الاواه المتبتل الی الله مولانا السّید مهدی شاه طاب ثراه تحصیل نمودند و والده ماجدة ایشان در اکثر علوم و فنون و کتب درسیّه بسیار مهارت داشتند علی الخصوص در علوم ریاضیّه صاحب دستگاه بودند پس اکثر کتب درسیّه مداوله و بسیاری از کتب غیر متداوله در علوم مختلفه را در خدمت والد ماجد خود در صغرسن درساً خواندند و از ابتدای تحصیل چنان مشغوف و حریص بر اکتساب علوم و کمالات بودند که مکرّر مسموع گشته والد ماجدشان وقتی که شب زیاد میگذشت امر بخواب میفرمودند ایشان از خدمت والد بزرگوارش مرخّص گشته در مقام خود در حجره بسته چراغ روشن نموده مشغول مطالعه میگشتند تا اینکه خواب غلبه میکرده همیشه فکرشان این بوده که اگر کسی وراء علوم حاصلهشان علمی داشته باشد یا در علمی تحقیق داشته باشد از او اخذ نمایند حتی اینکه از علماء اهل سنّت نیز تحصیل علوم عقلیّه فرمودهآند و همیشه در صدد این بودند که اگر کسی در آنها با کمال پیدا شود اگر چه در فن خاص بلکه دلو در کتاب خاصّ مهارت داشته باشد با او ملاقات نمایند که اگر چیزی در دست داشته باشد از او یاد بگیرند و از محاسن اتفاقات از برای آن مؤید من عندالله اساتذة کاملین از مؤلفین و مخالفین بهم میرسید و در اندک زمانی اساتذه واله و مفتون فهم و فطانت و فضل و کمالشان میگشتند و بکمال توجه والتفات سعی و اهتمام در تدریس جناب ایشان مینمودند و در همان زمان صغرسنّ و اوائل تحصیل همة علماء اهل سنّت اهل بلد را بمحک اختبار و امتحان میسنجیدند و بدون اختبار هرگز درس کسی را اختیار نمیفرمودند چنانچه در بعض مکاتیب شریفة خود در صغرسن تحریر فرمودهاند که نزد بعض اساتذه و مشایخ اهل سنّت تشریف بردند و از او سؤال نمودند که مایقال فی النبة الی الطبیعه فقال طبیعی و یجوز طبعی صرّح به لاضریری بعد از آن تحریر میفرماید اقول صدق فی النقل و نیز در همان طفولیت با بعضی از علماءشان در مسئلة انقید و اختیر که ایابالضمّ است یا بالکسر مکالمه فرمود و کسر را بر او ثابت نمود و در زمانیکه بسیار صغیر السنّ بود جامع عباسی میخواند روزی بخدمت جناب مولانا العلامة التستری جناب السیّد محمد عباس المفتی رضوان الله علیه رسیدند جنابشان از اسم و درس سؤال فرمودند چنانچه قاعده است از اطفال میپرسند در جواب گفتند جامع عباسی میخوانم و عنقریب جامع مرتضوی تصنیف خواهد شد چنانچه جناب علامه ممدوح اعلی الله مقامه در یک مکتوب شریف بوالد بزرگوارش حکایت این مطلب فرمودهاند چنانچه شطری از آن مکتوب منیف نقل میشود:
ولکنّی اعدل عن ذکر الهموم و الشّرور الی حکایة تقضی الی الفرح و السرور فان التحدّث بنعمة الله من شیم الموقنین الشاکرین و هو خیر من دیدن الشاکین الشاکین و ان ذکر العیش من بضایع المساکین و ذلک انه قد اتانی ولدک الرشید حباه الله بالعیش ارعنید و البخت السعید فکلمته زمنا فوجدته زکیا لقناً فطنا انبته الله نباتاً حسناً ماشاء الله و لا قوة الا بالله فقد سررت بلقائه و فرحت الذکائه و حزنت بهجرانه عن خدمتک و حرمانه عن صبحتک و قد اعجبنی بعد همته وصفاء ذهنه فی حداثة سنّه و غضاضة غصنر رقاه الله الی اوج الکمال و وقاه عین الکمال قال سیبرز الجماع المرتضوی.
