خواجه نصیرالدین طوسی
متوفاى 673 ق.
عنوان مقاله: یاور وحى و عقل
نویسنده: عبدالوحید وفایى
زادگاه و ولادت
سرزمین طوس ناحیه اى از خراسان بزرگ است که خاستگاه دانشورانى بزرگ و تاریخ ساز بوده است. در جغرافیاى قدیم ایران، طوس از شهرهاى مختلفى چون «نوقان»، «طابران» و «رادکان» تشکیل شده بود و قبر مطهر حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام)در حوالى شهر «نوقان» و در روستایى به نام «سناباد» قرار داشت که پس از توسعه آن، امروزه یکى از محله هاى شهر مشهد به شمار مى آید.
گویند زمانى «شیخ وجیه الدین محمد بن حسن» که از بزرگان و دانشوران قم بوده و در روستاى «جهرود» از توابع قم زندگى مى کرد([1])به همراه خانواده و به شوق زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم شد و پس از زیارت، در هنگام بازگشت به علت بیمارى همسرش، در یکى از محله هاى شهر طوس مسکن گزید. او پس از چندى به درخواست اهالى محل علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیّه مشغول شد. در صبحگاه یازدهم جمادى الاول سال 597 ق.، به هنگام طلوع آفتاب، سپیده از خنده شکفته شد و درخشنده ترین چهره حکمت و ریاضى در قرن هفتم پا به عرصه وجود نهاد.([2])
پدر با تفأل به قرآن کریم نوزاد را که سومین فرزندش بود «محمد» نامید. او بعدها کنیه اش «ابوجعفر» گشته، به القابى چون «نصیرالدین»، «محقق طوسى»، «استادالبشر» و «خواجه» شهرت یافت.
تحصیل
ایام کودکى و نوجوانى محمد در شهر طوس سپرى شد. وى در این ایام پس از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربى و فارسى، معانى و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت.
مادرش نیز وى را در خواندن قرآن و متون فارسى کمک مى کرد. پس از آن به توصیه پدر، نزد دایى اش «نورالدین على بن محمد شیعى» که از دانشمندان نامور در ریاضیات، حکمت و منطق بود، به فراگیرى آن علوم پرداخت.
عطش علمى محمد در نزد دایى اش چندان برطرف نشد و بدین سبب با راهنمایى پدر در محضر «کمال الدین محمد حاسب» که از دانشوران نامى در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت اما هنوز چند ماهى نگذشته بود که استاد قصد سفر کرد و آورده اند که وى به پدر او چنین گفت : من آنچه مى دانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اکنون سؤالهایى مى کند که گاه پاسخش را نمى دانم!
پس از چندى آن نوجوان سعادتمند از فیض وجود استاد بى بهره شده بود دایى پدرش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» که تبحر ویژه اى در علوم رجال، درایه و حدیث داشت، به طوس آمد و محمد که هر لحظه، عطش علمى اش افزون مى گردید در نزد او به کسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگیرى مطالب جدیدى از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش شگفتى و تعجب استاد را برانگیخت به گونه اى که به او توصیه کرد تا به منظور استفاده هاى علمى بیشتر به نیشابور مهاجرت کند.
او در شهر طوس و به دست استادش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» لباس مقدس عالمان دین را بر تن کرد واز آن پس به لقب «نصیرالدین» از سوى استاد افتخارى جاویدان یافت.
در آخرین روزهایى که نصیرالدین جوان براى سفر به نیشابور آماده مى شد غم از دست دادن پدر بر وجودش سایه افکند اما تقدیر چنین بود و او مى بایست با تحمل آن اندوه جانکاه به تحصیل ادامه دهد. در حالى که یک سال از فوت پدرش مى گذشت به نیشابور پاى نهاد و به توصیه دایى پدر به مدرسه سراجیه رفت و مدت یک سال نزد سراج لالدین قمرى که از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصیل پرداخت. سپس در محضر استاد فریدالدین داماد نیشابورى - از شاگردان امام فخر رازى - کتاب "اشارات ابن سینا" را فرا گرفت.
