محسن عراقي در سال 1247ق[1] در سلطانآباد (عراق عجم)[2] از صلب پدري پاكانديش به نام سيد ابوالقاسم و در دامان مادري مؤمن به نام شهربانو، دختر حاج محمد ايبك آبادي فراهاني، پا به عرصه وجود نهاد. [3]
ملا سيد ابوالقاسم، از خاندان علم و فضيلت عالمي، زاهد و با ورع، و بياعتنا به زخارف دنيوي بود. وي پس از وفات پدرش، جانشين او و متصدي امور شرعي مردم محله قطعه عراق گرديد و در مسجد سپهداري[4] (امام خميني) اقامه جماعت و در مدرسه علميه آن تدريس ميكرد.[5]
ميرزا سيد ابوالقاسم، اهل خير بود و در هر حالي به كمك نيازمندان و مستمندان ميشتافت. وي بيشتر درآمد ملكي خود را كه در آن زمان، ساليانه حدود 600 تا 700 تومان بود، در راه خدا انفاق ميكرد؛ به گونهاي كه حتي برخي سالها كه درآمد ملكي اضافي نداشت، باز هم طبق رسم گذشته خويش، انفاق را ترك نميكرد و بدين جهت هميشه مقروض بود. پس از فوت ميرزا سيد ابوالقاسم در سال 1270ق، بدهيهاي وي را پسر بزرگ ايشان، حاج آقا محسن پرداخت.[6]
حاج ميرزا سيد ابوالقاسم سلطانآبادي، اولاد فراواني داشته است كه مشهورترين آنها، آيتالله حاج آقا محسن عراقي، فيلسوف زبردست اراك است.[7]
در محضر اعلام
حاج آقا محسن عراقي، تحصيلات ابتدايي و سطح را نزد سيد محمد، عموي خويش آغاز كرد. سپس براي تكميل تحصيلات راه بروجرد را در پیش گرفت. پس از سکنای در بروجرد، در کلاس درس بزرگان آن عصر زانوی ادب میزند. استادهاي ايشان كه تأثيرات عميقي بر وي گذاشتند، عبارتند از:
- شيخ اسدالله بروجردي، معروف به حجت الاسلام:[8]
اسدالله، پسر حاج عبدالله بروجردي، عالمي ماهر در فقه و اصول و داراي تصانيفي در هر دو رشته است. ايشان از اجله علما و از شاگردان ميرزا ابوالقاسم قمي، صاحب كتاب شريف قوانين بود. شيخ اعظم، مرتضي انصاري از شاگردان ايشان بوده و در زمان رياست علمي بر حوزه، سخنان و فتواهاي استاد را بسيار نقل ميكرده است.[9] شيخ اسدالله در سال 1270 يا 1271ق دار فاني را وداع گفت. در شهر بروجرد مدفون است.
- سيد شفيع بروجردي(صاحب كتاب الروضة البهية):[10] سيد شفيع، فرزند سيد علياكبر بروجردي جاپلقي، از نوادگان امام موسي كاظم(علیه السلام) است و نسب او به سيد نظامالدين احمد، نسل ششم امام هفتم (علیه السلام) ميرسد. نظام الدين احمد، معروف به امامزاده قاسم، در نزديك بروجرد مدفون است. سيد شفيع در اصول شاگرد آيتالله مازندراني و در فقه شاگرد ملا احمد نراقي بود. برخي از تأليفات وي عبارتند از: الروضة البهية، الاصول الكربلائية، مناهج الاحكام، شرح تجارة الروضة، مرشد العوام رسالة في الصلاة. وي متوفاي1280ق است.[11]
- سيد جعفر دارابي كشفي:[12] سيد جعفر بن اسحاق موسوي علوي دارابي، معروف به كشفي، عالمي فاضل و مشهور در اجتهاد و فتوا، در علم تفسير و حديث كمنظير بود. وي جامع علم و عمل و ذوق و عرفان بود و داراي تصانيفي است؛ از جمله: رسالهاي در منطق، رسالهاي در نحو، تحفة الملوك، برق و شرق.[13] او متوفاي 1267ق در بروجرداست.
- شيخ محمدتقي اصفهاني(صاحب حاشيه بر معالم):[14] محمدتقي، فرزند عبدالرحيم طهراني اصفهاني، عالمي جليلالقدر است كه كتب شرح الوافية(شرحي بر كتاب ملا محسن)، شرح طهارة الوافي (تقرير درس علامه بحرالعلوم)، حاشيه بر معالم و نيز فقه استدلالي را در نهايت دقت و متانت و تحقيق نگاشته است.[15] او متوفاي 1248ق است.
حاج آقا محسن عراقي، آن فيلسوف عاليمقام و متبحر، درس فقه را نزد اسدالله حجتالاسلام؛ اصول را در محضر سيد شفيع بروجردي؛ تفسير را نزد سيد جعفر كشفي؛ و علوم مختلفي را از محضر صاحب حاشيه، آموخت.[16]
راسخ در علم
حاج آقا محسن با وجود ثروت فراوان و مشغلههاي زياد در تدبير اموال، بيشتر ايام سال به تدريس و مباحثه مشغول بود؛ به گونهاي كه كلاسهاي خارج فقه، خارج اصول و خارج اسفار ايشان هيچگاه تعطيل نميشد. با اينكه مناصب قضاوت و تصدي امور شرعي اهل اراك را داشت، با دقت نظر در انجام وظيفه، در هر دو حوزه علم و عمل فعال بود. مباحثهي وی با آخوند خراسانی گواه بر احاطه قوی حاج آقا محسن بر علوم عقلی دارد. این مباحثه در مورد یک مسألهي اصولی صورت گرفته است و آخوند خراسانی که خود استاد فن اصول بوده است و جدل با وی در این فن، به جز شرمساری چیزی نصیب طرف مقابل نمیکرده است، اما مباحثه حاج آقا محسن با ایشان ساعتها طول کشیده و این نشان از ملا بودن حاج آقا محسن در علم اصول میباشد.
