میرزا ابراهیم دُنْبَلى خویى
شهادت: 1325 هـ .ق.
عنوان مقاله: عارف شهید
نویسنده: نورالدّین على لو
شاهد
یاد مردان بزرگ و سرفراز تاریخ همیشه جاوید و پرآوازه خواهد ماند انسان هایى که کلام خدا از آنان، به عنوان زندگان همیشه تاریخ یاد کرده است. (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فى سَبیلِ الله اَمواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون)([1]) و مپندارید کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
مرگ و زندگى در نظر این مردان پیروز، معناى یکسانى دارد. در این میان به نام دل آور مردى از خطّه آذربایجان برمى خوریم، که نام وى در شمار کبوتران خونین بال و پاسداران حریم ولایت رقم خورده است. آن مردِ نورانى، عالم ربّانى، حاجى میرزا ابراهیم دُنْبَلى خویى است، که ما در این نوشتار به گوشه اى از زندگى وى اشاره مى کنیم.
حضور
سال 1240 هـ .ق.([2]) خانه حسین دنبلى ([3])خویى شاهد حضور فرزندى با افتخار به نام ابراهیم بود، که در شهرستان خوى،([4]) پا به عرصه وجود نهاد و در کنار پدر و مادرى مهربان پرورش یافت. از کودکى عشق و علاقه زیادى براى تحصیل علوم آل محمّد(صلى الله علیه وآله) و قدم گذاردن به حوزه هاى علمیّه از خود نشان مى داد.
اجداد وى از خوانین و طبقه اشراف شهر بودند. پدرش از خان هاى معروف و رجال صاحب نام خوى و مدّتى والى خراسان بود. پدر میرزا ابراهیم، همانند دیگر عاشقان ولایت و امامت، ارادت خاصّى به ائمه طاهرین(علیهم السلام)داشت. او قسمتى از اموال خود را وقف امور خیریه همچون برپایى مراسم عزادارى سیّدالشهدا(علیه السلام) و دادن افطار به فقرا در ماه مبارک رمضان نموده بود.
میرزا ابراهیم، از دوران کودکى عزمش را جزم نمود تا از راهى که پدرانش دنبال مى کردند جدا شده و در حلقه اهل علم قرار گیرد. بنابراین به سوى حوزه هاى علمیّه، روآورد تا در مکتب ولایت، درس بیاموزد و خود را در جرگه سربازان حضرت ولىّ عصر (عجّ) قرار دهد. میرزا ابراهیم، تحصیلات مقدّماتى حوزه را در شهرستان خوى، و در محضر عالمانى همچون شیخ محمّد نمازى (متوفّاى 1250 هـ .ق.)، ملاّ حسن خویى (امام جمعه خوى، متوفّاى 1246 هـ .ق.)، ملاّ على خویى (متوفّاى 1256 هـ .ق.)، و عدّه اى دیگر از بزرگان اهلِ علم سپرى نمود.([5])
میرزا ابراهیم، در رابطه با تحصیل و ورود خود به حوزه علمیّه چنین مى نویسد:
«اگر چه من اقلّ علماً و عملاً و اکثر خطاً و زللاً هستم، ولى خواستم که خود را در جمله جمیله ایشان منظور بدارم تا اسم من در ذکر اسامى شریفه جلیله، داخل بشود. فاقول: رفتم به معلّم به سعى و التماس خودم و علوم ادیبه را در بلده خوى، خواندم و خود را در سلک مشتغلین و محصلین قرار دادم و حال آن که من از اهل این مراتب نبودم، الاّ اینکه وارد شده «من تشبّه بقوم فهو منهم» هرکسى خود را به قومى تشبیه کند، پس از ایشان است».([6])
به سوى حوزه نجف
میرزا ابراهیم، مانند سایر شاگردان مکتب جعفرى، براى تکمیل تحصیلات خود، در سال 1262 هـ .ق.([7]) راهى نجف شد. او در محضر استادانى والامقام تلمّذ نمود. و در علوم مختلف به بالاترین مراتب علمى رسید. پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه اجتهاد با دستى پر به زادگاهش بازگشت و به ارشاد، تحقیق و تدریس پرداخت.([8])
استادان
اکنون به شرح اسامى استادان و استوانه هاى علمى اى که حاج میرزا ابراهیم در نجف، اکثر اندوخته هاى علمى خود را از آنان فراگرفته است مى پردازیم.
1. شیخ مرتضى انصارى (1214 ـ 1281 هـ .ق.)، وى غالب دروس خود را در نجف از محضر شیخ بهره مند شده است. او در این باره مى گوید:
«تلمذت فى الفقه و الاصول عند الشّیخ المرتضى الانصارى الّذى لم یکتحل حدقة الزّمان له بمثل و لا نظیر([9]) در نزد عالم نحریر، شیخ انصارى، که چشم روزگار مثل او را ندیده در اصول و فقه تلمّذ نمودم».