پس از مباحثات علمى متعدد فریدالدین با خواجه، علاقه و استعداد فوق العاده خواجه نسبت به دانش اندوزى نمایان شد و فریدالدین او را به یکى دیگر از شاگردان فخر رازى معرفى کرد و بدین ترتیب نصیرالدین طوسى توانست کتاب "قانون ابن سینا" را نزد "قطب الدین مصرى شافعى" به خوبى بیاموزد. وى علاوه بر کتابهاى فوق از محضر عارف معروف آن دیار "عطار نیشابورى" (متوفى 627) نیز بهره مند شد.
خواجه که در آن حال صاحب علوم ارزشمندى گشته و همواره به دنبال کسب علوم و فنون بیشتر بود، پس از خوشه چینى فراوان از خرمن پربار دانشمندان نیشابور به رى شتافت و با دانشور بزرگى به نام برهان الدین محمد بن محمد بن على الحمدانى قزوینى آشنا گشت. او سپس قصد سفر به اصفهان کرد امّا در بین راه، پس از آشنایى با «میثم بن على میثم بحرانى» به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانى به شهر قم روکرد.
محقق طوسى پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت. او علم «فقه» را از محضر «معین الدین سالم بن بدران مصرى مازنى» (از شاگردان ابن ادریس حلى و ابن زهره حلبى)فراگرفت. و در سال 619 ق. از استاد خود اجازه نقل روایت دریافت کرد.
آن گونه که نوشته اند خواجه مدت زمانى از «علامه حلى» فقه و علامه نیز در مقابل، درس حکمت نزد خواجه آموخته است.
«کمال الدین موصلى» ساکن شهر موصل (عراق) از دیگر دانشمندانى بود که علم نجوم و ریاضى به خواجه آموخت و بدین ترتیب محقق طوسى دوران تحصیل را پشت سر نهاده، پس از سالها دورى از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان کرد.([3])
دوران آشوب
سالهایى که خواجه براى تحصیل در عراق به سر مى برد اخبار پراکنده و ناگوارى از تجاوز قوم مغول به ایران به گوش مى رسد. مغولها اقوام بیابانگردى بودند که در ابتدا به دامدارى و شکار در بیابانها پرداخته، باجگزار و فرمانبردار چین شمالى بودند. زمانى «یسوگا» پدر چنگیزخان مغول که از رؤساى مغول بود، سر به شورش نهاد و عده زیادى از آن قوم را به اطاعت خود درآورد. پس از وى پسر بزرگش «تموچین» که بعدها به چنگیزخان شهرت یافت به جاى پدر نشست و پس از جمع آورى لشکریان بسیار به کشورهاى بسیارى حمله کرد.
ایران که در آن زمان حاکمى بى سیاست و نالایق به نام «سلطان محمد خوارزمشاه» برآن فرمانروایى مى کرد از هجوم مغولان در امان نماند و شهرهاى مختلفى از آن مورد تاخت و تاز آنان قرار گرفت.
گرچه تجاوزگرى و توسعه طلبى از ویژگیهاى این قوم ستم پیشه بود، رفتار غیر عاقلانه سلطان ایران با فرستادگان مغولى و کشتار آنان، در شروع حمله و تجاوز بى تأثیر نبود. این هجوم از سال 616 ق. شروع شد و در پى آن شهرهاى بسیارى از ایران بجز مناطق جنوبى کشور به تصرف مهاجمان درآمد و جنایات هولناک و ویرانیهاى بى شمارى به وجود آمد.([4]) در این میان شهر نیشابور آنچنان مورد تهاجم قرار گرفت که نه تنها مردمان بلکه حیوانات خانگى آن شهر هم از تیغ خونین متجاوزان در امان نبودند. پس از کشتار دسته جمعى، هفت شبانه روز بر شهر آب بسته، آن را شخم زدند.([5]) برخى عدد کشتگان نیشابور را 000/748/1 نفر دانسته اند.
