سید محمد مجاهد(ره)
متوفاى 1242 ق.
عنوان مقاله: پیشاهنگ جهاد
نویسنده: سید حمید میرخندان
در این نوشته گوشه هایى از زندگانى یکى از علماى متعهد و دلسوز که به سهم خود در تحولات سیاسى عصر خویش تأثیر گذار بوده بازگو خواهد شد. آیت الله سید محمد طباطبایى(معروف به سید مجاهد) عالمى دیگر از منادیان جهاد و دعوت کنندگان به عزت در برابر هجوم بیگانگان در عصر سکوت قاجار به شمار مى رود.
ولادت
وى در سال 1180 ق. در خانه یکى از سادات دانشور کربلا چشم به دنیا گشود. پس از گذشت سالها و رسیدن به سن تمییز رفته رفته دریافت که در چه خانواده اى نشو و نما یافته است بستگان نزدیک محمد همه از علما و دانشمندان زمان بودند. پدر بزرگ مادرى اش علامه محمد باقر بهبهانى(متوفى 1201 ق.) معروف به وحید بهبهانى فقیه برجسته و بى نظیر آن عصر بود. در دوران مرجعیت وحید بهبهانى جان تازه اى در کالبد حوزه درسى کربلا دمیده شد. حوزه کربلا در آن عصر به مرکز علمى جهان شیعه تبدیل گشت و شاگردان مکتب کربلا سلسله جنبانان علم و فقاهت در سراسر عالم تشیع شدند و در جاى جاى جهان اسلام، مشهد، کاشان، قم، کاظمین، نجف، کربلا، تبریز و هندوستان اقدام به تشکیل حوزه هاى علمى نمودند. دو پسر وحید بهبهانى (دایى هاى محمد) یعنى آقا محمد على طباطبایى و آقا عبدالحسین طباطبایى نیز از علماى ممتاز بودند.([1])
پدر محمد، آیت الله سید على طباطبایى با اینکه تحصیلات را دیر آغاز کرد اما خیلى زود مراحل مختلف علمى را پشت سر نهاده و به مرحله عالى قدم گذاشت واز شاگردان خاص و شاخص وحید بهبهانى گشت. حضور زود هنگام او در درس عالم برجسته اى چون وحید بهبهانى حکایت از هوش سرشار وى و توفیقهاى الهى در حق او داشت. وى در همین زمان تألیف کتاب فقهى اش «ریاض المسائل» را که اکنون نیز از متون فقهى مطرح و مورد توجه در حوزه هاى دینى است، تألیف نمود.([2])
و اما مادر محمد نیز از زنان دانشمند و فاضل بود. گفته شده که وى همسرش را در تدوین بخشى از کتاب ریاض المسائل یارى مى کرده است([3]). در آن هنگام بیش از یازده سال از عمر محمد نمى گذشت. از آنجا که در خانواده اى اهل علم و فضیلت پرورش مى یافت تحصیلات ابتدایى را به حسب ظاهر در این سنین تمام کرده بود و در همین ایام بود که قدم به مرحله جدیدى از زندگیش مى گذاشت.
تحصیلات سیّد
وجود کسان دانشمند و فرزانه در میان بستگان نزدیکش بر افکار و آرمانها و او تأثیر گذار بود. تعلیم و تربیت او تحت نظر پدرش آغاز شد و تا مراحل عالى ادامه یافت.
