اخوت بوشهری = متولد 1305 متوفی ...

No image

اخوت بوشهری = متولد 1305 متوفی ...

مرحوم یوسف اخوت بوشهری مدیر روزنامه خلیج ایران فرزند محمد ابراهیم کازرونی.

در سال 1305 در بوشهر متولد شد و در مکتب خانه‌های قدیم سواد فارسی بیاموخت و آنگاه بکار خرازی فروشی پرداخت و چون سرمایه‌ای اندوخت بتجارت مشغول شد ـ در سال 1333 در بازرگانی زیان دید و ناچار در 1336 در یکی از تجارتخانه‌های بوشهر منشی شد تا بسال 1308 شمسی که امتیاز روزنامه خلیج ایران را گرفت و چندین سال در قطع کوچک در چهار صفحه نشر داد ـ در ضمن نامه نگاری انجنی بنام «اخوت» و هم مدرسه‌ای باین نام تأسیس کرد.

مرحوم اخوت با نگارنده دوست صمیم بود، و در بوشهر و شیراز و طهران او را ملاقات کرده‌ام، اگر چه تحصیلات مرتب و سواد زیادی نداشت ولی همتی بلند و خلقی ملائم داشت و در دوستی و وفا و صفا و اخوت بسیار صادق و کم نظیر بود با آنکه دیدگانش کم نور و نیازمند عینک قوی و دستش از مال دنیا کوتاه میبود بلندی همتش بر آن داشت که روزنامه و مدرسه و انجمن تأسیس کند و تا آخر عمر بنشر معارف و برادری بکوشد.

سال فتش معلوم نشد ولی میدانم که بعد از سال 1320 شمسی بوده است.

مولانا بهاء الدین علی (یا محمد ) متخلص بادائی شیرازی. میر نظام الدین علیشیر نورائی در «مجالس النفائس» آورده است:

چون ادای مقاصد در کلام نیکو میفرموده ادائی تخلص نمود، و مولانا شیرازی است و چون شیخ سعدی مسافرت بحر و بر عالم کرده، و با هر کس از ارباب فضل و کمال که در اطراف و اکناف عالم بوده‌اند صحبت داشته و از هر فاضلی فضیلتی کسب نموده، و از این جهت جامع فضائل متفرقه بودهف و مولانا خطاط خوب بود و از جمله کانبان متعین شیراز یکی او بود، و چون شاهنامه و خمسه نظامی و خسرو و دیوان کمال و غیره بسیار نوشته، طرز شعر هر یک دانسته، و از این است که اصناف شعر از مثنوی و غزل و قصیده را خوب میگفته، و در نظم را نیکو می‌سفت، و تاریخ سلطان سلیم را بجز شاهنامه نیکو گفت، و این بیت در تعریف جنگ از آن کتاب است:

اجل ساقی و خون دل باده بود بهر گوشه‌ای مستی افتاده بود

و این بیت مطلع قصیده منقب اوست:

دل از برای خدنگش نشانه‌ای میخواست بیاض دیده نهادند مردم از چپ و راست

و مولانا در همین سال نهصد و بیست و هشت در استنبول وفات یافت، و خبر وفات او بیکی از یاران او در درس رسید، و آن یار چون شخصی صافیدل و مرشد مردم روزگار بود و با مولانا دوستی بسیار داشت شبی مولانا را در خواب دید، و چون میدانست که او وفات کرده از او پرسید که خداوند سبحانه با توجه کرد؟

مولانا گفت: مرا بمطلع این منقبب بخشید، و از برکت آن منقب مرا بیآموزید.

غزل ذیل از اوست:

ماه من آئینه هر گه پیش رخسار آورد صورت آئینه را با خود بگفتار آورد
خود نمائی میکند خورشید بنماروی خویش تابدین حسن جهان افروز اقرار آورد
نخل قدش را بآب دیده پروردم ولی هر زمان بهر دل من محنتی بار آورد
دیده برره گوش بر در نرگش و گل منتظر تا صبا پیغام آن گل کی بگلزار آورد
با وجود آنکه هستم دشمن جان رقیب میکنم جانش فدا، گر مژده بار آورد

***

هر زمان زلف بتی خاطر پریشانم کند ناوک دلدوز شوخی رخنه در جانم کند
توبه از می‌گر کنم شهباز تشویش خمار بامدادان طلعت ساقی پشیمانم کند
کشتگان غمزه شوخت غریق رحمتند چشم آن دارم که بخت از خیل ایشانم کند
حاصل از شوق تو دارم گریة شام و سحر باشد از آلودگیها پاک دامانم کند
چون ادائی تیغ دلدوز تو دارم آرزوتا خلاص از محنت شبهای هجرانم کند

***

با غمت شب همه شب صحبت جانی دارم با خیال دهنت عیش نهانی دارم

***

غلطان چو قرعه‌ام شب درد از خیال او تا کی ببینم آنرخ فرخنده فال او

***

با شام غم قرینم و دورم ز ماه خویش درمانده‌ام بطالع و بخت سیاه خویش
گفتم که دل برآورم از چاه غم، نشد هر چند ساختم رسن از دود آه خویش
راهم نما بچشمه حیوان که همچو خضر گم کرده‌ام بفکر دهان تو راه خویش

در سال نهصد و بیست و هشت در اسلامبول وفات یافت.

Powered by TayaCMS