اشاره
روستاي نجم آباد ـ كه مركز دهستاني به همين نام در بخش تنكمان شهرستان نظرآباد است- قديميترين روستاي مسكوني اين شهرستان و يكي از بزرگترين دهستانهاي استان تهران[1] به شمار ميرود.[2] اين روستاي خوش آب و هوا در قرون اخير فقيهان و عالمان برجستهاي را به مملكت شيعه مذهب ايران تقديم كرده است كه معروفترين و بيشترين آنها از خاندان نجم آبادي برخاستهاند.
اوايل سلطنت سلسلهً قاجاريه در روستاي نجم آباد، استاد باقر نامي كه پيشهاش آهنگري بود- روزگار را با عرق جبين و كدّيمين ميگذرانيد؛ وي داراي دو فرزند پسر به نامهاي «ابراهيم» و «مهدي» بود. پس از فوت استاد باقر آهنگر، دو پسر كه تازه سن نوجواني را آغاز كرده بودند، به پيروي از پدر در همان دكان آهنگري تحت كفالت عموي خويش تن به زحمت پيشهً آهنگري دادند. از آنجايي كه هر دو برادر اشتياق به تحصيل علوم مذهبي داشتند، پس از چندي روانه شهر قزوين شدند و در اندك زماني در درس و بحث حوزوي پيشرفت نماياني كردند و سپس جهت ادامه تحصيل، قزوين را ترك گفته و راهي اصفهان شدند. در اين سفر برادر بزرگتر كه به «آخوند ملا ابراهيم» معروف شده بود، پس از جامعيت در علوم معقول و منقول خود را از تحصيل به طريقة شاگردي بي نياز يافت و به اتفاق برادر كوچك خود به قزوين بازگشت و برادر را كه مختصري از مراتب علمي را طي كرده بود، جهت ادامهً تحصيل منقول به عتبات عاليات روانه ساخت و او چون بعدها علاوه بر تكميل تحصيل به زيارت بيت الله الحرام نيز توفيق يافت به نام «حاجي ملا مهدي» معروف شد.[3]
از نسل اين دو عالم وارسته ميتوان حدود بيست و پنج عالم ديني برجسته را در تاريخ شيعه شناسايي نمود كه يكي از سرآمدان آنها «آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي» ميباشد.
جدّ بزرگوار
جدّ بزرگوار وي، مجتهد مبارز دوران قاجاريه «شيخ هادي نجم آبادي» ميباشد. وي يكي از مجتهدان روشنگر، نوگرا، منتقد استبداد قاجار و از دوستان نزديك مرحوم «سيد جمال الدين اسدآبادي» بود.[4] او صاحب كتاب معروف «تحرير العقلاء» ميباشد كه در اين كتاب تاريخ مختصري از رسالت پيامبران را از حضرت ابراهيم (علیه السلام) تا حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بيان نموده و در لابلاي اين نوشته تاريخ گونه، حكايتهايي نقل كرده و انديشههاي مذهبي و فقهي خود را بيان داشته است.
تحرير العقلاء در عين حال داراي جهت گيري واحد و هدف مشخصي است كه همان پيرايش فرد ميباشد. شيخ هادي در اين كتاب كوشيده است اوضاع مسلمانان و بيشتر ايرانيان را مورد نقد و بررسي و تحليل قرار داده، عوامل انحطاط را نشان دهد و سرانجام راهحلهايي كه به نظر او ميرسيده عرضه كند. تحرير العقلا به فارسي و با نثري روان و استوار نگارش يافته است.[5]
آقا شيخ هادي در طول زندگي خود خدمات اجتماعي بسياري را براي مردم به انجام رساند. وي به تأسيس مدرسه، دارالايتام، بيمارستان، داروخانه و مسجد علاقهً مفرطي نشان ميداد. بناهاي جديدي كه به تشويق و حمايت وي برقرار گرديده، بسيارند كه از بين آنها ميتوان به آغاز ساخت بيمارستان وزيري،حضور موثر در تأسيس دارالايتام براي سرپرستي و تعليم شبانه روزي كودكان بي سرپرست، احياء مزرعهً صحّت آباد، تشويق و حمايت از ميرزا يحيي دولت آبادي براي تأسيس مدرسهً سادات و... اشاره نمود.[6]
پدر ميرزا ابوالفضل
او فرزند برومند مرحوم «شيخ محمد تقي مجتهد» است. آقا شيخ محمد تقي، پسر ارشد مرحوم شيخ هادي (1273-1342ق) پس از فوت پدر، امامت و مدرسي مسجد و مدرسهً حاج شيخ هادي (ميرزا عيسي) را بر عهده گرفت.[7]مسجد و مدرسه شيخ هادي هم اكنون در خيابان وحدت(پارك شهر) واقع است. اين مدرسه به همت ميرزا عيسي وزير و برخي ديگر از مريدان حاج شيخ هادي ايجاد شد و مديريت آن بر عهده شيخ هادي بود. در اين مدرسه بزرگان بسياري كه در مشروطه نقش داشتند، تربيت شدند. مير سيد محمد طباطبايي از رهبران مشروطه تهران، علي اكبر دهخدا، علامه قزويني، جهانگير شيرازي و رفيع بامداد تعدادي از تربيت يافتگان اين مدرسه هستند.
