محمّدطاهر تنکابنى
متوفّاى: 1360 هـ .ق.
عنوان مقاله: تندیس حکمت
نویسنده: غلامرضا گلى زواره
ولادت
محمّدطاهر تنکابنى از خاندان فقیه نصیرى است که در کجور مازندران اقامت داشته اند. نامبرده فرزند فرج الله است که در روز پنجشنبه بیست و هشتم محرّم الحرام سال (1280هـ .ق.) مطابق چهارم تیر ماه (1242 هـ .ش.) در آبادى کردى چال از توابع کلار دشت دیده به جهان گشود. برخى نیز گفته اند در محلّه آخوند، محله تنکابن به دنیا آمده است. برادران بزرگش یعنى آقایان محمّد خان سرتیپ کلارستاقى و عبد العلى معتضد السلطان از مجاهدان شجاع انقلاب مشروطه در تنکابن بودند و در ماجراى این قیام رشادتهایى از خود نشان دادند.
پدر محمّدطاهر شغل دولتى داشت و نائب حکومتى کلارستاق بود و چون از طایفه فقیه نصیرى بودند، محمّد طاهر در ادامه نام خانوادگى خود این نام را مى نوشت.
تحصیل
میرزا دوران کودکى و تحصیلات مقدّماتى را تا سن یازده سالگى در وطن خویش سپرى کرد و سپس تا 19 سالگى در بلوک لنگاى تنکابن تحصیل نمود و بعد از آن به تهران رفت.([1])
در تهران
ورود وى به تهران مقارن با پى ریزى مدرسه سپهسالار جدید بود. لذا براى تحصیل علوم، نخست در مدارس «کاظمیه»، «قنبر على خان» و حاج حسن مسکن گزید و چون کار بناى مدرسه سپهسالار پایان یافت در آنجا اقامت نمود. او حدود پنجاه سال در این مرکز علمى و آموزشى مى زیست و اشکالات فلسفه مشاء را براى طالبان علم حل مى کرد.([2])
وى در صفحه آخر شرح قیصرى بر فصوص الحکم (چاپ سنگى) که به خودش تعلق داشته و اکنون در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى قرار دارد، چنین نگاشته است:
در (1299 هـ .ق.) این بنده براى تحصیل علوم دینیه رسمیه به تهران آمده ام و ورودم در مدرسه معروف به کاظمیه بوده و در ششم محرّم سنه مذکور به منزل پسر عمویم مرحوم شیخ عنایت الله ابن آقا نصرالله رحمت الله علیهما ـ که در سال قبل از من به تهران آمده بود و در آن مدرسه منزل داشت وارد شدم.([3])
بنابراین حکیم تنکابنى، در سن نوزده سالگى به تهران آمده و آنچه که در اکثر منابع مربوط به شرح حال ایشان در مورد ورودش به تهران در شانزده سالگى نوشته اند، درست نیست.
استادان
او در تهران محضر درس برخى از مشهورترین حکیمان و عارفان و نیز فقیهان نامدار را دریافت و از خرمن علم و مکارم آنان خوشه ها چید. استاد شهید مرتضى مطهّرى مى نویسد:
دوره میرزاى جلوه و حکیم قمشه اى و حکیم مدرّس را درک کرده است. اینکه از درس حکیم کرمانشاهى و حکیم نیریزى استفاده کرده است چیزى نمى دانیم. پس از دوره این سه حکیم از اساتید مسلم به شمار مى رفته است.([4])
فرزانگانى که حکیم تنکابنى نزد آنها تلمّذ نموده است عبارتند از:
1. آقا على مدرّس تهرانىحکیم مشهور قرن سیزدهم هجرى، فرزند ملاّ عبد الله زنوزى و صاحب کتاب بدایع الحکم که اهل ابتکار و نوآورى در موضوعات فلسفى بوده است. حکیم تنکابنى در مکتب این دانشمند با اندیشه هاى فلسفى حکیمان سلف به خصوص ابو على سینا و ملاّ صدرا آشنا گردید.
2. آقا محمّدرضا قمشه اى:
وى از حکیمان و عارفان بزرگ قرنهاى اخیر است که در زندگى عملى و رفتارى به تمام معنا وارسته و عارف بود و با خلوت و تنهایى انس داشت. در سلوک معتقد به طریق ملاّ صدرا، میر فندرسکى، آقا محمّد بید آبادى و برخى دیگر از عارفان متشرّع بود و در پرورش شاگردان پرمایه و دانشمندان مستعد، اهتمام نشان مى داد.
میرزا محمّد طاهر تنکابنى سالها نزد این عارف وارسته به فراگیرى آثار عرفانى همچون «شرح فصوص الحکم قیصرى»، «تمهید القواعد» ابن ترکه و برخى دیگر اشتغال داشته است.
وى در آغاز و انجام نسخه دست نویس کتاب تمهید القواعد (به خط خودش) تصریح کرده است که: این کتاب را نزد محمّد رضا قمشه اى خوانده است. همچنین حکیم تنکابنى در ایامى که در محضر محمّد رضا صهبا به فراگیرى شرح «فصوص الحکم» اشتغال داشته بسیارى از حواشى استادش را در حاشیه نسخه خودش به صورت «من الاستاذ الاجل آقا محمّد رضا قمشه اى» ضبط نموده است که این اثر هم اکنون در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است.([5])
3. میرزا ابوالحسن جلوه زواره اى
جلوه، حکیم قمشه اى و آقا على مدرّسى، سه حکیم نامدار حوزه تهران در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم بودند.([6]) میرزا طاهر تنکابنى از شاگردان خوب و برجسته جلوه بود.([7]) او خود مى گوید:
بعد از وفات آقا محمّد رضا صهبا قمشه اى متوفى به سال (306 هـ . ق.) از صنادید و مدرّسین عرفان که در مدرسه میرزا شفیع صدر اعظم مجلس افاضت و افادت داشت چون به درس جلوه رفتم کتاب تمهید القواعد ابن ترکه که آن کتاب با شرح آن از صائن الدّین على نواده مؤلف در سال (1315 هـ .ق.) در تهران به طبع رسیده است را شروع به خواندن کردیم. میرزا را عادت بر این بود که تا کتابى را تصحیح نمى کرد شروع به بحث در آن نمى نمود. آن تمهید القواعد که در نزد قمشه اى خوانده بودیم صفحه به صفحه و گاهى سطر به سطر افتاده داشت و او به نیروى بیان عرفانى مباحث کتاب را تقریر مى نمود لیکن مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه تمام کتاب را اصلاح مى نمود سپس درس مى گفت از این مقایسه کوچک طرز دقّت و تحقیق میرزاى جلوه با طرز تدریس مرحوم قمشه اى کاملاً آشکار و مبرهن بود.([8])
میرزا محمّد طاهر تنکابنى از حاشیه هاى جلوه که بر کتاب شفاى ابو على سینا نوشته بود بهره مى برد.([9])
در رساله اى که به زندگى برخى حکیمان و عارفان اختصاص دارد و به قلم محمّد طاهر تنکابنى است وى جلوه را چنین معرفى کرده است:
از حکما و علماى بزرگ این عصر بوده و در عمر خود طریق تجرید و تفرید اختیار فرموده و همواره مشغول تدریس و افاده بوده مخصوصاً در طریق حکمت مشّاء و حلّ غامض کتب شیخ الرئیس تبحّر و تسلّط کامل داشته، در فنون ریاضى نیز ماهر و استاد بوده، شعر هم مى سروده.([10])
4. حاج شیخ على نورى:
متوفّا به سال (1335 هـ . ق.) مشهور به شیخ الشوارق صاحب حواشى بر «اسفار» و «شوارق الالهام» لاهیجى و «شرح مطالع» در منطق. حکیم تنکابنى شرح مطالع را نزد وى قرائت نمود و در حواشى خود از او به عنوان شیخ استاد شیخ على (سلّمه الله تعالى) یاد کرده است.([11])
5. میرزا عبد الله:
محمّد طاهر تنکابنى هیأت و نجوم را نزد وى آموخت.([12])
6. حاج میرزا ابو الفضل تهرانى،
