داوود بن قاسم (ابوهاشم جعفری)

1

داوود بن قاسم (ابوهاشم جعفری)

ابوهاشم جعفری

(متوفای 261 قمری)

در محضر چهار امام

نویسنده: سید علی آقایی

اشاره

محدث کبیر، عالم بنام‌ و ادیب سیاست­­پیشه، مرحوم ابوهاشم جعفری، از بزرگان شیعه در قرن سوم هجری قمری است. این مجاهد بزرگ که محضر چهار امام همام علیهم السلام  را درک کرده و از سفیران امام عصر علیه السلام  در ابتدای عصر غیبت صغری نیز بوده، در تقویت نظام شیعه در دوران خود، نقش مهمی ایفا کرده است. در این مقاله، درباره شرح حال و اقدامات و احادیث نقل‌شده از وی، مطالبی بیان خواهیم کرد.

نام و نسب

محدث زاهد و عالم ربّانی، مرحوم داوود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، مشهور به ابوهاشم جعفری، از بزرگان و ثقات آل ابی‌طالب بود. از آنجا که وی از سلاله پاک جعفر طیار، پسر ابوطالب بود، او را جعفری خوانده‌اند. پدر ابوهاشم، قاسم نیز مردی بزرگ و شریف و از اصحاب امام صادق علیه السلام  بوده و از ایشان روایت نقل کرده است.[1] مادربزرگ ابوهاشم (مادر قاسم بن اسحاق) ام حکیم، دختر قاسم بن محمد بن ابی‌بکر بود. بنابراین پدر ابوهاشم پسرخاله­ امام صادق علیه السلام  نیز بوده است.[2] قاسم، پدر ابوهاشم، از یاران محمد بن عبدالله بن حسن مثنی(زنده در 85 ق)- مشهور به نفس زکیه- بود و در قیام وی، از او حمایت کرد تا زمانی که نفس زکیه به حکم خلیفه عباسی، منصور دوانیقی، به شهادت رسید.[3] البته شیخ عباس قمی در شرح حالی که برای ابوهاشم نوشته، در توصیف قاسم آورده است: وی امیر یمن بوده است؛[4] احتمالاً این امارت به حکم محمد بن عبدالله (نفس زکیه) به وی داده شده بود. البته در روایات اسلامی از شخصی به نام محمد بن حسن[5] به عنوان نفس زکیه نام برده شده است که قبل از ظهور حضرت حجت  علیه السلام  به شهادت می­رسد[6] و شهادت او از علائم حتمی ظهور صاحب الامر  علیه السلام  است.[7] نام‌گذاری محمد بن عبدالله بن حسن مثنی(زنده در 85 ق) به نفس زکیه نیز، از این جهت بود که اطرافیان وی می­پنداشتند او مصداق این روایات است. نویسنده کتاب عمدة الطالب که در شمارش و معرفی انساب آل ابی‌طالب قلم زده، نام پدر ابوهاشم را آورده است و هفت پسر برای او به نام‌های جعفر، اسحاق، عبدالرحمن، عبدالله، احمد، زید و حمزه ذکر می‌کند، اما نامی از ابوهاشم داوود به میان نمی‌آورد.[8] ابن‌عنبه فقط در ذیل معرفی ادریس بن عبدالله بن حسن(متوفای 177 ق)، اشاره می‌کند: ابوهاشم یکی از بزرگان شیعه است.[9]

محل سکونت

در مورد سال تولد و دوران جوانی ابوهاشم اخبار دقیقی در دست نیست. اطلاعات ما درباره دوران میانسالی و کهولت اوست که بیشتر اینها نیز از روایاتی به دست آمده که وی ناقل آنهاست. احتمالاً ابوهاشم در اواخر سده دوم هجری در بغداد دیده به جهان گشوده است؛ چرا‌ که وی در سفر امام رضا  علیه السلام  از مدینه به مرو، در شهر ایذه به دیدار ایشان می‌شتابد. محل سکونت وی طبق تصریح منابع تاریخی، بغداد بوده و سفرهایی نیز به قصد ملاقات با ائمه علیهم السلام  در سامرا و نیز سفری به ایران، برای وی ثبت شده است.

افتخاری بس بزرگ

ابوهاشم جعفری در زمره شخصیت­های شیعی است که به همرامی و ملازمت با چندین امام معصوم مفتخر گردید. وی در مکتب امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام توفیق شاگردی داشته و یک سال از دوران غیبت صغرای حضرت حجت ولی عصر  علیه السلام  را درک کرده و سفیر حضرت در عصر غیبت بوده است. روایات وی، مشتمل بر اخباری در باب معجزات و فضایل این ذوات مقدساست که در ادامه، به برخی از آنها اشاره خواهیم داشت. البته برخی در مورد اینکه ابوهاشم افتخار شاگردی امام رضا  علیه السلام  را داشته است، دچار تردید شده‌اند؛[10] امّا قول درست، قبول این افتخاربرای جناب ابوهاشم است؛ چرا‌ کهروایاتی موجود است که ابوهاشم از امام رضا  علیه السلام  نقل کرده[11] وتصریح بسیاری از اهالی فن به این مطلب نیز مؤید ادعای یادشده است.[12]

افتخار وکالت

یکی از روش‌های بسیار مؤثری که آخرین امامان شیعهو شیعیان ایشان از آن استفاده می کردند، سازمان وکالت بود. دلایل و حکمت شکل‌گیری این سازمان، خود مقوله‌ای مفصل است که در حوصله این گفتار نمی‌گنجد. اما به طور خلاصه می‌توان گفت که با شدت گرفتن کنترل خلفای عباسی بر زندگی ائمه علیهم السلام  و نیز لزوم آماده‌سازی مردم برای زمان غیبت حضرت حجت  علیه السلام  این سازمان با شکل خاصش در میان شیعیان پی‌ریزی شد. اقدام امامان شیعه در تعیین کسانی به عنوان وکیل و نماینده، به دلیل نیازی بوده که آن حضرات احساس کرده‌اند؛ چرا که ارتباط مستقیم امامان با شیعیان، هم به دلیل امنیتی و هم به دلیل بُعد مسافت بین مراکز شیعه‌نشین با مرکزاستقرار امام  علیه السلام  و نیز اسارت و حصر امامان، به راحتی امکان‌پذیرنبودهاست.آماده‌سازی شیعیان برای شرایط عصر غیبت، از دیگر کارکردهایسازمان وکالت بوده است.

وکالت به مفهوم «نمایندگی عمومی از جانب ائمه علیهم السلام برای انجام یک سلسله وظایف خاص در میان شیعیان»، در واقع از عصر امام صادق علیه السلام  پدید آمد. در آن سال‌ها تعداد شیعیان در مناطق مختلف رو به گسترش نهاده بود و نیز موانع فعالیت گسترده شیعه برطرف شده بود. سازمان وکالت که به ظاهر برای جمع‌آوری و تحویل وجوه و حقوق شرعی، نظیر خمس و زکاتو هدایای شیعیان به ائمه بناشده بود، در واقع هدفی مهم­تر، یعنی برقراری ارتباط شیعیان با امامان معصوم ومعرفی امام معصوم پس از شهادت امام پیشین را پی می‌گرفت.