بالجمله در زمان اقامت شان در هند در حداثت سن که تقریباً چهارده سال یا پانزده سال بوده باشند حبل منیف و در اکثر علوم صاحب تصنیف و تألیف بودند از بعضی ثقات مسموع گشته از مؤلّفات و مصنّفات شان در آنزمان قریب دو صندوق مملوّ بوده که در علوم مختلفه از عقلیّه و نقلیّه تألیف و تصنیف فرموده بودند و بسیاری از تعلیقات و حواشی و رسائل مختره که در حداثت سن به شریف تصنیف فرمودهاند بخطّ شریف خود شان تا بحال موجود است و کتبی شاید از برای بعضی افاضل این بلاد اتفاق مطالعه هم نشده باشد ایشان در همان زمان بر او حواشی و تعلیقات داشتند چنانچه مغنی اللبیب در این بلاد هند شایع نیست اگر چه در عراق داخل کتب درسیّه است جناب سیّد علامه رفع مقامه در صغر سنب قبل از مشرف شدن بعراق درهند محاکمه بین شمنی و دما معینی شارحین مغنی تحریر فرموده بودند و قس علی هذا چنانچه خال معظم شان اعنی المرحوم العلامة المؤتمن جناب السید ابوالحسن اعلی الله مقامه در یک مقام تحریر فرمودهاند بعضی تصانیف جناب سیّد رحمة الله که در هند در صغر سنشان نوشتهاند:
منها تکملة رسالة الکر للشیخ البهائی ره الفهافی قریب من سویعة زمانته و از آنجمله حواشی بر شرح هدایة القاضی المیذی و منها حواشی بر تقویم المحسنین و منها سالة فی الاعمال المهندسیّة کعمل المثلث والدائرة و غیرها و منها شرح بر تحریر سلطان الحکماء المحقق الطوسی لکتاب او طولوقس فی الکرة المتحرکة و منها شرح صفحة الاسطرلاب للشیخ البهائی و منها رسالة فی معرفة البعد بین البلاد و منها حواشی حاشیة معروفة للمولوی غلام یحیی و منها حواشی میر زاهد برشرح تهذیب و منها حواشی بر شرح تلخیص المعروف بشرح چغمینی و منها الکتاب الکبیر فی الاسطرلاب الموسوم بالعروة الوثقی و منها حواشی بر شرح بیرجندی علی فارسیة الاسطرلاب لسلطان الحکماء و منها رسالة کشف الضمائر و منها تمة الرسالة المولّفه فی معرفة البعدبین البلاد و منها شرح عبارة علامة فی المنتهی فی عمل الدائرة الهندیة و منها شرح عبارة منهاج للمولی الکرباسی فی القبلة و منها حاشیة بر رسالة ابن فهد علیه الرحمة فی منازل اقمر و منها حواشی برامل الآمل شیخنا الحرّ رحمه الله و منها شرح مبحث زوال از شرح لمعه که بسیار لطیف است و منها رساله ایست در شرح خبر عبد اللهبن سنان عن الصادق علیه السلام المروی فی الفقیه فی اختلاف الزوال باختلاف الفصول و منها حواشی بر خلاصة الحساب للشیخ البهائی ره و منها حواشی بر شرح درایة الحدیث للشهید الثانی ره و منها منتخب اتحاب السیوطی فی الانساب و منها رسالة محاکمات بین شارحی مغنی البیب الشمنی والد ماینی.
اما المنتخبات من کتب الفنون و الفوائد المجموعة من الکتب فی العلوم المختلفة المأنوسة منها و الغریبة فکثیرة جدّاً و کذا الحواشی المتفرقة علی الکتب المختلفة.
اما الکتب التی الفها فی اوان التحصیل فکثیرة منها حاشیة علی القوانین و حاشیة علی ریاض المسائل المعروف بشرح الکبیر و حاشیة علی شرح اللمعة انتهی ما وجد بخطّ خاله المرحوم رفع مقامه.
ولکن چون کمال اهتمام در کتمان و اخفاء فضائل خود داشتند و ابداً بکسی از تصانیف خود نشان نمیدادند معلوم نشد که چقدر از تصانیف در عراق دارند.
بالجمله تقریبا در سنه 1284 یکهزار و دویست و هشتاد و چهار که عمر شریفشان قریب پانزده سال بود همراه خال معظم خود یعنی المولی المذکور رحمه الله بعتبات عالیات و مشاهد مشرّفه عراق مشرّف شدند و بمراجعت بوطن هرگز راضی نشدند و چنان شوق و شغف فوق حدّ الوصف داشتند که اصرار رفقاء سفر برای مراجعت ابداً مؤثر نشد ناچار مأیوس گشته همگی مراجعت کردند و ایشان تنها برای تحصیل علم آنجا اقامت اختیار نمودند در اوائل ورودشان بعراق شوق جمیع علوم داشتند و اینقدر مبالغه در خمول و اعتزال نداشتند اهل آنجا بسیار متعب و متحر از جامعیت جناب سیّد علامه رفع مقامه میشدند که در این حداثت سنّ از کجا احاطه باینهمه علوم و فنون و کمالات بهمرسانیدند که برای بسیاری از اکابر و اعاظم میّسر نیست جماعتی از افاضل عظام در ایّام تعطیل در خدمتشان استفادة علوم غریبه مینمودند و مستفیض میگشتند و خود شان