ویژگى هاى اخلاقى
بى هیچ اغراقى، یگانه دوران بود. مهربان، دلسوز، فداکار، خوش خلق و...[24] . در برخورد با مردم و مراجعین، از واژه عزیزم و فرزندم استفاده مى کرد[25]. با احترام خاص با اهل علم و طلاّب برخورد مى کرد. با این که با همگنان، دوستان و روحانیون بزرگ شهر، در عین احترام، بسیار عادى رفتار مى کرد و بر این باور بود که «بین الاحباب، تسقط الآداب» امّا هنگامى که طلبه جوانى به حضورش مى رسید، با احترام جلو پایش بر مى خاست و در برابر بزرگان، به تکریم و احترامش مى پرداخت.[26]
در مجالس و محافل، به همه سلام مى کرد و اگر جواب سلام به جمعیّت در مجلس و محفلى بزرگ از توانش خارج بود، یک روحانى خوشنام را در کنار خود، مسئول پاسخ دادن به سلام و عرض ارادت مردم مى کرد.[27]
از لحظه لحظه وقتش، به نیکى بهره مى گرفت یا در حال عبادت بود یا مطالعه یا تفکّر و یا در حال رفع مشکلات مردم[28].
در بر پا نمودن روضه اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، اهتمام خاص داشت. عرض ارادت به امام عصر(عج)، وى را بر آن داشته بود که حداقل در یکى از قنوت هاى شب در نماز جماعت مسجد، دعاى فرج را بخواند.[29]
ظلم ستیز بود و شجاع. مشى خدامحورانه و سلوک مخلصانه اش در عرصه اجتماع، موجب شده بود که خداوند به او گستره نفوذ کلامى عطا کند که موجب دلگرمى ابرار و رعب و وحشت اغیار گردد.
به فراخور معلومات و توانایى ها و قابلیت هاى ذاتى هر کس سخن مى گفت و هرگز نسخه اى را که براى یک فرد جاهل تجویز مى کرد، براى یک فرد آگاه و عالم کارساز و کارآمد، تجویز نمى کرد.
چنین رویکرد روانشناسانه با مخاطب خود با هر قشر و صنفى، چنان بود که برخى را در وهله نخست به اشتباه وا مى داشت.
یکى از ائمه جماعت تهران مى گوید: روزى به مسجدى در تهران وارد شدم شخصى نظامى را دیدم که با پوتین ارتشى مشغول نماز خواندن است. پس از پایان یافتن نمازش، نزد او رفتم و به او گفتم: نماز خواندن با پوتین اشکال شرعى دارد و شما باید براى اداى نماز، پوتین را از پایت درآورى اما او در جواب گفت: اجازه این کار را آیت الله سیّد على اصغر لارى به من داده است.
نامه اى به لار فرستادم و در آن از آیت الله سیّد على اصغر لارى پرسیدم: آیا شما اجازه نماز خواندن با پوتین را به این شخص داده اید.
آیت الله سیّد على اصغر لارى در پاسخ من نوشتند: این شخص پیش از آمدن به لار، اهل نماز خواندن نبود در چند مرحله که براى رساندن پیام هایى به منزل این جانب آمد، متوجه این مسئله شدم[30] و علت نماز نخواندنش را از او پرسیدم. او در جواب توضیح داد که من نظامى هستم و دائم در حال انجام خدمت بیرون آوردن مکرر پوتین، برایم امکان ندارد. (لازم به توضیح است که پوشیدن و بیرون آوردن پوتین ها آن زمان بسیار مشکل بود) به او گفتم: شما نماز بخوان حتى اگر با پوتین باشد. در هر حال، من او را نماز خوان کردم حال شما زحمت بیرون آوردن پوتینش را بکشید.[31]
او، بخشنده بود و سخاوتمند. هیچ فقیر و مسکینى را از در خانه خود دست خالى بر نمى گرداند حتى اگر لحاف و روکش فرزندش را نصف کند، یا النگوى شیشه اى همسرش را بفروشد و یا حلوا را از دهان فرزندش بگیرد و... .
دوست داشت فقرا هم مانند متمولین طعم غذاهاى لذیذ را بچشند. او چنان در این مسیر بخشنده بود که مباشر خود را مورد عتاب قرار مى دهد که چرا بخاطر کباب خوردن یک فقیر دیگر به او پول نمى دهى در خصوص بى احتیاطى در خرج وجوهات شرعى و اموال دیگران، کمال احتیاط را مى کرد و گاه مباشران خود را به خاطر عدم دقّت در صرف این اموال، مورد عتاب قرار مى داد.