ابوهاشم جعفری، یکی از معتمدان ائمه علیهم السلام بود و در زمان غیبت صغرای امام زمان  علیه السلام  نیز مدتی افتخار وکالت ایشان را داشت. سید بن طاووس در کتاب ربیع الشیعه در‌ این‌باره می‌نویسد: «در زمان غیبت صغرا، سفیرانی شناخته شده بودند که در موردشان هیچ‌گونه اختلافی نیست؛ از جمله آنان، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری بود».[13]

علامه محمدباقر مجلسی نیز در کتاب گران‌سنگ بحارالانوار در ذیل یک روایت آورده است: سفرا و ابواب زمان غیبت صغرای حضرت حجت  علیه السلام  معروف بودند و معتقدان به امامت حسن بن علی علیهما السلام  در آن اختلافی نداشتند؛ از جمله ایشان، جناب ابوهاشم جعفری است که این هم کرامتی از طرف خداوند متعال به وی می‌باشد.[14]

همچنین مرحوم میرزا محمدعلی مدرس تبریزی در کتاب ریحانة الادب در‌ این‌باره چنین نگاشته است: «[ابوهاشم] در اوایل غیبت صغرا از سفرای مُسلّم السّفاره ناحیه مقدسه هم بوده است».[15]

از ابوهاشم روایاتی درباره ولادت حضرت صاحب الزمان  علیه السلام  نقل شده که این روایات، همچون خاری در چشمان منکران تولد و وجود آن حضرت است. در ادامه به دو روایت اشاره خواهیم داشت؛ شیخ مفید به سند خود از ابوهاشم جعفری نقل کردهکه وی به امام عسکری علیه السلام  عرضه داشته است: «بزرگی شما مرا منع می­کند تا از شما سؤالی بپرسم؛ آیا اجازه می­فرمایید سؤالی بپرسم؟» امام علیه السلام  فرمود: بپرس. گفتم: ای سید و آقای من، آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: بلی. پرسیدم: اگر هست پس کجاست؟ فرمود: در مدینه است. (احتمالاً منظور امام  علیه السلام  مدینةالسلام بوده که همان شهر بغداداست.)[16]

شیخ مفید در روایتی دیگر نیز به سند خود از ابوهاشم جعفری نقل کرده که گفت: «از ابوالحسن علی بن محمد هادی علیه السلام  شنیدم که فرمود: جانشین بعد از من، حسن  علیه السلام  است، پس چگونه هستید با جانشین بعد از جانشین من؟ (با پسرِ پسرم چگونه‌اید؟) گفتم: فدایت گردم، چطور؟ فرمود: برای اینکه هیچ‌کس او را نمی­بیند و حلال نیست که اسم او را بگویید. پس گفتم: پس چطور او را نام ببریم؟ فرمود: بگویید: حجت آل محمد علیهم السلام».[17]

تأیید توسط امام معصوم

ابوهاشم از کسانی بود کهمورد تأیید مستقیم امام حسن عسکری  علیه السلام  قرار گرفته است. از وی نقل شده که روزی یکی از دوستداران امام حسن عسکری  علیه السلام  در نامه‌ای، از ایشان درخواست کرده بود که به او دعایی بیاموزد. امام  علیه السلام  نیز در پاسخ نامه، دعایی به این مضمون نوشت: «یا اسمع السّامعین و یا ابصرالمبصرین و یا عزّ (انظر) النّاظرین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الرّاحمین و یا احکم الحاکمین، صلَ علی محمّد و آل محمّد و اوسع لی فی رزقی و مُدّلی فی عمری وَ امْنُن ْعلیّ برحمتک و اجعلنی ممّن تنتصر به لدینک و لاتستبدل بی غیری».

ابوهاشم که در آن مجلس حضور داشته است، می‌گوید: بعد از شنیدن فرمایش امام  علیه السلام ، با خود اندیشیدم که خدایا! مرا در حزب و گروه خود قرار ده. ناگهان امام حسن  علیه السلام  رو به من کرد و فرمود: «انت فی حزبه و زمرته اذ (اِنْ) کنتَ باللّه مؤمنا و لرسوله مصدّقا...؛ تو در حزب خدا هستی اگر به او ایمان داشته باشی و تصدیق کننده پیامبرش  صلی الله علیه و آله  و عارف به اولیایش و تابع آنان باشی».[18]ابوهاشم در ادامه می‌گوید که حضرت او را بشارت داده است که تو این‌گونه هستی. نکته‌ای که در این روایت مهم است، همین لزوم داشتن معرفت به پیامبر صلی الله علیه و آله  و اولیای پس از وی است که پس از ایمان به خدا، یگانه راه نجات و رستگاری بشر خواهد بود.

در روایتی دیگر، ابوهاشم جعفری نقل کرده است: نزد امام حسن عسکری  علیه السلام  بودم و ازایشان در مورد تفسیر آیه 32 سوره مبارکه فاطر پرسیدم؛ جایی که خداوند متعال می فرماید: «ثمّ اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه»؛ امام  علیه السلام  فرمود: منظور از «الذین اصطفینا» اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله  هستند و مقصود از «ظالم لنفسه»کسی است که امام را قبول ندارد. «مقتصد» هم کسی است که عارف به حق امام است و «سابق بالخیرات» نیز خود امام است. ابوهاشم می گوید: که این سخنان امام علیه السلام  مرا به گریه واداشت و در مورد هر آنچه خدای متعال به آل محمّد علیهم السلام عطا فرموده، با خود می‌اندیشیدم. زمانی که حضرت متوجه من شد، فرمود: «عظمت شأن آل محمد  صلی الله علیه و آله  بیش از آن چیزی است که تو فکر می‌کنی. خدا را به خاطر این نعمت که تو را در ردیف کسانی قرار داده که به دوستی ایشان چنگ می‌زنی، شاکر باش. در روز قیامت، هر گروهی با امام و پیشوای خود خوانده می‌شود و تو با اهل بیت علیهم السلام فراخوانده می‌شوی. پس بدان که تو در راه خیری».[19]

راویان از ابوهاشم

ابوهاشم جعفری که با شاگردی کردن در محضر ائمه معصوم علیهم السلام،از سرچشمه های وحی سیراب شده بود، تشنگان علم و ادب اهل بیت علیهم السلام را نیز سیراب می کرد. راویان بسیاری از وی نقل حدیث کرده‌اند. یحیی بن هاشم، اسحاق بن محمد نخعی، سهل بن زیاد، محمد بن حسان، ابواحمد بن راشد، احمد بن محمد بن عیسی، محمد بن عیسی، محمد بن ولید، محمد بن احمد علوی، احمد بن اسحاق، محمد بن زیاد، علی بن ابراهیم و پدرش ابراهیم قمی، از جمله کسانی بودند که در ابواب مختلف فقهی و کلامی و حدیثی شیعه، از خرمن دانش ابوهاشم، خوشه های علمی ارزنده و حیات­بخشی برچیده‌اند.[20]