لیلاً و نهاراً تمام اوقات شان مستغرق در تحصیل علوم شرعیّه از فقه و اصول و حدیث و رجال بوده و غیر از مقدار اقلّ واجب از سنّت ضروریة و دیگر امور واجبه آنی از آنات و ساعتی از ساعات فارغ از انهماک در طلب علم نبودند چنان زحمات و مجاهدات و ریاضات در تحصیل و تکمیل و تحقیق و تدقیق علوم شرعیّه فرمودهاند که خدا میداند، مسموع گشته که بعض اوقات شب طعام که خدمتشان میگذاشتند و ایشان مشغول مطالعه و فکر بودند و این طعام همینطور گذاشته میماند تا اینکه یکدفعه که ملتفت میشدند نگاه میکردند صبح طالع شده و بعضی اوقات میخواستند که در اثناء مطالعه طعام هم تناول فرموده باشند لقمه برمیداشتند و نظر بسوی کتاب بود و چنان محو در فکر بودند که لقمه بدهن نمیرسید و مدتی طول میکشید تا بدهن برسد. از بعضی ثقات اهل خدمت شان مسموع گشته که ایشان در نجف اشرف در حجرههای فوقانی صحن مطهر تشریف داشتند رفیقی که خدمتشان مینمود و نان از بازار بجهتشان میآورد اتفاقاً برای زیارت مخصوصه کربلاء مشرف گشت جناب سیّد علامه ره در این مدت نانی نخریدند تا اینکه رفیق مذکور از زیارت مراجعت نمود فهمید که بهمان نانیکه او آورده بود قناعت فرموده بودند و بسبب چنین مجاهدات و ریاضات بنیهشان بغایت ضعیف گشته و بعضی امراض و استقام مستولی شده بود حق اینست که ذات مجمع کراماتش مجمع کمالات انسانی بود و بر مفاد اعط العلم کلک آنچه حقّ عمل است عمل فرموده و انصاف این است که شرح حالات آنسلاله اشرف کائنات از خیر امکان بیرون است عقل در حیرت که چگونه ستاید و قلم در دهشت که چه رقم نماید مگر اینکه گفته شود که این سیّد بزرگوار پسر آنکس بود که در شان والاشانش گفته شده:
کتاب فضل ترا آب بحر کافی نیست که ترکنی سر انگشت و صفحه بشماری
فما اجدره بقول الطائی:
مناقب لجّت فی العلوّ کانّها | تطالب ثاراً عند بعض الکواکب |
محاسن من مجدمتی یقرنوا | بها محاسن اقوام تکن کالمعائب |
و از جلائل فضائل مسبره و عجائب زاهرة مزهره آن وحیدر الدهور و الاعصار این بوده که با غایت استکمال دقّت نظر و کمال اعمال قوّة فکریّه و صرف عمر کثیر در خدمت مشایخ متحققین در وسعت نظر و غزارت اطلاع و کثرت تتبع و احاطه بجمیع علوم و فنون عقلیه و نقلیّه و استحضار مسائل فرعیّه و اصلیّه و استحضار کلمات قدماء و متاخّرین و حفظ اخبار و احادیث ائمة معصومین سلام الله علیهم اجمعین نظیر و عدیل نداشت الحاصل احاطه شان بعلوم بحدی بوده که در هر مسئله معضله از هر فنّی که صحبت میداشتند آدم خیال میکرد که مدّت العمر ایشان بسن در همین فنّ کار کردهاند علی الخصوص در فنّ حدیث و فهم اخبار و آثار ائمة اطهار و غزارت اطلاع بر آنها با نهایت تحقیق و غایت تدقیق معلوم نیست که در زمان خود زیر قبّة فلک نظری داشته باشند حتی اینکه بعض اخباریین بهمن جهت خیال میکردند که ایشان نیز سالک مسالک اخباریین میباشند و حال آنکه این توهّم فاسد و خیال کاسد بوده بلکه جناب ایشان رئیس اصولیّن و راس مجتهدین و امام المحققین و سنام المدققین بودند در اصول فقه محققی بود بی نظیر که گوش فلک مثلش نشنیده و در نازک خیالی مدققی بود نحریر که چشم دهر ندیدش ندیده چه خوب فرموده بعضی علماء اعلام او امهم الله الی یوم القیام وقتیکه بعض حضرات سؤال نمودند از ایشان که مسموع گشته که بعضی اخباریین گمان دارند که جناب سیّد علامه نیز قائل باخباریّت میباشند فرمود که جناب سیّد علامه سید الاصولین و شیخ المحدثین است اگر کسی تحقیق مسائل مشکله معضله اصول فقه خواسته باشد باید بایشان رجوع نماید و اگر کسی طالب علم حدیث باشد از جناب ایشان باید اخذ حدیث نماید و شدّ رحال بسوی آن سلالة آله رسول صلوات الله علیهم بالغدوو الآصال نماید اصولیین میگویند که ایشان از ما هستند و اخباریین دعوی میکنند که جناب ایشان از آنها هستند جنابشان نه اصولی خشگ که خبر از اخبار نداشته باشد و نه اخباری مصطلح که جمود بر اخبار آحاد نماید و مصداق قول سیّد محقق علامه فهّامه السید محسن الاعرجی بوده باشد که در شرح مقدّمات حدایق میفرماید:
اساری اخبار الاحاد یقود هم خبر و یردهم خبر لایلحبون الی وذر.
