ظل هدایت نمای او از سر جهان و جهانیان و عالم و عالمیان کم مباد وصیت بلند او فراخ نای سرای سپنج را از جهان ستته فرا گرفته و آوازة گردن پیمای او بگوش صوامع نشینان خطائر قدس در رسیده و اشعة انوار افاداتش مشارق و مغارب را بناظم مستفیدان کشیده و ینابیع و انهار افاضاتش تشنه کامان دهر را بموارد عذب آورده، نسب شریفش به بیست و هشت واسطه بحضرت امام همام حضرت امام محمد تقی علیه الصلوة والسلام میرسد باین ترتیب:
سید نجم الحسن بن سید اکبر حسین بن سید مبارک علی بن سید علی بخش بن سید غلام حسن عرف سعادت بخت بن سید غلام احمد خان بن سید تاج محمود خان بن میران سید عصمت الله بن سید محمود بن زین الفضلاء سید العلماء سید اشرف دانشمند بن سید سعید خان بن سید محمد بن سید داود بن سید خیر الدین بن سید علی الدین بن سید سیف الدین بن سید عبدالمجید بن سید حسن بن سید داود بن نذربن سید زید ثانی بن سید عبدالعزیز بن سید ابراهیم بن سید محمود بن حاج حافظ سید زید شهوار بن حضرت سید عبدالله زربخش بن سید یعقوب بن سید احمد بن سید محمد اعرج بن سید احمد کلان بن حضرت موسی مبرقع بن امام حضرت محمد بن علی التقی الجواد علیه الصلوة و السلام منجمله حضرت ابو محمد موسی بن امام محمد تقی علیه السلام المعروف بالمبرقع ثقة الاسلام کلینی از ایشان در کافی روایت فرمودهاند و شیخ ابو جعفر طوسی علیه الرحمه از ایشان در تهذیب روایت میفرماید و حسن بن علی بن شعبه هم در تحف العقول از ایشان روایت میکنند و ولایت بعض موقوفات حضرت امام محمد تقی علیه السلام یعنی پدر بزرگوارش باو تعلق داشت مولدش بغداد هفتم ماه جمادی الثانی سنه 255 دو صد و پنجاه و پنج و رحل اقامت در قم افکند و اولادش نیز در همانجا متوطن شد تا اینکه سید عبدالله زربخش از آنجا نهضت فرموده و در سنه 452 چهار صد و پنجاه و دو در عهد سلطنت مسعود بن محمود غزنوی پادشاه در لاهور رسیدند و اقامت آنجا صلاح ندانسته در مقامیکه بنام پسرش زید منسوب و باسم زید پور مشهور است رسیده سفر راختم فرموده و خودش و اولادش همانجا توطن گرفتند سید خیر الدین از فرزندانش از زید پور بقصبة نهور ضلع بجنور رفته متوطن شدند و سید اشرف دانشمند علیه الرحمه از اولاد سید خیر الدین مذکور که فقیه جلیل و بزرگ سادة و عالم کامل بودند و دانشمند لقبشان بود از بهور حرکت کرده در امروهه متوطن شدند و تا حال اولادشان در امروهه متوطن میباشند سید محمود بن سید اشرف ممدوح در آنزمان که سفر خیلی دشوار بود هفت مرتبه حج بیت الله الحرام بجا آوردند و بزیارت مدینه و مشاهد ائمة هم مشرف شدند میفرمایند که شبی در روضة حضرت رسالت متوجه بودم سه بار از روضه اقدس این صدا بگوش دلم رسید قلبتک یا ولدی و کفی بذلک فضلا و جلالة و شرفا و نبالة و اما فرزندش سید عصمت الله که صالح و ذی علم بود حکایتی دارد که تذکرة للناظرین در اینجا نقل میشود میفرماید که من هفت سال درد جگر داشتم که گاهی کار بهلاکت میکشید شبی مایوس شدم و خیال کردم که ملال بزرگان بلحاظ ملال فرزندان امریست فطری پس اگر من از نسل ائمه میودم لابد دستگیری واقع میشد و گفتم که اگر امشب دستگیری نشود خود را سید نخواهم گفت چون خواب رفتم دیدم که مقامی است در میان باغ که بزرگی نشسته و جمعی از علماء و فضلاء یمین و یسار و پیشرو ایستادهاند و کتابی بدست دارند که مشغول درس آن میباشند و من مجموعه رمل و نجوم و دعا بدست داشتم آن بزرگ پرسید چه کتابی است حاضر کردم برگشاد و دید و فرمود که این بچه کار میآید عرض کردم چه کنم آنجناب کتابی بمن داد و فرمود که این از جد تست بخوان گفتم چه کتاب است فرمود صحیفة کامة امام زین العابدین علیه السلام فوراً بیدار شدم چون مدة العمر تام صحیفه نشنیده بودم لایق غور است حال شیعیان در زمانة سلطنت دهلی متفحص شدم و در کتابخانة تقرب خان حکیم نشان یافتم رقعه نوشتم و اواباً نمود گفتم از فرزندان امامم و از حکم شان میخواهم اگر باور کنید و غالبا بشماهم امر میشود گفت اگر چنین باشد بدهم بعد یکهفته باز طلبیدم صحیفه آورد که بعینه همان صحیفه بود که بخواب دیدم برای نقل گرفتن بمن داد و گفت که معلومم شد که خواب تو راستست من شکرانه بجا آورده بمطالعه مشغول شدم و