حضرت آيتالله العظمي شيخ محمدعلي اراكي; در اين مورد نقل كرده است:
حاج آقا محسن به نجف مشرف شد. طبق معمول كه عالم هر شهري همراه همشهريهاي خود به ديد و بازديد علما ميرفتند، ايشان همراه مرحوم آقا ضياء الدين عراقي با آقاي آخوند خراساني ملاقات كرد. در مجلس علما، كما هو المرسوم بحث علمي ميشود. در بحث اجتماع امر و نهي مانند دو پهلوان تا ظهر با هم بحث كردند و هيچ يك غالب و مغلوب نشدند. بعد از اتمام آن مجلس آخوند خراساني گفته بوده است: من آدم باسواد زياد ديدهام، ولي مثل ايشان (حاج آقا محسن) ملا نديده بودم.[17]
مرحوم آقا ضياءالدين عراقي كه چهل سال در نجف اشرف ساكن و از اجلّه مجتهدين و از شاگردان حوزه درس آخوند خراساني بود، فرموده است:
درك مطالبي كه ضمن اين مباحثه اين دو عالم رد و بدل شد، براي ديگران بسيار مشكل بود؛ چه هر يك به محض اظهار نظر ديگري، جواب آن را آماده داشت.
همانطور كه آخوند در مباحث اصولي متخصص بود، آيتالله شريعت هم در معقول داراي مقام شامخ و صاحب فن به شمار ميرفت. در اين ميدان هم، حاج آقا محسن قدرت و توانايي خود را به نحو احسن نشان داد و از آن تاريخ ما كه به اصطلاح نيمچه مجتهد بوديم و غير از اساتيد خود احدي را قابل توجه نميداشتيم، فهميديم كه:
هر بيشه گمان مبر كه خالي است
شايد كه پلنگ خفته باشد.[18]
درباره عظمت علمي حاج آقا محسن اراكي، از مرحوم شيخ عبدالكريم حائري يزدي نقل شده است: «در نشاط علمي، دو نفر را فوقالعاده ديدم؛ ميرزاي شيرازي بزرگ و حاج آقا محسن عراقي. درباره حاج آقا محسن گفته شده هنگام تدريس، متوجه فراهان (املاك خود) نبود و تمام توجهش به درس بود و در يك كلام علمدوست و علمپرور بود.»[19] همچنين مرحوم شيخ محمد علي اراكي درباره تلاش علمي خستگيناپذير حاج آقا محسن و تعجيل وي در تحصيل و يادگيري دانش گفته است: گاهي كه براي حاج آقا محسن مشكل يا مسئله علمي پيش ميآمد كه فكر ميكرد حاج شيخ عبدالكريم ميتواند آن را حل كند، يك نفر را به دنبال حاج شيخ ميفرستاد. هنوز نفر اولي برنگشته بود، نفر دوم و سوم را ميفرستاد كه حاج شيخ زودتر به خانه ايشان بيايد و در آن موضوع و مسئله با هم صحبت و بحث كنند.[20]
سيد موسي شبيري زنجاني (دامت بركاته) از مرحوم شيخ عبدالكريم حائري نقل كرده است كه ميفرمود: من در عمرم مثل دو نفر در عشق به علميات نديدم كه حتي موانع مهم هم، مانع اشتغال آنها به تحصيل علم نميشد. يكي از آن دو، حاج آقا محسن عراقي بود. وقتي سفره پهن بود، به همان مقدار چند دقيقه كه ميخواستند براي ايشان غذا بياورند، ايشان نميتوانست تحمل كند. بنابراين، يك مسئلهاي را طرح، بحث ميكرد.[21]
ثمرات علمي
بدون ترديد، حاج آقا محسن در جامعه آنروز ايران، يكي از بزرگپرچمداران حوزه شريعت و مذهب بود و در آن هرج و مرج عقيدتي و فكري، حوزه علميه تحت رياست او بدون تعطيلي به فعاليت خود ادامه ميداد. تحليل شرايط و اوضاع و احوال آن عصر، به بحثي مفصل نياز دارد كه از حوصله اين مقام خارج است؛ اما ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه در آن سالها كه حكومت مركزي دچار ضعف بود و جنبشهاي آزاديخواهي و مشروطهطلبي، طالبان علم را به اين سو و آن سو ميكشاند و بحرانهاي ديني گريبانگير مردم بود، حاج آقا محسن با درايت خويش، مشغول تعليم و تربيت طلابي بود كه هر كدام در تبليغ مذهب صحيح جعفري رشادت كردند. از مهمترين شاگردان حاج آقا محسن ميتوان به اين افراد اشاره كرد:
- آخوند ملا محمد، معروف به آخوند كبير (پدر بزرگوار آقا ضياءالدين عراقي)؛
- آخوند ملا زينالعابدين، امام جماعت مسجد حاج تقيخان، از مساجد مهم اراك؛
- ملا ابوطالب كزّازي، از اجله علماي شيعه و از شاگردان شيخ مرتضي انصاريو ميرزاي بزرگ شيرازي(متوفاي 1329 ق)؛
- آقا سيد حسن متولي آستانه (توليت آستانه امامزادگان سهل بن علي، طالب بن علي و جعفر بن علي، از طرف ناصرالدين شاه)؛
- آقا سيد شفيع عموي حاج آقا محسن؛
- آقا ميرزا معصوم، عموي حاج آقا محسن (متصدي بخش اعظمي از امور اجتماعي و ديني اراك)؛
- سيد هدايتالله شهرجردي؛
- آخوند ملا محمد ابراهيم (از علماي بزرگ جلگه فراهان)؛
- آخوند ملا محمد حكمي حكيم ادريسآبادي؛
- آخوند ملا عبدالعظيم بروجردي؛
- آقا شيخ عبدالحسين محلاتي؛
- آخوند ملا محمدحسين، معروف به كربلايي علي بابا و... .[22]
بيشتر شاگردان حوزه درسي حاج آقا محسن، به درجه رفيع اجتهاد رسيدند و از علماي بنام منطقه خود بودند.