بلکه جناب ایشان محقق نحریر و سالک مسالک رضای رب قدیر و تابع شریعت غرای حضرت بشیر و نذیر میباشند خودش از شجرة طیّبه طاهرة مبارکه زیتونیّه میباشد که شرقیّة و لا غربیة یکاد زینتها ییئی و لو لم تمسه نار نور علی نور سبحان الله چگونه خیال اخباریّت ممکن است در حق محققی که عمری در اصول صرف کرده باشد و رافع لوایش و مشید بنایش و سباق غایاتش و عرابة رایاتش و صاحب آیاتش و حامی حمایش و لیث شرایش و فارس هیجانش و مقدام حروبش و فرّاج خطوبش و کشّاف کروبش واسی ندوبش بوده باشد فما احقّه بان تمثیل بقول ابیه امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه ابدالآبدین لله ابوهم و هل احد منهم اشدّ لها مراسا و اقدم فیها مقاما منی لقد نهضت فیها و ما بلغت العشرین و ها انا ذا قد ذرفت علی الستین و نه اینست که ایشان سالک بخدبین النجدین که مسلک بعضی متأخّرین اخباریین است بودند زیرا که آن مسلک هم داخل در اخباریّت میباشد بلکه ایشان اصولی مدقّق و مجتد محقق در جمیع مسائل اصولیه بودند و معذلک در فهم و حفظ و تنقیب و تنقیر اخبار و شدت استنباس ما حادیث و آثار اهیت بهتر از اخباریین و ایشان داری محاسن فریقین بودند و بمفاد خدما صفا و دع ما کدر آنچه از محاسن اخباریین است از خدمت اخبار و مهارت در حفظ احادیث و وسعت نظر در آن آنرا فرا گرفتند نه مسالک غیر مرضیّه عند ارباب التحقیق مثل جمود بر ظواهر هر خبر و قول بقطعیت صدور و قول بعدم حجیّت ظواهر کتاب و غیر ذلک و همچنین آنچه از محاسن اصولیین است مثل دقّت نظر و تحقیق و جمع و توفیق بین الاخبار و تنقید احادیث آنرا اختیار فرموده بودند چونکه غالبا توغل در فکر و نظر و تحقیق و تدقیق مانع از غرارت اطلاع باخبار و آثار میشود و همچنین اشتغال بکثرت نقل و تتبع اخبار حاجز از غایت تدقیق میشود و جمع بین اعلی درجتین نقل و نظر اعزّ من الکبریت الاحمر میباشد کما لایخفی علی من جاس خلال تلک الدیار و جناب سیّد علامه ره در هر جهتی بدرجة قصوی فائز بود که مثالش در لاحقین دیده نشده و در سابقین کمتر یافت شده ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء اما تفصیل اساتذهشان بدینمنوال است که در هند بخدمت خال معظم خود جناب مولانا الاجل السید ابوالحسن طاب ثراه و بخدمت پدر بزرگوارش ناب مولانا السید مهدی شاه صاحب و یکقدری از نهج البلاغه و شرح هدایة ملا صدرا بخدمت جناب مولانا العلامة المفتی السیّد محمد عباس التستری و حکمت و منطق ال علماء اهل سنّت مثل مفتی محمد عبدالحلیم انصاری و نزد اوستادش و عمویش محمد یوسف انصاری و ریاضیات را خدمت جامع معقول و منقول سرآمد مهرة فحول جناب المولوی الشیخ تفضّل حسین الفتچوری که اقتباس این علوم از مولوی نعمت الله کرده بودند بعد از آن جناب سیّد مدّ ظله عراق مشرّف شدند و درس جناب آخوند ملا محمد تقی هروی و درس جناب آقا شیخ محمد لاهجی که از تلامذه شیخ مرحوم بودند و نیز خدمت جناب آقا شیخ مهدی قزوینی و خدمت جناب مولانا السید حسین البهبهانی ره که در سفر مکّة معظمه و راه حجّ در مراجعت مشهد گشتند و خدمت جناب جمال المحققین اوستاد العلماء المدققین جناب آخوند ملا محمد اردکانی ره و خدمت جناب شیخ الفقهاء و المجتهدین جناب الحاج میرزا حبیب الله الرشتی ره و خدمت جناب حجة الاسلام و المسلمین جناب الحاج المیرزا محمد حسن الشیرازی رضوان الله علیه و جناب سیّد علّامه السیّد حسین الترک ره و خدمت جناب شیخ المشایخ العظام افقه الفقهاء الکرام جناب الشیخ محمد حسین الکاظمینی