در مرضم خفتی پیدا شد و پیوسته نقل میکردم لیکن چون نسخه اصل خوش خط و محشی واضح بود شغفی باو پیدا شد شبی در خواب دیدم که صحرائیست وسیع و در آن قلعه عظیمی و عمارتی عالی و بارگاه شاهانه است پرسیدم گفتند که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام است داخل شدم دیدم که هر دو طرف معمر سفید ریش با عمامههای کلان خاموش نشستهاند هر چه التجا کردم کسی خبر برساند ملتفت نشد در این اثنا حاج سید محمد برادر کوچکم که از دنیا رفته بود از اندرون برآمد بدیدارش منفعل شدم گفت چرا ایستادة گفتم که کسی خبر نمیرساند گفت فرزندان را چه در کار است گفت و دست من گرفته اندرون برو جمعی کثیر از مرد و زن و پیر و جوان و اطفال دیدم از قبیلة سادات نه دیگر لیکن همه خاموش که کسی بکسی نپردازد بیرون آمدم و بکتابت صحیفه مشغول شدم در این اثنا غلغله برخاست که امام بنورانیت تمام برقع سبز پوشیده که غیر از چشمان مبارک از بدن شریفش مرئی نبوده برآمدند و بر کرسی نشستند آن بزرگان از روی ادب ایستادند من هم جزء کتاب بدست گرفته بهیبت تمام ایستادم چون وسیله نداشتم دلیری کرده بپای حضرت افتادم بمسجة وسطی اشاره بسر برداشتن فرمودند مقابل ایستادم فرمودند صحیفه چقدر نوشتی جزء مذکور را بدست مبارک دادم و عرض کردم تا اینجا نوشتهام فرمودند:
منویس متحیر شدم که منع از راه غضب است و هراس بهمرسید فرمودند منقول عنه را بتو بخشیدم تقرب خان را حاضر کردند حضرت فرمودند تو نسخة دیگر داری این صحیفه را باین فرزند بخشیدم صباح این ماجرا را بحکیم تقرب خان رسانیدم گفت حاضر است بگیر کسی بپشت صحیفه بکلک واضح نوشته بود این عبارت که بتاریخ دوم ماه رجب سنه 1066 هجری بحسب ارشاد امام علیه السلام این صحیفه را تقرب خان بسید عصمت الله همه نمود روز دیگر بتقرب خان گفتم بطفیل شما باین نعمت مشرف شدم جواب داد منّت من هیچ نیست دهانیدند تا دادم.
و سید تاج محمود خان پسر سیّد عصمت الله در زمان عالمیگر پادشاه دهلی بعهده بخشی فوج مأمور و بمنصب جلیل فائز بود و عمدة الاخیار زبدة الابرار مجمع علم و کمال مولوی سید اکبر حسین والد بزرگوار جناب ممدوح بعلم و علم و ورع و تقوی و عبادت اتصاف داشتند و در نظم شعر و انشاء پروازی ید طولی برای ایشان حاصل بود بیست و هفتم ذی الحجة سنه 1318 هجری از دار دنیا بدار آخرت ارتحال فرمودند رحمة الله تعالی.
و اما تاریخ ولادت جناب ممدوح پس در عشرة مبارکه اولی از ذی الحجه الحرام که در فضیلت آن آیة کریمة: فاذکر و الله فی ایام معدودات. و ارشاد رب العباد: و یذکرو اسم الله فی ایام معلومات علی مارزقهم من بهیمة الانعام کافی دوافی است بتاریخ ششم ماه مذکور یوم الخمیس سنه 1279 هجری است و اگر خواهی که تاریخ ولادت آن نجم فلک کمال بدانی پس عدد افلاک تسعه و سیارات سبعه و بروج اثنا عشر را بترتیب بنویس تا حال و سال واضح و اشکار گردد پس چون عواطف مراحم حضرت ایزدی بکافة انام منعطف گردید و دواعی و مصالح را هنگام تقاضای تکونیش رسید ارادبهم ربهم رشداً اقبال سعود دو ابرنحس را بانقطاع رسانیده و دبیر فلک نقش مدّعا را بحکم مدبر نجوم ببروج سعادت انتما نشانیده تا این مهر ستاره اسم از افق رفعت و اعتلا اولا بسر زمین امروهه که از منابت کرام و مساکن سادات عظام میباشد پرتوی انداخت و دیدة انتظار گیتی را که صورت کش کلبة یعقوبی بود بشیر وار منور ساخت تا اینکه مؤنت تربیت بمعونت حضرت پروردگار بکنار والدین کریمین نحبیین احسن الله الیهما مفوّض گردید و حواس حدیدهاش از سلم ارتقاء بحّد ادراک رسید در آنزمان صبی که شمال را از صبا امتیاز نمیتوان کرد آیاتی که از ذکاوت طبع و وفادی ذهن نقادش رو مینمود موجب حیرت و عجب میبود دیدة متوسّم بتلاوت یکاد زینتها یضئی و لو لم تمسسه نار کمحول در قلب دراک بتصویر:
آتیناه الحکم صبیا مشغول علم و عمل در نفس نفیش چشم طمع میداشت و ید جذای هدایت ساعدش را مساعدش میانگاشت لله دره که مرضعة علم و ادب، همچو و دیعت سپار نیل بجملة انتظار آن در شهوار گشاده آغوش و دایة تعلیم بانهار لبن غیر آسن چشم شوق براه و حلقه تمنا بگوش میبود تا اینکه منادی رحمت بندای انا رادو الیک ربط فؤادش فرمود چون شعشعة کمال قلب فارغش را بزلف شعاع خود یوسف وار اسیر ساخته و عروس رعنای علم نظری بوجه وجیهش انداخته لاجرم هوای شوق در سرو سویدای اشتیاق در دل جاگرفته:
اتانی هو اها قبل ان اعرف الهوی | فصادف قلبا فازعا فتمکّنا |
اعصاب و عروقش غیر از لبن سواقی علم اغتذالی نمیخواست و دیدة عالی منظرش باسافل سوافل جای نمیساخت حرمنا علیه المراضع تا اینکه خضر توفیق بصدای هل اولکم عل اهل بیت یکفولنه دلالت نموده وادی صعب المرور جهان قرعه ارشاد و هدایت بنام نامی او انداخت در بدو تعلیم پیش ملایان مکتبی اکتساب اوائل و مقدمات علوم میکرد رائد تحصیلش بمنهل عذب راه نمود و بخدمت عالم جلیل متورع نبیل ذی الفضائل الجلیلة و المفاخر النبیلة جناب الحاج المولوی السید تفضل حسین صاحب طاب ثراه که در زهد و تقوی یگانه و ورع و تقدس فرد زمانه بود فائز گردید و از نحو و صرف و منطق و غیر آنها ثمرات مونغه از دو حههای افاداتش چید تا اینکه رفیق توفیق آن هلال سماء تحقیق را بنادی جمیل الذکر شمس العلماء الاعلام راس المجتهدین الفخام حجة المسلمین و الاسلام آیة الله الباهرة قدوة الناس جناب مولانا المفتی سید محمد عباس الموسوی الشوشتری الجزائری اعلی الله مقامه و اجزل اکرامه مستنیر و مستفیض گردانید و از آنجا که بلوح جبین سیمای جلالت و سمات و نقاوت و رشادت داشت التفات و عواطف بی غایات جناب مفتی صاحب بجانب اویوماً فیوماً متزاید بود حتی اینکه بخلعت فاخره دامادی مخلّع فرمود مدّتی بخدمت آن ثمال دهر لیل را بنهار و نها را بلیل میرساند و پروانه وار بشمع کمال جهان افروزش میگردید حیاض مترعة علوم را دست مغترف و دهن متجرع او بهم گردید تا اینکه افاضه مواهب سبحانی و لطایف مراحم حضرت یزدانی این نجم مضیئی را از دوائر فلکی نگاهداشته و جنة داقیه خود بر سرش افراخته خلعت کمال در برش آراسته بدر کامل نمود در همگی اصناف و حقایق علوم بجناب مومی الیه استنساد دارد البته چیزی از علوم عقلیه و نبذی از اصول و کتب فقهیه که اوّل را بر مدقق اجل و محقق ابجل جناب مولوی سید علینقی صاحب قدس سره و ثانی را از جناب شریعتمآب قدسی ایاب عمدة العلماء الاعلام ثمال المدققین الفخام جناب مولانا السید ابوالحسن الرضوی طیب الله رمسه قرائت و استفاده فرمود تا دمیکه جناب مفتی صاحب قبله مرحوم بانفاس تقدس اساس مطفی نوائر مبطلین و محیی آثار ائمة طاهرین بود برخی از گرانمایه عمر شریف در اشغال درس و تدریس و تحصیل و زمانی در نظم مهام امور شرعیه آنمرجع انام از مسایل و رسایل که از اقاضی و ادانی و اکناف و اطراف بلاد میرسید مبذول داشت و مدّتی حسب ارشاد آن دلیل رشاد باموریکه از جانب سلطان خلد مکان حضرت واجد علیشاه معزول او ده بجناب ممدوح مدّ ظله مفوض بودند کار فرما بود آنگاه که جناب مفتی صاحب اعلی الله مقامه داعی حق را لبیک گفت زمان مختل النظام بآن غوایتی که داشت عرصه هدایت و اهتدار بر طالبان سد او و رائمان رشاد تنگ ساخت لاجرم بمدرسه احتیاج افتاد که شجرة خبیثه جهل را از بیخ در آورد و دوحات مظلة علوم را بمغارس قلوب صافیة بنشاند بنابراین مدرسه مشارع الشرایع که فی الحقیقة شرع را مشرع و فضایل ار منبع میباشد بآبیاری و یاری این منهل علوم همچون عیون عذبة المنابع بافاضات و افادات خویش بایماء جناب مولانا السید ابوالحسن طاب ثراه از جانب عمدة الاعیان جناب میرزا محمد عباسعلیخان دام اقباله خلف جناب ناظم صاحب مرحوم بمقام لکهنو جاری گردید چون:
اعطی القوس باریها واسکن الدّار بانیها
بطباق آمد بآن جدّ و جهد و سیع و کدّ که در ترویج و اشاعت معارف و علوم میداشت در اسبوعات و شهور فضلاً عن السنین والا عوام نموی او پیش نواظر عقول و افهام معلوم میشد تا اینکه آفاق را بسیاراتی که از او خلعت انوار گرفته بودند تنویر داد و نواحی و اقطار را بشوارق مشارق خود معمور ساخت هنوز این هادی دین مبین این علم هدایت را از دست نگذاشته و تا کنون باوصف اتعاب بال و زحمتهای فراوان که در استمرار نظم و نسق رواداددل را از این امر جلیل نبرداشته همواره بحمایت حمای شرع رسالت پناهی و سلوک منهاج رضای حضرت الهی وارشادناس و افاضه علوم و اعانت محاویج مؤمنین و تفقد ایتام و مساکین در قم جوابات مسائل و تلبیه داعی وسائل اشتغال میدارد.