این اخبار دردناک که قلب هر مسلمانى را اندوهگین مى ساخت خواجه نصیر را بر آن داشت تا براى کمک به هموطنان و خانواده خویش راهى ایران شود. طوسى پس از رسیدن به نیشابور صحنه هاى دلخراش خون و آتش و ویرانى را مشاهده کرد و با اضطراب بسیار به سوى خانه اى که زادگاهش بود رفت اما کسى را در آن خانه نیافت.
خواجه با راهنمایى یکى از همسایگان اطلاع پیدا کرد که مادر و خواهرش براى نجات جان خود به شهر قائن رفته اند. او نیز نزد خانواده خویش رفت و پس از چندى سکونت در آنجا به تقاضاى والى شهر، امام جماعت یکى از مساجد شد و احترام ویژه اى به دست آورد. او در سال 628ق. پس از آنکه بیش از سى سال از بهار عمرش مى گذشت در قائن ازدواج کرد.
خدمات ارزنده
اسماعیلیان فرقه اى از شیعیان بودند که اسماعیل فرزند امام صادق(علیه السلام) را جانشین آن حضرت دانسته بر او توقف کردند. این گروه پس از مدتها در سال 483 ق. به دست حسن صباح در ایران رونقى دوباره یافتند و پس از چندى، گرایشهاى شدید سیاسى پیدا کرده، فعالیتهاى خود را گسترش دادند. قلعه الموت در حوالى قزوین پایتخت آنان بود و علاوه بر آن قلعه هاى متعدد و استوارى داشتند که جایگاه امنى براى مبارزان سیاسى به شمار مى رفت و دستیابى بر آنها بسیار سخت بود.([6])
خواجه نصیرالدین پس از چند ماه سکونت در قائن، به دعوت «ناصرالدین عبدالرحیم بن ابى منصور» که حاکم قلعه قهستان بود و نیز مردى فاضل و دوستدار فلاسفه بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتى آزادانه و با احترام ویژه در آنجا زندگى کرد. او در مدت اقامت خود کتاب «طهارة العراق» تألیف ابن مسکویه را به درخواست میزبانش به زبان عربى ترجمه کرد و نام آن را «اخلاق ناصرى» نهاد. وى در همین ایّام «رساله معینیه» در موضوع علم هیئت، به زبان فارسى نگاشت.
ناسازگارى اعتقادى خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم وى را بر آن داشت تا براى کمک گرفتن، نامه اى به خلیفه عباسى در بغداد بنویسد.
در این میان حاکم قلعه از ماجراى نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانى گردید.
پس از چندى خواجه به قلعه الموت منتقل شد ولى حاکم قلعه که از دانش محقق طوسى اطلاع پیدا کرده بود با او رفتارى مناسب در پیش گرفت.
نصیرالدین طوسى حدود 26 سال در قلعه هاى اسماعیلیه به سر برد امّا در این دوران لحظه اى از تلاش علمى باز ننشست و کتابهاى متعددى از جمله «شرح اشارت ابن سینا»، «تحریر اقلیدس»، «تولى و تبرى» و «اخلاق ناصرى» و چند کتاب و رساله دیگر را تألیف کرد. خواجه در پایان کتاب شرح اشارات مى نویسد :
«بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختى نوشته ام که سخت تر از آن ممکن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانى فکر نگاشتم که هر جزئى از آن، ظرفى براى غصه و عذاب دردناک بود و پشیمانى و حسرت بزرگى همراه داشت. و زمانى بر من نگذشت که از چشمانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و زمانى پیش نمى آمد که دردهایم افزون نگردد و غمهایم دو چندان نشود... .»([7])
از آنجا که وجود اسماعیلیان حاکمیت و قدرت سیاسى مغولان را به خطر مى انداخت هلاکوخان در سال 651 ق. با اعزام لشکرى به قهستان آنجا را فتح کرد.