وى فقیه، حکیم، ادیب و شاعر اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجرى و از پرورش یافتگان مکتب میرزاى شیرازى، میرزا حسین نورى و حاج میرزا حبیب الله رشتى است. وى مؤلّف کتاب گران سنگ «شفاء الصّدور فى شرح زیارة العاشور» است و تألیفات دیگر نیز دارد. وى از مشاهیرى است که در سنین جوانى از نوادر عصر و علاّمه دهر گردید و به مقام اجتهاد نائل گشت.([13]) حاج میرزا ابوالفضل تهرانى افتتاح کننده و نخستین مدرّس رسمى مدرسه سپهسالار و امام جماعت مسجد بود. حکیم تنکابنى در سلک طلاّب آن مدرسه از محضر ایشان استفاده برد. در نخستین ملاقات بین این شاگرد و استاد، بحثهایى در فنون گوناگون اسلامى از قبیل صرف و نحو، منطق و کلام، فقه و حکمت و عرفان صورت گرفت و سؤال و جوابهایى در این زمینه ها ردّ و بدل گردید. حاج میرزا ابوالفضل در هر یک از دانشهاى مذکور جوابهاى عالى و کافى داد که حکیم تنکابنى از این حسن بیان و حاضر جوابى و جامعیّت علمى مبهوت و متعجّب گردید و عزم خود را جزم نمود تا در خدمت این استاد تلمذ نماید.([14])
7. حاج میرزا محمّد حسن آشتیانى:
وى در سال (1283 هـ . ق.) پس از تحصیل در محضر استادان حوزه نجف به مقام اجتهاد نایل آمد و به تهران عزیمت نمود و حوزه درسى تشکیل داد و در اصول فقه مباحث تازه و نکته هاى پر مایه اى را مطرح کرد. به همین دلیل دانشجویان این علم از اطراف و اکناف به محضرش شتافتند و او را بر سایر استادان در رشته اصول فقه ترجیح دادند.([15]) میرزا محمّد طاهر تنکابنى علوم نقلى و مباحثى از فقه و اصول را نزد ایشان فرا گرفت.([16])
مدرّسى گرانمایه
میرزا طاهر تحصیلات خود را در ادبیات عرب و فارسى، منطق، ریاضیّات، طب، الهیّات، عرفان، اخلاق، فقه، حدیث، تفسیر و سیر التواریخ با استفاده از محضر استادان که اجمالاً به آنان اشاره شد به پایان رسانید و اکثر عمر خود را به تدریس علم معقول در مدرسه عالى ناصرى (مدرسه سپهسالار جدید) مشغول بود همچنین او نه تنها در فلسفه و حکمت بلکه در تمامى دانشهاى معقول و منقول سرآمد اقران به شمار مى رفت و در هیأت و طب قدیم هیچ کس به پایش نمى رسید در مدرسه کاظمیه و مدرسه عالى حقوق و علوم سیاسى به تدریس معقول مشغول بود.([17])
به ریاضیّات آگاهى بسیار داشت و تحریر اصول اقلیدس ـ از خواجه نصیر الدّین طوسى ـ را تدریس مى نمود. در آن سالها که وى استاد درس معقول در مدرسه سپهسالار بود، بامداد هر روز کتابهاى درسى را با سادگى در زیر بغل مى گرفت. از خانه خود واقع در خیابان رى پیاده به مسجد سپهسالار مى رفت. او پس از عبور از سه راه امین حضور و سرچشمه به مدرسه مى رسید و پس از پایان درس و بحث این راه نسبتاً طولانى را تا منزل مجدداً مى پیمود. خانه او که در حقیقت دار العلم بود و درِ آن همواره به روى دانش پژوهان و طالبان معرفت باز بود. وى از جمله مدرّسان علوم سیاسى نیز به شمار مى رفت. در مجالس و محافل او مخاطبان سراپا گوش مى شدند و وقتى در مباحث ادبى و بخصوص علم رجال صحبت آغاز مى کرد آن چنان متحیّر مى گردیدند که گویى قفل سکوت بر دهانشان زده اند. محضرى دلنشین و بسیار خوش داشت و برخوردارى از صراحت لهجه آمیخته با مناعت طبع به وى قدرت ابراز عقایدش را بدون کمترین هراس مى داد. قوه حافظه اش شگرف و بدان حدّ بود که حتّى تا واپسین روزهاى زندگى توان این را داشت که آموخته خود را از صفحه ضمیر بر زبان جارى سازد.([18])
شاگردان
برخى از شاگردان او عبارتند از:
1. محمّد تقى مدرّس رضوى
این سیّد جلیل القدر سالها در جوار مرقد مقدّس امام هشتم(علیه السلام) و پس از آن در تهران در مدارس قدیم و جدید و نیز دانشگاهها تمام زندگى خویش را وقف فرهنگ اسلامى کرده است. در ادبیات فارسى، عربى و زبان فرانسه به بالاترین مراتب دست یافت و در فقه و اصول پس از طى مراحل مقدّماتى و سطح، از درس خارج آیت الله حاج آقا حسین قمى استفاده برد و در فلسفه، منطق و طب، محضر حکیمانى چون آقا بزرگ شهیدى و میرزا محمّد طاهر تنکابنى را درک کرده است. خودش خاطر نشان نموده است:
در ابتدا مدّتى به درس علماى اعلام تهران رفتم و مجالس درس آنان را دیدم و بعد در همان اوقات به خدمت مرحوم خاتم الحکما میرزا محمّد طاهر تنکابنى مشرف شدم و درس او را براى خود مفیدتر از دیگران یافتم و مدّت چند سال که در تهران بودم از درس وى مستفید مى شدم. کتاب بصائر نصیریه([19]) در منطق را که نسخه اش در تهران کمیاب بود به خط نوشته و نزد استاد قرائت کردم و نیز شرح اشارات خواجه را برایم تدریس فرمود و از ابتداى کتاب منطق شروع و تا خاتمه قرائت نمودم. ضمناً نسخه خطى دیگر در کتابخانه مؤسسه سپهسالار بود که آن را مقابله و تصحیح کردم و قسمتى از کتاب طبیعیّات شفا و کلیات قانون ابو على سینا را نزد استاد خواندم و به دریافت اجازه به خط شریفش براى تدریس کتابهاى خوانده شده از جنابش نائل شدم. در این اجازه نامه آمده است: معظم له (مدرّس رضوى) پس از آن که در موطن شریف خود علوم ادبیه را به نحو اکمل و اوفى فرا گرفته و از مسائل علوم رئیسه از قبیل اصول فقه و کلام و فقه به حظّى وافر حائز شده و چند سال در تهران در نزد بنده به تکمیل علوم عقلیّه اشتغال ورزیدند از منطق و فلسفه خصوص از مصنفات عالیه حضرت رئیس فلاسفة الاسلام و حضرت صدر المتألّهین و سایر، استفاده و استفاضه کامله فرمودند. وجود شریف ایشان حال باید فیض بخش طالبین کمال باشد.([20])
2. محمود نجم آبادى
وى با بیش از پنجاه سال کار تحقیق و تألیف توانسته است در طریق تاریخ طب ایران و خصوص اخلاق حاکم بر طب سنّتى و اندیشه هاى ستاره هاى فروزان این دانش چون ابن سینا، رازى، اهوازى و جرجانى گام بردارد و در این راستا خدمات گران سنگى عرضه نماید که محصول این کوشش ژرف دهها کتاب و رساله و صدها مقاله تحقیقى است که در نشریات گوناگون جهان از جمله مجله جهان پزشکى منتشر شده است. وى قانون بوعلى را که در طب نگاشته شده نزد میرزا محمّد طاهر تنکابنى آموخت.([21])
3. میرزا هاشم آملى
فقیه، اصولى بزرگوار، اسوه پرهیزگارى و فضیلت، آیت الله آملى که از ستارگان فروزان آسمان علم و معرفت بود. در پرتو تلاشهاى مداوم موفّق گردید بر فرازین قله اجتهاد راه یابد و بر کرسى ارزشمند تعلیم و تدریس بنشیند و شخصیّتهاى بزرگ و برجسته اى را پرورش دهد. این مرجع عالیقدر که از فقیهان بزرگوار و اصولیّین سترگ زمان خود بود محضر میرزا طاهر تنکابنى را درک کرد. «شوارق الالهام»، «منظومه سبزوارى»، «اشارات» و «اسفار» را از مرحوم میرزا یدالله نظر پاک و میرزا طاهر تنکابنى آموخت.