تولد ميرزا
حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي در سال 1317ق در خانوادهاي علمي و مذهبي در شهر تهران ديده به جهان گشود. در اوان زندگي رو به علم و دانش آورد و دروس مقدمات علوم عربي را در مدرسهً جدش شيخ هادي نجم آبادي در محلهً «سنگلچ» آغاز نموده و به فراگيري دروس سطح، در خدمت مرحوم پدرش و «حاج شيخ مسيح طالقاني» ـ كه از بزرگان مدرسهً مروي تهران بوده- پرداخت. شيخ مسيح طالقاني از علمايي بود كه شاگردان بسيار پرورش داد. وي در 1273ق در كرهرود طالقان ديده به جهان گشود و پس از تحصيلات، در شمار علما و مدرسين مشهور مدرسه مروي محسوب مي شد. ميرزا عبدالله سعيد تهراني، شيخ مرتضي زاهد(حمام گلشني)، آيت الله ميرزا محمد تقي آملي و علامه شيخ ابوالحسن شعراني از شاگردان اين عالم نامورند. اين دانشمند پرهيزكار پس از سالها تدريس و انجام خدمات اجتماعي و عمراني در سال 1327ق از دنيا رفت و در ابن بابويه كنار مزار فيلسوف شهير ميرزا ابوالحسن جلوه زوارهاي مدفون گشت. ميرزا ابوالفضل از اين شخصيت بهره علمي برد و پس از فراغت از دورهً سطح به فراگيري علم معقول روي آورد. وي علم معقول را به قدر معمول از محضر اساتيدي مانند «حاج فاضل عراقي» در مدرسهً «سيد نصرالدين» و «حاج ميرزا سيد محمد فاطمي قمي» آموخت. سپس فقه و اصول را در محضر «آسيد محمد تقي تنكابني» كه مردي فاضل و متقي و از محققين و مدرسين علماي عصر بود ادامه داد.[8]
سفرها
در سال 1342ق پدر بزرگوار ميرزا ابوالفضل نجم آبادي يعني آقا شيخ محمد تقي مجتهد، دار فاني را وداع گفت. وي پس از وفات پدر به قصد حجّ بيت الله الحرام از تهران خارج شد. در آن سال مراسم حج و سفر حاجيان نسبتاً طولاني شد و همين امر سبب شد تا ميرزا ابوالفضل – كه علاقه وافري به تقريب مذاهب داشت- سفري تحقيقي به حجاز داشته باشد و از نزديك با جماعت اهل سنّت به بحث و گفتگو بنشيند. اما در محاوراتي كه با اهل تسنن پيدا كرد، خيلي زود مأيوس گشته و متوجه شد كه آنها به قدري از شيعه و تفكرات شيعي دور نگه داشته شدهاند كه اصولاً شيعه را غيرمسلمان ميدانند. خود وي در اين رابطه چنين نگاشته است:
«انديشهاي كه ساليان دراز در سر اغلب مسلمانان روشن ضمير بوده اين كه: تفرقه و پراكندگي را از ميان فرقههاي مسلمانان – به خصوص شيعه و سني- برداشته، و رشتهً الفت و مهر را جايگزين آن نمايند. اينجانب نيز اين فكر را در سر داشتم تا اينكه در سال 1342ق مطابق با 1302ش به سفر حج مشرف شدم. در همين سال در صدد بودم كه از آداب و روش ديني و عادي مردم سرزمين حجاز و عموم اهل سنت آگاه شوم، تا نظر و باور آنان را نسبت به جامعهً شيعه به دست آورم.