اما اخلاق کریمه اش پس ذکر آن شرح بسیط میخواهد تواضع و انکسار چنان دارد که خود را همیشه از همه کس پست میشمارد و سادگی تجدیست که در ملابس و مأکل و سایر حالات اثری از فیس و فاس و تکلفات ظاهریه محسوس نمیشود اکثر احیان تنها بی آنکه رفیق یا خادمی همراه باشد تشریف میبرند بلکه در شب تاریخ منتظر فانوس و روشنی نمیماند و در تاریکی راه میرو ند و بسا اوقات جلوسش بر تخت بی فرش میشود با طلاب علوم شفقّت و مرحمتش از شفقت پدر مهربان خیلی بالاتر و در تفقد احوال و اصلاح حال شان پیوسته سرگرم با فقرا و مساکین بکمال مهربانی مأنوس و از معاشرت اغنیاء و اهل ثروت بالطبع نفور مشهور است که والی رامپور برای ایصال ثواب برای روح جده مرحومه خودش مقداری از مال بخدمت فرستاده بود که در تعدادش اختلاف است بعضی از یک لک متجاوز خیال میکنند لیکن همهاش مسترد نمود و با وجود اصرار قبول نکرد در مقام وعظ و ارشاد مجلس او خیلی رفیع که هر گاه منبر میرود چنان حق مرّ را بشیرینی کلمات رائقه ممزوج کرده ادای مطالب میکند که برای مردم کمال تأثر بهم میرسد در بیان زواجر و احکام مثل سیف برهنه است که بغیر مراعات بیان میفرماید چقدر مناهی شرعیه که باثر مواعظش متروک گردید و چقدر اوامر شرعیّه که بترغیب و تحریصش اجرا شده از صحبت و مرافقت اغنیا و آمد و رفت پیش ایشان بالطبع کاوه است مگر هر گاه ضرورت شرعیه داعی باشد و بهمین جهت تهر گاه والی ریاست رامپور اعنی نوّاب معلّی القاب نواب محمد حامد علیخانصاحب ادام الله اقباله خواهش و تمنّای ملاقات نموده اصرار بلیغ فرمودند و استدعای هدایت نمودند چون نواب ممدوح بفضل ایزد متعال مذهب اهل سنّت را ترک نموده مذهب اهلبیت اطهار اختیار نموده بودند و ترویج آثار دینیه و اشاعت شعائر ایمانیّه امریست مندوب و مطلوب علی الخصوص درجائی که حاکم و والی ریاست مایل شود که هدایت ذات او و هدایت رعایا و باشندگان آنمقام بعمل آید و اصلاح حال او اصلاح خاص و عام است هر قدر اهمیت دارد مخفی نیست بناء علی ذلک قبول کرد و آثار خیر و تقویت مذهب اهلبیت و ترویج شعائر دینیه و انسداد اکثر مناهی که در آنجا بظهور رسید بزناظرین مخفی نمانده در ترویج علوم اهتمام و التفاتش صبح و شام مبذول و در بنای مدارس و شیوع تعالیم همتش لیل و نهار مصروف چنانچه بحسن تدبیر و سعی و کوشش و هدایتش الحال در امروهه سه مدرسه بکمال خوبی و خوش اسلوبی جاری منجمله مدرسه سیّد المدارس است که عمارت باشکوهی بر آن تعمیر شده است و این همه برکات آنست که سنگ بنیادش بدست مبارک او نصب گردیده بود و حالا علاوه وجوه اعانت بعض اوقاف هم برایش مخصوص وقف شده و همچنین مدسه نور المدارس که در حسن نظام و کمال اهتمام خیلی ممدوح است و بهدایت آنجناب حاج سید نور الحسن صاحب تمام اراضی و عقار منقوله و غیر منقوله از مملوکات خود وقف فرمودهاند و مقدار معتدبه از آن موقوفات مخصوص برای مدرسه قرار دادهاند و مکان عالیشان برای مدرسه مذکور مرحمت کردهاند و همچنین برای مدرسة سوّم هم مملوکات وقف شده است که انشاء الله این فیض عام الی یوم القیام جاری بوده باشد علاوه بر این در کانپور مدرسه نجم المدارس پرتوی از اشعة هدایتش میباشد و در شکار پور مدرسه احسن المدارس و در منجن پور یک مدرسه بنام مدرسة دینیّه موجود است و در جای دیگر هم بعض مدارس جاری شده و در اکثر این مدارس آنچه فیض تدریس جاری میباشد از تلامذة آنجنابست.
