اخلاق و عادات
افرادی که با آن مرحوم آشنایی داشتند دل باخته ی او گردیده بودند. سرسوزنی کبر و غرور در وجود شریفش نبود. بسیار متواضع و فروتن و بی ادعا بود. اخلاق و رفتارش در همه ی مدت عمر، به یک میزان بود و مقامات ظاهری اشخاص، در روحیه ی وی اثری نمی گذاشت. زی طلبگی را تا آخر عمر حفظ کرد. کسانی را که علماً و نسباً از وی پایین تر بودند، بدون هیچ گونه ناراحتی بر خود مقدم می داشت. دارای صفای باطن و روشنی ضمیر بود و به گفته ها و درد دل های مردم توجه و عنایت کامل داشت و واقعاً متأثر می شد و اظهار همدردی می کرد و با تمام وجود در رفع حوائج دیگران تلاش می کرد.[5]
از یاد و خاطره ی اهل مشهد هنوز نرفته است که شبی آن مرحوم در جامع گوهرشاد در شبستان معروف به خودش، آیات عذاب را برای مردمان توضیح و تفسیر می کرد. یکی از اراذل و لات های معروف مشهد از آن جا عبور می کند. وقتی بیان شیوای آن مرحوم به گوشش می خورد، مانند صاعقه ای او را فرا می گیرد وهمان جا روی کفش ها می نشیند. موعظه و برنامه تفسیر آن مرحوم تمام می شود. جلو می آید و با اظهار ندامت و پشیمانی از گذشته ی خود عرضه می دارد: «آیا من هم بخشیده خواهم شد؟ وای بر من که چگونه می توانم عذاب الهی را تحمل کنم»؟! آن مرحوم او را آرام می کند. دست بر سینه اش می گذارد. او را امیدوار می کند و به توبه و احقاق حقوق از دست رفته ی مردم راهنمایی می کند. گویند نَفَس آن مرحوم به قدری در آن فرد تاثیر گذاشت که او گذشته خود را جبران و بعدها انسانی مستجاب الدعوه شد و مردم مشهد برای رفع مشکلات نزد او می رفتند.[6]
آن مرحوم میزان را عقل و شرع قرار داده بود. می فرمود که «نباید تابع مردم بود»[7]. با سر و صدا و هیاهو و جنجال در محیط های عبادت، سخت مخالف بود و به همین خاطر شبستان آن موسوم به نام نجف آبادی [در ضلع غربی مسجد جامع گوهرشاد]، محیطی آرام و دل پذیر و مأوای بسیاری از اهل دل و عبادت بود. خود با توجه به آیات 63 سوره ی انعام و آیات 55 و 206 از سوره اعراف و روایاتی از مرحوم طبرسی در مجمع البیان از جمله این که پیامبر، صلی الله علیه وآله، فرمودند: «انّکم لاتدعون اصماً ولاغائباً انّکم تدعون سمیعاً قریباً انه معکم» مردمان را به آرامش و توجه و ذکر دعوت می کرد.
او اهل ذکر بود. در همه حال، ذاکر بود. زمانی هم که دیگران به اشتغالات دنیایی مشغول بودند، گاه اتفاق می افتاد او در عالمی دیگر سیر می کند. بعضی از نوافل را در مسیر مسجد در راه می خواند. در همه حال نوافل شبانه و یومیه اش ترک نمی شد. اهل شبستان ایشان هم به سنت خواندن نوافل عادت کرده بودند. تا نوافل خوانده نمی شد، نماز دیگر شروع نمی گردید. این خصوصیت و ویژگی نماز جماعت آن جناب بود. خوش سخن و خوش بیان بود، زیبا سخن می گفت و شیوایی بیان او همه را جلب می کرد. این خصوصیت در فرزندان آن جناب هم بوضوح مشاهده می شود.
مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی فرزند روحانی و فاضل و مجتهد آن جناب برای این جانب نقل می کردند که در سفری همراه پدر از ایران به عراق رفته بودیم. شبی میهمان مرحوم آیت الله سید محسن حکیم (صاحب مستمسک) بودیم. مرحوم آقای حکیم از کودکی با مرحوم سید هاشم دوست بودند و تقریباً همه ی سال های تحصیل را با هم گذرانده بودند.
در آن شب و در آن محفل انس که در پشت بام منزل مرحوم حکیم نشسته بودیم، مرحوم آقای حکیم رو به پدر کرد و فرمودند: «عِظنی یا سید هاشم» و پدرم مطلبی را عرضه داشت.[8]
آقای سید حسین میردامادی فرزند دیگر آن مرحوم از علامه طباطبائی نقل می کرد که ایشان فرموده بود: «آقای سید هاشم میردامادی اَعبَدْ طلاب نجف بود».[9]
آیت الله بهجت به مناسبت از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند، حتی آقای سید مجتبی خامنه ای روزی به این جانب گفتند: «آقای بهجت سراغ نوه های آن مرحوم را گرفته اند و من توضیحاتی داده ام.».