ره و از دیگر حضرات نیز استفاده فرمودهاند و عمده تکمیل شان خدمت جناب علامه آقا سیّد حسین ترک و شیخ اجل اعظم شیخ محمد الکاظمینی رضوان الله علیهما بوده است اما آنچه از کرامات عجیبه و خوارق عادات غریبه از آن مجمع کمالات انسانی و ملکوتی ظاهر گشته استقضای آن خیلی عسیر و باعث طول کثیر بوده لهذا ببعض از آنها اکتفا نموده شد منجمله کرامات باهرات آن مقرّب بارگاه حضرت باری النسمات آنست که آنرا حکایت که برای من بعضی علماء اعیان از ثقة عظیم جناب نواب فتحعلیخان لاهوری دام عزّه زمانیکه نوّاب مرحوم و مغفور نوازش علیخان لاهوری رحمه الله در مشاهد مشرّفه بودند نوّاب فتحلیخان بهادر عازم سفر هند شدند وقتیکه جناب علم التقی مولانا العلامة الاجل جناب الحاج السّیّد مرتضی رحمة الله مطلع شدند بر عزمشان از رفتن مانع شدند و فرمودند که رفتن شما الحال خوش ندارم نوّاب فتحعلیخان قبول ننمودند باز جناب ایشان مانع شدند نوّاب وجه پرسید که سبب منع شما چیست بیان نفرمودند ولکن مبالغه در منع فرمودند و فرمودند که چند روز همین جا باشید نواب مصر بر رفتن جناب ایشان مانع آخر الام نوّاب گفت تا وجه منع را بیان نفرمائید از عزم خودم بر نمیگردم جناب سیّد علامه ره فرمودند حالا که قبول نمیکنید اختیار دارید بروید نوّاب گفت حالا دلم طاقت رفتن هم ندارد فسخ عزم خود هم نمیخواهم چکنم سرکار شما وجه و علّت منع را بیان بفرمائید تا قلبم مطمئن و ساکن شود فرمود که امر عظیمی است حالا که اصرار برفتن دارید بروید پس نوّاب مذکور روانة کاظمین الشریفین گشت هنوز نرسیده بود که خبر نا خوشی نوّاب نوازش علیخان شنید متعجب شد و حال آنکه در آنزمان نوّاب نوازش علیخان صحیح و سالم و قوی بود هیچ اثری و علامتی از مرض نداشت و تلغراف زد بکربال چون کاظمین الشریفین رسید تلغراف خبر فوت نوّاب نوازش علیخان رسید همان زمان نواب فتحعلیخان مراجعت بسوی کربلا نمودند امّا ادراک جنازة آنمرحوم را ننمودند آنوقت نوّاب فهمیدند که مقصود جناب سیّد مرحوم طاب ثراه از امر عظیم وفات نوّاب نوازش علیخان مرحوم بودهو وجه منع از سفر همین بود جناب نوازش علیخان مرحوم اخلاص عجیب خدمت جناب سیّد علامه داشتند و ما بین صداقت اکید بوده و سببش غایت اخلاص این حضرات بود و منجمله کرامات ایشان آنچه عالی مراتب سید محمد نصیر آبادی نقل نموده از اخبار بمکنون ضمیرشان چنانچه خودشان نقل میکنند که من در ایّام اقامت مشاهد مشرّفه یک وقتی بسبب ضیق معاش اضطراب قلب مرا لاحق گردید و مترود و متحیر بودم که هند رجوع نمایم یا در مشاهد مشرّفه صبر نمایم در همین اضطراب روزی خدمت جناب سیّد علامه مشرف شدم و کسی از حال قلب من آگاه نبود غیر از خداوند عالم ابداً اظهار مطلب ننمودم جناب سید ابتداء بدون اشاره یا عرض حال سه مرتبه فرمود: یا رازق الدود فی الصّخرالجلمود، آقا سیّد محمد عرض کرد که تفسیرش بفرمائید فرمود این کلام را من از بعض اعراب شنیده بودم بعد از آن در بعض کتب اخبار آنرا یافتم سیّد محمد عرض کرد من مرد عامی هستم واضح بفرمائید مقصود جناب عالی از این فرمایش چیست تا بفهمیم جناب سیّد علامه اعلی الله مقامه حکایت حضرت نوح علی نبیّنا و آله و علیه السلام را نقل فرموده که حضرت نوح علیه السلام بالای کوهی برای عبادت نشسته بودند در قلب اقدسشا مخطور گردیده که خداوند عالم امر بطلب رزق فرموده است و طلب رزق میّسر نمیشود مگر در میان مردم پس جناب اقدس الهی حضرت نوح را زیره زمین کوه فرستاد آنجا یک سنگی یافتند خداوند