علاقه دو سویه

ابوهاشم جعفری از اصحاب گران‌قدر پنج امام معصوم  علیهم السلام  بود و تعلق خاطر عجیبی به اهل بیت پیامبر‌ عظیم‌الشأن‌ اسلام  صلی الله علیه و آله  داشت. البته این علاقه،دوطرفه بود و امامان معصوم  علیهم السلام  که ابوهاشم، مفتخر به ملازمت ایشان بود نیز وی را دوستداشتند. شدت علاقه ابوهاشم به امامان شیعه به حدی بود که سعی می‌کرد هر روز در رکاب ایشان باشد. ابوهاشم در زمان امام هادی  علیه السلام  از بُعد مسافت سامرا تا بغداد و کهولت سن شکایت می‌کند و عرضه می دارد: سنم زیاد شده، بدنم ناتوان و مرکبم پیر؛ اما شوق دیدار شما باعث می شود که به سامرا بیایم و در راه دچار مشقت شوم. پس برایم دعا کنید. امام علیه السلام  هم دعا می کنند تا رنج سفر بر وی هموار گردد.[21]

ابوهاشم همیشه و در همه حال، ارادت خود را به وجود مقدس معصومین علیهم السلام  نشان می‌داد. سعد بن عبدالله اشعری(متوفای 301 ق) روایت کرده که در یکی از دفعاتی که ابوهاشم به زندان افتاده بود، امام حسن عسکری علیه السلام  را به همان زندان آوردند؛ زمانی که چشم ابوهاشم به امام افتاد، از دیدن ایشان به قدری شادمان گردید که با حال نزارش از جای برخاست، صورت امام علیه السلام  را بوسید و حضرت را روی عبای خود نشاند.[22]

هماهنگ با معصوم

سرتاسر زندگی ابوهاشم، الگو و سرمشقی مطمئن برای شیعیان است. ابوهاشم جعفری هر‌چند خود در محضر پیشوایان مکتب وحی تربیت شده بود، در همه مسائل، نظر این بزرگواران را می جست. روایت شده که وی کتابی را به محضر امام حسن عسکری  علیه السلام  عرضه داشت و از صحت آن پرسید. نص روایت چنین است: «روزی بر امام حسن عسکری  علیه السلام  داخل شدم؛ کتاب یوم و لیله را که یونس بن عبدالرحمن(متوفای 208 قمری) نوشته بود، بر ایشان عرضه داشتم. حضرت نظری بر صفحات آن کرد و فرمود: این دین من و دین آبای من و کلمه حق است.»[23] این گونه قضایا نشان می دهد که ابوهاشم همه چیز را به تأیید معصوم  علیه السلام  منوط و وابسته می‌دانست.

شاعر نور

ابوهاشم از بزرگانی بود که در رثای اهل بیت علیهم السلام شعر هم می‌سرود و اشعار وی در نظر ایشان پسندیده و نیکو بود. او شاعری کم‌گوی بود، اما در مناسبت‌های مختلف برای اهل بیت علیهم السلام شعر می‌سرود؛ چنانکه در مدح آل محمد  علیهم السلام  این گونه سروده است:

یا آل احمدکیف اعدل عنکم

أعن السّلامة و النّجاة احول

ذخر الشّفاعة جدّکم لکبائری

فیها علی اهل الوعید اصول

شغلی بمدحکم و غیری عنکم 

بعدَکم و مدیحه مشغول[24]

ای آل احمد! چگونه از شما روی گردانم؟ آیا می‌توانم از سلامتی و نجات، روی بگردانم؟ جدتان، شفاعت را برای گناهانم ذخیره کرده. در شفاعت شما بر اهل عذاب، واقعیت­هایی هست. من به مدح شما مشغولم و غیر من به مدح دشمنتان مشغول است.

ابوهاشم در سروده‌ای دیگر، در قامت یک مدافع حریم ولایت، به مناظره با کسی می‌پردازد که امامت اسماعیل را قبول دارد و ولایت امام موسی کاظم  علیه السلام  را منکر است:

لما انبری لی سائل لأجیبه

موسی احقّ بها ام اسماعیل؟

قلت: الدّلیل معی علیک و ما علیّ ما تدعیه للامام دلیل

موسی اطیل له البقاء فحازها

ارثا و نصا و الرواه تقول

ان الامام الصادق ابن محمد

عزی باسماعیل و هو جدیل

و اتی الصلاه علیه یمشی راجلا  

افجعفر فی وقته معزول؟[25]

آن هنگام که پرسشگری مرا بازخواست کرد تا پاسخ دهم که امام موسی بن جعفر  علیهما السلام  به ولایت سزاوارتر است یا اسماعیل، گفتم: دلیل من بر امامت امام موسی  علیه السلام  قاطع‌تر و برَنده­تر از دلیل تو بر امامت دیگری است. امام موسی کاظم علیه السلام  که زندگی‌اش طولانی باد، امامت را به ارث برد و نیز نص بر امامتش وجود داشت و راویان، حدیث امامت او را نقل کردند. همانا امام صادق علیه السلام  را به خاطر درگذشت اسماعیل تسلیت گفتند که مصیبتی بزرگ بود. امام صادق علیه السلام  با پای پیاده رفت و بر پیکر اسماعیل نماز گزارد؛ آیا در این هنگام امام صادق علیه السلام  از امامت عزل شده بود؟[روشن و یقین است که این‌گونه نیست.]

ابوهاشممسائل پیرامونش را به زیبایی و با استدلال‌های متنوع و با استناد به تاریخ و کلام و حدیث و با جواب‌های حلی و نقضی، در شعرهایش بیان می‌کرد؛ همان شیوه‌ای که قبل از وی، سید حمیری (متوفای 173 ق) و پس از او مهیار دیلمی(متوفای 428 ق) به کار برده‌اند. ابوهاشم تفسیر این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله  را که فرموده: «بین قبر من و منبرم، باغی از روضه های بهشتی است»، از قول امام صادق علیه السلام  این‌گونه سروده است:

یا حجه الله ابا جعفر

و ابن البشیر المصفی المنذر

انت و آباؤک ممن مضی

روضه بین القبر و المنبر

تجلو بتفسیرک عنا العمی

و نورک الاشرف و الانور

صلی علی المدفون فی طیبه

جدک و المضمون بطن الغرِی

و امک الزهراء مضمونه

ارض بقیع الغرقد الازهر

و السید المدعو شبیرا و من

یدعی سبط المصطفی شبر

و التسعه الاطهار من لم یکن

یعرفهم فی الدین لم یعذر

هم خلفاء الله فی ارضه

و هم ولاة البعث و المحشر

و هم سقاة الناس یوم الظما

شیعتهم ریاً من الکوثر

و انتم الذواد اعداءکم

فی مورد منه و فی مصدر

و تدخلون النار من شئتم

من جاحد حقکم منکر

و تدخلون الجنه المقتفی

آثارکم من غابر الاعصر

إنی موال من تولاکم

و من یعدیکم فمنه بری[26]

ای حجت خدا، ابوجعفر و ای فرزند پیامبر بشارت‌دهنده و انذار‌دهنده، تو و پدرانت از کسانی هستید که از بهشتی بین قبر و منبر رسول الله صلی الله علیه و آله  گذر کردید. با نور وجود تو که شریف‌ترین نورهاست و تفسیر تو، نابینایی از ما برداشته می‌شود. درود خدا بر جدت که در مدینه آرمیده و بر بزرگواری که در دل نجف به خاک سپرده شده است، و بر مادرت زهرا علیها السلام  که در زمین نورانی بقیع دفن شده، و بر آن آقایی که شُبیر خوانده شده و بر سبط پیامبر که ملقب به شُبَّر است، و بر نُه امام پاک که هر‌کس به حق ایشان عارف نباشد، در دینداری عذری ندارد (دینش کامل نیست). آنان خلفای خدا بر روی زمین‌اند و والی روز بعث و محشر هستند؛ چنان‌که در روز تشنه‌کامی (محشر) ساقی مردمان بوده، شیعیان را با آب کوثر سیراب می‌کنند، و شما دشمنانتان را از حوض کوثر دور می کنید و کسی را که حق شما را انکار کند و به دشمنی با شما برخیزد، داخل آتش دوزخ می‌کنید، و هرکس را که از اندیشه شما فایده ببرد و از شما تبعیت کند، به بهشت رهنمون می‌سازید؛ حتی اگر قرن‌ها از شما فاصله زمانی داشته باشد. [خلاصه اینکه] من دوستدار دوستان شما هستم و از دشمنان شما بیزارم.