حاکم قلعه پس از مشورت با خواجه نصیر، علاوه بر تسلیم کامل قلعه، از مغولان اطاعت کرد و چندى پس از آن در سال 656 ق. تاج و تخت اسماعیلیان در ایران برچیده شد و بدین سان خواجه نصیر بزرگترین گام را در جلوگیرى از جنگ و خونریزى و قتل عام مردم برداشته، از این رو نزد خان مغول احترام و موقعیت ویژه اى یافت.([8])
هلاکوخان همچنین در فتح بغداد و کشتن آخرین خلیفه عباسى، از نظرهاى خواجه طوسى بهره گرفت.([9])
معتصم (آخرین خلیفه عباسى) در دوران حکومت خود علاوه بر لهو و لعب، به خونریزى مسلمانان پرداخت. عده اى از شیعیان بغداد به دست پسرش (ابوبکر) به خاک و خون کشیده شدند و اموالشان به غارت رفت.([10])
فرشته نجات
مقام علمى و ارزش فکرى نصیرالدین طوسى موجب شد تا هلاکو، او را در شمار بزرگان خود دانسته، نسبت به حفظ و حراست از جان وى کوشا باشد و او را در همه سفرها به همراه شیخ دارد؟؟
خواجه که در آن ایام داراى مقام و صاحب نفوذ شده بود از موقعیت استفاده کرد و خدمات بسیارى به فرهنگ اسلام و کشورهاى مسلمان روا داشت که برخى از آنها عبارت اند از :
1 - انجام کارهاى علمى و فرهنگى و نگارش کتابهاى ارزشمند.
2 - جلوگیرى از به آتش کشیدن کتابخانه بزرگ حسن صباح در قلعه الموت به دست مغولان.
3 - نجات جان دانشمندان و علمایى همچون ابن ابى الحدید (شارح نهج البلاغه) و برادرش موفق الدوله و عطاملک جوینى که بى رحمانه مورد غضب و خشم مغولان قرار گرفته بودند.
4 - جذب و حل شدن قوم مغول در فرهنگ و تمدن اسلامى به دست خواجه، به گونه اى که موجب شد مغولان به اسلام روى آورند و از سال 694 ق. اسلام دین رسمى ایران قرار بگیرد.
5 - جلوگیرى از تهاجم آنان به کشورهاى مسلمان.
6 - تأسیس رصد خانه مراغه در سال 656 ق.، با همکارى جمعى از دانشمندان.
7 - احداث و تجهیز کتابخانه بزرگ رصدخانه در مراغه.([11])
اخلاق خواجه نصیر
خواجه نه تنها مرد علم و کتاب و تحقیق و تألیف بود، بلکه دانشورى متعهد و برخوردار از ویژگیهاى اخلاقى زیادى بود و هیچ گاه علمش بر تعهد و اخلاقش سبقت نمى گرفت. توجه به نظر دیگران و برخورد متواضعانه و حکیمانه با افراد از خصوصیات او به شمار مى آمد. تمایلات و روحیات عرفانى خواجه در برخى کتابهایش چون اخلاق ناصرى و شرح اشارات مشهود است.
مطیع ساختن مغولان بیابان گرد و ویران ساز، خود نشان بزرگى از رفتار و کردار حکیمانه اوست و این تا جایى بود که علماى بسیارى از شیعه و سنى به تعریف و تمجید خواجه زبان گشودند.
علامه حلى - از شاگردان معروف خواجه نصیر مى گوید :
«خواجه بزرگوار در علوم عقلى و نقلى تصنیفات بسیار دارد و در علوم دین بر طریقه مذهب شیعه کتابها نوشت. او شریف ترین دانشمندى بود که من دیده ام.»([12])
ابن فوَطى - یکى از شاگردان حنبلى مذهب خواجه نصیر - مى نویسد :
«خواجه مردى فاضل و کریم الاخلاق و نیکو سیرت و فروتن بود و هیچ گاه از درخواست کسى دلتنگ نمى شد و حاجتمندى را ردّ نمى کرد و برخورد او با همه با خوش رویى بود.»([13])
ابن شاکر - یکى از مورخان اهل سنت - اخلاق خواجه را چنین توصیف مى کند :
«خواجه بسیار نیکو صورت و خوش رو و کریم و سخى و بردبار و خوش معاشرت و زیرک و با فراست بود و یکى از سیاستمداران روزگار به شمار مى رفت.»([14])
شاگردان
نصیرالدین طوسى در شهرها و کشورهاى مخـتلف رفـت و آمد مى کرد و همچون خورشـیدى تابان نورافشانى کرده، شـاگردان بسـیارى را فروغ دانش مى بخشید. برخى از آنان به این قرار است :
1 - جمال الدین حسن بن یوسف مطهر حلى(علامه حلى - متوفى 726 ق) او از دانشوران بزرگ شیعه بود که آثار گران سنگى از خود به جاى نهاد. وى شرحهایى نیز بر کتابهاى خواجه نگاشت.