مجاهد مشروعهخواه
حاج آقا محسن عراقي، به همراه حاج شيخ فضلالله از سران مشروطه بود و زماني كه به انحراف آن پي برد، همانند شيخ شهيد، مشروعهخواه شد. حاج شيخ فضلالله نوري هم از علماي آزاديخواه و حامي شريعت حقه جعفري بود و قاطعانه بر حكومت مشروطه مشروعه پافشاري ميكرد. به واسطه همين اصرار، مشروطهخواهان غربزده او را به دار كشيدند. رفتار زشت و زنند مشروطهخواهان با شيخ شهيد، با حاميان او هم تكرار شد. حاج آقا محسن عراقي، يكي از علماي حامي شيخ فضلالله بود، وي كه هدف مقدس شيخ شهيد را به روشني درك كرده بود، همواره آماده ياري رساندن به دوستان خود در نهضت مشروطه مشروعه بود. «در زماني كه مشروطهخواهان در حرم حضرت عبدالعظيم متحصن بودند، با توجه به سوابق دوستي كه آقايان علماي اعلام، طباطبايي و بهبهاني با مرحوم حاج آقا محسن داشتند و با توجه به اينكه مظفرالدين شاه موجبات ناراحتي آنها را فراهم كرده بود، ايشان را نفي بلد نموده بود، پيغامي به معظم له دادند كه مشروطهخواهان متحصن از نظر مالي در مضيقه هستند و چون همه وجوه به مصرف رسيده، با اين وضع تأمين وسايل و نيازمنديهاي متحصنين مشروطهخواه در حضرت عبدالعظيم غير مقدور است. مرحوم حاج آقا محسن مبلغ شش هزار تومان كه در آن زمان پول قابل توجهي بوده براي شيخ فضلالله ارسال ميدارد».[23]
علاوه بر شخص حاج آقا كه در راه ايجاد «نظام مشروعه» مجاهدات فراواني داشت، پسر دانشمند و فاضل او، حاج سيد احمد حسيني عراقي نيز در تهران از همفكران بسيار نزديك حاج شيخ فضلالله نوري بود. وقتي شيخ فضلالله نوري به منظور افشاگري ماهيت منحرف مشروطهخواهان، در زاويه حرم حضرت عبدالعظيم متحصن گرديد و اعلاميههايي صادر ميكرد و تلگرافهاي هشدار به شهرستانها ميفرستاد، حاج سيد احمد عراقي بعد از خود شيخ فضلالله و سيد احمد طباطبايي (برادر سيد محمد طباطبايي معروف)، سومين نفري بود كه آن تلگرافها را امضا كرده است و امضاي چهارمي نيز وجود ندارد.[24]
همراهي سرسخت و صريح حاج آقا محسن و پسرانش از تفكرات مشروعه شيخ فضلالله و حمايت مالي و معنوي از شيخ شهيد، باعث شد بسياري از تاريخنگاران عصر مشروطه، همانگونه كه با تفكر شيخ دشمني داشتند، با حاج آقا محسن و پسرانش نيز با عناد برخورد كنند.
مورخان مشروطه به طور عمده دو دسته بودند: دسته اول لائيكها كه به مذهب و به ويژه دين اسلام بسيار بدبين و كينهتوز بودند، مانند دكتر مهدي ملكزاده؛ پسر ملك المتكلمين معروف، كسروي و امثال آنها؛ دسته ديگر نيز مسلمين فريبخوردهاي بودند كه مشروعهخواهاني مانند شيخ فضلالله نوري و همفكران او را در تمام ايران «مفسد في الارض» ميپنداشتند و هر تهمتي را به آنان روا ميشمردند، مانند ناظمالاسلام كرماني مؤلف تاريخ بيداري ايرانيان. دستههاي ديگري از مورخان نيز هستند كه در اقليتند.[25] بيشتر اين مورخان، حاج آقا محسن را مورد هجمه فحش و ناسزا و افترا قرار دادهاند. امثال كسروي، كاتوزيان، ناظمالاسلام، ملكزاده و... الفاظ ركيك و دور از ادبي را كه نثار شيخ فضلالله نوري ميكردند، درباره حاج آقا محسن هم به كار بردهاند. چنانكه او را «مفسد»، «معاند»، «ملاي مستبد»، «استبداد خواه»، «فئودال»، «قاتل» و ... ناميده و نسبت ايجاد آشوب عليه آزادي و مشروطه را به او دادهاند.[26]
از سخنان كينهتوزانه و خالي از حقيقت اين مورخان درباره اعلام بزرگ مشروعهخواه از جمله حاج آقا محسن عراقي؛ چند نمونه ميآوريم تا خواننده به ماهيت اين غربزدگان بيگانهپرست پي ببرد و اينكه چه اندازه از حمايت حاج آقا محسن از شيخ شهيد فضلالله نوري ناراحت بودند.