اما فضائل نفسانیه پس مشتی نمونه از خرواری حکایتی است که مرقوم میشود جناب شیخ حیدر حسن صاحب تعلّقه دار فتحبور بسوه که پابند وظائف و اوراد بلکه از عبّاد بوده و غالبا در سنه 1324 هزارو سه صد و بیست و چهار برای زیارات عتبات عالیات علی مشرّفها افضل الصلوات و التحیات رفته بود هر گاه مراجعت کرده بجناب ممدوح ملاقات نمود و اخلاصی که از قدیم الایام داشت از آن خیلی بالاتر اظهار ارادت و اختصاص فرمود هر گاه پرسیدند جواب داد در این سفر آنچه بر من واضح شده اخلاص مرا مضاعف نمود اولا سر کار آقا سید محمد کاظم طباطبایی مجتهد نجف اشرف دام بقاء بمن فرمود که هر گاه در هند حاجت رجوع مسائل شرعیة داشته باشی پس بفلان رجوع کن ثانیاً هر گاه در حرم حضرت سید الشهداء روحی له الفداء حاضر بودم و زائرین هجوم داشتند که شما دست خود را بر ضریح حضرت گذاشته کتابی بدست گرفته ایستادهاید خیال کردم که اشتباه است زیرا که در لکهنو گذاشته بودم بعد خیال کردم ممکن است که من مطلع نباشم و شما آمده باشید و خیلی مردم میآیند که یکی را خبری از دیگری نمیشود بدهن صاحب همراه من بودند بایشان گفتم که میشناسید گفتند بلی جناب فلان هستند غرض که مشتاق شده مجمع را متفرق کرده خواستم که بشما برسم لکن چون بآنمقام رسیدم نیافتم و اینهمه در بیداری بود نه در خواب بعد از آن یکمرتبه در طواف ضریح مشغول دیدم و یکمرتبه در نجف اشرف بر دروازة حرم جناب امیر المؤمنین هم دیدم لکن هر گاه تحقیق شد که جناب شما حتما در آن صفحات موجود نمیباشید پس بملاحظة این واقعات اخلاص من دوبالا شده چون این تشریف جزیل و تذکرة جمیل بسامعة مبارکش رسید بی اختیار اشگ از چشم روان گردید و اعتراف تفریط که از خواص خاصگان حضرت سبحانیست باین قدر افزائی که از حضرت امام عالیمقام بظهور و اظهار رسید قلب و لاتخمیرش را چون قلب کلیم باستماع یا موسی انی انا الله رب العالمین بجنبش رسانید خواست از مة عزم را بدست سعی و سفر بسپارد و حکایت را بعالم شهود در آورد سیماب دار از خطة هند بدر دولت امام انام ذات مبارکه را برساند و قبل ان یرتد الیه طرفه بمشاهده و زیارت ضرایح مقدسه فائز شود انا لا نتحرک ذرة الا باذن الله فرائض این بلاد تا کنون تخلیه را خس نکردند و علایق هدایت دامان مبارکش را وانگذاشتند و باستماع این واقعه حکایت آن مردم مؤمن بخاطر میرسد که برای حج بیت الله اراده کرده بود و ملاحظه کرد که یک سید علویه از مزبله دجاجة مرده را برداشته است گفت این مرده است گفت برای من حلال است که سه روز برای اطفال من در گرسنگی گذشته خیال کرد که اعانت این مؤمنه هم از حج کمتر نیست آنچه برای زاد راه همراه داشت همهاش بدامن آن علوّیه انداخت و مراجعت کرده قافلة حجاج روانگردید هر گاه از مناسک حج فراغ حاصل کرده مراجعت کردند این مرد مؤمن برای استقبال رفت چون ملاقات شد هر یک میگوید شما زود آمدید شما را در عرفات مثلا دیده بودم دیگری میگوید که در مشعر الحرام دیده بودم دیگر میگوید که در فلان مقام دیده بودم بعد از آن اینواقعه در خدمت معصوم عرض کردند فرمود که خداوند عالم بعوض رحم و اعانت و مهربانی او نسبت به علویّه ملکی را بصورت او فرستاده که حج بجا آورد و ثوابس در نامة اعمال آن مومن مرقوم بوده باشد و تا روز قیامت هر سال مشغول خواهد بود انتهی ملخصامن غوالی اللئالی.