2. سیّد حسین بن محمّد کوه کمرى (متوفّاى 1299 هـ .ق.) بعد از رحلت شیخ انصارى، شیخ ابراهیم، ادامه تحصیلات خود را در محضر این سیّد گران مایه گذراند.
شیخ ما از بزرگانى چون شیخ مهدى بن على آل کاشف الغطاء نجفى، (1226 ـ 1289 هـ .ق.) که از بزرگان و مراجع و فقهاى زمان خود بود، و شیخ محمّدحسین بن محمّدهاشم کاظمى(1230 ـ 1308 هـ .ق.)، صاحب کتاب فقهى «هدایة الانام فى شرح شرایع الاسلام»، داراى اجازه روایى بود. حاج میرزا ابراهیم، در آخر کتاب «الاربعون حدیثا» به نقل روایات خود اشاره نموده است.([10])
دعاى مستجاب
دعا، از بالاترین عبادات است در رابطه با مکان و زمان و تأثیر آن در استجابت دعا تأکید فراوانى شده است. در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده اند:
زمانى که براى اداء فریضه حج، عازم مکه مکرّمه شد استار کعبه را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اوّل این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. گویند: حتّى در طبابت نیز به دیگران محتاج نبود. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، شهادت در راه خودت قرار بده! هر سه دعاى وى به اجابت رسید او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسى، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.([11])
مناظره علمى
براى پى بردن به مقام علمى حاج میرزا ابراهیم خویى، به داستان مناظره وى با مُجدّد شیرازى اشاره مى کنیم. آیت الله سیّد على آقا شیرازى (1278 ـ 1355 هـ .ق.) فرزند امام مجدّد شیرازى، نقل کرده است که: روزى حاج میرزا ابراهیم خویى، در یکى از سفرهایش به عتبات مقدسه، در انجمنى که پدرم حضور داشت شرکت کرد و در رابطه با یک موضوع فرعى فقهى، میان آن دو دانشمند مناظره اى درگرفت. امام مجدّد شیرازى، درباره مسأله اى نظرى داد که مخالف با نظریه علاّمه خویى بود. حاج میرزا ابراهیم، به کاظمین رفت و امام مجدد شیرازى در فتواى خود تجدید نظر نمود و از رأى خود عدول کرد و برایش ثابت شد که حقّ به جانب علاّمه خویى است.([12])
سجایاى اخلاقى
این عالم نامدار، از نوابغ روزگار و داراى صفات حمیده و اوصاف کثیره است. او از نظر اخلاق پیشواى صاحبان اخلاق و در جود و کرم، انفاق در راه خدا، و تواضع و پرهیزکارى یگانه روزگار بود. عالمى عابد، زاهدى متّقى بود. شجاع بود و در گفتن حرف حقّ از هیچ مقامى پروا نداشت. همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام مى کرد و در ماه مبارک رمضان، به نوبت به هر یک از پیشنمازهاى شهر، اقتدا مى نمود. به کسانى که ورشکست مى شدند، کمک مى کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم مى نمود. هنگام صحبت کلمه من را، هرگز به زبان نیاورده همواره از کلمه ما استفاده مى کرد. از نظر مراعات آداب در اوج قرار داشت. علاقه شدیدى به ائمه اطهار(علیهم السلام) داشت. در میان عالمان، معروف بود و کثیر الزیارة. هم ریاست مذهبى را بر عهده داشت و هم از توانگرترین مردم شهر خوى بود. ثروت زیادى را، از راه ارث، تجارت و کشاورزى در دست داشت امّا مقدار ناچیزى را به مصرف شخصى و بقیه را در راه خیر و رضاى خدا مصرف مى کرد. هیچ فقیرى از در خانه اش، دست خالى برنمى گشت و در کارهاى روزمره خود، داراى نظم بود.([13])
وقف
از جمله امورى که در اسلام، جایگاه ویژه اى دارد سنّت وقف اموال در راه خدا است. این عالم بزرگوار به تبعیت از ائمه طاهرین (علیهم السلام)، تمام اموال خود را در راه خدا وقف نمود. او موقوفات خود را به صورت کتابچه اى ـ در بیست و هشت صفحه با یک مقدمه و سه باب و چند فصل ـ تنظیم و به امضاى علماى معروف آن زمان و میرزا محمّدعلى ـ ولیعهد حکومت وقت ـ رساند. در مقدّمه وقفنامه، درباره بى اعتبارى دنیا و مصرف اموال در راه خدا چنین آورده است:
«بر ضمائر صافیه اولى الالباب و قلوب راکیه ارباب بصیرت، مخفى و مستور نیست که هر آفریده را اندیشه بقاى جاودانى محض خیال و بنى نوع انسان را در این سراى فانى، ثبات و قرار فرض محال است.»
