اظهار عجز روشنفکران
«ملاقات در خانه حاج محمّد آقا نخجوانى روى داد. دو مرد با خصوصیّت چنان گرم صحبت شدند که حساب وقت را از دست دادند. در همین مجلس بود که فقید سعید به تقى زاده گفت: فکرى براى عفو خرده متجاسرین بکنیدگناهکاران بزرگ یا فرار کرده اند و یا اعدام شده اند.
بارى تقى زاده به نگارنده گفت: برادر بزرگوار شما پدیده اى است که من نظیر او را ندیده ام، یک دریا معلومات جدید را با ایمان و اعتقاد پیرزنان ساده دل در خود جمع دارد...[19]
تقى زاده مى گفت: «من در کسوت روحانیت کسى به جامعیّت حاج میرزا عبدالله آقا ندیده ام». پرفسور فرتیزمایر هنگام آمدن به تبریز همراه من به خدمت مرحوم مجتهدى رسید. ساعتى در محضرش بودیم، بعد از بیرون آمدن از منزل آن مرحوم گفت: «من در مصر بوده ام، با علماى تهران ملاقات هایى داشته ام، امّا آقاى مجتهدى را خیلى پرمایه و روشن یافتم.»
پور داود و مرحوم بدیع الزّمان فروزان فر که بنده همراه ایشان نیز در محضر مرحوم مجتهدى بودم، چه حضوراً و چه بعد از بیرون آمدن از محضرش در برابر فضل و ادب و روشنى آن مرحوم خاضع بودند. علماى تبریز هم بالاتّفاق مراتب فضل و علم آن فقید سعید را مى ستودندشاگردان نیز به قول دو تن از آنان همه دریافته بودند که فقط مجلس درس مرحوم مجتهدى بوده که آنان را حالى کرده است که اسلام دین عقل و علم و اخلاق است و هر چه خارج از حد عقل و شرع و قرآن باشد، ولو به ظاهر با سندى متواتر ربطى به اسلام ندارد و نباید در منابر و مجالس اسلامى عنوان شود.»[20]
در این مورد آیت الله سبحانى خاطره دیگرى دارد:
«به خاطر دارم که در تبریز تابستان بود یک عرب بغدادى با من مصادف شد و اظهار کرد که بغدادى است نامش خضر عباس الصالحى بود. کتابهایش را به من داد دیدم داستان نویس است. بهترین کار را در آن دیدم که وى را به پیش آقا میرزا عبدالله مجتهدى ببرم او را به منزل ایشان بردم و دو نفرى مشغول سخن گفتن شدند مرد بغدادى از مهیار دیلمى نام برد، خوب او بغدادى بود و مهیار هم در بغداد مى زیسته و علاقه اى به او داشت مرحوم آقاى مجتهدى قصیده اى از مهیار دیلمى براى او خواند این مرد خیلى تعجب کرد از اینکه در تبریز و در گوشه اى از ایران چنین شخصیتى وجود دارد آن عرب در هر بابى زد، مرحوم مجتهدى در آن باره چیزى گفت. از جمله درباره متنبى سؤال کرد ایشان بحثى درباره متنبى کرد اشعارى از او خواند و خصوصیاتش، مدح و ذم و... خلاصه در آن جلسه آنچنان این مرد شگفت زده شده که در این گوشه از ایران چنین مردى است که اینگونه در ادبیات عرب تسلط دارد همان زمان این مرد عرب در مجله الاخاء که در تهران منتشر مى شد مقاله اى نوشت با عنوان «آقا میرزا عبدالله الذى رأیته» و در آن خصوصیات آن مجلس را نوشت که در واقع چیزى نبود جز مصداق این شعر که: جهانى است بنشسته در گوشه اى... مرحوم آقا شرف الدین پسرى داشت ـ گویا هنوز زنده اند ـ به نام آقا سید عبدالله شرف الدین که در قم درس مى خواند. نامه اى به زبان فرانسه از لبنان برایش نوشته بودند. مى دانید که لبنان مستعمره فرانسه بود و زبان فرانسه در آنجا غالب بوده است این نامه را بردند نزد پزشک هاى بیمارستان نکویى که تحصیل کرده فرانسه بودند و آنان نتوانستند بخوانند، نامه را نزد آقا عبد الله مجتهدى آوردند. ایشان نامه اى که با دست نوشته شده بود، قلم را به دست گرفت و معناى هر کلمه را زیر آن نوشت. به همین دلیل بود که بسیارى که ایشان را مى شناختند ایشان را نه فقط به عنوان کسى که متنهاى فرانسوى مى خواند بلکه ایشان را متخصص در ادبیات زبان فرانسوى مى دانستند. وى انگلیسى را هم به خوبى مى دانستندگویا با زبان روسى هم آشنایى داشت. مقصود آنکه بسیار استاد بود زمانى هم سعید نفیسى بر سر یک مسأله در یکى از نشریات دانشگاه تبریز با وى به بحث پرداخت که محکوم شد تقى زاده همان موقع به نفیسى گفته بود که تو اصلاً نبایستى با چنین مردى در بیفتى.»[21]