محمدعلي تهراني (كاتوزيان) در كتاب تاريخ انقلاب مشروطيت ايران مينويسد: «چون مملكت تغيير رژيم داد، بالطبع رعايا در تحت حكومت قاهره ملاكين نخواهد بود و زنجير عبوديت را از گردن خود برداشته...حاج آقا محسن كه تا كنون فرمانروايي بر آنان داشت، نتوانست بر خود هموار نمايد. لهذا به مشروطيت و آزادي به نظر بغض نگريست...»[27]
دكتر مهدي ملكزاده نيز در كتاب خود مينويسد: «...در همين زمان حاجي ميرزا حسن، مجتهد معروف تبريز كه با مشروطهخواهان آن سامان به مخالفت برخاسته بود و حاجي خمامي كه از علما و منتقدين گيلان بود، و مخالف با مشروطه بود، به تهران وارد شدند و حاجي شيخ عبدالنبي كه از روحانيون معروف تهران و حاجي شيخ فضلالله همدست شدند و به طرفداري از مشروطهمشروعه و مخالفت با مشروطهخواهان قيام كردند و به تقليد از مشروطهخواهان مجالسي چند آراستند و جماعتي از مفتخوارها و اوباش را گرد خود جمع كردند و حاجي ميرزا لطفالله منبر رفته و بناي بدگويي به مشروطيت و رهبران آن را گذارد، و حاجي آقا محسن عراقي و بستگانش به ملاهاي مستبد پيوسته و انقلابي در عراق برپا كردند و جمعي از مشروطهخواهان را كشتند و خانههاي آنها را غارت نمودند و براي جلب موافقت علماي نجف و حوزه علميه عتبات نمايندگاني با پول زياد به عتبات، فرستادند تا آن مراجع نجف را بر ضد مشروطيت بشورانند و طلاب نجف و كربلا را با پول، با خود همداستان كنند.»[28]
اين اظهارنظرهاي كينهجويانه در سراسر كتابهاي اينگونه مورخان، نميتواند اذهان منصف و بااحتياط دانشپژوهان مدقق را آشفته سازد؛ چرا كه در همين كتب تاريخي كه به علماي مجاهد و بزرگوار مشروعهخواه از جمله حاج آقا محسن عراقي تهمت و افترا بستهاند، تلاش فراوان ايشان براي احيا و راهاندازي «مشروطهمشروعه»، به روشني بيان شده است.
در واقع، با وجود همه اين هجمههاي تبليغاتي ناجوانمردانه عليه حاجآقا محسن عراقي، باز اين عناصر غربزده نتوانستهاند برخي از صفات برجسته و بيمانند وي را كتمان كنند، صفاتي نظير «عالم»، «جامع معقول و منقول»، «متنفذ عراق» و... . محمدعلي تهراني(كاتوزيان) در كتاب خود درباره ايشان چنين نگاشته است:
«حاج آقا محسن عراقي يكي از علماي درجه اول عراق و سلطانآباد بود و در فن معقول متبحر [بود] و از فن منقول بهره داشت....در عداد علما محسوب [ميشد] و با اكثر علماي عتبات و علماي ايران ارتباط و مكاتبه داشت و مجلس درسي نيز در سلطانآباد داشت كه فضلا از محصلين آن سامان در مجلس درس او حاضر [ميشدند] و استفاده ميكردند».[29]
شخصيت ويژه مرحوم حاج آقا محسن عراقي را كه يكي از حاميان اصلي شيخ فضلالله نوري بود، از طريق نوشتههاي علماي معاصر و بعد از او بهتر ميتوان شناخت؛ البته كه هيچ انساني عاري از اشتباه نيست، ولي سخنان تاريخنگاران مشروطه، درباره اين عالم مبارز و مجاهد در عرصه سياست بسيار غرضمندانه و كينهتوزانه است.
مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب الفوائد الرضوية وي را اينگونه ميستايد: «محسن سلطانآبادي سيد جليل و عالمي نبيل است كه عالم به علوم عقلي است. وي مروج علم و علماندوزي بوده و در شهر خود مدرسهاي عالي دارد و اهتمام به امور شرعي در آنجا دارد. ايشان داراي موقوفات بسيار بوده و از سادات شريف و جليلالقدر عصر ماست».[30]
شيخ محمد رازي در كتاب گنجينه دانشمندان درباره حاج آقا محسن مينويسد: «مرحوم عراقي سر سلسله خاندان جليل محسني اراكي است. رياست علمي و ديني اراك با وي بوده و فرزندان بسياري داشته كه در ميان آنها حاج آقا مصطفي و حاج آقا احمد و آقاي حاج آقا اسماعيل از علماي آن سامان بودهاند و ايشان بودند كه از مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي رحمة الله عليه دعوت كردند كه به اراك آيد و تشكيل حوزه دهد...».[31]
مؤلف كتاب اسوه واقفان پس از نقل ملاقاتش با رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آيتالله خامنهاي (دامت بركاته) در خرداد 1376 و بيان شرحي از تأليفات خود به ايشان، مينويسد كه مقام معظم رهبري پس از رؤيت عين وقفنامه حاج آقا محسن عراقي فرمودند: «اولاً يك نسخه تصوير رنگي اين وقفنامه را براي دفتر ما بفرستيد؛ ثانياً لازم است اين شخصيتهاي معظمي كه حاشيه وقفنامه را تسجيل نمودهاند، مورد شناسايي دقيق قرار گيرند، تا عظمت «واقف» بيشتر شناخته شود».[32] همچنين ايشان در پايان جلسه، ضمن تجليل و تمجيد از حاج آقا محسن به عنوان يكي از شخصيتهاي بزرگ اسلامي و ديني و علمي، خاطرنشان ساختند كه از حيث نسب با ايشان اشتراك دارند؛ زيرا مقام معظم رهبري نيز همچون حاج آقا محسن، افطسي (منسوب به حضرت حسين افطس) است. در خاتمه، رهبر بزرگوار تأكيد كردند معرفي و مرقومه آنان با وقفنامه همراه باشد.[33]
سخنان بزرگان دين درباره حاج آقا محسن عراقي، واهي بودن نگاشتههاي مشروطهخواهان عليه ايشان را آشكار ميسازد. مدرك ديگر براي اين ادعا، در وقفنامه وي است؛ چرا كه حدود نود نفر از علماي اعلام با القاب و صفاتي شايسته و زيبا، از واقف (حاج آقا محسن) قدرداني و تمجيد، و صحت شرعي اين وقفنامه را تسجيل و تأييد كردهاند.