محمد گرچه توفیق حضور در مجلس درس پدر بزرگش وحید بهبهانى را نیافت لیکن از محضر شاگردان شاخص و برجسته وى بهره برد. علاوه بر پدرش از علامه بحرالعلوم(متوفى 1212 ق.) در نجف بهره جست و از علم و زهد و کرامات توشه هاى آسمانى برگرفت و به افتخار ازدواج با دختر آن عالم گرانقدر نائل آمد. امّا توفیق بهره بردن از آن بزرگ دیرى نپایید و علامه بحرالعلوم هفت سال پس از وفات وحید بهبهانى دیده از دنیا فرو بست.([4])
سید محمد در نجف اشرف چندى نیز از محضر فقیه توانا شیخ جعفر کاشف الغطا(متوفى 1228 ق.) بهره برد. شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره) در استنباط مسائل و فروع فقهى بسیار مسلط و توانا بود. وى فردى بسیار متواضع بود و علاوه بر ریاست دینى، پیشواى شجاع ملى نیز به شمار مى آمد. درک زمان و نیازهاى زمان نیز از خصوصیات شایسته کاشف الغطا بود. تألیف کتابى در ردّ اخبارى گرى و نیز کتابى در ردّ فرقه وهّابى بر همین اساس بود.([5])
سید محمد طباطبایى از اساتید خود تنها فقه نیاموخت، احساس مسئولیت در برابر مسائل اجتماع و شهامت نیز آموخت. پس از آن خود عالمى فاضل گشته بود که دیگر از تحصیل نزد استاد بى نیاز مى نمود. بعد از آن نیز آنچه بود گذشت زمان بود و غناى هرچه بیشتر علمى در رهگذر تحقیق و تدریس و تألیف. این فصل از زندگانى او به طور مشخص در اصفهان آغاز شد.
در سال 1216 ق. کربلا مورد هجوم وحشیانه وهّابیها قرار گرفت و بیش از سه هزار نفر از جمله بسیارى از علما کشته شدند. بخش اعظم بارگاه امام حسین(ع) و اماکن بسیارى مورد تخریب قرار گرفت و اموال مردم به غارت رفت. آنان پس از قتل و غارت و تخریب، شهر را ترک کردند([6]). این واقعه عمده موجب مهاجرت سید محمد طباطبایى به اصفهان شد.
در اصفهان
زمانى که سیّد محمد طباطبایى در اصفهان اقامت اختیار کرد حوزه اصفهان همچنان یکى از حوزه هاى معتبر جهان شیعه به شمار مى آمد و با حضور برخى از علماى تراز اول کربلا و شاگردان برجسته وحید بهبهانى یا تربیت یافتگان شاگردان او از رونق و اعتبار برخوردار بود. بزرگانى چون محمد اصفهانى تقى اصفهانى، محمد ابراهیم کلباسى، شیخ محمدحسین اصفهانى، سید محمد باقر شفتى معروف به «حجت الاسلام».
سیّد محمد طباطبائى در مدت ده سال اقامت در اصفهان در جوّ مناسب حوزه اصفهان تنها به تدریس و تألیف مشغول بود و از پذیرش دیگر مناصب چشم پوشیده بود. نقل شده است یکى از امورى که باعث شهرت سیّد محمد باقر شفتى از (مراجع بزرگ اصفهان) شد توصیف آیت الله سیّد محمد طباطبایى از وى بود. مى گویند از او پرسیده شد آیا سیّد محمد باقر شفتى مجتهد است؟ او در جواب گفت: «شأن او بالاتر از آن است که من او را تأیید کنم، بلکه از او بپرسید که آیا سیّد محمّد مجتهد است یا نه.([7])»
مجلس درس او بسیار مورد استقبال و توجه دانش پژوهان حوزه اصفهان قرار داشت. آنگاه که تألیف کتاب «المفاتیح فى الاصول» خود را آغاز نمود قبل از آنکه تألیف کتاب به اتمام رسیده باشد فصلهاى مختلف آن نزد طلاب و فضلا دست به دست مى گشت و از آن رونویسى مى کردند.([8])
باید گفت سیزده سال اقامت آیت الله سیّد محمد طباطبایى در اصفهان سالهاى تعمیق نظرات علمى و غناى فقهى از رهگذر تحقیق، تألیف و تدریس بود.
شاگردان
او از اساتید برجسته حوزه کربلا و اصفهان به شمار مى آمد، به گونه اى که همه علما در مجلس درس او حاضر مى شدند. بیانى زیبا و شیوا داشت و مسایل پیچیده و مطالب دقیق را به بهترین شیوه بیان مى کرد، به طورى که هرکس حتى افراد مبتدى، درس او را مى فهمیدند.([9])
برخى از شاگردان سید که از خرمن دانش او بهره ها جستند از این قرارند:
1 - سید ابراهیم موسوى قزوینى معروف به صاحب کتاب ضوابط (متوفى 1262 ق.)