4. میرزا مهدى الهى قمشه اىوى که از چهره هاى برجسته در عرصه هاى حکمت و عرفان و خصال اخلاقى است، سلوک عارفانه را با دانش و اندیشه آمیخت و پس از به پایان رسانیدن تحصیلات در زادگاهش قمشه و اصفهان و مشهد مقدّس به تهران آمد و در مدرسه سپهسالار محضر میرزا محمّد طاهر تنکابنى را درک کرد چنانچه این موضوع را براى شاگرد خود آیت الله حسن حسن زاده آملى بازگو نموده است و ایشان خاطراتى از مقامات علمى و کمالات اخلاقى استادش و نیز دوران سختیها و ناملایماتى را که بر وى روى آورد، یاد آور شده است.([22])
5. میرزا حسین خان پیرنیا مؤتمن الملکپایه اولیّه معلومات وى کسب علوم در مدرسه حقوق و پلى کلینک پاریس بود که بعدها توانست با مطالعه بسیار و مخصوصاً تلمذ نزد میرزا طاهر تنکابنى خود را به اعلى درجه دانش برساند. در ریاضیات و فلسفه کمتر همانند داشت.([23])
6. حکیم میرزا یدالله نظر پاکِ کجورىوى شاگرد آقا میرزا طاهر در مدرسه سپهسالار بوده است و تعلیقاتى بسیار مفصّل بر اکثر مباحث «شرح منظومه» حکیم سبزوارىدارد که اصل نسخه آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است.([24])
7. مرحوم دکتر موسى عمیدوى رئیس اسبق دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود که بخشى از علوم قدیم را نزد میرزا طاهر تنکابنى فراگرفت. او از سوابق تحصیل خود چنین یاد کرده است:
پس از مدّتى تحصیل و استفاده از محضر پر فیض مرحوم آقا میرزا طاهر تنکابنى و آقا میرزامهدى آشتیانى و شهید آقا سیّد حسن مدرّس عازم قم شدم و در آنجا تحصیلات خود را در مراحل نهایى علوم قدیم ادامه دادم و به اخذ درجه اجتهاد نائل آمدم.([25])
8. میرزا عبد الکریم تهرانىوى از سال (1312 هـ .ش.) تا واپسین لحظه هاى عمر تنکابنى، ملازم وى بوده است.([26]) میرزا عبد الکریم تهرانى مشهور به روشن و استادِ منوچهر صدوقى سُهاست.([27])
9. محمّد على فروغى (ذکاء الملک)
محمّد على فروغى فرزند محمّد حسین خان ذکاء الملک (از ادبیان و نویسندگان طراز اوّل عهد ناصرى) است. فروغى، تحصیلات خود را از پنج سالگى نزد پدرش آغاز کرد سپس در مدرسه دار الفنون به تحصیل فن پزشکى و دارو سازى پرداخت ولى قبل از اتمام، این شاخه از دانش را رها کرد و به فلسفه و ادبیات روى آورد و نزد برخى از عالمان و حکیمان آن دوره از جمله میرزا طاهر تنکابنى به تحصیل فلسفه پرداخت و مدّتى در مدرسه صدر به تکمیل تحصیلات خویش در حکمت مشاء و اشراق گذرانید.([28])
فروغى در ترجمه کتاب شفا از راهنماییهاى حکیم تنکابنى بهره فراوان برده است. وى گفته است:
کار اصلى پدرم ترجمه و تفسیر شفاى ابن سینا بود در این امر خطیر عده زیادى از دانشمندان او را یارى مى دادند. کسانى که پدرم با آنها در این کار مشورت مى کرد عبارتند از: میرزا طاهر تنکابنى، محمّد حسین فاضل تونى، سیّد محمّد فاطمى، حاج سیّد نصر الله تقوى و...([29])
10. بدیع الزّمان فروزان فروى فرزند شیخ على قاضى است، او ادبیات فارسى، عربى، منطق و حکمت را در مشهد آموخت و در سال (1304 هـ .ش.) به تهران رفت و در مدرسه سپهسالار جدید حجره اى براى خود اختیار کرد و به مطالعات اجتماعى و آموختن فلسفه پرداخت. فروزانفر مدتها از محضر میرزا طاهر استفاده ها برد و در این مورد نوشت:
در سال (1342 هـ .ق.) به تهران آمدم و یک دوره شرح اشارات و شفا و کلیات قانون پیش مرحوم تنکابنى تلمّذ شد و نجات و تمهید القواعد را هم برایشان قرائت کردم.([30])
فروزانفر او را چنین ستوده است:
افضل المتأخرین آقا میرزا محمّد طاهر تنکابنى.([31])
میرزا محمّد خان قزوینى در حاشیه زندگینامه چهارده سطرى علاّمه تنکابنى مى نویسد:
قسمت عمده این شرح حال مأخوذ از تقریر کتبى فاضل دانشمند آقاى بدیع الزّمان فروزانفر از تلامذه آن مرحوم است که بر حسب خواهش راقم این سطور براى من فرستاده اند.([32])
11. جلال الدّین همایى:
این ادیب وارسته و صاحب فضایل و مکارم اخلاقى در شرحى که درباره زندگى خویش نگاشته است مى نویسد:
در ماه صفر سال (1347 هـ . ق.) مطابق (1307 هـ .ش.) به قصد زیارت و درک فیض از محضر اساتید تهران مانند مرحوم ادیب نیشابورى و مرحوم میرزا طاهر تنکابنى و فضلا و علماى دیگر پایتخت که آوازه شهرتشان را در اصفهان شنیده و آثار ایشان را دیده بودم از اصفهان به تهران آمدم. یک چند روزى در تهران به زیارت علما و ارباب فضل متمتّع شدم.([33])
12. عبد العظیم قریبآن مرحوم نیز از شاگردان درس منطق و حکمت مرحوم تنکابنى بوده و در شرح حال خود به این تلمّذ اشاره نموده و یادآور شده است. منطق و حکمت را نزد مرحوم تنکابنى به پایان رسانیده است.
13. آقا شیخ اسماعیل کلباسىاو فرزند حاج میرزا رضا کلباسى است و از محضر محمّد طاهر تنکابنى استفاده کرده است.([34])
14. شیخ على محمّد بن المولى محمّد التّویسرکانى معروف به جولستانى.([35])
کمالات علمى و مکارم اخلاقى
درجه دانش میرزا طاهر تنکابنى در فلسفه به حدّى رسید که به فیلسوف شرق شهرت یافت.([36]) استاد شهید مرتضى مطهّرى مى نویسد:
او از اساتید مسلّم فلسفه در دوران اخیر و ممحض در فلسفه بود. احاطه وى به متون و آراى فلاسفه حیرت انگیز بوده است.([37])
نصرت الله امین که از محشورین و نزدیکان میرزا طاهر تنکابنى بوده است مى نویسد:
مى توان گفت که آن مرحوم حکیمى فقیه و فقیهى حکیم بود. در هیأت و نجوم استاد و در طب قدیم هیچ یک از معاصران به پایه او نمى رسیدند. اغلب اطباى قدیم به شاگردیش افتخار مى کردند و هر یک از آنان در موقع بیمارى نزدش معالجه و مداوا مى نمودند. در محافل و مجالس وقتى شروع به صحبت مى کرد به گونه اى شنوندگان را شیفته خود مى نمود که دربادى امر تصوّر مى شد آن شادروان تمام همّ خود را مصروف ادبیات عرب و ایران و علم رجال نموده است. چندین هزار بیت قصاید عربى و فارسى را در حافظه داشتند. خطشان بسیار زیبا بود و کتبى که به خط ایشان استنساخ شده در کتابخانه اش فراوان بود. اگر بگوییم از لحاظ عرفان، میرزا در عصر خود یکى از اوتاد به شمار مى رفت، خطا نگفته ایم. اگر کسى به حالات روحانى وى آشنایى داشت مى دانست که وى عارفى ربّانى بود. هیچ گاه دل از یاد و لب از ذکر خدا فارغ نداشت. اغلب شبها را به ریاضت مى گذراند همواره با خداى خود راز و نیاز داشت. حافظه اش به قدرى ]قوى[ بود که تا آخرین دقایق حیات خود مطلبى را که شنیده و یا خوانده بود فراموش ننمود و به کمک این حافظه سرشار و مطالعات عمیقانه اش بود که وقتى کوچک ترین سؤال علمى از او مى شد بدون مراجعه به کتاب ساعتها درباره اش صحبت مى فرمود. حتّى اغلب اتّفاق مى افتاد در موقع ذکر مطلبى از کتابى، صفحه آن کتاب را بدون کوچکترین اشتباهى بیان مى کرد. صراحت لهجه و شجاعت مرحوم میرزا زبانزد همه بود. حقایق را بدون پرده مى گفت و از هیچ کس در این مورد بیم و هراسى نداشت. مناعت طبع و عُلّو نفسش به قدرى بود که با این که تمام املاک او گرفته شد و دستش از همه کارى کوتاه گردید و حتّى افراد خانواده اش را از ادارات بیرون کردند دست احتیاج به سوى هیچ کس دراز نکرد.([38])
شیخ آقا بزرگ تهرانى، میرزا طاهر تنکابنى را از افاضل فلاسفه و اعلام عرفا معرفى مى کند و مى افزاید به دلیل پى گیرى امر تحصیل حکمت و فلسفه، مکانت علمى و قدر و منزلت اجتماعى او ارتقا یافت و حکیم جلوه کمالات او را ستوده است.([39])
استغناى طبع حکیم تنکابنى هنگامى روشن مى شود که وقتى آن اسوه فضیلت در بیمارستان بسترى بود ذکاء الملک فروغى(شاگردش) نخست وزیر ایران بود و اگر کمترین اشاره اى به وى مى شد به استادش کمک شایان توجّهى مى کرد. لیکن مرحوم تنکابنى از همین اشاره هم امتناع نمود و این در حالى است که فروغى با میرزا مناسبات طولانى و نزدیک داشت و آن دو، ساعتها با هم مذاکره مى کردند و ذکاء الملک با آن مقامات دولتى و اقتدار سیاسى که داشت به منزل میرزا طاهر مى رفت و براى او احترام فوق العاده اى قائل بود و همیشه مى گفت:
میرزا طاهر از نوادر روزگار است. با مرگ او فلسفه هم تعطیل خواهد شد.