نیز هرگاه این جانب به خدمت آیت الله استاد وحید خراسانی می رسم، از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند یک بار فرمودند: «من، هنگامی که آقای سید هاشم رحلت کرد، در مشهد بودم. وقتی جنازه ی ایشان را از منزل شان بیرون آوردند، پارچه ی سبزی بر روی آن کشانده بودند. احساس خوب و روحانی به من دست داده بود. من آن نورانیت را در آن جا مشاهده کردم.». و به کرّات فرمودند: «آن جناب، مرد بزرگی بود.».[10]
اخیرا آیت الله واعظ زاده خراسانی برای این جانب نقل می کردند که مرحوم آیت الله سید هاشم، وقتی به محضر آیت الله بروجردی در زمان زعامت ایشان می رسد، خم شده و دست آقای بروجردی را می بوسد. متقابلاً آیت الله بروجردی هم خم شده و دست آقای سید هاشم را می بوسد.[11]
مقام معظًم رهبری در ملاقاتی که اخیراً خدمت شان رسیدم، در ارتباط با سید هاشم میردامادی فرمودند:
«دو عکس نزد من موجود است که آن مرحوم در زندان رضاخان است و پلاکی روی سینه دارد و یکی از آن دو تصویری از مقابل است و دیگری به صورت نیمرخ. ایشان اضافه کردند من سید محمد کشمیری را دیده بودم. وی با مرحوم سید هاشم رفیق بود و به نظر می رسید هر دو به درس پدر، یعنی سید مرتضی کشمیری حاضر می شدند. یک روز خدمت مرحوم سید محمد رفته بودم در حالی که مرد بزرگی حدود 70 سال داشت. ایشان به من گفت: «مفاتیح الجنان را باز کن و دعای ابوحمزه را بیاور» من آوردم. فرمود: «خط ببر»، من خط می بردم و ایشان می خواند. یکی دو صفحه که خواند، خسته شد و فرمود: «دیگر بس است». معلوم بود دعا را از حفظ داشته و تردید در فراموشی آن کرده است.
مرحوم سید هاشم دعای ابوحمزه را در قنوت می خواند. این مطلب را مرحوم آقای بهجت به من گفتند. ایشان از پدر شما [دایی ما] نقل می کردند. شاید زمانی که پدرتان برای دریافت دستور از آقای بهجت خدمت ایشان می رفته اند، این مطلب را به آقای بهجت گفته اند. اولین مجلسی ترحیمی که در قم برای مرحوم آقای سید هاشم منعقد شد، توسط مرحوم آیت الله بروجردی بود. بعد از مجلس، آقای قاضی زاده به ما گفت: برویم منزل آقای بروجردی، هم برای تشکر و هم اجازه ی برگزاری مراسم دیگر». چون آن زمان رسم بود آقای بروجردی باید اجازه انعقاد مجالس را می دادند. من به اتفاق اخوی آقای سید محمد و آقای سید حسین [میردامادی] منزل آقای بروجردی رفتیم. تا آن زمان من هنوز اندرونی آقای بروجردی را ندیده بودم. آقای سید حسین [دایی ما] من و اخوی را معرفی می کرد. بعد مرحوم آقای بروجردی پاکتی به من و اخوی دادند که حاوی 400 تومان بود. آن زمان این مبلغ خیلی زیاد بود. هزینه ی بعضی مجالس و همچنین مبالغی دیگر باقی ماند.»[12]
آقای سید مهدی طباطبایی (نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی) و از وعاظ مشهد و تهران در برنامه ی «این شب ها» در تیرماه 88 که از شبکه اول سیما پخش می شود، در ارتباط با مرحوم سید هاشم می گفت:
«با آن مرحوم به سفر حج مشرف شدیم. من نوجوان بودم و از این که همسفر آقای سید هاشم نجف آبادی بودم، خوش حال و آن را فرصتی بسیار مغتنم می دانستم. از جمله توصیه های آن جناب به اهل کاروان، از جمله حقیر، این بود که برای رسیدن به مقامات معنوی و دریافت فیوض روحانی برای خود دعا نکنید. من به این توصیه عمل می کردم، ولی روزهای پایانی سفر، دل طاقت نیاورد و برای خود نیز دعا کردم. مرحوم سید هاشم نجف آبادی مرا بازخواست کرد و فرمود به توصیه ما عمل نکردی.»