صـاحب حدائـق
متوفاى 1186 ق.
عنوان مقاله: باغبان فقه
نویسنده: مجتبى سپاهى
تولد
قریه «ماحوز» بحرین در سال 1107 ق، میزبان نوزادى مبارک بود. شیخ احمد غرق در شادى بود. خداوند فرزندى به او هدیه کرد و پدر او را «یوسف» نامید. یوسف در دامان خاندان دانش و پارسایى تربیت یافت پدر و پدر بزرگش از اندیشوران پاک سرشت ماحوز بودند. پدربزرگش در کنار تحصیل به صید مروارید در اقیانوس نیز مى پرداخت و از این راه زندگى خود را مى گذراند.([1])
جویبار تحصیل
یوسف دوران کودکى را در آغوش پر مهر خانواده سپرى کرد و با کمک جدش شیخ ابراهیم با خواندن و نوشتن آشنا شد و مهر قرآن و نماز را در قلب جاى داد. پدر که مجتهدى آگاه به علوم عقلى، ریاضى و حدیث بود به تألیف و تدریس عالیترین سطح فقه و اصول اشتغال داشت، فرزند را با علوم اسلامى آشنا ساخت. یوسف با تمام توان به یادگیرى علوم حوزوى پرداخت و سرمایه گرانبهاى نوجوانى و جوانى را در این راه به کار بست.
تندباد حوادث تلخ مى رفت تا کانون گرم خانواده را برهم زند. شیخ احمد به ناچار به «قطیف» کوچ کرد. هجوم وحشیانه خوارج به شیعیان بحرین و کشتار آنان، بسیارى از مردم را به هجرت مجبور کرد. پس از آن یوسف در قریه «شاخور» قطیف که نزدیک بحرین بود، ادامه تحصیل داد.
گردباد نیزه ها شاخور را در نوردید و رگبارشان بر قلب شیعیان نشست. سال 1131 ق. بود که ناصبى ها و خوارج، بار دیگر به کشتار شیعیان پرداختند. شیخ احمد دو ماه بیشتر تاب غصه ها را نیاورد و سرانجام بیمارى او را به خاک سپرد.
یوسف 24 بهار بیش ندیده بود، اما باید بار سنگین سرپرستى خانواده را بر دوش مى کشید. نخلستان کوچکشان در بحرین، تنها سرمایه آنها بود. یوسف با کار در نخلستان خرج خانواده را تهیه مى کرد و در کنار آن به تحصیل ادامه مى داد.
دو سال گذشت. یوسف به خوبى توانست از عهده سرپرستى برادران و مادرش برآید. او استقامت را از نخلهاى ایستاده فرا گرفت. از مشکلات نهراسید و بار سنگین اداره زندگى نتوانست قامتش را خم کند. آزادى بحرین از چنگال اشغالگران یوسف را به کوچ فرا خواند.
یوسف شش سال در بحرین، در درس شیخ احمد بن عبدالله بلادى شرکت کرد و از خرمن دانش استاد خوشه ها چید. کار و درس را با هم عجین ساخت. عرق مى ریخت و خرج خانه را تهیه مى کرد. با تن رنجور و خسته با کتاب انس مى گرفت.
پس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج تصمیم گرفت به قطیف برگردد تا در درس شیخ حسین ماحوزى شرکت کند. دو سال در قطیف ماند و «تهذیب» شیخ طوسى را نزد استاد فرا گرفت. اما باز هم سایه غم بر آسمان اندیشه اش پدیدار شد. فقر او را به بحرین کوچانید.
اینک برادرانش بزرگ شده بودند و مى توانستند خانواده را سرپرستى نمایند. بنابراین دل از مهر خانواده کند و آهنگ سفر نمود. شوق یادگیرى او را به شیراز کشاند. او در شیراز ، در کنار تحصیل مراحل عالى دروس حوزوى، درسهاى پایین تر را به دانش پژوهان مى آموخت. یک سال نیز در حوزه علمیه کرمان به تدریس پرداخت و سپس به شیراز برگشت.([2])
جلوه جاودانه
اینک چهل سال از عمرش مى گذشت. او امام جمعه شیراز بود. هر آدینه در مسجد جامع با مردم نماز مى گذارد و آنها را با فرهنگ اسلامى آشنا مى ساخت. مادر و برادرانش را به شیراز دعوت کرد تا در کنار هم زندگى کنند.
شیراز چهارده سال میزبان او بود. وى در کنار تدریس و تبلیغ به کشاورزى نیز مشغول بود. همراه برادرانش بیل مى زد و در تلاش براى کسب غذاى حلال از هیچ سختى نهراسید. مجتهد جوان روز به روز بر آوازه علم و تقوایش افزوده مى شد. مردم به او احترام بسیارى مى گذاشتند.