مهندس محسن فروغى مى گوید:
اوّلین بار که به همراه پدرم محمّد على فروغى به زیارت میرزا طاهر نائل مى شدم در دارالمعلّمین مرکزى شاگرد بودم. خدایش بیامرزد مرد آزاده اى بود و استغناى طبع داشت.([40])
از جمله حقایقى که مؤیّد حالات معنوى و سلامت نفس میرزا طاهر تنکابنى است ماجراى طىّ الارض وى همراه با استادش مرحوم صهباى قمشه اى است. نقل کرده اند استاد قمشه اى با این شاگردش در تهران، سه راه امین حضور، بهم مى رسند. آقا محمّد رضا به میرزا مى گوید: آیا مایل هستید با هم به زیارت حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) در قم برویم، میرزا طاهر مى گوید: امشب شب جمعه است، و مهمان دارم و نمى توانم بیایم. آقا محمّد رضا مى گوید: من شما را به زیارت در قم مى برم و به گونه اى بر مى گردیم که به موقع از مهمانان خود پذیرایى کافى بکنید و در این لحظه دست او را مى گیرد و مى گوید: چشمان خود را هم بگذارید، میرزا چنین مى کند بعد آقا محمّد رضا مى گوید: صلوات بفرستید و او هم این ذکر را بر زبان جارى مى سازد. میرزا طاهر مى گوید: ناگهان خود را در قم و در جوار ضریح حضرت فاطمه معصومه یافتم بعد از خاتمه زیارت آقا محمّد رضا به وى مى گوید: دست خود را به من دهید و چشمان خویش را بسته و صلوات بفرستید میرزا مى گوید: چون این موارد را اجرا کردم خود را در سه راه امین حضور تهران حاضر یافتم.([41])
همچنین نقل کرده اند میرزا نصر الله نامى در زمان حیات خود با میرزا طاهر تنکابنى دوست و محشور بوده است. شبى در مدرسه ملاّ آقا رضا واقع در محله سرچشمه تهران بدون این که از حجره خارج شوند او را در طرفة العین به قم برده و برگردانده است. جالب این است در لحظه حرکت، آنها سماورى را روشن کرده بودند و چون از سفر معنوى باز مى گردند به همان حالت در حال جوش آمدن بود.([42])
*میراث گرانقدر
میرزا محمّد طاهر تنکابنى در مدّت عمر پر برکت خود کتابخانه اى مشتمل بر چهار هزار جلد کتاب خطى و سنگى و نفیس گرد آورده بود که با توجّه به احاطه کافى وى به علوم گوناگون از حیث کیفیّت کم نظیر و بلکه بى نظیر بود.([43])
شیخ آقا بزرگ تهرانى مى نویسد:
در کتابخانه این مرد فاضل و عارف نسخه هاى نفیس نگهدارى مى شد که برخى از آنها در اواخر عمر او هنگام کسالت و بیمارى اش به کتابخانه مجلس شورا فروخته شد و باقى مانده کتابهاى او را بازماندگانش براى اداى قرضش به همان کتابخانه فروختند.([44])
شادروان استاد سیّد محمّد محیط طباطبایى، دانشمند اهل زواره، در این باره گفته است:
کسانى که مرحوم میرزا طاهر را دیده اند نیک مى دانند که هم مدرّسى والا مقام بود و هم شخصیتى مورد توجّه و احترام. من در مباحثات با ایشان شرکت مى کردم و همواره از محضرشان استفاده مى بُردم. بر وى ستم بسیار رفته بود. از کار بر کنارش کردند و مقام قضاوت را از وى گرفتند و گوشه نشینش ساختند... . روزى مرا به منزل خود دعوت کرد تا کتابخانه اش را ببینم و در همین دیداربا فرزند برومندشان نیز آشنا شدم. چندى بعد از آن، میرزا به سراى باقى شتافت و آقا زاده ایشان به من مراجعه کرد و گفت: براى پرداخت مقدارى قرض، گریزى جز فروش کتابهاى پدر نیست. من ایشان را از آن کار منع کردم و موضوع را با کتابخانه مجلس در میان گذاشتم و با موافقت ایشان قرار شد که کتابها به کتابخانه مجلس منتقل شود و مبلغ قرض نیز از طریق بودجه مدرسه اى که میرزا در آن تدریس مى کرد تأمین و پرداخت گردد. قراردادى تنظیم شد که متن آن را خود تهیه کردم و در آن این شرط را قرار دادم که کتابهاى مزبور در مخزنى به نام مرحوم میرزا محمّد طاهر محفوظ بماند و این چنین شد نتیجه آن که به خاطر خواهش و وساطت من و بزرگوارى آقا زاده آن حکیم فقید، مجموعه اى شامل 1400 ـ 1300 نسخه خطى ممتاز به همراه حدود 1600 ـ 1500 کتاب چاپ سنگى نفیس در بخشى به نام آن مرحوم جاى گرفته و براى همیشه باقى خواهند ماند.([45])
حکیم میرزا مهدى الهى قمشه اى به علاّمه حسن زاده آملى گفته بود:
آن مرحوم با بودن میراث ملکى قابل توجّه در مازندران به دلیل فشار رضا خان کارش به جایى رسید که به فروختن کتابهایش ناچار شد و از فروش آنان ارتزاق مى کرد ولى قسمت عمده کتابهایش نسخه هاى نفیس خطى بود که آنها را نفروخت و نگه داشت و بعد از رحلتش همه آنها را به کتابخانه مجلس فروختند.([46])
امکان نداشت میرزا کتابى را در کتابخانه اش بگذارد مگر این که تمام آن کتاب را با دقّتى که مخصوص خودش بود از صدر تا ذیل مى خواند. از این رو اغلب کتابهاى موجود در آن کتابخانه حواشى مفیدى از ایشان در بردارد که ارزش کتاب را چندین برابر کرده است. در اثر مطالعه این کتابها و هوش سرشار میرزا خودش یک کتابخانه متحرّک و بحرى از نظر فلسفه، حکمت، عرفان، طب قدیم و فقه و ادب بود. مقدار قابل توجّهى از کتابها را با خط زیباى خویش استنساخ نموده بود و در کتابخانه اش نگهدارى مى کرد.([47])
آثار ماندگار
میرزا محمّد طاهر تنکابنى با آن دانش و معرفت از نگارش کتاب مستقل اجتناب مى کرد و عقیده داشت آنچه را ضرورت داشته که به رشته نگارش درآید، عالمان سلف نوشته اند و هنر ما باید این باشد که محصول اندیشه آنان را بفهمیم و درک کنیم و براى دیگران باز گوییم. میرزا روشن (طاب ثراه) که خود از بزرگان و شاگردان میرزا طاهر تنکابنى بود با نهایت سهولت «مصباح الانس» قاضى فنارى را تدریس مى کرد. وى همین نکات را براى استاد منوچهر صدوقى سها گوشزد کرده و در مورد خودش گفته است:
بیش از آن که درس خوانده ام کوشیده ام که تفکر کرده باشم. آنچه بباید گفت قدما گفته اند و ما باید گفته آنها را بفهمیم.([48]) با وجود این آثار ذیل از میرزا محمّد طاهر به صورت چاپى و یا خطى باقى نمانده است.
1. مختصر شرح احوال میرزاى جلوه
این نوشته اوّلین اثر مستقل میرزا محمّد طاهر تنکابنى است که درباره استاد خود آقا ابوالحسن جلوه نگاشته است که در سال (1305 هـ . ش.) در شماره 21 مجله آینده، سال دوم، چاپ شده و نگارنده آن را در کتاب گلشن جلوه آورده ام.
2. رساله کتب درسى قدیم
میرزا طاهر این رساله را به سال (1318 هـ .ش.) به درخواست سیّد حسن تقى زادهنگاشته است. حکیم در این رساله تقریباً تمامى کتابهاى رایج در حوزه هاى درسى قدیم را نام برده و شرح مختصرى درباره آن کتابها داده است. همچنین به سایر حوزه هاى علمیّه جز حوزه هاى ایران و عراق پرداخته و از کتابهاى متدوال در حوزه هاى اهل سنّت در کردستان، مصر و شهرهاى ماوراء النّهر که در آن زمان تحت سیطره تزارها و سپس بلشویکها قرار داشتند نیز بحث به میان آورده است. این رساله در دو بخش و به ظاهر با کمى فاصله زمانى از یکدیگر نوشته شده است. این رساله در فرهنگ ایران زمین، جلد بیستم به کوشش ایرج افشار و نیز مجله حوزه، شماره ششم (شهریور 1363) درج شده است.
3. زندگینامه برخى از حکما، عرفا و متکلّمان
این زندگینامه شامل شرح حال مختصر و تصانیف چهل و دو نفر از مشاهیر، حکیمان، عارفان و متکلّمان مسلمان است، استاد سیّد مصطفى محقّق داماد در کتاب نخبگان علم و عمل در ایران براى اوّلین بار آن را به طبع رسانیده است.
4. تشریح چشم
رساله اى است بر اساس نظر حکیمان مسلمان در خصوص ویژگیهاى چشم که در نامه فرهنگستان علوم به چاپ رسیده است.
5. رساله اى در صناعات خمس
این رساله با موضوع منطق از آثار میرزا طاهر ناتمام مانده است.
6. حواشى بر کتاب قانون ابو على سینا
این اثر تا کنون به طبع نرسیده و در کتابخانه مجلس موجود است.