در جایى دیگر مى فرماید:
«مالى که براى آدمى ابد الآباد دست گیر باشد، همان ]است [که در راه خدا و در وجوه برّ و احسان مصروف و در صدقه جاریه مبذول شود.»
باب اوّل، در بیان موقوفات، در چهار فصل نوشته شده است. فصلى در بیان اموال، فصلى در محلّ و مصرف منافع موقوفات و فصلى در متولّى و مباشر موقوفات و شرایط آن.
از محورهاى مهمّ وقفنامه، این است که، تولیت آن را به عهده علماى معروف و مورد وثوق شهر گذاشته تا منافع آن را ضبط و در جاهایى که مورد نظرِ واقف است، مصرف نمایند. قسمتى از فرازهاى مهمّ این وقفنامه به این شرح است:
پرداخت هزینه تعمیر مساجد خوى، تأمین هزینه طلاّب نیازمند خوى، رسیدگى به فقیران و مستحقین خوى، احسان در دهه عاشوراى حسینى به صورت هر ساله، افطاریه در شب هاى ماه مبارک رمضان، برقرارى مجلس روضه سیّدالشهداء(علیه السلام)، حج و زیارت عتبات به صورت نیابتى از طرف وى در هر سال، وقف چند دستگاه منزل مسکونى در نجف براى طلاّب نیازمند، وقف پانصد جلد کتاب ـ که در واقع کتابخانه شخصى وى بود ـ بعد از وفاتش به مدرسه نمازى خوى.
قابل یادآورى است که هم اکنون این موقوفات در اختیار اوقاف شهر است که سالانه چند میلیون تومان منافع آن در موارد مذکور صرف مى شود.
سفیر فرانسه در خوى
اوژن اوبن (1863 م)، سفیر فرانسه در ایران، در دیدارى که از شهرستان خوى داشته مشاهده خود را از شیخ ابراهیم خویى چنین بیان مى کند:
«مجتهد بزرگ شهر، حاجى میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق العاده عموم مردم برخوردار است. خانه اش کوچک است و تنها یکى از اطاق هاى آن که با فرش مفروش شده پنجره اش به حیاط کوچکى باز مى شود. در آستانه در، طبق رسمى قدیمى، محجر چوبى گذاشته اند یعنى در این جا باید کفش ها را از پا درآورد. مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بیشمارى کتاب، در موضوعات فقه اسلامى و پرونده هایى که براى اتخاذ تصمیم و صدور رأى به حضور وى آورده اند، نشسته است و به پاى کسى بلند نمى شود. او عینک مى زند. عمامه بزرگ سفیدى بر سر دارد و ریشش را با حنا رنگ مى کند. بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا دین و عدالت را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آن که از راه علم و تقوا به ثروت رسیده است ولى خود، با قناعت زندگى مى کند و بیشتر درآمد حاصل املاک اش را، صرف احسان و صدقه مى کند.
به موجب وصیّتش، بعد از درگذشت وى، همه دارایى اش وقف امام سوم است. عدّه اى که به دیدار و زیارت وى مى آیند، قابل شمارش نیست. او چندین بار به زیارت مکه نایل شده، و با وجود کبر سن، حداقل در سال یکبار، به شهرهاى کربلا و مشهد مشرّف مى شود. اهالى خوى، هنگامى که او را مى بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادى، کفش ها زیر بغل، در مسجدى مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان مى آیند.»([14])
جاودانه ها
یکایک شاگردان مکتب جعفرى، در هر زمان و به وسع خود، آثار جاودانه پر بار و ارزشمندى را به یادگار گذارده اند. و در این راه زحمات طاقت فرسایى را متحمّل شده اند. و چه بسا براى رسیدن به جواب یک سؤال، شب را در تحقیق و تفحص صبح کرده اند. و این زحمت براى این بوده که محقّقان ژرف نگر و اندیشمندان دورنگر، در رسیدن به مفاهیم عالى قرآنى و احادیث و اخبار معصومین(علیهم السلام)راه کوتاهى را طى کنند. از جمله این شاگردان، شیخ میرزا ابراهیم دنبلى خویى است. با این که وى فردى آذرى زبان بوده، امّا همه آثار خود را به زبان عربى نگاشته است. در این قسمت به آثار برجاى مانده از وى اشاره مى کنیم:
1. الاربعون حدیثا([15])
وى در این اثر به چهل حدیث در مسائل اخلاقى، عقیدتى و فقهى با شرح لازم پرداخته است. ما اوراق خود را به حدیث شانزدهم این کتاب مزیّن مى کنیم، که درباره همنشین بیان شده است.
«قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): قالت الحواریّون لعیسى(علیه السلام): یا روح الله! من نجالس؟ قال: من یذکرکم الله رؤیته و یزید فى علمکم منطقه و یرغبکم فى الاخرة عمله».
لذا شیخ مى فرماید: «کسى که مجازیم با او مجالست کنیم باید داراى اوصاف سه گانه اى باشد که حضرت عیسى(علیه السلام) فرموده است: اوّل این که رؤیت وى موجب یادآورى خدا باشد، کما اینکه «هو المشاهد من رؤیة العباد و الزّهاد و السّالکین». دوم اینکه کلام او موجب شود به زیادى علم انسان. سوم این که عمل او انسان را به آخرت راغب کند. و مراد از مجالست در حدیث، آن که شامل الفت و مصاحبت مى باشد. و مراد از حواریون، یاران خاصّ حضرت عیسى(علیه السلام)مى باشد.»([16])
از کتاب چهل حدیث وى، نسخه خطّى([17]) به شماره 9661 در کتابخانه آیت الله مرعشىموجود است. در ضمن این کتاب در سال 1299 هـ .ق. در تبریز، در قطع وزیرى به چاپ رسیده است. در آخر این کتاب اجازه روایت خود را از دو استاد خود بیان مى کند.
2. جُنگ
این کتاب در موضوعات متفرقه فقهى، اصولى، ادبى و عقیدتى نوشته شده است. نسخه خطّى آن، به شماره 291 در مدرسه نمازى خوى موجود است.
3. حاشیة على فرائدالاصول
این کتاب به زبان عربى، حاشیه اى است بر فرائد الاصول شیخ مرتضى انصارى. از نسخه هاى خطّى([18]) این کتاب، به شماره 3/1543 در دانشگاه الهیّات مشهد موجود است.
4. مأة خبر
این کتاب حاوى صد حدیث یا بیشتر در موضوعات اخلاقى است. نسخه اى از این کتاب به شماره 584 در مدرسه نمازى خوى وجود دارد.
5. الدُرّة النّجفیّه
این اثر عربى در دو قسمت تنظیم و نگارش یافته قسمت اوّل، شرح حال و فضائل و امامت حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام). و قسمت دوم، شرح مختصر نهج البلاغه است.
آیت الله میرزا خلیل کمره اى، نقل کرده است که: در شهرستان خوى، دو نوع شرح بر نهج البلاغه نگارش یافته یکى مختصر و دیگرى مبسوط، مختصر همین شرح است و مبسوط شرحى است که حاج میرزا حبیب الله هاشمى به رشته تحریر درآورد.([19])
حاج میرزا ابراهیم در مقدمه کتاب خود، در علّت نامگذارى این اثر مى نویسد: چون آن را در نجف نوشتم لذا نامش را الدُرّة النّجفیه گذاشتم.
و در علّت نگارش آن مى گوید:
دیدم اکثر شرح ها، یا مبسوط است و یا جامع نیستند، لذا اراده کردم شرحى مختصر، براى فهم خودم، بر نهج البلاغه بنویسم. بنابراین از اطناب طولانى و ملال آور و اختصار مُخل احتراز کردم. و در موقع نوشتن پیشم نبود الاّ شرح ابن میثم بحرانى.
مؤلّف ترتیب کار خود را بدین صورت بیان فرمود:
اوّل خود متون را آورده، پس از آن لغت هاى مورد نیاز را امضا کرده و در جاهایى که نیاز به توضیح در بعضى مسائل بوده از احادیث و آیات نیز استفاده کرده است.
این کتاب در نجف اشرف در سال 1291 هـ .ق. تألیف و در سال 1292 هـ .ق. در قطع رحلى به طبع رسیده است. از نسخه هاى خطى([20]) این اثر، با شماره: 4419 در کتابخانه آیت الله مرعشى موجود است.
6. الدّعوات
این کتاب به ادعیه و اذکار مأثوره پرداخته و در ایران به چاپ رسیده است.
7. رسالة فى الاصول
رساله اى است در اصول فقه.
8. شرح الشّرایع
شرحى بر کتاب شرایع الاسلام محقّق حلّى در فقه.
9. ملخّص بحارالانوار
این کتاب خلاصه جلد هفتم «بحارالانوار» علاّمه مجلسى در موضوع امامت مى باشد که در سال 1285 هـ .ق. تألیف شده است. حاج میرزا ابراهیم، در این کتاب روایات تکرارى را حذف کرده و جایى که نیاز به شرح و بسط داشته، به شرح پرداخته است. از نسخه هاى خطّى این کتاب، در مدرسه نمازى خوى با شماره 290 و در کتابخانه آیت الله مرعشى با شماره 278 موجود است.