2 - مولى محمد صالح بزغانى (متوفى 1283 ق.)
3 - ملا محمد نورى
4 - ملا حسن یزدى (متوفى بعد از 1242 ق.)
5 - شیخ احمد کرمانشاهى (متوفى 1235 ق.)
6 - ملااسد الله بروجردى (متوفى 1271 ق.)
7 - ملا صفر على لاهیجانى (متوفى قبل از 1264 ق.)
8 - شریف العلما مازندرانى (متوفى 1264 ق.)
9 - سید شفیع بروجردى (متوفى 1280 ق.)
تألیفات
آثار قلمى او که از تتبع و بررسى نظرات دیگران آکنده است به این شرح است، دو تألیف عمده ایشان در اصول فقه و فقه که اولى «المفاتیح فى الاصول» و دیگرى «المناهل فى فقه آل الرسول» مى باشد.
«الوسائل الى النجاة» در اصول فقه، «اصلاح» در فقه که به صورت ذکر فتوا و رساله عملیه وى بوده و تلخیصها و ترجمه هاى متعددى به فارسى داشته است. «جامع الاخبار» در فقه که به منزله دایرة المعارفى در زمینه فقه شیعه بوده است، «الجهادیه» رساله اى در زمینه احکام جهاد و نیز «مشکوة الجهاد فى ترجمة مصابیح الجهاد» در زمینه جهاد و احکام آن.([10])
زعامت
آیت الله سید محمد طباطبایى سال 1232 ق. درپى وفات پدربزرگوارش به کربلا بازگشت در حالى که غم از دست دادن پدرى که سالها در جوار افاضه اش بالیده بود بر دلش سنگینى مى کرد.
پس از گذشت روزها رفته رفته گذشت زمان بر داغ از دست دادن پدر مرهم مى نهاد و نیازها و مسائل زمان که از سوى مردم ابراز مى شد وى را به بازگشت به فعالیت و قبول مسؤولیتهاى جدید وادار مى کرد.
پس از چندى به کاظمین شهر امام کاظم(علیه السلام)و امام جواد(علیه السلام) مهاجرت کرد و در آن شهر مقدس اقامت کرد. در حالى که مقام مرجعیت جهان تشیع را بر عهده داشت.
عزم جهاد
در دوران زعامت آیت الله سیّد محمد طباطبایى دوره دوم جنگ ایران و روسیه آغاز گردید و روحانیت به زعامت آن فقیه گرانقدر در آن نقش مؤثر را به عهده داشت و به همین سبب نیز ایشان به آیت الله مجاهد شهرت یافت.