زبان بُرَنده علیه ظالمان

ابوهاشم جعفری به نقل تاریخ، در برابرحکام و سلاطین جور، زبانی بس برنده و نیش‌آلودداشت. وی بسیار جسور و بی‌پروا بود و با خلفا و امرای عباسی بحث می کرد.[27] بارها نیز به دلیل انتقادهای تند و تیز خود به عباسیان، طعم تلخ زندان را چشیده بود. از جمله در سال 252 قمری در سامرا بود، که ابوهاشم را به زندان فرستادند و طبری در تاریخ خود بدان اشاره کرده است. وی همچنین از جهاتی، از حکومت علویان طبرستان که علیه ظالمان بنی عباس قیام کرده بودند، دفاع می‌کرد. در جریان قیام یحیی،[28] از نوادگان جعفر طیار که منجر به شهادت وی شد، زمانی که سر یحیی را نزد محمد بن عبدالله طاهری آوردند، عده ای از مردم نزد وی آمده، این فتح و پیروزی را تبریک­گفتند. این موضوع به قدری بر ابوهاشم گران آمده بود که خود به دربار این ظالم رفت و در کمال شهامت، در مجلس حاکم، خطاب به وی گفت: «ای امیر، درباره قتل کسی به تو تبریک می‌گویند که اگر پیغمبر خدا  صلی الله علیه و آله  زنده بود، آن حضرت را بدین مصیبت تسلیت می بایست گفت.»[29] این سخن تند به قدری بر حاضران تأثیر گذاشت که حتی محمد بن عبدالله طاهری که خود را فاتح جنگ می‌دانست، نتوانست دم برآورد و سخنی در جواب ابوهاشم بگوید.[30] نقل شده است زمانی که ابوهاشم از دربار خارج می‌شد، با صدایی رسا این ابیات را خطاب به طاهریان، در مدح شهید آل ابی طالب می‌خواند:

یا بنیَ طاهر کلوه وبیا

ان لحم النبی غیر مری

ان وترا یکون طالبه الله

لوتر بالفوت غیر حری[31]

ای طاهریان! او را بخورید که بیماری‌زاست؛ گوشت پیمبر [و اولاد پیامبر] گوارا و خوردنی نیست. انتقامی که خدا طالب بوده و درصدد آن باشد، فراموش شدنی نیست.

ابوهاشم چون خاری در چشمان عباسیان بود، اما جایگاه والای علمی و معنوی وی، بر هیچکس، حتی دشمنانش هم پوشیده نبود. از این رو در میان مردم و حتی نزد برخی امرای عباسی هم دارای احترامی خاص بود؛ چنانکه طبری در تاریخ خود نقل کرده، در سال251 قمری، در زمان حکومت مستعین، یکی از علوی‌ها به نام حسین بن محمد (طالبی) قیام کرد. وی با حدود ششصد مرد جنگی از طوایف کوفه، به کوفه حمله کرد و ضرباتی را بر لشکر کوفیان طرفدار آل عباس وارد آورد. مزاحم بن خاقان از طرف مستعین، مأمور مقابله با این قیام می‌شود. وی در ابتدا برای حل و فصل این قضیه بدون خونریزی، ابوهاشم را به عنوان واسطه و میانجی برای مذاکره نزد سردار قیام می‌فرستد.[32]

پایمردی در راه حق

ابوهاشم جعفری، در راه دفاع از ولایت و اسلام ناب محمدی، سختی‌ها و مصائب فراوانی را هم متحمل‌گردید، که صد البته برای چنین شخصیتی، هرگز مایه دلخوری و سرخوردگی نبوده است. او افتخار خود را در ملازمت پیشوایان پاک شیعه می‌دانست و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد. به نقل از تاریخ بغداد، ابوهاشم به جرم سازش نکردن با حکام وقت، بارها تبعید شد و به زندان افتاد ودر این راه حتی جان خود را هم بذل کرد.[33] وی در حدود نُه سال به طور متناوب در زندان و تبعید به سر­برده است. روایاتی از خود ابوهاشم نقل شده است که بر دستگیری و حبس او دلالت دارد. وی در یکی از دوره‌هایی که در زندان بوده، به امام حسن عسکری علیه السلام نامه‌ای نوشته و از کوچکی سلول خود و سنگینی زنجیری که به پایش بسته شده بود، شکایت کرده و از حضرت خواسته است که برایش دعا کند. امام  علیه السلام  نیز در جواب نوشته است: «امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهی خواند». ابوهاشم می گوید: «در وقت ظهر مرا از زندان آزاد کردند و طبق فرموده امام حسن عسکری علیه السلام  نماز را در منزل خودم خواندم.»[34]

ابوهاشم جعفری به اتهام دست داشتن در قتل یکی از عوامل پلید عباسی به نام عبدالله بن محمد نیز دستگیر، و با آنکه اوضاع سلامتی وی چندان مساعد نبوده، زندانی شده است.[35] همچنین در سال 252 قمری به اتهام کمک به سرکردگان قیام طالبیون، تبعید شده است. البته در قضیه دستگیری ابوهاشم، نامه دو تن از سران حکومتی بی‌تأثیر نبوده. آنها از مستعین درخواست کرده بودند که نامه‌ای به محمد بن عبدالله بنویسد و دستور دهد ابوهاشم را نیز تبعید کند.[36] این دست اتفاقات، نشانه فعالیت‌های انقلابی و مجاهدت وی در راه اعتلای تشیع در زمان امام حسن عسکری 7 است. بر همین اساس هم حکومت‌های وقت، وی را زیر نظر می‌گرفتند تا در صورت لزوم، این یار فداکار شیعه را از صحنه خارج کنند. ابن اثیر در کتاب تاریخ خود اشاره دارد که ابوهاشم جعفری به همراه ابواحمد محمد بن جعفر بن حسن مثنی بن امام حسن 7 و محمد بن علی بن خلف عطار و جماعتی از آل ابی طالب، در واقعه شعبان 252 قمری به سامرا تبعید شد.[37]

علاوه بر نمونه‌های یادشده، در موارد متعدد ابوهاشم در رکاب امام حسن عسکری  علیه السلام  در زندان بوده است؛از جمله در زندان مهتدی بن واثق[38] و مهدی عباسی.[39] نکته­ مهمی که نباید از آن غفلت شود، این است که ابوهاشم در تمام تبعیدها و حصر و زندان‌ها، رابطه خود را با ائمه اطهار علیهم السلام  حفظ­کرده؛ به گونه­ای که حتی در فضای اختناق عباسی که امامین عسکریین  علیهما السلام  به شدت در فشار و کنترل بودند، باز هم ابوهاشم از آن وجودهای مقدس خط می‌گرفته است.