حضور عالمانه در میان دانشگاهیان
«استادان دانشکده ادبیات تبریز بر آن شدند که مجله اى منتشر سازند. از آیت الله خواستند که عضویت هیئت تحریریه مجله را قبول کند وى با کمال میل تقاضا را پذیرفت. چند مقاله بى امضا و یا با امضاى مستعار عطارد در آن مجله نوشت. در معنى پیشوند PreوPro در زبان فرانسه و معنى صحیح آنها میان ایشان و سعید نفیسى مشاجره قلمى روى داد. نفیسى با اینکه در زبان فرانسه سخت استاد بود عقب نشست و به وساطت مرحوم استاد بدیع الزمان فروزان فرستون مشاجره در مجله بسته شد. یک وقتى ایشان در ملاقات با پروفسور احمد آتش گفت: در جوانى از درویشى مطلع شنیدم که هَتَل مَثَل ترکى اوشودوم ها اوشودوم که کودکان مى خواندند ریشه عرفانى دارد و مربوط به زمانى است که ترکان در آذربایجان سنى مذهب بودند. حل این معما سالها فکر مرا مشغول داشت. سه صفحه دراین باره نوشته ام. احمد آتش موضوع را جالب یافت و نسخه اى از آن را گرفت و رسید داد تا در ترکیه آن را بر دانشمندان عرضه کند. متأسفانه پروفسور ترک تقریباً بلافاصله پس از مسافرت از ایران وفات یافت. روزى با ایشان در این خصوص صحبت کردم. فرمود: آن تحقیق را به تو بخشیدم. آن را به نام خود در مجله اى به چاپ برسان، خوشبختانه آن سه صفحه تحقیق را دارم.»[22]
«سه جلد مجموعه مقالات تاریخى ماکولى مورخ بزرگ انگلیسى را خواند و پسندید. توصیه کرد شرح حال هامپدن آزادى خواه انگلیسى معروف را ترجمه کنم. فرمان مولا را اطاعت کردم و آن ترجمه را نیز دارم که خود ایشان در تاریخ نگارى در شرق و غرب از ماکولى استفاده کردند.
فقید سعید از جان و دل عاشق تدریس و تعلیم بود. هر چه اندوخته از علم و ادب داشت در طبق اخلاص مى نهاد با خوش رویى و مهربانى در اختیار فضلاى جوان مى گذاشت. در این امر بخل نمى ورزید استادان جوان دانشکده ادبیات تبریز اشکالات خود را از ایشان مى پرسیدند و غالباً جواب کافى مى شنیدند. اگر مطلب را نمى دانست صریحاً مى گفت نمى دانم، آنگاه به استاد جوان مى گفت: حالا بنشینیم و دو نفرى در مطلب تحقیق کنیم و به نتیجه برسیم. بعضى از آقایان به این موضوع اشاره کرده اند و بعضى نکرده اند. مرحوم دکتر هشترودى که چند روز پیش درگذشت، هنگامى که رئیس دانشگاه تبریز بود، مى گفت: دولت منزل آیت الله شعبه اى از دانشکده ادبیات ماست.»[23]
شادروان عبد العلى کارنگ که از محققین نامى آذربایجان از اعضاى جلسه ادبى عصرهاى سه شنبه در مورد او مى نویسند:
«آشنایى من با مرحوم آیت الله مجتهدى در سال 1331ش به عمل آمد. آقاى دکتر محمدجواد مشکور استاد و دوست بزرگوار بنده مرا در جلسه ادبى هفتگى خودشان دعوت کرد. اعضاى این جلسه آقایان: حمید حقیقى، نخجوانى، حاج میرزا جعفر سلطان القرایى، حاج سید حسن قاضى طباطبایى، دکتر یحیى ماهیار نوایى، دکتر محمد جواد مشکور و حاج میرزا محمدحسین یوسفى طباى (طباطبایى عدل) و مرحومان حاج میرزا على اکبر اهرى، حاج میرزا عبدالله آقا مجتهدى، حاج حسین آقا و حاج محمد آقا نخجوانى بودند. آقاى احمد ترجانى زاده و چند تن از دوستان نیز مانند آفتاب بهارى گاه گاه چهره اى مى نمودند و محفل یاران را به دیدار خود روشنى مى بخشیدند. این جلسه هفتگى تا مرداد ماه سال 1341 که مرحوم حاج محمد آقا نخجوانى بدرود زندگانى گفت، دایر بود و هر دانشمند ایرانى و خارجى که به تبریز مى