دوران سلطنت فتحعلى شاه که بخشى از آن معاصر با زندگانى آیت الله مجاهد بود یکى از حساس ترین و بحرانى ترین مراحل تاریخ ایران و جهان محسوب مى شود. در آن زمان در میان دولتهاى قدرتمند جهان رقابت شدیدى در دست یابى به مناطق آسیا و آفریقا شروع شده بود. این سیاست از سوى دول قدرتمند «سیاست مستعمراتى» نام گرفته بود. نقش ایران در آسیا به موجب رابطه با اهمیتى که باهند زرخیز داشت از اهمیت خاصى برخوردار بود واز این رو ایران در آغاز عصر سیاست استعمارى در میدان رقابت قدرتهاى استعمارى قرار داشت.([11])
پس از جنگهاى دوره اول ایران و روسیه و شکست ایران در سال 1228 ق. پیمان متارکه جنگ موسوم به عهدنامه گلستان بین ایران و روسیه به امضا رسید و به موجب آن، دربند، باکو، شیروان، قراباغ و قسمتى از خاک ایران جدا و به روسیه ملحق شد و دولت ایران از هر گونه ادعایى نسبت به گرجستان و داغستان و مینگرلى و آبخازى صرف نظر کرد.([12])
اما در اثر تعیین نشدن خط مرزى بین دو کشور، بار دیگر از سوى روسها اختلافات بروز کرد و مساعى عباس میرزا ولیعهد فتحعلى شاه، که از آغاز جنگهاى دوره اول در آذربایجان فرماندهى جنگ را به عهده داشت، نیز براى تعیین مرز به جایى نرسید. مذاکرات در این باره بى نتیجه بود و قواى روسیه دراثناى جنگ ایران و عثمانى(1236-1238 ق.) به فرماندهى ژنرال یرمولف از فرصت استفاده کرده، قطعه هایى از خاک ایران را در بالغ لووگوگجاى تصرف کردند. اما از آنجا که روسیه به جنگ با فرانسه مشغول بود تحرکات شدیدى از سوى روسها صورت نمى گرفت و صلح سیزده ساله اى (از عهدنامه گلستان تا آغاز جنگهاى دوره دوم) بین ایران و روسیه به وجود آمد. در طى این سالها فتحعلى شاه بارها سعى کرده بود از طریق مسالمت آمیز مناطق اشغالى ایران را باز پس بگیرد اما دولت مقتدر و زورگوى روسیه از این امر خوددارى مى کرد. در سال 1241 اخبار ناگوارى تهران را برآشفت. روسها محصولات زراعت کاران اهالى مناطق اشغال شده را به اجبار از آنان مى گرفت. روسها مسلمانان را مجبور مى کردند که کودکان خود را به مدارس مسیحى بفرستند. آنان به مساجد و قرآن اهانت مى کردند و اهالى مسلمان را از هر جهت در تنگنا قرار داده بودند.
اهالى مناطق اشغالى با ارسال نامه اى به مرجع دینى زمان آیت الله سید محمد مجاهد وضع خود را تشریح کرده و از او خواستند که فکرى به حال آنها بکند.([13])
از سوى دیگر عباس میرزا نیز توسط برخى از نزدیکان خود آیت الله مجاهد را از وضعیت موجود مطلع کرد و از وى استمداد نمود.([14])هدف عباس میرزا از این کار جلب نظر مرجعیت شیعه و آنگاه وادار کردن شاه به مقابله با تجاوزات و تعدیات قواى روس بود. همان گونه که شاه و ولیعهدش در جنگ دوره اول نیز از علما استمداد کردند.
در آن برهه، علما از جمله آیت الله سیدعلى طباطبایى، (پدر آیت الله مجاهد) و شیخ جعفرکاشف الغطا نیز به دعوت حکومت ایران پاسخ مساعد دادند و با نوشتن رساله هاى جهادیه و ترغیب مردم به جنگ با نیروهاى روسیه، حیاتى تازه به قواى ایران بخشیدند. در آن حال نیز چشم امید وطن دوستان و دین خواهان به کاظمین دوخته شده بود. در چنین موقعیتى آیت الله مجاهد دیگر علما را از وقایع مطلع کرد و همه در صدور فتواى جهاد علیه روسیه متفق شدند.
پس از آن وى با ارسال نامه هایى به فتحعلى شاه از او خواست تا جلو ظلم و تعدى قواى روس را بگیرد که اگر او این کار را نکند خود براى آن قیام خواهد کرد.([15])
شاه به موجب نفوذ شخصیت مذهبى و وجهه مردمى آیت الله مجاهد که حتى تاج و تخت او را تحت الشعاع خود قرار مى داد مجبور به پذیرفتن نبرد شد. او دو راه در پیش روى خود مى دید: رویارویى با ملت یا جنگ با روسیه.([16])
پس از صدور فتواى جهاد آیت الله مجاهد به همراه جمعى از علما و طلاب به ایران مهاجرت کرد و در تهران علما را به پایتخت دعوت نمود. به دنبال این دعوت علما در تهران گرد آمدند و در جنگ با روسیه متفق گردیدند. حضور روحانیت به رهبرى آیت الله مجاهد شور و جنبش همگانى و زایدالوصفى را در ایران موجب گشته و نیروهاى عظیم مردمى را از سراسر ایران گرد آورده بود.