آثار

برای ابوهاشم جعفری دو کتاب ذکر شده است: یکی اخبار ابوهاشم و دیگری کتاب شعر وی که اشعار و قصاید او در مدح آل الله  علیهم السلام  بوده است.[40] این دو کتاب را ابن عیاش جمع‌آوری کرده،[41] اما اکنون از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست و فقط دسته‌ای از روایات و اخبار ابوهاشم و برخی از اشعار او، در مجامع حدیثی و ادبی و تاریخی مضبوط مانده و به دست ما رسیده است.

ابوهاشم از منظر بزرگان

ابوهاشم جعفری شخصیتی بسیار محترم نزد معصومان  علیهم السلام  بود و علمای شیعه نیزاو را با عباراتی زیبا ستوده‌اند.

  1. ابوالحسن مسعودی (متوفای 346 قمری) در کتاب مُروج الذهب درباره ابوهاشم نگاشته است: «ابوهاشم... مردی زاهد و عابد و عالم بود که عقلش درست، حواسش سالم، و قامتش راست مانده بود».[42]
  2. نجاشی (متوفای 450 قمری) در کتاب رجال خود با این عبارات ابوهاشم را توصیف کرده است: «ابوهاشم جعفری رحمه الله علیه عظیم‌المنزلة و شریف‌القدر نزد ائمه علیهم السلام و ثقه بود».[43]
  3. شیخ طوسی (متوفای 460 قمری) در کتاب الفهرست درباره وی می­نویسد: «ابوهاشم نزد ائمه علیهم السلام جلیل‌القدر و عظیم‌المنزلة بود».[44]

شیخ در کتاب رجال نیز می‌نویسد: «ابوهاشم ثقه جلیل‌القدر است».[45]

  1. علامه حلی (متوفای 726 قمری) در خلاصة الاقوال می‌نگارد: «ابوهاشم جعفری... ثقه جلیل‌القدر و عظیم‌المنزلة نزد معصومین علیهم السلام بود؛ موقعیتی والا و شریف نزد ایشان داشت».[46]
  2. شیخ عباس قمی (متوفای 1359 قمری) با این تعابیر، وی را ستوده است: «ابوهاشم زاهدی با‌ ورع و عالمی عامل بود که در علوّ نسب در آل ابی طالب، کسی بالاتر از وی در زمان ایشان نبود».[47]
  3. مدرس تبریزی در کتاب ریحانة الادب می‌نویسد: «ابوهاشم... عالم، عابد، زاهد، عاقل، متقی و کثیرالروایة است... فیض حضور نزد پنج امام معصوم علیهم السلام را داشت و نزد ایشان محترم، موثق و محل اعتماد بود».[48]
  4. سید حسن صدر (متوفای 1354 قمری) با این تعابیر ابوهاشم را توصیف کرده است: «ابوهاشم بغدادی، شاعری ادیب و علامه‌ای بزرگوار و از شعرای اهل بیت علیهم السلام است. شعر او نزد امام رضا تا حضرت حجت علیهم السلام مورد توجه بود. ابوهاشم نزد ایشان عظیم‌المنزلة و جلیل‌القدر بود».[49]

نکته­ مهمی که در توصیفات بزرگان شیعه در مورد ابوهاشم جعفری بسیار جلوه‌گر است، عظمت شأن، جلالت قدر و ثقه بودن وی نزد ائمه اطهار علیهم السلام است. بزرگانی چون ابی جعفر برقی (متوفای274 یا 280 قمری) در کتاب رجال خود،[50] ابوعمروکشی (متوفای 330 قمری) در کتاب رجال،[51] ابن داوود حلی (متوفای 707 قمری) در کتاب رجال،[52] ملا عنایت‌الله قهپایی (زنده در 1011 قمری) در مجمع الرجال،[53] علامه مجلسی (متوفای 1110 قمری) در کتاب رجال خود،[54] ابوعلی حائری (متوفای 1216 قمری) در منتهی المقال،[55] علامه سید محسن امین (متوفای 1371 قمری) در اعیان‌الشیعه،[56] ملاعبدالله مامقانی (متوفای 1351 قمری) در تنقیح‌المقال،[57] آیت‌الله خویی (متوفای 1413 قمری) در معجم رجال‌الحدیث،[58] شیخ محمدتقی تستری (متوفای1416 قمری) در قاموس الرجال،[59] مرحوم اردبیلی(سال وفات) در جامع الرواة[60] و دیگران، مرحوم جعفری را شایسته اوصاف و القاب و مدایح بسیاری دانسته‌اند.

تصحیح یک اشتباه

در بیان موقعیت علمی و معنوی جناب ابوهاشم جعفری، عالمان شیعه به صورت فراوان از کلمات احترام‌آمیز استفاده کرده‌اند؛ اما در این میان، جناب کشی در کتاب رجال خود، در انتهای شرح حال ابوهاشم ادعا می‌کند‌ که روایات ابوهاشم دلیل بر ارتفاع در حق وی است؛ بدین معنی که ابوهاشم در نقل حدیث دچار آفت غلو شده است. غلو یکی از مسائل مهمی بود که ائمه اطهار علیهم السلام همواره با آن درگیر بوده‌اند. غلو به معنای تجاوز از حد و خروج از اعتدال است و غُلات کسانی هستند که به امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام نسبت اُلوهیت می‌دهند و در توصیف فضایل دینی و دنیوی آنان از اعتدال تجاوز می‌کنند. امابرای اثبات چنین اتهامی ابتدا باید دلیلی قانع‌کننده عرضه کرد؛ در حالی که شأن جناب ابوهاشم به قدری والاست که این اتهام برای وی اثبات نمی‌گردد. علامه سید محسن امین دراین‌باره در کتاب اعیان‌الشیعه این‌گونه نگاشته است: «اتهام غلو به خاطر این است که ابوهاشم معجزات زیادی را از ائمه اطهار علیهم السلام روایت کرده است که علمای شیعه، نمونه‌های این‌چنینی را در ردیف غلو حساب کرده‌اند؛ اما منزلت ابوهاشم بالاتر از این است که دچار غلو شود».[61]

علامه مامقانی در این‌باره اعتقاد دارد: «این مرتبه سفارت و وکالت برای حضرت امام زمان علیه السلام  از هر توثیق و تعدیلی برای جناب ابوهاشم جعفری بالاتر است و بالجمله در وثاقت و جلالت و بزرگی شأن این مرد هیچ شکی نیست».[62]

آیت‌الله العظمی خویی(متوفای 1413 قمری) نیز در پاسخ به این اتهام، در کتاب معجم رجال الحدیث می‌نویسد: «عبارت کشی که می‌گوید روایت او دلالت برارتفاع در قول (غلو) دارد، از دو جهت قابل بررسی است: اول اینکه یا باید در روایت تحریفی صورت گرفته باشد و یا اینکه از آن اراده به معنای غیرظاهری شده باشد، که هر‌دو مورد به خاطر موقعیت ممتاز ابوهاشم در نزد حضرات معصومین علیهم السلام، منتفی می‌باشد. پس بنابراین چطور می‌شود نسبت غلو را به این شخصیت ارجمند داد؟ لذا اشکالی در وثاقت ایشان نیست و او مورد اعتماد و وثوق است».[63]

محدث متتبع، حاج شیخ عباس قمی(متوفای 1359 قمری) در کتاب گران‌سنگ منتهی الآمال در این‌باره می‌نویسد: «آنچه که ابوهاشم روایت کرده و مشاهده نموده، از دلایل و معجزات حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام ، زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود و روایت شده از آن جناب که گفت: داخل نشدم بر حضرت امام علی‌النقی و امام حسن عسکری  علیهما السلام  هرگز، مگر آنکه دیدم از ایشان دلالت و برهانی».[64]

بنابراین روایاتی که جناب ابوهاشم جعفری نقل کرده، به قدری با مضامین عالی و انجام اعمال فوق بشری همراه است که عده­ای را دچار توهم غلو درباره این مرد بزرگوار کرده است و همه­ اینهااز علو درجه آن جناب و منزلت برجسته‌اش نزد ائمه معصوم  علیهم السلام  حکایت دارد. به نمونه­هایی از این روایات اشاره خواهیم داشت.