از حسن اتفاق در آن سال -خواه ناخواه- مراسم حج و سفر حاجيان نسبتاً طولاني شد...من نيز وقت را مغتنم شمرده و با مردم نواحي مختلف حجاز و همسفراني كه رفيق راه [و اغلب سنّي] بودند، مأنوس گشته و با طرح دوستي، كم و بيش صحبتهاي مذهبي به ميان ميآوردم...خلاصه، در اين مدت كوتاه با مردم حجاز و با روحيه و احوال تودهً سني - كه عقايد غريب و عجيبي نسبت به گروه شيعه داشتند- آشنا گشتم. آري، آنان به قدري فرقهً حقه شيعه را از مسلماني و دين بر كنار ميدانند كه به وصف در نيايد؛ ميتوان گفت: ديد آنها نسبت به شيعه- چه در اصول و چه در فروع- بدبينانه و آنان را به طور كلي از شريعت اسلام به دور ميشمارند. راستي، آن نگاه خصمانهاي كه آنان نسبت به شيعه دارند، هرگز نسبت به يهود و نصارا ندارند(!!)...»[9]
ميرزا ابوالفضل هنگام بازگشت از حج به كشورهاي لبنان، سوريه، فلسطين و مصر سفر ميكند. ليكن ديدگاه مردم اين نواحي را نسبت به شيعه همانند مردم حجاز ميبيند و مينويسد:
«لكن بدبختي اين كه در قسمت دين بسيار سطحي فكر ميكنند و مانند مسلمانان حجاز و اعراب بياباني خشك و متعصب هستند، و نسبت به جامعهً شيعه بدبين بوده، به طوري كه آنها را هم كيش خود نميدانند...»[10]
البته ميرزا ابوالفضل عامل اين اشتباه و بدبيني اهل سنّت را بزرگان قوم و سران روحاني اهل سنت مآبها ميداند و معتقد است كه آنها شيعه را براي مردمانشان بد و زشت و بت پرست و مشرك معرفي نمودهاند.[11]
او پس از مصر به نجف اشرف مشرف شده و در آنجا براي مبارزه با اين پراكندگي و بدبينيها نسبت به ترجمهً كتاب گران سنگ «المراجعات» كه توسط علامه «سيد شرف الدين موسوي عاملي»[12] نوشته شده، ميپردازد. علاوه بر اين، ميرزا ابوالفضل در مدت اقامتش در نجف به ادامه تحصيل و تكميل دانش خويش اهتمام ميورزد. وي در دروس فقه و اصول اساتيد بزرگواري چون آيات عظام: «ميرزاي نائيني» و «آقا ضياء الدين عراقي» شركت كرده و بيشتر درسهاي فقه و اصول آنان را به رشتهً تحرير درآورد و تقريرات دروس فقهي آنها را از عبادات تا سياسات، و مباحث اصولي را به صورت مسودّه و مبيضّه في الجمله به نظر آن بزرگواران رسانيد و آنان صحّت متانت آن مكتوبات را تصديق فرمودند؛ علي الخصوص مرحوم آيت الله نائيني كه در اجازهً مفصلي، از ايشان اظهار رضايت نموده و او را مورد لطف خويش قرار داده است.[13]
اجازه ميرزاي نائيني به نجم آبادي
آن مرحوم چندين اجازه اجتهاد و روايت از بزرگان دين داشت كه در اينجا متن اجازه مرحوم آيت الله ميرزاي نائيني نقل ميگردد:
بسم الله الرحمن الرحيم؛
الحمد لله رب العالمين و افضل صلواته و اكمل تحياته علي من اصطفاه من الخلق اجمعين، اشرف الانبياء و المرسلين محمد المبعوث رحمة للعالمين و آله الائمة الطيبين الطاهرين الهاديين المهديين و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين ابد الآبدين؛
و بعد فإنّ جناب العالم العامل الهمام، و الفاضل الكامل العلام، صاحب الفكرة القويمة و السليقة المستقيمة، و النظر الثاقب و الحدس الصائب، عماد الاعلام و ثقة الاسلام، المؤيد المسدد التقي، جناب الحاج الآغا الميرزا ابي الفضل النجم آبادي الطهراني - كثر الله تعالي امثاله و بلغه من الدارين آماله- قد صرف في طلب العلم و العمل به برهة من عمره و جد جده، و اشتغل به شطرا من دهره و بذل جهده، معتكفا بجوار امير المؤمنين - صلي الله عليه و آله الطاهرين- و مستفيدا من الاساطين و لقد حضر ابحاثي حضور تفهم و تحقيق، و تعمق و تدقيق، حتي بلغ درجة الاجتهاد، مقرونة بالتقوي و الصلاح و السداد، فليحمد الله تعالي علي ما اولاه، وليشكره علي ما اكرمه به و حباه، و لجنابه العمل بما يستنبطه من الاحكام، علي النهج المتداول بين المجتهدين الاعلام، و لقد اجزت له ان يروي عني جميع ما
صحت لي روايته من مصنفات اصحابنا الامامية بأسرها، و ما رووه عن غيرنا بطرقي المنتهية الي ارباب جوامع العظام، و منهم الي مهبط الوحي و معدن العصمة و النبوة، صلوات الله عليهم اجمعين، و اوصيه بملازمة التقوي و التحذر من أن تغرّه الدنيا، فإن ما هو كائن من الدنيا عما قريب كان لم يكن، و ما هو كائن من الاخرة عما قريب كان لم يزل، عصمنا الله تعالي جميعا من مرويات الهوي و وفقنا لما يحب و يرضي، و ارجو منه ان لاينساني من صالح دعائه، و السلام عليه و رحمة الله وب ركاته.