عالم آنرا بقدرت خود بدونیم فرمود از وسط آن سنگ یک حیوانی پیدا شد که دهنش گیاه سبزی داشت وقتی جناب سیّد محمّد این حکایت را شنید عرض نمود بس است فهمیدم و بمطلب رسیدم و تسکین خاطر حزینم حاصل شد و تصمیم عزم بر اقامت مشاهد مشرّفه نمودم و نیز آقا سیّد محمّد نصیر آبادی مذکور نقل میک نند که در زمان اقامت شان در عراق یکمرتبه جناب نوّاب مولوی سیّد اصغر حسین صاحب بسیار علیل شدند من در خواب دیدم که من در یک باغ سبزی هستم در آن یک قصر عالیشان است و من در فکر معالجة نوّاب سیّد اصغر حسین میخواهم از آن باغ بیرون بروم ناگاه یک منادی مذاکرد که کجا میروی گفتم که میخواهم نزد نوّاب سیّد اصغر حسین بروم که ایشان ناخوشند آنشخص گفت چرا بخدمت جناب سیّد مرتضی نمیروی که ایشان برای شفاء مریض دعا نمایند گفتم جناب سیّد کجا است گفت نمیدانی در همین قصر است امّا سیّد محمد می گوید که من برگشتم بسوی قصر و داخل قصر فتم دیدم جناب سیّد بر مصلی نشته است پس من سلام عرض کردم جواب سلام فرمود و تبسم فرمودند پس من عرض کردم برای شفاء نوّاب سیّد اصغر حسین هندی دعا بفرمائید پس جناب ایشان دعا فرمودند پس من از قصر بیرون آمدم و از خواب بیدار شدم دیدم اوّل صبح است و مؤذن اذان صبح را میگوید پس من وضو گرفتم و نماز کردم بسوی خانة نوّاب سیّد اصغر حسین روانه شدم وقتی داخل منزلشان شدم دیدم جناب مولانا الاجل السیّد مرتضی اعلی الله مقام نشستهاند برای عیادت نوّاب تشریف آوردهاند پس یقین نمودم بشفای نوّاب و التماس نمودم از جناب سیّد علّامه که برای شفاء شان دعا فرمایند و خواب خود را نقل نمو دم جناب سیّد گریه فرمودند و فرمودند شاید کسی دیگر بوده و امر بکتمان فرمودند الحاصل آقا سید محمد نقل میکنند که جناب سیّد اجل دعا فرمودند و نوّاب سیّد اصغر حسین همانروز شفای کلی یافت بلکه شاهد همانروز غسل صحّت نمود
و منجمله کرامات باهره آن آیة الله فی العالمین چیزهائی که جناب مستطاب آقا شیخ حسین عاملی ایده الله نقل فرمودهاند چنانچه بعض حالات جناب مرحوم ایشان در چند اوراق بلسان عربی نوشتهاند که بغرائیب و عجائب از حالات و کرامات شان مشحون است یکمقدار قلیل از آن بعرض میرسانم:
منجمله آنها یکی اینست که مینویسد من وقتیکه از جبل عامل وارد نجف اشرف شدم که سنه 1300 یکهزار و سه صد بود خدمت آقای اجل مذکور مشرّف شدم بمجرد زیارت نمودن رخ مبارکشان محبّت شان در قلب این عاصی جا گرفت حتی اینکه بر من خیلی صعب بود که آنی از آنات از ایشان جدا بشوم از بسکه حسن اخلاق و مکارم صفات ایشان بر من اثر میکرد روزی خواستند حقیر با ایشان برای زیارت کربلای معلّی بردم فوراً بجهت امتثال امرشان با ایشان روانه شدم ولکن ایشان سواره بودند چون طاقت راه رفتن نداشتند و من پیاده خدمت شان راه میرفتم تا اینکه نزدیک کربلاء معلی رسیدم خیلی مانده شدم نتوانستم دیگر خدمت ایشان باشم ناچار عقب ماندم و کم کم راه میرفتم تا اینکه در کربلاء معلّی خدمت ایشان مشرّف شدم تفحّص از اسباب نمودم فرمودند که تا وقتیکه نزدیک در قبلة صحن اقدس پائین آمده بودم بود حالا نمیبینم حقیر متحیّر شدم و بدرقبله حضرت رفتم دیدم چیزی نیست مأیوس گشتم و خدمت آقا عرض نمودم فرمودند دو رکعت نماز بخوان و بعد از آن سورة یس تلاوت کن انشاءالله اسباب مفقوده همانجا بر در قبله خواهی یافت من پاشدم دو رکعت نماز بجا آورده سوره یس خواندم و دوباره همانجا رفتم دیدم اسباب گذاشته است بنحویکه آقای مرحوم اعلی الله مقامه فرموده بود.