ابوهاشم نقل کرده است: خدمت حضرت امام هادی  علیه السلام  شرفیاب شدم. حضرت به زبان هندی با من تکلم فرمود. من نتوانستم درست جواب بدهم. در نزد ایشان رکوه‌ای (مانند مشک آب) بود که در آن پر از سنگریزه بود. ایشان یکی از آنها را در دهان نهاد و سپس به من داد. من آن را در دهان گذاشتم و به خدا سوگند از خدمت آن جناب برنخاستم مگر اینکه به هفتاد و سه زبان تکلم کردم که اول آن زبان هندی بود.[65]

همچنین از ابوهاشم نقل شده است: با امام حسن عسکری علیه السلام  در زندان مهتدی بن واثق بودیم. شبی حضرت فرمود: امشب خداوند عمر مهتدی را تمام خواهد کرد و ترکان بر او شورش خواهند کرد و او را خواهند کشت و معتمد بر جای وی جلوس خواهد کرد. صبح خبر رسید که مهتدی در فتنه ترکان به قتل رسیده است.[66]

ابوهاشم در روایاتی دیگرنقل کرده است: در امر معاش خود درتنگدستی بودم و خواستم در محضر حضرت امام عسکری  علیه السلام  از ایشان طلب کمک کنم؛ اما شرم اجازه نداد که درخواست خود را بازگو کنم و به منزل خود بازگشتم. وقتی به منزل رسیدم، حضرت برایم صد اشرفی فرستاده و نوشته بود:«هرگاه حاجتی داشتی خجالت مکش و حیا مکن؛ بلکه طلب کن. آنچه را دوست داری، به تو بدهیم ان شاءالله».[67]

نیز ابوهاشم نقل کرده که متوکل عباسی عمارتی بنا کرده بود که آفتاب از هر طرف بر آن می‌تابید و در این عمارت، قسمت­های مشبکی ایجاد کرده و مرغان مختلف را در آن جای داده بود که هرکدام به آوازی مشغول بودند. وقتی مجلس سلام متوکل در آن برپا بود، بر اثر صدای پرندگان، نه صدای سلام‌کننده مشخص بود و نه سخن متوکل شنیده می­شد؛ اما هنگامی که امام هادی  علیه السلام  وارد مجلس شد، همه پرندگان به احترام ایشان ساکت شدند.[68]

چند حدیث نورانی

ابوهاشم جعفری به سبب افتخار همراهی با چهار امام معصوم و زندگی و سلوک با ایشان، روایات بسیار گران‌بهایی از معجزات ائمه علیهم السلام نقل کرده که در برخی موارد، شامل مباحث ظریف اعتقادی و اخلاقی است. در اینجا برای تبرک جستن به این روایات، چند نمونه از آنها را نقل می‌کنیم:

  1. عاقبت کوچک شمردن گناه

ابوهاشم جعفرى می‌گوید: روزى خدمت امام حسن عسکرى  علیه السلام  بودم و از ایشان شنیدم که فرمودند: از گناهانی که آمرزیده نمی‌شود، قول آدمیاست که می‌گوید: «کاش مؤاخذه نمی‌شدم مگر به همین گناه(یعنى کاش گناه من فقط همین بود)». ابوهاشم می‌گوید: پس از این سخن حضرت با خودم گفتم این مطلب بسیار دقیقى است و شایسته است که انسان هر چیزى در این‌باره را در وجود خود جستجو کند. در همین حال، ناگهان آن حضرت به من رو کرد و فرمود: «راست گفتى اى ابوهاشم! به آن چیزى که در دلت گذشت، عمل کن. پس به درستى که شرک در میان مردم، پنهان‌تر از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک و بر روى پلاس سیاه است».[69]

  1. ارزش واقعی مؤمن

شیخ صدوق در کتاب امالی به سندش از ابوهاشم جعفری روایت می کند که تنگدستی و مضیقه سختی بر من وارد شد. به خدمت حضرت امام هادی  علیه السلام  رفتم. حضرت اذن نشستن داد. چون نشستم، فرمود: ای ابوهاشم! شکر کدام نعمتی را که خدا به تو داده می‌توانی به جا آوری؟! ابوهاشم می‌گوید: از فشار اندوه خاموش ماندم و ندانستم چه بگویم. آن حضرتفرمود: «خداوند ایمان را روزی تو گردانید و به سبب آن بدنت را بر آتش حرام کرد و عافیت به تو ارزانی داشت و تو را برای عبادت یاری فرمود و به تو قناعت داد که بر اثر آن، تو را از ریختن آبرویت محفوظ گردانید. ای ابوهاشم، من سخن گفتن با تو را به این کلمات آغاز کردم؛ زیرا گمان کردم می‌خواهی از آن کسی که اینهمه نعمت به تو داده، نزد من شکایت کنی و دستور دادم صد دینار به تو بپردازند. آن را تحویل بگیر».[70]

  1. خدمت به مؤمن

یاری‌رسانی به نوع بشر، به ویژه خدمت کردن به مؤمنان، یکی از بافضیلت­ترین اعمالی است که در اسلام و در کلام معصومان علیهم السلام بدان سفارش بسیار شده است. ابوهاشم جعفری نیز بر اساس همین روایات، یاری دادن مؤمنان را وظیفه خود می‌دید و بر این عمل نیک مداومت داشت و از هیچ‌گونه تلاشی در این راه دریغ نمی‌کرد. وی می‌گوید: روزی نزد امام حسن عسکری  علیه السلام  بودم و ایشان می‌فرمود: «در بهشت دری است به نام "معروف". از این در، فقط کسانی داخل می‌شوند که کار خیر انجام دهند.»با شنیدن این روایت، شکر خداوند را به جا آوردم و از اینکه خودم را برای برآوردن نیازمندی‌های مردم در مشقت افکنده بودم، خرسند شدم. در این هنگام امام  علیه السلام  نگاهی به من کرد و فرمود: «آری، پس بر آنچه بدان مشغولی، مداومت کن؛ چراکه صاحبان نیکی در دنیا، همانا صاحبان خیر در آخرت هستند. ای ابوهاشم، خداوند تو را رحمت کند و در زمره ایشان قرار دهد».[71]