الاحقر محمد حسين الغروي النائيني
شهر رجب 1348پ[ق]
[14]
ميرزاي نائيني در اين اجازه علاوه بر تعريف از علم و دانش بسيار مرحوم نجم آبادي، به وي اجازه اجتهاد و اجازه روايت عطا نموده و او را به تقوا و دل نبستن به دنيا و رو آوردن به آخرت ترغيب ميكند. مرحوم آيت الله العظمي شيخ عبدالكريم حائري يزدي نيز در ذيل اين اجازه، فرمايش ميرزاي نائيني در مورد مرحوم نجم آبادي را تأييد نموده[15] و در واقع اجازه اجتهاد و روايت نيز به ميرزا ابوالفضل داده است.
بازگشت به وطن
ميرزا ابوالفضل در سال 1349ق پس از اقامت پربارش در حوزهً علميهً نجف اشرف و كسب مقام اجتهاد، به ايران باز ميگردد و مدتي در شهر قم سكني گزيده و در درس و بحث مرحوم آيت الله العظمي شيخ عبدالكريم يزدي حاضر و با علماي زمان بيشتر آشنا گرديد؛ در همين زمان بود كه با حضرت امام خميني (ره) آشنا شده و رابطهشان با ايشان تا پايان عمر ادامه پيدا ميكند. ميرزا ابوالفضل پس از مدّتي به تهران مراجعت كرد و در محله سنگلچ و حسن آباد در مدرسه و مسجد جد بزرگوارش حاج شيخ هادي نجم آبادي به تدريس و رسيدگي به امور ديني مردم پرداخت.
در سال 1327ش كه مدرسهً عالي سپهسالار پس از مدتي ركود به صورت اصلي خود در آمده و مهياي تربيت دانش پژوهان علوم ديني گرديد. وي به موجب وقف نامهً آن مدرسه، از طرفي بر حسب اشارهً حضرت آيت الله العظمي بروجردي، تدريس فقه و اصول مزبور را پذيرفته و به تدريس كتب «مكاسب» و «رسائل» شيخ اعظم انصاري و شرح منظومه حكيم سبزواري اشتغال ورزيد.[16]
همسر و فرزندان
مرحوم ميرزا ابوالفضل نجمآبادي پس از مراجعت به تهران در سنّ 35 سالگي با دختر عمّهشان كه از طرف مادري نوهً شيخ هادي و از طرف پدري نوهً حاج شيخ باقر بودند ازدواج مينمايد. حاصل اين ازدواج پنج فرزند بود (سه پسر و دو دختر) كه فرزند دوّم پسر در چهل روزگي وفات يافته و بقيه در قيد حياتند.[17] «محمدعلي نجمآبادي» فرزند ارشد ايشان است كه در تهران به طبابت اشتغال دارد.