10. ملخّص المقال فى تحقیق احوال الرجال
در این کتاب، ابتدا فائده هاى علم رجال و سپس موضوعات رجالى همچون: ثقات، حسان، موثقین، ضعفا و مجاهیل و در آخر در کنیه و القاب رجالى مطرح شده است. این کتاب در سال 1277 هـ .ق. تألیف و به زینت طبع آراسته شده است. از نسخه هاى خطّى آن در مدرسه نمازى خوى با شماره 293 موجود است.([21])
آثار اجتماعى
از نمونه هاى آثار اجتماعى شیخ شهید، مى توان به حسینیه حاج میرزا ابراهیم اشاره کرد. این مکان در گذشته منزل مسکونى وى بود که بنا بر وصیّتش به حسینیه تبدیل شده است. حسینیه یاد شده هم اکنون در مرکز شهر قرار دارد و در ایّام سوگوارى و روزهاى جمعه و وفیات ائمه(علیهم السلام) در آن مراسم مذهبى برگزار مى گردد. از جمله وقف یک قطعه قبرستان، ساخت یک باب غسالخانه و سه پل بزرگ به نام هاى: قره قشون، سیّد تاج الدّین و بلا ماج. و احداث قنات هاى آبى و حمام نیز از امور خیریه اى است که به دست آن عالم بزرگوار صورت گرفته است.([22])
شاگردان
در این قسمت اسامى چند تن از شاگردان این عالم فرزانه را ذکر مى کنیم:
1. شیخ عبدالحسین بن محمّد اعلمى(1290 ـ 1370 هـ .ق.)
وى تحصیلات اولیه را، در شهرستان خوى، از حاج میرزا ابراهیم دنبلى، بهره مند و با تشویق استاد خود، راهى نجف اشرف گردید. آقاى اعلمى نقل مى کند: ما در طلیعه صبح در جلسه استاد حاضر مى شدیم در حالى که هنوز آفتاب نزده بود و در روشنایى چراغ از فرمایشات استاد بهره مى بردیم.([23])
شیخ عبدالحسین اعلمى، در نجف، از شاگردان ملاّ محمّدکاظم خراسانى و ملاّ هادى تهرانى بود. از آثار علمى وى مى توان به کتاب هاى «کلمة سواء» که به زبان عربى است و در مورد توحید نوشته شده و کتاب «اقامة الحجة فى ازالة الشّبهة، در ردّ غلاة و بهائیّت» که به زبان فارسى است، اشاره کرد.
2. حاجى میر محمود ساجدى
3. میرزا علیقلى
4. میرزا ابراهیم سلماسى (1274 ـ 1342 هـ .ق.)
عالم جلیل و فقیه بزرگوار، شیخ ابراهیم بن زین العابدین سلماسى کاظمى، تنها کسى است که داراى اجازه روایى از شیخ ابراهیم دنبلى است.
از منظر دیگران
براى آشنایى بیشتر با فرزانه نامدار، حاج میرزا ابراهیم خویى، به دیدگاه چند تن از دانشمندان بسنده مى کنیم:
1. علاّمه امینى، صاحب کتاب «الغدیر» درباره وى مى فرماید:
«او در طلیعه علماى ژرف بین و متبحّر قرار داشت، و از شخصیّت هایى بود که در همه رشته هاى علمى زبردست و ماهر بود، از فقه و اصول و حدیث گرفته تا عقیده شناسى، فلسفه، عرفان و رجال. در اخلاق، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار مى رفت. در هر یک از علوم استادى بى نظیر و پهلوانى دلیر بود.»([24])
2. محمّدعلى مدرّس تبریزى، صاحب «ریحانة الادب» مى فرماید:
«از اکابر علماى امامیه اوائل قرن حاضر (چهاردهم) مى باشد، که عابد، زاهد، متّقى، جامع معقول و منقول، در هر یک از فقه و اصول و حدیث و رجال و کلام و حکمت و اخلاق و عرفان و دیگر علوم متداوله متبحّر، مقتداى افاضل عصر خود.»([25])
3.شیخ عبّاس قمى، صاحب «مفاتیح الجنان» مى فرماید:
«عالم فاضلِ کامل از شاگردان محقّق انصارى...»([26])
4. محمّد حرزالدّین، صاحب «معارف الرجال» مى فرماید:
«یعد من العلماء الاعلام و الفقهاء العظام ثقة، عدل ورع، امر بالمعروف و نهى عن المنکر...»([27])
گفتنى ها
در حالات شیخ شهید، داستان هاى آموزنده اى نقل شده است، که ما به چند نمونه از آن ها اشاره مى کنیم:
قحطى در عراق
در دوران شیخ، در عراق، قحطى و گرانى رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایى از شهرستان خوى، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در بغداد گردید. تمامى نانواهاى بغداد را دعوت نمود و به آن ها گفت:
«هرکسى به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت بردارى شده و از فردا نان به رُبع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.»