سرانجام خوشیها به پایان رسید. نعیم دان خان در سال 1156 ق. به شیراز حمله کرد و زن و مرد، کوچک و بزرگ را از دم تیغ گذراند. شیخ یوسف به ناچار خانواده اش را به بحرین باز گرداند و خودش به «فسا» رفت. هشت سال در فسا ماند. در آنجا ازدواج کرد و به تدریس و کشاورزى پرداخت.
فسا آرام و ساکت بود. فرصت را غنیمت شمرد و دست به کارى بزرگ زد. کتاب «الحدائق الناضره فى احکام العترة الطاهره» محصول سالها تلاش اوست. این کتاب در برگیرنده یک دوره فقه شیعه است. این کتاب تاکنون راهگشاى مجتهدان در بدست آوردن احکام شرعى بوده است و هماره مراجع تقلید شیعه در کرسى تدریس، از آن استفاده مى جویند. کتاب «حدائق» موجب شد تا پس از آن، شیخ یوسف به نام صاحب حدائق مشهور شود.
نعیم دان خان، حاکم اشغالگر شیراز در سال 1164 ق. فسا را نیز اشغال کرد. مردم به بیابانها گریختند. صاحب حدایق به «اصطهبانات» رفت. بسیارى از کتابهاى نفیس و یادداشتهاى کتاب حدائق او در فسا از بین رفت.
صاحب حدائق مدتى کوتاه در اصطهبانات ماند پس از آن به مشهد و قم سفر کرد و پس از زیارت حرم امام رضا(علیه السلام)و حضرت معصومه(س) به بهبهان رفت و یک ماه در آنجا رحل اقامت افکند. بهبهانیها به گرمى از او پذیرایى کردند. حوزه علمیه بهبهان در آن سالها بسیار فعال بود و به عنوان یکى از مراکز اخبارى گرى شناخته مى شد. علماى نیک اندیش بهبهان مردم را به استفاده از علم و اخلاق صاحب حدایق تشویق نمودند. سیل پرسشهاى شرعى به سوى او سرازیر شد و او به آنها پاسخ گفت. مجموعه پاسخهاى صاحب حدایق در رساله اى به نام «اجوبة المسائل البهبهانیّه» گرد آورى شد.
حوزه علمیه کربلا کانون اخبارى گرى و حوزه علمیه نجف در برابر آن، مهد «اصولیون» و «اجتهادیون» بود. صاحب حدایق که بینش اخبارى گرى ملایمى داشت، به کربلا رفت و در آنجا به تدریس پرداخت.([3])
آیینه ایثار
آیت الله محمد باقر بن محمد اکمل اصفهانى، معروف به «وحید بهبهانى» در سال 1159 ق. به کربلا رفت و به مبارزه علمى با اخبارى گرى پرداخت. «چند روزى به درس صاحب حدائق حاضر شد. روى در صحن مطهر ایستاد و در جمع عالمان اظهار داشت: من حجت خدا بر شما هستم. اگر شیخ یوسف بحرانى (صاحب حدایق) چند روزى کرسى درس خود را در اختیار من قرار دهد، حجتم را بیان خواهم داشت. چون این خبر به شیخ یوسف بحرانى رسید، پیشنهاد وحید بهبهانى را پذیرفت. سه روز وحید بهبهانى به درس ادامه داد، که در نتیجه آن، 32 شاگردان شیخ یوسف بحرانى از اخبارى گرى روى گردان شده به شیوه اجتهاد و اصول روى آوردند»
«مرحوم محدث قمى در کتاب فوائدالرضویه از قول صاحب تکمله، نقل کرده است که مسؤول حرم شریف حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گفته است:
مشغول خدمت در حرم بودم که شب فرا رسید و خبر تعطیل شدن حرم اعلام شد. وحید بهبهانى و شیخ یوسف بحرانى را دیدم که در حال قدم زدن، مشغول بحث علمى بوده، از رواق خارج شدند و در صحن به بحث خود ادامه دادند تا این که صحن خالى شد و مى خواستم درهاى صحن را ببندم. آن دو بزرگوار از صحن خارج شده، در پشت صحن به مباحثه ادامه دادند.
من درها را بستم و به منزل رفتم. قبل از طلوع فجر، براى باز کردن درهاى صحن بازگشتم. با کمال تعجب دیدم که آنها هنوز مشغول بحث هستند. بهت زده، آنان را مى نگریستم که چه اندازه براى مسائل علمى ارزش و اهمیت قائل اند. در این هنگام صداى اذان بلند شد و آن دو، به اقامه نماز ایستادند».