سفر به پاكستان
در سال 1335ش شيعيان پاكستان كنفرانس بزرگي را به مناسبت ولادت با سعادت اميرالمومنين علي (علیه السلام) تشكيل دادند. دولت وقت پاكستان از مرحوم آيت الله العظمي بروجردي درخواست ميكند تا هيأتي از طرف مرجعيت شيعهً آن روزگار در مجلس مذكور شركت كنند و مرحوم آيت الله العظمي بروجردي اين هيأت را از ميان علما و بزرگان تهران برميگزيند، علمايي چون: آيات: « مرحوم حاج سيد احمد شهرستاني»[18]، «مرحوم شيخ حسن فريد گلپايگاني»[19]، خطيب بزرگوار«شیخ محمدتقی فلسفي»[20] و ميرزا ابوالفضل نجم آبادي. دعوت مرحوم آيت الله العظمي بروجردي از ميرزا ابوالفضل نجم آبادي براي اين سفر حكايت از شأن و رتبهً ايشان در حوزه تهران ميكند و نيز نشان از آن دارد كه آن مرجع بزرگ، وي را براي ارائه و عرضهً مكتب اهل بيت، داراي شأن و مقام ميبيند. اين مجلس با حضور «اسكندر ميرزا» [رئيس جمهور وقت پاكستان] برگزار شد و خطيب بزرگوار مرحوم آقاي فلسفي سخنراني بليغي در جمع حاضران ايراد نمود؛ اين سخنراني آن چنان تأثيرگذار و مهيج بود كه رئيس جمهور پاكستان پس از پايان آن از جايگاه خود حركت نموده، دست مرحوم آقاي فلسفي را فشرد و لبهاي ايشان را بوسيد.[21]
اخلاق فردي
حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي از جمله عالماني بودند كه علم خود را با عمل توأم كرده و از منظر اخلاقي نيز الگو و نمونه بودند. «مهرباني» خصوصيت بارز ايشان بود كه مورد تأكيد تمام فرزندانش است. ديگر خصلت اخلاقي ايشان توجه كامل به «نظم و نظافت» بود. طبق گفتهً فرزندان آن مرحوم، وي اعتقاد خاصي به نظم داشته و هميشه و در همه حال، تمامي كارهايش سر وقت انجام ميگرفت و هيچگاه هيچ كاري را به تأخير نميافكند.[22]
مرحوم نجم آبادي در تمام طول عمر كوتاه اما پربركت خود، هرگز تهّجد شبانهاش ترك نميشد. در مسير حركتش به سمت مسجد شيخ هادي براي اقامهً نماز، با رويي خوش به سؤالات كسبه جواب داده و همسايگان مسجد ـ علي الخصوص بچهها- را به شركت در نماز جماعت تشويق مينمود. ايشان اكثر ادعيه و قرآن را حفظ بود. حتما شبهاي جمعه دعاي كميل را از حفظ براي نمازگزاران ميخواند و صبح جمعهها به زيارت حضرت عبدالعظيم مشرف ميشد.[23] «ناد عليا مظهر العجائب...» دائما بر زبانش جاري بود. هيچ گاه و به هيچ وجه حرف لغو نميزد. بسيار اهل مطالعه بود؛ اكثر اوقات يا در حال خواندن بود و يا در حال نوشتن. علاقهً فراواني به گل و گياه و درخت داشت و هميشه در منزل در حال پرورش دادن گياهان بود. نظم خاصي در پيادهروي داشت؛ هر روز فاصلهً منزل در خيابان شيخ هادي تا مدرسه سپهسالار (شهيد مطهري) را پياده ميرفت و بيست دقيقه پياده روي بعد از هر وعده غذايي جزء برنامههاي ترك نشدني ايشان بود.[24] به جلسات مباحثه علاقهً زيادي داشت؛ لذا روزهاي سه شنبه اين جلسات در منزلش برقرار بود و از جمله هم بحثان ايشان مرحومين «وحيد گلپايگاني»، «حاج آقا حسن گلپايگاني»و...بودند. و بالاخره اينكه اهتمام فراواني به برپايي مجالس سوگواري امام حسين (علیه السلام) در ماههاي محرم و صفر داشت.[25]
اخلاق در خانواده
وي در منزل و در برخورد با خانوادهً خود نيز نمونه و الگوي نيكويي بود؛ چه اينكه از آگاهان به دين اسلام جز اين انتظار نميرود كه رفتار خود را با كلام خدا و سيره معصومين هماهنگ نمايند. در مورد رفتار ايشان در منزل نوهً ايشان از زبان فرزندان وي چنين ميگويد: «با اعضاي خانواده و همسرشان بسيار مهربان بود. به هيچ وجه براي موارد مذهبي، فشاري وارد نميكردند، اما نسبت به تعليم قرآن بسيار تلاش ميكردند و كوشا بودند. هيچ گاه كارهاي خودشان را به شخص ديگري نميسپردند. نسبت به فاميل و اقوام و خويشان دلبستگي داشتند. از نكات جالب اينكه بسيار به دخترانشان احترام ميگذاشتند و براي آنها ارزش قائل بودند. هنگام خواب