حامي همه نسلها
حاج آقا محسن با آنكه با علما و بزرگان عرصه علم و فضيلت همعصر بود، حكومت شرعي و تدبير امور عامه را نيز در دست داشت و اين، نشانه اعلميت و افضليت ايشان بر علماي آن سامان است. در مورد مسند حاكم شرع بودن ايشان، در كتاب خاندان محسني اينگونه آمده است:
مرحوم آقاي حاجي آقا محسن، پس از تشكيل حوزه علمي و تدريس در اراك، به تدريج حوزه درسي ايشان گسترش يافت و شهرتشان موجب گرديد كه علما و طلابي از بلاد نزديك و منطقه اراك در درس ايشان حاضر، و به كسب علم مشغول شوند. ايشان در سنوات اوليه تشكيل حوزه پس از مراجعت از بروجرد، رسيدگي به مرافعات شرعيه مينمودهاند، ولي پس از سه الي چهار سال كه از تشكيل حوزه تدريس گذشت، طرفين دعوا را نزد يكي از علماي آن زمان ميفرستاد.[34]
حاج آقا محسن چه در زماني كه حاكم شرع اراك بود و چه بعد از آن، همواره با رأفت و مساوات با اقليتهاي مذهبي برخورد ميكرد. كليميان در عصر حاج آقا محسن، براي در امان ماندن از گزند و تعرض در محله قلعه (خيابان محسني) سكني گزيده و خود را تحت حمايت ايشان قرار داده و در سايه اين امنيت، آزادانه مشغول كسب و كار و تجارت بودند. اگر براي يك يهودي يا مسيحي مشكلي پديد ميآمد، به ايشان متوسل ميشد. حاج آقا محسن نيز آن مشكل را حل ميكرد و آنها وي را پشتيبان خود ميدانستند. گورستان كليميان اراك نيز از زمينهاي موقوفه حاج آقا محسن است كه براي آنها وقف كرده است.[35]
از ديگر فعاليتهاي عامالمنفعه حاج آقا محسن، طرح ايشان براي نجات شهر اراك از بيآبي بود. سال 1371ق حاج آقا محسن پيشنهاد داد كه يك نهر از آب عمارت را به اراك هدايت كند تا شهر را از بيآبي نجات بدهد. بعد از بررسي اين پيشنهاد، بر آن شدند كه قناتي حفر، و پيشكار آن را از دره سه ده در محاذي قدمگاه، به جلگه كزاز وارد كنند.[36]
حاج آقا محسن عراقي كتابخانه بسيار نفيسي در اراك فراهم آورد كه تا قبل از سال 1347ش، نزد فرزندان او موجود بود و سپس متفرق گرديد. از نسخههاي نفيس كتابخانه او، نسخهاي از ديوان انوري به تاريخ 668 ق است، كه بايد آن را كهنترين نسخه ديوان انوري در جهان دانست.[37]
زمينهساز حوزه علميه قم
يكي ديگر از اقدامات مهم حاج آقا محسن در شهر اراك، تأسيس مدرسه علميهاي قوي و كارآمد بود. وي مدرسه سپهداري (امام خميني) را كه از زمان تأسيس سلطانآباد، بنا شده بود، توسعه داد و تعمير كرد و به يكي از مراكز مهم حوزوي آن روزگار تبديل كرد كه علماي نامداري، از جمله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي در آن به فعاليتهاي علمي پرداخته بودند.[38]
آيتالله حائري، مؤسس حوزه علميه قم در اوايل دوران مشروطهخواهي در اراك به سر ميبرد و در سايه حمايت حاج آقا محسن و فرزندانش در آنجا تدريس ميكرد. در سال 1313ق آيتالله مؤسس به همراه حاج ميرزا محمود، پسر حاج آقا محسن به مكه مشرف ميشود و به اصرار فرزند حاج آقا محسن، در سال 1316ق به اراك باز ميگردد و در آنجا مشغول تدريس و تأليف ميشود.[39] به گفته برخي صاحبنظران، ايشان جلد دوم كتاب اصولي خود به نام درر الاصول را در همين سفر به اراك نوشته است.[40] تدريس آيتالله حائري در حوزه علميه اراك، قريب هشت سال طول ميكشد و حدود سال 1324 ق حاج شيخ به محض اينكه درمييابد ميزبان او، حاج آقا سيد محسن عراقي وارد ماجراي مشروطه شده و به جناب شيخ فضلالله متمايل گرديده است، عراق عجم (اراك) را به قصد عراق و عتبات مقدسه ترك ميگويد.[41] شيخ عبدالكريم حائري همچون استادش شيخ فضلالله در مخالفت با مشروطه توافق داشت، اما با احتياط عمل ميكرد و سياست بيطرفي را در پيش گرفته بود. بنابراين، با آغاز مشروطه، از ايران خارج شد و مقيم حائر حسيني گرديد.[42]
شيخ عبدالكريم حائري يزدي پس از سكونت در كربلا قصد بازگشت به ايران را نداشت، اما به دليل اداي نذر زيارت حرم ثامن الائمه (علیه السلام) ، دوباره راه ايران را در پيش گرفت و بنابر دعوت حاج سيد اسماعيل عراقي وارد شهر اراك (سلطانآباد) شد.[43] در اراك، طلاب بسيار مايل بودند كه حاج شيخ در اراك بماند و اصرار ميكردند كه ايشان تدريس را شروع كند و به همين علت، سفر ايشان را به مشهد به تعويق ميانداختند. حاج شيخ در برابر درخواست آنان ميفرمود: من مسافرم و قصد توقف ندارم. طلاب عرض كردند: هر مقدار كه در اينجا هستيد بيكار نباشيد و شروع به درس كنيد. به محض آغاز تدريس حاج شيخ، خبر تدريس ايشان به اطراف رسيد. از جانب[به لطف]خدا از اطراف اراك، همدان، تهران، كرمانشاه، شيراز و شهرهاي ديگر مطلع شدند و براي شركت در درس ايشان به اراك آمدند و ايشان مجبور به اقامت شد. به قدري جمعيت زياد بود كه كلاس درس حاج شيخ از منزل به مدرسه آقا ضياء منتقل گرديد.[44]
در سال 1332ق، حوزه علميه اراك به زعامت شيخ عبدالكريم و مساعدت مالي خانواده حاج آقا محسن عراقي تأسيس شد و تا سال 1340ق ادامه داشت؛ تا آنكه در 22 ماه رجب آن سال مصلحت بر اين شد كه شيخ عبدالكريم حائري حوزه خود را به شهر مقدس قم منتقل سازد. علماي اراك و خانواده حاج آقا محسن در اين راه نيز او را ياري كردند.[45]
بيترديد، همين حمايتهاي خاندان حاج آقا محسن از حاج شيخ و آوردن ايشان به اراك، منشأ خيرات بسياري براي جامعه ايران گرديد. در آن روزگار كه حوزههاي علميه ايران تقريباً راكد و متروك بود و انحرافها و بدعتهاي ديني در ميان عوام بيداد ميكرد و هر كسي به اسم آزادي، لجامگسيخته هر حرف و حديثي را ميگفت، به شدت احساس نياز ميشد كه عالمي بارز و متبحر در مملكت باشد تا بتواند اشخاصي را تربيت كند كه در مقابل اين جريانها از حق و حقيقت دفاع، و با صراحت و جرئت از مذهب حمايت كنند. بقاي روحانيت در ايران را بايد مرهون حاج شيخ عبدالكريم حائري دانست كه با بردباري و استقامت، در برابر جسارتها و سبكسريهاي رضا شاه ايستاد و به پرورش طلاب همت گماشت و نهضتي فرهنگي و اجتماعي وسيعي را در ايران بنيان نهاد؛ اما نقش پررنگ حاج آقا محسن و فرزندانش را نيز در انتقال مركزيت علم از نجف به ايران و سپس به قم نبايد ناديده انگاشت.