وحید بهبهانى در کانون اخبارى گرى بحران ایجاد کرد. بهترین شاگردان صاحب حدائق از اخبارى گرى دست برداشته، در درس وحید بهبهانى شرکت کردند. صاحب حدایق که مرجع تقلید و مدرس بزرگ حوزه علمیه کربلا بود، از این شکست علمى ناراحت نشد، بلکه به خاطر آشنایى بیشتر با مبانى «اصولیون» خوشحال هم بود.
استعمار هماره در طول تاریخ به وسیله مذهب به جنگ مذهب رفت. ساختن مذهبها، ایجاد اختلاف، پخش شایعه، و دامن زدن به بحثهاى علمى جنجال برانگیز از شگردهاى دشمنان اسلام بود. دشمنان اسلام قرنها جنگ بین شیعه و سنى را گرم نگه داشته، بدین وسیله بر کشورهاى مسلمان سیطره یافتند. در اختلافهاى علمى بین عالمان شیعه نیز، هماره مترصد فرصتى بودند تا از این راه به وحدت شیعیان ضربه بزنند. اما مراجع تقلید شیعه با تیزبینى نقشه هاى آنان را خنثى مى کردند و گاه، دشمن به موفقیتهایى دست مى یافت. جدال بین دو شیوه اخبارى گرى و اجتهاد، فرصت طلایى براى استعمار بود. برخورد نادرست پیشواى اخبارى گرى، ملا محمد امین استرآبادى و برخوردهاى غیر منطقى هواداران او در توهین به اجتهادیون، آسمان اندیشه ها را کدر ساخته بود. ولى صاحب حدایق با خویشتن دارى به موقع و زیرک بینى فوق العاده اش توانست جلوى حوادث ناگوار را بگیرد.
او نظریه علامه مجلسى را در اخبارى گرى مى پذیرد و از جمود و تنگ نظرى اخبارى هاى متعصب انتقاد مى کند. او از پرخاشهاى تند برخى از اندیشمندان نسبت به یکدیگر، بسیار آزرده خاطر بود و توهین را شایسته بحثهاى علمى نمى دانست و هتاکى به فقها را فرو ریختن استوانه هاى دین مى دانست.
علماى شیعه هماره در طول تاریخ آزاد اندیش بودند. هرگز ذهنها را در حصار تکبر محبوس نکردند و به دنبال یافتن بهترین روش فهم دین بودند. آنگاه که به اشتباه خود پى مى بردند، بى مهابا، به خطاى خود اعتراف مى کردند. صاحب حدایق نیز در زمره این آزاداندیشان است که در مقدمه حدایق مى نویسد:
من قبلا از روش اخبارى دفاع مى کردم. اما بعد از تأمل زیاد و بحثهاى فراوان با بعضى مجتهدان اصولى، به نقصان آن پى بردم و دیگر از آن دفاع نمى کنم. وظیفه همه است که در یک صف، در خدمت اسلام قرار بگیرم و اختلافات جزئى را که به اسلام ضربه مى زند، کنار بگذاریم.([4])
شاگردان
صاحب حدائق در طول سالیان دراز تدریس، شاگردان بسیارى تربیت نمود. برخى از شاگردان ممتاز او عبارتند از:
1. میرزا ابوالقاسم گیلانى، معروف به میرزاى قمى که کتاب «قوانین الاصول» او از شاهکارهاى علم اصول است.
2. سید مهدى طباطبایى، معروف به بحرالعلوم
3. ملامهدى نراقى، نویسنده «جامع السعادات»
4. سید على طباطبایى، معروف به صاحب ریاض، نویسنده «ریاض المسائل»
5. ابوعلى حائرى، نویسنده «منتهى المقال فى علم الرجال»([5])
صاحب حدایق در رشته هاى گوناگون علوم اسلامى مهارت داشت و آثار بسیار گرانبهایى از خود به یادگار گذاشت. نثر زیباى او گویاى ذهن لطیف و روح شاعرانه اش مى باشد. آثارش عبارتند از:
1. اجوبة المسائل البحرانیّه
2. اجوبة المسائل البهبهانیّه
3. اجوبه المسائل الشیرازیّه
4. اجوبه المسائل الکازرونیّه
5. الاربعون حدیثا فى فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) که از کتب اهل سنت گردآورى شده است.