پس از آمادگى و اعزام نیروها آیت الله مجاهد و جمعى از علما از جمله آیت الله محمد جعفراسترآبادى، ملا محمد تقى برغانى، میرزاعبدالوهاب قزوینى، ملا احمد نراقى، سید نصرالله استرآبادى، سید محمد قزوینى، سید عزیزالله مجتهد طالشى و آخوند ملا محمد مامقانى به تبریز مهاجرت کردند.
جنگهاى دوره دوم ایران و روسیه بدون اعلان رسمى شروع شد. در عوض نیروهاى ایران در سه هفته موفق شدند اغلب نقاطى را که به موجب عهدنامه گلستان به روسیه تسلیم شده بود به کمک اهالى محل باز پس بگیرند.
اما فتحعلى شاه که در آن هنگام در چمن سلطانیه (مرکز فرماندهى نیروهاى ایران در نزدیکى تبریز) اردو زده بود با عجله تصمیم گرفت از فتوحاتى که نصیبش شده بود، استفاده کرده، هرچه زودتر با روسها صلح کند. ولى سفیر ویژه وى حتى موفق به ورود به خاک روسیه از مرز قفقاز نشد و پس از چند ماه سرگردانى در کشور عثمانى و لهستان، و تقاضاى میانجیگرى از اتریش و لهستان بدون نتیجه به ایران بازگشت. مشکل اصلى و عمده اى که در این زمان وجود داشت این بود که فتحعلى شاه به دلیل بى کفایتى و دون همتى قصد جنگیدن نداشت.
فرجام جنگ
اولین شکست فاحش نیروهاى ایران در 23 صفر سال 1242 در حوالى گنجه صورت گرفت. این شکست در اثر اشتباهى جزئى در سپاه ایران به وقوع پیوست.([17]) پس از آن به فاصله کمى، دربند و گنجه بار دیگر به دست روسها افتاد یک ستون از سربازان روسى از رود ارس عبور کرده، و به طرف تبریز روانه شد. اما عباس میرزا توانست به زحمت بسیار در اول جمادى الاخر 1242 ق. روسها را به آن سوى ارس براند.
فتحعلى شاه پس از گذشت کمتر از دو ماه از این وقایع به جنگ پشت کرد و به تهران بازگشت. در واقع آهنگ عقب نشینى و شکست از طرف شاه زده شده بود.
روحانیون در طول این مدت در جبهه هاى جنگ حضور داشتند و محل ثابت استقرار آنان در تبریز بود. لیکن برخى افراد مغرض و نادان پس از شکستهاى اولیه نسبت به آیت الله مجاهد، جسارت به گردن را آغاز کردند.
بى گمان تبلیغات پنهان عمّال شاه و دربار، که از ابتدا با جنگ موافق نبودند در این امر بى تأثیر نبود. شاه پس از اینکه در تبریز به دیدار علما رفته بود جبهه هاى جنگ و حامیان راستین مملکت و حافظان حقیقى اسلام و ایران را رها کرد و این امر بر جرأت مخالفان و نادانان افزود.
بانگ رحیل
سید محمد مجاهد همچنان در تبریز ماند اما پس از چندى دچار سوء هاضمه سختى گردید و مجبور به ترک تبریز شد. در طول راه در شهر قزوین نیز مظلومانه مورد اسائه ادب جاهلان و آماج توهین و تمسخر نا اهلان قرار گرفت. وى در 13 جمادى الثانى 1242 ق. در شهر قزوین در اثر همان بیمارى، در اوج مظلومیت و اندوه چشم از جهان فرو بست و پیکر مطهرش به کربلا انتقال داده و در آنجا به خاک سپرده شد و بارگاهى بزرگ بر مزار او بنا گردید که اکنون نیز وجود دارد.
پس از وفات آیت الله مجاهد تا یک سال دیگر جنگ ادامه داشت. آنچه که در این مدت مشخص گردید کارشکنیها و سهل انگاریهاى شاه در جنگ بود.