ـ چه ظهر و چه شب- داستانهاي قرآن را بيان ميكردند؛ به خصوص داستان حضرت يوسف را. هميشه با ميوههاي فصل به منزل ميآمدند. اگر بدون خانواده در مجلسي حضور به هم ميرساندند، فرداي همان مجلس، همان غذايي را كه به وسيلهً آن از ايشان پذيرايي شده بود، تهيه كرده و از خانواده پذيرايي مينمودند. از صحبت فرزندانشان لذت ميبردند و اجازه ميدادند بچهها بيشتر حرف بزنند. به جز اينها پس از وفات ايشان همه متوجه شدند كه مرحوم نجم آبادي سرپرستي چند خانواده را بر عهده داشتند كه هيچ فردي در زمان حياتشان از اين موضوع مطلع نبود.[26]
اخلاق اجتماعي
او در عين وجاهت و مرجعيت علمي، حضوري تام و شامل در ميان همهً طبقات مردم داشت. وي در عين شخصيت علمي و اشتغال به تحقيق و تدريس، در مسجد حضور پيدا ميكرد و به جماعت ميايستاد، منبر ميرفت و با جوانان به بحث و گفتگو ميپرداخت. در آن روزگار كه هجوم تفكرات ماترياليستي و مادي، سعي در ابطال عقايد مردم – علي الخصوص جوانان- داشت، به منبر و سخنراني اكتفا نكرده و در اين مسير در نقد ماديگري كتاب و مقاله مينوشت. او نسبت به جوانان كه با تبليغ بي امان احزاب و گروهها به تفكر مادي روي ميآوردند، در سطح دانشگاهها احساس مسئوليت ميكرد. از نظر مرحوم نجم آبادي هيچ مانعي نداشت كه شخصيتي در حد علمي او – كه محور مراجعه اهل فضل و اساتيد در حل مشكلات علمي است- ساعتها با جوانان دبيرستاني و دانشگاهي به بحث بنشيند و شبهات جاي گرفته در اذهان آنان را برطرف كند؛ در عين حال اگر پيرزني بي سواد براي سئوال از يك مسئله شرعي و فهم آن، او را بعد از جماعت و منبر مدتها سرپا نگاه ميداشت، با رويي باز و گشاده به راهنمايي او ميپرداخت.[27]
همچنين از نامههاي بر جاي مانده از مرحوم نجم آبادي كه براي شخصيتهاي كشوري و رسانههاي عمومي نوشته شده است مشخص ميشود كه وي تا چه اندازهاي به برطرف نمودن تنگناهاي معيشتي مردم و نيز اصلاح امور ديني آنها توجه دارد. به عنوان نمونه در نامهاي خطاب به شهردار وقت تهران مينويسد:
«جناب آقاي دكتر خلعت بري»
پس از عرض سلام و تبريك، تصديع ميدهد؛ چنانچه معلوم است در گذشته بسياري از اجحاف و اتلاف در شهرداري (مانند ساير دواير) شده؛ ولي داعي يك موضوع را سراغ دارم كه به نفع دين و توده تصويب شده كه اجمالاً شرح ميدهم.
مسجدي در محلهً فقراء، به همت ضعفاي كارگر، سال گذشته ساخته شده، و چون براي بعضي مرافق آن زمين كم داشتند، لذا باز زحمات و توسلاتي، يك قطعه از زمين زيادي كه نزديك مسجد شهرداري داشته درخواست كردند كه در آن آب انباري عمومي و مستراحي بسازند، علي الظاهر موضوع جريان اداري خود را طي و تقريباً امر انجام يافته ميباشد.
اينك كه نوبت رياست به آن جناب رسيده، و گزارش امر را به عرض رسانيدهاند، از قرار – مع الاسف- خودداري از تصويب فرمودهايد.
در عين حال كه جناب عالي به خيرخواهي نامي هستيد تصور ميكنم سزاوار نيست مانع اجراي امري كه صرفاً مرضي خدا بوده، و فوايد عمومي دارد بشويد.
لذا مستدعي است پس از رسيدگي به مراتب، هر چه زودتر اين قسمت را تصويب فرماييد كه پيش از تغيير كلي هوا و زمستان، مرد خيرخواهي كه در صدد است بناي منظور را انجام داده به ساخت و ساز پردازد.[28]
والسلام عليكم الاحقر نجم آبادي.[29]
آثار و تأليفات
مرحوم نجم آبادي چه در زماني كه ساكن عتبات بود و چه زماني كه به تهران بازگشت دست به نگارش تأليفات ارزنده اي زد و آثار گرانقدري از خود به جاي گذاشت. اغلب اين آثار در ساليان اخير توسط مؤسسه آيت الله بروجردي در قم به طرزي زيبا چاپ شده است:
- حاشيه المكاسب(جلد 1)، اين اثر در واقع تقرير درس مرحوم آقا ضياء الدين عراقي است كه به صورت حاشيه اي بر مكاسب شيخ انصاري متاجر اسلامي بيان گشته است. چاپ توسط مؤسسه آيت الله العظمي بروجردي نشر معارف اهل البيت، قم 1421ق.