6. الاسلام و الایمان و انه اقرار باللسان و اعتقاد بالجنان و عمل بالارکان
7. اعلام القاصدین الى مناهج اصول الدین
8. انیس الخاطر یا انیس المسافر یا «جلیس الحاضر و انیس المسافر» یا «انیس المسافر و جلیس الخواطر در بمبئى چاپ شد.
9. تدارک المدارک فى ماهو غافل عنه و تارک، حاشیه بر «مدارک الاحکام»
10.الجمع بین فاطمتین یا «الصوارم القاصمة فى الجمع بین فاطمیتین».
11. حاشیه بر «شرح شمسیه قطب الدین رازى».
12.الحدائق الناضره فى احکام العترة الطاهرةدر 25 جلد چاپ شده است.
13.الدررالنجفیه فى الملتقات الیوسفیه در تهران چاپ سنگى شد.
14. سلاسل الحدید فى تقیید لابن ابى الحدید.
15.الشهاب الثاقب فى بیان معنى الناصب و مایترتب علیه من المطالب.
16. لؤلؤة البحرین فى الاجازة لقرتى العین.
17. معراج النبیه فى شرح من لایحضره الفقیه
18.النفحات الملکوتیه فى الرد على الصوفیه.
19. کشکول بحرانىکه در 3 جلد چاپ شده است. وى درباره انگیزه نگارش این کتاب مى نویسد:
«علت اینکه من اقدام به نوشتن چنین کتابى کردم این است : عقل سلیم مى داند که انسان در دنیا در درون غمها و تاریکى هاست و این امور در خیلى از موارد زندگى را تلخ و اذهان را پریشان مى کند و انسان را از ادامه راه در رسیدن به اهداف عالى باز مى دارد. در این موارد بر انسان لازم است که روح خسته خود را با نکته هاى شادى آفرین و فرح بخش شاداب کند. چون همانطور که بدن انسان بعد از کار و تلاش، محتاج به استراحت است، روح خسته نیز نیازمند آسایش است.
20.الخطبکه مجموعه سخنرانیهاى او در شیراز است.([6])
ذوق شعرى
گرچه از صاحب حدائق دیوان شعر مستقلى بجا نمانده است اما از قصیده هاى او که به مناسبتهاى مختلف سروده، مى توان به ذوق سرشار او پى برد.
او در برانگیختن احساسات و عواطف و بیان عشق درونى، شاعرى نوپرداز است. در کتاب کشکول خود به مناسبتهاى مختلف سروده هاى خود را ذکر کرده است. زیبائى و لطافت هر کدام انسان را به شناخت روحیات و خلق و خوى درونى آن مرد بزرگ آشنا مى کند.
او در یک قصیده طولانى تمام رخدادهاى کربلا را به نمایش مى گذارد و در توصیف شهداى کربلا چنین مى گوید :
الجسم منها بالعراء و روحها *** فى سندس الفردوس من جناتها
نفسى لآل محمد(صلى الله علیه وآله) فى کربلا *** محروقة الاحشاء من کرباتها
ترنواالفرات بغله لاتنطفى *** عطشا و ماذاقت لطعم فراتها
- جسمشان در بیابان عریان است و روحشان در بهشت برین مهمان.
- قسم به جانم، آل محمد(صلى الله علیه وآله) جگرشان در سوزش است. درحالیکه آب فرات در حال جوش و خروش است.
- اما نه شعله عطش را خاموش مى کند و نه طعم گوارایش کسى را سیراب.
لحظه وصال
صاحب حدایق، زندگیش وحدت آفرین بود و مرگش نیز. او وصیت کرد که وحید بهبهانى بر جنازه اش نماز بگزارد. با این که اختلاف نظر بین آنها، براى همگان روشن بود، اما براى حفظ وحدت و پرهیز از اختلافات او را براى اقامه نماز انتخاب کرد. سرانجام صاحب حدایق در 79 سالگى، در ربیع الاول 1186 ق. دار فانى را وداع گفت. وحید بهبهانى بر جنازه او نماز گذارد. آنگاه در حرم مطهر امام حسین(علیه السلام) به خاک سپرده شد.([7])
[1] - لؤلؤةالبحرین، شیخ یوسف بحرانى، ص 442
[2] - همان، ص 443 - 444.
[3] - همان، 445, مقدمةالفاخره، ص 191 - 194.
[4] - وحید بهبهانى، على دوانى، ص 123 - 124, حدائق الناضره، شیخ یوسف بحرانى، ج 1، ص 167.
[5] - مقدمةالفاخره، ص 235 - 236
[6] - مقدمةالفاخره: ص 280 - 301
[7] - وحید بهبهانى، ص 124.