رحلت

سرانجام ابوهاشم جعفری، این راوی نور، عارف ناسک، عالم عامل و محبوب ائمه اطهار  علیهم السلام  در جمادی‌الاول سال 261 قمری دار فانی را وداع گفت و به دیدار حق شتافت. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، جریان وفات جناب ابوهاشم جعفری را چنین بیان کرده است: «ابوهاشم مقیم مدینة‌السلام (بغداد) بود و از آنجا که نسبت به سلاطین و حکام، زبان منتقد و تند داشت، در سال252 قمری به سامرا تبعید شد و در آنجا محبوس گردید تا در جمادی‌الاول سال261 قمری وفات کرد.»[72] ظاهراً ابوهاشم در همان محل تولد و سکونت دائمی خودش به خاک سپرده شده است و به گفته مسعودی در کتاب مروج الذهب، قبر وی مشهوراست.[73]


منابع

  1. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، 1413ق.
  2. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر غفاری، مکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران، 1338ق.
  3. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1406ق.
  4. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد او مدینة السلام، دارالکتب العملیه، بیروت، بی‌تا.
  5. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، چاپ چهارم، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1369ش.
  6. صدر، سید حسن، تکمله امل الآمل، تحقیق: حسین علی محفوظ، عبدالکریم دباغ، عدنان دباغ، دارالمؤرخ العربی، بیروت، 1429ق.
  7. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، چاپ اول، تحقیق: محیی‌الدین مامقانی، مؤسسه آل‌البیت علیهم السلام لاحیاء التراث،قم، 1427ق.
  8. اردبیلی غروی، محمد بن علی، جامع الرواة، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، قم، 1403ق.
  9. راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرایح، چاپ دوم، مؤسسه نور للمطبوعات، بیروت، 1411ق.
  10. علامه حلی، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، چاپ اول، تحقیق: محمدجواد قیومی، مؤسسة نشر الفقاهه، بی‌جا، 1417ق.
  11. کشی، ابی عمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز، رجال کشی، تقدیم و تعلیق: سید احمد حسینی، مؤسسه اعلمی للمطبوعات، کربلا، بی‌تا.
  12. مجلسی، محمدباقر، رجال مجلسی، تصحیح و ترتیب: عبدالله سبزالی حاج، مؤسسه اعلمی للمطبوعات، بیروت، 1415ق.
  13. نجاشی اسدی کوفی، ابی العباس احمد بن علی، رجال نجاشی احد الاصول الرجالیه، تحقیق: محمدجواد نائینی، دارالاضواء، بیروت، 1408ق.
  14. طوسی، رجال، چاپ اول، تحقیق، تقدیم و تعلیق: سید محمدصادق آل بحرالعلوم، منشورات المکتبة و المطبة الحیدریة فی النجف، نجف، 1381ق.
  15. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، نشر خیام، تهران، 1374 ش.
  16. ابن عنبه، جمال الدین احمد بن علی الحسینی، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، چاپ اول، تحقیق: سید مهدی رجایی، کتابخانه آیت‌الله العظمی نجفی مرعشی، قم، 1383ش.
  17. طوسی، الفهرست کتب الشیعه و اصولهم، چاپ اول، تحقیق: سید عبدالعزیز طباطبایی، مکتبة محقق طباطبایی، قم، 1420ق.
  18. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، چاپ دوم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، قم، 1415ق.
  19. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلی، تصحیح: مهیار خلیلی، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، تهران، بی‌تا.
  20. ابن داوود حلی و ابی جعفر احمد بن ابی‌عبدالله برقی،کتاب الرجال، دانشگاه تهران، تهران، 1342ش.
  21. طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، مقدمه و تصحیح: شیخ آقابزرگ تهرانی، مکتبه بصیرتی، قم، بی‌تا.
  22. قمی، شیخ عباس، الکنی و الالقاب، چاپ پنجم، کتابخانه صدر،تهران، 1368ش.
  23. قهپایی، ملاعنایت‌الله، مجمع الرجال، تصحیح: علامه اصفهانی، مؤسسه اسماعیلیان، قم، بی‌تا.
  24. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1374ش.
  25. مسند الامام العسکری، چاپ دوم، جمع‌آوری و ترتیب: عزیزالله عطاردی، دارالصفوه، بیروت،  1413ق.
  26. ابن شهر آشوب سروی، رشیدالدین ابی جعفر محمد بن علی، معالم العلماء فی فهرست کتب الشیعه و اسماء المصنفین منهم قدیما و حدیثا، مطبعه فردین، تهران، 1353ق.
  27. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، چاپ پنجم، مکتبة آیت‌الله العظمی خویی، قم، 1413ق.
  28. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، سرگذشت کشته‌شدگان از فرزندان ابوطالب،ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، مقدمه و تصحیح: علی اکبر غفاری، کتابفروشی صدوق، تهران، بی‌تا.
  29. ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، رشیدالدین محمد بن علی، مناقب آل ابی­طالب، تصحیح و تعلیق: سید هاشم رسولی محلاتی، مؤسسه انتشارات علامه، کتابفروشی مصطفوی، قم، بی‌تا.
  30. قمی، عباس، منتهی الآمال، چاپ دوم، مؤسسه انتشارات هجرت،قم، 1384ش.
  31. حائری، ابوعلی، منتهی المقال فی احوال الرجال، چاپ اول، مؤسسه آل‌البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، 1416ق.
  32. تفرشی، سید مصطفی، نقد الرجال، چاپ اول، مؤسسه آل‌البیت علیهم السلام ، قم، 1418ق.

 

پی‌نوشت‌ها

[1]. نجاشی، رجال، ج 1، ص 362؛ عمدة الطالب، ص 42؛ خلاصة الاقوال، ص 142. 

[2]. الکنی و الالقاب، ج 1، ص 174 – 175؛ عمدة الطالب، ص 41 – 42.

[3]. مقاتل الطالبیین، ص 264.

[4]. منتهی الآمال، ج 2، باب دوازدهم، ص 556 .

[5]. محمد بن حسن از اولاد امام حسین علیه السلام است که بدون هیچ جرم و گناهی، در حرم امن الهی به شهادت می­رسد. بین کشته شدن نفس زکیه و قیام حضرت قائم علیه السلامفقط پانزده شب فاصله می­افتد و با شهادت این نفس پاک و طاهر است که برای اشرار، نه عذرخواهی در آسمان می­ماند و نه یاوری در زمین. قتل نفس زکیه یکی از هفت علامت­ حتمی ظهور حضرت حجت علیه السلام خواهد بود. (کتاب الغیبه، ص 266- 279)

[6]. کتاب الغیبه، ص 279.

[7]. همان، ص 266.

[8]. عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 42.

[9]. همان، ص 194.

[10]. علامه حلی در کتاب خلاصة الاقوال و ابوعمرو کشی، ابوهاشم را جزو اصحاب امام رضا علیه السلام ذکر نکرده­اند.