و مؤید اینمطلب فاضل فیلسوف آقا محمد یوسف حائری الشهیر بآقا نور الدین عراقی فرموده که من ایشانرا مکرر در حرم اقدس در یک گوشه نشسته مشغول ذک دیدهام و نمیشناختم حال که در هندوستان آمدم درست شناختم که شخصی را که دیده بودم همین بودهاند و هیچ اشتباه در اینباب ندارم بارک الله فی عمره الشریف چه وجودش از وجود جناب واجب الوجود آیت الله ساطع و بقاء او صراط مستقیم را عماریست لا مع دلیلی است که گم کردگان طریق را میجوید و جلیلی است که نفس نفیس خود را باین مناصب جلیله و مفاخر عظیمه کم میشمارد زبان حق ترجمان او حلال عقود غیر منحله و بیان با ایقان او شافی قلوب معتلّه بنان رشادت نمای او از پنجة زرین خور بهتر و اسنة اقلام او از سماک رامح بالاتر اما بتو فرّ اشغال و دواعی احوال که هیچیک از آن شایان ترک نیست اتفاق بتحریر و تصنیف کمتر افتاد تا هم رسایل متعدده که جودت رای و کمال فضل را کاشف میباشند در موضوعات مختلفه از تصانیف آن فرید هر موجودند همچو رساله در حکم مهر متوفی عنها زوجها و رساله در میراث خنثی و رساله در مسئله طهارت و رساله در فسخ نکاح مجنون و رساله و جیزه در میراث و رساله مورث النشاط فی ارث الاحفاد و الاسباط و رساله در ابطال قدم ماده و رساله در مکاتیب عربیه و همچنین امثال آنها که محل تفصیلش نیست و آنچه از تعلیم و تدریس بکار برد از اسفار مبسوط که در حیز تصنیف بیاید بمراتب و مدارج افزونتر میباشد همین مساعی جمیلهاش که غیر تقرب غایتی نداشت صیت کمالش را بحوالی آفاق همچو مسک مفضوض الختام بانتشار آورد و آوازة جلالش را از مکان کیوان بالابرد اخبار فضلش پردة گوش اصمّ را درید و آثار این بحر مزید علوم بحر هند را عبور نموده بعراقین رسید شریعتمدار حجة الاسلام و المسلمین حافظ ثغور الدین آیة الله فی العالمین مولانا السید محمد کاظم الطباطبائی در اجازه مبسوط که بنام نامی او محرر فرموده تشریفش نمود که امعان در معانیش حجاب را از شاهد حقیقت میگشاید و ریب بی محل از میان میرباید کلماتی چند از او تمیناً حکایت مینمایم میفرماید و اکرم به نحریر امحققا و علما مدققا
ما جال سابق فکره فی مشکل | الا و اطلعه الطریق الا لجا |
فجری بان یرکب الیه متون المراسیل و یواصل فی سیرها بین الواحد و الذمیل و لا تلقی ید السری بزمامها عند سواه و لا تراح خیاشیمها من جذب البری عند من عداه کیف و لوانا خت عند غیره لم تجد مقیلا لعثرة و لا منهنها لعبرة و لا مجیبا سوی اصدی و لا یداتمدی بالجدی فهذه نفائیس العلوم تنساب عن غیره انسیاب الایم و بتحفل اجفال الظلیم.
قد اذالت عند غیره دمعة الاغتراب، و شقّت جیب قمیص الشباب، و هتفت هتوف الورقاء، و اعولت و لا عوال الخنساء و قد جنحت معه العلوم الی المسالة و ارشفتة عذب المکالمة، وقاوضته و لا مفاوضة مالک و عقیل و سمحت له باکثیر منها و القلیل، قد اطارت بحسن بدئها و ختامها طائرا غرامه و اسکرته حتی انعقدت جبهة باقدامه تنساقط من فیه سقوط حصی المرجان من سلک او کالبرد من ضروع الغمائم و لابدع فان بنات العید اذا فرت باخفافها بطون البید و اماطت لغب الاسفار فی نادیه و او راحت الغوارب عن الاکواب فی وادیه فحلّت:
بحیث بیوت العلم مرفوعة الذری | ابت عزّة عن وطئها بالمناسم |
یکاد و لا یدع یرد و لیدهم | جواب الفتاوی قبل شدّ التمائم |
فهو حقیق ان یدعن له العلماء بالعلم فضلاً عن العوان و یکون مشار الیه بالفضل بین الانام .