7. حواشى بر «الجواهر النّضید فى شرح منطق التّجرید»
تجرید منطق از خواجه نصیر طوسى است که شرح معروف و مهم آن از علاّمه حلّى با همین عنوان است و حکیم تنکابنى بر این اثر حواشى محقّقانه اى نوشته که شرح مذکور و حواشى او در سال (1310 هـ . ش.) در تهران به طبع رسیده است.
8. حواشى بر اساس الاقتباس خواجه نصیر طوسى
استاد محمّد تقى مدرّس رضوى در سال (1327 هـ . ش.) این اثر را در تهران به چاپ رساند که برخى از حواشى حکیم تنکابنى در آن آمده است.
9. حواشى بر کتاب «الدُرّة الفاخره» نور الدّین عبد الرحمن جامىنسخه متعلّق به مرحوم تنکابنى شامل متن کوتاه «الدُرّه الفاخرة» است که تعدادى از حواشى جامى در هامش آن نقل شده است. متن آن به خط نسخ میرزا طاهر است امّا حواشى اعم از نوشته هاى جامى و توضیحات میرزا محمّد طاهر به خط نستعلیق است.
10. رساله اى در حقانیّت على(علیه السلام) و حبّ آن بزرگوار. مطلع این رساله چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم، اعتصمت بالله و توکّلت على الله، علىٌ حبّه جُنّه، قسیم النّار و الجَنّة، وصىّ المصطفى حقا، امام الانس و الجِنّه. همراه با تفسیر احادیث منوره در این مورد که در تاریخ نوزدهم خرداد 1319 نوشته شده است.
11. تصحیح و مقابله کتاب تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانى
او در تکمیل این یادداشت و نفاست نسخه خود مى نویسد:
در یوم سه شنبه 4 شهر محرّم الحرام 1322 هجرى از مقابله این کتاب، با نسخه اى که در سال 845 هـ .ق. که قریب به زمان تصنیف این شرح نوشته شده بود فراغت حاصل نموده ام.
متذکّر مى گردد او به هنگام تصحیح این اثر آن را نزد استادش محمّد رضاى صهباى قمشه اى قرائت کرده است.([49])
در سنگر مجلس
شهرت میرزا و علاقه وافرى که همه مردم به خصوص علما و طلاّب علوم به آن مرحوم داشتند به ویژه صراحت لهجه و شجاعت او در بیان حقایق که خاص ایشان بود، موجب گردید تا آن حکیم عالى مقام در دوره اوّل مجلس شوراى ملّى که انتخابات صنفى بود از سوى طلاّب تهران به وکالت مجلس شورا برگزیده شود. چون آن مرد دانشور و اهل فضیلت طرفدار آزادى بود این انتخاب را پذیرفت. از هفدهم شعبان (1324 هـ .ق.) تا جمادى الاوّل (1326 هـ . ق.) که مجلس اوّل قهراً تعطیل گردید در مجلس بود ولى دست از کار اصلى خود یعنى تعلیم و تعلّم بر نداشت و باز هم بهترین مونسش کتاب بود و بهترین وقتش موقعى بود که به مطالعه و مباحثه مى پرداخت.([50]) در دوره سوم مجلس نیز در 30 خرداد (1294 هـ .ش.) از سوى اهالى تهران به مجلس رفت و در همین سال مطابق با (15 محرّم 1334 هـ .ق.) به هنگام وقوع جنگ جهانى اوّل (که مهاجرت آزادى خواهان را در پى داشت) همراه با عدّه اى از وکلا و مشروطه طلبان مبارزین و مشاهیر سیاسى از جمله شهید سیّد حسن مدرّس، سیّد محمّد رضا مساوات، حسین استر آبادى، محمّد تقى شاهرودى، سیّد حسن ذاکرى و چند تن دیگر در سى ام آبان (1294 هـ . ش.) به عتبات مقدّس عراق رهسپار گردید و مدّت چهار سال در شهرهاى کاظمین، کربلا، موصل و بغداد اقامت نمود. در این هنگام با افراد و مجامع مختلف علمى در تماس بود و با عالمان اهل سنّت آن سامان به بحث در خصوص مباحث کلامى، اعتقادى و حقّانیت مذهب تشیّع و پیروى از شیوه امامان شیعه پرداخت و در گفت گوهاى علمى با عالمان آن سامان خاطرات جالب توجّهى از خود به یادگار نهاد و فوق العاده مورد تجلیل و احترام واقع گردید.
مرحوم میرزا در مهاجرت با اسب از راه لرستان و کردستان طىّ طریق نمود و در بین راه با قبایل مختلف لر و کرد مانند خود اهالى تکلّم مى نمود و با وجود این که مدّت توقفش در نقاط طولانى نبود ضرب المثل ها و اشعار محلى را به حافظه سپرد و هیچ وقت فراموش نکرد.([51])
در زمان مهاجرت، با این که میرزا در تهران نبود براى دوره چهارم مجلس از سوى اهالى تهران انتخاب گردید و در موقع ورود ایشان و سایر مهاجران به تهران، مردم استقبال شایانى از آنان نمودند. پس از ورود، از 30 مرداد 1300 تا 30 خرداد 1302 براى آخرین بار وکیل مجلس بود.([52])
امّا میرزا طاهر تنکابنى از شرکت در جلسات مجلس چهارم خود دارى نمود. نا گفته نماند که مقارن کودتاى سوم اسفند (1299 هـ .ش.) همراه با گروهى از عالمان و سیاستمداران از جمله شهید مدرّس دستگیر و محبوس گردید. این برنامه توسط سیّد ضیاء الدّین طباطبایى مدیر روزنامه رعد که عامل کودتا بود انجام گرفت.([53])
برخى منابع تاریخى و نیز خاطراتى که از مرحوم تنکابنى نقل شده یا در مذاکرات مجلس ضبط گردیده است بر صراحت لهجه و بى پروایى این حکیم در برخورد با عوامل استبداد حکایت دارد. کسروى ذیل تاج گذارى محمّد على میرزا و بى پروایى او با مجلس نوشته است:
همان روز در مجلس گفت و گو به میان آمد و کسانى از نمایندگان گله کردند و برخى از جمله هاى معنى دار نیز به میان آمد. میرزا طاهر (تنکابنى) گفت: سلطان، سلطان ملّت است باید از طرف ملّت تاج گذارد و مجلس نماینده ملّت است.([54])
همچنین در جلسه 7 ذیحجه سال (1324 هـ .ق.) عنوان شد که امیر اسعد تنکابنى شیخ محمّد نامى را به چوب بسته و ریشش را به جرم این که در انتخابات مجلس دخالت نموده تراشیده است. سیّد محمّد طباطبایى حقیقت را از صدر اعظم (سپهسالار تنکابنى) استعلام کرد. او در جوابش نوشت:
آدم هرزه اى بود که تنبیه شد. نصرالسّلطنه (پدر) و امیر اسعد (پسر) مراتب را تلگرافى تکذیب کردند. میرزا طاهر تنکابنى گفت: اگر این شیخ مرد نکره و هرزه اى بود، نصرالسلطنه نوشته اى بدهد مبنى بر این که قباله جات املاکى را که به خط این شخص ابتیاع نموده باطل باشند.([55])
هفته اى سپرى نگردید که گروهى از نمایندگان لایحه مفصّل و مستدلّى به مجلس دادند در تشریح فضاى خوف و ارعاب که دامنه اش رو به گسترش است و بر حوزه مجلس هم استیلا یافته، وضعى که مجلس را از دنیاى مسؤلیتش باز داشته است. امضاى میرزا محمّد طاهر تنکابنى و منشى مجلس در پاى لایحه که ده نفر دیگر همه تأیید کرده بودند به چشم مى خورد، کسان دیگرى نیز به این مخالفان پیوستند. در این متن آمده بود:
روزگارى مدار حکومت بر ظلم و خود سرى بود تا این که مردم دامن همّت بر کمر غیرت زدند و دولت مستبد را به دولت مقنّنه و سلطنت را تبدیل به حکومت مشروطه کردند. اکنون حکومت ملّى مورد تهدید عاملان مختلف فتنه و فساد قرار گرفته دامنه آشوب حتّى به ساحت مجلس هم کشیده شده است.([56])
فریدون آدمیت مى نویسد:
از اهل حکمت قدیم دو تن شاخص بودند میرزا طاهر تنکابنى و حاجى شیخ على نورى. میرزا طاهر جامع دانش کلاسیک بود. او به عنوان حکیم نماینده تعقّل سیاسى مترقّى بود و به عنوان منشى مجلس همیشه راست و اصولى بود.([57])
بر مسند قضاوت