- كتاب القضاء(جلد 2)، اين اثر نيز تقرير دروس استاد ايشان، مرحوم آقا ضياءالدين عراقي، در بحث قضا را شامل ميشود. به تصريح خود مؤلف، اين كتاب را بعد از فراغ از كتاب «الغصب» به رشته تحرير درآورده است. اثر حاضر مشتمل بر ده مقصد ميباشد. مقصد اول مشتمل بر چهار فصل ميباشد كه فصل اول در شرايط قاضي و مباحثي چون اشتراط اجتهاد در قاضي، بحث ولايت و مراتب آن، امور حسبيه، ولايت حاكم، اذن حاكم در قضاء، نصب قيم و صلح بر يمين است. فصل دوم عدم جواز عدول از حاكم جامعالشرايط به غير آن را مورد بحث قرار ميدهد، فصل سوم به حقوق و دستمزد حاكم، اخص اجرت براي قضاوت و همچنين بحث رشوه اختصاص دارد و در نهايت در فصل چهارم به راههاي ثبوت ولايت قاضي براي مردم و چگونگي اثبات آن پرداخته ميشود. مقصد دوم در نحوه اثبات حق و مقصد سوم در عدالت شهود و شرايط آن بحث نموده است. مقاصد بعدي اين كتاب به مباحث زير اختصاص دارد: دعــوي و مدعي به، احكام اعسار، متعلقات يمين، احكام يمين، نكول، اقامه بينه، شاهد و قسم، اركان باب قضاء. مؤسسهً آيت الله العظمي بروجردي نشر معارف اهل البيت، قم، 1422 ق.
- الرسائل الفقهيه، (جلد 3)، اين تأليف تقرير دروس آيات اعظام محمد حسين نائينيو آقا ضياء الدين عراقياست. مؤسسه آيت الله العظمي بروجردي نشر معارف اهل البيت، قم، 1423ق
- الاصول (1)(مباحث الفاظ)، تقرير درس اصول آقا ضياء الدين عراقيكه توسط ميرزا ابوالفضل نجم آبادي به رشته تحرير درآمده است، موسسه آيت الله العظمي بروجردي نشر معارف اهل البيت، قم، 1423ق
- الاصول (2)(مباحث العقليه)، تقرير بحث آيت الله آقا ضياء الدين عراقي، موسسه آيت الله العظمي بروجردي نشر معارف اهل البيت، قم، 1423ق.
- الاصول (3)(الاستصحاب)، تقرير درس اصول فقه اقا ضياء الدين عراقي، موسسه آيت الله العظمي بروجردي، نشر معارف اهل البيت، قم، 1423ق
- كشكول، اثري ارزنده و خواندني كه توسط ايشان تأليف گشته است، موسسه آيت الله العظمي البروجردي، نشر معارف اهل البيت، قم، 1423ق
- مجموعه مقالات فارسي(تفسيري، اعتقادي، تاريخي، اخلاقي و اجتماعي)، تأليف ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، موسسهً آيت الله العظمي البروجردي نشر معارف اهل البيت، قم، 1421ق
- المراجعات، (جلد 1)، تأليف علامه سيد شرف الدين عاملي، ترجمهً ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، موسسه آيت الله العظمي البروجردي نشر معارف اهل البيت، قم، 1428ق
- المراجعات (جلد 2)، تأليف علامه سيد شرف الدين عاملي، ترجمه ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، موسسه آيت الله العظمي البروجردي نشر معارف اهل البيت، قم، 1428ق؛[30] مرحوم نجم آبادي غير از اين تأليفات داراي آثار ديگري نيز هست.
رحلت
ميرزا ابوالفضل پس از بازگشت از سفر پاكستان تا پايان عمر پربركتش به تدريس و تاليف و تبليغ پرداخت و منشأ اثر خدمات بسيار گشت. وي در اواخر زندگي دچار بيماري سرطان شد و پس از سه سال تحمل اين بيماري، عاقبت در شب جمعه 24 ماه شعبان 1385ق به رحمت ايزدي پيوست. بر جنازهً ايشان آيت الله العظمي گلپايگاني نماز اقامه نموده و پيكر پاكش پس از تشييع و تجليل فراوان در شهر مقدس قم، در مسجد بالاسر حضرت معصومه و در پايين پاي يكي از اساتيدش آيت الله العظمي شيخ عبدالكريم حائري به خاك سپرده شد.[31]
منابع:
- حسن مرسلوند، حاج شيخ هادي نجم آباديو مشروطيت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1378.