پس اینچنین کلمات باهره که حضرات سامیش او را بآنها ستوده فرمود آنچه فرمود ذات مستغنی عن الالقاب او را محتاج مدیح این و آن را نگذاشته و ابیاتی که در مطاوی ثنایش بآنها تمثل جست از غایتی کاشف است که به تبیین مجملی از آن سیف ماضی قلم معلول و لسان مطری کلیل و حسیر میباشد اینست که از عریف بارع و مجتهد نبیل و علامه خبیر قارع صماخ گردیده و آنچه از لسان طلاب و مستفیدین و باریابان بارگاه افتادة بنیاد سرمیزند شنیدنی است و آنچه از مکارم اخلاق و کرایم سجایا و عظائم همم و عزائم نیات بصدو میرسد دیدنی است زاده الله کرامة الی بناهه و نباة الی کرامة، چون در اینزمان شریعت دشمن ابنای آن از سرچشمة هدایت بابنای ضلالت رسیدند والآء سبحانی را بکارلای فانی و نعمای یزدان را بیغمای خوان فروختند زرد نیارا آذر وار پرستند و کمر همت بتحصیل امتعه و اکسبه و اطعمه بستند احکام را بتعطیل و شرایع را باهمال رسانیدند تجارات از ممنوعات مثوب و محلات بمحرمات مصحوب و مکاسب بملاهی و ملاعب قرین و معاملات به مماطلات منهیه آمیخته داشتند تا اینکه گروهی از اصحاب الباب و اهالی مجلس و منتدأ آراستند و از نواحی و اطراف و بلاد و اکناف ارباب دانش و بینش را برای رأی و مشورت خواستند چون من کل مرمی سحیق گروهی از مؤمنین لبیک زنان رسید و من کل فج عمیق ستاره کامرانی بالا تابید صدری خواستند که تقویم او دوا عواجاج را شایسته و اقامت انحناء قامت منهاج را بایسته باشد و امور را بتقلیب و تحویل شناخته دارد تا افتراق را بوفاق رای بیضایش معدوم سازند و اتفاق را بطباق حکمش تقویت رسانند و نظام ترقیات دنیویه را بسلک شریعت و آئین دین مبین منتظم دارند باشد که فساد عالم کون بصلاح برسد و شاهد مدعا بمنصة مراد برآید آخر الامر انتخاب را بذات مبارکش احتیاج رجوع و اهل الرای را بتمسک ذیل طاهرش حاجت افتاء و بعد عرض عریض و اصرار و تکرار مسئول با سعاف انجامید و سئوال بنجاح و امر بفاح پیوست چون صدر را بصدارت آوردند و حرف صدق را بکرسی نشانیدند حجاب از رخ مدعا بتقریرات رایعه و کلمات ناصعه و جمل جمیله و کلم طیبه بر کشید و نهج را بایضاح و مرا در را بافصاح رسانید تا طاقهای صدور از قلوب شگفته عذر عذر ضیق نمودند و از صدای ترحیب نوید بشری شنیدند، همگی در ثنای فهم و ادراک و طبع درّاک خدّام کرامش رطب اللسان و با معیّت فکر میزش قلب و زبان همزبان این مجلس مبارک و مجمع مقدس که باصطلاح این زمان شیعه کانفرنس میگویند و غرض آن اصلاح امور معاش و معاد است تا روز تحریر که آخر سنه 1327 است سه مرتبه در لکهنو انعقاد یافته و مرة ثانیه و ثالثه هم امر بهمین منوال رفت حالا معاش و معاد با صابة رای مبارکش مربوط و عقد و حل بانامل افاضاتش منوط میباشد.
و اما اولاد کرامش
پس یکی از ایشان: فاضل نبیل و سید جلیل زکی ممجد مولوی سید محمد سلمه الله تعالی است که در معقول و منقول و فقه و اصول و ادب و شعریات دستگاهی حاصل کرده و در ذکاء و فطانت و متانت ورزانت فریدة روزگار است.
دوم: سعید زکی المعی لوذعی مولوی سید محمد کاظم صاحب سلمه الله است که جیّد الاستعداد و باصلاح و سداد مشغول درس میباشد امید است که هر دو صاحب زادگان بمراتب جلیلة علماء کاملین و مجتهدین بارعین میرسند و اما کسانیکه از مشرع علم و کمالاتش فیض یاب شده بحد کمال رسیدهاند.
از جمله شان الفاضل البارع و الطود القارع جم الفضائل کنز الفواضل عماد الافاضل المشار الیه بالانائب الجرا المؤتمن المولوی السید سبط حسن النقوی النصیر آبادی الجائسی دامت معالیه میباشند که ماشاء الله مرجع مستفیدین و ملاذ مسترشدیناند مجلس درسشان از طلبه علوم مشحون و تقریرشان بتحقیقات اینقه مقرون قلمش در جودت تحریر جادونگاری دارد و بیانش وقت تقریر قلوب سامعین را مسخّر میسازد.
بالجمله احصای محامد و مکارمش طول میخواهد و برای مناقب و فضائلش محل مستقل میباید.
و از جملهشان عهید الفضائل حلیف الفواضل زبدة الفضلاء الکرام عمدة النبلاء الاعلام المولوی السید محمد هارون صاحب دامت مکارمه الشریفهاند که طبع نقاد و ذهن و قادش حلال مشکلات علوم است و فضل و کمال و جلالت مقامش در امثال او کالقمر بین النجوم پیوسته در نصرت دین و اعانت شرع مبین مصروف و با وجود نادرستی مزاج و اشتغال علاج بتصنیف رسائل و تحقق و مسائل مشغول والی الآن رساله در اثبات شهادت و رساله در اخلاق ائمه کرام و رساله توحید الائمة و رساله در تحقیق تناسخ و رساله در ادبیات ماخوذ از کلام معصومین علیهم السلام و غیر ذلک از او بروز یافته زاد الله فی توفیقاته.
منجمله ایشان سعید اسعد فاضل ممجد زبدة المتورعین ناصر شرع متین المولوی السید محمد داود دام معالیه السلامیّه که در فطانت و ذکا شهرة آفاق است و در اورنک اباد مشغول افادة و هدایت مردم میباشد.
و منجملة ایشان فضائل مآب سلالة الاطیاب الادیب الاریب الفائز من الفضل بالمعلی و الرقیب الفاضل البری عن الشین المولوی السید عالم حسین دام فضله و نیله که در همین مدرسه مشارع الشوارع مشغول تدریس طلاب میباشد.