با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت زده و مضطرب بغداد، غوغایى در عراق برپا شد و در مدّت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانى وابسته بود، به حکومت مرکزى گزارش داد.از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانى که از عتبات به شهر خود بازمى گشت، مردم تجلیل فوق العاده اى از وى به عمل آوردند.([28])
از شیخ عبدالحسین اعلمى، شاگرد حاج میرزا ابراهیم دنبلى خویى، نقل شده است:
وقتى خبر شهادت شیخ ابراهیم به نجف رسید، عرب ها به قدرى ناراحت و عصبانى بودند که مى خواستند ایرانى ها را بکشند و ما مدّتى در منازل خود مخفیانه به سر مى بردیم. عرب ها مى گفتند: آخر، آدم چنین کسى را مى کشد!([29])
تثبیت بازار
وى که مردى ثروتمند بود همه روزه مقدارى گندم براى فروش به بازار عرضه مى کرد. چند روز گذشت امّا از پول گندم ها خبرى نشد، وقتى علّت تأخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم و زمینه گرانى قیمت ها فراهم است به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده ایم. ایشان در جواب گفتند:
سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه مى خواهیم قیمت گندم و بازار تثبیت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلى به فروش برسانید!([30])
اهتمام به غسل جمعه
وى در کارهایش نظم خاصّى داشت. به غسل جمعه اهتمام مى ورزید. جمعه ها، یک ساعت به ظهر مانده، براى انجام غسل جمعه آماده مى شد. روزى از روى تصادف حاکم شهر، براى انجام کارى وارد شد، وى فرمود: چون بدون اطّلاع قبلى بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم.([31])
آرایشگر
در یکى از روزها متوجّه شد آرایشگر خیلى کم حوصله است، سبب را جویا شد. آرایشگر گفت: قربانت گردم ! تو آقا و سرور یک ملّت و ولایتى. امّا به اندازه یک شخص عادى و فقیر مزد پرداخت مى کنى! چه کار کنم! ایشان در جواب فرمود: من بدعت نمى گزارم تا مزد آرایشگرى را بالا ببرم. اگر نیاز داشتى، براى شما خوراکى مى فرستم.([32])
بحران مشروطه در ایران
آغاز سال 1324 هـ .ق. مصادف با بحران نهضت مشروطه در ایران بود. نهضت مشروطه، یکى از بزرگ ترین وقایع تاریخى ایران است، که بزرگ ترین تحوّل را در جامعه ایران از جهات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى ایجاد کرد و حکومتِ قاجار را واژگون ساخت. در این نهضت، بر اثر استبداد قاجارى، اکثر شهرهاى کشور، به رهبرى روحانیت به اعتراض برخاستند. در اثر فشار مردم، عین الدّوله از صدارت عزل، و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، به صدارت رسید. و فرمان مشروطیت را به امضاى شاه رسانید. در شوّال 1324 هـ .ق. نخستین دوره انتخابات مجلس شوراى ملّى، تشکیل و قانون اساسى مشروطیت، در پنجاه مادّه، از تصویب مجلس گذشت و به امضاى شاه و ولیعهد رسید. پس از امضا، مظفرالدّین شاه، درگذشت. محمّدعلى میرزا، جاى او را گرفت و به مخالفت با نهضت مشروطه برخاست. وى مجلس را به توپ بست، و بعد، آن را منحل کرد. با انحلال مجلس، سلطنت استبدادى مجدداً بازگشت، که دوره «استبداد صغیر» نام گرفت. ولى طولى نکشید که محمّدعلى شاه، در اثر فشار مردم از حکومت خلع شد. عاقبت، نهضت مشروطه از مسیر اصلى که عبارت از حکومت قرآن در کشور بود، منحرف شد از این رو روحانیت نیز خود را کنار کشید.