میرزا طاهر تنکابنى علاوه بر امور تدریس و وکالت مجلس، مدّتى شغل قضاوت را نیز عهده دار بود و از پانزدهم شعبان (1327 هـ . ق.) (دهم شهریور 1287 هـ .ش.) از قضّات عالى رتبه دادگسترى به شمار مى آمد و در تشکیلات جدید عدلیه از سوى على اکبر داور در ابتدا رئیس محکمه هاى بدایت و استیناف بود و در سال (1330 هـ .ق.) به وکالت انتخاب شد. در سال (1298 هـ .ش.) به عدلیه بازگشت و به عنوان عنصر دیوان عالى تمیز به خدمت قضایى پرداخت.([58]) میرزا رضا خان نایینى پس از آن که تعقیب نصرت الدوله میرزا از مجلس شوراى ملى به عدلیه احاله گردید و گزارشهاى واصله را رسیدگى مى کرد ادّعانامه اى تنظیم و طبق آن تقاضاى مجازات شاهزاده فیروز را نمود. محلّ محاکمه نصرت الدوله در محکمه جنایى با حضور تماشاچى ها ترتیب داده شد. در هیأت محکمه، میرزا طاهر تنکابنى حضور داشت. محاکمه تا چند روز ادامه داشت تا منتهى به رأى شد و نصرت الدوله محکوم به محرومیت از حقوق اجتماعى و چهار ماه حبس تأدیبى و پرداخت 5808 تومان (سه برابر مبلغى که رشوه گرفته بود) به عنوان غرامت گردید.([59])
میرزا طاهر تنکابنى تا یازدهم مرداد ماه سال (1309 هـ .ش.) سمت مستشار دیوان عالى تمییز را عهده دار بود و در این سال رتبه 9 اعضاى شعبه سوم و دیوان عالى کشور را حائز شد. علّت بر کناریش از شغل قضاوت رأیى بود که بر خلاف نظر شاه داده بود.([60])
میرزا طاهر تنکابنى چندى نیز عضو هیأتى مشغول به بنیان گذارى قوانین کشورى بود. در سال (1333 هـ . ق.)، (1293 هـ . ش.) میرزا حسن مشیر الدوله پیرنیا، وزارت عدلیه کابینه خود را به عهده محمّد على فروغى گذاشت و به اتّفاق مشغول قانون اصول محاکمات جزایى شدند. از آن پس فروغى از قبول کارهاى اجرایى خوددارى کرد و به ریاست دیوان عالى کشور که حقوق و مزایایى مانند وزارت داشت اکتفا نموده و با همکارى سیّد نصرالله تقوى، میرزا طاهر تنکابنى، سیّد محمّد فاطمى و شمس العلما قریب گرگانى، طرح قوانین بسیارى را فراهم آوردند که بعدها اساس تشکیل دادگسترى شد.([61])
دوران مشقّت
در فروردین سال (1311 هـ . ش.) میرزا طاهر و جمعى از بستگان او که در تنکابن، کلارستاق و کجور اقامت داشتند دستگیر و زندانى شدند. علّت ظاهرى قضیه غصب املاک آنان توسط رضا شاه بود. در واقع رضا خان زمینهاى خاندان بنى فقیه را به زور و عنف تصاحب کرد. حاج میرزا ابوالحسن خلعت برى در کتاب قیام عظیم اسلامى ضمن اشاره به این مطلب گفته است براى ریشه کن ساختن بزرگان مشروطیت علماى اعلام و رجال صدر مشروطه و مجاهدان این قیام در مازندران و گیلان و به خصوص تنکابن به نقشه انگلیسى ها و به فرمان رضا شاه پهلوى دستگیر و زندانى و به مقرّ قجرِ تهران عازم شدند. عدّه اى از بزرگان مسلمان مشروطیت تنکابن دستگیر و تبعید گردیدند و مرحوم حکیم و فیلسوف و استاد بى نظیر عصر یعنى میرزا طاهر تنکابنى و غیرهم به کاشانتبعید شدند. البتّه مرحوم میرزا قبل از تبعید به کاشان مدّت دو ماه در زندان قصر محبوس بود. پس از تحمّل یک سال مشقت در دوره تبعید گویا محمّد على فروغى آزادى ایشان را از رضا خان درخواست کرد، گر چه مشکلات و ضربات فراوان یکى پس از دیگرى بر وى وارد مى آمد و زندگى را به سختى مى گذارنید و مدّتى نیز او را به همراه بستگان و اطرافیان که بالغ بر دویست نفر بودند آن هم بدون کمترین آذوقه به نقاط کویرى و جنوبى کشور (ابتدا کاشان و کرمان و بعد فارس) تبعید کردند ولى ایمان و اخلاص و وارستگى میرزا طاهر بدان اندازه بود که با وجود تمام مشقّتها هیچ گاه دل از یاد خدا و زبان از ذکر حق دور نداشت و آن هنگام که به تهران بازگشت و از تدریس در مدرسه سپهسالار منع گردید و همچنان در مدرسه کاظمیه و خانه خود افاضه مى فرمود.([62])هنگام افتتاح دوره نخست دانشکده معقول و منقول این دانشمند گرامى براى تعلیم فلسفه دعوت شد ولى در اثر انتقاداتى که از نظام دیکتاتورى مى کرد او را برکنار کردند. میرزا طاهر عشق و علاقه وافرى به این دانشکده داشت به همین دلیل حتّى پس از برکنارى او از استادى این مرکز علمى تا وقتى که او را به دانشکده راه مى دادند مى آمد و در صحن و یا حجره هاى مدرسه مى نشست و مطالب فلسفى و علمى را مطرح مى ساخت و در ضمن از اوضاع کشور و وضع مردم گفت گو مى کرد. همین صراحت و شهامت اخلاقى او باعث شد که معاون دانشکده دستور داد وى را به دانشکده راه ندهند و از ورود میرزا جلوگیرى نمایند.([63])به ایشان گفتند از طرف مقامات عالیه ورود شما براى همیشه به مدرسه عالى سپهسالار (دانشکده مزبور) ممنوع گردیده است. در مقابل این حوادث میرزا خم به اَبرو نیاورد و چون منظورش افاده و تدریس بود و مکان خاصّى را در نظر نداشت از کار خویش دلسرد نشد و همچنان در مدرسه کاظمیّه و منزل خویش به تدریس و ارشاد طلاّب مشغول بود.([64])
در همان ایّام عُسرت و تبعید، میرزا طاهر رساله اى در مقام حضرت على(علیه السلام) نگاشت. او در هنگامه اى که طغیان دیو مازندران و قدرت مستبد وقت بیداد مى نمود در عین پریشانى احوال خود چنین نوشته اى را ترتیب داد که حاکى از قوّت ایمان راسخ آن مرحوم است. زمان نگارش اثر مزبور موقعى است که عموم دانشوران عصر و حتّى برخى از شاگردان خود او به پیروى از دیو ستم دربار دست از شعائر دینى برداشته و غرق در افکار شیطانى و شهوات نفسانى بودند و در وادى گمراهى گام مى زدند.([65])
مصائب حکیم تنکابنى از موقعى آغاز گردید که توجّه رضا خان که پیش تر بخش بزرگى از اراضى شمال را غصب کرده بود متوجّه محال ثلاثه (کجور، کلارستاق و تنکابن) گردید و سرشناسان منطقه را به سایر نقاط ایران کوچانید و اراضى این منطقه را ضبط و ضمیمه املاک سلطنتى نمود. حکیم تنکابنى، مِلکى در منطقه داشت که از تسلیم آنها خوددارى کرد و به رغم آن که در آن هنگام به علّت بیمارى بسترى بود، دستگیر، زندانى و تبعید گردید.([66])مهندس محسن فروغى از پدرش ذکاء الملک نقل نموده است:
آیرم علاوه بر ریاست شهربانى مدّتى هم به ریاست املاک پهلوى منصوب بود. این مرد خبیث خشن ترین افراد را به شمال ایران فرستاد. آنان هم هر ملک مرغوبى مى دیدند براى شاه مى گرفتند. روزى طمع به املاک میرزا طاهر پیدا کردند. او و اقوامش در تنکابن املاک مزروعى قابل توجّهى داشتند ولى با رعیّت راه مى رفتند و درآمد آن املاک به طور مساوى بین مالک و کشاورز تقسیم مى شد. آیرم، میرزا طاهر را در فشار قرار داد تا املاکش را بفروشند. آن مرد بزرگوار زیر بار نرفت. وى گزارشهاى نادرستى درباره او تهیه و به شاه تسلیم نمود و سرانجام آن مرد آزاده و وارسته را گرفتند و زجرها به او دادند.([67])
میرزا مهدى الهى قمشه اى براى شاگرد دانشمند خود آیت الله حسن زاده آملى نقل کرده است:
میرزا در مازندران صاحب املاک بسیار بود و همه را رضا خان قلدر از او گرفت و حتّى قصد کشتن این عالم بنام را که حکیمى متبحّر بود کرده بود که ذکاء الملک فروغى ـ نخست وزیر وقت ـ که از محضر میرزا استفاده علمى مى کرد و نزدش تلمّذ مى نمود واسطه شد که رضا خان از قتل میرزا طاهر خوددارى و او را به کاشان تبعید کرد. او در آنجا بیمار شد و جوشها و برآمدگیهاى بسیار در بدنش پیدا شد تا وقتى که او را به تهران مراجعت دادند که از همان بیمارى در جوار رحمت الاهى به دارالسلام آرمید.([68])
دکتر محمّد ابراهیم باستانى پاریزى مى گوید:
بى مناسبت نیست اشاره کنم به چند تن از مازندرانیهایى که در برابر ضبط املاک و اموالشان مقاومت کردند و از این جهت به کرمان تبعید شدند. در این میان میرزا محمّد طاهر تنکابنى، منتظم الملک، شیخ نورالدّین و... نام بردارتر از دیگران هستند اغلب این خانواده ها وقتى به کرمان رسیدند هیچ نداشتند.([69])