آمد، یکى دو بار نیز در این مجمع شرکت مى کرد. در سال مزبور حوادث متواتر متعددى باعث پراکندگى جمع و پریشانى خاطر دوستان گردید. نخستین جلسه اى که من در آن شرکت کردم. در دولت منزل استاد قاضى طباطبایى بود. جلسه معمولاً از ساعت 5 بعد از ظهر شروع مى شود و در حدود ساعت 8 الى 30 / 8 پایان مى یافت و بحث غالباً در اطراف کتب خطى و چاپى، عربى و فارسى و احیاناً زبان هاى دیگرى در زمینه تاریخ و ادب ایران و اسلام که به تازگى به دست یا به نظر دوستان رسیده بود، دور مى زد. من مانند ماهى تشنه اى که در آب زلال افتاده باشد، آن شب از وجد و سرور سر از پا نمى شناختم و سر تا پا گوش بودم. واقعاً همه اعضاى مجلس، جز من بى بضاعت، مردان پرمایه و بافضلى بودند، اما در این میان مرحوم مجتهدى درخشندگى فوق العاده اى داشت. جلسات هفتگى هر چند بیشتر برگزار مى شد. تجلى این برترى بیشتر به چشم مى خورد. مردى عالم، متین، فروتن، صائب رأى، متقى، منصف، بردبار و مهربان بود.»[24]
«شادروان حاجى میرزا عبدالله آقا مجتهدى تمام دانش هایى را که یک مجتهد باید داشته باشد را داشت. به علاوه یک استعداد دیگر و آن ذوق بسیار لطیف و ظریف ادبى بود که از پدرش مرحوم حاجى میرزا مصطفى آقا و نیایش حاجى میرزا حسن آقا به ارث برده بود.
هوش سرشار، حافظه نیرومند و ذوق لطیف را اگر یک جاى گرد آورید، تصویرى از شادروان حاجى میرزا عبدالله آقا نقش مى بندد اگر شعرى به یکى از زبانهاى پارسى، ترکى، عربى، انگلیسى خوانده مى شد، مرحوم مجتهدى موارد قدرت و لطافت آن را نیک درمى یافت و یک به یک برمى شمرد. من در تمام عمر هنوز نمى توانم ده تن را نام ببرم به لطافت طبع و سلامت ذوق و سخن سنجى آن شادروان، گر چه هوش زیاد و ذوق ادبى کم و بیش در تمام خاندان مجتهدى به چشم مى خورد، ولى تمام افراد خانواده او را به بزرگى و سرورى مى ستایند و در این باره یک دل و یک زبانند.
محضر مرحوم مجتهدى محضر دوق و دانش و ادب بود. از آن اشخاص انگشت شمار بود که چون یکى دو ساعت در خدمتش باشیم، سبک بال و آسوده حال مى شویم...»[25]
«در انتخاب و تصحیح و چاپ کتب اسلامى مؤسسه فرانکلین تبریز، بنده غالباً با مرحوم آیت الله مجتهدى مشورت و از نظرشان استفاده مى کردم. نسخه اى از کتاب وحدت و تنوع در تمدن اسلامى گردآورنده فن گرونبام، ترجمه عباس آریان پور را به انضمام متن انگلیسى کتاب جهت مطالعه و اظهار نظر به خدمتش بردم. چند روز بعد فرمودند: «هم متن کتاب اشتباهاتى دارد و هم ترجمه اش»، لطفى نمود و چند روز بعد به خدمتش رفتم. اشتباهات را تذکر داد. تکمله و تصحیحى در محضرش تهیّه و به عنوان ملحقات به آخر کتاب افزوده شد. نسخه اى از آن را به مرحوم پروفسور ولادیمیر مینورسکى، ایران شناس معروف (استاد فقید دانشگاه لندن که وى نیز مقاله اى در همان مجموعه داشت) فرستادم. ضمن اعلام وصول کتاب، نظر مرحوم مجتهدى را تأیید و از فن گرونبام گله کردم که وى مطالب مرا درک نکرده و تصرف ناروایى در آن ها به عمل آورده است. به هر حال مطالعه این ملحقات مختصر وسعت اطلاع و سرعت انتقال و قدرت حافظه و احاطه شگرف مرحوم آیت الله مجتهدى را به تاریخ و ادب شرق و غرب به خوبى نشان مى دهد.»[26]
ارتباط صمیمى با امام خمینى«آقاى مجتهدى با امام هم خیلى محشور بود. در سال 1358ق در یکى دو سال پیش از سقوط رضاخان امام با آقاى لواسانى به تبریز مى روند و به خانه آقاى مجتهدى وارد مى شوند. در همین سفر امام به دیدن ارگ تبریز مى رود. یک بار هم من نشسته بودم. برادر آقاى مجتهدى نزد امام آمده بود و مى گفت که برادرم گفته است که از طرف من برو و دست حاج آقا روح الله را ببوس.