خوى در مشروطه
شهر خوى، از شهرهایى بود که دلبستگى شدیدى به نهضت داشت و در پشتیبانى از نهضت دنباله رو تبریز بود. در آغاز، کار مشروطه خواهى در خوى به سمت مردان معتدل و میانه رو و خیراندیش بود. با ورود مجاهدان قفقاز، تمایلات آرام مشروطه خواهى در خوى، رنگ انقلابى گرفت. میرزا جعفر زنجانى، به اتّفاق شش تن از خویى هاى مقیم قفقاز که در آن جا به حرکت هاى انقلابى پیوسته بودند، وارد خوى شده و مردم را به قیام ترغیب کردند. همزمان با جریان مشروطه، جنگ خوى و ماکوکه سیاست محمّدعلى شاه بود ـ با شوراندن عشایر و ایجاد قتل و غارت در روستاها و اطراف شهرها، مردم را از مشروطه روگردان مى کرد ـ آغاز شد. براى اجراى آن نقشه شوم، به تحریک سردار ماکو، کردها براى غارت، به روستاهاى شمال خوى تاختند. خوى و ماکو رویاروى هم قرار گرفتند. خوى مشروطه خواه و ماکو طرفدار استبداد بود. در جنگى که در 4 شعبان 1325 هـ .ق. در سکمن آباد خوى روى داد، مجاهدین، شکست فاحشى از مستبدین خوردند. عدّه اى کشته و اسیر شدند، از جمله اسیران، میرزا جعفر زنجانى، رهبر مجاهدین بود، که بعد از چند روز اسارت او را کشتند. مجاهدین با این شکستِ سخت به سمتِ خوى عقب نشینى کردند. خوف و هراس شهر را فراگرفت.([33])
شهادت
در این میان، مردم از آیت الله میرزا ابراهیم دنبلى خویى، که داراى جایگاه مذهبى، سیاسى و مردمى بود، انتظار پیوستن به مشروطه خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربّانى، با اختیار رویه بى طرفى، به کارگشایى امور شرعى مى پرداخت. مجاهدین به تلافى شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانى، ناراحت شده، مى خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانى که به این صفت شناخته مى شدند، بزنند. در این گیر و دار، مرتضى نامى، از مجاهدین افراطى، در 6 شعبان 1325 هـ .ق. در شهرستان خوى، شیخ ابراهیم دنبلى خویى را به همراه آقا ضیا، خواهر زاده وى، در منزل شیخ به ضرب گلوله به شهادت رساند.([34])
آرى ! شیخ، بدون هیچ گناهى به دست یک نابخرد، به شهادت رسید!
پس از شهادت
با توجّه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوى حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد بلکه نماز توسط آقا سیّد على اکبر موسوى خویى،([35]) پدر مرحوم آیت الله سیّد ابوالقاسم خویى بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نامگذارى شده و توسط وى ساخته شده بود، مدفون گردید. پس از گذشت چهار سال، هنگامى که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیّتش، به نجف منتقل کنند، در کمال حیرت سالم یافتند به طورى که مأمورین مرزى عراق، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغى پول به مأمورین جسم شریفش در مقبره اى در وادى السلام نجف، کنار بقعه على بن میرزا خلیل تهرانى، که خود قبلاً آماده کرده بود، مدفون گردید.([36])
[1]. آل عمران / 169.
[2]. در نقباء البشر، ج 1، ص 13 و دائرة المعارف تشیّع ولادت وى 1247 هـ.ق. ذکر شده است.
[3]. طایفه دنبل از بزرگترین طوایف آذربایجان و شعبه اى از اکراد مىباشد. بزرگان آن طایفه از آغاز سلسله صفویه به بعد، در خوى و اطراف آن، قدرتى به هم رسانیدند. اغلب، حکومت خوى از طرف پادشاهان وقت، به این طایفه، تفویض مى شود. (تاریخ خوى، مهدى آقاسى، ص466).
[4]. در وجه تسمیه خوى،از لغت کردى، به معنى نمک و نمکزار گرفته شده و علّت آن، وجود معادن نمک متعددى بوده که در اطراف شهر وجود داشته است. این شهر داراى قدمتى تاریخى است، که در سفرنامه ها، از قرن ششم میلادى ذکر شده، ولى اهمیّت و شهرت این شهر را مى توان به پس از جنگ چالدران، که بین شاه اسماعیل صفوى و سلطان سلیم عثمانى در گرفته بود، بیان کرد. شهرستان خوى از شهرهاى استان آذربایجان غربى، داراى آب و هوایى معتدل، و داراى سابقه طولانى فرهنگى است، و در زبانها به دارالمؤمنین، شهرت دارد. خوى داراى حوزه علمیه قدیمى بوده و از این شهر علما و فرهیختگان برجسته اى برخاستهاند، که مىتوان به حاج میرزا محمّدحسن زنّوزى خویى، صاحب «ریاض الجنة» متوفّا 1223 هق.، سیّد حبیبالله خویى، صاحب «شرح نهج البلاغه»، مرجع بزرگ عالم تشیّع حضرت آیت الله سیّد ابوالقاسم خویى و نویسنده عالىمقام، دکتر عبّاس زریاب خویى و دیگران اشاره کرد. ر.ک: مرگ هست و بازگشت نیست، ایرج اخگر، ص 133 و 134 و تاریخ خوى، مهدى آقاسى، ص 6 و 7.