منجمله آنها یکی اینست که شیخ موصوف میفرمایند که یکدفعه در موسم حج وقتیکه حجاج میرفتند خیلی مشتاق زیارت پیغمبر خدا شدم حتّی اینکه قصد کردم که من پیاده باهمراه حجاج بروم تا بکسی دیگر زحمتی نشود و هیچکس غیر از خداوند عالم باین نیّت حقیر مطلع نشد و خدمت آقای مرحوم اعلی الله مقامه حاضر شدم که استخاره بر این مطلب نموده عزم بالجزم نمایم چنانچه در حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام خدمت ایشان مشرّف شدم و عرض نمودم یک استخاره قرآن بفرمائید حسب عرض حقیر ایشان استخاره فرمودند آیة شریفه: یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم در آمد پس ایشان یک تبسمی فرمودند گفتند که در خدمت حضرت ابوالئمة باشید بهتر است هنوز مأمور نیستید که متسکعاً بحج و زیارت پیغمبر خدا بروید باین حالت ناداری و زحمت و تعب انشاءالله بعد، مستطیعاً بحج و بزبارت مشرف میشوید فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا پس من خیلی متعجب شدم که چونه ایشان فهمیدند و اگر بالفرض از دلالت آیه ملتفت شدند پس بچه نحو بارادة پیاده رفتن مطلع شدند.
و باز شیخ مذکور میفرمایند که یکدفعه یک مطلبی بذهنم آمد که هیچکس غیر از خداوند عالم بر او مطلع نبود در حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین (ع) حاضر شدم تا که خدمت آقای مرحوم مشرف گشته استخاره کنم وقتیکه مشرّف شدم دست آنجناب را بوسیدم و عرض کردم استخاره میخواهم فرمودند که شاید بر مطلب فلانی استخاره میخواهید عرض کردم بلی یا سیّدی فرمودند صلاح بحال شما نیست و استخاره هم خوب نمیآید بعد از آن استخاره فرمود بنحویکه فرموده بودند در آمد.
و دیگر شیخ مذکور نقل میکنند که دفعة دیگر خدمت ایشان بزیارت حضرت سیّد الشهداء روحی و ارواح العالمین له الفداء مشرف شدم یکدفعه از اوّل طلوع صبح صادق خدمت ایشان مشغول دعا و زیارت و نماز و غیره بودم تا اینکه ظهر نزدیک شد عرض کردم اجازت میدهی که من بروم زیارت حضرت ابی الفضل العباس علیه السلام و از آنجا بروم منزل و چیزی بحورم بعد بخوابم که یکقدر رفع کسالت بشود فرمودند من هم این خیال دارم ولکن شما بروید اوّل و بحسب کیف خود هر چه خواسته باشید میل کنید من مرخّص شدم و بعد فراغ زیارت حضرت ابی الفضل علیه السلام طرف منزل آمدم وقتیکه بصحن مبارک حضرت سیّد الشهداء علیه السلام رسیدم قصد کردم که آب کلّه و پاچه بخورم پس ایستادم و استخاره نمودم برای کله و پاچه میخواستم که دانههای تسبیح را بشمارم که دفعةً جناب سیّد اعلی الله مقام در پشت من رسیدند و بگوش من بلسان عربی فرمودند که بر کلّه و پاچه استخاره میکنی و رفتند و من ماندم متحیّر که آقا مرا گاهی ندیده بودند که من کلّه و پاچه بخورم و نه در بازار کله و پاچه ایستاده بودم که بقرینه بفهمند آخر در همان فکر بمنزل رسیدم و هیچ از بازار نگرفتم و در همین فکر نشسته بودم تا اینکه جناب سیّد مرحوم وارد منزل شدند و حقیر را در این حالت متفکر نشسته دیدند خنده فرمودند و گفتند من دوست ندارم که شما از این غذاهای بازار بخورید چشمهای مساکین بر آنها میافتد و نمی توانند بخورند من عرض کردم سیدی از کجا دانستی آنچه در دلم مخطور شده فرمودند:
الم تعلم ان المومن یکاد یعلم الغیب و ینظر بنور الله یعنی آیا نمیدانی که بتحقیق که قریبست که مؤمن مطّلع بر غیب شود و میبیند بنور خدا جناب شیخ میگویند که چنان هیبتی از کلام شان بر من طاری شد که نتوانستم بعد چیزی بپرسم بعد از آن با من دیگر صحبتهای ملاطفه فرمودند تا اینکه آنحالت از من کم شد و بعد غدائی که برای آغا آورده بودند متهم در آن شریک شدم و این حکایت را من برفقای خودم از اهل جبل عامل و غیر آنها ذکر کردم آنها تصدیق نمودند و گفتند عجبی نیست از مثل جناب سیّد که از اولیاء خدا است و مقامش پیش خداوند عالم عظیم است و تمام مردم اعتقاد عجیب و اخلاص غریب بخدمت ایشان دارند و البته ایشان اهل و مستحق این مطلب میباشند بیک کسی از فضلاء بلده خود اخلاص خود را بخدمت جناب سید ذکر نمودم گفت راست است جناب سیّد مغناطیس قلوب است که قلوب مردم را جذب میکند هر کس که حالات و مقامات و صفات و سمات ایشانرا میبیند شیفته و مفتون اخلاق و کمالات ایشان میشود.