مهمترين اقدام حاج آقا محسن عراقي در زمان حياتش، ايجاد موقوفات بسيار در شهر اراك (سلطانآباد) بود. حجم انبوه موقوفات وي، به حق، ايشان را سرمشقي در باب وقف كرده است. در مورد موقوفات حاج آقا محسن، در كتاب اسوه واقفان اينگونه آمده است:
- موقوفات حاج آقا محسن اراكي در بخش «كزّاز» عبارتند از: مهاجران، كزّاز، قدمگاه، باغ بر آفتاب، رشان بازنه، رازان، هفته ديزيجان، قلعه حصار، عمارت تاجآباد، آب باريك موچان، عليآباد گوشه، سورانه، سرسختي سفلي، قلعه خسبيجان، كرك چناس، عنبرته، دربند و باشه.
- در بخش مركزي اراك، روستاي زامنجان، رباط، خانه ميران، مرزيگران، سياه كله، مزرعه بيدراني علي آباد، ساكي عليا، ساكي سفلي، خرم آباد، عليم آباد، رباط عليا و رباط سفلي.[46]
موضوع اين وقفيات را در جهت مصرف ميتوان در ده بند خلاصه كرد:
- مخارج طلاب و علماي نجف، كربلا، كاظمينو سامرا؛
- مصرف مراقد مطهر ائمه در نجف، كربلا، كاظمينو سامرا؛
- مصرف طلاب و علما و سادات اراكو غيره كه مستحق و ظاهر الصلاح باشند؛
- مصارف خاص طلاب و استادان واجد شرايط مدرسه علميه سپهداري(امام خميني)؛
- هزينه تعمير و روشنايي و فرش حجرههاي مدرسه سپهداري؛
- اعانت به علما و سادات و محصلان بلد و غير بلد؛
- كمك به زوار بيت الله الحرام و مراقد مطهر ائمه (علیهم السلام) ؛
- تعزيهداري حضرت خامس آل عبا سيدالشهداو باقي ائمه هدي (علیهم السلام) ؛
- ارحام فقير واقف؛
- اولاد ذكور واقف، نسل اندر نسل؛ به شرط آنكه متدين و داراي حسن ظاهر ديني باشند كه در غير اينصورت محروم ميشوند از گرفتن حق اولادي.[47]
- باري؛ جايگاه رفيع علمي حاج آقا محسن، براي وي عزتي پديد آورده بود كه دوست و دشمن، عالم ديني و غيرديني را به ستايش و تمجيد وا ميداشت. اين فقيه مجاهد و فيلسوف زبردست را كه هميشه سخن حق را به صراحت بيان ميكرد، ميستودند و با القابي بسيار والا، علماي آن عصر، در مكاتبات خود همواره از ايشان ياد ميكردهاند. اين امر در تأييدات علما درباره وقفنامه حاج آقا محسن آشكار است؛ و اين همه عظمت، جز به علم و عمل حاج آقا محسن برنميگردد. حتي نقل شده است كه در حال احتضار ايشان، وقتي برايش دعاي عديله ميخواندند، او به قدري توجه داشت كه از خواننده دعا، غلط اعرابي ميگرفت.[48]
مرحوم واقف براي جلوگيري از هر نوع تحريف و خدشه احتمالي، اين وقفنامه را به زبان فارسي و عربي به طور جداگانه در چند صفحه تنظيم كرده و به ضميمه كتاب فقهي معروف البيان مربوط به شهيد اول در زمان خود به چاپ رسانده است. نسخه ديگر آن در كتاب الشهاب في الحكم و الآداب، تأليف محمد بن سلامة القضاعي المغربي، در محرم سال 1322 در زمان حيات خود واقف تجديد چاپ شده و هم اكنون در كتابخانه فيضيه قم، با شمارهي 1392/8 موجود است.[49]
البته مايه تأسف و تعجب است كه موقوفهاي چنين بزرگ كه در روزگاري نه چندان دور، منشأ آن همه خير و بركت بوده، به خاطر بيتوجهي و بدگوييها مورد بيمهري قرار گرفته و رژيم سابق آن را به كشاورزان فروخته و مبالغي دريافت كرده است. در استفتايي كه از مقام معظم رهبري در مورد اين اراضي وقفي شده است، ايشان پاسخ ميفرمايند:« اگر محرز گردد كه فروش و استهلاك آن بدون مجوز شرعي بوده است، فروش و خريد و استهلاك آن شرعاً باطل است و وقفيت كما في السابق باقي است...».[50]
چنانكه ذكر شد، صحت شرعي اين وقفنامه، مورد تأييد و تسجيل حدود نود نفر از اعلام اجله شيعه قرار گرفته است. همه اين بزرگان، در حاشيه وقفنامه با نوشتن تعابيري همچون علامة العلماء، سيد الفقهاء، مروج الملّة و الدين، امام المسلمين، سند المتكلمين، مجتهد الزمان، نايب الامام، عين العلماء العاملين، معين الاسلام و المسلمين، سند العارفين، زبدة السادات و المنتجبين، ذرية سيد المرسلين، بحر العلوم الاولين و الآخرين و... واقف محترم را مدح و ستايش كردهاند. برخي از اين بزرگواران عبارتند از:
مرحوم آيتالله محمدكاظم خراساني، ملا حسينقلي همداني، ميرزا محمدحسن آشتياني، فاضل شربياني، شيخ جعفر شوشتري، علامه محدث نوري، شيخ لطف الله مجتهد مازندراني، شيخ فضلالله نوري، حاج سيد محمدباقر حسيني سلطان آبادي، ميرزا زينالعابدين (امام جمعه)، ملا ابوطالب كزازي، سيد حسن دزفولي، شيخ عبدالكريم حائري يزدي، ملا احمد خوانساري، آيتالله سلطان العلماء، سيد هدايتالله بروجردي و...؛ از علماي معاصر نيز اين اسامي به چشم ميخورند: حضرت آيتالله سيد محمدرضا گلپايگاني، حضرت آيتالله محمدعلي اراكي، آيتالله محمدتقي بهجت، آيتالله ناصر مكارم شيرازي و... .[51]
زلال معنويت
شيخ آقا بزرگ تهراني براي حاج آقا محسن چند اثر نام ميبرد كه بدين شرح است: كتاب تقريرات دروس آيات عظام ميرزا حسين طهراني و آخوند خراساني،[52] منظومه پرسش و پاسخ كه مسائل از مهدي سلطانآبادي (في اختلاف الأشياء و مباحث الكثرة) در 21 بيت بوده و حاج آقا محسن در 26 بيت بدان پاسخ گفته است.[53]
اين همه توفيق كه حاج آقا محسن در زندگي پربركتش به دست آورد، همه در سايه تهجد شبانه و جهاد با نفس و نماز شب پديد آمده است. وي شبها به عبادت معبودش ميپرداخت تا به توفيقات الهي دست يابد. همين جهاد با نفس و شبزندهداريها ايشان را در مقاماتي والا قرار داده بود كه گاهي براي وي رؤياهاي صادق اتفاق ميافتاد. آيتالله محمد علي اراكي به نقل از حاج شيخ عبدالكريم حائري نقل كرده است:
روزي كه من با مرحوم حاج آقا محسن از كنار شط كوفه گذر ميكرديم، ناگاه متوجه شديم در همين مسير جنازهاي را تشييع ميكنند. حاج آقا محسن گفتند: بياييد با هم برويم و اين جنازه را تشييع كنيم. پرسيدم: مگر او را ميشناسيد؟ ايشان پاسخ دادند: من خوابي درباره اين جنازه ديدهام كه خلاصه آن اين است: در خواب ديدم كه ملائكه قصد دارند اين جنازه را به وادي برهوت ببرند، ولي او ملتمسانه اصرار ميكرد كه مرا به برهوت نبريد. ملائك قبول نميكردند. آخر الامر گفت: پس لطف كنيد برويد خدمت آقا اميرالمؤمنين (علیه السلام) و بگوييد فلاني ميگويد من يك عمر به مردم گفتم محب علي (علیه السلام) هستم. حالا پس از مرگ اگر مرا به سوي وادي برهوت ببرند، مردم درباره محب علي (علیه السلام) چه خواهند گفت. ملائكه نزد آن حضرت شرفياب شدند و پيام او را به آن حضرت رساندند، پس از بازگشت، گفتند: آقا اميرالمؤمنين (علیه السلام) با بزرگواري اجازه فرمودند كه او را به وادي السلام ببريد.[54]
نمونههايي الهامات براي حاج آقا محسن نقل شده است. از جمله اينكه ايشان در سند حديث مرسل «من مات في طلب العلم كان بينه و بين الانبياء درجة» دچار ترديد میشود كه آيا واقعاً براي فرد طالب علم، اين مقام و منزلت هست كه اگر در هنگام طلب علم از دنيا رفت، فرقش با انبيا يك درجه است؟! روز بعد وقتي براي درس ميآيد، فردي نزد ايشان ميآيد و اظهار ميكند كه خوابي مربوط به شما ديدم و ميگويد: يكي از حضرات معصومين را در خواب ديدم كه به من فرمود به حاج آقا محسن بگو آن خبري كه پي سندش بودي، از ماست و نميخواهد بگردي.[55]
حاج آقا محسن ارادت عجيبي به ساحت مقدس سيدالشهدا (علیه السلام) داشت. او كه خود از ذريه پاك ذات مقدس معصوم (علیه السلام) بود، به برگزاري مراسم سوگواري براي جدش اهتمامي فوقالعاده داشت. موقوفات بسيار وي براي اين برنامه، ارادت و تواضع او را به درگاه خامس آل عبا (علیه السلام) نشان ميدهد. او عاشقانه در راه گسترش و اعتلاي تعزيت سيدالشهداء (علیه السلام) قدم برميداشت و از بذل هيچ نوع مال و تلاشي دريغ نميكرد. مجالس عزاي حسيني وي زبانزد خاص و عام بود. حتي در سفرنامه ناصرالدين شاه به عراق عجم نيز از مجلس حاج آقا محسن براي جد مذبوحش (علیه السلام) ياد شده است:
روز شنبه يازدهم 1309، علماي عراق به نقل خود ناصرالدين شاه؛ جناب حاج آقا محسن، جناب آقا ضياءالدين، جناب حاج جمال برادر حاج آقا محسن و... به حضور رسيده، در راه سهولت مقاصد خويش مطالبي به عرض رسانيدند... روزهاي عاشورا از صبح تا ظهر مجلس روضه بسيار مفصلي در منزل بزرگ و قلعه محمد ابراهيم برقرار بود..... دستههاي عزادار از قلعه حاج محمد ابراهيم خارج ميشدند و به حسينيهي حاج آقا محسن اراكي ـ حسينيه در منزل ايشان تشكيل ميشد ـ ميرفتند و در آنجا ختم ميشد.[56]