[5]. تاریخ خوى، مهدى آقاسى، ص 465 سیماى خوى، على صدرایى، ص 178 دایرةالمعارف تشیّع، ج 7، ص 344.
[6]. ملخص المقال، ابراهیم دنبلى خویى، ص آخر کتاب علماء معاصرین، محمّدعلى واعظ خیابانى، ص 91.
[7]. ایران امروز، اوژن اوبن، ترجمه على اصغر سعیدى، ص 84 تاریخ خوى، محمّدامین ریاحى، ص 249.
[8]. تاریخ خوى، مهدى آقاسى، ص 464 تاریخ خوى، محمّدامین ریاحى، ص 249 دائرة المعارف تشیّع، ج 7، ص 344.
[9]. ملخص المقال، ص آخر.
[10]. ریحانة الادب، محمّدعلى مدرّس تبریزى، ج 2، ص 194 اعیان الشیعة، سیّد محسن امین، ج 2، ص 135 موسوعة مؤلفى الامامیه، مجمع الفکر الاسلامى، قم، ج 1، ص 202 فوائد الرضویة، شیخ عبّاس قمى، ص 6 علماء معاصرین، ص 89 الاربعون حدیثاً، میرزا ابراهیم خویى، آخر کتاب.
[11]. کرامات و حکایات پندآموز، حسن بصیرى، ص 30.
[12]. شهیدان راه فضیلت، علاّمه امینى، ترجمه جلال الدّین فارسى، ص 507 زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، مرتضى انصارى، ص 205.
[13]. علماء معاصرین، ص 91 تاریخ خوى، ص 466 کرامات و حکایات پندآموز، ص 28 ـ 30.
[14]. ایران امروز، ص 84 و 85.
[15]. چهل حدیث، عربى.
[16]. الاربعون حدیثا، ص 139.
[17]. نسخه هایى به شماره: 292 و 213 در مدرسه نمازى خوى موجود است.
[18]. نسخه هایى با شماره 7232 و 2877 در کتابخانه آستان قدس رضوى نیز موجود است.
[19]. کرامات و حکایات پندآموز، ص 28.
[20]. از نسخه هاى خطى به شماره 294، 295، 296 در مدرسه نمازى خوى، و نسخه اى به شماره 448/4 در کتابخانه ملّى ایران و نسخه اى به شماره 1/231 در کتابخانه نجومى کرمانشاه موجود است.
[21]. الذّریعة، آقا بزرگ تهرانى، چاپ بیروت، ج 1، ص 389 و 409، ج 6، ص 152، ج 8، ص 112، ج 22، ص 214 تاریخ خوى، محمّدامین ریاحى، ص 249 موسوعة مؤلفى الامامیة، قم، ج 1، ص 202 و 203 زندگى شیخ انصارى، ص 205.
[22]. کرامات و حکایات پندآموز، ص 30 سیماى خوى، ص 110.
[23]. کلمة سواء، عبدالحسین اعلمى، مقدمه معارف الرجال، محمّد حرزالدّین، ج 1، ص 37 نقباء البشر، ج 1، ص 10 کرامات و حکایات پندآموز، ص 31.
[24]. شهیدان راه فضیلت، ص 506.
[25]. ریحانةالادب، ج 2، ص 194.
[26]. فوائد الرضویة، ص 6.
[27]. معارف الرجال، ج 1، ص 36.
[28]. کرامات و حکایات پندآموز، ص 29.
[29]. همان، ص 31 و 32.
[30]. همان، ص 161.
[31]. همان، ص 394.
[32]. همان، ص 255.
[33]. تاریخ خوى، محمّدامین ریاحى، ص 438 و 439 سیماى خوى، ص 99 و 100 تاریخ مشروطه، احمد کسروى، ص 470و 472 فرهنگ فارسى، محمّد معین، ج 6، ص 1982.
[34]. ایران امروز، ص 84 تاریخ خوى، مهدى آقاسى، ص 466 تاریخ خوى، محمّدامین ریاحى، ص 250 و 449.
[35]. سیّد على اکبر موسوى خویى در سال 1285 هـ ق. در خوى متولّد و در سال 1307 هـ ق. به نجف اشرف رفت. بعد از تحصیلات مجدداً به شهر خود بازگشت، و در سال 1371 هـ ق. براى زیارت راهى عتبات شد و در آن آن جا دار فانى را وداع و بعد از اقامه نماز توسط آقا بزرگ تهرانى در صحن على(علیه السلام) مدفون گردید. (سیماى خوى، ص 168).
[36]. سیماى خوى، على صدرایى خویى، ص 182.