دکتر سیّد مصطفى محقّق داماد از دکتر على اصغر مهدوى شنیده است: که علّتى که رضا خان را سخت خشمگین کرده و آن مجازات را درباره حکیم تنکابنى مجرى ساخت آن بود که پس از آن که رضا خان دارایى غیر منقول میرزا و بستگان او را ضبط نمود. وى به جامعه ملل مراجعه کرده و به آن سازمان علیه رضا خان عرض حال داشت. این حرکت، شجاعت روحى و شهامت یک حکیم وارسته را به اثبات مى رساند.([70])
استاد محیط طباطبایى در یکى از جراید کثیرالانتشار حقایقى جالب نوشت:
«مى خواهم از استادى نامور و دانشمندى مشهور یادآورى کنم که تا چند سال پیش فضلاى عصر و داوطلبان نام و کمال به شاگردى او افتخار مى کردند و در محضر او هنرمندان را قفل خاموشى بر لب و گوش هوش براى استفاده باز بود و اکنون در گوشه فراموشى بیچاره بیمار و زمین گیر از خاطره ها محو شده است و این استاد بزرگ میرزا طاهر تنکابنى است که عمرى را در خدمت حکمت و ادب و حقّ و قانون گذراند و همواره با شجاعت و رشادت از علم و عدالت و حکمت و انسانیت مردانه دفاع کرده است. این شخص بزرگ به گناه تنکابنى بودن از مال و دارایى و مقام و شغل محروم گشت و چون از اظهار حقّ خوددارى نداشت زندان افتاد و از شهرى به شهرى اسیروار منتقل گشت و در روزگار پیرى رنج غربت و آوارگى مزاج توانایى او را درهم شکست و چنان دستخوش درد پا و ناخوشى گشت که پس از رخصت باز گشت به تهران چند سال است دیگر روى تندرستى و آسایش حال را ندیده است. مصائب مادّى و شدائد عادى شاید روح فیلسوف ما را به اندازه تحمّل ناملایمات روحى خسته و افسرده نکرده باشد زیرا میرزا طاهر از مستشارى دیوان عالى تمیز و دارایى آب و زمین تنکابن جبراً دست برداشت ولى این اتّفاقات به اندازه کوتاه کردن دست او از تدریس و افاده علمى در حال او مؤثر نیفتاد.»([71])
مکافاتِ جرثومه هاى استبداد
تیمور تاش وزیر دربار که در نهایت غرور به سر مى برد در حقیقت مظهر دیکتاتورى رضا خان بود زیرا هر کارى که مى خواست مى کرد و به علاوه عیّاش و هرزه بود. در همین سالها بود که ابتدا نصرت الدوله فیروز دچار عاقبت بد خود شد و در همان عدلیه که خود یکى از پایه گذاران آن به شمار مى رفت (در کابینه مخبر السّلطنه هدایت وزیر دارایى و على اکبر داورهم وزیر دادگسترى بود) به اتهام رشوه محکوم به حبس و انفصال ابد از خدمات دولتى گردید و وقتى به زندان افتاد به دستور رضا خان خفه و معدوم شد. بعد نوبت تیمور تاش رسید در حالى که غرورش به حدّى بود که حتّى این واقعه را در عالم رؤیا هم نمى دید. ابوالحسن عمید نورى که مدّتى روزنامه نگارى، وکالت دادگسترى و نمایندگى مجلس را به عهده داشت در خاطرات خود مى گوید:
مرحوم میرزا طاهر تنکابنى از بزرگترین حکماى ایران برایم خاطره اى نقل کرد که به وسیله آن مى توان فرجام شوم تیمور تاش را نیز درک کرد. وقتى تیمور تاش به زندان افتاد یک شب در منزل مرحوم مرتضى قلى خلعتبرى (سردار اقتدار) عموى خانمم بودم. مرحوم میرزا را آنجا دیدم او مى گفت پنچ شش ماه قبل که فشار رضا شاه به خانواده فقیه زیاد شد و اعضاى خانواده ما را از کلاردشت و چالوس گرفتند و به تهران آوردند و املاکشان را به زور گرفتند و آنها را به جنوب تبعید کردند و من هم که رئیس شعبه دیوان عالى کشور بودم، از کار کنار رفتم یک روز به دیدن تیمور تاش به دربار رفتم و به او گفتم آخر فکرى براى عاقبت این ظلمى کنید که به مردم وارد مى کنید و به او اندرز دادم که از ستم به خلق خدا دست بردارد. دیدم او سخنان مرا با بى اعتنایى تلقّى مى نماید و خنده تلخى مى کند. گفتم: آخر خدایى هست. تیمور تاش در حالى که با صداى بلند مى خندید گفت: من با هزار و یک دلیل ثابت مى کنم خدایى نیست! من دیگر مجال توقف ندیدم و از نزدش خارج شدم. پس از مدّتى که خود هم به دنبال اقدامات غصب املاک در زندان قصر محبوس شدم روزى امیر جنگ بختیارى و سردار اسعد به من گفتند چند روز است که تیمور تاش را به اینجا آورده اند و در همین جا محبوس است و با احدى حرف نمى زند و حتّى جواب سلام ما را هم نداده است. خوب است شما از او دیدن کنید. من کتاب شفا را که مى خواندم زیر بغل گذاشتم و به سراغ او رفتم. وقتى او را پشت سوراخ زندان که میله هاى آهنى داشت دیدم، چنان ضعیف و مخذول و بیچاره شده بود که از دیدن من بسیار تعجّب کرد و گفت چگونه کسى پیدا شده که به سراغ من آمده است. من دیگر مجال صحبت با او ندادم و به او گفتم آقاى سردار معظم! شما مرد جهان دیده اى هستید چرا این طور خود را باخته اید و عجز و زبونى نشان مى دهید. تیمور تاش زانوها را در بغل گرفت و شروع به گریستن کرد و گفت: جناب میرزا! یادتان هست آخرین بار در ملاقات ما چه گفتید؟ بله جناب میرزا خدا هست. من در جواب گفتم: بله به هزار و یک دلیل خدایى هست و دلیل آن این بود که تو در اینجا افتادى.([72])
دکتر نصرت الله شیفته، نوشته است:
مرحوم میرزا محمّد طاهر تنکابنى پس از تحمّل تبعید خانواده، مصادره اموال، اخراج از دستگاه قضایى و منع تدریس در حوزه هاى علمیّه و حذف حقوق دولتى، در یکى از روزهاى سال (1317 هـ . ش.) براى نویسنده درد دل کرد و گفت در این سالهاى آخر عمر از خداوند متعال تنها یک آرزو دارم که اگر یک روز از عمر من باقى مانده باشد سقوط رضا خان را از اریکه قدرت به چشم خود ببینم. که آرزوى آن حکیم رنجیده با هجوم متّفقین به ایران در سوم شهریور (1320 هـ . ش.) و تبعید رضا خان تحقق یافت و علاّمه تنکابنى در دو سه ماهِ آخرِ عمر خود پایان کار و فرا رسیدن دوران نکبت بار رضا خان میرپنج را دید و عاقبت سوء، غصب اموال و مستغلات خود و دیگران را که سرنوشت همه غاصبان و ستمگران است برأى العین مشاهده کرد و زبونى و اضطراب دیو را در کناره گیرى و استعفا از سلطنت ظالمانه در جراید همان سال خواند و سپس با وجدانى آسوده و ایمانى ثابت و راسخ به دیدار حقّ شتافت.([73])
بیمارى و رحلت
کاسه هاى گرم تر از آش که روزى به نام شاگردى میزرا طاهر تنکابنى کسب و کار و افتخار مى کردند براى خوش آمد ارباب خویش این مرد بزرگ را از کار تدریس معقول برکنار ساختند و به این اندازه آزردن خاطر مبارک ایشان راضى نشده بلکه از رفت و آمد میرزا طاهر به مدرسه سپهسالار ممانعت به عمل آوردند و در نتیجه این رفتارها روحِ میرزا را که با مصائب زندگى همواره در نبرد بود و خستگى را احساس نمى کرد، چنان پژمرده و افسرده کردند که در مقابل بیماریهاى مختصر دیگر تاب مقاومت نداشت.([74])
در اواخر پاییز سال (1318 هـ . ش.) میرزا طاهر تنکابنى به بیمارى سختى مبتلا گشت و بر اثر سه بار سکته متوالى، سمت راست بدنش دچار بى حسّى شد و توان حرکت از ایشان سلب گردید. پزشکان او را از مطالعه و تدریس منع کردند و این براى استاد غیر قابل تحمّل بود و پیوسته مرگ را از خدا مى طلبید.([75])
در اواخر آبان (1320 هـ . ش.) بیمارى او شدّت یافت و از منزل به بیمارستان نجمیه منتقل شد. در بیمارستان به دنبال عمل جراحى به ذات الرّیه (سرما خوردگى نادر) مبتلا شد و پس از یک شبانه روز تب شدید در ساعت هشت صبح روز جمعه، چهارده آذر ماه سال (1320 هـ . ش.) (پانزدهم ذیقعده، 1360 هـ . ق.) از گرفتاریهاى دنیوى رهایى یافت و از سراى غرور به سراى سرور شتافت.([76])
میرزا هنگام رحلت، هشتاد و یک سال داشت.