و منجمله ایشان زبدة الذکیاء عمدة الاصفیاء الفاضل الادیب و البارع الاریب المولوی السید شبیر حسین صاحب دام فضائله میباشند
و منجمله ایشان عمدة الافاضل المشار الیه بالامامل المبین للاحکام و المسائل بالبراهین و الدلائل الذکی الالمعی المولوی السید فرمانعلی دام علاه که علاوه بر علوم فقهیه و عقلیه در فن طب سم دستگاهی حاصل نموده و در مدت پنج ماه کلام پاک الهی را حفظ نموده در حفاظ قرآن منسلک گردید و در مدرسه سلمانیه پنه اقامة درس و انتظام مدرسه بدست دارد اینهمه حضرات از مدرسه مشارع الشرایع بلقب ممتاز الافاضل ممتاز شدهاند.
و منجمله ایشان فضائل مآب فواضل اکتساب تقدس القاب عمدة الفضلأ مولوی السید محمد عوض صاحب دام فضائله میباشند که در مدرسه احسن المدارس شکارپور مدرس اولاند.
و منجمله ایشان فاضل خبیر حبر نحریر المحلی بالزین حکیم مولوی سید قاسم حسین صاحب دام فضلهاند که بعد تحصیل بعلاج بیماران مشتعلاند و مطب شان مرجعیت دارد.
و منجمله شان عمدة الصلحاء زبدة الفضلاء مولوی حافظ فیاض حسین دام فضلهاند که در مدرسه منصبیّه شهر میرسهه مدرس اعلی میباشند و غیر از ایشان جمعی کثیرند که ذکر تصیلیشان بطول میانجامد مثل عمدة الفضلاء مولوی سید علیرضا و زبدة الافاضل مولوی سید انصار حسین دام فضلها در ریاست را مپورند که باوّل ایشان انتظام حسینیه سرکاری تعلق دارد و به دوّم اتالیقی صاحب زادگان عالیشان و فضائل مآب تورع نصاب مولوی سید ابن علی صاحب در کانپور پیشنماز و مدرساند و زبدة الفضلاء مولوی سید عابد حسین صاحب در منجن پور کراری پیشنماز و مدرساند و مولوی سید الطاف حسین صاحب در پنه در مدرسه سلیمانیه مدرساند و تقدس مآب مولوی سید حسین صاحب در مظفرپور پیشنماز و مدرساند، و زبدة المتورعین مولوی سید فخر الدین صاحب در پینه پیشنمازند، و عمدة الصلحاء مولوی سید محمدیحیی صاحب در پندر اول پیشنمازند، و مولوی سید فدا حسین صاحب ساکن چندن پی که در ضلع سارن پیشینمازند، و غیر هم من الفضلاء.
و جمعی بودند که بحد کمال رسیده بعالم بقاء ارتحال نمودند و جماعتی بخدمت آنجناب مصروف تحصیل و تکمیل میباشند جعلهم الله هداة للانام و العلاما للاسلام.
و اما طرق روایتش از حضرات ائمة کرام علیهم الصلوة و السلام پس بچند عنوان است:
فانه یروی تارة عن شیخه و سیده الجلیل حجة الإسلام کهف الانام جناب المفتی السید محمد عباس الشوشتری، عن شیخه و استاده العلامة سید العلماء مولانا السید حسین، عن اخیه المولوی الممجد سلطان العلماء السید محمد، عن ابیه العلامة الفهامة مولانا السید دلدار علی، عن شیخه البارع مولانا محمد باقر البهبهانی.
و تارة یروی عن العالم الفقیه و المجتهد النبیه مولانا السید محمد کاظم الطباطبائی الیزدی دامت برکاته، عن شیخه و استاده الشیخ مهدی بن الشیخ عی، عن عمّه المؤتمن عن الشیخ حسن، عن اخیه الشیخ موسیف عن والده کاشف الغطاء الشیخ جعفر، عن شیخه بحر العلوم، عن شیخ الآقا محمد باقر البهبهانی عن والده الاجل محمد اکمل، عن مشایخه: محمد بن السحن الشیروانی، و جمال الدین محمد الخوانساری، و الشیخ جعفر القاضی، عن الملّا محمد باقر المجلسی ره
و تارة یروی اجازة عن العالم الربانی و الفقیه الصمد انی الحاج میرزا حسین ابن الحاج میرزا خلیل المتطبب الطهرانی، عن شیخه صاحب الجواهر، عن الشیخ جعفر النجفی، عن المولی البهبهانی.
و تارة عن العلامة الرّبانی و الفقیه الصمدانی السّید اسمعیل بن صدر الدین الموسوی، عن مشایخه الذین ساغ له الروایة عنهم.
و تارة عن العالم العامل الشیخ عباس ال الشیخ جعفر النجفی کاشف الغطاء عن مشایخه العظام.
و تارة عن المجتهد العلام محمد حسین المامقانی النجفی عن جمیع من صح له الروایة عنهم.
اینهمه که رقم گردیده رشحه ایست از بحر عجاج نامتناهیش که یکی را از هزار تذکرة لفضائله بنسج تحریر آوردیم و مشتی از خروار بر آورده در خرمن هستی گذاشتیم تا دعای داعیان بسط ظلّ وجودش را استدامت و دوام خواهد.
عبد مفتاق سعات حسین سلطانفوری میگوید که وفات حسرت آیات علامه مذکور الصدر در هفدهم صفر سنه 1360 هجری در دارالعلم لکهنو واقع شد.