2 - کمال الدین میثم بن على بن میثم بحرانى. او حکیم، ریاضیدان، متکلم و فقیه بود و عالمان بزرگى از محضرش استفاده کردند. وى گرچه در رشته حکمت زانوى ادب و شاگردى در مقابل خواجه بر زمین زد، از آن سو خواجه از درس فقه وى بهره مند شد. این محقق بحرینى شرح مفصلى بر نهج البلاغه نوشته که به شرح نهج البلاغه ابن میثم معروف است.
3 - محمود بن مسعود بن مصلح شیرازى، معروف به «قطب الدین شیرازى» (متوفى 710 ق.). او از شاگردان ممتاز خواجه است وى در چهارده سالگى به جاى پدر نشست و در بیمارستان به طبابت پرداخت. سپس به شهرهاى مختلفى سفر کرد و علم هیئت و اشارات ابوعلى را از محضر پرفیض خواجه نصیر فراگرفت. قطب الدین کتابهایى در شرح قانون ابن سینا و در تفسیر قرآن نوشته است.
4 - کمال الدین عبدالرزاق شیبانى بغدادى (642 - 723ق.) او حنبلى مذهب و معروف به ابن الفُوَطى بود. این دانشمند مدت زیادى در محضر خواجه علم آموخته است. وى از تاریخ نویسان معروف قرن هفتم است و کتابهاى معجم الآداب،الحوادث الجامعه و تلخیص معجم الالقاب از آثار اوست.
5 - سید رکن الدین استرآبادى (متوفى 715 ق.) از شاگردان و همراهان خاص خواجه بوده و شرح هایى بر کتابهاى استاد خویش نوشته و علاوه بر تواضع و بردبارى، از احترامى افزون برخوردار بوده است. وى در تبریز به خاک سپرده شده است.
برخى دیگر از شـاگردان خـواجه نصیر عـبارتند از :
ابراهیم حموى جوینى
اثیرالدین اومانىمجدالدین طوسى
مجدالدین مراغى
دانش خواجه
تبحّر خواجه نصیرالدین طوسى در علوم عصر خویش به ویژه فلسفه، ریاضیّات، کلام، منطق، ادبیات و نجوم، بزرگان را بر آن داشته تا زبان به ستایش وى گشوده، با تعبیراتى چون «استادالبشر»، «افضل علما»، «سلطان فقها»، «سرآمد علم»، «اعلم نویسندگان»، «عقل حادى عشر» و «معلم ثالث» از او یاد کنند.
این گونه ستایشها از مقام علمى خواجه حتى در کلمات و جملات دانشمندان غیر مسلمان نیز موج مى زد. چنانکه نوشته اند خواجه در رشته هاى ذیل از تخصص کافى بهره مند بود.
الف - ریاضیات
او در ریاضى از نظرهاى برجسته اى برخوردار بود به گونه اى که تا به امروز در جبر، حساب، هندسه، مثلثات و سایر علوم ریاضى از دانشمندان این رشته به شمار مى آید.
دانش پژوهان غربى، خواجه را تنها از طریق این رشته شناخته و دیگر علوم و فنون وى از نظر آنان پنهان مانده است. او با تألیف کتاب «الشکل القطاع» نظریات جدیدى در ریاضى به وجود آورد و بحث مثلثات را از علم فلک جدا کرده، هرکدام را موضوعى جداگانه به حساب آورد.