«یکى از طلاب و اهل علم که مسئولیت پرداخت پول براى نماز و روزه استیجارى را برعهده داشت، ظاهراً پولى را براى خواندن نماز و روزه قضا به کسى پرداخت کرده بود که این فرد، از نگاه مرحوم آیت الله سید على اصغر، صلاحیت چنین امرى را نداشت. آقا از این امر به شدّت ناراحت شدند و با آن طلبه برخورد کردند و فرموده بودند که به چه حقى این وجه را به این فرد داده اید. آن روحانى مى گوید: من به منزل رفتم بین الطلوعین بود که کسى درب منزلمان را زد. درب را باز کردم، دیدم مرحوم آیت الله لارى است. مرا در بغل گرفت و از من عذرخواهى کرد و فرمود: دیروز عصبانى شدم دیدم دلشکسته شده اید، آمده ام از تو عذرخواهى کنم[32]».
مردى مهربان که به مرزى از شجاعت در سیر و سلوک اخلاقى و عرفانى رسیده بود که به خاطر عصبانیتى هر چند در مسیر حق، به درب خانه طلبه خود مى شتافت و متواضعانه از او حلالیت مى طلبید، در برابر آنانى که از قلم و قدمشان و یا سخنان صریح و تلویحشان، بوى اهانت به ساحت مقدّس معصومین(علیهم السلام) به مشام مى رسید، هرگز عقب نشینى نمى کردند.
آیت الله سیّد مجتبى موسوى لارى در خصوص ویژگى هاى فردى و اجتماعى پدر بزرگوارش مى گوید:
«آیت الله سیّد على اصغر لارى، در منطقه کوچکى زیست و عمرش را در آن جا به پایان رساند.
پدرم ویژگى هاى ممتازى داشتند در برابر ظلم و حق کشى، عکس العمل نشان مى دادند. لباس ساده تر و خشن تر از خدمتکاران مى پوشید. نسبت به ایتام، بسیار حساسیت به خرج مى داد. منزلى مجاور منزل خودمان را براى ایتام اختصاص داده بود و گروهى از یتیمان در آن جا نگهدارى مى شدند. اگر مى دید موى سر آنها بلند شده، آن را با ماشین اصلاح مى کرد و صورتشان را تمیز مى نمود. بیماران مستمند و فقیر را عیادت مى کرد و با دست خود به آنان غذا و دوا مى داد. مبارزات او بر ضد عوامل ظلم و فساد، بحث دیگرى است که در این مقال نمى گنجد. بالاخره در مجموع، داستان زندگى او و حتى نفوذ کلامش در مردم، حیرت انگیز بود.
یکى از چهره هاى بزرگ علمى کشور در جمله اى کوتاه ایشان را این گونه توصیف کرده است: او شخصیتى بود، ملاّ، شجاع و لطیف در حد مجردات».
مادرم درباره او نقل مى کند که ایشان مى گفت: من شبى که پول در خانه داشته باشم، آن شب خواب ندارم و قبل از خواب، بایستى حتماً آن را به اهلش برسانم. تمام پول هایى که به دست او مى رسید، سریعاً به مصرف اهلش مى رساند و تقسیم مى کرد و چیزى در خانه نمى گذاشت به طورى که گاهى به خاطر رفع نیاز از خدمتکاران منزل قرض مى گرفت و این در حالى بود که گاهى مادرم بقچه اسکناس را به زحمت گره مى زد ولى پدرم حتى از ساختن راه پله اى گلى براى پشت بام منزل خود امتناع مى ورزید نردبان چوبى داشتیم که همان را مى گذاشت پدرم بالا مى رفت. من هم که بچه بودم، براى خوابیدن از نردبان بالا مى رفتم سایر اعضاى خانواده از منزل دیگر به پشت بام مى رفتند.
خاطره اى که از ایشان به یاد دارم، هر روز صبح در محضرش تجوید قرآن فرا مى گرفتم در اتاق پذیرایى که مى نشست و به من تعلیم مى داد، فرش هایى بود یک روز وقتى که رفتم، دیدم به جاى آن فرش ها، حصیر پهن شده است. من از ایشان پرسیدم. ولى در پاسخ به من گفت: سئوال بیجا نکن از مادرم دلیل جویا شدم. گفتند: طلبه اى عروسى کرده است و چیزى نداشته، پدرم به او گفته که بیا و قالى هاى منزل ما را ببر و او هم آمده و تمام قالى ها را برده است. مى خواهم عرض کنم او این گونه بود در پشت پا زدن به دنیا[33]».