[1]. مکارم الآثار، ج 7، معلّم حبیب آبادى، ص 2301. تاریخ تنکابن، ص 420. مجله گلچرخ، سال سوم، شماره 10. مقاله به یاد حکیم از یاد رفته، حسن فقیه عبد اللهى، دیدار با ابرار، ج 35، ص 84.
[2]. گلشن جلوه، به اهتمام نگارنده، ص 161.
[3]. نخبگان علم و عمل ایران، سیّد مصطفى محقّق داماد، ص 15.
[4]. خدمات متقابل اسلام و ایران، استاد مرتضى مطهّرى، ص 619.
[5]. نخبگان علم و عمل در ایران، ص 339 و 338.
[6]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 609.
[7]. شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج 2، ص 185.
[8]. مجله یادگار، سال سوم، شهریور 1325، ص 77.
[9]. الذّریعة، ج 6، ص 141.
[10]. زندگینامه برخى از حکما، عرفا و متکلّمان، به قلم میرزا محمّد طاهر تنکابنى.
[11]. نخبگان علم و عمل، ص 17.
[12]. مجموعه آثار حکیم صهبا، حامد تاجى اصفهانى و...، ص 169.
[13]. گلشن ابرار، ج 4، مقاله نگارنده و نیز موسوعة مؤلفى الامامیه، جزء ثانى، ص 588.
[14]. مقدمه دیوان حاج میرزا ابوالفضل تهرانى، به اهتمام سیّد جلال الدّین محدّث ارموى.
[15]. گلشن ابرار، ج 4، مقاله نگارنده موسوعة مؤلفى الامامیة، جز ثانى، ص 588.
[16]. اختران فروزان ر ى و تهران، محمّد شریف رازى، ص 397.
[17]. چهره ,,,,ها در تاریخ نظام آموزش عالى حقوق و عدلیه نوین، عبّاس مبارکیان، ص 378.
[18]. گلشن جلوه، ص 163 و 162.
[19]. این کتاب تألیف عمر بن سهلان ساوى است.
[20]. میراث ماندگار (مجموعه مصاحبه ,,,,هاى سال اوّل کیهان فرهنگى)، ص 118 ـ 116. جشن نامه استاد مدرّس رضوى، زیر نظر ضیاء الدّین سجادى، ص 9. ,,,,
[21]. میراث ماندگار، همان، مصاحبه ,,,,هاى سال دوم، ص 53 ـ 52. نخبگان علم و عمل، ص 19.
[22]. آشناى عرشیان، از نگارنده، ص 63 و 62.
[23]. مردان بزرگ، سالنامه دنیا، ج 18، سال 1341، ص 85.
[24]. حکیم سبزوارى، زندگى آثار و فلسفه، غلامحسین رضا نژاد، (نوشین)، ص 212.
[25]. دوازدهمین سالنامه دنیا، سال (1355 هـ .ش.)، ص 94.
[26]. نخبگان ایران علم و عمل ایران، ص 19.
[27]. تاریخ عرفا، حکما و متاخرین صدر المتألّهین، منوچهر صدوقى سها، ص 99.
[28]. زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 5، ص 97.
[29]. ذکاء الملک فروغى و شهریور 1320، دکتر باقر عاقلى، ص 48.
[30]. مباحثى از تاریخ ادبیات ایران، بدیع الزّمان فروزانفر، ص 268.
[31]. سخن و سخنوران، همان، ص 365.
[32]. مکارم الاثار، ج 7، ص 2302.
[33]. دومین سالنامه دنیا، سال (1324 هـ .ش.)، ص 122.
[34]. همان، ص 173.
[35]. تاریخ حکما و عرفا و...، ص 74.
[36]. چهره ها در تاریخ نظام آموزش عالى حقوق و عدلیه نوین، ص 377.
[37]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 619.
[38]. مشاهیر رجال، به کوشش دکتر باقر عاقلى، مقاله نصرت الله امینى درباره میرزا طاهر تنکابنى، ص 219.
[39]. طبقات اعلام الشیعة (نقباء البشر فى القرن الرابع عشر) شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 3، ص 973.
[40]. ذکاء الملک فروغى و شهریور (1320 هـ . ش.)، ص 49 و 48.
[41]. تاریخ شهررضا، مسیح الله جمالى، ص 272 ـ 271.
[42]. افسانه زندگى، دکتر نصرةالله باستان، مجله یغما، سال 1344، شماره 208، ص 439 ـ 437.
[43]. مجله گلچرخ، شماره 10، تیر 1373، ص 52.
[44]. نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، ص 973.
[45]. گلشن جلوه، ص 168 و 167.
[46]. رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، علاّمه حسن زاده آملى، ص 209.
[47]. مشاهیر رجال، ص 220 ـ 219.
[48]. شریعه خرد، (یاد نگار کنگره نکوداشت منزلت علمى استاد محمّد تقى جعفرى)، ص 215.
[49]. در تهیه فهرست آثار میرزا طاهر تنکابنى از منابع ذیل کمک گرفته شده است: مکارم الاثار، ج 7، ص 2312 ـ 2300. / الذّریعة، ج 6، ص 285 ـ 284. / نخبگان علم و عمل در ایران، ص 49. 338. / مجموعه آثار حکیم صهبا، ص 172، / فرهنگ ایران زمین، ج 2. / مجله حوزه، شماره 6.
[50]. مشاهیر رجال، ص 220. / شرح حال رجال ایران، ج 2، ص 186. / تاریخ مشروطه ایران، ص 168.
[51]. رجال عصر مشروطیت، سیّد ابوالحسن علوى، به کوشش حبیب یغمایى و ایرج افشار، ص 71 ـ 70.
[52]. زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج دوم، ص 295.
[53]. مجله گلچرخ، سال سوم، شماره 10.
[54]. تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروى، ص 203.
[55]. نخبگان علم و عمل در ایران، به نقل از تاریخ تنکابن.
[56]. ایدئولژى نهضت مشروطیت ایران، دکتر فریدون آدمیت، ج 2، ص 122 و 121.
[57]. همان، ص 369.
[58]. نخبگان علم و عمل ایران، ص 26.
[59]. خاطرات و خطرات، مهدیقلى خان هدایت، ص 386. برکشیده به ناسزا، احمد سمیعى، ص 28.
[60]. گلشن جلوه، ص 164. / مجله راهنماى کتاب، سال شانزدهم، شهریور 1352 هـ . ش. شماره ,,,,هاى 4 و 5 و 6، ص 135. / چهره ,,,,ها در تاریخچه نظام آموزشى عالى حقوق و عدلیه نوین، ص 378.
[61]. ذکاء الملک فروغى و شهریور 1320، ص 20.
[62]. مقاله حسن فقیه عبد اللّهى درباره میرزا طاهر تنکابنى، مجله گلچرخ، سال سوم، شماره 10. لغت نامه دهخدا، ج 15310، ذیل محمّد طاهر.
[63]. زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 2، ص 295.
[64]. مجله اطّلاعات هفتگى، مقاله نصرت الله امینى، شماره 41، 5 دى ماه (1330 هـ . ش.)
[65]. مکارم الاثار، ج 7، ص 238.
[66]. برگهایى از تاریخ معاصر ایران، ج 2، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى، (بهار 1369)، ص 204 و 214 ، 217.
[67]. ذکاء الملک فروغى و شهریور، 1320، ص 249.
[68]. آشناى عرشیان، از نگارنده، ص 63.
[69]. مار در بتکده کهنه، ص 346.
[70]. نخبگان علم و عمل ایران، ص 34.
[71]. روزنامه اطّلاعات، 19 آبان ماه سال (1330 هـ . ش.) / روزنامه ایران، 15 آذر ماه 1321 هـ . ش. / تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکّى، ج ششم، ص 128 ـ 127.
[72]. گلشن جلوه، ص 167 ـ 166. / تاریخ تنکابن، حاشیه 2، ص 590. / خاطرات ابوالحسن عمید نورى. / مشاهیر رجال، ص 223.
[73]. مجله دانشمند، سال 21، تیر 1362، ص 145.
[74]. تاریخ بیست ساله ایران، ج 6، ص 125.
[75]. اطّلاعات هفتگى، شماره 41، 5 دى (1320 هـ . ش.)، مقاله نصرت الدّین امینى و نیز مقاله حسن فقیه عبد اللهى، مندرج در مجله گلچرخ، سال سوم، شماره 10.
[76]. داستان دوستان، محمّد على صفوت، ص 121، تاریخ عرفا و حکما...، ص 98.