محقق طوسى اولین دانشمندى بود که حالات شش گانه مثلث کروى در قائم الزاویه را به کار برد. تألیف سى و پنج اثر در موضوع ریاضى از سوى خواجه دلیلى روشن بر این است که وى از دانشوران برجسته این علم بوده است.
ب - فلسفه
خواجه در عصرى زندگى مى کرد که امام فخر رازى متعصبانه بر افکار و نظریات فلسفى ابوعلى سینا مى تاخت و عقاید فلسفه مشّاء را بشدّت مخدوش مى ساخت و کسى را هم یاراى ایستادگى در برابر شبهات او نبود، به گونه اى که افکار ابن سینا از توجه فلاسفه دور گشته و مورد بى مهرى قرار گرفته بود.
در این برهه، خواجه نصیر پا به عرصه نهاد و با نوشتن کتابى در شرح اشارت ابن سینا تمامى اشکالات فخر رازى را که از بزرگان اهل تسنن بود، پاسخ داده، بار دیگر افکار عالى و مهم بوعلى حیات تازه اى یافت.
ج - کلام
علم کلام به بحث و بررسى پیرامون عقاید اسلامى مى پردازد. این علم از عصر معصومین- (علیهم السلام) - به ویژه دوران شکوهمند امام صادق(علیه السلام) و پس از آن همواره مورد توجه مسلمانان بوده است. خواجه نصیرالدین در قرن هفتم با تألیف کتاب بسیار مهم و مستدل «تجریدالعقاید» محکمترین متن کلامى را به رشته تحریر درآورد و افقهاى تازه اى به روى مشتاقان این علم گشود. این کتاب جاودانگى هفتصد ساله خود را همچنان حفظ کرده است و هم اکنون در حوزه هاى علمیه و دانشگاههاى اسلامى تدریس مى شود.
د - اخلاق
پرداختن خواجه به هیئت، ریاضیات، نجوم و دیگر علوم رایج آن زمان، وى را از توجه ویژه به علم اخلاق و مسائل تربیتى غافل نکرد. محقق طوسى با نگارش کتاب «آداب المتعلمین» دستورالعملهاى ظریف اخلاقى را به شیوه اى بایسته براى تمامى دانش پژوهان بیان داشته است.
هـ - ادبیات
ذوق لطیف و طبع ظریف خواجه او را بر آن داشت تا قلم استوار خویش را در ادبیات و شعر نیز به کار گیرد. کتاب «اخلاق ناصرى» که به دست تواناى خواجه به رشته تحریر درآمده یکى از شاهکارهاى نثر فارسى است.
او از شـعر بـهـره اى نیـک داشته و کـتاب «معیار الاشـعار» را در موضـوع علم عـروض نوشـته است.
بعضى از اشعار این دانشمند که گوشه اى از اندیشه هاى وى را در قالب شعر ترسیم کرده است در این قسمت ذکر مى کنیم :
موجود بحق، واحد اول باشد *** باقى همه موهوم و مخیّل باشد
هرچیز جز او که آید اندر نظرت *** نقش دومین چشم احول باشد
* * *
لذات دنیوى همه هیچ است نزد من *** در خاطر از تغیّر آن هیچ ترس نیست
روز تنعم و شب عیش و طرب مرا *** غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
* * *
طـوسـى به زبان عربى نـیز اشعارى سـروده اسـت.
آثار سبز
نصیرالدین در دوران حیات ارزشمند خویش، به رغم آشوب و حوادث مخاطره انگیز و فشارهاى سیاسى، اجتماعى و نظامى آن عصر، توانست حدود یکصد و نود کتاب و رساله علمى در موضوعات متفاوت به رشته تحریر درآورد. برخى از آثارش عبارت اند از :
1 - تجریدالعقاید، که در موضوع کلام نگاشته شده و به دلیل اهمیت فوق العاده آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرحهاى بسیارى پیرامون آن نوشته شده است.