امام مى فرمود که: «میرزا عبدالله از نظر اطّلاع و از نظر فهم خیلى فوق العاده است.
همچنین امام مى فرمود: به ایشان گفتم که شما براى من ریاضیات بگویید، چون ریاضیاتش خیلى قوى بود و من براى شما فلسفه مى گویم. ولى هیچ کدام موفق نشدند. آنها سالیانى دراز با هم در محضر آیت الله حایرى هم بودند. خیلى با هم گرم بودند. یک سالى که ماه رمضان آقاى مجتهدى به قم آمدند، این جا شب ها با امام با هم بودند. خود امام به من گفت: من با آقا میرزا عبدالله روزى یک جایى مى رفتیم، این یک جایى مى ایستاد و مى گفت: اینجا یک بقالى بود، این بقال کجا رفته است؟ ما از آنجا جنس مى خریدیم. امّا من گفتم: من هیچ به یادم نیست.
آقاى مجتهدى ذهن خوبى داشت و تحلیل گر خوبى بود. مسائل سیاسى را تحلیل مى کرد. مسائل اجتماعى را تحلیل مى کرد و تحت تأثیر شعار قرار نمى گرفت. مشهور است که کاپیتولاسیون را هم ایشان براى امام شرح کرده بود.»[27]
مدافع ارزشهاى دینى
«روزى در بالاخانه اندرون محکمه داشت. دو تن از مالکان متنفذ هشترود مى خواستند یک دانگ ملک موروثى یکى از طلاب علوم دینى هشترودى را از دست او خارج کنند به عناوین و وسایل مختلفى که آن روزها در کشور معمول بود، متشبث شده بودند. آخر سر با تصویب خودشان حکمیت و داورى از طرف مقامات قضایى به مرحوم مجتهدى ارجاع شده بود. آن دو مالک سیّد روضه خوان و چرب زبانى را نیز با خود واسطه آورده بودند. مرحوم مجتهدى اولاً به آن سیّد پرخاش کرد و اجازه دخالت و صحبت نداد، ثانیاً با اقامه دلائل متقن متعدد حقّ را به طالب علم مظلوم داد و آن سیّد و همراهانش را با نهایت شهامت از مکافات دنیا و مجازات آخرت بر حذر داشت.»[28]
«همچنین در مراسم عقد یکى از دخترانش، اهل بیت چنین صلاح دیده بودند که جهت حفظ شئون خانوادگى میزان مهریه زیاد قید گردیده و در نکاح نامه قید شود که نصف کابین واصل و نصف دیگر در ذمّه داماد باقى است. وقتى مى خواستند صیغه عقد را جارى سازند، مرا احضار و از میزان مهریه سؤال فرمودند، جریان به شرح بالا معروض گردید. با این که پنجاه سال از عمرم مى گذشت و داراى شخصیّت اجتماعى و قضایى بودم، چنان مورد پرخاش و نهیب قرار گرفتم که بر جاى خشک شدم و با صداى بلند فریاد کشید که: مى خواهى براى خوشایند این و آن من راه فریب پیموده و از اوّلین لحظه وصلت پیش داماد دروغگو معرّفى شوم؟ مگر مهریه کم چه عیب دارد که باید به خاطر آن خود و دیگران را گول بزنم؟ پس به همان مهر المثل قناعت و عقد جارى گردید.»[29]
آیت الله میرزا عبد الله مجتهدى، در محیط خانواده پدرى مهربان و همسرى فداکار، براى اهالى محلّه چامنار تبریز هم محله اى نیکو و براى مردم تبریز همشهرى اى نمونه بود. به گفته اقوام و آشنایان، شیعه به تمام معنى بود و عشق و ارادت او به حضرت على(علیه السلام) و خاندان پاکش مثال زدنى بود. دورى از تظاهر و تزویر و تملق و چاپلوسى از دیگر ویژگیهایش بود. به گفته برادرش، استاد مسلم فقه و اصول بود به حدى که علماى قم و نجف به مقام شامخ علمى او معترفند. وى حوادث روز را تعقیب مى کرد و از
کسانى بود که نسبت به اوضاع مملکت بى توجه باشنداگر مى شنید که در ایران یا حتى دورترین نقاط دنیا کارى در راه پیشبرد اهداف اسلام و مخصوصاً تشیع صورت گرفته، از صمیم قلب خوشحال مى شد و در آن راستا هر کارى که از دستش بر مى آمد انجام مى داد.[30]