ثمرات زندگي
حاج آقا محسن عراقي در دامان خود فرزندان بسياري تربيت كرد. او بيست و يك فرزند داشت كه ده تن از آنها ذكور بودند و اكثر ايشان به درجه اجتهاد نائل شدند:
- حاج سيد احمد عراقي(1280 ـ 1357ق): او از علماي جليل و مفاخر گرانمايه اراكاست. وي از شاگردان علامه ميرزا حبيبالله رشتي بود و پس از اينكه در علم، به رتبه و درجهاي دست يافت به اراك آمد و تا لحظه وفات، ارشادگر مردم و مبيّن حلال و حرام شريعت حضرت خيرالانام بود. همچنين از آخوند خراساني و آيتالله شربياني اجازه اجتهاد داشت.[57]
- حاج ميرزا محمود عراقي(1286 ـ 1361ق): وی از شاگردان آخوند خراساني بود و در نجف اشرفتحصيل معقول و منقول ميكرد.[58]
- سيد ابوالقاسم، معروف به حاج آقا بزرگ (1298ـ 1362ق): او شاگرد آخوند خراساني و داراي اجازه اجتهاد از ايشان بود.[59]
- حاج آقا مصطفي عراقي(1293ـ 1336ق): وي در ميان پسران حاج آقا محسن، به فضل و دقت در حل مسائل، معروف بوده است. از شاگردان آخوند خراساني و آيتالله شريعت اصفهاني، و تقريرنويس درس مرحوم آخوند بوده است. در علوم معقول نيز شاگرد شيخ شيرازي بود. معروفترين فرزند ايشان، حاج آقا حسن فريداست.[60]
- حاج ميرزا شمسالدين (1293ـ 1336ق): او از شاگردان آخوند خراسانيو سيد كاظم يزدي(صاحب عروه) و مرحوم مامقاني بود و از اين اعلام اجازه اجتهاد داشت. وي در دوره سوم مجلس شوراي ملي، از طرف مردم عراق به نمايندگي مجلس انتخاب شد، ولي پس از مدت كوتاهي استعفا داد.[61]
- حاج آقا ابراهيم (1295ـ 1346ق)[62]
- حاج اسماعيل عراقي(1300ـ 1358ق)[63]: وي از شاگردان حاج شيخ عبدالكريم حائريو از بانيان مهاجرت ايشان به ايران بود و در تمامي احوال همراه حاج شيخ بود. از دوره پنجم تا يازدهم، نماينده مردم اراك در مجلس بود و بعد از فوت مرحوم شيخ عبدالكريم حائري، به امر حكومت زنداني و سپس مسموم و به شهادت رسيد.
دكتر متين دفتري، از نخستوزيران رضاشاه، در مورد شهادت سيد اسماعيل چنين نوشته است:
شبي در هيئت وزيران لايحهاي به تصويب رسيد كه غرق در تعجب شدم، مبني بر عدم مصونيت پارلماني سيد اسماعيل عراقي. عراقي سيدي مظلوم و محجوب و يكي از نمايندگان معمم مجلس شورا بود. حدود 65 سال سن داشت و از وكلاي اكثر ادوار مجلس بود. وقتي علت عدم مصونيت وي را پرسيدم، گفتند: توطئه عليه امنيت ملي. ايشان را به همين بهانه دستگير و روانه زندان كردند. بعد از ماهها حبس بدون دليل وي را مسموم، و از زندان آزاد نمودند.[64]
- حاج آقا مهدي يثربي(1310ـ 1352ق)[65]
- محسن امينپور(1314ق ـ 1349ش)[66]
- حسين خاكباز(1315ق ـ 1374ش)[67]
توقف واقف
سرانجام، آن فيلسوف متبحر، سيد جليل القدر، سند العارفين، امام الخائفين، عالم مبارز، بحّاث نستوه، مجاهد روشنضمير و اسوه واقفان، در سوم جمادي الاولي سال 1325ق (1286 هجري شمسي) چهره در نقاب سرد خاك كشيد.[68]
حاج آقا محسن در اواخر عمر خويش، براي رفتن به سفري استخاره ميكند و چون آيهي «قل ان كان ابائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموالكم...»[69] را در جواب استخاره ميگيرد، ميفرمايد: اين آيه شريفه، مژده مرگ مرا ميدهد. در همان حال به ايشان اطلاع ميدهند كه محمدعلي شاه به حسام الملك قره گوزلو دستور داده است كه براي تبعيد شما به تهران، از همدان به اراك عزيمت كند. ايشان ميفرمايد: مأمور خدا، زودتر خواهد رسيد و مأمور شاه نميتواند كاري انجام دهد. در روز دوم، تب و بيماري بر وجود ايشان چيره شد و پنج روز بعد به ديدار معبود شتافت. علاوه بر مجالس ختم و فاتحه كه مردم اراك حدود چهل روز در اراك برگزار كردند، در تهران، قم، كرمانشاه و ديگر شهرهاي ايران، نيز در عتبات عاليات، سامرا، نجف، كربلا، كاظمين از طرف علماي اعلام مجالس متعدد ترحيم برپا گرديد. پيكر مطهر ايشان در مقبره پدر بزرگوارش، در شمال شرقي اراك مدفون شد كه در حال حاضر به مقبره آقا معروف است.[70]