وى از ارسال کمک مالى به عباس میرزا خوددارى مى کرد و مى گفت مخارج جنگ باید از مالیات آذربایجان تأمین شود. این در حالى بود که روسها نیز از اختلاف شاه و ولیعهد مطلع شده بودند. تحرکات جدید روسها و ضعف مالى سپاه ایران و به تبع آن تقلیل نیروهاى ایرانى باعث شد که پس از هشت روز جنگ خونین، ایروان به دست ژنرال پاسکویج فتح گردد و به این ترتیب سراسر زمینهاى ماوراى رود ارس به دست روسها افتاد. آنگاه تبریز نیز در سال 1243 ق. بدون زحمت به تصرف نیروهاى روس درآمد. سپس روسها به منظور اعمال فشار بیشتر براى پذیرش شرایط خود از سوى ایران، اردبیل و آستارا را تصرف کردند و آماده حمله به تهران شدند.
عاقبت عباس میرزا که از سوى روسیه تهدید به رسمیت نشناختن ولیعهدى و ناامید و از ادامه جنگ شده بود با وساطت انگلستان در پنجم شعبان 1243 ق. (دهم فوریه سال 1828 م) عهدنامه ترکمنچاى را با دولت روسیه به امضا رساند.
به موجب عهدنامه ترکمانچاى سراسر اراضى آن سوى رود ارس ملحق به روسیه گردید و امتیازات دیگرى نیز به آن دولت واگذار گردید.([18])
اکنون با گذشت نزدیک به دو قرن از آن واقعه تلخ، حقیقت از میان ابرهاى تزویر و ریا سر برآورده و واقعیت روشن گردیده است گرچه آن روز مقام آیت الله مجاهد را پاس نداشتند و منزلت او را حرمت ننهادند. خداوند او را رحمت کند و به نیت پاکش اجر صابران و مجاهدان عنایت فرماید.
[1] - درباره وحید بهبهانى (ره) و فرزندانش مى توانیدبه کتاب وحید بهبهانى، على دوانى، انتشارات امیرکبیر مراجعه کنید
[2] - قصص العلما، میرزا محمد تنکابنى، انتشارات علمیه اسلامیه، ص175 به بعد, اعیان الشیعه، محسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، قطع رحلى، ج8، ص314, فوائدالرضویه، شیخ عباس قمى، انتشارات کتابخانه مرکزى، ص324.
[3] - وحید بهبهانى، ص259.
[4] - همان، ص178 به بعد.
[5] - همان، ص195.
[6] - همان، ص340.
[7] - قصص العلماء، ص143.
[8] - روضات الجنات، محمد باقر موسوى خوانسارى، ج7،ص145، انتشارات اسماعیلیان.
[9] -الروضةالبهیه فى طرق الشفیعیّة، شفیع بروجردى،احوال آقاسید محمد، چاپ سنگى.
[10] -الذریعه الى تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 20، ص 212 و ج 22، ص 353، دارالاضواء.
[11] - تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران در دوره معاصر، سعید نفیسى ،ج1، ص77، مؤسسه مطبوعات شرق.
[12] - تاریخ روابط خارجى ایران، عبدالرضا هوشنگ (بدوى)، ص 223، انتشارات امیرکبیر.
[13] -الروضةالبهیه، احوال آقا سید محمد، صاحب مفاتیح.
[14] - ناسخ التواریخ، سلاطین قاجاریه، محمد تقى سپهر، ج1، ص357، انتشارات کتابفروشى اسلامیه
[15] - اعیان الشیعه، ج9، ص443.
[16] - روضةالصفا، رضا قلیخان هدایت، انتشارات ج8، ص642، کتابفروشى مرکزى.
[17] - آهنگ سروش، محمد صادق مروزى، گرد آورنده حسین آذر، ص248 به بعد, تاریخ روابط خارجى ایران، ص232, ناسخ ,التواریخ, روضة الصفا.
[18] - تاریخ روابط خارجى ایران، ص236.