و مجمله کرامات باهرات که شیخ موصوف الصدر نقل فرمودهاند اینست که وقتیکه جناب سیّد رجوع میفرمود از کربلای معلی براه آب شب در کوفه وارد شدیم وقت صبح جناب سیّد فرمود من میخواهم از مسجد سهله گذر کنم و فرمودند که در خبر وارد شده که هر که دو رکعت نماز در مسجد سهله بکند دو سال در عمرش خداوند عالم میافراید پس ماها قصد مسجد سهله نمودیم و بابا یک شیخ از فضلاء طلبه و مقدسین اهل عجم بود وقتیکه سوار شدند مکاری پول خواست من کیسة پول را بآن شیخ دادم و گفتم حق مکاری بدهید و باقی پیش خود بگذارید بعد روانة مسجد سهله شدیم و چند رکعات نماز آنجا بجا آورده مشغول دعا شدیم تا اینکه خیلی از روز گذشت بعد بیرون آمدیم که نجف اشرف برویم وقت سوار شدن جناب سیّد اعلی الله مقامه فرمود که من عصا را در مسجد کوفه فراموش کردهایم در مکانیکه نشسته بودم و آن شیخ جلیل فرمود که من کیس پول پیش خود نمیبینم گمان میکنم که وقت سوار شدن از مسجد کوفه اوفتاده باشد آنوقت جناب سیّد مرحوم فرمودند که برو مسجد کوفه و عصا و کیسة پولرا بیار گفتم سیّدی بعد این مدّت در این جمعیت زوار از عرب و عجم چونه گیر میآید فرمودند انشاء الله مییابی شما متوکلاً علی الله بروید پس من امتثالاً لامره الشریف برگشتم طرف مسجد کوفه همینکه نزدیک در مسجد رسیدم دیدم کیسة پول اوفتاده و از این جمع کثیر هیچکس باو دست نزده بعد داخل مسجد شدم و بجائی که آقا مرحوم تشریف داشتند عصا هم همانجا بود بحال خود با وجود کثرت واردین و صادرین بر داشتم و بزودی بکمال خوشحالی روانة نجف اشرف شدم و قبل از اینکه آقا اعلی الله مقامه مشرّف بنجف شوند ملحق شدم پس جناب سیّد قبل از این که من چیزی بگویم فرمودند که من نگفته بودم که هر دو را مییابی عرض کردم بلی فرمایش آقا حقّ وراست است آنوقت آن شیخ جلیل گفت که نمیدانی جناب سیّد بنور الهی نظر میکند و آنچه شیخ مذکور از کرامات باهرات آن سلاله سرور کائنات رضوان الله علیه نقلاً عن الثقات ذکر کردهاند نقل آنها باعث اطناب کلام است و لهذا ترک نمودم مختصر عمر مبارکشان پنجاه و پنجسال بوده چون ولادتشان بنا بر تحریر والد مرحوم ایشان روز جمعه وقت طلوع صبح صادق هشتم ربیع الثانی سنه 1268 یکهزار و دویست و شصت و هشت میباشد.
و وفات حسرت آیات آن نمونة آیات خلّاق عالم بتاریخ چهاردهم ماه شوال در سنه یکهزار و سه صد و بیتس و سه واقع شده که در اسلام ثلمة عظیم واقع شده که تمامی مؤمنین موقنین از این مصیبت فقهاء و داهیه دهما چنان متأثر شدند گویا از هر شش جهت صدای نعره و یون بلند گشته و آسمان و زمین بر آن سلالة ائمه معصومین نوحه نموده و در تمامی هندوستان و اطراف ماتم آن اعلی الله مقامه و اجزل اکرامه برپا شد و لاسیما در عراق مثل نجف و کربلاء و کاظمین مجالس عزا اقامه نموده شد اما در هند علی الخصوص شهر لکهنوکه مولد شریفش بوده چنان بکثرت مجالس فاتحه خوانی برپا کردند که نمونه از ایام عزای عاشوراء ظاهر گشته از اقارب و اباعد و اقاصی و ادانی خیلی مردم مجالس فاتحه گرفتند و مراثی کثیره نظم شد در هر مجلس تاریخهای فارس و هندی و عربی و مراثی خوانده میشد باز هم بعض مراثی و از تواریخ باقیمانده که خوانده نشد
چنانچه بعضی از آن مراثی و تاریخهای عربی و فارسی اینجا ایراد میکنم و اوّل کسی که در شهر لکهنو اقامة مجلس فاتحه نموده جناب مستطاب قدوسی القاب فقیه آل الرسول جامع المعقول و المنقول امام العدول فحل الفحول رب الفقه و الاصول العلم اظاهر و العلیم الزاخر السّراج الزاهر و النور الباهر و السحاب الماطر مولی المعالی و المفاخر جناب مولانا السّید محمّد باقر ادام الله ظله العالی بدوام الایام و اللّیالی بودند و خودشان در این فادح اعظم مرثیة بلیغه نظم فرمودند و در ردّ تلمیح ببعض