[11]. ابوهاشم جعفری نقل کرده است که زمانی که امام رضا (علیه اسلام) در سفر اجباری خود به مرو، به شهر اهواز رسید، من در محلی نزدیک ایشان بودم؛ به سرعت خود را خدمت ایشان رساندم و پس از تشرف، خود را معرفی کردم. حضرت رضا علیه السلام درخواست طبیب کردند و من طبیبی را خدمت ایشان بردم. حضرت فرمود: فلان گیاه و نیز نیشکر بیاورید. طبیب پاسخ داد: در این فصل چنین گیاهانی نایاب است. حضرت، نشانی فردی که اینها را داشت به من داد و زمانی که طبیب این مسأله را فهمید، پرسید: آیا این مرد پیغمبر است؟ گفتم: فرزند پیغمبر ماست. وی بسیار شگفت‌زده بود و اعتقاد داشت که امام علیه السلام تمام علوم انبیا را دارد. (الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 661 – 662)

[12]. ر ک: رجال طوسی، ص 375 و 401 و 431؛ الفهرست طوسی، ص 181؛ منتهی المقال، ج 3، ص 207 – 208؛ نقد الرجال، ج 2، ص 218؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 288 – 289؛ تنقیح المقال، ج 26، ص 241 – 242؛ الکنی و الالقاب، ج1، ص 174- 175؛ معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 122- 124؛ قاموس الرجال، ج 4، ص 256- 257؛ معالم العلماء، ص 41.

[13]. نقد الرجال، ج 2، ص 219؛ منتهی المقال فی احوال الرجال، ج 3، ص 208؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ص 416؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 378.

[14]. بحار الانوار، ج 51، ص 365، ذیل حدیث 13.

[15]. ریحانة الادب، ج7، ص 295.

[16]. شیخ مفید از ابوالقاسم، از محمد ین یعقوب از محمد بن یحیی از احمد بن اسحاق، از ابوهاشم جعفری این روایت را نقل کرده است. (الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 348)

[17]. شیخ مفید از ابوالقاسم، از محمد بن یعقوب، از علی بن محمد، از کسی که ذکر کرده، از محمد بن احمد علوی، از ابوهاشم جعفری نقل کرده است. (همان، ص 349)

[18]. اعلام الوری، ص 355؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 439.

[19]. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 682؛ تنقیح المقال، ج 26، ص 252- 253؛ مسند الامام العسکری علیه السلام، ص 104 و 113؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 380.

[20]. جامع الرواة، ج 1، ص 307.

[21]‌. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 409؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 672؛ منتهی الآمال، ج 2، باب دوازدهم، ص 524؛ الکنی و الالقاب، ج 1، ص 175؛ تنقیح المقال، ج 26، ص 254.

[22]. بحار الانوار، ج 50، ص 307؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 682؛ مُسند الامام العسکری علیه السلام، ص 110.

[23]. مجمع الرجال، ج6، ص 286؛ رجال نجاشی، ج 2، ص 410.

[24]. اعیان الشیعه، ج 6، ص 381.

[25]. همان

[26]. اعیان الشیعه، ج 6، ص 381.

[27]. تاریخ بغداد او مدینة السلام، ج 8، ص 369.

[28]. ابوالحسن یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن عبدالله بن اسماعیل بن عبدالله بن جعفر طیار بن ابی طالب، در کوفه قیام کرد و به قولی در سال 250 قمری به شهادت رسید. مسعودی در کتاب مروج الذهب نقل کرده که هنگامی که سر وی را به بغداد بردند و بر سر دروازه بیاویختند، مردم بسیار گریستند؛ چرا که یحیی در میان ایشان بسیار محبوب بود. او قیام خود را از محنتی که به سبب ترکان و متوکل به مردم رسیده بود، آغاز کرد. یحیی مردی دیندار و با عوام و خواص بسیار مهربان و نیکوکار بود. بسیاری از خاندانش تحت حمایت و سرپرستی وی بودند و با مرگ او بسیار در غم وی نالیدند. (مروج الذهب، ج 2، ص 553- 555)

[29]. همان؛ الکامل، ج 11، ص 294- 295.

[30]. مقاتل الطالبیین، ص 594.

[31]. تاریخ طبری، ج 14، ص 6134

[32]. همان، ج 14، ص 6254.

[33]. رک: تاریخ بغداد، ج 8، ص 369؛ الکامل، ج 12، ص 40.

[34]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 330؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 432؛ مسند الامام العسکری علیه السلام، ص 82 و 93.

[35]. بحار الانوار، ج 50، ص 307؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 682؛ مسند الامام العسکری علیه السلام، ص 109.

[36]. تاریخ طبری، ج 14، ص 6259 - 6260.

[37]. الکامل، ج 11، ص 40.

[38]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 430؛ مسند الامام العسکری علیه السلام، ص 91.

[39]. مسند الامام العسکری علیه السلام، ص 129.

[40]. الفهرست، ص 181.

[41]. ابوعبدلله احمد بن محمد بن عبیدالله بن حسن بن عیاش جوهری، از راویان حدیث و بزرگان علم و ادب بود. وی شعری نیکو و خطی زیبا داشت. پدر و پدربزرگش در بغداد از بزرگان شهر به شمار می‌آمدند. کتاب مقتضب الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر : یکی از کتب مهم وی است. ابن عیاش در سال 401 قمری دار فانی را وداع گفت. (رجال نجاشی، ج 1، ص 225 – 226)

[42]. مروج الذهب، ج 2، ص 553.

[43]. نجاشی، رجال، ج 1، ص 362.

[44]. طوسی، الفهرست، ص 181.

[45]. طوسی، رجال، ص 431.

[46]. خلاصة الاقوال، ص 142.

[47]. الکنی و الالقاب، ج 1، ص 174؛ منتهی الآمال، ج 2، باب دوازدهم، ص 556.

[48]. ریحانة الادب، ج 7، ص295.

[49]. تکمله امل الآمل، ج 3، ص 35.

[50] . رجال برقی، ص 56.

[51] . رجال کشی، ص 478.

[52] . رجال ابن داوود، ص 146.

[53]. مجمع الرجال، ج 2، ص 288- 289.

[54]. رجال مجلسی، ص 209.

[55]. منتهی المقال فی احوال الرجال، ج 3، ص 207- 208.

[56]. اعیان الشیعه، ج 6، ‌ص 377- 378.

[57]. تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 26، ص 241.

[58] . معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 122 - 123.

[59] . قاموس الرجال، ج 4، ‌ص 256.

[60] . جامع الرواة، ج 3، ص 307.

[61] . اعیان الشیعه، ج 6، ص 378.

[62]. تنقیح المقال، ج 26، ص 247- 248.

[63]. معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 124.

[64]. منتهی الآمال، ج 2، باب سیزدهم، ص 574.

[65]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 408؛ کشف الغمه، ج 3، ص 191؛ منتهی الآمال، ج2، باب دوازدهم، ص 523- 524.

[66]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 408.

[67]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 330؛ منتهی الآمال، ج 2، باب سیزدهم، ص 573- 574.

[68]. بحارالانوار، ج 50، ص 148؛ منتهی الآمال، ج 2، باب دوازدهم، ص 531.

[69]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 439؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 688؛ بحارالانوار، ج 50، ص 250؛ کشف الغمه، ج 3، ص 216؛ مسند الامام عسکری علیه السلام، ص 99؛ منتهی الآمال، ج 2، باب سیزدهم، ص 571.

[70]. الامالی صدوق، ص 498؛ بحارالانوار، ج 50، ص 129 و ج 69، ص 326؛ تنقیح المقال، ج 26، ص 251 - 252؛ منتهی الآمال، ج 2، باب دوازدهم، ص 522.

[71]. اعلام الوری باعلام الهدی، ص 356؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 689؛ مسند الامام عسکری علیه السلام، ص 93.

[72]. تاریخ بغداد، ج 8، ص 369.

[73]. مروج الذهب، ج 2، ص 553.

Powered by TayaCMS