2 - شرح اشارات : این کتاب شرحى بر اشارات بوعلى سینا است.
3 - قواعدالعقاید، در موضوع اصول عقاید.
4 - اخلاق ناصرى
5 - اوصاف الاشراف
6 - تحریر اقلیدس
7 - تحریر مجسطى
8 - اساس الاقتباس
9 - زیج ایلخانى
10 - اثبات الجواهر
11 - اثبات اللوح المحفوظ
12 - اشکال الکرویه
13 - شرح اصول کافى
14 - رساله اى در کلیات طب
15 - تجریدالهندسه
و ده ها کتاب و رساله علمى دیگر.
غروب خورشید
هیجدهم ذیقعده سال 673 .ق است آسمان بغداد غروب دیگرى در پیش دارد. مردى که پس از عمرى نورافشانى و تبلیغ وحى، توانمند و پرتلاش به یارى عقل شتافت اینک در بستر بیمارى افتاده و بستگان و دوستان به گردش حلقه زده اند. در همین حال یکى از اطرافیان به او نزدیک شد و گفت : وصیت کن پس از مرگ در جوار قبر حضرت على(علیه السلام)به خاک سپرده شوى! خواجه با ادب جواب داد : مرا شرم مى آید که در جوار این امام (امام کاظم(علیه السلام)) بمیرم و از آستان او به جاى دیگر برده شوم.
پس از این گفتگو خواجه به ملاقات خداى خویش شتافت. مراسم تشییع جنازه او با حضور شمارى از ارادتمندان و مشتاقانش به سوى آستان مقدس امام موسى کاظم(علیه السلام)انجام گرفت.
هنگامى که مى خواستند قبرى براى او حفر کنند به قبرى از پیش ساخته برخوردند که تاریخ آماده شدن آن مصادف با تاریخ تولد خواجه بود. سرانجام پیکر مطهر این دانشمند طوسى در همان قبر، در آغوش خاک جاى گرفت.
فرزندان
خواجه نصیر سه پسر از خود به یادگار نهاد : صدرالدّین على، فرزند بزرگ او که همواره در کنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه، نجوم و ریاضى بهره کافى داشت.
دومین فرزندش اصیل الدین حسن نیز اهل دانش و فضیلت بود و در زمان حیاتش اغلب به امور سیاسى مشغول بود.
فرزند کوچک خواجه فخرالدین محمد بود که ریاست امور اوقاف در کشورهاى اسلامى را به عهده داشت.
[1] - فوائد رضویه، شیخ عباس قمى، ص603.
[2] - وى شخصیتى غیر از شیخ الطائفه طوسى وخواجه نظام الملک است.
[3] - روضات الجنات، میرزا محمد باقر خوانسارى، ج6، ص582, قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنى، ص381, مجالس المومنین، قاضى نورالله شوشترى، ج2، ص203, فلاسفه شیعه، شیخ عبدالله نعمه، ص282.
[4] - ر.ک : تاریخ مغول، عباس اقبال آشتیانى، ص23.
[5] - همان، ص56.
[6] - همان، ص170 - 174.
[7] - شرح اشارات، خواجه نصیرالدین طوسى، ج2، ص146.
[8] - جامع التواریخ، رشیدالدین فضل الله، ج2، ص695, تاریخ مغول، ص173 و 174, سرگذشت و عقاید فلسفى خواجه نصیرالدین طوسى، محمد مدرسى زنجانى، ص50.
[9] - سرگذشت و عقاید فلسفى خواجه نصیرالدین طوسى، ص52.
[10] - قصص العلماء، ص38.
[11] - ر.ک : فوات الوفیات، ابن شاکر، ج3، ص247, فلاسفه شیعه، ص287, مفاخر اسلام، على دوانى، ج4، ص112.
[12] - مفاخر اسلام، ج4، ص136.
[13] - احوال و آثار خواجه نصیرالدین، محمد تقى مدرس رضوى، ص78.
[14] - فوات الاعیان، ج2، ص149.