- حسين عسكري،دشتي به وسعت تاريخ، نگاهي جامع به نظرآباد غربيترين شهرستان استان تهران، ناشر شهيد سعيد محبي، تهران، 1386.
- عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، امير كبير، تهران، 1364.
- علامه سيد شرف الدين عاملي، ترجمه المراجعات جلد 1 و 2، مترجم ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، موسسه آيت الله العظمي بروجردي، قم، 1386.
- گروهي از نويسندگان زير نظر احمد صدر حاج سيد جواديو...، دائره المعارف تشيع جلد 4، سعيد محبي، تهران 1373
- گروهي از نويسندگان، زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، تهران، فروردين 1387.
- گروهي از نويسندگان، زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي شيخ هادي نجم آبادي، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، تهران، 1385.
- ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، كشكول، موسسه آيت الله العظمي بروجردي، قم، 1380.
- ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، مجموعه مقالات فارسي، تفسيري، اعتقادي، تاريخي، اخلاقي و اجتماعي، موسسه معارف اسلامي امام رضا (علیه السلام) قم، 1381.
[1]. اين منطقه در حال حاضر جزو استان البرز است. البرز سي و يكمين استان ايران است كه در جلسه 12/11/88 هيأت دولت، تأسيس اين استان تصويب گشت و در 7/4/89 با تصويب مجلس شوراي اسلامي، رسما استان البرز ايجاد شد. مركز البرز، كرج است كه در 20 كيلومتري غرب تهران واقع شده و ساوجبلاغ، طالقان و نظرآباد از ديگر شهرستان هاي اين استان است.
[2]. حسين عسكري، دشتي به وسعت تاريخ، ص 172
[3]. حسن مرسلوند، حاج شيخ هادي نجم آبادي و مشروطيت،ص 3 و 4.
[4]. عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق،ص 91.
[5]. گروهي از نويسندگان، دايرة المعارف تشيع، ج 4، ص 141.
[6]. حسن مرسلوند، پيشين، ص 77 و 78؛ حسين عسكري، پيشين، ص 318 و 319.
[7]. زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي آيت الله حاج شيخ هادي نجم آبادي، ص 59.
[8]. زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، ص 17 و 18.
[9]. ترجمه المراجعات، صص 87 - 88.
[10]. ترجمه المراجعات، ص 92.
[11]. همان.
[12]. آيت الله سيد عبدالحسين شرف الدين عاملي متولد 1290 ق در شهر كاظمين و متوفي به سال 1377 ق در بيروت و مدفون در نجف اشرف، براي آشنايي بيشتر با اين عالم برجسته و مبارز ر.ك: گلشن ابرار، ج2، صص 654-662.
[13]. آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، كشكول، ص 10.
[14]. زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، ص183.
[15]. همان.
[16]. زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، ص 11.
[17]. همان، ص 19.
[18]. عالم ديني و فقيه اصولي، متولد 1324هـ.ق و متوفي 1412 هـ.ق، از آثار وي ميتوان به «شرح وقت و قبله لمعه» و «توضيح الكفايه» (شرح كفايه الاصول) اشاره كرد.
[19]. متولد 1319 هـ.ق و متوفي 1407 هـ.ق براي آشنايي با اين فقيه برجسته ر.ك: گلشن ابرار، ج 5، ص 437 الي 448.
[20]. متولد 1326 هـ.ق و متوفي 1407 هـ.ق، براي آشنايي با اين فقيه و خطيب توانا ر.ك: گلشن ابرار، ج 5، ص 522 الي 537.
[21]. محمد جواد علوي طباطبايي، زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، ص 164 و 165.
[22]. اميرمحمد مدرسي طهراني، همان، ص 167.
[23]. نقل فرزند آيت الله ابوالفضل نجم آبادي (محمد علي نجم آبادي)، زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، ص 20 و 21
[24]. نقل از نوه مرحوم نجم آبادي (امير محمد مدرسي طهراني)، همان، ص 168 و 169 و 170.
[25]. پيشين، ص 22 و 23.
[26]. زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، ص 168 و 169.
[27]. به نقل از محمد جواد علوي طباطبايي (نوه آيت الله العظمي بروجردي)، زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، ص 162 و 163.
[28]. آيت الله ميرزا ابوالفضل نجمآبادي، مجموعه مقالات فارسي، ص 456 و 457.
[29]. همان.
[30]. زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي آيت الله ميرزا ابوالفضل نجم آبادي، ص 179 و 180.
[31]. همان، ص 25.